معنا و مراتب اسلام و ایمان

بسم الله الرحمن الرحیم،

اللهم کن لولیک الحجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه، فی هذه الساعه و فی کل الساعه، ولیاً و حافظاً و قاعداً و ناصراً و دلیلاً و عینا، حتّی تسکنه عرضک طوعا.

در بحثی که در سوره بقره در ضمن آیات 130 تا 134 سوره بقره در خدمت آیات بودیم به بحث اسلام و تسلیم رسیدیم که مرحوم علامه در مقامات ولایت در بحث اسلام و تسلیم و ایمان بیانی را در این‌جا دارند، که بیانات بسیار خوب و جالبی است و البته این بحث را ایشان در آن دروس اخلاقی؟؟…

می‌شود تمام حقیقت وجود شیء. یعنی وجه شیء می‌شود تمام حقیقت وجود شیء یعنی آن چیزی که حقیقت شیء است می‌شود وجه شیء لذا در مقابل خداوند تبارک و تعالی که می‌فرماید وجَّهتُ وجهیَ، وجهم را در مقابل تو قرار دادم، وجَّهتُ وجهی للذی فَطرَ السّماوات این بحث می‌شود تمام. به خصوص اگر ما آن بحث اصالات وجود و حقیقت وجودی را که مرحوم آخوند هم قائل است در این جا ضمیمه بکنیم حقیقت وجه شیء خودش را بیشتر و بهتر نشان می‌دهد. که این وجه شیء آن حقیقت وجودی شیء است که آن حقیقت وجودی شیء تمامیت شیء است که این در مقابل حق قرار داده می‌شود. هر قدر این وجه در مقابل آن حقیقت بیشتر قرار بگیرد اطاعت و انقیاد شدیدتر است. یعنی چه وقتی این وجه در مقابل آن وجه قرار می‌گیرد؟ به مقدار اطاعت و انقیاد. یعنی قرار دادن وجَّهت وجهی للذی فطر السماوات و الارض این حقیقت وقتی محقق می‌شود به مقداری محقق می‌شود که انسان در طبعیت و انقیاد خودش را تحت اوامر الهی قرار بدهد. پس نحوه وجَّهت وجهی فطر السماوات و الارض چگونه است نحوه‌ی این توجه وجه به سمت خدا؟ انقیاد و اطاعت دنبال یک طرفی که این رو را به اون طرف بکنیم نیست. جهتی که این رو را به آن جهت بکنیم نیست. آن جهت، جهت انقیاد است. جهت عبودیت است. لذا این می‌شود تسلیم، می‌شود حقیقت ولایت، می‌شود ؟؟ مغز حقیقت ولایت که وجَّهت وجهی للذی فطر السماوات و الارض با این معنا خیلی زیبا نشان می‌دهد. بلا مَن اَسلَم وجهه لله، وجهش را برای خدا تسلیم می‌کند، یعنی چه؟ یعنی انقیاد مطلق، یعنی نحوه توجه وجه، اسلام وجه، تسلیم مطلق بودن، انقیاد. این حرف خیلی حرف دقیقی است و خیلی عمیق است هر چند ظاهرش یک حرف ساده‌ای است. یعنی تمام مراتب کمال از همین محقق می‌شود که حقیقت وجه در انقیاد است و حقیقت روی گرداندن در عصیان است. یعنی به مقداری که انسان عاصی است به همان وجَّهت وجهی محقق نشده، وجَّهت وجهی رو به قبله بودن نیست، وجهت وجهی در رو  به قبله بودن هم تجلّی پیدا می‌کند چون امر رو به قبله بودن داریم. وجهت وجهی توجه وجودی است، توجه وجودی به اطاعت است، به انقیاد است، به تسلیم است، هر چقدر انسان انقیادش و تسلیمش و عبودیتش نسبت به حضرت حق شدیدتر باشد دارد توجیه وجه می‌کند به سمت خدا و توجه وجه بسمت خدا در حقیقت کأنه آینه‌ای می‌شود که او را منعکس می‌کند، یعنی توجیه وجه به معنای انعکاس در حقیقت نور حقیقت حق است. انعکاس آن نور است در وجود خودش. پس مقداری که انسان مطیع می‌شود این آینه‌ای است که دارد به سمت خدا به مقدار انقیادش به سمت خدا می‌چرخد و از خودش چیزی ندارد، اما به مقداری که این آینه به سمت خدا دارد می‌چرخد با انقیاد این توانی که این را می‌چرخاند انقیاد است، تسلیم است، به مقداری که این دارد می‌چرخد او را نشان می‌دهد، پس هر کسی به مقدار تسلیم وجهش و انقیادش دارد آن را هم نشان می‌دهد و همان مقدار بهره‌مند از نشان دادن آیه آن می‌شود. اگر همه عالم آیه اوست به خاطر این است که همه عالم تسلیم اوست. چون همه عالم تسلیم اوست، سماوات و ارض تسلیم و مطیع او هستند به همان مقدار نشان دهنده او هستند. چون در مقابل او هیچ عنانیتی ندارند. تواضع کلُّ شیئٍ لعظمته، یا من تواضع کلُّ شیئٍ لعظمته. این تواضع و این انقیاد که تکوینی و تشریعی‌اش هر دو ملاک است در تکوینی‌اش می‌شود تواضع و فقر و انقیاد مطلق همه عالم، درست است؟ می‌شود آیه، در انسان به مقدار انقیاد این آیه شدیدتر می‌شود. لذا تجلی اعظم خدا می‌شود عبد مطلق خدا که پیغمبر اکرم است. لذا عبودیت محض باعث می‌شود که آیه عظیم‌تر بشود. هر قدر آیه بخواهد عظیم‌تر باشد باید عبودیت محض‌تر باشد. لذا انبیاء و اولیاء به مقدار عبودیت‌شان آیه او بودند. این وجَّهت وجهی للذی فطر السماوات و الارض که خدای تبارک و تعالی نسبت به دین ابراهیم خلیل بیان می‌کند از همین بیان نشأت می‌گیرد ابراهیم خضوع مطلق داشت در مقابل خداوند و اطاعت محض بود که این‌جا هم خودش تقاضا می‌کند در آن آیه سابق تقاضا می‌کرد در این‌جا خداوند به او امر می‌کند که اسلمتُ لربّ العالمین، همه این‌ها بیان حقیقت ولایت است، بیان این خضوع تام است. بیان این آیه شدن است. به مقدار این آیه می‌شود. به مقدار این بقا پیدا می‌کند. پس این عبودیت آیه بودن را به دنبال خودش می‌آورد. آیه بودن در حقیقت بهره‌مندی است. توجیه وجه است، آینه‌ای است در مقابل آن حقیقت، هر چه قدر آن آینه در مقابل او بهتر قرار بگیرد انعکاس آن حقیقت را بهتر نشان می‌دهد لذا آیه اعظم می‌شود، آیه عظیم‌تر می‌شود. این‌ها همه در همین چند کلمه ای که ایشان در این‌جا بیان کرده مندمج است، خوابیده است، با چند کلمه که بیان کرده‌اند، و الاسلام و التسلیم و الاستسلام بمعنا واحد ؟؟ و احد الشیءٍ اذا کان بالنسبه الی الآخر بحالٍ لا یعصی و لا یتفعه فقد اسلم و سلّم و الستسلم له، این اسلام تسلیم است، قالا تعالی بلا من اسلم وجهه لله یا وجَّهت وجهی للذی فطر السماوات و الارض حنیفاً مسلماً که این دعای را شاهد می‌آورد و می‌فرماید و وجه الشیء ما یواجبک به و هو بالنسبة الیه تعالی، وجه شیء نسبت به هر چیزی آن روی شیء است. آن قدام شیء است. جهت در حقیقت مقابل شیء است اما نسبت به خداوند و هو وجه نسبت به خداوند وجه شیء نه وجه خدا، وجه شیء به نسبت الیه تعالی، تمام وجود شیء است. چرا؟ چون دارد در مقابل یک حقیقتی قرار می‌گیرد که می‌خواهد خودش را نشان بدهد که اگر کسی خداوند را فراموش کرد خودش را فراموش کرده، چون خود این حقیقتی است که فقر وجود است. محض ربط وجود است. کی می‌تواند در حقیقت بهره‌مندی‌اش را نشان بدهد. به مقداری که آن مربوط‌ الیه‌اش دیده‌ بشود به آن چیزی که مفطرٌ الیه است نشان داده بشود، به مقداری که آن دیده بشود آن در حقیقت به همان مقدار از آن نور بهره‌مند است به نحو آینه. لذا می‌فرماید و هو بالنسبه تعالی، تمام وجود شیء همه حقیقت شیء خیلی در حقیقت کوتاه است اما خیلی بلند. فاسلامٌ الانسان لهم تعالی هو، اسلام انسان که فرموده در این‌جا که فطر السماوات و الارض حنیفاً مسلما یا در آیه قبل که فرمود که ولا من اسلم وجهه للهِ فاسلامُ الاسلام له تعالی هو وصفٌ انقیاد و القبول من لما یرد علیه من الله سبحانه، هر چه که از آن امری که وارد بشود حالا این اوامر تکوینیه، اوامر تشریعیه، اوامر تکوینیه مثل حوادثی که واقع می‌شود، قضا و قدر الهی که نسبت به او وارد می‌شود اون تسلیم آن‌هاست، و اوامر تشریعیه مثل امر و نهی‌هایی که در دین برای او وارد شده که بکن و نکن، پس اوامر تکوینه قضا و قدر تسلیم به نسبت آن‌هاست، شاکی نیست، در مقابل آن‌ها خودش را در حقیقت به مقام شکایت نرسانده، بلکه تسلیم آن‌هاست. ما در ادعیه متعدد وارد شده که تبیین تواضع کل شیءٍ لعظمته و امثال این‌ها که تواضع فعل به کی منتسب است؟ یا در حقیقت عطینا طاعئین، ما می‌آییم همه با تو با اطاعت، مگر نگفته‌اند که عطینا طوعاً اوکرها قالوا عطینا، اوکرها قال عطینا خائعین، این اسلام است دیگر، منتها اسلام و تسلیم تکوینی است، در مورد موجودات دیگر. اسلام یعنی همان اطاعت و انقیاد. اسلام و اطاعت و انقیاد در خلاصه موجودات به معنای تکوین است که همه ما طوعا و کرها، همه عالم در مقابل او تسلیم محض‌اند و تخلف ندارند. همین باعث می‌شود که آن‌ها می‌شوند آیه، ظرف وجودی اطاعت‌شان می‌شود آیه الهی و انسان به لحاظ اختیارش علاوه بر نظام تکوینش که آن هم به عنوان اطاعت کنندگان در نظام تکوین است در نظام غیر تکوینش هم انسان در حقیقت اطاعت ویژه دارد که نسبت به اوامر الهی، نسبت به حوادث تکوینی اطاعت‌پذیری دارد، می‌فرماید که فاسلام الانسان له تعالی هو وصف الانقیاد و القبول من لما یرد علی من الله سبحانه، آن‌چه که از خدا وارد می‌شود حالا من حکم تکوینی که قضا و قدر و حوادثی است که بر او وارد می‌شود، احکام تکوینی الهی، او تشریعی من امرٍ او نهی او غیر ذلک و من هنا کان له بواسطه این اسلام و انقیاد مراتب ولایت محقق می‌شود و من هنا کان له مراتب برای انسان بحسب ترتب الواردات بمراتبها، در انسان موجودات دیگر مراتب ندارد، یک موجود نسبت به آن‌چه که برش وارد می‌شود، هر موجودی نسبت به واردش یک مرتبه وجودی دارد که اطاعت است فقط. اما انسان نسبت به آن‌چه که برش وارد می‌شود مراتب اطاعت و انقیاد را دارد. به لحاظ مراتب اطاعت و انقیاد مراتب توجیه وجه است که همان وجهت وجهی است و این مراتب توجیه وجه و مراتب انقیاد مراتب کمال انسان است در عبودیت و مقام ولایت، عبودیت و مقام ولایت که مقام ولایت را دیروز عرض کردیم همان عبودیت از طرف انسان است و ربوبیت از طرف خدا است. ولایت دو طرف دارد. حالا ایشان امروز مراتب اسلام را در وجود انسان می‌شمارد. الاولی چهار مرتبه را در این‌جا می‌شمارد، در مرتبه اول همان اطاعت به صورت ظاهری است که من شهادتین را می‌گویم در مرتبه اسلام و در مرتبه ایمان هم چون هر اسلامی یک ایمان دارد، در مرتبه ایمان هم به همین مقداری که به لوازم ظاهری این معتقد ظاهری باشم، حالا قلباً هم موافق نبودم، نبودم. این می‌شود مرتبه اول اسلام و ایمان. در مرتبه دوم ایشان می‌فرمایند که در مرتبه دوم حالا تسلیم و انقیاد عظیم‌تر می‌شود. غیر از آن مرتبه اول که شهادتین را گفته بود که مراتب حقیقت انسان به صورت کلی توجه کرده بود حالا می‌آید بالاتر به احکام جزئی و فرعی هم تن می‌دهد و کثیری از آن‌ها را انقیاد دارد هر چند نسبت به بعضی‌اش تخلف دارد، یعنی جمع می‌شود بین تخلف و انقیاد و به بسیاری‌اش انقیاد دارد و هر چند در مورد بعضی‌اش گاهی مخالفت هم ازش صادر می‌شود، بعد ایمان مرتبه را می‌شمارد و در مرتبه سوم می‌شمارد آن‌جایی که نه تنها در مورد اوامر و نواهی الهی در احکام تن داده و مطیع شده بلکه نسبت به مباحث اخلاقی هم، اوامر اخلاقی هم چه می‌شود، مطیع می‌شود، ملکات نفسانی هم درش ایجاد می‌شود و حتی نسبت به اوامر الهی انجام می‌دهد در دلش هم راضی است و نسبت به این احکام در وجودش طمأنینه دارد، قبول دارد، هر چند سخت است. نه اصلاً سختی برایش ندارد و در مرتبه چهارم این خلاصه‌اش را دارم می‌گویم در مرتبه چهارم آن‌جا می‌رسد که خودش را و همه عالم را تحت مالکیت مطلقه حقیقیه الهیه می‌بیند و اصلاً برای خودش شأنی نمی‌بیند که مطیع بودن را شأن ببیند، یعنی در اینجا اطاعت به اطاعت محضه می‌رسد به عنوان این که مالکیت حضرت حق مطلقه است، اگر او بخواهد که خودش را مطیع ببیند این مطیع بودن و اطاعت را به خودش نسبت دادن همین هم خودش با آن مالکیت مطلقه سازگار نیست، یک استقلالی به همین نحو دیده می‌شود، اطاعت می‌کند، اصلاً اصطکاک هم در وجودش نیست، حتی از مرتبه‌ این که نسبت به آن امر تسلیم مطلق است و قبول مطلق هم دارد و هیچ ناراحتی هم ندارد بالاتر است، بلکه برای خودش شأنی نمی‌بیند که در مقابل اراده خداوند مطیع یا عاصی تلقی بشود، همین مقدار شأنیت هم در او… این می‌شود آخرین مرتبه ولایت که این وهبی است، همان نزدیک مقام مخلَصین است که خداوند وَهبی را اعطا می‌کند، رسیدن به این مرتبه به قدم سلوک محقق نمی‌شود. مقدماتش سلوکی است اما افاضه‌اش فیض الهی است و آن انتخاب الهی و استفای الهی است که این مرتبه را عطا می‌کند. آن چهار مرتبه را می‌فرماید الاولی حالا این‌ها روشن است تطبیقش می‌کنیم، الاولی من مراتب الاسلام القبول لظواهر الاوامر و النواهی بتلقّ الشهادتین لساناً، زباناً شهادتین را می‌گوید، سواءٌ واقفه العطف او خالفه العطف، قال تعالی قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم و ؟؟ باسلام و هذا المعنا اول مراتب الایمان، اولین مرتبه ایمان هم به دنبال این می‌آید و هو الاذعان القلبی بمضمون الشهادتین اجمالا و ؟؟ فی عمل فی قالب الفروع. در عمده فروع خودش را ملتزم می‌بیند، منتها ملتزمی که ممکن است قلبش هم راضی نباشد و مخالفت قلبی هم، یعنی منافق هم با این سازگار است، کسی که در این مرتبه اسلام دارد نفاق هم با این مرتبه سازگار است عیبی هم ندارد این هم اولین مرتبه. الثّانی، این غیر از این که یک بیان زیبایی است که در تقسیم بندی، بیان برای حرکت هم است، یعنی در نظام تربیتی، برنامه ریزی باید بر این اساس چیده بشود، که از مرتبه اسلام و ایمان اولی آغاز بشود، و بعد در نظام تربیتی به اسلام و ایمان رتبه دوم و بعد سوم و بعد چهارم. هدف را معلوم می‌کند در کجا می‌خواهد برود. پایه‌ات معلوم است، مسیر و مراحل معلوم است، مقتضیات هر مرحله هم روشن است، و نقطه آغاز هم معلوم است. می‌دانید که چقدر کار است، مرحله آغاز معلوم باشد، منتها معلوم باشد، مراحل معلوم باشد، مقتضیات هر مرحله هم معلوم باشد که در هر مرحله باید چه هدفی را طی کند، هر مرحله‌ای هم هدفش معلوم است، نه تنها هدف کلی هم معلوم است در نهایت که می‌رسد بلکه هر مرحله‌ای هم هدف‌بندی شده است، لذا این نحوه کار، این نحوه شاکله چینی در حرکت و تشکیلات و نمونه‌سازی و حرکت‌های تربیتی بسیار کارساز است که انسان تقسیم‌بندی می‌کند، مرحله بندی می‌کند، یک هدف کلی کلانی که نهایت کار به او وابسته است را ترسیم می‌کند، در این مراحل که چهار گردنه اصلی کار است را تعیین کرده و در هر مرحله‌ای هم هدف هر مرحله‌ای را تعیین کرده، مقتضیات عملی و نظری هر مرتبه را هم تعیین کرده، این‌ها خیلی با این که عرض کردم ساده است اما بسیار دقت شده و کار شده و بخصوص اگر کسی تفصیل بیشترش را بخواهد به آن کتاب لبّ الّباب در سیر و سلوک و هم چنین سیر و سلوک مرحوم بحر العلوم در این مسئله رجوع بکند، تفصیل این مسئله آن‌جا دقیق تر آمده این می‌تواند یک نحوه نمونه برای کار در حقیقت برنامه‌ریزی شده است و تشکیلاتی دیده‌ شده باشد، می‌فرماید این مرحله اول، مرحله دوم ما یل الایمان بالمرتبة الاولی، آغازش از انتهای ایمان مرتبه اول است، چون مرتبه اول یک اسلام داشت و ایمان داشت، اول اسلام و بعد مرحله ایمان مرحله اولی، مرحله دوم اسلامش از انتهای مرحله ایمان مرحله اول است، ما یل الایمان بالمرتبة الاولی، و هو التسلیم بالانقیاد القلبی لجُلّ الاعتقادات الحقة التفصیلیه، اکثر اعتقادات حقی تفصیلیه این اذعان دارد و انقیاد دارد، معاد را تفصیلاً انقیاد دارد، به توحید و اکثر حقایق توحید انقیاد دارد، به اکثر مباحث نبوت انقیاد دارد و هو التسلیم و الانقیاد القلبی لجلّ الاعتقادات الحقة التفصیلیه و ما یتبعها، و آن چه که به دنبال این اعتقادات می‌آید، من الاعمال الصالحه و ان امکن التخطّی فی بعض الموارد، اگر چه از دست او گاهی تخطّی هم صادر می‌شود، این طور نیست که همه اعمال را هم انجام بدهد، بعضی موارد از دستش خارج می‌شود، حالا ممکن است در واجب باشد یا در حرام، یا در مستحب باشد یا مکروه، از دست او تخطّی صادر می‌شود در این مرتبه، قال الله فی وصف المتقین الذی آمنوا بآیاتنا و کانوا مسلمین، قبلاً مسلم بودند اما حالا ایمان آورده‌اند، یعنی نشان می‌دهد که این یک مرتبه بالاتر است، و قال ایضاً، یا ایها الذین امنوا ادخلوا فی السِّلمِ کافَّ. اسلام بعد از ایمان، ای کسانی که ایمان آوردید ادخلوا فی السِّلمِ کافَّ، در مرحله قبلی می‌گوید الذین آمنوا بایاتنا و کانوا مسلمین، اسلام اول ایمان بعد از اسلام، در آن ایه، در این آیه بعدی یا ایها الذین آمنوا ادخلوا فی السلم کافر، همه‌تان تسلیم بشوید، پس اسلام بعد از ایمان است، درست است؟ اینجا هم اسلام بعد از ایمان می‌شود، یا ایها الذین آمنوا، حالا ادخلوا فی السلمِ کافَّ، یعنی امر به این است که همه باید این مرحله را طی بکنند، فمنَ الاسلام ما یتأخر عن الایمان محققاً، از جهت تحقق بعضی از مراتب اسلام تأخر از ایمان دارد، مثل همین آیه که بیان شد، فهو غیر المرتبه الاولی من الاسلام، این اسلام بعد از ایمان غیر از اسلام قبل از ایمان بود که در مرتبه قبل بود، فهو غیر مرتبه الاولی من الاسلام، و یتعقب هذا الاسلام هم باز المرتبة الثانیّة من الایمان، یک مرتبه دومی از ایمان هم بعد از این می‌آید و هو الاعتقاد التفصیلی بالعقاید الدینی، آن در حقیقت تسلیم و انقیاد قلبی ، این اعتقاد تفصیلی به حقایق دینی است که انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثمّ لم یرتابوا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اولئک هم الصادقون، یعنی این‌ها علاوه بر اعتقاد در مرحله عمل هم جاهدوا باموالهم و انفسهم اولئک هم الصادقون، این‌ها اهل صدق‌‌اند، یعنی آن‌چه در نظام عملی برایشان پیش می‌آید، مطابق با نظام اعتقادی‌شان است، صادق‌اند، این‌طور نیست که نظام عملی‌شان تطابق با نظام اعتقادی‌شان نداشته باشد، اولئک هم الصّادقون، و قال ایضاً البته این‌ها تفصیل می‌خواهد دیگر، حالا رجوع به آن‌جا یا در جاهای خودش، و همچنین می‌فرماید که یا ایها الذین آمنوا ای کسانی که ایمان آوردید هل ادلّکم علی تجارت تنجیکم من عذاب الیم، تأمنون بالله و رسوله، یعنی ایمان بعد از ایمان مرتبه قبل، ایمان بعد از اسلام یک آیه را آورد، اسلام بعد از ایمان آیه بعدی را آورد، ایمان بعد از ایمان، می‌شود در حقیقت این چهارمین مرتبه، ایمان بعد از ایمان، چهارمین مرتبه از جهت اسلام، ایمان، اسلام دوم، ایمان دوم، که ایمان دوم می‌شود چهارمین مرتبه که با این آیه شاهدش را آورد که یا ایها الذین آمنوا هل ادلّکم علی تجارت تنجیکم من عذاب الیم، تأمنون بالله و رسوله، یعنی پس معلوم می‌شود که این ایمان غیر از آن ایمان است و الا تحصیل حاصل بود دیگر، معلوم می‌شود ایمان جدیدی است، تأمنون بالله و رسوله، و تجاهدون فی سبیل الله که مجاهدون فی سبیل الله را که سخت است و سنگین است جزو این مرتبه ایمان بداند، یعنی انسان ممکن است ایمان داشته باشد در مرتبه اول، اما این ایمان در مرتبه اول تا جهاد نمی‌کشاند انسان را چنان چه مشهود است، تا جهاد مالی یا جهاد جانی نمی‌کشاند، حاضر است نماز بخواند، حاضر است روزه بگیرد، حاضر است بعضی از کارها را انجام بدهد اما امر جهاد مالی یا جهاد جانی پیش می‌آید این آن‌جا دیگر پایش می‌لرزد ،این یک ایمان بالاتری را معلوم است می‌خواهد، اگر جایی پای جهاد جانی و مالی آمد، خصوصیت مهمی است، لذا اگر تشکیلاتی و جمعی می‌خواهند رشد بالاتری داشته باشند، در خصوصیت ایمان مرتبه بالاتر این است که باید جهاد مالی و جهاد جانی را در مرتبه برای خودشان هدف گیری بکنند و قرار بدهند، این می‌تواند این جمع را یک مرتبه در مرتبه ایمان بالاتر بیاورد حالا جهاد جانی همیشه به این نیست که انسان برود کشته بشود، جهاد جانی گاهی مجاهده‌هایی است که انسان با جانش انجام می‌دهد اما این جهاد، جهاد سازندگی است. یک جهادی است که وقت‌گیر است از جهت نظام وجودی سخت و سنگین است، یک نوع هجرت و دوری است مألوفات را می‌طلبد، هجرت را می‌طلبد حالا آن دستورش سر جای خودش این‌ها می‌شود مجاهده با جان خود.

این آیه که اینجا این را به عنوان ایمان مرتبه دوم آورده‌ایم چه کار بکنیم که از ظاهر لفظ هم استفاده بشود، اگر این را ضمیمه بکنیم به این آیه که می‌فرماید یا ایها الذین آمنوا هل ادلّکم علی تجارت تنجیکم من عذاب الیم، تأمنون بالله و رسوله، ایمان دوم، پس معلوم می‌شود که ایمان دوم که بیانش کرده با تجاهدون فی سبیل الله باموالکم و و انفسکم که در این‌جا بیان تفصیلیش را با تجاهدون بیان کرده معلوم می‌شود آن‌جایی که آیه ایمان را دارد معنا می‌کند که انّما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا معلوم می‌شود که خصوصیات ایمان مرتبه دوم است. که بعضی از جاها تصریح می‌کند به مرتبه‌اش بعضی از جاها خصوصیات ش را می‌آورد این کلید است که از این بعد شما می‌توانید آنچه را که با این مرتبه سازگار است آیات را بیاورید در این دسته قرار بدهید آن آیه که مرتبه اول سازگار است. لذا چینش آیات در المیزان بدون این که گاهی اشاره خاصی بکنند حتماً در حقیقت حرف دارد درش، آن‌جا خودش یک بیان دارد. و فیه ارشاد المؤمنین الی الایمان فالایمان غیر الایمان، ارشاد به ایمان، ارشاد به مؤمنین به ایمان، یعنی مؤمنینی که ایمان دارند را به ایمان دارد ارشاد می‌کند که تؤمنون بالله، یا ایها الذین آمنوا تأمنون بالله، که این معلوم می‌شود که فالایمان غیر الایمان، والا تحصیل حاصل بود، این هم مرحله دوم، مرحله سوم که می‌فرماید که همان مقام ان تعبد الله کانک یراه است که آن مرتبه است که در این مرتبه خدا را می‌بیند و در این مرتبه که خدا را می‌بیند نسبت به ملکات اخلاقی، نسبت به آن‌چه که خلاف ادب در محضر ربوبی هستش این چه هستش متعدد می‌شود. نه فقط نسبت به اوامر متعدد است، بلکه آن‌چه که خلاف ادب می‌شود محضر ربوبی متعدد است، این مرتبه سوم است تا برسد به مرتبه چهارم، ما یل الایمان بالمرتبة الثانی فان النفس اذا انسة بالایمان وقتی انس می‌گیرد با ایمان مذکور، و تخلقة باخلاقه تمکنة منها، وقتی که انس می‌گیرد به آن ایمان مذکور، و تخلقت باخلاق آن ایمان، تمکنة، تمکن پیدا می‌شود، یعنی از مرتبه تلوین که آمدن و رفتن است گاهی است و گاهی نیست، تلوین یعنی لون به لون، این را می‌گویند اصطلاحاً در مقام سیر و سلوک، از مقام تلوین که گاهی متحقق است و گاهی متحقق نیست به مقام تمکین می‌رسد که تمکین یعنی در آن‌جا آن مکانت پیدا می‌کند، در آن‌جا جایگاه پیدا می‌کند که او در وجودش استقرار پیدا می‌کند، مقام تمکین می‌رسد. تمکنت منها، آن تمکن پیدا می‌کند از این در حقیقت به این مرتبه و انقادت لها سائر قُوَ البهیمیه و السبائیه وقتی که این تمکن پیدا می‌شود همه قوا هم تابع می‌شوند، چون ملکه ایجاد شده در وجود، این ملکه که ایجاد می‌شود زحمت کم می‌شود، و تبعیة زیاد می‌شود، همه قوای انسان از سبائیه و بهیمیه همه شهویه و غضبیه که بهیمیه ناظر بر شهویه است و سبائیه ناظر بر غضبیه است، این‌ها در وجودش چه می‌شوند، همه تسلیم آن می‌شوند، لذا کسی که مقام شهوتش تسلیم بشود در مقابل او، شهوت که می‌گوییم یعنی امیالش، آن چیزهایی که تقاضایش است، اگر مقام شهوتش تسلیم وجود او بشوند و در خدمت عقل در بیایند، این می‌شود سارعوا الی الخیرات، یعنی شهوتش می‌شود خیرات. یعنی شهوت تسلیم شده، شهوت از بین نمی‌رود، شهوت کنترل شده به کار می‌شود، اشباع می‌شود اشدّ اشباع، اما اشدّ اشباعش در مسیر الهی است، سارعوا الی الخیرات، سابقوا الی مغرفت من ربّکم، این سبقت به مغفرت می‌شود شهوت این سرعت به خیر می‌شود شهوت کنترل شده به الهیه، در مقابل این غضب. غضب کنترل شده می‌شود جاهدوا فی الله، یا قاتل الکفار و المنافقین مثلاً. این قِتال و این جهاد می‌شود غضب کنترل شده، غضبی که در خدمت الهیت عالم… لذا شهوت و غضب در وجود انسان دو قوه و توان است که اگر رها باشند می‌شود مذموم، اگر تحت سیطره اوامر الهیه دربیایند می‌شود اشدّ جنود الهیه. می‌شوند توانایی الهی شدن که البته خیلی ممدوح است و باجمله القوَ المایلة الی هوس الدنیا و زخارف الفانیة الداسره، این چرا قوا مایلند به هوسات دنیا، تبع اولی غضب و شهوت که در کودک رشد می‌کند چه است؟ تبع اولی غضب و شهوت که در کودک رشد می‌کند این است که غضب صرف بشود در مقابله با این که غیر را از آن چه مربوط به خودش است دفع بکند و شهوت آن است که آن‌چه که مایل است جذب بکند برای خودش، این در اشباع می‌شود ابتدائاً در دنیا و خود این اشباع شدن در دنیا با این که گناه و معصیت نیست اما این اشباع شدن مقدّمه کندن است. یعنی تا این نسبت به شهوت و غضب حساسیت پیدا نکند این‌ها در وجودش به صورت ادراکی در نیایند کودکی ضعیف باشد نه که بگوییم کودک را ضعیف نگه داشت در این اگر کودکی ضعیف باشد در این نشان می‌دهد در آینده هم در مقام دفاع وقتی می‌‌خواهد کنترل شده غضب الهی بشود و یا شهوت بشود این هم ضعیف است. کودکی در این مسئله در دوران کودکی‌اش قوی هستش و درست دارد این را در حقیقت به فعلیت می‌رساند چه قدر نظام الهی متین است. چه قدر دین الهی زیبا است. چه قدر مطابق خلقت و آفرینش است، دقت می‌کنید لذا می‌گوید آن هفت سال اول کودک امیر است، یعنی بگذارید این‌ها در وجودش فعلیت تامّه پیدا بکنند تا این فعلیت تامه پیدا کردن آغاز بشود برای این قوی بشود این قوه، این قوه که قوی می‌شود آن وقت در مقام کندن چه می‌شود، قوت پیدا می‌کند. چه قدر جالب است این حرف. یعنی روانشناسی از این دقیق‌تر؟ نظام تربیتی از این زیباتر که می‌گوید این بعداً باید در آن مراتب … لذا می‌گوید الآن باید آن قوت پیدا بکند، و بالجمله القوَ المایله الی هوس الدنیا و زخارف الفانیة الداسره که از ابتدا این گونه است، این‌ها همه در تحت تمکن آن قوای وجودی ملکی قرار می‌گیرند. و صار الانسان یعبد الله کأنه یراه، در خصوصیت اقتضای این مرتبه این است که انسان یعبد الله کأنه یراه فان لم یکن یراه فان الله یراه، که حالا متن حدیث این است که اعبدوا الله کأنک تراه. آن‌چنان عبادت کن خدا را که او تو را می‌بیند. آن‌چنان عبادت کن خدا را تو می‌بینی خدا را. اعبدوا الله کأنک که تو می‌بینی خدا را. فان لم تکن تراه، اگر این مرتبه کمال را نداری فانه یراک، پس او که تو را می‌بیند. پس یا در مرتبه‌ای باش که تو او را می‌بینی، که حضور را احساس می‌کنی، یا در مرتبه‌ای باش که او تو را اقلاّ می‌بیند، اگر تو او را نمی‌بینی او تو را می‌بیند مراقب باش لذا در این مرتبه قرار می‌گیرد. و سار الانسان یعبد الله کانه یراه فان لم یکن یراه فان الله یراه فلم یجد فی باطنه و سرّه ما لا ینقاد الی امره و نهیه، می‌بینی هیچ چیزی در وجودش و در باطنش از آن چیزی که این را عدم انقیاد بیاورد نسبت به اوامر و نواهی الهی نیست، او یسخُت من قضائه و قدره، یا این که نسبت به قضا و قدر بگوید چرا من یک حادثه‌ای که پیش می‌آید می‌گوید خدایا چرا من، یسخُت قضائه و قدره چرا من، سخت داشته باشد، همین مقدار، قال الله سبحانه ولا، این آیه‌ای که شاهد بر این مرتبه این است فلا و ربک لا یؤمنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجاً مما قضیه و یسلموا تسلیما، این‌ها به مرتبه‌ای از ایمان می‌رسند که قسم می‌خورد که لا یؤمنون، این‌ها به ایمان نمی‌رسند حتی یحکموک تا این که تو را حَکَم قرار بدهند در آن‌جایی که اختلاف بینشان پیش می‌آید و وقتی هم تو حکم می‌کنی لا یجدوا فی انفسهم حرجاً فیما قضیه، اگر در ضررش هم هست اما در دلش هیچ حَرجی احساس نمی‌کند، خیلی عمل کردنش سخت است، آدم یک دعوایی برایش پیش بیاید و حکم علیش باشد و در درون دلش هم هیچ در حقیقت خلجانی هم پیش نیاید، حکم الهی توسل نبیّ الهی جاری شد بر چشم من و راضی‌ام، حتماً همین حقیقت است، من اشتباه می‌کردم. عرض کردم که وقتی قیس بن سعد بن عباده حکم ازلش را امیرمؤمنان داد از حاکم مصر با فشاری که آوردند بر حضرت قیس حرکت کرد از آن‌جا در راه چون تهمت جاسوسی بهش زدند و پناهنده شدن به معاویه و میل به معاویه، این‌ها تهمت‌ها را شایعه کرد عمرو عاص نامه‌های زیادی نوشت که این کار را کرده. وقتی می‌آمد در راه بهش طعن می‌زدند، به او تف می‌انداختند، تحقیرش کردند، قیس هم پهلوان بود و اشراف بود و اشراف زاده بود، فرزند سعد بن اباده، رئیس انصار بود، ولی هیچ به روی خودش نیاورده، آن هم امیرالمؤمنین اگر به کسی می‌گفت به سرعت به پایتخت بیا یعنی که بیا تا این‌جا محاکمه‌ات کنیم، این هم در نامه نوشته بود که به سرعت بیا یعنی کار خطایی کردی. آمد در پیش امیرالمؤمنین، عرض کرد یا امیرالمؤمنین من چه کردم که باعث ناراحتی شما شدم. یک کسی که توانسته رفته مصر را توانسته حفظ بکند از شر معاویه و عمرو عاص حیله کرده‌ بودند، و محمد بن ایبک را کشته بودند، بعداً هم مالک اشتر را آن طور کردند، حریف قیس بن سعد نشده بودند با شایعه ساقطش کردند، فشار آوردند امیرالمؤمنین با فشار گفت این طور نیست که شما می‌گویید من این را قبول ندارم. و گفتند باید عزلش کنی و باید با سرعت بیاید و اگر با سرعت نیامد در حقیقت چه هست ما با تو مقابله می‌کنیم. امیرالمؤمنین عزل کرد قیس را، بعد می‌رسد به امیرالمؤمنین به جای این که بگوید چرا عزل کردی من که آنجا مشغول کار بودم، نه، آقا من چه کردم که باعث ناراحتی شما شدم. نمی‌گوید این همه بلا سر من آمد. این ولا یجدوا فی صدورهم حرجا مما قضیت. وقتی حکم امیرالمؤمنین است هیچ در دلش خلجان نیست، دنبال این است که بفهمد سبب ناراحتی چه بوده جبرانش بکند. اصلاً نمی‌گوید که در راه چه کردند با من ، نمی‌گوید آبروی من رفت، اصلاً برایش مهم نبوده. این حرف خیلی سخت است، لذا می‌فرماید که لا یجدوا فی انفسهم حرجاً مما قضیت و یسلموا تسلیما، این اسلام است. خوب این هم اسلام ذکر شده. یسلموا تسلیما بعد از ایمان، فلا  و ربک لا یؤمنون یعنی در اهل ایمان هم این یک مرتبه از ایمان اعظم است که ایمان را آن‌جا تقسیم می‌کند. ایمان اعظم، اسلام اعظم، مراتبی که ذکر می‌کند در آن کتابی که عرض کردم می‌گوید و یسلموا تسلیما، تازه بعد از این ایمانی که بعد از مراتب ایمان بوده این اسلام، یسلموا تسلیماً این به مرتبه اسلام و تسلیم این مرتبه رسیده، و یتعقب هذه المرتبه من الاسلام المرتبة الثالث من الایمان که مرتبه بعد از ایمان است قال الله تعالی قد افلح من المؤمنون، تا خصوصیات اهل ایمان این مرتبه را بیان می‌کند که در آیه رجوع می‌کنید و منه قوله تعالی اذ قال له ربه اسلِم این خطاب ابراهیم هم که در این آیه‌ای که الآن خدمتش هستیم همین در حقیقت مربوط به این موطن است، اذ قال له ربه اَسلِم قال اسلمتُ لربّ العالمین، به ابراهیم خلیلی که نبی الهی است که مراتب ایمان را طی کرده خداوند می‌فرماید که اسلِم، اسلام بیاور، ابراهیم عرض می‌کند به خداوند که اسلمتُ لربِّ العالمین، که این مرتبه اسلام است که تمام در حقیقت تبعیت و محض خضوع است منتها بالاتر از این هم الی غیر ذلک و رعبما که آن بالاترین آن مرتبه‌ای بود که ابراهیم خواست. ربّنا و جعلنا مسلمینِ لک، آن آیه، آن مسلمین لک آخرین مرتبه ایمان است که دیگر هنوز ندارد. اما این‌جا می‌گوید اسلم می‌گوید اسلمتُ اما آن‌جا می‌گوید که ربنا و جعلنا مسلمین لک، که اسماعیل را مسلمین برای خودت قرار بده که تقاضای این مرتبه اسلام را دارد که این اعظم است. حالا این هم می‌رسیم بگوییم و دنباله‌اش است که و ربّما اَدَّتِ المرتبتان الثانیه و الثالثه مرتبة الواحد. گاهی این‌ها را یک مرتبه دانسته‌اند اما منتها این عرض مرتبه زیاد می‌شود و این تفکیک دو تا کردنش خیلی جالب‌تر است. و الاخلاق الفاضله من الرضا و تسلیم بل حِسبَ و الصبر فی الله. حِسبَ یعنی وقتی که مصیبتی بر مؤمنین وارد می‌شد می‌گفتند احتسبوا عند الله، این را به حساب خدا می‌گذاریم و همین باعث می‌شود که در منظر خداست راحت می‌کند کار را برای ما، می‌بینیم او می‌بیند، این‌ها در حقیقت حسبی که می‌گوید مربوط به او، عند الله احتسبُ اناعی این‌هایی که در روایات متعدد از این منظر وارد شده. و الاخلاق الفاضله من الرضا و التسلیم که تسلیم بعد از رضا است. رضا یک مرتبه است و تسلیم بعد است. یک تسلیم قبل از رضا و یک تسلیم بعد از رضا داریم. و الحِسبَ و الصبر فی الله و تمام زهد و الوره و الحب و البغض فی الله من لوازم هذه المرتبه، از لوازم مرتبه سوم است. الرابعه ما یلی المرتبة الثالثه من الایمان، بعد از مرتبه سوم ایمان می‌آید. مرتبه سوم ایمان یعنی ششمین مرحله دیگر، این هفتمین است. که اسلام در حقیقت اسلام مرتبه چهارم که می‌شود آغاز هفتمین مرحله. فان حال الانسان و هو فی المرتبة السابقه مع ربّه تا مرتبه قبل همه حال عبد بود با مولا، یعنی این عبد آن مولا است در حقیقت هو مع ربه حال العبد المملوک مع مولا اذ کان قائماً بوظیفة عبودیته حق القیام. دنبال این بود که وظیفه‌اش ببیند چیست تا قیام کند به وظایف عبودیت در آن سه مرحله قبل. و هو التسلیم الصرف بما یریده المولا او یحب المولا و یرتضی المولا و الامر فی مُلک ربّ العالمین ، امر و حکومت هم با ملوکیت و پادشاهی حضرت ربّ العالمین است. و الامر فی ملک رب العالمین لخلقه اعظم من ذلک و اعظم، اما اگر بخواهیم حقیقت ملوکیت حضرت حق را ببینیم بالاتر از این مرتبه است. یعنی این مرتبه با این که خیلی عظیم است اما امر در ملوکیت حضرت حق یا مالکیت حضرت حق اعظم و اعظم است یعنی این ها خودش مراتبی دارد، یعنی اعمظش یک مرتبه است و اعظم از اعظم دوباره، اعظم من ذلک و اعظم، یعنی از آن اعظم، و انّه حقیقت الملک الذی لَستقلال دونه لشیئه من الاشیاء و لا ذاتاً و لا صفتاً و لا فعلا علی ما یلیغ بکبریائه بجلّه، کبریائه، همه هر چه هستند از آن کمترند که با هستی‌اش نام هستی برند، یعنی همین مقداری که حتی احساس بکنند که مملوکی در آن‌جا هستند. این هم یک نحو در رؤیت ذات است، که ببینیم من مملوک هستم او مالک. همین هم یک رؤیت است، می‌بیند امر اعظم عظیم هم هست. مملوک دیدن خیلی عظیم است اما اعظم از این است. این که میگه ذاتی برای خودش نمی‌بیند، صفتی برای خودش نمی‌بیند، فعلی برای خودش نمی‌بیند، که بخواهد در برابر حضرت ربّ العالمین ادّعای ربوبیت بکند، با او مملوک باشد، با او در حقیقت چه باشد، عبد باشد، نه از عبودیت خارج می‌شود، حتی رؤیت حیثیت عبودیت را هم خلاف عبودیت می‌بیند. عبد محض است اما رؤیت حیثیت عبودیت را هم در این درگاه یک نوع عنانیت می‌بیند. لذا می‌فرماید لا ذاتاً، لذا می‌گوید این‌جا لستقلال دون لشیءٍ من اشیاء، لا ذاتاً و لا صفتاً و لا فعلاً علی ما یلیغ بکبریائه جلّت کبریائه فالانسانُ و هو فی المرتبه السابقه من التسلیم، آنی که در مرتبه سوم بود ربما اخذَته عنایتُ ربّانیه گاهی آن مرتبه سوم به قدم سلوک بود. گاهی عنایت الهی شامل حال او می‌شود. فاشهدت له انّ الملک لله این عنایت شهادت می‌دهد برای او کأنّ الملک لله وحده لا یملک شیءٌ سواء لنفسه لا یملک شیءٌ سواه لنفسه شیئاً الاّ به لا ربّ سواه و هذا معناً وهبی. در این حالت دیگر سوائی مطرح نمی‌شود برای او. تا از جمله سوا خود این شخص باشد.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 169” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید