بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت ايوب عليه‌السلام در قرآن کريم

برنامه سمت خدا
تاريخ پخش: 11-03- 98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
از ابرها بپرسيد احوال ماه ما را *** اي کاش ديده باشد، از دور آه ما را
يک ماه با نگاهش شب تا سحر نشستيم *** رفت و به خون نشانده حالا نگاه ما را
يک ماه با لبي خشک افطار گريه کرديم *** اي کاش شسته باشد باران گناه ما را
شب‌هاي قدر مويش، يداي عاشقي بود *** صبحي نبود اي کاش شام سياه ما را
در عيد فطر چشمش از توبه، توبه کرديم *** خط هلال ابروش کج کرد راه ما را
عشقش سپيد کرد و معناي تازه‌اي داد *** بخت سياه ما را، عمر تباه ما را

سلام مي‌کنم به همه دوستانم، بيننده‌ها و شنونده‌هاي بسيار نازنين‌مان، طاعات و عبادت شما قبول باشد. اين مهماني با شکوه دارد تمام مي‌شود، خوش به حال همه آنهايي که هميشه خودشان را سر سفره خداي متعال مي‌دانند. خوش به حال همه آنهايي که در اين روزهاي پاياني اين ضيافت با شکوه قدر تمام لحظات و ثانيه‌هايشان را مي‌دانند و براي ما دعا مي‌کنند. خدا کند اين آخرين ماه رمضان عمر ما نباشد و اگر بود همه گناهان ما بخشيده شده باشد و پاک پاک به سمت خداي متعال برويم. «اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِي مَا مَضَى مِنْ رمضان فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْه‏» حاج آقاي عابديني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان و شنوندگان عزيز هم عرض سلام دارم. آرزوي قبولي طاعات و عبادات را دارم. (قرائت دعاي سلامت امام زمان) انشاءالله به برکت اين ماه عظيم که ماه طهارت و پاک شدن و غفران است، گناهان و موانع وجودي همه امت پاک شده باشد و زمينه ظهور و بستر ظهور آماده‌تر شده باشد و عيد فطر ما با ظهور حضرت همراه باشد و عيدي همه ما ظهور حضرت باشد. هرچقدر اين باور و يقين در وجود ما قوي‌تر شود و طلب وجود حضرت در وجود ما و نياز ما به آن وجود بيشتر احساس شود، قطعاً فرج نزديکتر خواهد شد.
نکته‌اي که بايد عرض کنم اين است، ما يک دعاي وداع ماه مبارک رمضان داريم، دعاي 45 صحيفه سجاديه که قبل از روز آخر اين دعا را بخوانيد. در معرفي ماه مبارک رمضان اين دعا سهم بسزايي دارد، وقتي امام سجاد آن سلام‌ها را مي‌دهد به اين ماه که سلام بر تو اي بهترين همنشين که قدر تو را ندانستيم و تمام شدي. اگر انسان ببيند حسرت نمي‌خورد اي کاش زودتر اين دعا را خوانده بودم و يک قدري با توجه بيشتري مي‌توانستم از لحظات اين ماه استفاده کنم. بد نيست اين دعا را به عنوان يک ذکر و دعايي داشته باشيم در معرفي ماه مبارک رمضان، در خاتمه است که مي‌خواهد حسرت ايجاد کند اما خوب است قبل از اينکه حسرت ايجاد شود، جاي تدارک داشته باشد.
نکته ديگر اينکه در مورد شب 27 رمضان، از امام سجاد(ع) نقل است، زيد بن علي از امام سجاد(ع) نقل مي‌کند، پدرم از اول شب تا آخر شب، تا صبح اين دعا را داشتند. مرحوم آ ميزرا جواد آقاي ملکي تبريزي اين دعا را شرح کرده است. «اللهم ارزقناَ التَّجَافِي عَنْ‏ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةُ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِ الْمَوْتِ» اينقدر اين دعا سرشار از معارف است و عظمت دارد که دو ماه رجب و شعبان گذشته، حالا شب بيست و هفتم ماه رمضان است، اين جزء ثمرات اين ايام است. يعني بايد حقايق وجودي زمان‌ها ما را به اينجا رسانده باشد. اين وجودمان با اين تجافي عن دار الغرور همراه شده باشد. ثمره امشب و اين ايام را بيان مي‌کنند. تجافي کنده شدن است که از آدم چيزي نماند. يعني ديگر تعلقي در وجودم باقي نماند. تعلقي که براي دنيا باشد. سه شب قدر و شب بيست و هفتم رمضان خيلي پر اهميت است و بايد قدر دانست.
در بحث حضرت ايوب(ع) بوديم که با عرض سلام خدمت ايشان و اذن از ايشان که وارد سرگذشت ايشان شويم و با حضرت وداع در گفتار کنيم نه وداع در ارتباط. خداي سبحان به فرمايش مرحوم علامه در الميزان يک دعب در قرآن دارد، دعب يعني عادت و روش و سيره، در قرآن سيره و روش اينطور است که حقايق و معارف را با وقايع توضيح مي‌دهد. يعني حوادث و وقايع را بسط مي‌دهد، معارف و توحيد و معاد مي‌شود. يعني نمي‌آيد کلاس توحيد و معارف جدا بگذارد. بلکه بيان مرحوم علامه اين است که يک اعتقاد    اجمالي نسبت به توحيد و معاد در وجود انسان ايجاد مي‌کند که خدايي است واحد و معاد در کار است، بعد از اينکه اجمال ايجاد مي‌کند تفصيل اين حقايق که توحيد و معاد و همه اين کمالات و عظمت‌هاست در وقايع توضيح مي‌دهد، يعني حوادث و وقايعي که پيش مي‌آيد و در قرآن کريم آمده، بالاترين نکات توحيدي را آنجا استخراج مي‌کند. يعني نمي‌آيد جدا سر کلاس درس بياورد و کلاس درسش حوادث است. لذا سيره انبياء فوق سيره است. يک موقع نگاه به تاريخ مي‌کنيم، يک موقع سيره مي‌بينيم اين حد وسط است، خيلي خوب است که اينها سيره است و بايد نکات از اين به دست آورد و روش ياد بگيريم و بايد اينها را مدل و اسوه قرار بدهيم. اين سيره است. يک موقع بالاتر از اين است. مي‌گوييم: تمام معارف و حقايق در اين داستان‌ها ذکر شده است. يعني ما توحيدمان را از اينجا مي‌گيريم. معادمان را از اينجا مي‌گيريم    ، نه فقط سيره است. اين چقدر زيبا است، بالاترين مسائل توحيدي به تعبير روايات اين است که خداي سبحان، اراده‌ي تو امر است. يا مي‌فرمايد: «قوله فعله» گفتار خدا همان افعال است. يعني با افعالش با ما صحبت مي‌کند. اين افعال منحصر به زمان انبياء نيست. آنها عالي‌ترين مراتب توحيد و معاد در بيان است. حوادث و وقايعي که در زندگي ما پيش مي‌آيد، خدا دارد تمام حقايق و معارف را با ما گفتگو مي‌کند. خدا معلم در حوادث است. لذا چون همه دائماً حوادث دارند، از ريز تا درشت، اگر اهل تفکر نباشي، از دست دادي.
مثل کسي که سر کلاس بنشيند ولي گوش نکند. با اين نگاه که قرآن اينطور نازل شده و بيان زندگي انبياء را دارد و 23 سال با پيامبر ضمن حوادث همه توحيد و معاني توحيد را بيان کرده، با ما هم همينطور بيان مي‌کند. پس نگاه ما به قرآن به دست آوردن و صيد معارف و حقايق و سيره است. به تاريخ و سيره منحصر نکنيم و در زندگي خودمان هم اينطور تطبيق بدهيم و بعد هم ارتباطاتي که در حوادث و زندگي خودمان پيش مي‌آيد را هم اينطور ببينيم. ما سعي کرديم در اين بحث‌ها بالاترين ظرافت‌هاي توحيدي را از زندگي انبياء دربياوريم. لذا مرحوم علامه طباطبايي در الميزان مي‌فرمايند: انبياء توحيد مجسم هستند. اگر توحيد مي‌خواست جسماني شود، ديده شود انبياء مي‌شد. لذا هرجايي ديديم که يک ذره غبار در نگاه توحيدي است در زندگي انبياء قطعاً خودمان را تخطئه کنيم که درست نفهميديم. نکند اين را به انبياء نسبت بدهيم. حواسمان باشد که متشبهات بر ما متشابه است و نه بر اهلش، اگر بر ما متشابه است، در حد محکمات نياوريم ذکر کنيم.
بعضي محکمات زندگي ايوب(ع) را خواهيم خواند، شبهاتي که بوده را امام باقر(ع)، روايت زيبايي است در القاء قواعد و اصول در زندگي حضرت ايوب، امام باقر(ع) مي‌فرمايند: «إن أيوب عليه السلام ابتلي‏ سبع‏ سنين» هفت سال متبلا شد. «من غير ذنب» در بعضي روايات وارد شد اين عِقاب فلان گناه بود. «و إن الأنبياء لا يذنبون» انبياء گناه نمي‌کنند، «لأنهم معصومون مطهرون، و لا يذنبون و لا يزيغون» گمراه نيستند و لغزش ندارند. «و لا يرتكبون ذنبا صغيرا و لا كبيرا» حتي گناه صغيره راه ندارد. اگر احتمال داديم در زندگي انبياء گناه صغيره باشد، اثرش چه مي‌شود؟ من نمي‌دانم اين کاري که نبي کرد جزء گناهان صغيره بود يا کبيره بود؟ هرجايي که مي‌خواهم اقتدا کنم، شک مي‌کنم که مي‌شود به او اقتدا کرد؟ اگر شک کردم جاي اقتدا از دست مي‌رود، لذا امکان ندارد هيچ گناه کبيره و صغيره‌اي باشد تا زندگي انبياء محکم باشد و متشابه نباشد. تمامش توحيد مجسم است. درست است هر نبي براي امتش توحيد مجسم بوده است و نسبت به امت بعدي آن نبي مطلق عصمت را دارد و در درجات انبياء با هم و ارتباط با خدا مراتب دارند اما نه اينکه نسبت به امت خودش معصوم باشد، اما نسبت به امت‌هاي بعدي ممکن است معصوم تلقي نشود، در همه اعصار معصوم هستند.
«و قال عليه السلام: إن أيوب مع جميع ما ابتلي به لم تنتن له رائحة» هيچ موقع بدن ايوب بوي بد نگرفت. چون اينها مي‌گويند: بدنش کرم گذاشت و بو گرفت، انشاءالله خداوند همه ما را از آفات و بليات حفظ کند. نبي نبايد اينطور باشد. اما مؤمنين مانع ندارد، مبتلا به مريضي‌هايي باشند، ديگران سراغشان نروند. مؤمن عيب ندارد اما در مورد انبياء چون رسالت دارند، مردم بايد سراغشان بروند. اگر عذري از جانب مردم باشد که نروند، احتجاج خداي سبحان مورد خدشه قرار مي‌گيرد. اگر خداوند کسي را نبي قرار داد، بر ديگران رسول شد، رجوع به اين رسول بر مردم لازم است. «و لا قبحت له صورة» شکل ظاهري او قبيح نشد، «و لا خرجت عنه مدة من دم و لا قيح» اينطور نبود که بدن خونريزي داشته باشد و چرک آبه از بدن بيرون بريزد. اين باعث شود که مردم حالت نفرت پيدا کنند و حالشان بد شود. «و لا استقذره أحد رآه» اگر کسي مي‌ديد با اينکه مريض بود اما بدش نمي‌آمد. «و لا استوحش منه أحد شاهده» اگر مي‌ديد وحشت زده نمي‌شد. «و لا تدود شي‏ء من جسده» کرم در وجودش نگذاشته بود. اينها شايعه و دروغ است. «و هكذا يصنع الله عز و جل لجميع من يبتليه من أنبيائه و أوليائه المكرمين عليه» خداي سبحان براي کسي که انبياء و اوصيائش هستند، چنين است. انبياء و اوصيائش بايد محفوظ باشند. اين قاعده کلي در زندگي انبياء است. لذا هر متشابه ديگري ديديم بايد به اين محکم برگردانيم و اگر نمي‌خورد بگوييم: ما نمي‌فهميم.
پس چرا مردم از ايوب دوري کردند؟ «و إنما اجتنبه الناس لفقره و ضعفه في ظاهر أمره» اولاً فقير شد. مگر فقر عذر براي جدا شدن است؟ نه، ولي مردم جاهلانه جدا شدند. مگر مريضي عادي عذر براي جدا شدن است؟ زمين‌گير شد، بعضي از جانبازهاي قطع نخاعي را مي‌بينيم که اصلاً نشست و برخاست با اينها عبادت است با اينکه قدرت ندارد غذا بخورد، ايوب(س) دستش تا دهانش نمي‌رسيد. «لجهلهم بما له عند ربه تعالى» مردم فکر مي‌کنند هرکس مبتلا شده، حتماً نزد خدا مبغوض خداست. لذا همين شايعه‌اي که ابليس کرد و مردم را محروم کرد و بايد پاسخ اين کارشان را بدهند، فکر کردند اگر کسي مريض مي‌شود معلوم است مبغوض نزد خداست. اصلاً خداي سبحان اوليائش را مبتلا مي‌کند و به فقر دچار مي‌کند تا معلوم شود مريضي و فقير نزد خداي سبحان مبغوض نيست. ديگران هم بفهمند روابطشان را با محرومين و فقرا و بيماران طوري تنظيم کنند شايد اينها از اولياي الهي باشند. حق ندارد کسي از اينها ببرد. خداي سبحان به همه فقرا آبرو مي‌دهد وقتي مي‌بينند همه انبيائش جزء فقرا هستند. آبرو مي‌دهد به بيماران وقتي مي‌بينند انبيائش جزء بيماران بودند. اينها مهم است، حواسمان باشد خداي سبحان بيماري و فقر را دو راهي قرار داده براي اينکه هم آن شخص که ابتلاء پيدا کرده آزمايش شود و هم ديگران به نسبت اين آزمايش شوند. اگر کسي کوتاهي کند در حق کسي که بيمار است يا فقير است، اخذي که از او مي‌شود اشد از اين است رعايت نکرده است. ابتلاء به اينها ساده نيست.
«ذكره من التأييد و الفرج» اين براي تأييد و فرج بوده است. لذا وقتي اين دت به اوج مي‌رسد فرج محقق مي‌شود. «و قد قال النبي صلى الله عليه و آله و سلم: أعظم الناس بلاء الأنبياء ثم الأمثل فالأمثل» گاهي خداي سبحان انبياء را اينطور کرده تا همه هستي را به سمت اين مسأله سوق بدهد که حواستان به مريض‌ها و فقرا باشد. لذا عيادت مريض جزء يکي از دستورات اکيد اسلام است. حتي وقتي ابن مهزيار خدمت امام زمان(ع) مي‌رسد، اولين سؤالي که حضرت از او مي‌کند اين است که ابن مهزيار چرا دير آمدي؟ ابن مهزيار مي‌گويد: من بيست سال است دارم مي‌آيم شما را ببينم. راه بسته بود. مي‌فرمايد: راه بسته بود يا روابط شما با هم تغيير کرده است؟ عيادات مرضاي شما ترک شده است. اين نشان مي‌دهد حقوقي در اتصال جامعه اسلامي به همديگر است که مريض نبايد احساس کند که تنهاست و فقير نبايد احساس کند گسسته و بريده است. اگر در برنامه‌ريزي‌هاي نظام حاکم اين نگاه ديده شود، مردم مي‌بينند چقدر جامعه به هم پيوسته مي‌شود. بعد مي‌فرمايد: «و إنما ابتلاه الله عز و جل بالبلاء العظيم الذي يهون» طوري ايوب را مبتلا کرد که «معه على جميع الناس» ديگر تمام دردها و مشکلات ديگر از اين ساده‌تر مي‌شود. اموالش همه از دست رفت. فرزندانش يکجا با زلزله از بين رفتند. شخصيت اجتماعي‌اش از بين رفت. تنها کساني که مانده بودند زبان به شماتت او گشودند. خودش بيمار شد به طوري که قدرت برخاستن ندارد. ديگر چه باقي مي‌ماند از مشکلات براي کسي که ايوب مبتلا نشده باشد؟ اينقدر بلا عظيم بود ديگر همه وقتي اين سرگذشت را مي‌شنوند، مي‌بينند چقدر سخت است. «لئلا يدعوا له الربوبية إذا شاهدوا» انبياء اينقدر لطيف بودند و الهي بودند و براي مردم نافع بودند که اگر گاهي به مشکلات و سختي‌ها مبتلا نمي‌شدند، مردم اينها را خدا مي‌کردند. يک کسي که در چشم مردم اينقدر عظيم بوده که شبهه خدا بودن برايش مطرح بوده را مبتلا مي‌کند به سخت‌ترين تا مردم بفهمند انبياي الهي رسولان خدا هستند. «ما أراد الله أن يوصله إليه من عظائم نعمه تعالى» وقتي نعمت‌هايي که خدا به اينها داده، پس اينها خدا هستند و خودشان همه کاره هستند. «متى شاهدوه، و ليستدلوا بذلك على أن الثواب من الله تعالى ذكره على ضربين» خدا جزا که مي‌دهد دو جور است. گاهي استحقاقي است و گاهي اختصاصي است. استحقاقي اين است که من عملي انجام مي‌دهم و نتيجه اين است. گاهي اختصاص است، قبل از اينکه من عملي انجام بدهم، خداي سبحان اعطا مي‌کند. الآن ما اين همه نعمت داريم کدام را استحقاق داشتيم پيدا کرديم؟ سلامتي، آبرو، کدام يک را مي‌شود گفت که استحقاق داشتيم؟ وقتي ما اين همه پشت کرديم ولي خداي سبحان ما را اخذ نکرده است. نزد مردم به ما آبرو داده است. اين اختصاص مي‌شود. خداي سبحان با همه ما اين اختصاص را دارد.
«و لئلا يحتقروا ضعيفا لضعفه» يکي ديگر از علت‌هاي ايوب که مبتلا شده اين است «و لا فقيرا لفقره و لا مريضا لمرضه» وقتي مي‌بينند ايوب با اين عظمت در قرآن ذکر شده، «نعم العبد انه اوّاب، صابراً» معلوم مي‌شود ديگر هيچ ضعيفي را نمي‌شود نگاه حقارت آميز کرد و هيچ مريضي را نمي‌شود نگاه حقارت آميز کرد. خداي سبحان بخاطر اينکه مردم ياد بگيرند چه کار بکنند يک عبدي از عبادش را مبتلا مي‌کند تا اين سنت براي مردم تعليم شود و ياد بگيرند با فقرا و مريض‌ها چطور رفتار کنند. هرکسي از اين ابتلايي که ايوب پيدا کرده به يک نکته‌اي منتقل شد و کمالي برايش ايجاد شد، در طول تاريخ چه در زمان ايوب و چه امروز، همه اينها جزء هدايتگري‌هاي ايوب(س) است. لذا هنر ايوب و اثر عمل ايوب منحصر به زمان خودش نيست، همه انبيايي که در قرآن ذکر شدند اين اثر را دارند. منتهي ايوب(ع) با زندگي عموم مردم يک رابطه جدي و ويژه‌اي پيدا مي‌کند. امام حسين(ع) در بين حضرات معصومين يک ارتباط ويژه‌اي با مردم پيدا مي‌کند، که مردم اينجا رابطه‌ي نزديکتري احساس مي‌کنند، چون ابتلائات و مشکلات و مسائل محسوسي که براي امام حسين(ع) پيش آمد، مردم را درگيرتر مي‌کند. همين باعث مي‌شود هدايتگري و کشتي امام حسين اسرع در نجات است و فراگيرتر در نجات مردم است چون محسوس‌تر بوده است. حضرت ايوب در جريان صبر و ابتلائش و اينکه قرآن اين را نشان داد و به عنوان يک نمايشگاه بزرگ در سر در صبر نصب کرده است. هرکسي امروز هم از اين ياد بگيرد و اقتدا کند و تسکين پيدا کند يا ياد بگيرد به مبتلاء‌ها چگونه ارتباط برقرار کند با اين نظام، جزء هدايتگري‌هاي حضرت ايوب است. اينها نگاه ما را با انبياء زنده مي‌کند.
شريعتي: درست است حضرت ايوب اينقدر مبتلا بود ولي اين ابتلاء براي مردم عصر او خيلي سنگين بود و آنها هم درگير يک امتحان بزرگي بودند.
حاج آقاي عابديني: اصلاً بيان اين است که اين يکي از ابتلائات مردم بود که مردم به اين مسأله مبتلا شدند. اينجا به يک لغزش عملي مبتلا شدند، البته اينها بعداً برگشتند اما اين برگشتن‌ها غير از کسي است که پايدار ماند. بعد از اين يک نوع معصيت عملي بود نسبت به نبي الهي که هفتاد سال از او برکت ديدند، برکت علمي و مادي و هدايتي و عيني ديده بودند. بعد مي‌فرمايد: «و ليعلموا أنه يسقم من يشاء، و يشفي من يشاء» خدا هرکس را بخواهد مريض مي‌کند، اينطور نيست کسي که پيغمبر شد ديگر از دايره مريضي خارج باشد. مگر ايوب بعد از هفت سال شفاء پيدا نکرد؟ «متى شاء، كيف شاء بأى سبب شاء» هرطور بخواهد مريض مي‌کند و سلامتي مي‌دهد، هر زماني، هرطور که بخواهد و با هر وسيله‌اي، دست خداست. ممکن است کسي که افتاده است لحظه بعد شفاء پيدا کند و خوب شود همچنان که ايوب(ع) بعد از هفت سال شفاء پيدا کرد و زندگي براي او برگشت. «و يجعل ذلك عبرة لمن شاء» اين يک عبرت است که هرکس به هرچه دارد مغرور نشود. وقتي از ايوب گرفتند، آه نکشيد. گفت: من عريان به دنيا آمدم، عريان از دنيا مي‌روم و عريان مبعوث مي‌شوم. خدا عاريه داده بود و منتظر بودم از من بگيرد. «و شقاوة لمن شاء» عده‌اي با اين شقي مي‌شوند. چه وقتي از اينها گرفته مي‌شود از دين خارج مي‌شوند و مي‌گويد: چرا ما؟ يا وقتي کسي را مي‌بينند نسبت به او عمل درست انجام نمي‌دهند و همين باعث دوري آنها از دين مي‌شود. گاهي ابتلائات يک کسي را سعيد مي‌کنيد، «و سعادة لمن شاء» گاهي ابتلاء که نسبت به کسي پيش آمده، يک کسي سعيد مي‌شود در ارتباط با او، چقدر اينها زيباست. «و هو عز و جل في جميع ذلك عدل في قضائه، و حكيم في أفعاله، لا يفعل بعباده إلا الأصلح لهم» اگر آدم باور کند، اگر بدانيم هرچه پيش مي‌آيد، خداي سبحان بهترين را براي ما قرار مي‌دهد، خداوند محدوديت ندارد و رئوف است و رحمت دارد، اگر کاري را مي‌کند حتماً از روي اين است که براي اين بهترين است. «لا يفعل بعباده الا الاصلح لهم» انجام نمي‌دهد فعلي را خدا مگر اصلح باشد و بهترين باشد براي بندگانش، اينها خيلي زيباست. اين هم در سرنوشت فردي و هم در سرنوشت اجتماعي نقش دارد. جامعه مؤمنين را هم خدا اصلح قرار مي‌دهد حتي اگر به ظاهر لطف خفي باشد. يعني به ظاهر خوش نيست اما لطف خفي است. اگر خدا در کار است پس لطف است. «و لا قوة لهم إلا به» هيچ قوتي براي بندگان نيست مگر به خدا، اين روايت شريف در خصال صدوق آمده و خيلي زيباست.
در چهار جاي قرآن کريم زندگي ايوب آمده، زندگي ايوب(س) در قرآن حدوداً شايد در نه آيه بيشتر نيست، نه آيه در مورد ايوب(س) است. در سوره صاد مي‌فرمايد: «وَ اذْكُرْ عَبْدَنا أَيُّوبَ‏ إِذْ نادى‏ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ» (صاد/41) اين دوران مريضي بود. «ارْكُضْ بِرِجْلِكَ» (صاد/42) وقتي آن جريان پيش آمد که مؤمنين شماتت کردند و دلش شکست، چون نبوتش زير سؤال رفته بود، خطاب آمد: «ارْكُضْ بِرِجْلِكَ» معلوم مي‌شود نمي‌تواند سر پا بايستد. علامه طباطبايي استفاده مي‌کند که پايت را تکان بده و به زمين بزن. نشان مي‌دهد اين وجود افتاده است. همين پا را به زمين بزند، «هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ» چشمه‌اي جوشيده مي‌شود، اين خيلي زيباست. مؤمن در بهشت «يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً» (انسان/6) چشمه‌ها را مؤمن مي‌جوشاند، اگر عصاي موسي اژدها مي‌شود به اراده موسي اژدها مي‌شود. اگر ميت شفا پيدا مي‌کند به اراده عيسي است و اين شفاء قائم به نفس عيسي است. اين جايي است که تو اول پايت را بزن و در اين خودت را بشوي. «مغتسلٌ بارد» آب خنک است، آب خنک براي شست و شو آدم فکر مي‌کند يک خرده سخت است، اما آب خنک براي بعضي بيماري‌ها لازم است و اثر دارد. نمي‌گويد: شرابٌ بارد، مي‌گويد: «مغتسلٌ بارد» با آب سرد خودت را بشوي. اين نشان مي‌دهد بايد جاهايي که لازم است و مريضي حساس است آبي باشد که قابل شرب باشد و الا آبي که اين مقدار اعتناي به شربش نيست ممکن است اثر نداشته باشد. اينجا تعبير هست که «وَ وَهَبْنا لَهُ‏ أَهْلَهُ» (صاد/43) خداي سبحان اهل خودش را بخشيد، «وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا» يعني مقابل او را هم برايش قرار داد که فرزندان جديدي برايشان پيش آمد و زندگي بيشتري برايشان پيش آمد. نشان مي‌دهد صبر فقط برگشتن مرتبه سابق نيست. هرچقدر صبر عظيم‌تر شود برگشتن هم بيشتر مي‌شود.
خود بلا فقط مهم نيست، صبر در بلا مهم است و کمال است. هر ابتلايي کمال نيست. صبر در بلاء کمال است. لذا کفار هم ابتلا دارند، اين کمال است. حواسمان باشد گاهي فکر نکنيم صرف ابتلاء است. صرف ابتلاء کمال نيست. صبر در ابتلاء کمال است. شکر در راحت و صبر در ابتلاء، «وَ ذِكْرى‏ لِأُولِي الْأَلْبابِ» (صاد/43) ما جريان ايوب را يک تذکري براي همه صاحبان عقل قرار داديم. خدا مي‌گويد: يک سيره است و ايوب تا امروز تأثير گذار است، نبوت ايوب از جهت هدايتگري تا امروز ادامه دارد، ما وجود ايوب را تا امروز سرايت داديم. هر روز اينها جلوه‌گري دارد. اينها اثر وجودي ايوب است. همه انبياء وقتي سرگذشتشان را قرآن براي ما ذکر مي‌کند يعني اينها قابل اقتداء است. قابل هدايتگري است، لذا توسل به اينها هدايتگري دارد. لذا اگر مشکلي پيش آمد به حضرت ايوب متصل شديم به عنوان يکي از شئون حضرات معصومين، اشکالي ندارد. بعد مي‌فرمايد: «وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» (صاد/44) «انّا» يعني ما و تمام کارگزاران هستي، «إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً» همه يافتيم، صبر ايوب همچنان که شکرش زبانزد همه شد، صبرش هم زبانزد است. ما همه گفتگويي در رابطه با صبر ايوب مي‌کنيم. در قرآن کريم هم آمده است. اين بالاترين مدالي است که به ايوب دادند و بر زبان پيغمبر اکرم ذکر ايوب آمده است.
در سوره انبياء هم دارد «فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَكَشَفْنا» (انبياء/84) وقتي مشکلات حضرت ايوب زياد مي‌شود، نمي‌گويد: خدايا اينها را از من بردار. زبان بيان چيست؟ «إِذْ نادى‏ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ‏ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» (انبياء/83) خدايا به من مشکلات رسيده و تو هم ارحم الراحمين هستي، زبان را ببينيد. دو جهت، من بيچاره هستم، تو هم ارحم الراحمين هستي. اصلاً نمي‌گويد: بيچارگي مرا بردار، چطور بردار و چه کار کن. مي‌گويد: من بيچاره هستم، تو هم ارحم الراحمين هستي. تمام بياني که انبياء دارند عرض حالشان است، نه تقاضا. وقتي بخواهند تقاضا کنند حد مي‌زنند. «فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَكَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ» تمام سختي‌هايي که به او رسيده بود را برداشتيم. «وَ آتَيْناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِكْرى‏ لِلْعابِدِينَ» (انبياء/84) آنجا «وَ ذِكْرى‏ لِأُولِي الْأَلْبابِ» و اينجا «ذکري للعابدين» هرکسي اهل عبادت است. لذا زندگي انبياء توحيد محض را به ما تعليم مي‌دهد. معاد را ضمن حوادث و وقايع که من عريان به دنيا آمدم و عريان از دنيا مي‌روم و محشور مي‌شوم.
شريعتي: نکات خيلي خوبي را شنيديم. «أَمَّنْ يُجِيبُ‏ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» انشاءالله همه ما منتظر باشيم در اين روزها و شب‌ها که اهل مناجات و شب زنده‌داري هستيم، در رأي خواسته‌هايمان ظهور آقايمان حضرت بقية الله الاعظم را بخواهيم که دل همه ما شاد شود. امروز صفحه 59 قرآن کريم، آيات 71 تا 77 سوره مبارکه آل عمران را تلاوت خواهيم کرد.
«يا أَهْلَ‏ الْكِتابِ‏ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ‏«72» وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ‏ «73» وَ لا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِينَكُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدى‏ هُدَى اللَّهِ أَنْ يُؤْتى‏ أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتِيتُمْ أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ‏«74» يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ‏«75» وَ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلَّا ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِماً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ‏ «76» بَلى‏ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ وَ اتَّقى‏ فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ‏ «77» إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلًا أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ‏»
ترجمه آيات: اى اهل كتاب! چرا حقّ را به باطل مشتبه مى‏سازيد و (يا) حقّ را كتمان مى‏كنيد، در حالى كه خود (به حقّانيت آن) آگاهيد. وگروهى از اهل كتاب گفتند: به آنچه بر مؤمنان نازل شده است، در آغاز روز ايمان آوريد و در پايان روز كافر شويد، شايد (با اين حيله، آنها از اسلام) باز گردند. (بزرگان يهود، براى جلوگيرى از گرايش يهود به اسلام، به آنان مى‏گفتند:) جز به كسى كه آيين شما را پيروى كند، ايمان نياوريد. (زيرا دينِ حقّ منحصر به ماست. اى پيامبر! به آنان) بگو: راه سعادت راهى است كه خدا بنمايد (ومانعى ندارد) كه به امّتى ديگر نيز همانند آنچه (از كتاب وشريعت) به شما داده شده، داده شود، تا در نزد پروردگار با شما احتجاج كنند. (همچنين اى پيامبر! به آنان) بگو: فضل ورحمت بدست خداست، او به هر كه بخواهد عطا مى‏كند وخداوند داراى رحمت وسيع و علم بى‏انتهاست. (خداوند) هر كه را بخواهد به رحمت خويش اختصاص دهد و خداوند صاحب فضل بزرگ است. و از اهل كتاب كسانى هستند كه اگر او را بر اموال بسيارى امين گردانى، به تو باز مى‏گرداند و بعضى از آنان (به قدرى نادرستند كه) اگر او را بر دينارى امين گردانى، آن را به تو برنمى‏گرداند، مگر آنكه (براى مطالبه آن) دائماً بالاى سر او بايستى، اين (خيانت در امانت،) به جهت آن است كه گفتند: درباره‏ى امّيّين (غير اهل كتاب) هرچه كنيم بر ما گناهى نيست، در حالى كه آنها آگاهانه بر خدا دروغ مى‏بندند. آرى، هر كس به عهد خويش وفا كند و تقوا داشته باشد، پس بى‏گمان خداوند پرهيزكاران را دوست مى‏دارد. همانا كسانى كه پيمان خدا و سوگندهاى خودشان را به بهاى ناچيزى مى‏فروشند، برايشان نصيبى در آخرت نيست و خداوند در قيامت با آنها سخن نمى‏گويد و به آنان نيز نظر (لطف) نمى‏كند، آنها را (از گناه) پاك نمى‏سازد و براى آنان عذابى دردناك است.
شريعتي: انشاءالله جمع بندي مطالب و مباحث حاج آقاي عابديني را هفته آينده خواهيم شنيد، اين هفته قرار است از يکي از اصحاب و ياران خاص اميرالمؤمنين جناب حذيفة بن يمان ياد کنيم و از شخصيت ايشان بشنويم.
حاج آقاي عابديني: حذيفه از اصحاب و ياران خاص اميرالمؤمنين بوده است. چند خصوصيت داشت که او را خاص کرده بود، يکي اينکه به مدال منافق شناس معروف است، يعني در جرياني که اهل نفاق براي پيغمبر يک توطئه‌اي را چيده بودند، آنجا محرم سرّ پيغمبر شد و تمام منافقيني که در آن کار نقش داشتند به تنها کسي که بيان کرد، حُذيفه بود. لذا بعد از جريان پيغمبر همه از افشاگري حذيفه مي‌ترسيدند. به اين راحتي نه، حتي در نقل هست که هرجا در تاريخ کسي از دنيا مي‌رفت و حذيفه در تشييع جنازه حاضر نبود، مي‌فهميدند اين منافق بوده است. يعني بصيرتي را پيغمبر به او اعطا کرده بود. مي‌شود کسي به جايي برسد و خط وجودي او از جهت بصيرت طوري شود و از جهت تقواي الهي به جايي برسد که پيغمبر بگويد: حذيفه منافق شناس است. يکي از کساني بود که جزء هفت نفري بود که در تشييع حضرت زهرا حضور داشت. در تشييع و دفن ابوذر در زمان عثمان حضور داشت. گفته بودند: نبايد کسي بيايد ولي حذيفه حضور داشت. حذيفه به امر اميرالمؤمنين خلافت دوران مدائن و دوران عثمان را پذيرفت. دوره‌اي حذيفه استاندار آنجا بود. چهل روز بعد از جريان اميرالمؤمنين که به خلافت رسيد، حذيفه از دنيا رفت. دو تا از پسرانش در جنگ صفين شهيد شدند. وقتي جريان مهاجرين و انصار شکل گرفت براي حذيفه موقعيتي پيش آمد که پيغمبر به او اختيار داد که داخل در مهاجرين باشد يا انصار و خودش انتخاب کند. اينطور کسي را نداريم. حذيفه انتخاب کرد که از انصار باشد و برادر عمار ياسر شد در عقد اخوت، انشاءالله خداي سبحان ياد اين صحابي سر و يار اميرالمؤمنين را براي همه ما زنده نگه دارد و محبتش را در دلهاي ما زنده نگه دارد و اين ماه رمضان اعمالي که روزي اوليائش کرده روزي ما بکند، ديد منافق شناس به همه ما بدهد و ما را از نفاق دور کند.
شريعتي: فردا با حضور حاج آقاي عاملي در خدمت شما خواهيم بود و روز سه‌شنبه در خدمت حاج آقاي بهشتي خواهيم بود.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت ايوب عليه‌السلام در قرآن کريم” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید