بسم الله الرحمن الرحیم
میان ارض و جنت رابطه تنگاتنگی در دامنه ادراک انسان هست
در بحث جنت و نار یک نکته اساسی که مرحوم علامه ابتداء بیان کردند این است که آنچه که به عنوان ارض در زمین ذکر میشود با آنچه به عنوان جنت ذکر میشود یک حقیقت مرتبطی است که آیات قرآنی نشان میدهد بین این ارض و آن جنت یک رابطه تنگاتنگی است که شاید بتوانیم بگوییم این ارض نازله آن جنت است و آن جنت حقیقت این ارض است. تعبیری که در آیات قرآن ایشان مفصلا آوردند که به خصوص این آیه شریفه که و قالوا الحمدلله الذی صدقنا وعده و اورثنا الارض نتبوء من الجنة حیث نشاء فنعم اجر العاملین، که بین جنت و ارض یک رابطه تنگاتنگی برقرار کردند. اگر رابطه بین ارض و جنت که با یوم تبدل الارض غیر الارض خودش را بهتر نشان میداد، و با اشرقت الارض بنور ربها دیگر کمال آشکاری را در این نشان میداد که آن ارض ارضی است که به اشراق رب آنجا آشکار است که نشان داده میشود که رابطه رابطه ادراکی است، رابطه فهم است، رابطه شعور و ادراک است، و الارض جمیعا قبضته یوم القیامة، در قبضه و قدرت حق که قدرت حق آنجا آشکار میشود، و الا این ارض هم تحت قبضه الهی است اما در آنجا آنچه آشکار است قبضه قدرت حق است، در اینجا آنچه آشکار است قبضه قدرت حق نیست، بلکه سلسله اسباب و وسائط است. در آنجا اسباب و وسائط همه برچیده شده است. تقطعت بهم الاسباب است. لذا و الارض جمیعا قبضته، اشیاء در قبضه و قدرت حق آشکار است و الا قدرت حق در آنجا بیشتر از اینجا نیست. چون و کم و بیشی بر نمیدارد. احاطه حق کم و بیش برنمیدارد.
پس اگر میفرماید آنجا اشرقت الارض بنور ربها است یا قبضته جمیعا است، در آنجا علم انسانی که ادراک میکند به این مسئله متفاوت میشود. مییابد. حاجب ها برداشته میشود. با آن ابتلائات و سختی ها که تعبیر قرآن این است که رؤوا العذاب و تقطعت بهم الاسباب، یعنی وقتی فشارها و شدت ها آشکار میشود انسان میبیند که به غیر از خدا حاکم و قادری در کار نیست. چنانچه در دنیا هم وقتی شدت خیلی شدید میشود انسان از اسباب عادی چشم میپوشد و فقط خدا را میبیند. چنانچه قرآن مثال میزند که کسانی که در دریا در حال غرق شدن هستند، دعووا الله مخلصین، خدا را با تمام اخلاص میخوانند.
اینکه با تمام اخلاص میخوانند، همان و الارض جمیعا قبضته یوم القیامة است که میبینند غیر از او کاره نیست. اینجا هم هرچیزی که بود و امید بسته بودند تمام شده است. بله، تشکیکا بعضی زود به این نکته میرسند و بعضی دیر به این نکته میرسند.
لذا کسانی که در وقت حوادث و مصیبت ها و مشکلات و پیش آمدن معاصی یا تحقق طاعات، به سرعت توسل و استعانتشان به خدا میشود، کسی که این حالت را دارد گردنه های قیامت برای اینکه برسد به اینکه و الارض جمیعا قبضته یوم القیامة خیلی کم است. چون اینجا این گردنه ها را طی کرده است. اما کسی که این گردنه ها را اینجا طی نکرده است و در هر مشکلی رجوع به سببش میکند و در هر معصیتی تقاضا از سببیتش برای رفع او دارد یا کمک بر طاعت به سبب طاعت… مثل همان ثواب و عقاب و … حتی ممکن است باشد، در آنجا به سختی قبضته را ادراک میکند. پس ممکن است مواقف قیامت به همین جهت در دنیا برای کسی طی شده باشد.
و لذا و الارض جمیعا قبضته یا اشرقت الارض بنور ربها یا یوم تبدل الارض غیر الارض اینجا محقق شده باشد. عیبی ندارد که اینجا محقق شده باشد یا مراتبی از آن اینجا طی شده باشد. یا همه اش، یا مراتبش. پس اگر جریان قیامت بیان میشود، جریان جنت و نار بیان میشود، همه برای این است که در دنیای انسان تاثیر دارد و به عمل ما و فکر ما و اعتقاد ما و اخلاق ما در اینجا مرتبط است.
نگاه ما در اینجا خیلی میتواند این را تسریع بکند، میتواند دور بکند. میتواند در وجود ما در اینجا موثر باشد. این نکته ای بود که دیروز عرض شد که بین این ارض و جنت یک رابطه تنگاتنگی است که آیات دیگری هم خوانده شد و آن روایت شریف هم بیان شد که ارث کافر منزل ناری مومن را و ارث مومن منزل جنتی کافر را که دیروز بیانش گذشت.
بهشت دار محبت و حمد محض است و در آن هیچ کراهت و بغض و لعن و کینه و غل و غش و احساس درد و رنج و خستگی و کسالت نیست
(7) الأعراف : 43 وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْري مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ وَ نُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
(15) الحجر : 47 وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلين
(35) فاطر : 35 الَّذي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا يَمَسُّنا فيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فيها لُغُوب
در جنت هیچ تزاحمی بین جنتی ها در مکان و زمان و در لذت ها، هیچ تزاحمی نیست. در اینجا اگر یک کسی فلان دختر زیبا را بخواهد، معارضه است، تزاحم است، اگر برای یکی شد، برای دیگری نیست. اگر این وسیله برای این شد، دیگر برای او نیست. و این خانه اگر مربوط به این شد مربوط به او نیست. و امثال این مزاحمت هایی که در عالم دنیا هست که امکان عدم مزاحمت در دنیا به لحاظ ماده محدود عالم دنیا امکان پذیر نیست و لذا دار مزاحمت است، دار تزاحم است و زمان هم همینطور. اگر من در این زمان بخواهم این کار را انجام بدهم، کار دیگری نمیتوانم انجام بدهم که مزاحمت با این دارد. و لذا تزاحم زمانی و تزاحم مکانی در کار است. اما در قیامت نه تزاحم زمانی در کار است، نه تزاحم مکانی در کار است، نه مزاحمت و تنگناهای عالم دنیا مطرح است. نه. هیچ کدام این ها در آنجا در کار نیست. از جمله این است که در جنت هیچ کدام از ناملائمات عالم دنیا هم در کار نیست. لا خوف علیهم و لا هم یحزنون. در آنجا نه خوف است بله لحاظ آینده و نه حزن است به لحاظ گذشته. هیچ کدام از این ها در کار نیست. و نزعنا ما فی صدورهم من غل، هر غلی از سینه این ها کنده میشود. نزعنا ما فی صدورهم من غل اخوانا علی سرر متقابلین لا یمسهم فیها نصب و ما هم منها بمخرجین، هیچ نصب و درد و رنجی در آنجا در کار نیست.
-غبطه هست؟
غبطه تا قبلش است. فقط این ها ارتباطشان را با مراتب بالا میبینند، اما وقتی رابطه شان را با مراتب بالا میبینند نه به این عنوان که این مرتبه بالا میتوانست… در بهشت را داریم میگوییم نه قبل از بهشت. مرتبه بالا را میبینند، میبینند که ارتباطشان با مرتبه بالا مرتبه شانیت است، که این شأن بالایی است. لذا چون شأن بالایی است و مرتبط است هیچ غبطه و حسرتی برایش نیست. آنجایی غبطه و حسرت مطرح میشود که یک بالاتری در کار باشد که من نداشته باشم، حد وجود من بشود. این نصب و الم و درد میشود برایش، این درد میشود بریاش، الم میشود برایش، نصب میشود برایش. اما اگر رابطه با بالایی را ادراک کرد، اما نه به معنای اینکه آن بالاتری حد این است و این ندارد آن را، بلکه به عنوان اینکه این شأن اوست. وقتی شأنیت را دید ملتذ است. التذاذ دارد. مثل نفس انسان و بدن انسان که بدن انسان التذاذش به این است که شأن بدن نفس است. لذا هیچ گاه با نفسش حسودی نمیکند. غبطه نفس نمیخورد انسان که چرا مثلا نفس ادراک معقول را دارد و منی که بدن هستم ادراک معقول را ندارم. میگوید من هم به تبع نفس ادراک معقول را دارم. من هم ملتذ هستم از آن ادراک معقول. لذا نفسی که ادراک معقول میکند من را هم به جایگاهی میبرد که نگاه معقولانه در کار است. من هم به تبع وارد آن وادی و بهره مند میشوم به نسبتی که خودم توان دارم بهره مند بشوم. لذا هیچ حسرتی در بهشت نیست. تعبیر این است که لا یمسهم فیها نصب و ما هم منها بمخرجین. اگر وارد شده که بهشتی ها را جایگاه بلندترشان را قبل از ورود به بهشت بهشان نشان میدهند که اگر شما همین اعمال را با خلوص بیشتری انجام میدادید جایگاهتان مثلا مقام صدیقین بود، مربوط به قبل از ورود در بهشت است. و الا وقتی وارد بهشت میشوند نزعنا ما فی صدورهم، نزعنا ما فی صدورهم، میکَنیم از دلشان، نیست دیگر. یعنی در تمام مواقف و ورودی های قبلی این ها باید زائل شده باشد. آنجا دار دار محبت است. حتی در بهشت دار لعن نیست. ملاعنه در بهشت نیست. در بهشت دار بغض نیست. لذا اگر بیان میشود که محبت و بغض در تمام مواطن از دنیا تا آخرت کشیده شده است، به غیر از دایره بهشت، در بهشت دیگر مباغضه نیست، محبت صرف است. چون آنجا جای حد نیست. مباغضه و لعن جایی است که حدود دیده میشود. جایی که حد دیده نمیشود فطرت فرار از نقص هم معنا ندارد. پس فطرت فرار از نقص و بحث ملاعنه و بغض به عرَض محبت است. لذا میگوییم سبقت رحمت بر غضب از همین باب است. سبقت رحمت بر غضب در دایره وجودی هم میشود اینکه بهشت دار محبت است، روایات و … اش هم هست. اگر یک موقعی فرصت شد عرض میکنیم که آنجا دار محبت است و به غیر از محبت در آنجا…
همین جا هم بیانش این است که و نزعنا ما فی صدورهم من غل… هر کینه و غلی کنده میشود. حتی آنجا کینه ممدوح نداریم. چون ما در دار دنیا و مواقف کینه ممدوح داریم، انسان نسبت به کفار باید کینه و غل و دشمنی داشته باشد، حسن هم هست، کمال هم هست، رشد هم هست. فطرت فرار از نقص حسن است و رشد است. اما در بهشت چنین مسئله ای در کار نیست.
انسان چون کون جامع است، مراتب تمام مراتب وجودی را در بهشت دارد، به لحاظ بهشتی بودن کینه ای در وجودش نیست، اما به لحاظ دار تکلیف در موطن دنیا مبارزه و قتال و بغض از دشمنان و اقامه حدود بر مجرمین دارد، که آن قتال و اقامه حدود هم از سر سبقت رحمت بر غضب است
-سوال: اینکه فرمودید غلی وجود ندارد با توجه به اینکه دیروز فرمودید در مرتبه نازلی امکان رسیدن به جنت ابدی هم در این دنیا وجود دارد، این ها تبری برایشان هیچ کمالی حساب نمیشود در همین دنیا؟
پاسخ: سوال خیلی خوبی است. اگر کسی در مرحله وجودی خودش به مرتبه کمالی رسید که مرتبه ادراک بهشتی باشد، آیا الان دیگر کینه در وجودش نیست؟ چرا. چون انسان کون جامع است. چون کون جامع است، مراتب عوالم وجودی قبلی را در وجودش دارد. لذا چون دارد، هم در دنیاست با اهل دنیاست مثل پیغمبر اکرم. هم در برزخ است با اهل برزخ است، اخبار از آن ها هم دارد. هم در بهشت است با اهل بهشت است، اخبار از آن ها هم دارد. به لحاظ بهشتی بودن و اهل بهشت بودن هیچ کینه در آن موطن نیست. اما به لحاظ عالم دنیا بودن چرا، تبری دارد، قتال دارد، میجنگند. شجاع ترین هم هست. امیر المومنین علیه السلام میفرماید ما وقتی در جنگ کم میآوردیم پناهنده میشدیم به شجاعت پیغمبر اکرم تا زیر سایه شجاعت پیغمبر بجنگیم. پس این منافاتی با هم ندارد. به لحاظ موطن بهشتی بودن این مسائل برداشته شده است و نیست. اما به لحاظ اینکه انسان در دار دنیا، دار تکلیف و دار تشریع باشد، انسان اگر در دنیا به این رسید، دار تشریع سرجایش است، دار تشریعش از بین نمیرود چون کون جامع است و در تمام مراتب هست. البته انسان در بهشت کون جامع هست، اما کون جامع در بهشت دار تشریع نیست. آنجا جای شریعت نیست که انسان در بهشت شریعت داشته باشد، بکن و نکن داشته باشد. بحثش را در ادامه هم عرض میکنیم.
در پاسخ: دار تشریع هم از سر رحمت است. لذا سبقت رحمت بر غضب در دار تشریع هم هست. یعنی هر مومنی که در اینجا میجنگد، حتی اگر به موطن پیغمبر هم نرسیده است که نرسیده است، آنجا هم بنابراین است که با سبقت رحمت بر غضب بجنگد. حتی اگر حد جاری میکند، سبقت رحمت بر غضب است که حد جاری میکند، قتال میکند همینطور است.
در پاسخ: آن ها قبل از ورود به بهشت خلودی است. در بهشت های مراتب قبل است که مکالمات دارند با جهنمی ها، میبینند، با هم مکالمه میکنند، جهنمی ها میبینند آن ها را، حسرت میخورند. چون مراتب بهشت و جهنم داریم. این موطن که نزعنا ما فی صدورهم من غل مربوط به آخرین مرتبه بهشت است. در نهایتش هم دارد که و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین، که دیگر تسبیح هم ندارند، چون تسبیح هم تنزیه از حد است، چون ما میگوییم و ان من شیء الا یسبح بحمده، با حمدش تسبیح میکند، یعنی از حمدش تسبیح میکند. ولی وقتی در بهشت نهایی وارد میشوند دیگر تسبیح نداریم. بلکه تحیتهم فیها سلام. در آنجا سلام است. و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین، که حمد بدون تسبیح است. حتی این حد هم در کار نیست که این اوج نهایت مسئله است که در بهشت هم مراتب دارد خود این بهشت، آخرین مرتبه اش میرسد به حمد بدون تسبیح که مطلق حمد است که خدا را کأنه با تمام کمالات شاهد میشود. ان الحمدلله رب العالمین، که بیان شده است.
در بهشت ظهور ولایت و احساس همسایگی و همجواری با ولیّ الله در برابر احاطه ولایی او به بالاترین روح و رحمت و ریحان و بهشتِ سلامِ ولایت اوست
لایمسنا فیها نصب و لا یمسنا فیها لغوب ادخلوا الجنة لا خوف علیکم و لا انتم تحزنون، این آیاتی که وارد شده است. پس هیچ نقص و عدمی در رابطه با بهشت دیگر مطرح نیست. آیا اگر نقص و عدم در رابطه با بهشتی ها مطرح نیست، یعنی همه در یک حد هستند؟ نه. اما همه یک واحد میشوند. شئون یک واحد میشوند که حقیقت آن واحدیت هم مقام ولایت است. لذا همه در بهشت همسایه حضرات هستند، ظهورات حضرات هستند. همه دارند او را نشان میدهند. و همه به نسبتی که دارند او را نشان میدهند، هیچ مزاحمتی دیگر برای همدیگر ندارند، نقصانی ندارند. مثالش-البته مثال خیلی ضعیف- این میتواند باشد که دست و پا و تمام چشم و اعضا و جوارح به نسبت نفس انسانی هیچ گونه مزاحمتی برای هم ندارند. همه در عین اینکه در کنار هم دست دست و پا پاست، ولی دست و پا در کنار هم یک احساس طمانینه و وحدتی به لحاظ آن نفس با همدیگر دارند و هیچ کدام در ماموریتشان خودشان را ضعیف تر از دیگری نمیبینند. حتی اگر وقتی آسیبی به چشم میخواهد برسد دست حائل میشود، دست نمیگوید که پس من اگر قربانی تو میشوم و حائل تو میشوم، من بشکنم تو سالم باشی، پس یک منتی بر تو میگذارم. نه. منتی هم ندارد. دست میشکند نعوذ بالله اگر چشم بخواهد آسیب ببیند، زمین دارد میخورد و هیچ منتی هم بر چشم ندارد. یک واحد احساس میکنند خودشان را.
لذا در بهشت با این نگاه تجمع حول ولایت خیلی قوی میشود. همه افراد با این نگاه خودشان را حول ولی تعریف میکنند و میبینند و این هم از آن بحث های بسیار زیباست که هرچه در دنیا این مسئله بیشتر شکل گرفته باشد، مومنین در دنیا این حال برایشان قوی تر میشود. لذا در زمان ظهور اشد این حالت ایجاد میشود، لذا مومنین در زمان ظهور هیچ تعارضی با هم ندارند. همان تعبیراتی که در روایت دارد که اگر این احتیاج دارد دست در جیب او میکند بدون اینکه او ناراحت بشود و بدون اینکه این خجالت بکشد، این نمادی از همان رابطه است که آنقدر رابطه زیبا میشود که هیچ محدودیتی برای همدیگر ندارند. هم المفلحون المغشیون بالامن و السلام، این ها پوشیده شدند، فرا گرفته شده اند امن و سلام را. قال سبحانه ادخلوها بسلام آمنین، هم امنیت تامه است، هم سلامت کامل است. تا بگوییم سلام کامل، بسلامٍ هیچ قیدی ندارد، آن وقت معلوم میشود که هر حدی مقابل آن سلام است. لا یسمعون فیها لغوا و لا تاثیما الا قیلا سلاما سلاما. هیچ این ها در کار نیست و سلامت محضه است. این سلاما سلاما تکرارش از چه بابی است در تفاسیر آمده است.
در بهشت هرچیزی را که میدانند لذتبخش هست به تمام وجهش ادراک میکنند
هر لذت و بهجت و جمال و کمالی را بهشتی ها ادراک میکند. یعنی آنچه را التذاذ مییابند ادراک میکنند. هر چیزی را که التذاذ ببینند، جمال، کمال، لذت، سرور، تمام این ها را که میدانند هست ادراک میکند. هرچه را میدانند هست از جمال و کمال و لذت و بهجت ادراک میکنند.
حقیقت بهشت به تحقق یافتن نفوذ اراده مؤمن است، لذا میزان مراتب بهشت به میزان قدرت عزم و اراده است
(39) الزمر : 34 لَهُمْ ما يَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنينَ
(42) الشورى : 22 تَرَى الظَّالِمينَ مُشْفِقينَ مِمَّا كَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ في رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ لَهُمْ ما يَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبيرُ
(50) ق : 35 لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فيها وَ لَدَيْنا مَزيد
اینجا یک بحث زیبایی است که نیاز بیان امروز ماست برای اینکه بتوانیم قدرت جاذبه دین را زیاد بکنیم، که لهم ما یشاؤون عند ربهم. حقیقت بهشت به نفوذ اراده است. لهم ما یشاؤون فیها.
یک کسی آمده بود پیش من گفته بود که من این بهشتی که شما دارید را نمیخواهم. بیشتر از این را در دنیا داشتم بهش پشت کردم. همه جور باغ و نعمت و لذت و … برایم فراهم بوده، من به این ها پشت کردم، این جنات تجری من تحتها الانهار، حور مقصورات فی الخیام، فواکه مما یتخیرون، لحم طیر مما یشتهون، همه اش برای من فراهم بوده است. همه را رها کردم. برای بعضی هرچه بخواهند هست، دلشان را هم میزند. گفتم اگر بهشت چطوری باشد دوست داری؟ یک هو مثل اینکه شوکی بهش وارد شد. تا حالا شنیده بود که بهشت این چیزهاست. گفت من فکر کنم پس. گفتم باشد. آدم ساده ای نبود که زود خودش را از تنگ و تا بیندازد.
فردا آمد و شروع کرد یک تصویری از بهشت برای خودش ساختن که اگر اینطوری بود مطلوب من بود. گفتم خب اینطوری است. گفت چطور؟ گفتم خدا بارها در قرآن فرموده لهم ما یشاؤون فیها. هر طوری که میخواهند. اراده میکنند. تو اینطوری دوست داری، برای تو اینطوری میشود. اگر کس دیگری آن طوری بخواهد آن طوری میشود. اگر کسی در دنیا دستش به فواکه مما یتخیرون نرسید یا رسید، اما خوبش را نرسید، آن هست برایش.
بعد بهش گفتم که این برای این است که تو فکر کردی لحم طیر مما یشتهون و فواکه مما یتخیرون و حور مقصورات فی الخیام و جنات تجری من تحتها الانهار، مثل همین دنیایی هاست، حالا یک خورده بهتر. میگویی من نمیخواهم، این ها را داشته ام. اصلا اینطور نیست. آن ها تمامشان حی هستند و مظاهر حیاتند و تمامش توحید است و حشر با خداست. که انسان لاتزید کثرة الارتباط با این حقایق در آنجا الا توحیدا. همه شان ظهور توحیدند. تازه تو نشناخته ای. اما برفرض که این مرتبه اش را نخواهی، تو آنطوری میخواهی، خب آنطوری است برای تو. ولی حواست باشد که سرت کلاه نرود، نگویی من از این ها نمیخواهم. چون این نخواستن و انکار یک بابی را به روی انسان میبندد که بعد آنجا میبیند محروم است. چون خودش محروم کرده بوده است.
اما آنها اینطوری نیستند که با این همه الم و سختی و مانع و مزاحمت و کثرت و غفلت و …. آن ها همه اش سراسر توحید است و کمال است و رشد است و بهجت و سرور است. ما لاعین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر است. فلا تعلم بشر ما اخفی لهم من قرة اعین. نمیدانند چی برایشان ما در آنجا ذخیره کردیم. چون زبان ندارد، زبان و ادبیات ما گنگ است برای بیان آن مرتبه، تشبیه اش کرده اند به بهترین های اینجا. مثالش این است. این هم یک نکته که لهم ما یشاؤون را امام رحمة الله علیه در کتاب معاد از دیدگاه امام، این را خیلی زیبا بیان میکند. میفرمایند آنجا بحث عزم و اراده است. بهشت ظهور عالم عزم و اراده است که اگر عزم و اراده بخواهد خودش را تجلی بدهد… نفوذ اراده است.
(32) السجدة : 17 فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُون
مَرْحَباً بِالرُّوحِ الطَّيِّبَةِ الَّتِي أُخْرِجَتْ مِنَ الْبَدَنِ الطَّيِّبِ- أَبْشِرْ فَإِنَّ لَكَ مَا لَا عَيْنٌ رَأَتْ- وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَر
بیان امام خمینی: «اراده، ميزان بهشت اخلاق»
امام خمینی (ره) در ضمن توضیح بهشت اخلاق میفرمایند: میزان در بهشت اخلاق قوت و کمال اراده است و آن را محدود به حدی نباید کرد. و بدان اى عزيز كه عزم و اراده قويه در آن عالم خيلى لازم است و كاركن است. ميزان يكى از مراتب بهشت، كه از بهترين بهشتهاست، اراده و عزم است كه انسان تا داراى اراده نافذه و عزم قوى نباشد، داراى آن بهشت و مقام عالى نشود. در حديث است كه وقتى اهل بهشت در آن مستقر گردند، يك مرقومه از ساحت قدس الهى جلت عظمته صادر گردد براى آنها به اين مضمون: «اين كتاب از زنده پايدار جاويدان است به سوى زنده پايدار جاويدان. من چنانم كه به هر چه بفرمايم بشو مىشود؛ تو را نيز امروز چنان كردم كه به هر چه امر كنى بشود مىشود».
ملاحظه كن اين چه مقامى و سلطنتى است، و اين چه قدرتى است الهى كه اراده او مظهر ارادةاللَّه شود، معدومات را لباس وجود دهد. از تمام جنات جسمانى اين قدرت و نفوذ اراده بهتر و بالاتر است. و معلوم است اين مرقومه عبث و جزاف رقم نشود. كسى كه ارادهاش تابع شهوات حيوانى باشد و عزمش مرده و خمود باشد به اين مقام نرسد. كارهاى حق تعالى از جزاف مبراست. در اين عالم از روى نظام و ترتيب اسباب و مسببات است، در آن عالم هم همين طور است. بلكه آن عالم اليق به نظام و اسباب و مسببات است. تمام نظام عالم آخرت از روى تناسبات و اسباب است، نفوذ اراده از اين عالم بايد تهيه شود- دنيا مزرعه آخرت و ماده همه نعم بهشتى و نقم جهنمىاست.
( معاد، از ديدگاه امام خمينى «س»، ص 362 و 363)
یعنی خود اینکه این قدرت اراده به این عظمت میرسد که ایجاد میکند، این یکی از الذ لذائذ اهل بهشت است که میبینند نفوذ اراده دارند. این را انسان در دنیا به دنبالش بود. همانی که آدم سلام الله علیه توسط شیطان بواسطه همین وعده به آن خطیئه مبتلا شد، که هل ادلک علی شجرة الخلد و ملک لایبلی، ملک لایبلی نفوذ اراده است. سلطنت بدون پوسیدگی. یعنی هیچ مانعی جلو رویش نباشد. ملک و سلطنت و قدرت و توانایی که هیچ مانعیتی جلویش نباشد. ملک لایبلی در کنار شجره خلد، آن هم ابدیت. نه فقط در یک برهه، بلکه در ابدیت ملک لایبلی باشد. این دغدغه انسان است. انسان دنبال این است.
چون انسان دنبال این است، در بهشت این حقیقت باید محقق بشود و بهشت محل تحقق و غایتی است که برای انسان قرار داده شده است. کسی که اراده اش تابع شهوات حیوانی باشد، یعنی اراده اش مقهور است، امیالش قاهر بر اراده اش هستند. میل تا پیدا میکند، اراده از کار میافتد. تسلیم میشود. کسی که اراده اش تابع شهوات حیوانی باشد، حالا شهوات حیوانی خوردن و خوراک و … همه را شامل میشود. تا میل پیدا میکند، دیگر توانایی مقابله ندارد. ماه رمضان که میشود واویلاست برای این. من چه کنم؟ بعضی خیلی سخت است برایشان. البته آن ها وقتی با این سختی مراعات میکنند خدا هم اجری عظیم بهشان میدهد. ماه رمضان تمام میشود دارد غصه ماه رمضان بعد را میخورد که اگر ماه رمضان بعد بیاید من چطور نخورم وسط روز؟ چطوری ببینم و نخورم. یا در امیال دیگر.
حتی قدرت طلبی. میل است دیگر. مقام طلبی. این امیال تابع شهوات حیوانی باشد، کسی که اینطوری باشد، اراده اش تابع شهوات حیوانی باشد، عزمش مرده و خمود باشد. عزم ندارد این. در آنجا اراده ندارد، عزم ندارد. اگر آنجا اراده و عزم نداشت نمیتواند به مقام صاحب اراده و عزم بودن برسد.
لذا انبیاء خصوصیاتشان این است که صاحب اراده اند، اولوالعزم از انبیاء خصوصیتشان این است که صاحب اراده و عزم هستند. یعنی علاوه بر صاحب اراده بودن، صاحب عزم هستند که این صاحب عزم بودن میشود اولوالعزم. یعنی اگر خدای سبحان میخواهد یک خصوصیت برای رسل اولوالعزم بشمارد که این ها را از بقیه انبیاء ممتاز کند، میگوید این ها اولوالعزم هستند. صاحب عزم هستند. لذا معجزات انبیاء اولوالعزم تابع وجود آن ها بود که اراده شان با تحقق بود. عصای موسی است یا شکافته شدن بحر است یا دم عیسی است یا خاتم سلیمان است یا باد در اختیار سلیمان است و هرچه که در انبیاء اولوالعزم و بقیه انبیاء که صاحبان اراده هستند محقق شده است.
این بحث نفوذ اراده را امام خیلی زیبا میفرمایند که از این عالم باید تهیه شود. دنیا مزرعه آخرت و ماده همه نعم بهشتی و نقم جهنمی است. حتی در جهنمی ها آن هایی که صاحب عزم هستند، یعنی اهل شقاوتی که با یک پشتکار و دقت و تمام جهدی دنبال شقاوت بودند، آنجا آنها هم صاحب عزم هستند. صاحب عزم بودنشان به این است که میدانند که پس از این اراده آن اراده را در دنیا داشتند. چون میدانند، تری المجرمین مشفقین مما کسبوا و هو واقع بهم، وقتی این ها میترسند از آنچه کسب کردند و اراده کرده بودند و به نتیجه رسانده بودند، وقتی میترسند از بعدی، آن واقع میشود.
پس آن ها هم صاحب اراده و عزم هستند. منتها عزمشان در دنیا به شقاوت بود، در آخرت قهری علیه شان میشود همان عزم. در ادامه اش هم دارد وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِي رَوْضَاتِ الْجَنَّاتِ لَهُمْ مَا يَشَاءُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ، این دو را کنار هم آورده است تا نشان بدهد صاحبان عزم در بهشت و جهنم هر دو چگونه هستند. صاحبان بهشت جهنمی معدوم را موجود میکنند، اما آن ها آنچه را در دنیا محقق کرده بودند میترسند ازش، الان درش هستند، از بعدی اش میترسند، بعدی بلافاصله محقق میشود. تا میترسند از بعدی، ترس از بعدی که عزم و اراده در دنیا داشتند، بلافاصله تحققش را به دنبال میآورد.
بهشت اعمال و بهشت اخلاق و بهشت ذات
میخواستم بهشت اعمال و بهشت اخلاق و بهشت اعتقادات را از امام بگویم که خیلی بحث زیبایی است، این را خودتان رجوع بکنید. خیلی بحث زیبایی است. هر کدام از این بهشت ها… بهشت اخلاق غیر قابل قیاس با بهشت اعمال است. همه آنچه در قرآن و روایات میشنویم، تقریبا اکثر قریب به اتفاقش مربوط به بهشت اعمال است. جزاء بما کانوا یعملون. به لحاظ عمل است. اما بهشت اخلاق نسبتش با بهشت اعمال غیر قابل قیاس است. آن خلود مربوط به بهشت اخلاق است که ایجاد میشود. ملکاتی است که الی یوم القیامة اگر بود، این ملکه این عمل را انجام میداد. لذا بحث بهشت اخلاق خودش غیر قابل توصیف است. بعضی از آیات ناظر به بهشت اخلاق است که امام ذکر کردند و بهشت ذات و بهشت اعتقادات غیر قابل قیاس است که امام اسمش را گذاشته است بهشت لقاء. بعضی از مصادیقش مفرماید یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی، این جنتی جنت ذات است، جنت عمل نیست، جنت اخلاق نیست. البته امام میفرمایند این برای ما نیست، برای امام حسین علیه السلام و پیغمبر اکرم است. زود به خودمان نگیریم. اما بالاخره دعوت شدیم ما. همچنین بهشتی هم برای انسان در کار است.
-جز انسان هم به بهشت لقاء ذات راه ندارد؟
اصلا به این بهشت ها کس دیگری غیر از انسان راه ندارد. بهشت اخلاق هم همینطور است. بهشت اعمال هم آن اطلاقش که نسبت به اعمال است، کس دیگری غیر از انسان راه ندارد. بهشت لقاء را ایشان معرفی میکنند، ببینید. من میخواستم این ها را یک خورده جزئی تر بگویم. بهشت اخلاق را بهشت صفات میگیرند. لذا همانطور که خدای سبحان صفات متعددی دارد، لقاء انسان به صفات الهی است در آنجا. ولی در بهشت ذات ذات خدای سبحان لقاء انسان است که جنتی است. این ها خیلی بحث…
این ها در کتاب معاد امام ص294 به بعد است. بهشت اعمال و صفات و ذات را بیان میکند.
بهشت اعمال هر صباحی به طیب و روح الهی زیادت می یابد
این روایت شریف را بخوانیم. عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع: قَالَ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ بِيَدِهِ جَنَّةً لَمْ يَرَهَا عَيْنٌ [غَيْرُهُ] وَ لَمْ يَطَّلِعْ عَلَيْهَا مَخْلُوقٌ يَفْتَحُهَا الرَّبُّ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كُلَّ صَبَاحٍ فَيَقُولُ ازْدَادِي طِيباً ازْدَادِي رِيحاً فَتَقُولُ [وَ يَقُولُ] قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ.
از امام صادق علیه السلام است فی حدیث یصف فیه الجنة، قَالَ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ زِدْنِي، معلوم است که قبلش حضرت توصیفاتی داشته اند. میگوید زدنی. بیشتر از این برایم بگویید. فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْجَنَّةَ بِيَدِهِ، جنت را به دست خودش خلق کرد وَ لَمْ تَرَهَا عَيْنٌ، آن جنت را تا به حال هیچ چشمی ندیده است. ما لاعین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر. وَ لَمْ يَطَّلِعْ عَلَيْهَا مَخْلُوقٌ يَفْتَحُهَا الرَّبُّ كُلَّ صَبَاحٍ، هر روز صبح با اینکه لیس عند ربک صباح و لا مساء، اما یفتحها الرب کل صباح، یعنی به لحاظ کل یوم هو فی شأن. به ما چطور بگویند تا بفهمیم؟ میگوید هر صبح. بعد از اینکه از خواب بلند میشویم. و الا او به لحاظ کل یوم هو فی شأن است که در قرآن آمده است. فَيَقُولُ ازْدَادِي رِيحاً ازْدَادِي طِيباً، این جنت هر روز صبح وقتی بازش میکند تقاضای این را دارد که سعه پیدا کند. آن طیب بودن و خالص شدن من شدیدتر بشود. ازدادی ممکن است امر به او باشد که طیب و ریحش افزوده بشود. وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُون
میگوید این جنت که اینطور سعه پیدا میکند هر روز، جنت اعمال است، جزاء بما کانوا یعملون است. فلا تعلم نفس ما اخفی لهم جزاء بما کانوا یعملون است نه جنت صفات و نه جنت ذات.
بیان علامه طباطبایی: فكلّ ما تتعلّق به المشيئة مملوك للإنسان هناك
و قوله: جَزاءً بِما الآية يعطي أنّ هذا الذي فوق فهم الأفهام أخفيت للإنسان بازاء العمل جزاء له، و قد قال سبحانه: «لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها»، فكلّ ما تتعلّق به المشيئة مملوك للإنسان هناك.
و قال أيضا: وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى* وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى* ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى «1».
فكلّ ما يحبّه الإنسان هناك أعمّ ممّا يسعه الفهم، و ما لا يسعه مملوك له لمكان قوله: لَهُمْ الآية، و واقع تحت المشيئة المطلقة لقوله: ما يَشاؤُنَ الآية.
لكنّ الآية تفيد أنّ للإنسان كمالا فوق مرتبة الفهم، يمكن أن يملكه بالعمل و هو ظاهر، و لعلّ ذلك ما يفيده قوله سبحانه: وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ* إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ «2»، و هو المشاهدة بالقلوب في غير جهة و لا جسم و لا تشبيه، لقوله تعالى: فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً «3»، حيث رتّب اللقاء على العلم النافع و العمل الصالح، ثمّ إنّه سبحانه قال: لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ «4»، فإثباته المزيد لديه بعد ما أخبر أنّ لهم كلّ ما يتعلّق به مشيئتهم يعطي أنّه أمر لا يقع تحت مطلق المشيئة، و لا شكّ أنّه كمال، و أنّ كلّ كمال يقع تحت المشيئة، فليس إلّا أنّه كمال غير محدود، فلا يقع تحت المشيئة؛ إذ كلّ ما يقع تحتها يصير محدودا.
و في تفسير القمّي في قوله: وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ، قال عليه السّلام: «ينظرون إلى رحمة اللّه» «5».
أقول: و لعلّ الرواية مستفادة من قوله تعالى: لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ «6». فبيّن أنّ المزيد الذي هو رزق بغير حساب من الفضل، و قد قال: وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً «1»، فالفضل من الرحمة، و هي الرحمة من غير استحقاق.
و قال سبحانه: وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ «2»، فهذا المكتوب لهم الذي لا يسعه شيء هو المزيد، و لئن تدبّرت في قوله سبحانه: فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ «3».
و قوله: أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ «4» الآية.
و قوله: إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ «5».
و قوله: وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيدٍ «6».
قضيت أنّ الرحمة هي الجنّة بوجه، بل إنّ الجنّة من مراتبها.
(الإنسان و العقيدة، ص: 186 الی 188)
هرچه در بهشت به مشیت انسان تعلق بگیرد تحت ملکیت انسان قرار میگیرد (لهم ما یشائون فیها)، و بالاترش آن بهشتی هست که حتی محدود به مشیّت انسان هم نیست بلکه نامتناهیست (و لدینا مزید)
علامه میفرمایند لهم ما یشاؤون، لهم مالکیت است. ملکیت است. یعنی آنچه این ها میخواهند ملکشان است. فکل ما تتعلق به المشیئة مملوک للانسان هناک. هرچه آنجا ایجاد میشود ملک انسان و مملوک انسان است. این خیلی کار را زیبا میکند. فکل ما یحبه الانسان هناک اعم مما یسعه الفهم و ما لایسع مملوک له. این در روایات خیلی زیبا آمده است. میگوید در جنتش وقتی نگاه میکند همه درخت ها، همه اشجار و انهار و …. همه آن ها که هستند، مثل این میماند که دارند روی او را نشان میدهند. مثل اینکه نوشته باشند ساخت ایران. آنجا روی هر چیزی نوشته ساخت حسین، ساخت حسن، ساخت تقی، ساخت نقی. این یک لذت الذی پیدا میکند که خودش را در هر چیزی میبیند. انسان دوست دارد فعل خودش را، التذاذ پیدا میکند وقتی میبیند. لذا هم چیز آنجا مملوک انسان است. اوج اهتزاز است. لذا هیچ فقدانی نیست. چون خودش میبیند و ظهورات خودش میبیند. و واقع تحت المشیئة المطلقة.
همه این ها تحت مشیت مطلقه او قرار میگیرد که لهم ما یشاؤون که این مشیت مطلقه اوست. بعد میفرماید که تفید ان للانسان کمالا فوق مرتبة الفهم که هو مشاهدة بالقلوب من غیر جهة و لا جسم و لا تشبیه، دیگر درون درون است. بعد میفرمایند لهم ما یشاؤون فیها و لدینا مزید، فاثباته المزید لدیه بعد ما اخبر ان لهم کل ما یتعلق به مشیئة، بعد از اینکه گفت هر چی میخواهد محقق میشود میگوید لدینا مزید، یعطی انه امر لایقع تحت مطلق المشیئة، آن دیگر تحت مطلق مشیت نیست. چون هرچه تحت مشیئتش بود ملکش بود، هرچه دوست داشت ملکش بود. ولی اینجا فوق آن است. که اینجا یک ارتباط ویژه ای با خدای سبحان دارد. و لا شک انه کمال، این لدینا مزید حتما کمالی است. چون خدای سبحان دارد میدهد.
و از طرف دیگری ان کل کمال یقع تحت المشیئة، هرچه کمال بود که تحت مشیت بود، این میخواست. فلیس الا انه کمال غیر محدود. فقط میماند اینکه کمالی باشد که نامتناهی باشد. مشیت که متناهی بود نمیتوانست این را شامل بشود. پس یک کمال نامتناهی است که تحت مشیت در نمیآید. کمال است اما غیر متناهی. پس اعطای الهی، لدینا مزیدی که خدا میفرماید یک کمال نامتناهی است برای این که فوق همه آن مشیتی که این داشت، آن هم مشیت مطلقه ای که این داشت، فوق آن قرار میگیرد.
تازه این ها هنوز جنت اعمال است که لهم ما یشاؤون فیها و لدینا مزید.
مقامات اطلاقی «لدینا مزید» نظر به رحمت بینهایت الهیست
بعد در تفسیر قمی آمده است که ینظرون الی رحمة الله، یعنی این مزید فقط خوردنی نیست. بگویند «به به» به اندازه یک کوه میریزند جلوه ما، گلابی اش به اندازه یک کوه میشود، چطوری بخورم! من به اندازه یک تپه تصور کردم گلابی را بخورم، حالا به اندازه یک کوه میدهد خدا. اینطور نیست. میفرماید لدینا مزیدش این است که ینظرون الی رحمة الله است. نگاه به رحمت الهی است. لیجزیهم الله احسن ما عملوا. در عملش احسن ما عملوا را میدهد، نه حسن. احسن، چون خدا حدود عمل این را بر میدارد، بی شرط و بی قید قبول میکند. لذا احسن ما عملوا میشود. اما یزیدهم من فضله و الله یرزق من یشاء بغیر حساب. پس معلوم میشود که این یزید از فضل الهی است که یرزق من یشاء بغیر حساب. تا خدا میگوید بغیر حساب یعنی حد ندارد. همان جنت بدون حد است.
«لدینا مزید» بینهایتِ هر انسان است، مقام اطلاقی است به نسبت قیود مقام قبلی خودش
-سوال: لدینا مزید اگر برای هر بهشتی هست، پس میتواند به آن بینهایت برسد؟
پاسخ: بی نهایتِ او.
-سوال: پس حد دارد؟
پاسخ: نه. حد ندارد. لهم ما یشاؤون که اطلاق داشت، حالا میفهمد که فوق این لهم ما یشاؤون که اطلاق داشت، یک اطلاق بالاتری هست که لدینا مزید است. لدینا مزید برای هر کسی مطابق خودش است. دیگر آن ظرف این حد نزده است به او. اما طوری است که لدینا مزید پیغمبر با لدینا مزید ما که ان شاء الله به بهشت برویم متفاوت است.
لذا این اطلاق یکسان نیست برای همه.
مثال ساده اش این است که یک قطره در دریا وقتی گم میشود، لدینا مزیدش آن دریاست. یک رودخانه هم در دریا گم میشود، او هم لدینا مزیدش دریاست. اما این دریایی که یک رودخانه درش گم میشود با دریایی که یک قطره درش گم میشود، به نسبت آن اطرافشان هر کدام متفاوت هستند. هر دو لدینا مزیدشان هستند. اما یک قطره تا کجا تاثیر میگذارد در اطراف خودش و یک رودخانه تا کجا در دنیا؟ مثال است. برای اینکه ذهن نزدیک بشود.
جنت از مراتب رحمت است
بعد علامه میفرمایند از این در نهایت میشود استفاده کرد که رحمت هی الجنة. ینظرون الی رحمة الله، جنت بالاتر آن رحمت الهی است. قضیت ان الرحمة هی الجنة بوجه، رحمت جنت است به وجهی، بل ان الجنة من مراتب الرحمة، این بالاتر است که جنت از مراتب رحمت است و این نگاه میکند به رحمت. یعنی جنت یکی از مراتب نگاهش است. خیلی عالی و زیباست. یعنی تمام این کمالاتی که گفته شد و … یکی از مراتب رحمت است که رحمت مراتبی دارد که این ها را بهش میدهند که تعبیر این بود که ان رحمة الله قریب من المحسنین. رحمت خدا قریب است به محسنین. یا رحمتی وسعت کل شیء فساکتبها للذین یتقون.
ان شاءالله خدای سبحان مراتب جنت را روزی همه ما بکند. بهره مند باشیم.
ان شاء الله خدای سبحان برکات مراتب رحمت خودش را به ما بچشاند و نهایت جنت خودش را برای همه ما ان شاء الله قرار بدهد. قدردان طاعات الهی در دنیا باشیم که آن رحمت و جنت را برای ما ایجاد میکند. در دنیا ان شاء الله تحت اراده حق باشیم تا در آخرت لهم ما یشاؤون فیها و لدینا مزید در حقمان مستجاب باشد.
اولین کسی باشید که برای “انسانشناسی قرآنی | جلسه 55” دیدگاه میگذارید;