بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَاداً لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لٰكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَ بِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ ﴿79﴾
وَ لاَ يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلاَئِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْبَاباً أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ﴿80﴾ [1]
فراز آخر آیه و یکی دو نکته باقی مانده بود. در ادامه، مرحوم علّامه قصه حضرت عیسی(ع) را به صورت کامل نقل میکنند.
منافات داشتن دعوت به خدا با دعوت به خود
نکته ای که باقی مانده است، این است که چطور ممکن است نبیّ ای از انبیای الهی که مردم را دعوت به تسلیم در برابر خدا میکند، مردم را به کفر دعوت کند. بعد از این که دعوت میکند، در برابر خدا تسلیم باشد و با این شما را به دین دعوت میکند، بعد بگوید من را بپرستید. میگوید این راه ندارد. در نظام انبیاء راه ندارد، چون تناقض صدر و ذیل میشود. صدرش این است که تسلیم در برابر خدا باشید و این یعنی نفی هر ربوبیّت غیری، بعد بگوید من را بپرستید. این سازگار نیست. این تناقض در وجود است که اول بفرماید مُسلِم در برابر خدا باشید، بعد بگوید کفر به خدا بورزید. یعنی پرستیدن من کفر به خداست. چون عرض کردیم که خدای سبحان اطاعت و تسلیم در برابر او اطلاقی است، شریک بردار نیست. چون مالکیّتش اطلاقی است، ربوبیّتش هم اطلاقی است، هر جایی که این ربوبیّت اطلاقی صدمه بخورد، ذرّه ای از او خدشه دار شود، کُلّش خدشه دار شده است. چون یک حقیقت بسیط است. جزء بردار نیست که بگویید این مقدارش را از خدا اطاعت میکنم، این مقدارش را از دیگری. اگر کسی جایی گفت نؤمن ببعض و نکفر ببعض، یعنی نکفر بالکل. چرا؟ چون ایمان به بعض و کفر به بعض راه ندارد. یک حقیقت واحده است. یا مالکیّت خدا پذیرفته میشود یا خیر. بین این دو نیست که بعضی را بپذیری و بعضی را نپذیری. پس اگر انسان خواست مؤمن یا مسلم باشد، اما بخواهد بعضی از حالاتش را صرف مالکیت دیگران کند، خدا میگوید همه اش برای او باشد. «انا خیر شریک». این جمله برهان است. یا مالکیّت مطلقه حق پذیرفته میشود و دیگر غیر راه ندارد، یا مالکیّت اغیار محسوب می شود. اگر غیر آمد دیگر مالکیّت حق نیست. «انا خیر شریک»، یعنی شراکت نسبت به من راه ندارد.
خداوند این جا میفرماید: مگر راه دارد بعد از این تسلیم، شما را امر به کفر کند. غیر از این که راجع به انبیاء این مسئله روشن و معلوم است، راجع به کسانی که دعوت به خدا میکنند هم همین است. نمیشود انسان دعوت به خودش بکند، دعوت به خدا هم بکند. اگر دعوت به خودش در وجود او بود و دعوت به خدا را در ضمنش داشت، یعنی فقط دعوت به خودش است.
مالکیّت مطلقه
پس حواسمان باشد در نظام تبلیغی و ترویج دین، اگر دیدیم جایی پای خودمان وسط است، یقیناً پای خدا در کار نیست. راه ندارد که هم خودمان و هم خدا را مطرح کنیم. چون ربوبیّت و مالکیّت خدا مطلقه است. چیزی در کنار او و شریک او نمیتواند قرار بگیرد. یا قبول مالکیّت مطلقه یا نفی مالکیّت مطلقه. قبول این مالکیّت مع الشریک راه ندارد. لذا اگر ریا، مبطل عمل است، علّت اصلی اش این است که نفی مالکیّت مطلقه حقّ است. در مورد خدا شریک معنا ندارد. شریک در هم عرض راه دارد. من و شما ممکن است در امری شریک باشیم. اما نسبت به مالکیّت مطلقه الهی شریک راه ندارد. اگر کسی شریک قرار داد، اصلاً به طرف خدا نرفته است. نه این که رفته و ناقص رفته است. اصلاً نرفته است. چون آنجا شراکت راه ندارد. مالکیت و ربوبیّت به تبع مالکیّت مطلقه است. این تصور را اگر کسی درست کند، بسیاری از احکام عبودی ما خودش را بهتر نشان میدهد که چرا عبودیّت باید مطلقه باشد، چرا ریا مبطل است، چرا اخلاص و قصد قربت لازم است. همه این ها خودش را بهتر نشان میدهد. مالکیت و ربوبیّت الهی مطلقه است و شریک بردار نیست. نمیشود بگویی این مقدارش برای خودم و دیگری، بقیه اش برای خدا. یا قبول مالکیّت مطلقه است و یا رد مالکیّت مطلقه است.
نکته: کسی که دنبال جزا و پاداش هست، دنبال این است که خودش به پاداش برسد.خودش را دارد لحاظ میکند.
جایی که جزا و پاداش قرار داده شده است، به امر الهی قرار داده شده است. خودم قرار میدادم بله، اما خدا برای کسانی که ربوبیت مطلقه من را قبول کنند، بگویند ما این کار را انجام میدهیم چون این جزا را دارد. این شراکت ایجاد نکرده است. درست است جایی که عبادت احرار است و جزا نمیخواهد، عالی تر است. اما اینجا جزا را خودش قرار داده است. لذا مالکیّت مطلقه حقّ زیر سؤال نرفته است. ربوبیّت مطلقه اش محفوظ است. البته به لحاظ قابل در این مرتبه ظهور پیدا کرده است. قابل به لحاظ حبّ ذاتی اش میگوید من این را انجام میدهم، در قبالش خدا به من وعده داده که این جزا، مترتّب میشود.
رابطه توسّلات به اهل بیت (ع) با شراکت الهی
سؤال: در این جا ممکن است یک مسئله پیش بیاید و آن مسئله این است که توسّلات چه میشود؟ توسّلات به انبیاء(ع) و ائمه(ع)، چه میشود؟ آیا این ها هم از سنخ همین شراکت است یا نه؟
پاسخ: عرض کردیم که در نظام عالم اسباب و مسببات قرار دارند. خدا قرار داده است. آیا سببیت تفویض شده است؟ یا به اذن است و تنفیذ است؟ سببیت او هم لحظه به لحظه به اذن حق است. اگر نور خورشید میتابد و زمین را روشن میکند لحظه به لحظه به اذن الهی است. لذا میشود لحظه ای برسد که خورشید تابان نباشد. چون اذن الهی نیست.
در نظام توسّلات هم از همین سنخ است. نظام توسلات به حضرات انبیاء و اولیاء و اوصیاء، از همین سنخ است که نظام اسبابی در عالم است که نظام روحانی و سیر الی الله از کانال وجود آن ها محقّق میشود. همچنان که روشنی زمین از طریق خورشید است و منافاتی با سببیّت مطلقه خداوند نداشت. لذا منافات ندارد که خداوند از طریق مجاری فیضش که انبیاء و اولیاء و اوصیاء هستند، فیضش را میرساند. خودش قرار داده است. ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[2] را خودش فرمود. ملائکه الهی در کار هستند. ﴿يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ﴾[3] تدبیر عالم توسط ملائکه، آیا تفویض به ملائکه است یا مجری امر الهی و به اذن الله کار میکنند؟ باذن الله است. لذا تشبیه وجود حضرات انبیاء و اوصیاء مانند وجود ملائکه الهی است که در همین نظام کار به دست عالم هستند. ولی این منافاتی با کار به دست خدای سبحان ندارد. اگر جبرائیل و میکائیل و عزرائیل و اسرافیل، کاری انجام میدهند، منافی با فعل الهی نمیبینیم. همچنان که فعل ملائکه، فعل خداست، فعل انبیاء و اولیاء و اوصیاء هم فعل خداست. تعبیر زیبایی است که بعضی بزرگان کرده اند که همچنان که ملائکه در قوس نزول مدبّرات امر هستند، انبیاء در قوس صعود، ملائکه در قوس نزولند. در قوس صعود کار به دست انبیاء است. در عروج و رساندن به کمالات، انبیاء واسطه هستند، همچنان که ملائکه کار به دست عالم هستند و دستگاه الهی عالم هستند و هیچ منافاتی با اراده خدا ندارد و تفویض شده نیست.
رابطه اسمای الهی با توحید
یک قدم بالاتر نگاه کنیم، اسماء الهی که در کار هستند، وجود اسماء الهی آیا شرک در برابر خداوند سبحان است؟ یا اسماء الهی منافاتی با توحید الهی ندارد؟ اسماء منافاتی با توحید ندارد. چون ظهورات و شئونات حق هستند. اسم اللّه هستند و به همین نسبت ملائکه الهی، مظاهر اسماء الله هستند، به همین نسبت اولیاء و اوصیاء و انبیاء مظاهر اسماء الهی هستند. چنانچه در مورد آدم(ع)، فرمود: ﴿وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا﴾ [4]خلیفة الله یعنی مظهر اسماء الهی. انبیاء، مظهر اسمای الهی می شوند. از طریق اسمای الهی کارهای عالم را انجام میدهند. وجودشان، وجود معصومانه ای است که هیچ انانیتی ندارند. ﴿وَ مَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ﴾ [5] چون شاء و مشیتی غیر از مشیّت الهی ندارند، ظهور اسمای الهی هستند. این هم یک دلیل دیگر که هر کدام از این ها میتواند پاسخ صاحب تفسیر المنار باشد که خواسته بود استفاده کند که توسل شرک است. ﴿وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾ [6] از اوامر و اسماء و مجاری الهی هستند و استفاده از آن ها منعی ندارد.
قوله تعالى: أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ، ظاهر الخطاب أنه متعلق بجميع المنتحلين بالنبوة من أهل الكتاب أو المدعين للانتساب إلى الأنبياء كما كانت عرب الجاهلية تزعم أنهم حنفاء و الكلام موضوع على الفرض و التقدير فالمعنى أنكم على تقدير إجابتكم هذا البشر الذي أوتي الكتاب و الحكم و النبوة تكونون مسلمين لله متحلين بحلية الإسلام مصبوغين بصبغته فكيف يمكنه أن يأمركم بالكفر و يضلكم عن السبيل الذي هداكم إليه بإذن الله سبحانه.
و من هنا يظهر أن المراد بالإسلام هو دين التوحيد الذي هو دين الله عند جميع الأنبياء على ما يدل عليه أيضا احتفاف الآيات بهذا المعنى من الإسلام أعني قوله تعالى من قبل: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ﴾: آل عمران- 19، و قوله تعالى من بعد: ﴿أَ فَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ﴾ – إلى أن قال-: ﴿وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ﴾: آل عمران- 85.[7]
و قد ذكر بعض المفسرين أن المراد بقوله تعالى: ﴿ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ﴾ إلى آخرالآيتين رسول الله ص بناء على ما روي في سبب النزول و حاصله أن أبا رافع القرظي و رجلا من نصارى نجران قالا لرسول الله ص: أ تريد أن نعبدك يا محمد؟
فأنزل الله: ﴿ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ﴾ إلى آخر الآيتين الحديث ثم أيده بقوله في آخرهما ﴿بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ فإن الإسلام هو الدين الذي جاء به محمد ص.
و فيه أنه خلط بين الإسلام في عرف القرآن و هو دين التوحيد الذي بعث به جميع الأنبياء و بين الإسلام بالاصطلاح الحادث بين المسلمين بعد عصر النزول، و قد تقدم الكلام فيه.[8]
خاتمة فيها فصول
مرحوم علامه وارد بحثی میشوند که آن چه در مورد عیسی(ع) در قرآن آمده است را در فصولی بیان میکنند.
ابتداء قصّه عیسی(ع) را به طور اجمالی با تطبیق بر آیات ذکر میکنند. سیر قصّه را ذکر میکنند. از حمل عیسی(ع)، بسته شدن نطفه اش، بعد ولادتش و بعد جریان تطهیر مادر و به زبان آمدن، بعد رشد و رسیدن به نبوت و جریان شبّه لهم و رفعش به سوی خدا.
بعد از این خصوصیات عیسی(ع) را از منظر قرآنی در فصل دوم بیان میکنند.
در فصل سوم آنچه که راجع به عیسی(ع) گفته شده یا گفتند را بیان میکنند و رد میکنند. قسمتی از احتجاجات را از انجیل میآورند. بعد جریان تثلیث را بیان میکنند، آیا عیسی(ع) شفیع هست یا نه؟ بعد جریان فدا و نجات را بیان میکنند.
یکی از کارهای زیبای مرحوم علّامه این است که ذیل داستان هر نبی از انبیاء، یک جایی همه آیات قرآنی در مورد ایشان را جمع میکند. بدون اینکه به اقوال و نظرها و توجیه بپردازد، یک جا به صورت قرآنی ذکر میکند. کنار هم قرار میدهند و یک سیر قرآنی در ذهن انسان باقی میماند.
انتساب عیسی (ع) در قرآن به مریم (س)
این نکته هم جالب است که جریان عیسی(ع) هم به دنیا آمدنش از عجائب است و هم رفعش و هم حیاتش. ازدواج هم نکرده است. در قرآن کریم عیسی(ع)و مریم را یک آیه حساب کرده اند. ﴿وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ آيَةً وَآوَيْنَاهُمَا إِلَىٰ رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِينٍ﴾ [9]خود این، یک وجود ارتباطی و آیه ارتباطی را بیان میکند. چرا گاهی دو موجود با یکدیگر یک آیه حساب میشوند؟ چقدر باید شدّت ربط باشد؟ گاهی یک موجود آیات است. گاهی دو موجود یک آیه هستند. هر کدام در جایگاه خودش باید بحث شود.
یکی از نکاتی که در ذهنم میآید این است که ظاهرا عیسی(ع) اغلب در قرآن به عنوان عیسی بن مریم آمده است. با انتساب به مریم(س). در مورد موسی(ع) الی ما شاء الله جدا آمده است. و چون پدر ندارد، به مادر منتسب است. اغلب اوقات با انتساب به مادر آمده است. بیست و دو مورد با ابن مریم آمده است. شاید تمام مواردی که ذکر شده، خیلی بیش از این نیست.
هر کدام از این ها، نکته دارد. قرآن کریم یک کلمه میخواهد اضافه کند، حساب دارد. اگر بیست و دو مورد با ذکر مادر میآورد، این که این ها یک آیه هستند را تأکید میکند.
تنها خانمی که اسمش در قرآن به صورت صریح آمده است، حضرت مریم(س) هستند.
خدای سبحان إبا دارد که اسماء خانم ها را آورده باشد. در اینجا فقط مریم(س) است که اسمش در قرآن کریم آمده است. هر کدام جای باز شدن و نکته های لطیف قرآنی دارد.
اگر لازم بود یکبار میآورد. اما بیست و دو بار به عنوان ابن مریم آمده است. غیر از اینکه خود مریم(س) هم جدا ذکر شده است.
موسی(ع) خواهری دارد به نام مریم که او هم مریم بنت عمران است، خواهر کوچک تر عیسی(ع) است. خواهر بزرگ ترش کلثوم است که در آب او را تعقیب کرد. بعد از موسی(ع)، مریم(س) به دنیا میآید. اگر اشتباه نکنم این مریم، همسر کالب بن یوحنا از یاران مهم حضرت موسی(ع) میشود. کلثوم، خواهر بزرگ تر حضرت موسی(ع) را قارون میخواست و خیلی هم در زمانی که موسی(ع) بود، سعیش را کرد و موفق نشد. وقتی موسی رفت، بعد در فشار قرار داد به طوری که آن خانم به شهادت رسید. در روایات ما هست که کلثوم در زمان ولادت حضرت زهرا(س) از آن چهار زن بود. در بهشت هم جزء همسران پیغمبر(ص) است.
نظام سنخیّت در بهشت
همسر پیغمبر بودن در بهشت، مثل دنیا نیست. آن جا زوجیّت ها بر اساس نسبت و سنخیّت است. طرازی میخواهد. اگر کسی همسر دنیایی اش را آن جا بخواهد، الحاق پیدا میکنند. چه خانمی باشد که همسرش را بخواهد و چه مردی باشد که همسرش را بخواهد، آنجا الحاق صورت میگیرد. باید به رتبه او برسد. روابط بر اساس سنخیّت و مقام و منزلت حقیقی است. مثل دنیا نیست که این طور ناسازگاری بین مقامات باشد و سنخیّت نباشد. لذا اگر میفرمایند این خانم در بهشت همسر پیغمبر است، نشان میدهد مقام عالی دارد.
این چهار خانم که گاهی یکیشان متفاوت میشود، گاهی مادر موسی ذکر میشود و گاهی خواهر موسی، این چهار یا پنج خانم، از خانم هایی هستند که نقش های مهمی در طول تاریخ داشتند. آمدن این ها هم با توجه به نوع نظام وفاتی که ایجاد میشود و آمدند و مأموریتی انجام دادند، جای بحث های دقیق است. چطور این ها برمیگردند و حقیقتاً تاثیر میگذارند. آیا نظام مادی بوده؟ نظام تمثلی بوده؟ در هر صورت در کار مادی دخالت کردند و تأثیر گذار بودند. هرچند اگر در طور مثالی و تمثلی وارد شده باشند.
اما این دو بنت عمران نباید با هم قاطی شوند. به خواهر موسی در قرآن کریم اشاره نشده است. خانمی که مریم بنت عمران آمده است، مختص به مادر عیسی(ع) است.
خواهر موسی که در قرآن آمده، کلثوم است. به خلاف تورات که مریم ذکر میکند. این تعارض، علّت هم دارد.
قصّه عیسی(ع) و مادرش در قرآن
كانت أم المسيح مريم بنت عمران حملت بها أمها [10]
مادر مریم(س) با همسر زکریا دو نقل است، یا خواهرند، یا همسر زکریا خاله اش است. معروف این است که این دو خواهر بودند. یکی همسر عمران میشود و یکی همسر زکریا. این دو خانم هر دو عقیم بودند. مادر مریم(س) روزی وقتی عبور میکرد، دید که یک پرنده ای دارد به جوجه هایش غذا میدهد، آن حالت رأفتی که مادر در غذا دادن به جوجه هایش داشت، یک حال عجیبی شبیه حالت اضطرار به ایشان دست داد، از خدای سبحان تقاضای فرزند کرد. بعد خدای سبحان فرزندی برای او قرار داد. آنقدر مشعوف شد، در همان دوران حمل به طوری شد که به عمران که از اولیاء یا انبیای الهی بوده است، خطاب شد که این فرزند تو از انبیاء قرار میگیرد و نسل طاهری است. لذا وقتی این خانم در آن دوران حمل این را شنید، نذر کرد که این فرزندش را در راه خدا آزاد قرار دهد. یعنی از حقوق پدر و مادری هیچ چیزی گردن این نباشد که در راستای ادای تکلیف پدر و مادری از تکلیف الهی باز بماند. ﴿إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّي﴾ [11].
فنذرت أن تجعل ما في بطنها إذا وضعته محررا يخدم المسجد [12]
خادم مسجد باشد.
و هي تزعم أن ما في بطنها ذكور [13]
چون به او بشارت داده شده بود که این فرزند از انبیاء قرار میگیرد، فکر میکرد که فرزند بی واسطه است. نمیدانست که وعده الهی صحیح است اما باواسطه. چون فکر میکرد که پسر است و نبیّ از اولاد ذکور است، وقتی به دنیا آمد، با تعجب گفت: ﴿فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنْثَىٰ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَىٰ﴾ [14]. من نذر کرده بودم که این خادم مسجد باشد و محرّر در راه خدا باشد. تا آن زمان کسی از خانم ها را وقف مسجد نمیکردند. فقط آقایان وقف مسجد میشدند و خادم مسجد میشدند.
فلما وضعتها و بان لها أنها أنثى حزنت و تحسرت ثم سمتها مريم أي الخادمة [15]
مریم به معنای خادمه است. معانی متعددی کردند. در روایت میفرماید به معنای خادمه است. معنای این لفظ در لغت، خادمه است.
و قد كان توفي أبوها عمران قبل ولادتها [16]
تمام حقوق به دست مادر بود. پدر و پدر بزرگی برای او در کار نبود.
لذا اگر میفرماید من این را وقف کردم و از حقوقم گذشتم، منافات ندارد که بگویید چه حقّی داشت که از حقّ خودش گذشته است، از حقّ پدری که نمیتواست بگذرد؟ پدرش قبل از فوت او از دنیا رفته بود. نشان میدهد که در دوران حمل پدرش از دنیا رفته است
در جایی نداریم که پدر موسی(ع) از انبیاء بوده است. داریم که پدرش هم در دربار مشاور بوده است. بعد از فرار موسی(ع) فهمیدند که او همسر مادر موسی(ع) است.
صلحای از بنی اسرائیل بسیاری شان از انبیاء بودند.
فأتت بها المسجد تسلمها للكهنة [17]
نه بلافاصله بعد از تولد. یک مدتی رشدی کند که بتواند خدمت کند.
عابدان آن معبد، از جمله شان زکریا بود. نشان میدهد که آدم های صالحی هم آنجا بودند. کَهَنه که میگویند اینطور نیست که همه کَهَنه غلط باشند.
و فيهم زكريا فتشاجروا في كفالتها [18]
آنقدر این بانو در همان دوران کودکی اش نورانی و مطلوب بود، همه دوست داشتند کفالت این فرزند به عهده آن ها باشد. شاید به نسبت آینده ای که برای او پیش بینی میکردند به دنبال این بودند که رابطه ای داشته باشند. چون پیشبینی هایی در قرآن داشتند.
ثم اصطلحوا على القرعة و ساهموا فخرج لزكريا فكفلها حتى إذا أدركت [19]
تا به مرتبه بلوغ رسید.
ضرب لها من دونهم حجابا فكانت تعبد الله سبحانه فيها لا يدخل عليها إلا زكريا و كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً، قالَ يا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هذا؟ [20]
آن جا مفصّل عرض کردیم که این رزق گاهی میوه در غیر فصل بود. این میوه در غیر فصل هم زکریا را به فکر انداخت که با این که هم پیر شدند و هم همسرش عقیم بود، شاید بتوانند بچه دار شوند. دید آمدن میوه در غیر فصل یعنی پیری و عقیم بودن میتواند مانع از فرزند دار شدن نباشد. «هنالک دعا زکریا». وقتی این را دید، دعا زکریا. اینجا زکریا تقاضا کرد.
همان طور که مادر مریم وقتی آن پرنده را دید، منتقل شد و این تقاضا در وجودش ایجاد شد و سبب شد معجزه الهی که کنار زده شدن عقیم بودن بود و تولد فرزند بود، محقّق شود، نشان میدهد وقتی تقاضا شدّت پیدا کند، نظام روحی میتواند بر نظام بدنی غلبه پیدا کند. این ها را قبلاً بیان کردیم. میتواند نظام روحی تأثیر گذار در نظام بدنی باشد. به طوری که بعضی از موانع بدنی با شدّت نیاز و اضطرار در نظام روحی، نظام بدن تحت تاثیر قرار بگیرد باذن الله.
قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ، [21]
این هم بیان خیلی زیباست. دارد برای زکریای نبیّ بیان میکند. حساب یعنی قانون مندی هایی که ما روی حساب میشناسیم. شاید یک افقی را دارد برای انتقال وجودی زکریا هم ایجاد میکند. یعنی این پیری و یا این عقیم بودن مانعیتش میتواند از بین برود.
و قد كانت (ع) صديقة، و كانت معصومة بعصمة الله، طاهرة مصطفاة محدثة حدثها الملائكة: بأن الله اصطفاها و طهرها و كانت من القانتين و من آيات الله للعالمين (سورة آل عمران آية 35- 44، سورة مريم آية 16، سورة الأنبياء آية 91، سورة التحريم آية 12). [22]
ملائکه خطاب به او کردند که در مقابل این سه فضیلتی که خدا برای تو قرار داد، سه تکلیف برای تو قرار داد تا تثبیت شود. یکی اجتماعی و دوتا فردی. در مقابل ﴿وَ اصْطَفَاكِ عَلَىٰ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ﴾ [23] ، ﴿يَا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ﴾[24] قرار گرفت. برای هر کمالی باید عبادت و تکلیفی قرار بگیرد. اگر کمال فردی است، عبادت فردی و اگر کمال اجتماعی است، عبادت اجتماعی است.
جریان حمل مریم(س) و تولد عیسی(ع)
از اینجا به بعد جریان حمل مریم و تولد عیسی(ع) را میفرمایند.
ثم إن الله تعالى أرسل إليها الروح [25]
الروح چه نسبتی با ملائکه دارد، از سنخ آن هاست، در عرض آن هاست. در روایات بعضی تطبیق کرده اند به جبرئیل. عیبی ندارد که روح القدس باشد. اما آیا یک حقیقت غیر ملائکه است، همانطور که ﴿تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ﴾ [26]، که داریم الروح صفی است در قیامت و ملائکه صف دیگری هستند، یا ﴿تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ﴾ [27]که روح اعظم از ملائکه میشود بحثی دارد.
و هي محتجبة [28]
فرمود که مریم بعد از اینکه بالغ شد، «ضرب لها من دونهم حجابا». در جای خاصی که محفوظ از ارتباط با دیگران بود. معبد خاص مریم برای عبادت بود. یعنی این ملک آنجا وارد شد.
فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا [29]، [30]
این تمثّل ذهنی نیست، یعنی وجود مثالی است. اما آیا اگر کسی آنجا حاضر بود میدید یا نمیدید؟ دیگری نمیدید. اگر کسی دیگری هم در آنجا حاضر بود، با اینکه به صورت بشر سویّ متمثّل شد.
محبّت به انبیاء ظرفیت ایجاد میکند برای محبّت اهل بیت(ع). اگر کسی وزنه های کمتر را نزند، نمیتواند وزنه های سنگین تر را بزند.
و ذكر لها أنه رسول من ربها ليهب لها بإذن الله ولدا من غير أب، [31]
اگر این بشر بود أب میشد. پس تمثل بود.
و بشّرها بما سيظهر من ولدها من المعجزات الباهرة،[32]
این فرزند صاحب معجزات روشن است.
و أخبرها أن الله سيؤيده بروح القدس، [33]
«أیدناه بروح القدس» در مورد عیسی بن مریم وارد شده است. شاید بیش از یک مورد باشد.
و يعلمه الكتاب و الحكمة و التوراة و الإنجيل،
همه این ها را دارد خطاب به مریم(س)میگوید.
و رسولا إلى بني إسرائيل ذا الآيات البينات، و أنبأها بشأنه و قصته ثم نفخ الروح فيها [34]
چرا قبل از این که این ها را بگوید و او را آرام کند، نفخ را انجام نداد؟
بعضی بزرگان گفته اند که اگر در حالی که مریم ترسیده بوده، یا این که در زمان حملش دارد که ﴿يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَٰذَا﴾ [35]، یا این که وقتی دید گفت اگر تو تقی هستی پرهیز کن، در حالتی که ترسیده بود اگر ترس تبدیل به آرامش نمیشد و نطفه بسته نمیشد، در تفسیر هست که عیسی(ع) بدخلق میشد. لذا در وقت بسته شدن نطفه باید آرامش حاکم باشد. لذا با او صحبت کرد که از جانب خداست، تا با حالت آرامش و طمأنینه حمل صورت بگیرد و نطفه بسته شود. این ها نکات زیبایی است که چرا این قدر طول داد تا نطفه بسته شود؟ چون آرامش مریم لازم بود.
فحملت بها حمل المرأة بولدها الآيات من آل عمران: 35- 44). ثم انتبذت مريم به مكانا قصيا [36]
آیا دوران حمل نه ماه بود یا کوتاه بود، الان متعرض نمیشویم. یک دورانی بر مریم گذشت که از معبد دور شد. به یک مکان دوری رفت.
فأجاءها المخاض إلى جذع النخلة [37]
مخاض، درد زاییدن است. درد زائیدن او را به سمت جذع النخلة کشاند. چقدر انبیاء و اولیی الهی صدمه خوردند. خدا مریم را که قدّیسه خودش است، از کودکی و بلکه از وقت حمل کاری میکند که او وقف باشد، بعد در مسجد بوده است. کاری نداشت که همسر داشته باشد و بچه دار شود. اما خدا بدون همسر او را فرزند دار میکند. مصیبتی از نظر ظاهری برای ایجاد این اتهام از این بزرگ تر امکان پذیر است؟ کی باعث شد؟ خود خدا. خدای سبحان برای این که این وجود هدایت گری کند، یک ماموریتی دارد که آن مأموریت باید این طور محقّق شود، الان حکمت این چیست خودش قابل بحث است. اما باید این طور محقّق شود. در بین این همه انبیاء، ﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَىٰ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ﴾ [38] اولی باید بدون پدر و مادر میبود. اما اینجا که آدم صالح بوده است. اما باید مأموریت الهی این طور محقّق شود.
خیلی حکمت ها دارد که نشان بدهد که فقط نظام ظاهری که شما میشناسید نیست.
ان شاء الله خداوند سبحان توفیق دهد بفهمیم که عالم همه اش معجزه است. برای ما خدا باید گاهی غیر عادی نشان بدهد تا ما پی ببریم. خود فرزند دار شدن معجزه است. خدا گاهی کار دیگری هم میکند تا ما بفهمیم معجزه چیست.
ان شاءالله ادامه بحث را در جلسه آینده ادامه خواهیم داد.
والسّلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته
[1] آل عمران 79 – 80
[2] نساء59
[3] سجده 5
[4] بقره 31
[5] تکویر 29 – انسان 30
[6] مائده 35
[7] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 278
[8] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 279
[9] مؤمنون 50
[10] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 279
[11] آل عمران 35
[12] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 279
[13] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 279
[14] آل عمران 36
[15] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 279
[16] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 279
[17] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 279
[18] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 279
[19] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 279
[20] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 279
[21] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 279
[22] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 279
[23] الآل عمران 42
[24] الآل عمران 43
[25] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 279
[26] القدر 4
[27] القدر 4
[28] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 279
[29] المریم 17
[30] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 279
[31] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 279
[32] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 279
[33] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 279
[34] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 279
[35] المریم 23
[36] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 279
[37] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 279
[38] آل عمران 59
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 769” دیدگاه میگذارید;