سلام علیکم و رحمت الله

وعلیکم السلام

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الَّرحیمِ الحمدلله ربِّ العالَمین وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم وَ لَعنُ الدّائمِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعین إلی یَومِ الدّین.

در محضر آیات نورانی کتاب خدا هستیم در سورۀ آل­عمران آیات ۹۸ به بعد: “قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ شَهِيدٌ عَلَىٰ مَا تَعْمَلُونَ- قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهَا عِوَجًا وَأَنْتُمْ شُهَدَاءُ ۗ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ” بعد ادامۀ آیات. در این آیات شریف که سیاقاً وابستۀ به آیات سابق است هرچند خداحافظی کردیم از بحث حج و بیت الله علی رغم اینکه بعضی دوستان فرمودند ادامه بدهیم اما خب شاید نظر همۀ دوستان نبود و شاید هم زمان کشش این را نداشت لذا وارد آیات دیگر شدیم، این آیات در ادامۀ آیات سابق که قبله تغییر کرده بود و با تغییر قبله این­ها بحث نسخ را مطرح کرده بودند و یک تهاجم شدیدی را علیه مسلمان­ها و همچنین آن جریان حلّیت طعام که آنچه که این­ها حرام کرده بودند را پیغمبر اسلام حلال کرده بود و این­ها باز درمورد نسخ و اینکه خدای سبحان محلِّ حوادث نیست پس نسخ معنا ندارد دوباره مطرح کردند که چطور می­شود گاهی حرام باشد و گاهی حلال باشد درحالیکه در آیات قبل نشان داد که اصل بر حلّیت بوده و قبل هم حلّیت بوده و حرمت به­واسطۀ بعضی از اعمال این­ها و یا به­واسطۀ آن جریان حضرت یعقوب سلام الله علیه بر خودش بوده که ضرر داشته و او را برای خودش حرام کرده بود و آن مسائل مفصلی که گذشت، اما اینجا آیاتی که آمده دنبالۀ او دارد نتیجه گیری می­کند از آن مباحث یکی از مباحثی است که امروز هم خیلی رایج است یعنی آن دوقطبی کردنِ اجتماع و استفادۀ از آن حفره‌ها و شرایط ویژه‌ای که پیش می­آید تا جامعه را به دوقطبی بودن گره بزنند و از آن سوءاستفاده بکنند در جریان یهود خیلی واضح است، اصلِ این شأن نزول آیات مربوط به وقتی است که به­اصطلاح روایتش را هم مرحوم علامه آورده که سیوطی نقل می‌کند در درّالمنثور که آنجا کسی به اسم شأس بن قیس که این از پیرمردهای یهودی بوده و خیلی مبغض نسبت به مسلمان‌ها بوده، اهل بغض بوده رد می‌شدند دیدند که بعضی از این اوس و خزرج کنار هم نشستند دارند با هم گفتگو می‌کنند حرف می‌زنند بعد از جریان حاکمیت پیغمبر در مدینه و این برایشان خیلی سخت بود تمامِ نانِ این­ها در اختلاف به­اصطلاح مردم با هم است که در قبل از اسلام اوس و خزرج را این‌ها معلوم می‌شده به هم می‌زدند دائم در جنگ باشند تا یهودی­ها سوءاستفاده بکنند و بعد که دیدند اسلام آمد و این­ها را به هم نزدیک کرده، دقت بکنید ببینید رفتار یک رفتار است امروز و دیروز، یک رفتار است و حواسمان باشد ما در این رفتارها در زمین آن­ها بازی نکنیم گاهی به­عنوان اینکه انسان دلسوزی می‌خواهد بکند می­بیند در زمین دشمن دارد بازی می­کند بعد وقتی­که می­گوید داشتند رد می‌شدند دیدند این اوسی و خزرجی کنار هم نشستند دارند باهم حرف می­زنند از بغض می­خواست بترکد! یعنی انقدر غصه­دار شد که چطور این­ها این همه زحمت کشیدند برای اینکه این­ها دائم دشمنی کنند باهم حالا نشستند دارند باهم حرف می­زنند با کمالِ آرامش با کمالِ محبت درحقیقت کنارِهم، خیلی برایش سخت بود می­گوید یک جوان یهودی را که همراهش بود به او اشاره کرد که تو برو بنشین قاطیِ جمعِ این‌ها و سعی کن جریان جنگِ بُعاث را یادآوری کنی برایشان، جنگ بعاث یک جنگ طولانی بین اوس و خزرج بود قبل از اسلام که هر دو این­ها را از پاانداخته بود هرچند در نهایت اوسی­ها پیروز شده بودند و خزرجی­ها شکست خورده بودند اما هر دو خاطرۀ بد داشتند از آن به­طوری­که آن جریان معروفی که عبدالله بن ابی منافق معروف مدینه که در زمان اسلام به­عنوان منافق بود در آن زمان چون دخالت در سیاست نمی‌کرد و هیچ کدام را تأیید نمی‌کرد و هیچ طرفی نبود به­اصطلاح یک وجهۀ مقدس­مآبی بین مردم داشت توافق داشتند می‌کردند که عبدالله ابن ابی به­عنوان حاکم برایشان مطرح بشود و هر دو تراضی بکنند تا از جنگ بعاث و جنگ‌های بعدی چی بشود؟ راحت بشوند که بعد جریان اسلام مطرح شد همزمان و عبدالله بن ابی از این چیزی که خیز برداشته بود برایش که حاکمیت در مدینه بر اوس و خزرج بود چی شد؟ عقب افتاد و نشد، دیگر برایش امکان‌پذیر نشد و لذا عبدالله بن ابی یک کینۀ جدی از اسلام پیدا کرده بود که چند بار خودش را اظهار کرد مسأله را، خب این [را] حالا دارم می­گویم آن جوان را بین این­ها درحقیقت قرار داد و آن جوان، بلد هم هستند نه اینکه یک­دفعه بپرد وسط، نه، با ملایمت دارد که وارد شد و یادآور آن کینه‌های گذشتۀ بین این­ها شد، همین چیزهایی که امروز می­بینید که هر حفره‌ای که بین اجتماعات ما وجود دارد حالا بین قومیت‌ها، بین حوادث، بین مسائلی که با نظام فاصله هست، برای جریان حقوق است، برای جریان نمی‌دانم معیشت است، نمی­گوییم نباید باشد آن­ها می­افتند وسط تا این را گره بزنند یک­دفعه به کینۀ با نظام، یعنی هر چیزی را بهانه می‌کنند تا اختلاف را دامن بزند به کینۀ با نظام بکشند، یعنی در این کار استادند، روایت دارد این را بیان می‌کند که این جوان را گفت برو جریان جنگ بعاث را یادآور این­ها شو و این جوان آمد آن­چنان موفقیت­آمیز عمل کرد که این­هایی که نشسته بودند با محبت داشتند با هم گفتگو می‌کردند در انتهای گفتگویشان شمشیر کشیدند برای هم به­طوری­که دو قبیله هم درمقابل اینکه این­ها به­عنوان نماد قبیله بودند عده‌ای از این قبیله و عده‌ای از آن قبیله چی شدند؟ شمشیر کشیدند آمادۀ جنگِ ادامۀ جنگِ بعاث، بعد از اسلام! که وقتی خبر به پیغمبر اکرم رسید در روایت دارد که پیغمبر با جمعی از مهاجران به­سرعت خودش را رساند به جمع این­ها و بعد آنجا کلام پیغمبر این است که «يَا معشر الْمُسلمين الله الله أَبِدَعْوَى الْجَاهِلِيَّة»[1] یاد جاهلیتتان افتادید دوباره؟ دوباره یاد آن ادعاهای جاهلی افتادید؟ «وَأَنا بَين أظْهركُم» من هنوز بینتان هستم، من جلو روی شما هستم یاد جاهلیت افتادید «بعد إِذْ هدَاكُمْ الله إِلَى الْإِسْلَام» نعمت اسلام را یادتان رفت؟ «وأكرمكم بِهِ وَقطع بِهِ عَنْكُم أَمر الْجَاهِلِيَّة» امر جاهلیت را به­واسطۀ اسلام خدا قطع کرد از شما، از بین برد و ریشه‌هایش را سوزاند «واستنقذكم بِهِ من الْكفْر وَألف بِهِ بَيْنكُم» با همۀ این­ها که بین شما الفت ایجاد کرد «ترجعون إِلَى مَا كُنْتُم عَلَيْهِ كفَّارًا» دوباره برمی­گردید به همان کفرتان! این در المیزان این قسمتش نیست ولی ادامۀ روایتی است که نقل شده، «ترجعون إِلَى مَا كُنْتُم عَلَيْهِ كفَّارًا فَعرف الْقَوْم أَنَّهَا نزغة من الشَّيْطَان» فهمیدند که چی شده؟ شیطان بود که اینجا بینشان، یعنی آن یهود چه کسی بود؟ همان شیطان، یهود همان شیطان بود، فهمیدند که «أَنَّهَا نزغة من الشَّيْطَان وَكيد من عدوه لَهُم[2] فَألْقوا السِّلَاح»[3] این­هایی که اسلحه کشیده بودند برای همدیگر سلاح‌ها را غلاف کردند «فَألْقوا السِّلَاح وَبكوا» گریه کردند «وَعَانَقَ الرِّجَال بَعضهم بَعْضًا»[4] همه همدیگر را شروع کردند معانقه کردن با همدیگر آن الفت، «ثمَّ انصرفوا مَعَ رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَ[5]سلم سَامِعين مُطِيعِينَ» تجدید بیعت کردند با پیغمبر در اینکه حرف شنوتر و مطیع­تر باشند، ببینید این­ها یک واقعه نیست یک قاعده است، واقعه‌ای است که یک قاعده است که آنجا دنبالِ به هم زدن هستند و آن جریانات کینه‌های خودشان را دارند درحقیقت اینجا منتها با یک زبانِ استفادۀ از آن چیزهایی که در درون خود این­هاست و می­تواند همین این قائله و واقعه و استفادۀ درست از قاعده می­تواند همین را دوباره نقطۀ چی قرار بدهد؟ قوت قرار بدهد، یعنی اگر از همین مسأله سَامِعين مُطِيعِينَ یعنی تجدید عهدِ دوباره یعنی همان واقعه‌ای که داشت نِقار و شقاق ایجاد می‌کرد تا به جانِ هم بیفتند تبدیل بشود به یک چی؟ عاملِ وحدتِ بالاتر و بیعتِ مجدد، دقت بکنید این­ها در جامعۀ امروز ما الآن گرفتارش هستیم، یک جریانِ آبادان پیش می­آید گنه کرد در بلخ آهنگری در شوشتر زدند گردنِ مسگری یعنی چندین سال قبل و فساد دولت‌های سابق و به­اصطلاح آن ساخت و پاختِ آن­ها یک مشکلی را ایجاد کرده خب آن زمان این‌ها نمی‌خواستند به آن دولت کار داشته باشند اما حالا که آثارش ظاهر شده از چه کسی می‌خواهند انتقامش را بگیرند؟ از یک کسانی که در آنجا نقشی نداشتند آنجا دستی نداشتند، هر روز الآن ببینید در چند جا چی بشود؟ به­عنوان اینکه مسئولان درحقیقت در این مسأله نالایقند بخواهند خلاصه چه کار بکنند؟ تظاهرات بکنند مشکل ایجاد بکنند و به­اصطلاح با انواع لطایف الحیل و تهییجِ مردم، انواعِ تهییجِ مردم بخواهند سوءاستفاده بکنند، ببینید این کارِ درحقیقت دشمن است اما می­شود همین را تبدیل کرد به یک درحقیقت چی؟ به یک جریان بیعتِ مجدد، الفتِ مجدد به­طوری­که حتی آن‌ها انقدر خلاصه واقعاً آدم چی بگوید! جاهل که نیستند، می‌دانند، انقدر عنودند که جریان آن به­اصطلاح جمع شدنِ در استادیوم آزادی به­عنوان بیعت با امام زمان و ارتباط مردم با امام زمان را مقابل با چی بگیرند؟ مقابل با جریان به­اصطلاح آن ساختمان متروپل آبادان بگیرند تا همین را هم علیه [ما استفاده بکنند] یعنی آن چیزی که نقطۀ قوتِ اجتماع الفت است را سببِ تفرقه بگیرند تا دلِ درحقیقت یک عده‌ای که بالأخره آنجا مصیبت دیدند را به اصل نظام کینه‌دار کنند.

سؤال: این­ها یهودیِ امتند؟ [11:55]

استاد: بله؟ بله این­ها یهودیِ امت هستند، سیره­شان سیرۀ یهود است، حالا اگر عنوانشان یهود نیست ولی سیره­شان سیرۀ یهود است، کاملاً مشهود است، سیرۀ یهود است، این سیرۀ یهودیت است که اگر عنوانشان هم یهود نیست که شاید هم میلشان و علقه­شان باشد و همان را هم در دلشان دارند اگر هم اعتقاد ظاهری [ندارند] ولی دلشان همان است، این سیرۀ یهود است، اگر با این نگاه انسان ببیند آن­وقت می‌ترسد که نعوذ بالله نکند ما هم در این بازی­ها گرفتار این سیره بشویم، درست است که جریانِ به­اصطلاح آن ساختمان یک معضلِ تأسف­آورِ حزن­آور است و انسان می‌شنود اگر در یک مملکتِ کفر هم بشود انسان خلاصه ناراحت می­شود که مردم عادی این­جوری مصیبت زده بشوند حتی در مملکت کفر، واقعاً آدم ناراحت می­شود، بله یک موقع مسئولینِ کافرِ کشورهای کافر این­جوری بشوند آدم خوشحال می­شود که ظالمان [از بین رفتند] اما مردم عادی کشورهای دیگر هم این­جوری بشوند که ما خوشحال نمی­شویم چه برسد در داخل کشورمان یک عده مردم مؤمن مسلمان شیعه معلوم است قلب انسان جریحه‌دار می‌شود و غصه می‌خورد اما سوءاستفادۀ از این، ببینید چقدر آیات در اینجا در این مسأله واضح است که این­ها درحقیقت بعد آمدند «سَامِعين مُطِيعِينَ قد أطفأ الله عَنْهُم كيد عَدو الله» همین­جا درحقیقت سبب شد که کیدِ دشمنان خدا رو چه کار بکنند؟ مقابلش خاموش بکنند آن آتش را، آتش کید را خاموش بکنند، «قد أطفأ الله عَنْهُم» خدا خاموش کرد از آن­ها «كيد عَدو الله» که همان شأس بن قیس بود «وَمَا صنع»[6] در این واقعه این آیه را نازل کرد یعنی این آیه شأن نزولش همین جریانی بود کانّه امروز اگر ما بخواهیم درحقیقت بیان بکنیم “قل يَا أهل الْكتاب” که به چه کسیانی خطاب است؟ به شأس بن قیس و کسانی که مثل او این سیره را دارند “قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ” چرا به آیات خدا کفر می‌ورزید؟ “وَاللَّهُ شَهِيدٌ عَلَىٰ مَا تَعْمَلُونَ” شما آیات خدا را دیدید می­شناسید می­دانید، چرا دنبال به هم زدن آیات هستید درحالیکه خدا “شَهِيدٌ عَلَىٰ مَا تَعْمَلُونَ”؟  می‌دانید خدا هم بر کار شما درحقیقت چی هستش؟ شاهد است، یعنی با علم این کار را می‌کنند جاهل نیستند، یک عده‌ای عالمانه کاملاً درحقیقت عنودانه، یعنی با عناد، ببینید حالا چه کسانی هم می‌زنند این مسائل را امروز، کاملاً عالمانه این کار را می‌کنند انسان دیگر نمی­تواند بگوید این­ها، آن سران آن افرادِ اصلی، این­ها اینجور نیستش که در هر واقعه‌ای آنجایی که واقعه علیه آن طرفِ نظیر [واژه را مطمئن نیستم 14:50] است این را کاری ندارند سکوت هستند اما آنجایی که می‌بینند اینجا جاییست که می‌توانند یک گازی نسبت به نظام مثل یک به­اصطلاح سگِ چموش گازی بگیرند، یک گازی از نظام می‌خواهند بگیرند انگار یک لقمه‌ای آماده شده تا این­ها هم یک دمی تکان بدهند، خیلی انسان حرص می­خورد خیلی انسان تأسف می­خورد تا چقدر عناد جلو برود تا انسان حتی حاضر باشد آشکارترین مسائل را انکار بکند زیرپا بگذارد تا دلِ یک عده­ای دشمن را خوشحال بکند کاری هم ندارد که این وسط عواطف یک سری مردم مؤمن جریحه­دار بشود مهم هم نیست اصلا انسانیت برایش مهم نیست اما چی هستش؟ اما آن خندۀ دشمن آن خوشحالی دشمن برای این مهم است چون عشقش به آن دشمن است چون دلش آن فکرِ یهودی است آن اساسِ وجودش آن یهودیت است تفکرِ یهودیت است یعنی واقعاً ریشه دوانده خدا رحم کند که این­ها در دل­های ما راه پیدا نکند، خیلی من غصه خوردم وقتی بعضی از این اخبار را دیدم دیدم واقعاً آدم تا کجا ممکن است جلو برود که نه اسلام برایش مطرح است نه دین مطرح است نه کشور مطرح است نه انسانیت مطرح است فقط لعبه و بازی و آن بازیگری و سوءاستفاده و مهره شدن، خیلی سخت است خدا انسان را ان­شاءالله حفظ بکند که این­ها را هم حق ببیند دنبالش بایستد. “يَا أَهْلَ الْكِتَابِ” همین آیه امروز خطابشان است “لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ شَهِيدٌ عَلَىٰ مَا تَعْمَلُونَ- قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ”حالا برمی‌گردیم دنبالۀ این آیه همه شأن نزول است “لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ” چرا درحقیقت راه خدا را شما سدّ کردید و بستید آن هم “مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهَا عِوَجًا” راه خدا را، یک عده‌ای ملحد داریم که ملحدین راهِ کج را اصلاً از اول نشان می­دهند که این­ها دنبال ارائۀ راهِ کج هستند راهِ باطل هستند اما یک عده‌ای منحرف داریم که این منحرف‌ها ملحد نیستند داخلِ گاهی به­اصطلاح اهل ایمان هم نشان می­دهند خودشان را، این­ها راه مستقیم را کج می­کنند، [ببینید] پس یک­موقع هست یک عده‌ای راهِ کج را اصلاً نشان می­دهند از اول ملحدینند اما یک عده‌ای راهِ مستقیم را [کج نشان می­دهند] این­ها خطرشان بیشتر است که راهِ مستقیم را کج می‌کنند یعنی همان چیزی که سبب هدایت است را چی­کار می‌کنند؟ همان را کج می‌کنند تا سبب انحراف بشود باطل را مخلوط با حق می‌کنند حق را مخلوط با باطل می‌کنند تا حق از آن جدا بشوند نه اینکه از اول راه باطل را یک راه دیگری بخواهند نشان بدهند، نه، همین راه را کج [می­کنند]، چون یک­موقع هست انسان راه باطل را نشان می­دهد ارائه می­دهد اما یک­موقع هست راه حق را خراب می‌کند اثر و مفسدۀ این بیش از آن قبلی است لذا کسانی­که از داخله این انحراف را ایجاد می‌کنند ضربه‌ای که این‌ها می‌زنند همین­جا “يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهَا عِوَجًا” از کسانی­که ایمان آوردند داشتند تَبْغُونَ این راه را عِوَجًا این سبیل را کجش می‌کنید چرا؟ منحرفش می‌کنید چرا؟ یعنی این نگاه که همان راهِ مستقیم را کج کردن این خطرش در جامعه بیشتر است، این از عمدتاً از عالمان این کار می­آید در دین که عالم می­تواند این کار را بکند مثل کاری که الآن وهابیت دارد می‌کند وهابیت دارد کاری که می‌کند داعش دارد کاری که می‌کند چی هستش؟ آن راهِ مستقیم را کج کند یعنی راهِ مستقیم را کج کردن به­طوری­که تا می­گویند اسلام تداعی بشود به چی؟ به آن انحرافات به آن اعوجاجات به آن درحقیقت خشونت‌های غیرِ صحیح به این­ها منصرف بشود تا دل‌ها زده بشود و بیزار بشود از این که “تَبْغُونَهَا عِوَجًا وَأَنْتُمْ شُهَدَاءُ” درحالیکه می‌فهمید، ببینید در آیۀ قبل می­گوید “وَاللَّهُ شَهِيدٌ عَلَىٰ مَا تَعْمَلُونَ” اینجا می­گوید شما شاهدید شما فهمیدید کاملاً می­دانید “لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهَا”، تَبْغُونَهَا یعنی طلب کردن بغی یعنی طلب چون بغی معنی درحقیقت هم در طلب می­دهد هم در خروجِ درحقیقت چی می­دهد؟ خروجِ جائرانه که خروجِ عن البغی، این بغی یعنی طلب اساسش یعنی بُغیه درحقیقت آن طلب کردنِ شدید است، طلب کردن شدید را می­گویند چی؟ بغی، “مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهَا” با تمام وجودتان و عشقتان انگار دنبال این هستید که انحراف ایجاد کنید، “تَبْغُونَهَا” را هم می­گویند درونش یک لام درحقیقت استتار دارد که تَبغُونَ لَها، تَبغُونَ لَها عِوَجاً دنبال این هستید که چی­کار بکنید؟ این را منحرف کنید از مسیری که دارد، عِوَج یعنی یک چیزی که مستقیم بوده انحراف پیدا کرده یعنی به­لحاظ استقامتی که منحرف شده و کج شده نه عوج یعنی از اول کج بوده، انحراف اولی داریم ما از اول منحرف است از اول غلط است باطل است اما یک راه راستی را که کجش کنند آن به­اصطلاح چوب مستقیمی را که خمش کنند این چی شده؟ عوج پیدا کرده این را می­گویند عوج که قبلاً مستقیم بوده و کج شده، آن مستقیم را کج کردن تعبیرِ به عوج می­شود.

سؤال: نامفهوم [20:38]

استاد: بله؟ ضمیر سبیل، به سبیل برمی‌گرداند. “لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهَا” سبیل ضمیر مؤنث در به­اصطلاح قرآن به آن متعدد جاهای مختلفی برگشته به­لحاظ اینکه حالا معناست یا به­لحاظ اینکه این سبیل خودش سُبُل است حالا به اعتبارات مختلفی ذکر کرده، تَبْغُونَ آن سبیل را “عِوَجًا وَأَنْتُمْ شُهَدَاءُ ۗ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ” آنجا آیۀ قبل گفت “وَاللَّهُ شَهِيدٌ عَلَىٰ مَا تَعْمَلُونَ” اینجا می‌فرماید “وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ” چرا عدم غفلت را ذکر کرد درحالیکه آنجا شهید گفت؟ شهید شاهد و حضور است “وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ” عدم غفلت است چون اینجا برای این­ها گفت “وَأَنْتُمْ شُهَدَاءُ” شما شاهد بر اعمال خودتان هستید و خودتان می‌دانید اینجا نیاورد که بگوید “وَاللَّهُ شَهِيدٌ عَلَىٰ مَا تَعْمَلُونَ” که این شهادت درمقابل آن شهادت نزدیکِ به هم بشود و امرِ خدا چی بشود؟ آن لطافتش ازدست برود، با هم نظیر شده باشند، نه، اینجا چی کار کرد؟ “مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ” خدا غافل نیست از کار شما که لفظ شهید را دوباره تکرار نکند. خب دنبالۀ این دوتا آیه که حالا در متن ان­شاءالله تطبیقش می‌کنیم دنبالۀ این دوتا آیه خطاب را برمی­گرداند حالا به چه کسی؟ به همان درحقیقت انصاری که در مدینه بودند که اهل ایمان بودند یک خطاب کرد به این­ها که اهل یهود بودند که می‌خواستند انحراف ایجاد کنند یک خطاب کرده حالا به چه کسانی؟ به مؤمنینی که گول خوردند که “يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ”[7] اگر دنبال این­ها و تابع این­ها بشوید “يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ” این­ها به هیچی راضی نمی­شوند که بگویی به این عمل فقط، دنبال این هستند که شما را از اساس منحرف کنند “يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ”، تعبیرِ اینکه “إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ” فریق یعنی یک گروه، دسته اما به چه جهتی می­گویند فریق؟ فریق چون از فرق و جدا شدن می­آید درمقابل جمع هم که گروه است، یک جمع داریم به اعتبار ارتباطشان می­شوند جمع به اعتبار جدا شدنِ این دسته از دسته‌های دیگر می­گویند فریق، این هم جمع است این هم دسته است آن هم دسته است اما به اعتبار ارتباط با هم می­گویند چی؟ اجتماع و جمع، به اعتبارِ جدا شدنِ این جمع از جمعِ دیگر می­گویند فریق، می­گویند فریقی از این­ها دسته‌ای از این­ها که جدا شدند، این­ها درحقیقت می‌فرماید که “إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقًا مِنَ الَّذِينَ” نه همۀ اهل کتاب “فَرِيقًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ” دسته­ای از اهل کتاب که خودشان را از بقیه هم جدا کردند و این کینه و عناد در بین این­ها شدید بوده “يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ” دنبال این هستند که تا تمامِ درحقیقت شما را تا آن عمقِ ریشه که کفر است بکشانند نه فقط یک عملتان را باطل بکنند “وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَىٰ عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللَّهِ”[8] چه­جوری شما به کفر می‌خواهید گرایش پیدا بکنید، ببینید این عمل را که یک نزاعِ درونی ایجاد شد را خدای سبحان تا چه حدّی دارد چی کار می‌کند؟ ریشه‌یابی می­کند، امروز این مسأله سرایت ندارد؟ که به ظاهر یک عمل است اختلاف است تفرقه است اما ریشه­یابیش این است که تا اینجا “كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَىٰ عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللَّهِ” این همه خدا معجزه نشانِ شما داده آیاتِ خودش را قرآنِ خودش را این همه به­اصطلاح کمالاتی را که در قرآن کریم نشانِ شما داده “وَفِيكُمْ رَسُولُهُ” منشإِ وحدت در بین شماست که رسول خداست، ببینید در قرآن گاهی می‌فرماید رسولی است که برای شما کتاب را می‌خواند یعنی کتاب و رسول را یک آیه می­گیرد “يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا”[9] که می‌خواند بر شما یعنی رسول را کنار چیز نمی­آورد رسول و کتاب را یک حقیقت می­آورد، اما اینجا ببینید یک بار می­گوید آیات خداست “وَفِيكُمْ رَسُولُهُ”، دوتا آیه است یک آیه آیه­ای که آیات خداست که سنن الهی را دارد بیان می‌کند یک اقامه کنندۀ آیات است که رسول است این هم دارید می‌بینید با وجودی که این درحقیقت آیتِ خاصِّ الهی که رسول خداست در کنار آیات الله که آن آیات کتاب خداست چطور شما “كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَىٰ عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللَّهِ” این “كَيْفَ تَكْفُرُونَ” یعنی آن کفری که این­ها داشتند به سمتش می­رفتند “وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُم” پیش­بینی آینده است که داشت به آنجا کشیده می‌شد یعنی از کفرِ عملی آغاز می­شود به کفرِ اعتقادی منجر می­شود یعنی وقتی با کفرِ عملی آغاز شد که این­ها نزاع بینشان بود در خروجِ از دین این بغض تا خروجِ از دین هم می­کشاند این­ها را “وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ” که امروز می‌بینیم که این بغض­ها و کینه‌ها بعضی را واقعاً تا مرز عناد با دین هم کشانده حاضرند حکمِ دین هم زمین بخورد، گاهی آدم می‌بیند که خیلی من از این خاطره که یادم است خدا رحمت کند آقای حائری شیرازی را یک­دفعه ما رفته بودیم به­اصطلاح با حضرت آیت الله بهاءالدینی شیراز ایشان گفتند یک شب آقای بهاءالدینی را دعوت کردند منزلشان وقتی رفتیم آنجا فردا صبحش یک ملاقاتی داشت آن زمانی بود که بین جریانات آقای منتظری که قائم مقام شده بود با درحقیقت نظام اوایلش سالِ مثلاً تازه ایشان آقای منتظری به­عنوان قائم مقام داشتند معرفی می‌کردند نزاعی بود آن­موقع دوستان یادشان نیاید یک عده‌ای هیچ قبول نداشتند آقای منتظری را و می‌گفتند این جریان خطِّ 3 و مهدی هاشمی و این­ها هستند و لذا درحقیقت مخالف بودند یک عده‌ای هم نه آقای منتظری را خیلی درحقیقت بال و پر می­دانند دو دسته بودند بعد آن دوره در سپاه همین دو دستگی آن دوره خیلی شدید بود بعضی جاهای سپاه موافق آقای منتظری بودند به شدت بعضی جاها هم چی بودند؟ مخالف آقای منتظری بودن به شدت، بعد آن­موقع چهار منطقه داشت سپاه یک منطقه‌اش منطقۀ جنوب بود خوزستان و بوشهر و شیراز و این­ها یک منطقه بود آن منطقۀ جنوب هم یک منطقه بود که خدا رحمت کند شهید کلاهدوز هم مسئولش بود این آقای سردار شمشیری هم که الآن هست قائم مقامش بود آقای بهاءالدینی مهمان این­ها بود اصلاً، بعد سپاه شیراز طرفدار آقای منتظری بود به شدت سپاه منطقۀ آن منطقه که شهید کلاهدوز این­ها مخالف بودند آن روز بچه‌های سپاه شیراز آمده بودند دیدن آقای حائری آقای حائری هم مخالف آقای منتظری بود آن زمان، حالا این­ها تاریخ است دیگر، این­ها آمده بودند آقای حائری داشت صحبت می‌کرد بعد به مناسبتی اسم آقای منتظری را آورد من یادم است تا اسم آقای منتظری را آورد این­ها شروع کردند صلوات فرستادن 3 تا صلوات آن هم دست­هایشان را این­جوری می‌کردند سمت آقای حائری اللهُمَّ صَلِّ عَلَی یعنی انگار با هر کلمه­ای از آن یک مشت می‌زدند در صورت آقای حائری شیرازی، خیلی به­اصطلاح صحنه همین الآن در ذهن من هست، ایشان هم که 3 تا صلواتی که فرستادند بعد گفتش که بعضی­ها دلشان یک نفر را جا دارد از یک تیم می­بیند در یک تیم است همان یک نفرش را فقط دوست دارد بعضی­ها دو نفر را بعضی­ها یک تیم را دوست دارند بعضی­ها می­بینید دو تا تیم دارند با هم مسابقه می­دهند هر دو تیم را دوست دارند و گل به هم می­زنند این­ها این گل می­زند آن گل می­زند ولی می­بینید این محبتش فوقِ همۀ این­هاست همه را دوست دارد بعد ایشان فرمودند امام این­جوری است هر دو تا تیم را دوست دارد یعنی آن­موقع روحانیون و روحانیت بودند هر دو تا را دوست دارد و سعی می­کند گل زدن­هایشان را هم همه را [دوست داشته باشد] بعد ایشان گفتش که سعی بکنید شعارهای دینی را سنگ نکنیم به هم پرتاب کنیم، همۀ این­ها را گفتم برای این، صلوات را سنگ نکنیم به هم بزنیم، انسان سنگ به هم بزند عیب ندارد اما اگر شعار دینی را سنگ کرد به هم زد عکس­العملش این است که این شعار و این به­اصطلاح حقیقتِ دینیه با انسان عکس­العمل پیدا می­کند چون این را سلاح، برای سوءاستفاده قرار داده، دلِ انسانی که شعارهای دینی را سنگ کند به هم پرتاب کند سوءاستفاده، حواسمان باشد ماها هم ممکن است به­نحوی به جور دیگری مبتلا بشویم که شعائر دینی، درست است شعائر دینی در عرصۀ سیاست با هم یکی هستند این یکی بودن منافاتِ با این ندارد که سنگشان نکنیم به هم بزنیم چون اگر این کار را کردیم طرف مقابل چی می­شود؟ از این شعار بیزار می­شود از دین برمی­گردد نه از به­اصطلاح موضعِ من، وقتی این را سنگ کردی کوبیدی در دلِ او او اصلاً از این برمی‌گردد یعنی من سببِ چی می­شوم؟ اضلال می­شوم من سببِ گمراه کردن می­شوم پس حواسمان باشد این­ها داشتند سوءاستفاده از چی می‌کردند؟ از خودِ دین که راه را عوج کنند همان راهِ مستقیم را سنگ کردند تا همان را علیهِ درحقیقت، خیلی تعبیر دقیق بود نمی­دانم توانستم با یک واقعه بالأخره قصه نشان بدهم که حواسمان باشد اگر هم با یک عده‌ای مخالفیم سعی نکنیم یک واقعۀ دینی را سنگ کنیم علیهِ او به کار بگیریم بلکه آن واقعه سر جایش استفادۀ ارتباط سیاسی هم دارد پشتیبانی سیاسی هم دارد اتحاد با سیاست هم دارد ولی منافات با این ندارد که سنگ نشود. بله چی می­خواهد بگوید آقای چیز؟

سؤال: نامفهوم [30:25]

استاد: بله؟ [دوباره تکرار می­کند گویا ولی نامفهوم است]، استاد: نه، بغض انقدر بود که تا آخرش خلاصه آخرِ جلسه هم شعارها[ی مخالف دادند] اما خب اصل مسأله مسألۀ خوبی بود. بله خب.

سؤال: نامفهوم [30:39]

استاد: عرض کردم ببینید کاملاً دقیق بیان کردم یک­موقع هست ما شعائر دینی را به­عنوان آیاتِ هدایتگر می‌بینیم و استفاده می‌کنیم ازآن­ها این خیلی خوب است اما یک­موقع این آیاتِ هدایتگر را چی می‌بینیم؟ شمشیر برای رسیدن به اغراضمان، درست است که من غرضم گاهی با هوای نفسم یکی است یعنی آن نگاهِ دینی با هوای نفسم یکی شده اما اینجا هوای نفس غلبه دارد در کوبیدنِ این بر سرِ آن نه شعائر دینی، عرض کردم شعائر دینی با سیاست همتاست یکتاست اما یک­موقع هست این را آدم به­عنوان آیات هدایتگر به کار می‌برد درست اما یک­موقع برای کوبیدن به کار می‌برد همین را، این را می­گویم به کار نبریم این را سنگ نکنیم به هم پرتاب کنیم که او از دین برگردد یک­موقع، دقت می‌کنید؟ نه اینکه در سیاست با دین یکی نشود، یکی است با سیاست، مرزش خیلی به هم نزدیک است آنجایی که سیاست با دین عجین است و یک واحد است و آنجایی که سیاست دین را ابزارِ چی قرار می­دهد؟ سرکوب و کوبیدن را این قرار بدهد این غلط است، دین ابزار هدایتگری است و اگر جایی هم حکمی دارد حکمِ از روی هدایتگری است، درست است؟ حتی اگر قصاص دارد قصاصش هم هدایتگری است “وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ”[10] با کینه و انتقام نیست، درست است؟ پس ابزارِ هدایتگری را آلوده نکنیم به ملوّثاتِ هوای نفسمان، ملوّثش نکنیم هوای نفسمون را، از راه درحقیقت دین خدا اشباع [بکنیم] این نشود، ابزار نشود حالا که تطابق پیدا کرده، میلِ من این است هوای نفس من این است دینهم اتفاقاً در اینجا با من چی بوده؟ در این عمل و در این نتیجه [یکی بوده] بعد من ابزار هوای نفسم بکنم همین را، به قول امام رحمت الله علیه ایشان فرمودند گاهی انسان می‌خواهد قرآن را نشانِ مردم بدهد با صدای خوش می­خواند گاهی می­خواهد صدایش را نشانِ مردم بدهد قرآن را می‌خواند این دارد قرآن را دارد می­خواند اما می­خواهد صدایش را نشان بدهد خودش را نشان بدهد این هر دو ظاهرش یک­جور است هر دو دارند قرآن می‌خوانند و زیبا هم می‌خوانند اما این دارد خودش را نشان می­دهد قرآن را بهانه کرده و وسیله کرده دیگری نه همۀ وجودش را تابع قرآن [قرار داده] می‌خواهد قرآن را جلوه بدهد با این قرائت می­خواند ببینید چقدر متفاوت است! قرآن را می‌خواهد [بدهد]، ما یک­موقع دین خدا را می‌خواهیم نشان بدهیم یک­موقع هست می‌خواهیم هوای نفسمان اشباع بشود هوای نفسمان را با دین خدا اشباع بکنیم این خیلی زشت است. “وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَىٰ عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللَّهِ”، پس یک بار به اهل کتاب می­گوید “لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ” شما آیت خدا را می‌شناسید می‌دانید در کتاب‌هایتان آمده تعریضِ به اهل کتاب هم همین است شما اهل کتابید یعنی کتاب­های آسمانی در دستتان است آیات خدا را می‌شناسید یک­موقع به آن­ها می­گوید یک­موقع به اهلِ ایمان می­گوید به هر دو می­گوید چرا کفر به آیات الله می‌ورزید به آن­ها می­گوید چرا کفر می‌ورزید آنچه را که می­دانید که پیغمبر حق است و جریان تغییر قبله را می‌دانید که قرار بوده انجام شود در کتاب شما هم آمده که تغییر قبله محقق می­شود در کتاب شماهم آمده همانجا که فرمود خودتان در کتاب سابق آمده بود که آن حِلّیتِ محرّم و حرمتِ ماحَلَّ همۀ این­ها در کتاب روشن بوده برایتان اما آن‌ها را دارید انکار می‌کنید، یادتان هست یا نه؟ قبلاً داشت، پس “لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ” آنجا نسبت به کفر اینجا “كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَىٰ عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللَّهِ” آیات خدا بر شما خوانده شده این به مؤمنین است پس دو دسته آیات است دو جور است: یک دسته برای اهل کتاب است که در کتاب‌های سابق بوده یک دسته برای مؤمنینی است که الآن قرآن دارد برای این­ها آیات الهی را روشن می‌کند “وَفِيكُمْ رَسُولُهُ ۗ وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ” اگر کسی يَعْتَصِمْ، عصمت و عَصِمَ یعنی حفظ و دفعِ دشمن، ببینید یک­موقع هست انسان در فقط حفظ قرار می‌گیرد یک­موقع هست آنچنان این را حفظ می‌کنند دشمن را هم از او منع می‌کنند یعنی مقابله هم درونش هست درمقابلِ دشمن، هم حفظ است هم مقابله است، یک­موقع فقط این را نگه می‌دارند اما یک­موقع هست این را جوری نگه می‌دارند که از چی؟ از حیلۀ دشمن، دشمن هم محفوظ، “وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ” کسی­که این­جوری هم خودش را حفظ بکند هم هوایِ درحقیقت چی را داشته باشد؟ هوای درحقیقت حیله‌های دشمن را داشته باشد مقابله داشته باشد دو طرف حفظ درونی و مراقبت از بیرون “وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ” کسی این­گونه به خدا پناه ببرد که دنبال این باشد هم حفظ شود هم حیله‌های بیرونی را بشناسد “فَقَدْ هُدِيَ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ” دیگر نمی­گوید خدا هدایتش می‌کند فقد هَدَی الله، نه، “فَقَدْ هُدِيَ إِلَىٰ” اولاً نمی­گوید یَهدی مضارع نمی­آورد يَعْتَصِمْ­اش مضارع است اما هُدِیَ­اش چیست؟ ماضی است، “يَعْتَصِمْ” معلوم است فاعلش اما “هُدِيَ” فاعلش مجهول است اینقدر شدتِ تأکید در این هست که “مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ” قطعاً و قطعاً هدایت محقق شده است، با قَد هم که حالا به­اصطلاح ماضی آمده، “فَقَدْ هُدِيَ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ”، خب این بیانِ کلّیِ آیات بود که در اینجا بیان کردیم.

مرحوم علامه می‌فرماید سیاقِ این آیات با اتصالش به آیات قبل که کاملاً روشن است و بیانِ اول این را می‌کنند که دشمن به­دنبال این بود شبهاتی را به مؤمنین القا بکند که يرون بها الحق باطلاً[11] حق را باطل ببینند والباطل الذي يدعونهم إليه حقاً آن باطل را حق ببینند والآيات السابقة آن حق و باطل را کاملاً گفته بود یکی آن حلّیتِ محرّم بود، یادتان هست یا نه؟ که این‌ها سوژه کردند و خیلی علیهِ آن بهانه کردند یکی هم تغییرِ قبله بود که نسخ بود که این­ها خیلی این دوتا را روی مؤمنین، ما الآن خیلی ساده است برایمان، آنچنان در مؤمنین توانسته بودند تزلزل ایجاد بکنند شبهه قوی است آیا خدا عالم به ماکان و مایکون ما هو کائن هست یا نیست؟ علم مطلق دارد یا ندارد؟ پس اگر دارد چرا قانونی را می‌گذارد که بعداً نسخ کند؟ کسی قانونی می‌گذارد و بعداً می‌فهمد این غلط بوده و بعد عوضش می‌کند که جاهل باشد نسبت به آینده، آیا می­گوید نسخ که شما کردید یعنی خدا نعوذ بالله چی بوده؟ آینده را نمی‌دانست یک چیزی را گذاشت بعد دید این اشتباه است حالا دارد، خب این شبهه در بین مسلمانانِ تازه اسلام خیلی قوی است می­گویند این­ها یهود چه حرف عالمانه‌ای دارند می‌زنند ما آن خدایی که عالم مطلق باشد که خداتر است از آن خدایی که علمش در یک زمانی است بعد بفهمد غلط بوده و اشتباه بوده، شبهه شبهۀ بسیار قوی بوده الآن شما زیر کولر نشستید و همۀ مسائل برایتان[روشن است] می­گویید عجب مثلاً مردم با این­ها می­لغزیدند،‌ کاملاً درحقیقت تحت تأثیر قرار داده بود. بعد ایشان می‌فرماید که بله هم إنكار حلية كل الطعام قبل التوراة وإنكار نسخ استقبال بيت المقدس فهذه الآيات متممات للآيات السابقة … فهي تشتمل على الإنكار والتوبيخ لليهود في إلقائهم الشبهات وتفتينهم المؤمنين في دينهم وتحذير للمؤمنين پس یکی آیات دارد می‌کوبد یهود را که چرا این کار را دارید می‌کنید؟! یکی یک دسته قسمتی از این آیات دارد مؤمنین را تحذیر می­کند شما چرا پذیرفتید؟! ببینید چقدر زیباست! دو طرفِ مسأله، یک طرف آن طرف را دارد محکوم می‌کند که چرا این کار را می­کنید با اینکه می‌دانید؟ شما چرا این کار را می­کنید با اینکه می­دانید حرف درست است؟ چرا درحقیقت این حرفِ غلط را می­زنید؟ درست است؟ یک طرف به دست مؤمنین می­گوید که شما چرا می‌پذیرید با اینکه آیات خدا پیش شماست و پیغمبر در درونتان است؟ چهارتا آیه ست دوتا از آن­ها خطاب به دشمنان است که چرا این کار را می‌کنید با اینکه علم دارید و این برایتان روشن است، دوتا آیه­اش نسبت به مؤمنین است که شما چرا می‌پذیرید، پس نشان می­دهد دو طرف را باید چی کار کرد در این نزاع­ها؟ هردو طرف را باید مراقب بود، نمی­شود فقط روی مؤمنین کار کرد تا حفظ بشوند بلکه باید روی حیلۀ دشمن را هم کار کرد تا آن هم قدرتِ بر بیان پیدا [نکند] او را هم باید محکوم کرد او را هم باید آشکار کرد که می‌دانی و داری ضدش را می­گویی باید قرائنی را نشان داد ببین تو خودت آنجا این را گفتی تو خودت اینجا این را گفتی، این­ها دو طرف الآن در جنگ رسانه‌ای چی هستش؟ کاملاً دو دسته دو طرفِ دعوا را می­شود آشکار کرد و افشا کرد یکی اینکه تو چطور در مسائل دیگری شبیهِ این این حرف را نزدی خودت این حرف را جای دیگری ضدِّ این را زدی می‌دانستی آنجا سکوت کردی اینجا، یعنی آن رفتار دشمن را تحلیل کردن دومیش این است که قبولِ مؤمنین را که شما چرا ساده­لوحانه قبول می­کنید؟ شما که این همه آیات کنار مسأله است آن سببِ وحدت که در آن زمان پیغمبر بوده “وَفِيكُمْ رَسُولُهُ” در جای دیگری امام است که درحقیقت اما استم در جایی اگر نائب امام است که انسان دیده در تمام این اسباب وحدت را درحقیقت از او نشأت گرفته “وَفِيكُمْ رَسُولُهُ” یک نماد است یک شخصیتِ درحقیقت حقوقیِ پیغمبر است نه شخصِ پیغمبر به شخصه امام را هم شامل می‌شود هر نمادِ وحدت درحقیقت مسلّمی را که مردم پذیرفتند و دیدند و باور کردند را شامل می‌شود شما بارها دیدید تجربه کردید چرا دوباره چی کار می‌کنید؟ تحت تأثیر دشمن قرار می­گیرید و این حرف را می­زنید، آن­وقت نشان می­دهد هر کسی، این یکی از بحث‌های مهم هم این است هر کسی سردمدارِ این انحرافات قرار نمی­گیرد باید خیلی عنود و لجوج باشند سردمدارهایشان، مردم تابع می­شوند یک عده‌ای در این مسأله اما آن کسانی­که جلو می­آیند سینه سپر می­کنند اول این حرف را از بین مؤمنین و از درونِ یهود می­زنند این­ها آن خطرات اصلی هستند این­ها باید شناخته بشوند این­ها باید رسوا بشوند یعنی کسی­که از طرف دشمن، همۀ اهل کتاب این­جوری نیستند همه­شان آن­هایی هم که این عناد را دارند جرأتِ این کار را ندارند عده‌ای از این­ها جرأتِ این کار را دارند می­آیند جلو مثل این شأس بن قیس دراینجا که این عناد و کینه به­طوری است که حاضر است رسوا بشود ولی بیاید وسط این کینه­اش چی بشود؟ محقق بشود تا جایی که آن طرف به آن غلامش گفته بود که من را بکش بینداز در خانۀ این همسایه­ام تو را آزاد می‌کنم تو آزاد می­شوی من را بکش بینداز تا این همسایآ من آبرویش برود که بگویند این کشته این را، کشته بشود اما چی بشود؟ کینه­اش نسبت به آن طرفِ مقابل اشباع بشود، یهود این­جور است، آن­ها البته حاضر به کشته شدن نیستند ولی تمام وجودشان را حاضرند سرمایه­گذاری بکنند، این­ها باید رسوا بشوند این دیده بشود، یکی هم در بینِ مؤمنین ساده­لوح­ها و آن­هایی که می­آیند جلو سردمداری می­کنند، در بین مؤمنین یک عده‌ای در رصد هستند [که] اهل نفاق [هستند] هرجا می‌بینید این­ها جلو هستند چند تا هم هستند همیشه الآن هم امروز هم همین­جوری است می‌بینی حالا چه به اسم بعضی از سلبریتی‌ها بعضی از کسانی­که معروف شدند یا بعضی [دیگر] این­ها می­بینی آماده‌اند یک چیزی یک جایی یک حفره­ای ایجاد بشود اطلاعیه بدهند بایستند وسط غصه بخورند اظهارِ چی بکنند اما می‌بینید که یک ذره عمل ندارند رحمت و رأفت نسبت [به واقعه ندارند] اما اظهارِ رحمت و رأفت در وجودشان زیاد است. بعد قصۀ این شأن نزول را بیان می‌کند وقد ورد عن زيد بن أسلم همین مسأله بعد ایشان می‌فرماید این روایت مختصرش در اینجا آمد مفصل‌تر بود که قسمتی از آن را هم ما خدمت شما خواندیم از روایت را، بعد می‌فرماید که “قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ” که دنبالۀ آیات را شروع می­کند و تفسیرش که فرصت نشد که آیات را تفسیرش را بگوییم، خیلی نکات ریزی در این مسأله هست اما این را در صحنۀ امروزمان تصویر کنیم تاریخ نیست بلکه تعبیرِ روایت این بودش که شأن نزول قرآن ظاهر قرآن است و عملِ امروزِ به قرآن با همان دیدنِ آن شرایط فرمود باطنِ قرآن است، عملِ به قرآن تعبیرِ روایت است باطنِ به قرآن است و آن ظاهرِ قرآن است، پس شأن نزول ظاهرِ واقعه است عملِ به قرآن قاعده است این باطنِ قرآن است که تکلیف امروزِ ما با این چه می­شود ما الآن در این صحنه چگونه باید رفتار بکنیم ببینیم امروزِ ما این چه­جوری دیده می­شود آن­وقت اینکه این را باید داد زد فریاد زد به مردمِ مؤمن هشدار داد و نشان داد که این صحنه تاریخی دارد این دائماً بوده مالِ امروز فقط نیست و این دنبالِ افشا کردنِ آن ریشه‌های فسادی که عناد دارند باشیم، هر واقعه­ای که پیش بیاید آدم غصه می­خورد هر واقعه­ای پیش می­آید دشمن انقدر قدرت دارد چی کار بکند؟ این را تبدیل به یک بحران بکند برای کشورِ ما، شدیدتر از این در کشورهای دیگر پیش می­آید یک خبرِ عادی عبور می­شود اما در کشورِ ما هر واقعه‌ای چه می­شود؟ تبدیل به یک بحران می­شود خیلی حسرت آور است و انسان غصه می‌خورد که چقدر ساده­لوح داریم ما که بله.  «عن أبي خالد القماط عن حمران بن أعين قال: سألت أبا جعفر عليه‌السلام عن ظهر القرآن و بطنه»[12] این روایت را که «عن ظهر القرآن و بطنه. فقال: ظهره الذين نزل فيهم القرآن» یعنی شأن نزول قرآن مثل همین­جا شأس بن قیس «وبطنه الذين عملوا بمثل أعمالهم يجري فيهم ما نزل في أولئك» چه آن­هایی که کفرند چه آن­هایی که اهل ایمانند آنجایی که عملِ به آن می­کنند جریان دارد قرآن این می­شود بطنِ قرآن، خیلی روایت دقیق است و قاعدۀ مهمی است که باید حواسمان باشد که این می­شود بطنِ قرآن، امروز ما بطنِ قرآن در موردمان چی می­شود؟ جریان دارد همچنان که شأنِ نزول قرآن ظهرِ قرآن در موردش جریان داشت.

 والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.

[1] الدر المنثور- عبد الرحمن بن أبي بكر، جلال الدين السيوطي- دار الفكر، بيروت- ج 2- ص 278و 279

[2] استاد می­فرمایند: نزعة و عدوهم که به دلیل اختلاف نسخ است.

[3] اینجا هم استاد بعد از سلاح می­فرمایند من ایدیهم که در نسخۀ مورد نظر نبود.

[4] بعد از رجال: من الاوس و الخزرج اینجا می­فرمایند که در نسخۀ من نیست.

[5] وآله در اینجا نیست که استاد می­فرمایند.

[6] استاد بعد از این عبارت می­فرمایند: فَأنزَل الله که در نسخۀ من نیست.

[7] آل­عمران/ 100

[8] آل­عمران/ 101

[9] بقره/ 151

[10] بقره/ 179

[11] المیزان فی تفسیرالقرآن- العلامة الطباطبایی- منشورات اسماعیلیان- ج 3- ص 364

[12] معانی الاخبار- الشیخ الصدوق- ص 259

5 ستاره

100%
1 دیدگاه

4 ستاره

0%
0 دیدگاه

3 ستاره

0%
0 دیدگاه

2 ستاره

0%
0 دیدگاه

1 ستاره

0%
0 دیدگاه

توسط 02 کاربر

مرتب‌سازی بر اساس

  • تصویر آواتار

    سید

    خیلی عالی و نکته سنجی‌ زیبا و مسائل ضروری

    1401/06/02

    اشتراک‌گذاری در

    آیا مفید بود؟

  • تصویر آواتار

    زهرا ماشین چیان

    بسیار عالی وقایع با آیات تطابق داده شده

    1401/03/08

    اشتراک‌گذاری در

    آیا مفید بود؟

  • تصویر آواتار

    زهرا ماشین چیان

    سلام خدا را شاکرم که مرا با سایت آقای عابدینی آشنا کرد واقعا تطابق جریان روز با آیات الهی برام راه‌گشاست تا نسبت به وقایع با دید بازتری نگاه کنم دعا گویتان هستم

    1401/03/08

    اشتراک‌گذاری در

    آیا مفید بود؟

در این مورد یک بازخورد بنویسید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید