بحث قرآنی نشئه برزخ و تجرد نفس

سلام علیکم

بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم کن لولیک الحجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا. ان شاء الله از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم صلواتی سرداری بفرستید. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. هرباره تصورش را میکنیم، اقلا، مفهوما. حالا ان شاء الله به تحقق هم بپیوندد. یعنی بدون تصور این مفهوم را بیان نمیکنیم و تقاضا را نداریم بدون مفهوم. مفهومش را داریم، تصورش را میکنیم. با توجه به معنایش این دعا را ان شاء الله هربار داریم.

درخدمت آیات 142 تا 151 سوره مبارکه بقره بودیم و درخدمت بحث شاهد اعمال بودیم که به عنوان آیه ای که ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗاۗ﴾[1] در ذیل این آیه بحث شهادت و شاهد بر اعمال مطرح شد که قسمت عمده از بحث گذشت. من بدم نمی آمد که این بحث شهادت را از آن رساله انسان بعد الدنیا که شهدا در آن بحث شهدا بود مطرح بکنم و نکات مهم آنجا را ذکربکنم؛ اما خب دیدم که باز یک خرده خروج از طور بحث میشود و ممکن است که این سنت گذاری بعدها باعث بشود که در هر بحثی همین دأب را پیدا بکنیم. به همین مقداری که در المیزان وارد شده قناعت کردیم و ازآن کمالات که خیلی هم دلمان را آب میکند عبور کردیم. ان شاء الله خود دوستان رجوع میکنند و استفاده بیشتر را میبرند.

در بحث شاهدان، مرحوم علامه این جا نگاه شان این بود که و کذلک جعلناکم امة وسطا؛ این امت وسط بودن منظور، وسط در افراط و تفریط نیست. بلکه وسط به عنوان واسطه در فیض و واسطه در تبلیغ، واسطه در هرکدام از این ها که امکان پذیر است. در این وساطت است که پیامبر شهید بر آن امت مسلم است. آن امت مسلمه شاهد هستند بر ناس که آن امت مسلمه هم دعای ابراهیم خلیل است که از ذریه من امت مسلمه ای قرار بده که و از بین آنها رسولی قرار بده که اجابت دعای ابراهیم علیه السلام این است که امت مسلمه ای باشند که این ها وساطت بین مردم و پیغمبر را دارند. این کذلک جعناکم امة وسطا هم بیان همین امت وسط هست. این بحثی بود که ایشان ارائه دادند و این شهید بودن را هم شهید بر اعمال گرفتند که شهید بر اعمال آن وقت بیانش خیلی عالی بود که گذشت که بر اعمال به عنوان یک بحث فیزیکی فقط نیست؛ بلکه تا آن کنه عمل را باید شاهد باشد و کسی میتواند به کنه عمل شاهد باشد که علمش علم حضوری باشد. با علم حصولی اکتناه عمل امکان پذیر نیست. چون آنجا حقیقت عینیه عمل و حقیقت وجودیه عمل غیر قابل علم حصولی است؛ بلکه آنجا با ذات آن شخص متحد است و اگر کسی میخواهد آن را بیابد باید ذات شخص را بیابد. لذا اکتناه آن عمل است نه اکتناه وجود. اکتناه آن عمل است و این امکان پذیر است برای کسی که در سلسله علت برای عالم قرار میگیرد؛ لذا برای معصومین و انبیا قطعی است برای غیر معصومین و غیر انبیا معصومین که میگوییم حضرات معصومین برای غیر از ائمه علیهم السلام و انبیا و اوصیای انبیا که اوصیای خاص، غیر از این ها امکان پذیر است؛ اما این امکان در چه کسی محقق میشود؟ در کجا محقق میشود؟ این بحثی است که البته احتیاج دارد به تأیید معصوم نسبت به آن کسی که محقق شده است و الا ما میدانیم امکان پذیر هست. مثل جریان رسالت و مثل جریان نبوت و مثل جریان آن امامت ایصال الی المطلوب که جعل الهی است؛ ﴿ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ ﴾[2] که جعل الهی میخواهد، اینها به جعل نیست. بلکه موطنی است که قابل رسیدن است، هرچند به فضل الهی میرسند؛ اما به عنوان یک جعل خاص نیست که این جعل خاص باعث بشود چه بشود؟ باعث بشود که حتما مثل رسالت عده مخصوص باشند؛ نه، دعوت شدند همه به این موطن و امکان پذیر است؛ لذا همه ما دعوت به این موطن شدیم. همه ما برای ما امکان پذیرهست. اما در کدام یک از ما محقق میشود ان شاء الله در همه مون محقق بشود ان شاء الله.

یکی از حضار:…

استاد: امامت به معنای ایصال الی المطلوب آنجا یک منصب بود؛ اما مراتبش در بقیه امکان پذیر بود. آن که به عنوان امامت ایصال الی المطلوب میشود مثل انی جاعلک للناس اماما جعل میخواست؛ اما البته ظهوراتش در مراتب دیگر امکانپذیر بود؛ در افراد دیگر؛ چون آن، هدایت باطنیه است. آن، اصلش به جعل است؛ اما مراتبش البته… اما رسالت و اینها مراتب، دیگر ندارد. رسالت یک حقیقت است. نبوت یک حقیقت است. اینجور نیست که مراتبی از رسالت در کار باشد. البته در آنجا هم انباء تکوینی، در غیر از انباء تشریعی… انباء تشریعی نبوت خاصه است که ما میشناسیم؛ اما انباء تکوینی، یعنی اینکه میتواند الهاماتی داشته باشد و صادق باشد و بیان بکند الهاماتش را برای خودش یا برای دیگران، الهامات تکوینیه مانع ندارد. انبائات تکوینیه مانع ندارد؛ اما انباء تشریعی خاص است که حکمی جعل بشود آن اختصاصی است و به جعل الهی است. امامت هم آن حقیقتش به جعل الهی است. هرچند مراتب این، میتواند مثل همین مسئله چه باشد؟ به غیر جعل الهی هم دعوت شده باشند و همه به آن موطن {دعوت شده باشند}. این بحث هم جایی است که همه دعوت شده اند به این موطن و از همه تقاضا شده است آمدن به این موطن و امکان پذیر است؛ البته آن اطلاقش، مخصوص عده ای است که وجودشان مطلق است. این هم یکی از شئون آنهاست؛ لذا اینکه میفرماید:﴿ أُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّـۧنَ وَٱلصِّدِّيقِينَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِينَۚ ﴾[3]. هر نبی ای شهید است. هر نبی ای صدیق است. هر نبی ای صالح هست؛ اما آن گونه نیست که هر صالحی نبی باشد. هر شهیدی نبی باشد؛ نه، این هم یکی از شئون نبی است، که صالح باشد، صدیق باشد، شهید باشد؛ اما اینکه نبوت از شئون شاهد باشد؛ نه، لذا میتواند شاهد باشد و نبی نباشد. صدیق باشد؛ اما نبی نباشد. صالح باشد؛ اما نبی نباشد. اینها جزو شئونات نبی است؛ اما عکسش در حقیقت، موجبه کلیه نیست؛ بلکه این چه هست؟ ایهام انعکاس است. اگر کسی بخواهد اینجا چه کار بکند؟ بخواهد بگوید عکس موجبه کلیه هم موجبه کلیه باشد، این راه ندارد دیگر؛ بلکه عکس موجبه کلیه هم میشود موجبه… موجبه جزئیه هست؛ اما موجبه کلیه بودنش دلیل میخواهد. موجبه کلیه بودنش دلیل میخواهد که بتوانیم بگوییم که این موجبه کلیه هم صادق است. صدق میکند.

 خب تا این بحث را که خواندیم تا اینجا اگر دوستان تا اینجا سوالی دارند که بحث شهادت بود. از اینجا به بعد بحث دیگر به معنای آن شهادت عبور میشود از آن. و وارد مباحثی میشود که اشکالاتی که در بحث است مرتبط  با بحث است بله.

یکی از حضار…

استاد: در آن حالت غیر نیست. یعنی آیا ملائکه الهی وقتی مطلع باشند با رأفت ورحمت الهی سازگار هست یا نیست؟ چون ملائکه شأن الهی هستند استقلال ذاتی ندارند، این عدم استقلال ذاتی غیریتی8:54 در کارنیست. کسی که به این موطن میرسد به عنوان شاهد، این غیریتی:8:59 برایش در کار نیست. لذا چنانچه خدای تبارک تعالی اطلاعش به واسطه اسماء اش نسبت به حقایق مانع ندارد، علیم است، خبیر است، سمیع است، بصیر است، کسی غیریتی نمیبیند، دقت میکنید؟ در مورد ملائکه هم غیریتی دیده نمیشود. در مورد حقایق وجودیه نوریه هم که فانی از خودشان هستند و به مرتبه صدیق رسیدند و مرتبه شهید رسیدند، اینها هم غیریتی برایشان صدق نمیکند که اطلاع غیر باشد. یعنی این هم سوال خوبی کردید حضرتعالی؛ که آیا خدای تبارک تعالی غیرت حق اجازه میدهد بر مومن، غیر بر افعالش مطلع باشد؟ مثل این بحث که در مراقبات ذکر میشود که اعمال ما عرضه میشود بر حضرات معصومین گاهی در حقیقت در هفته دوبار یا یک بار یا در سال یک بار انواع نامفهوم:9:53 یا در هر لحظه عرضه میشود، یا اینها روایات دارد. یا این که قبل از انجام عرضه میشود و بلافاصله بعد از انجام هم عرضه میشود که در لحظه قبل از انجام، اذن به عمل داده میشود. اذن داده میشود از طرف امام معصوم به عمل و در لحظه بعد از عمل هم چه هست؟ بلافاصله عرضه عمل است که این مراقبه ویژه ای را می آورد قبل و حین و بعد از عمل؛ که قبل در محضر معصوم است و اذن او را میطلبد. حین عمل در محضر معصوم است و نظاره او را به دنبال دارد. بعد از عمل عرضه بر معصوم است و بلافاصله در حقیقت متاثر شدن و یا خشنود شدن او را به دنبال دارد نسبت به عمل که محقق میشود و این عمل مطلق است؛ فقط طاعت نیست. نسبت به معاصی هم همینگونه است. لذا حضرت آیت الله العظمی بهجت رحمت الله علیه میفرمودند که: این که درروایات دارد که شبهای جمعه یا درحقیقت بعضی از ایام خاص، علم حضرات معصومین ازدیاد پیدا میکند، ایشان میفرمودند: این ازدیاد، نه به معنای این است که یک جهلی از اینها به علم تبدیل میشود؛ بلکه به این معناست که آنچه درمقام علم بود، از مرتبه علم به مرتبه عین توسط اینها امضاء میشود. امضای اینها برای رسیدن از علم به عین است. مثل علم فعلی حضرت حق که متن عالم وجود است، علم فعلی حضرات معصومین هم متن عالم وجود است.  لذا این علم حضوری فعلیه است. لذا اینکه تعبیر میکنیم، قبل و حین و بعد هم تازه چه هست؟ خود این هم مسامحه در تعبیر است والا متن عمل است. از آن مرتبه نیتش، تا مرتبه ظهورش، تا بعد از ظهورش. همه اینها علم معصوم متن عمل است نسبت به این ها و این ازدیاد به معنای امضاء است نه ازدیاد به معنای جهلی برطرف شود. خیلی تعبیر سنگین است ها. خیلی تعبیر دقیق است. از یک مرتبه معرفتی دقیقی این حرف نشأت میگیرد؛ که یک دفعه یک سری از روایات متعددی که این بحث در آن بیان میشود، حل میشود؛ که هم ازدیاد حفظ شده است. درسته؟ هم با آن مبانی کلامی که ما در رابطه با این که اینها خزائن علم الهی هستند و اینها خزائن سر الهی هستند و اینها مرتبه مشیت و علم الهی هستند محفوظ میماند. جمع بین هردو هست هم این ازدیاد راه پیدا میکند و صحیح و به صورت ظاهر معنا میشود، هم آن خزینه علم الهی بودن به طور کامل چه میشود؟ محفوظ میماند؛ که همانطوری که در خدای تبارک تعالی این ازدیاد به همین معنا، معناپیدا میکند؛ که در مرتبه فعل، از علم به عین آمدن، مطابق با آن چیزی است که دارد محقق میشود. نه انفعالی در خدای تبارک تعالی راه پیدا کند. این اتحاد در مرتبه فعل است. نه اتحاد در مرتبه ذات. تا این تغییر به ذات راه پیدا بکند. این اتحاد در مرتبه فعل است اتحاد درمرتبه حتی صفت هم نیست.

یکی از حضار…

استاد: حالا در آن جاها ببینید یک حیثیت یلی الربی دارند این ها. حیثیت یلی الربی دارند.در آن حیثیت یلی الربی خدای تبارک تعالی نسبت به مقام معصوم، هرچقدر هم عظیم باشد، مثل نبی ختمی، فوق مالایتناهی و مالایتناهی است. درست است؟ فوق ما لایتناهی و مالایتناهی است. چون خدای تبارک و تعالی فوق ما لایتناهی و مالایتناهی است، ﴿ رَّبِّ زِدۡنِي عِلۡمٗا١١٤﴾[4] از نبی ختمی که صادر میشود، سیر در حقیقت من الحق الی الحق بالحق ادامه داشته باشد. تمامی ندارد. البته تمامی ندارد. جایی نیست که کمالات حضرت حق تمامش احصا شده باشد در وجود انسان کاملی که دیگر راه… لذا ما عرفناک حق معرفتک… کسی که میگوید ماعرفناک حق معرفتک، رب زدنی علمایش هم با همین ماعرفناک حق معرفتک تطابق دارد؛ یعنی علم، علم حصولی نیست. آن ماعرفناک حق معرفتک دارد با این تقاضا بیشتر و بیشتر خواسته میشود؛ چون میداند و میابد که فوق مالایتناهی و ما لایتناهی است. هرچه جلوتر میرود، هرچه بالا… قرب بیشتر میشود. میابد که فاصله خیلی سنگین تر است. فاصله، نه به معنای بعد مکانی دیگر. همان فوق مالایتناهی… عزت ربوبیت بیشتر فهمیده میشود و دانسته میشود. لذا این تقاضا، رب زدنی علما در آن دایره یلی الربی اینها معنا پیدا میکند. در دایره یلی الربی، این رب زدنی علما البته اگر بخواهد بشود، آن وقت یک معنای دوری پیدا میکند. لذا چون در مقام دعاست، آنجا رب زدنی علما در عال… قاعده یادتان می آید یا نه؟ قاعده که در مقام دعاست، مرتبه دیگری است؛ غیر از در مرتبه ارتباط ظاهری است. آن، در مرتبه دعا، پیغمبر دارد با خدای تبارک تعالی مناجات میکند و آن مناجات با خدا در دایره یلی الربی اینها محقق میشود. بله خب …

یکی از حضار:

استاد: ببینید. دقت بکنید که بقاء بعد الفناء؛ وقتی کسی که نبی میشود، بقاء بعد الفناء پیدا کرده است. یعنی فناء را پشت سر گذاشته است. بقاء بعد الفناء پیدا کرده است. سیر چهارم را دارد انجام میدهد. مرتبه چهارم سیر که کسی که به مرتبه فناء رسید، بعد، بقاء بعد الفناء. یعنی الان این با کثرت، کثیر است و با وحدت، واحد است. دقت میکنید یعنی هم سیر من الحق الی الحق که سفر سوم است را به تمام رسانده است و سیر چهارم را که سفر چهارم را که سفر من الحق الی الخلق یا سفر من الخلق الی الخلق بالحق. بالحق اش یعنی چه؟ یعنی آن وحدت فناییه با او محفوظ است؛ اما کثرت هم محفوظ است. این مخصوص کسی است که دعوت خلق را به عهده دارد یعنی باز مرتبه … اسمش را در عرفان میگذارند عارف مردود. برخلاف آن که ما بگوییم عارف مردود یعنی رد شده. مردود یعنی رسیده است به مرتبه آن وحدت و آن کمال واحدی؛ اما بعد از آن ارسال شده است. به اصطلاح رد شده است برای دعوت خلق. بیاید اینجا، بقیه را هم با خودش همراه بکند. این البته سیر در کمالات هرکسی امکان پذیر نیست. چون باید حفظ بکند همان مرتبه فناء را در رابطه اش با خدای {تبارک تعالی}؛ هم حفظ بکند مرتبه بقاء را در ارتباط با خلق و این از آن سخت ترین حقایقی است که اینها وقتی امیر مومنان علیه السلام خلاص میشود از این، میگوید فزت ورب الکعبه؛ چون امر الهی بوده است، این رابطه را… لذا اینها تابع امر الهی هستند. بگوید برگردید و دعوت بکنید، برمیگردند و دعوت میکنند. اینها تابع امر الهی هستند؛ لذا این منافات با فنا ندارد. فناء یکی از مراتب وجودی اینها میشود. خب…

یکی از حضار:

استاد: عده محدودی قطعا اینها داخل اند؛ اما این دعوت نسبت به همه تا روز قیامت باقی است. کذلک جعلناکم امة وسطا. برای بقیه هم امکان پذیر هست یا نیست؟ اگر یک عالمی، یک عارفی، یک در حقیقت ولی فقیهی، در یک روزی به عهده دارد، اینکه شاهد باشد بر تبلیغ رسالت، شاهد باشد بر تبلیغ در حقیقت دعوت، شاهد باشد بر اعمال. اینها هرکدام یکی از مراتب شهادت است. این میتواند در حقیقت امروز به عنوان چه باشد؟ کذلک جعلناکم امة وسطا. این، خدای تبارک تعالی بر او نبی ختمی و حضرات معصومین را حجت کرده است و او در حقیقت بر خلق چه هست؟… لذا بر ما هم همین نسبت، به همین نسبت محفوظ است که ما آن نبی ختمی، حضرات معصومین، عالمان بزرگمان که اهل عمل بودند بر ما حجت اند؛ تا ما هم چه باشیم؟ … لذا اینجور نیست که یک دسته فقط باشند و این یک دفعه از نبی ختمی به این دسته و از این دسته به بقیه برسد. این تشکیک در مرتبه، محفوظ است؛ اما شهداء علی الناس اینها یک عده مخصوص معلومی که اجابت دعای ابراهیم خلیل بودند؛ البته آنها معین هستند. نسبت شان محفوظ است؛ البته آن اجابت دعای ابراهیمی محفوظ و معلوم است که ﴿ هُوَ سَمَّىٰكُمُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ مِن قَبۡلُ ﴾[5] که از ذریه من، امة مسلمة قرار بده. این ذریه معلوم است و محفوظ است؛ اما در عین حال کذلک جعلناکم امة وسطا، دعوت نسبت به همه با آن طیف تشکیکی اش البته امکان پذیر است.

یکی از حضار:

استاد: معلوم است که قصد ندارید … حالا ما گفتیم سوال بکنید، ولی معلوم است شما هم قصد ندارید بذارید ما بخوانیم. بله. حالا آخرین اش باشد.

یکی از حضار:

استاد: ببینید؛ دو تا دیدگاه قابل جمع است. ما از خدای تبارک تعالی تقاضا میکنیم اللهم صل علی محمد و آل محمد یک صلوات بفرستید… تقاضای صلوات ما از خداست؛ لذا تابع من نیست. من از خدا میخواهم، خدایا شما صلوات بر اینها بفرست. این صلوات خدای تبارک تعالی آیا برای نبی ختمی میتواند کامل باشد یا نه؟ میتواند مکمل باشد یا نه؟ قطعا. چون فاصله نبی ختمی، فاصله که میگوییم از باب مسامحه است. چون فاصله اصلا معیار نیست. در آنجا فاصله مطرح نمیشود؛ اما چون میخواهیم بفهمیم … فوق مالایتناهی و مالایتناهی است. لذا راه باز است هنوز برای آنها؛ اینکه در حقیقت آنها کامل کامل هستند؛ نسبت به آن چه که افراد بشری هستند و آنچه که موجود هست، ماسوی الله هست. این منافات با این ندارد که در کمالاتش با عندالله هم هنوز راه باز باشد؛ لذا این صلوات برای نبی ختمی کامل کننده است؛ منتها در روایات ما، مثل بعضی از ادعیه و زیارات ما بیان شده است که صلوات شما طیبا لخلقنا و طهارة لانفسنا[6]. این صلوات بر شما باعث طهارت خلق ما میشود. باعث در حقیقت رشد ما میشود؛ البته این هم در کار است؛ یعنی کسی که دارد صلوات میفرستد، رابطه برقرار میکند با آنها، خودش را مرتبط میکند، در آن حلقه قرار میدهد. پس این دارد رشد میکند؛ اما اگر کسی گفت این دارد رشد میکند با صلوات، دلیل بر آن است که آن طرفش حتما محقق نیست؟ یعنی نبی ختمی، رشدی بالاتر از این برایش مقدور نیست؟ کسی بر این حرفی نزده است. مسکوت گذاشته اند. این دو مبنا هم که شما میگویید مال این است که گاهی به این طرفش متعرض هستند که این رشد میکند با صلوات. گاهی به آن طرف متعرض اند که این صلوات، دعایی از خدای تبارک تعالی است و خدای تبارک تعالی، صلوات خدای تبارک تعالی که ﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِكَتَهُۥ يُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِيِّۚ ﴾[7] در قرآن وارد شده است، یعنی آن یصلون دائما این صلوات هست و برقراراست؛ لذا معلوم میشود که عبث نیست. اگر عبث بود، ما هم میگوییم خدایا همان صلواتی که شما داری، بر نبی بفرست. ما هم تقاضای این دعا را میکنیم. هم ما بالا رفتیم. توحید را تاکید میکنیم و ولایت را؛ هم در حقیقت نبی ختمی با آن صلوات، امکان رشد بالاتر برایش هست؛ که خدا بفرستد؛ نه من. بله اگر من میخواستم، صلوات من اثر بگذارد در رشد نبی، اخس نمیتواند در اشرف اثر گذار باشد. کسی که ندارد نمیتواند برای کسی که داراست اثر گذار باشد. آن هم البته بحث دارد. آنهم بحث دارد. حالا یک بحثی که سرجای خودش… لذا این بحث به نظر من خیلی سخت نیست جمعش.

خب، تا اینجا خدمت دوستان بودیم. فالمراد اینجا میفرماید که پس، اگر شما میگویید که کذلک جعلناکم امة وسطا، مگر عام نیامده است این امة وسطا؟ چطور شما خاص اش کردید به یک افراد خاصی؟ میفرماید این نظیر دارد. نظیر دارد. فالمراد بکون امة شهیدا ان هذه الشهاده فیهم. یعنی در بین این امت این شهادت اتفاق می افتد. این شاهدان اعمال هستند. کما ان المراد بکون بنی اسرائیل که گفتند اینها بر بقیه عالمین تفضیل پیدا کردند، این است که این فضیلت، در این ها هست؛ نه این که همه افراد بنی اسرائیل بر همه عالم فضیلت دارد؛ بلکه در بین اینها کسانی هستند که از همه غیر بنی اسرائیل افضل اند؛ البته این امکان پذیر است. این درست است. لذا میفرماید من غیر ان یتصف به کل واحد منهم که هرکدام از بنی اسرائیل به این صفت متصف نیستند. کذلک جعلناکم امة وسطا هم همینجوری است. یعنی در بین این امت وسط، کسانی هستند که شاهدان بر اعمال امت هستند. تک تک افراد امت اینجور نیستند. چنانچه فرمود افراد جافیه، اجلاف جافیه، اینها در بین امت هستند. طواغیت و فراعنه به اسم مسلمان هستند. قطعا اینها نمیتوانند شاهدان بر مردم باشند.

یکی از حضار:

استاد: اشکالی ندارد. آن نعمتهایی هم که داده است، آیا این نعمت ها که داده است شامل همه شد یا همه از این نعمت ها بهره نگرفتند؟

یکی از حضار:

استاد: یعنی این اتمام حجت میشود. اگر این باشد امتنان نیست؛ بلکه این اتمام {حجت است}چون هرچه نعمت خدای تبارک تعالی به قومی بیشتر بدهد، اتمام حجت شدید تری است؛ لذا وقتی حواریون از خدای تبارک تعالی خواستند، از عیسی خواستند که ﴿قَالَ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ ٱللَّهُمَّ رَبَّنَآ أَنزِلۡ عَلَيۡنَا مَآئِدَةٗ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ تَكُونُ لَنَا عِيدٗا لِّأَوَّلِنَا وَءَاخِرِنَا ﴾[8] گفت اگر بدهم؛ بعد از این مطابقش عمل نکنید؛ میدهم؛ اما اگر مطابقش عمل نکنید، مورد یک چیز خیلی شدیدی که الان تو ذهنم نیست یادتان می آید؟ چی؟

یکی از حضار…

استاد: شاید همین تعبیر باشد که ﴿ أُعَذِّبُهُۥ عَذَابٗا … ﴾[9]. آره، که این احدا من العالمین را به این عذاب مبتلا {نکردم} که گفتند نه، نمیخواهیم دیگر. دیدند این نعمت خدای تبارک تعالی نازل میکند برایشان. لذا به بنی اسرائیل نعمت های فراوان داد؛ اما این نعمت های فراوان همانطور که قبلا هم بود، اتمام حجت بود و این در عین اینکه امتنان بود، اتمام حجت بود. دو تایش هم جدا نیست. تفضیل، مال دادن نعمت ها است، مال انبیاء بزرگی است که در اینها قرار داد. خود آن انبیاء بزرگ در حقیقت اصل الفضیله هستند و بقیه بنی اسرائیل به واسطه اینها مورد تفضل قرار گرفتند؛ اما اینها قدر ندانستند. لذا بودن عده ای که این فضلناهم محقق شده باشد در بین بنی اسرائیل، کسانی که قدر دان بودند، مثل این همه انبیایی که در بین بنی اسرائیل محقق بودند و بودند و این انبیای بزرگ در بین بنی اسرائیل بودند که تعدادشان هم تقریبا خیلی زیاد است و قابل قیاس با بقیه انبیاء نیست. این خودش یک تفضیلی بود که بنی  اسرائیل پیدا کردند.

یکی از حضار …

استاد: نه به قرینه لتکونو شهداء علی الناس. به قرینه لتکونو…

یکی از حضار…

استاد: نه. قرینه دیگر. میگوید امة وسط قرار دادیم لتکونو شهداء علی الناس. آیا میتوانند همه امت شهداء علی الناس باشند؟ پس معلوم میشود که قطعا قرینه منصرف است از این که همه منظور باشند. کسی است که این لیاقت را دارد در بنی اسرائیل. هم که اگر کسی فضلناهم را به عنوان کل بگیرد، نه تک تک، میگوییم کل قوم را برتری دادیم. عیب ندارد. به واسطه آن افرادی که در آن هستند. یا به واسطه نعمتهایی که داده است. عیب ندارد؛ اما در عین حال، اگر تفضیل بنی اسرائیل بر بقیه اقوام بخواهد لحاظ بشود، به لحاظ قوم، معلوم میشود که به لحاظ آن افرادی هستند که در آن قوم فضیلت دارند. ایشان میخواهد از این استفاده بکند. ان هذه الفضیله فیهم من غیر ان یتصف به کل واحد منهم بل نسب خدای تبارک تعالی وصف البعض الی الکل لکون البعض فیه و منه فکون الامة الشهیده هو ان فیهم من یشهد علی الناس و یشهد الرسول علیهم که اینها بعضی شان شاهد بر مردم اند و رسول هم شاهد بر آن هاست. فإن قلت قوله تعالی ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصِّدِّيقُونَۖ وَٱلشُّهَدَآءُ عِندَ رَبِّهِمۡ ﴾[10] یدل. میگوید هرکسی که ایمان بیاورد به خدا و رسول و رسله اولئک هم الصدیقون و الشهداء عند ربهم اینکه عام است. هرکس که ایمان بیاورد. هرکس ایمان بیاورد به خدا و رسول، شاهد است. جزو شهداست. چرا در حقیقت پس شما تخصیصش میزنید؟ یدل علی کون عامة المومنین شهداء هستند. جواب میدهد. جواب، خیلی دقیق است. میگوید به قرینه عند ربهم. نشان میدهد که اهل ایمان ملحق میشوند و عندالرب، اینها شاهد هستند، نه در دنیا. در حالی که این شهداء لتکونو شهداء علی الناس در دنیا شاهد اند و عند الرب شاهد اند و ادای شهادت میکنند؛ اما اینها ملحق به شهداء میشوند در عندالرب. تعبیر عندربهم در اینجا معنادارد و توجه… خیلی دقیق است. این عند ربهم ها را در قرآن اگر کسی پیدا بکند، یا لهم اجرهم که برای ایشان هم هست؛ اجر آن دسته ای که اینها بهشان الحاق میشوند که ﴿لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ ﴾[11] هم خیلی دقیق است. اینها جاهایی است که سنت الحاق را در قرآن … سنت الحاق یک سنت عظیمی است در قرآن. ﴿ أُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم ﴾ عده خاص هستند. بعضی ها مع الذین هستند. الحاق پیدا میکنند. یا در نامفهوم:28:12 الحقنا بهم ذریتهم. ذریه شان را به آن ها ملحق {میکنند}. این سنت الحاق است که در قرآن کسی که تشابهی دارد با دیگری، ممکن است عملش مطابق عمل این نباشد؛ اما این تشابه منجر میکند، رسیدن به آن مقام را در قیامت. همانجوری که گفتیم ﴿ وَإِنَّهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ﴾[12] که ابراهیم در آخرت از آن صالحین است. اینها همه سنت الحاق است که عند ربهم هم از جمله آن است؛ لذا میفرماید که قلت قوله عند ربهم یدل علی انه تعالی سیلحقهم. به زودی اینها را ملحق میکند. سنت الحاق. به شهدا؛ منتها چه زمانی؟ یوم القیامة. امروز جزو شاهدان اعمال نیستند. اینها ملحق میشوند به شاهدان اعمال. آنجا شهادت نمیدهند؛ چون تحمل شهادت در دنیا نکردند؛ اما اجر و مرتبه شاهدان اعمال را در قیامت دارند؛ یعنی اینها مثل همان ها می مانند؛ اما عین نیستند. عین غیر ازمثل است. یوم القیامة و لم ینالوه فی الدنیا. شهادت را در دنیا. مرتبه شهادت در دنیا پیدا نکردند؛ اما در آخرت به او ملحق میشوند، اگر در دنیا پیدا نکردند.حقیقت شهادت مال چه کسی بود؟ کسی که در دنیا تحمل شهادت بکند که آنجا ادای شهادت باشد. نظیر ذالک قوله تعالی ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَٱتَّبَعَتۡهُمۡ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَٰنٍ أَلۡحَقۡنَا بِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ وَمَآ أَلَتۡنَٰهُم مِّنۡ عَمَلِهِم مِّن شَيۡءٖۚ كُلُّ ٱمۡرِيِٕۭ بِمَا كَسَبَ رَهِينٞ٢١﴾[13]. در عین اینکه کل امرئ بما کسب رهین هرکسی در گرو عمل خودش است؛ اما اگر این ایمانی پیدا کرد که به اصطلاح و اتبعتهم ذریتهم بإیمان، بإیمان یعنی یک وجه مشابهتی ایجاد کرد. بایمان در تحقیر است؛ یعنی یک ایمان جزیی. یک ایمان… بالاخره سنخیت حفظ شد؛ هرچند ایمان کامل پیدا نکردند؛ یعنی ایمان، این یک مرتبه از ایمان پدر بود. یک مرتبه از ایمان به اصطلاح آن کسی بود که این، ذریه اش هست. یک مرتبه … اما این الحقنا بهم؛ البته نه این که اگر کسی، ایمان فرزند بالاتر از ایمان پدر بود ببرند او را در رتبه پدر. این نیست. این درجایی است که پدر افضل است و فرزند به اصطلاح چه داشته است؟ کمبود داشته است. اما ایمان داشته است. بإیمان تنکیر نکرده آمده است. در اینجا بإیمان، این نکره نشان میدهد که ملحق میشود به مرتبه ایمان پدرش یا آن به اصطلاح کسی که این ذریه او باشد؛ حالا مادر هم همینجور هست یا خانواده هم همینجور هست. الحقنا بهم ذریتهم که اینها ملحق میشوند به آنها؛ البته باز از آن طرف هم  این تقاضا باشد که تاثیر داشت در این ایمان این. تاثیر داشت، و الا اگر سنخیت نباشد، رابطه برقرار نمیشود. هم یک مرتبه شفاعت است. از اقسام شفاعت است به معنایی. به معنایی خودش سنت الحاق است. که این سنت الحاق… الحقنا که به اصطلاح صریح ترین آیه در سنت الحاق همین آیه است. به عنوان سنت الحاق، صریح ترین آیه که حتی لفظ الحاق هم در آن به کار رفته است، همین آیه است. آیات دیگر مع الذین است. در حقیقت لهم اجرهم هست. یا عند ربهم است. دقت میکنید؟ فی الآخرة لمن الصالحین است. تعبیرات مختلف است. همه، همین سنت الحاق را بیان میکند. اما صریح ترین آیه که همه جا به عنوان محور اصلی است که صریح است و بقیه به این ملحق میشود، همین آیه شریفه است که در سوره طور آمده است که وما التناهم من عملهم من شیء؛ اما از عمل پدر و آن کسانی که اینها بهشان ملحق میشوند، چیزی کم نمیشود ها. از آنها چیزی برداشته نمیشود؛ اما در عین حال، اینها ملحق میشوند به او. این بالا میرود، به او میرسد، نه او بیاید پایین به این ملحق بشود. و ما التناهم یعنی ما انقصناهم من عملهم من شیء. کل امرئ بما کسب رهین. هرکسی در گرو عمل خودش هست. این قاعده اصل است؛ اما چون بإیمان بود، این کل، کل امرئ بما کسب رهین، این ایمان دخیل میشود که الحاق ایجاد بشود و این ایمان ربط داشت با آن پدری که این فرزند او است یا خانواده ای که این ذریه او است. علی ان الآیه مطلقه. اگر تازه این را نگوییم، تازه میگوییم والذین آمنو بالله و رسله اولئک هم الصدیقون و الشهداء عند ربهم. آیه مطلقه است. تدل علی کون جمیع المومنین من جمیع الامم شهداء عند الله من غیر اختصاص بهذه الامة فلا ینفع المستدل شیئا. آن آیه هم آیه مطلقی است. فقط اختصاص به امت اسلامی ندارد.که در کذلک جعلناکم امة وسطا اختصاص است. پس این آیه را نمیتوانید شما به عنوان ان قلت در مقابل ما بیاورید چون حرف خودتان را هم میبرد زیر سوال. بله.

یکی از حضار:

استاد: بلند تر بگویید چه؟

یکی از حضار…

استاد: الحاق را میگویید؟

یکی از حضار…

استاد: هر رابطه شأن و ذی شأنی حتما شاهد بر عمل هست؛ به شرطی که عمل از او سرزده باشد.

یکی از حضار:…

استاد: ببینید؛ شهدای اعمال، یعنی جایی است که عمل از او سر میزند. آنجا دیگر شهادت لزوم ندارد. آنجا همان شأن و ذی شأن است. شهادت در جایی است که عمل از او سر میزند و این عمل احتجاج بردار است. اختیار، در کار است. دقت میکنید؟ این می شود شاهد بر عمل. آن هم عملی که این ظهور، نازله آن کمالات است. آنجا میشود شاهد که… بله. جناب آقای نامفهوم:33:38 در خدمتیم.

یکی از حضار

استاد: این را دو معنا کردند. بعضی ها خواستند بگویند که در حقیقت، والشهداء عند ربهم مستأنفه است که بگویند والذین آمنو بالله و رسله اولئک هم الصدیقون و الشهداء عند ربهم که در حقیقت، مبتدا و خبر باشد؛ اما قول مشهور این است که قول صدیقین هم هست که والذین آمنو بالله و رسله اولئک هم الصدیقون و الشهداء عند ربهم که اینها در حقیقت صدیق و شهید هستند عند الرب. یعنی این، ملحق میشود به صدیقین و الشهداء عند الرب. این قول مشهوری که معنا شده است اینجور است البته.

قلت قوله عند ربهم که خواندیم بله. فإن قلت، اگر اشکال دیگری بکنند که جعل هذه الامة امة وسطا بهذا المعنی لایستتبع کونهم او کون بعضهم شهداء علی الاعمال و لا کون رسول شهیدا علی هولاء شهداء فالإشکال… اگر شما گفتید که امت وسط، یعنی آن کسانی که واسطه هستند بین نبی و ناس، میگوید اگر این معنا را هم بکنید، دلیل نمیشود که بگویید که لتکونو شهداء علی الناس و یکون الرسول به شهادت چه ربطی دارد؟ اینها وسط اند. به شهادت چه ربطی دارد؟ شاهد بودن از کجایش در می آید؟ میگوید همان اشکال ما هم اینجا وارد است. این لتکونو شهداء علی الناس، اینجا باز بی ربط میشود نسبت به قبلش. نمیتوانید ارتباط ایجاد کنید. قلت… ساعت گذشته؟ نگذشته که. قلت معنی الشهادة ایشان در اینجا بیان میکند که معنی الشهادة غایة متفرعة فی الآیه علی جعل الامة… چون… خدا رحمت کند آقای احمدی میانجی؛ میفرمود که هرموقع دیدید وقت گذشته یا خسته شدید، به ساعت نگاه بکنید. من میفهمم وقت تمام است. زود باید تمام بکنم. حالا شما هرموقع دیدید خسته هستید، هی به ساعت نگاه بکنید. با این که من عینک به چشمم نباشد، خیلی فایده ای ندارد؛ اما در عین حال بی اثر هم نیست. بی اثر بی اثر هم نیست. میفرماید که معنی الشهادة غایة متفرعه فی الآیه. غایت متفرعه هست معنای شهادت. علی جعل الامة وسطا فلامحال تکون الوسطیة معنی یستتبع الشهادة و الشهداء و قد قال الله تعالی. یک آیه مفصلی را ایشان شاهد می آورد. از این آیه استفاده میکند که غایت باید شهادت باشد برای اینها که همان وساطت میشود. يا أيها الذين آمنوا اركعوا واسجدوا واعبدوا ربكم وافعلوا الخير لعلكم تفلحون وجاهدوا في الله حق جهاده هو اجتبيكم. جاهدو فی الله حق جهاده هو اجتباکم. حق جهاد را رعایت بکنید. انجام بدهید. هو اجتباکم. او شما را انتخاب و اجتباء کرده است. اجتباء کردن و انتخاب کردن، یعنی برگزیدن خدا. مثل اصطفاء و اجتباء. خدا درحقیقت شما را برگزیده است و ما جعل وقتی خدا برگزیده است ما جعل علیکم فی الدین من حرج. شما در حقیقت حرجی در دین برایتان نیست. حالا این حرج نیست یک بیان دقیقی دارد که حرج تشریعی نیست؛ به معنای این که دین حرجی برای شما وضع نشده است. حکم حرجی نداریم. یکی این بیان است. یک بیان این است که به حرج مبتلا نمیشوید؛ چون احکام همیشه راهگشا دارد. یک بیان این است که اگر کسی تصمیم محض باشد، در دین هیچ گاه به حرج نمی رسد؛ نه این که برای حرج حکم باشد؛ تا حرج برطرف شود که اگر کسی به حرج رسید، حکم حرجی را بردارند. آن، نه. چون یک موقع میگوییم؛ آقا ما حکم حرجی در دین نداریم؛ یعنی اگر به حرج رسیدی حکم برداشته شده است. به حرج مبتلا نمیشوید اینجا؛ اما یک موقع میگوییم؛ اگر کسی تابع محض دین بود و تسلیم محض بود و خطایی در زندگی اش مرتکب نشده باشد، حرج تابع خطاست. حرج، تابع ترک تکلیف قبل است. ممکن است، بیست سال قبل یک ترک تکلیفی محقق شده باشد؛ اما حرجش امروز محقق شده باشد. این نگاه البته یک نگاه دقیق تر و سنگین تری است؛ ولی در اینجا الان فقط در یک مرتبه اولی کفایت میکند برای ما که دین حرجی نیست؛ منتها آن مرتبه دیگر که عرض کردم در بعضی از روایات به آن اشاره شده است که انبیاء حرج ندارند؛ یعنی این انبیاء حرج ندارند. یک تعبیر است. اینجا هم از آن استفاده میشود؛ چون میفرماید ماجعل علیکم فی الدین من حرج ملة ابیکم ابراهیم هو سميكم المسلمین من قبل؛ یعنی آن مسلمینی هست که ابراهیم نامگذاری کرد که مِن ذریه مَن، امتا مسلما قرار بده که آن ها هواجتباکم میشوند آن برگزیده ها میشوند برای آنها. البته حرج نیست؛ یعنی آن معنای حرج هم برای اینها صادق است. در عین اینکه میتوانیم بگوییم دین، دین حنیف، دین سهله سمحه است و حرج در این دین نیست. این هم یک مرتبه دیگرش هست. این هم صادق است. آن هم یک مرتبه دیگرش هست. آن هم صادق است. هردو هم به این آیه امکان استناد دارد. و ما جعل علیکم فی الدین من حرج ملة ابیکم ابراهیم هو سميكم المسلمین من قبل. من قبل از نزول قرآن و فی هذا یعنی در قرآن. من قبل یعنی قبل از این دورانی که پیغمبر اکرم باشد از قبل. و فی هذا یعنی در این دوران رسالت نبی ختمی هردو امکان پذیر است. اما به قرآن مشهور تر هست که زدند. من قبل یعنی قبل از نزول قرآن، شما مسلم نامگذاری شدید. در قرآن هم شما مسلم نام گذاری شدید. ليكون الرسول شهيدا عليكم وتكونوا شهداء على الناس فاقيموا الصلوة. در آن جا هم میفرماید که این اجتباء شما و برگزیده شدن و تسلیم محض شما بودن باعث شده است که لیکون الرسول شهیدا علیکم و تکونوا شهداء علی الناس. این سمت شهادت شما بر مردم، مال آن تسلیم محض بودن شماست که اجتباء الهی و مجتبی بودن شما را، مجتبی بودن شما را در پی داشته است؛ لذا میفرماید وآتوا الزكوة واعتصموا بالله هو موليكم ، فنعم المولى ونعم النصير[14] که ولایت این ها در دست خدای تبارک تعالی است. جعل تعالی کون الرسول شهیدا علیهم و کونهم شهداء علی الناس غایة متفرعا علی اجتباء. بر اجتباء، این تفریع شده است و نفی الحرج عنهم فی الدین ثم عرف الدین بانه هو الملة التی کانت لابیکم ابراهیم. دین را اینجوری معرفی کرد که ملة التی کانت لابیکم ابراهیم التی هو سماکم المسلمین من قبل و ذلک حین دعا لکم ربه و قال و من ذریتنا امة مسلمة لک. از خدا یک همچنین تقاضایی را کرد که من ذریه یعنی همان بحثی که فرمود که و ﴿وَمِن ذُرِّيَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّكَ﴾[15]  و قبلش هم فرمود ﴿قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِيۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ١٢٤﴾[16] که اجتباء نسبت به کسی است هیچ ظلمی در وجودش نباشد. تسلیم محض باشد. اینها همه مکمل هم هست. فاستجاب الله دعوته و جعلکم مسلمین …. که نسبت به خدای تبارک تعالی اینها نسبت به تمام اوامر و تمام احکام الهی بدون هیچ عصیان و استنکافی تسلیم هستند. ولذلک ارتفع الحرج عنکم فی الدین. پس هیچ، درحقیقت مشقتی برای شما نیست و هیچ حرجی نیست فانتم المجتبون المهدیون الی الصراط، المسلمون لربهم الحکم و الامر. اینها حکم و امر را تسلیم محض هستند نسبت به خدای تبارک تعالی. و قد جعلناکم کذلک لیکون الرسول شهیدا علیکم و تکونوا شهداء علی الناس ای تتوسطوا بین الرسول و بین الناس فتتصلوا من جهة الیهم. از یک جهت اینها متصل هستند به مردم. و عند ذلک یتحقق مصداق دعائه علیه السلام فیکم و فی الرسول حیث قال، هم دعای و من ذریتنا امة مسلمه اجابت شده است؛ هم این دعای ابراهیم که ربنا وابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم؛ از این ذریه و امت مسلمه من رسولی را هم مبعوث کن. ربنا وابعث فیهم رسولا منهم. از بین اینها که یتلوا علیهم آیاتک و یعلمهم الکتاب و الحکمة و یزکیهم[17] که این رسول هم نبی میشود. پس اینها میشوند امت مسلمه. شهداء علی الناس. رسولی که از بین اینها مجتبی میشود. اینها مجتبی از مردم هستند. رسول، مجتبی از اینهاست. دقت میکنید؟ دومرتبه از اجتباء است و این لذا میشود دو مرتبه از شهادت. اینها میشوند شاهد بر مردم. رسول میشود شاهد بر اینها که خیلی بیان را، تطبیق را، زیبا تطبیق کرد. فتکونون امة مسلمة اودع الرسول فی قلوبکم علم الکتاب و الحکمة. رسول خدا در قلوب شما علم کتاب و حکمت را قرار داد و مزکین بتزکیته و التزکیة التطهیر. تزکیه ای که یزکیهم توسط پیغمبر نسبت به اینها محقق شد، میگوید التزکیه التطهیر من قذرات القلوب. از هر قذر قلبی اینها منزه هستند. همان آیه تطهیر دیگر. و تخلیصها للعبودیه. اینها محض عبودیت هستند. مخلصین هستند. تخلیصها للعبودیه. مخلصین هستند. و هو معنی الاسلام که آن، آخرین مرتبه اسلام بود. اگر یادتان باشد که مرتبه چهارم اسلام که گذشت، آن مراتب را داشته باشید. رجوع به آن داشته باشید. کما مر بیانه فتکونون مسلمین خالصین فی عبودیتکم. پس مسلم و خالص در عبودیت تان باشید. و للرسول فی ذلک القدم الاول و الهدایة والتربیة. برای رسول، آن ترتب ذاتی و اولیه است. برای رسول هست که نسبت به بقیه هدایت و تربیت دارد. فله التقدم علی الجمیع؛ که لیکون الرسول شهیدا علیکم است. و لکم التوسط بالحوق. به به لحوق به رسول و الناس فی جانب؛ یعنی از یک طرف به رسول ملحق هستند و از آنجا میگیرند، از طرف دیگر به مردم مرتبط هستند و به آنها میدهند. دست بگیر دارند و در حقیقت روی بده دارند. از این طرف که به اینها اعطا میکنند. وفی اول الآیه و آخرها قرائن تدل علی المعنی الذی… این آیه دومی که برایتان خواندیم از سوره حج ایه 78 این میفرماید که در این آیه قرائن تدل علی المعنی الذی استفدناه منها غیر خفیة علی المتدبر فیها سنبینها ان شاء الله فی محله. بعد ایشان میفرماید در اینجا سه تا مطلب روشن شد. یکی اینکه کون الامة وسطا مستتبع للغایتین جمیعا یعنی شهداء علی الناس و یکون الرسول علیهم شهیدا. غایتین این دوتا هست؛ یکی که اینها شاهد بر مردم هستند. رسول هم شاهد بر اینها هست که لازم کونهم وسطا؛ این میشود که دو طرف داشته باشد وسط. دو غایت داشته باشد. یک غایت رسول است. یک غایت مردم هستند. و ثانیا ان کون الامة وسطا انما هو بتخللها بین الرسول و بین الناس لابتخللها بین الطرفی الافراط و التفریط و جانبی تقویة الروح و تقویة الجسم فی الناس و ثالثا ان الآیه بحسب المعنی مرتبطة بآیات دعوة ابراهیم که رابطه این آیه هم با آیات قبل با این نگاه خوب روشن میشود که این دعوت و اجابت دعای ابراهیم است. این کذلک جعلناکم امة وسطا؛ اجابت دعای ابراهیم است. و ان الشهادة من شئون الامة المسلمة[18]  ای هست که ابراهیم تقاضا کرده بود. شهادت میشود از شئون این. ان شاء الله بقیه اش بعد از این دیگر. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.

[1] . [البقرة: 143]

[2] . [البقرة: 124]

[3] . [النساء: 69]

[4] . [طه: 114]

[5] . [الحج: 78]

[6] . من لا یحضره الفقیه ، ج۲، ص۶۰۹، عيون الأخبار ، ج۲، ص۲۷۲، تهذيب الأحكام ، ج۶، ص۹۵، المزار الکبير ، ج۱، ص۵۲۳، المحتضر ، ج۱، ص۲۱۵، الوافي ، ج۱۴، ص۱۵۶۶، بحار الأنوار ، ج۹۹، ص۱۲۷، زاد المعاد ، ج۱، ص۲۹۶، بحار الأنوار ، ج۹۹، ص۱۴۶، البلد الأمین ، ج۱، ص۲۹۷، مستدرك الوسائل ، ج۱۰، ص۴۱۶

[7] . [الأحزاب: 56]

[8] . [المائدة: 114]

[9] . [المائدة: 115]

[10] . [الحديد: 19]

[11] . [البقرة: 62] ، [البقرة: 262] ، [البقرة: 274] ، [البقرة: 277] ، [آل عمران: 199] ، [الحديد: 19]

[12] . [البقرة: 130] ، [النحل: 122] ، [العنكبوت: 27]

[13] . [الطور: 21]

[14] . [الحج: 78]

[15] . [البقرة: 128]

[16] . [البقرة: 124]

[17] . [البقرة: 120]

[18].  الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج1، ص321-323.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 184” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید