بسم الله الرحمن الرحیم
انسان همیشه در حال موت از مرحله قبلی و حیات بالاتر در مرحله بعدی
از جمادی مردم و نامی شدم *** وز نما مردم به حیوان برزدم
مردم از حیوانی و آدم شدم *** پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
حملهی دیگر بمیرم از بشر *** تا بر آرم از ملایک پر و سر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو *** کل شیء هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک قربان شوم *** آنچ اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون *** گویدم که انا الیه راجعون
این شعر مثنوی تشبیه این است که انسان مرگ های متعددی را پشت سر گذاشته است و مرگ های متعددی را در پیش رو دارد. اینطور نیست که باور اولی باشد که انسان بخواهد بمیرد.
آب و ابر و آتش و اين آفتاب *** رازها را مي برآرد از تراب
اين بهار نو ز بعد برگ ريز *** هست برهان بر وجود رستخيز
در بهار آن سرها پيدا شود *** هر چه خوردست اين زمين رسوا شود
آنچه که طبیعت از قبل آشامیده بود و خورده بود با ریشه هایش، آن سِرهایی که در درون زمین تغذیه کرده بود میریزد بیرون و آشکار میشود.
بر دمد آن از دهان و از لبش *** تا پديد آيد ضمير و مذهبش
رازها را مي کند حق آشکار *** چون بخواهد رست، تخم بد مکار
انسان هم که موتی دارد و حیاتی، مثل بهار است و خزان، که خزان موتش است و بهار دوباره زندگی بعدش است. این نگاهی که ما دائما مرگ و حیات داریم یکی از مباحث مهمی است که اگر باور کردیم مرگ ساده میشود. چون اگر مرگ برای بار اول باشد انسان احساس ناشناسی میکند و نا آشنا میبیند و برایش سخت است. در حالی که از رحم مادر وقتی به دنیا میآید، یکی از مراحل مهم است. همانطور که عیسی علیه السلام و حضرت یحیی سلام الله علیه سلام به خودشان دادند یا سلام برشان شد آن روزی که متولد شد و آن روزی که میمیرد و آن روزی که بعث میشود. سه مرحله حساس در حیات انسان، روز تولد، روز مرگ، و روز بعث. این سه گردنه اساسی است.
مراحل معاد از ادراکات در حال احتضار تا بعد از نفخه صور ثانی در قیامت
انسان هیچگاه در حرکتش متوقف نیست، منتها انواعی از حرکت در مراحل مختلف دارد. در دوران حیات دنیا به عمل و کسب ملکات و باورها حرکت دارد، و در مراحل معاد به خوشه چینی از داشته ها و کاشته هایش میپردازد.
همانطور که دوران ظهور دارای مراحلی بوده از دوران قیام و دوران استقرار جزئی و دوران استقرار تامّ و کلّی. به همین منوال، دوران قیامت هم دارای مراحلی است که اولین مرتبه آن در لحظات احتضار است که در آن لحظات سیطره احکام بدن بصورت کامل شکسته میشود تا با غلبه احکام روح، رؤیت ها و شنیدن ها و و ادراکات او توسعه یافته و مرحله توحید ولایی و شهود نور اولیاء معصوم (علیهم السلام) محقق شود. مرحله بعد از احتضار، مرحله موت و جانکندن است، که ممکن است برای ما در این طرف چند لحظه باشد، اما برای آن فرد متوفی به پهنای وسعت وجودی او در مشاهده کل زندگیش متفاوت باشد و چندین سال طول بکشد، و زمانی که برای او میگذرد متفاوت است. این هم از احکام معاد است که لحظه احتضار و لحظه موت احکام معاد جریان دارند که زمانی متفاوت از زمانِ موجود دنیوی ما دارند، و آنجا زمان انبساط یافته است به پهنای ادراکات او که برای برخی آن لحظات چندین هزار سال است. بعد از موت، مرحله برزخ است تا برسد به مرحله ی نفخ صور اول، که بر همه هستی آن نفخه الهی در اماته محقق میشود، و بعد از نفخه صور اول تا نفخه صور دوم، چون ادراکی برای غیر مخلَصین ادراکی نیست، دیگر آن میان را مرحله ای در نظر نمیگیریم، و بعد از نفخه صور دوم، آغاز مرحله بعث قیامت است.
اعتقاد به معاد، موجب اعتقاد به تمام عقاید مراحل قبلی از توحید و نبوت است، چون فصل اخیر عقاید انسان است.
اعتقاد به معاد، موجب اعتقاد به مراحل قبل میشود. اگر اعتقاد به معاد اجمالا باشد، اعتقاد به قبلی ها هم اجمالی هست. اگر با اعتقاد تفصیلی به قبلی ها در رسول مشخص و باور به امامت و ولایت و توحید ولایی رسیده باشد به اعتقاد تفصیلی قیامت هم میرسد.
باور به معاد، مصحح همه نسبت هاست در تمام رفتار و اعمال و حرکات انسان
باور به معاد، اگر واقعا محقق باشد، نوع زندگی و تمام روابطش و آمال و آرزوها و اهدافش مطابق آن است. اگر مثلا یک کسی در اداره ای مشغول به کار باشد، این در برابر ظلم هایی که دیگران یا خودش بخواهد بکند، اگر باورش به معاد نباشد، طبق سود و بهره مندی اش در همین صد سال زندگی دنیایی عمل ظالمانه میکند، اما اگر باورش به معاد و حیات ابدی باشد، کاملا روش و منش و سبک زندگی و اعمالش کاملا متفاوت از آن اهل دنیا میشود و دیگر هیچ ظلمی از او سر نمیزند که موجب خسارت ابدی او میشود. اگر ما به ظاهر بگوییم معاد هست ولی به دیگران ظلم کنیم و پشیمان نشویم، این معلوم میشود باورمان به معاد صرفا مفهومی است.
برگشت به معاد و حرکت در عود، به ایجاد شدن تغییر در نحوه ادراک است، که موجب تغییر نشئه وجودی انسان میشود
در آیه شریفه میفرماید: «إِنَّ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُون» (یونس 7). کسی که غایتش حیات دنیا باشد و راضی به آن باشد و تمام اطمینان و طمأنینه اش به دنیا باشد، این شخص از باور به معاد و امید به لقاء خداوند محروم است و از آیات الهی غافل است. این باور ناقص و خراب، بخاطر نقص در ادراک و علم اوست: «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْيا * ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْم» (نجم 29 و 30). لذا باور به معاد، تغییر در ادارک و علم و عمل انسان ایجاد میکند، که این تغییر ادراک، مرتبه وجودی انسان را تغییر میدهد.
همانطور که برای نوزاد در رحم مادر هم در آن دوره، به میزانی که تکویناً تحت اوامر تکوینی الهی قرار میگیرد، ابزار ادراکی و تغییرات وجودی ایجاد میشود برای او که موجب آمادگی برای ورود به نشئه دیگر میشود، به همین نسبت برنامه دین در دنیا، به میزانی که تحت اوامر تشریعی الهی قرار بگیرد، تغییرات ادراکی و تغییرات وجودی ایجاد میشود برای او که موجب آمادگی برای ورود به نشئه بعدی قیامت میشود.
نکته کلیدی در تغییر ادراک است، که هرچقدر برنامه ریزی ها مطابق این رشد ادراکی ایجاد شود، آمادگی بیشتری برای معاد تحقق می یابد.مرگ و ورود به مراحل معاد، جدا شدن از نواقص و اغیار است
مرگ و معاد، جدا شدن از خود نیست، جداشدن از ناخود و اغیار است که مرحله به مرحله از «من موهوم» و «من سرابی» جدا شده، و «من حقیقی» آشکار و منکشف میشود.
مرگ و معاد موجب تغییر در عوارض انسان هستند نه تغییر در ذات
تمام این تغییراتی که در نظام دنیا تا مرگ تا مراحل قیامت ایجاد میشود، تمام اینها در مرتبه صفات و عوارضِ وجودِ انسان است که ایجاد میشوند، نه در ذات انسان. حقیقت ذاتِ انسان و «انا» این دچار زوال و تغییر نمیشود، بلکه آنچه تغییر و زوال و مرگ درش ایجاد میشود صفات و عوارض وجود انسان است که موجب ارتقاء حقیقت ذاتیه انسان می شوند. لحظه احتضار ورود به مرحله توحید ولایی است، و لحظه تحقق کامل مرگ ورود به مرحله توحید ربوبی است.
شخص محتضر در آن لحظات سکرات و احتضار مرگ، همه کثرات را فانی و مندک و یکسره در حقیقتی می بیند که تجلی رابطه او با مقام ولایت است. اینکه می بیند برآیند شخصیت و اعمال و ارتباطات کثیر قبلی او، موجب محبت محض به مقام ولایت میشود، یا موجب بغض و دشمنی و عناد به ایشان میشوند. آنجا توحید ولایی در ادراک انسان محقق میشود. این توحید ولایی قطعا قبل از توحید ربوبی در مرگ محقق میشود.
امام حسین (علیه السلام) در صبح روز عاشورا به یارانشان فرمودند: «صَبْراً بَنِي اَلْكِرَامِ فَمَا اَلْمَوْتُ إِلاَّ قَنْطَرَةٌ»، مرگ یک پل است برای انتقال شما. بلکه اساساً همانطور که حیات دنیا پل و مسیر و قنطره است، مرگ هم مسیر و پل است، برزخ هم مسیر و قنطره است، و مواقف قیامت هم پل و قنطره است، تا برسند به قیامت کبری که «دار القرار» و محل استقرار نهایی حیات انسان است.
رؤیت متوفی کننده، بر اساس مرتبه متوفی (ملائکه کثیره، یا ملک الموت واحده، یا خود خدای سبحان)
رابطه خواب و مرگ
ما میتوانیم شناخت مرگ را با شناخت نوم ادرک کنیم. سنخیت خاصی بین ورود به خواب و مراحلی عمیقتر از خواب مثل حالت به کما رفتن، وجود دارد، که انسان به مرحله دیگری از رؤیت و ادراکات میرسد. این کم شدن تعلقات نسبت به اشتغالات دنیا، موجب درک مراحل بالاتری از عالم میشود. البته تمام حقایقی که آنجا میبیند اگر بخواهد در دنیا لفظ و مفهوم برای گزارش آنها پیدا بکند تمام این الفاظ یک مثالی برای او هستند نه خود او، که این مثال ها هم بر اساس صورت های مأنوس همان رؤیت کننده شکل میگیرند و میداند که حقیقتی که مشهودش بوده فوق این الفاظ است.
مراتب ادراک به علم حضوری، مراتب تغییر در عالم هستی برای انسان ایجاد میکند
اولین کسی باشید که برای “انسانشناسی قرآنی | جلسه 42” دیدگاه میگذارید;