نظام استقامت و رشد – ابتلائات ابراهیم(ع) و جعل امامت

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الَّرحیمِ] اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا

ان شاء الله از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم صلواتی سرداری بفرستیم.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.

بحثی که گذشت در رابطه با بحث امامت و حقیقت امامت در ذیل آیۀ شریفۀ 124 سورۀ بقره که “وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ” این آیۀ شریفه که معانی بسیاری در بحث عهد و امام و بحث درحقیقت ابتلا و این‌ها در قبل از این گذشته نتیجه‌گیری­ای که ایشان در بحث امامت می‌کنند به­خصوص با آن نگاهی که به بحث امامت داشتند که از آیات قرآن استفاده کرده بودند که حقیقت بحث امام آن هدایت به امراست آن ایصال الی المطلوب است که اختصاصی هم به دنیا ندارد و در آخرت هم این حقیقت در گذر از مواقف و منازل قیامت این ایصال الی مطلوب محقق است همچنان که در دنیا محقق است و برخلاف نبوت و بحث رسالت که آنجا ارائۀ طریق است و مقام تبلیغ و اخذ وحی است و ابلاغ وحی است و  تبشیر و تنذیر است در اینجا علاوه بر این­که ممکن است آن حقایق باشد یک حقیقت بالاتری در کار است که ایصال الی المطلوب است و این ایصال الی المطلوب که “يَهْدُونَ بِأَمْرِنا” (انبیاء/ 73) است با بیانِ معنی امر که “إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ” (یس/ 82) وهمچنین “نُرِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ مَلَكُوتَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ” (انعام/ 75) که بیان کردند فرمودند که این “يَهْدُونَ بِأَمْرِنا” همان امرِ کن و مقام امر الهی و مقام غیر تدریجی است که مقام همان عالم امر در مقابل عالم خلق است و اگر“يَهْدُونَ بِأَمْرِنا” است که هدایت به آن امر است به آن حقیقت است پس درحقیقت آن­چه که در قالب افعال و قلوب مرتبط با آن هدایت است باید در اختیار امام باشد که تا “يَهْدُونَ بِأَمْرِنا” محقق بشود، تمام افعال انسان بدین جهت و تمام نظام قلب انسان بدین جهت مرتبط و در ارتباط کامل با آن امام است لذا تمام افعال ما در محضر امام است، تمام اعمال ما در حضور آن حقیقت محقق می‌شود، قلب ما در محضر آن امام است و در محضر آن امام به این­طرف به آن­طرف چرخیده خواهد شد، با این نگاه که حضور امام در مرتبۀ قلب و فعل و حقیقت ما دائمی باشد آن­موقع هدایت ایصال الی المطلوب به عنوان امام یک حقیقت خارجیه دقت نمی‌­شود بلکه این امام در جان من و در حقیقتِ وجود من حاضر است و ارتباط با او انسان را چه کار می­کند؟ به کمال می­رساند. این حقیقت اگر خوب، دقیق، لطیف شود زمان ظهور این حقیقت آشکار خواهد شد یعنی آن­چه که در قبل از این به صورت غیر علنی و باطن درحقیقت تجلی داشت و به­عنوان یک حقیقتِ اسمِ اَلباطن متجلی بود در زمان ظهور که اسم اَلباطن ظاهر می‌شود اسم اَلباطن در آنجا سلطه و سلطنت پیدا می­کند، در زمانی که اسم اَلباطن ظهور و سلطنت پیدا می‌کند درآن دوره این حقیقتِ امام و این ایصال الی المطلوب و این ارتباطِ لحظه لحظه با امام، ارتباط افعال و قلوب با امام و این رابطه آنجا واضح دیده می‌شود همچنان که در قیامت از آن هم واضح‌تر محقق خواهد شد که واضح‌تر از دوران ظهور می­شود دوران قیامت در ظهور امام که از لحظۀ احتضار انسان [خودش] را تحت امر امام خودش می‌بیند و حرکت را و عبور از منازل را به واسطۀ او می‌بیند و می‌یابد، این حقیقتی که در قیامت محقق می­شود و شهودی که محقق می­شود در ظهور مرتبه‌ای از آن چه می­شود؟ آشکار است لذا ارتباطات در زمان ظهور با ظاهرِ امام نیست لذا دور و نزدیک در رابطه با امام یکسانند، اگر این تدبیر “يَهْدُونَ بِأَمْرِنا” از ناحیۀ ارتباط حقیقی امام و باطنی امام می­شود دور و نزدیک دیگر یکسان می­شود آن کسی که در این شهر کنار امام است با آن کسی که خارج از این شهر است کنار امام نیست ارتباطشان با امام چون دائر مدار جسم نیست جسد نیست لذا دوران غیبت هم که فلسفۀ غیبت یکی از اهداف اصلیش این است که انسان از مرتبۀ ظاهر عبور بکند لذا به خورشید پشت ابر اگر تشبیه می­شود که درآن دورانِ غیبت امام نافع هست اما «لَا يُرَى شَخْصُهُ»[1] شخصش دیده نمی­شود، «لَا يُرَى جِسْمُهُ»[2] ، تعبیرِ روایات [است]،جسمش دیده نمی‌شود، جسم حضرت دیده نمی‌شود اما ارتباط با حضرت باقی است، این حقیقت در دوران ظهور تامّ­تر می­شود. ما دوران ظهور را که دوران حیات حقیقیِ انسانی است را هنوز تصویر صحیحی از آن نتوانستیم برای خودمان ایجاد بکنیم و الّا اگر از آن دوران تصویر صحیحی برای ما اجمالی هم ایجاد بشود خیلی از این حقایق که در قیامت می‌خواهد آشکار بشود در دوران ظهور مرتبه‌ای از آن آشکار خواهد شد و خیلی عظیم خواهد بود، دوران حیات انسانی است.

 این بحث­ها گذشت، ایشان خواستند یک خلاصه‌گیری بکنند در مرتبۀ خلاصه‌گیری بودیم. این مقدماتی که گذشت خیلی فروعات بر آن بار است، خیلی اصول برآن باراست یعنی از این نظام امامت دوران ظهور خوب می­شود درحقیقت خیلی حرف­ها را از آن درآورد و استفاده کرد ولی خب دیگر حالا به همین مقدار باید که کتاب به­اصطلاح ورود پیدا کرده به همین مقدار بیشتر ورود پیدا نکنیم تا به مباحث بعدی هم برسیم.

در مقام خلاصه‌گیری ایشان فرمودند که: وقد ظهر،تا همین­جا بود دیگر؟ وقد ظهر[3] مما تقدم من البيان أمور، درست است؟ لذا الاولأن الامامة لمجعولة، امامت یک منصبی است که از جانب خدا انتصابی است، از جانب خدا به جعل الهی است، وهبی است، لدنّی است، یعنی این­گونه نیست که انسانی مقدماتش را خودش ایجاد بکند تا به این برسد، امکان ندارد، أن الامامة لمجعولة، چرا لمجعولة است؟ بله؟ چون درحقیقت “إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا” در آنجا خدا فرمود و بعد فرمود که “لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ” هر کسی بخواهد ظالم باشد به هر مرتبه ای از ظلم یا در آنجایی که فرمود که درحقیقت “أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى” (یونس/ 35) باید هدایت را از خود او گرفته باشد بدون واسطه این گرفتنِ هدایت بدون واسطه از ابتدا امکان‌پذیر نیست مگر این که کسی چه باشد؟ به اختیار خدای تبارک و تعالی اختیار شده باشد، نصب شده باشد، آن منتخب و مصطفای و مجتبای الهی باشد که این درحقیقت لمجعولةاش. أن الامام يجب أن يكون معصوما بعصمة إلهية، حتماً باید امام معصوم باشد چرا معصوم باشد؟ خب آن قسمت دوم آیه‌ای که “إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ” که هیچ درحقیقت مرتبه­ای از ظلم جمع نمی­شود با این امامت، درست است؟ هیچ مرتبه ای از ظلم، که این ظلم حالا چه رجس باشد که در بعضی از آیات ذکر شده که رجس درحقیقت که یک استیلایی در وجود می­آورد برای تصرف شیطان، هر کدام از این‌ها باشند این دیگر از منصب امامت قطعاً چه هستش؟ محرومیت دارد، لذا اگر کسی می‌خواهد هیچ مرتبه‌ای از ظلم در وجود او راه پیدا نکرده باشد باید از ابتدای آن تکوّنش و بلکه قبل از تکوّنش در چه باشد؟ در هدایت ربوبی باشد تا هیچ مرتبه­ای از ظلم در وجود او راه پیدا نکرده باشد. این هم  أن الامام يجب أن يكون معصوما بعصمة إلهية. حالا غیر از آن آیات شریفه‌ای که  أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ” (انبیاء/ 73) در آن آیاتی که آمده بود که فعل این­ها وحی ماست یعنی عصمتِ محضه،  أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ” نه اوحینا الیهم ان افعل الخیرات، دقت می‌کنید؟  أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ” یعنی ما خیر را در وجود این، همان حقایقِ خیررا، آن درحقیقت وحی ماست، همان حقایقِ فعل وحی ماست نه انجام خیر وحی ما باشد نه درحقیقت امرِ به خیر وحی ما باشد برای این­ها، برای این­ها چه هستش؟ “وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا” (سجده/ 24) و اوحینا الیهم “يَهْدُونَ بِأَمْرِنا” بیانِ “يَهْدُونَ بِأَمْرِنا”چه هستش؟  أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ”. در سومی می‌فرماید: أن الارض وفيه الناس ، لا تخلو عن إمام حق، از امام حق نباید خالی باشد، از کجا استفاده کرد ایشان؟ از آنجایی که “يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ” (اسراء/ 71) آیۀ شریفه که “يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ”، کُلّ که در اینجا “کُلَّ اُناسٍ” بود نشان می‌داد که هر درحقیقت دسته‌ای از مردم هر جایی حتماً باید امامی داشته باشند، نمی شود “کُلّ اُناس”ی در جایی باشد یک دسته‌ای باشند و امامی نداشته باشند به قرینۀ آن آیه که “يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ” پس باید لا تخلوا عن امام حق[4]  درهیچ­زمانی. چهارمی: أن الامام يجب أن يكون مؤيدا من عند الله تعالى، البته دیگر“يَهْدُونَ بِأَمْرِنا”،درست است؟  أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ”این تایید الهی است که اگر برداشته بشود چه می­شود؟ “يَهْدُونَ بِأَمْرِنا”دیگر صدق نمی­کند،أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ” صدق نمی­کند.

سؤال: نامفهوم 10:45

پاسخ:  مؤيدا من عند الله “يَهْدُونَ بِأَمْرِنا” لحظه به لحظه است یعنی هر لحظه­ای درحقیقت امکان انقطاع این فیض هست اما این لحظه به لحظه است چون لحظه به لحظه است “يَهْدُونَ بِأَمْرِنا” مؤيدا من عند الله است لذا لحظه به لحظه در حالت تایید است چون این دیگر شأن ربّ می­شود امام به این عنوان، لذا شاءَش می­شود شاءِ الهی لذا لحظه به لحظه تاییدِ مِن عِند الله دارد، این تایید همان نگاه، همان عمل، همان درحقیقت قول،همۀ فعل و قول و رفتار امام را شامل می­شود که دیگر حالا آن علمی که نسبت به همۀ موجودات، علم حضوری پیدا می‌کند همۀ آن‌ها تایید است دیگر، تایید عامّ است نسبت به اینجا.

در مرتبۀ پنجم و به­اصطلاح آن امر پنجم می‌فرماید که: أن أعمال العباد غير محجوبة عن علم الامام، که این هم از همان بحث‌هایی بود که الآن در اول بحث عرض کردیم که اگر “يَهْدُونَ بِأَمْرِنا” است و آن حقیقت هدایت به امر می‌خواهد محقق بشود این حقیقت هدایت به امر باید تمام درحقیقت لوازمش در اختیار امام باشد تاایصال الی المطلوب معنا بدهد، دقت می‌کنید؟ که لوازمش می­شود چه؟ لوازمش می­شود اعمال عباد، قلوب عباد و آن­چه که ازمسأله­ای که مربوط به عباد است که مرتبط با هدایت می­شود که همۀ وجودش می­شود چون همۀ خلقِ عباد بر اساس چه بوده؟ بر اساس هدایت و غایت هدایت بوده، نه فقط عباد بلکه همۀ نظام وجود که همه مقدمه است بر این­که آن حقیقت وجودی که خلیفۀ ارضی است به کمال و آن نتیجه‌اش برسد که  أن أعمال العباد غير محجوبة عن علم الامام منتها از کدام علم امام؟ علم شهودی نه علم درحقیقت حصولی که یک عملی انجام بشود او درحقیقت صورتی را از او را بیابد، نه صورتی از عمل را می‌یابد، ما نگاهمان این است که ما یک عمل انجام می­دهیم امام صورتی از عملِ ما یک به­اصطلاح وجهی از عملِ ما را برایش عرضه می‌کنند می‌فرمایند درحقیقت که این عمل را این انجام داد ملائکه می‌رسانند به او که [این عمل را انجام داد]، نظام شهودی است نه وساطت­بردار است، دقت می‌کنید؟ نه تصویری است به آن عنوانی که یک تصویر و صورتی از او یک کلمه‌ای از او نامه ای از او [باشد]، بحثِ حضور است این حضور اگر شد “أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه” (انفال/ 24) که درحقیقت در آنجا خدا از خود انسان به خودِ انسان نزدیک­تر است، قبلِ عمل، حینِ عمل، بعدِ عمل اولین کسی که او دارد در مرئی و منظرش این حقیقت [صورت می­گیرد]، در مرئی و منظر تعبیر ماست که نمی‌توانیم بیان بکنیم علم حضوری چگونه است، آن کسی که در منظرش و مرئایش این عمل دارد محقق می شود امام است.

سؤال: نامفهوم 13:50

پاسخ: بله؟ آن نسبت به علوم غیب است اذا شاءوا ان علموا علموا[5] آنجا نسبت علوم غیب را به آن‌ها می‌دادند که آیا شما عالم به غیب هستید آنجا فرمودند که  اذا شاءوا ان علموا علموا اگر می‌خواستند بدانند می­دانستند، اما در اینجا چون ایصال الی المطلوب است، ایصال الی المطلوب می­شود یک لحظه‌ای یک بنده­ای یک کسی که امام است مأمومش را رها کند؟ می­شود؟

سؤال: نامفهوم 14:38

 پاسخ: عرض کردم چون ما نگاهمان نگاه علم حصولی است، نگاهمان بر اساس امامت ظاهری است که درحقیقت امام اینجاست آن هم آنجا ست اگر اراده کند می­فهمد، بحث در مرئی و منظر علم حضوری است وبحث ایصال الی المطلوب است [و]بحث سبب وجود است اگر لحظه‌ای این سببیت وجودیه رابطه­اش قطع باشد اصلا فیض منقطع می­شود، عمل این درحقیقت از مظاهر فیض امام معصومی است که مربوط به اوست منتها مبتلای درحقیقت به امامِ این شخص، مبتلا یعنی در حقیقت به او رابطه دارد، این ابتلا ایماناًو کفراً که یا در نظام رشدِ کمالاتِ هدایتیِ اوست یا در مقابل این بغض و رسیدن به نهایت درجات شقاوتیِ اوست، همه مبتلای به امام معصوم هستند منتها این ابتلا نه ابتلاءِ به معنای این است که حالا ناچاریم مجبوریم، ابتلا به معنای آن نظام وجودی است یعنی این نظام وجودی است که حالا تعبیر به موسی خدای تبارک و تعالی تعبیر خوبی آنجا دارد که در حدیث قدسی است: «انا بدّک اللازم»[6] من بُدِّ لازمِ تو هستم، فراری ازمن معنی ندارد، اینجا در نظام سببیتِ ایجاد و هدایت اوست که لحظه‌ای در این نظام سببیت ِایجاد و هدایت هیچ درحقیقت غفلت یا غیبت معنی ندارد، اگر بخواهد باشد یعنی چه؟ یعنی درحقیقت غیبت و غفلت کجا معنا می­دهد؟ در نظام علم حصولی، درنظام علم حضوری نه غیبت معنا می­دهد نه غفلت معنا می­دهد. در مرتبۀ ششم می‌فرماید که. بله؟

سؤال: نامفهوم 16:40

پاسخ: حالا آن یک بحث دیگری است در همین حد الآن حل می­شود مسأله، اگر اذا شاءوا ان علموا علموا  در همین حد این است که، مثلاً اذا شاءوا ان علموا علموا نسبت به بعضی از ابتلائات و امتحاناتی که برای خود امام پیش می­آمده این‌ها نسبت به حقیقت و واقعیتِ این نتیجۀ آن درهمان زمانی که این پیش می‌آمده این­ها مطلع نبودند و الّا ابتلا نسبت به آن­ها پیش [نمی­آمد] مثلا خود ابراهیم خلیل­الرحمن که در رابطه با این که فرزندش را می‌خواست سر ببرد، امر شد اگر می‌دانست که این سربریدن محقق نمی­شود، درست است؟ این نسبتِ به او دیگر کمالی نبود منتها این تحلیلِ از این دقیق‌تر هم دارد منتها فعلا این مرتبه­اش را داشته باشید، امیر مؤمنان در شبی که لیلةالمبیت بود جای پیغمبر خوابید که این همه مباهات بعدها می‌کند که درحقیقت من بودم که آنجا این­جور خوابیدم خب اگر می­دانست که خبری نمی­شود اگر می­دانست که هیچ چیزی نمی­شود می­آیند و هیچی نمی­شود این ارزشی محسوب نمی­شد. در نظام هدایت و ایجاد خودِ آن­ها خدای تبارک و تعالی حاکم است لذا مراتب ابتلاشون در نظام هدایتِ خودشان خدا حاکم است، دقت می‌کنید؟ اما در نظام ابتلا و هدایتِ دیگران این­ها درحقیقت امام آن­ها می­شوند، تفاوت را یک­خرده دقت بکنید آشکار می­شود، خودشان در مراتب ابتلا و کمالشان خدای تبارک و تعالی حاکم در وجودشان است، دقت می­کنید؟ اما این­ها سبب هستند، این­ها نه به عنوانی که حاجب بشوند بین خدا و بندگان اما این‌ها در مراتب عالی که، قهری درحقیقت این محقق می­شود، شأن ربّ هستند در آن حالت، شأنِ ربّ حق نیست ربّ نیست و در عین حال غیر هم نیست، لذا این همان ارادة­الرّبّ است که در مقادیر امور تهبط الیکم و تصدر من بیوتکم [7]، دقت می‌کنید؟ همان ارادةالرّبّ است که از مجاریِ این­ها محقق می­شود و صدور پیدا می­کند.

 در مرتبۀ ششم و امر ششم می‌فرماید که امام خصوصیتش این است:  أنه يجب أن يكون عالما بجميع ما يحتاج إليه الناس في امور معاشهم ومعادهم، باید امام به جمیع مایحتاج الیه الناس در امور معاش و معادشان چه باشد؟ به جمیع آن­ها عالم باشد که این هم از خصوصیت هدایتی است، چرا؟ چون تمام معاش و معادِ این­ها در طریقِ هدایت است  لذا ما مِن فِعلٍ مِن أفعالِ بندگان الّا این که متعلَّقِ حکم است حالا می‌خواهد در رابطه با معاش باشد یا در رابطه با معاد باشد معاد انسان با معاشش در نگاه الهی یک حقیقت واحده است این­گونه نیستش که انسان در امور زندگیش یک درحقیقت حاکمی داشته باشد و در امور آخرتیش یک حاکم دیگری جدای ازهم، یک حاکمیت است یک هدایت است، در نظام معاش هدایت محقق می­شود لذا معاش و معاد یک حقیقت واحده است و چون این حقیقت واحده همان نظام هدایتیِ انسان­هاست پس امام باید به تمام آن­چه که مایحتاج انسان است چه باشد؟ عالم به همۀ آن­ها باشد. و همان تعبیرِ“نُرِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ مَلَكُوتَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ” هم دلالت بر همین می­کند که ملکوت سماوات والارض برای امام مشهود است ملکوتش مشهود است لذا آن هم سماوات و ارض یعنی آن­چه که دخیل است در نظام وجودی انسان‌ها، ملکوت سماوات و ارض که همۀ آن­چه که دخیل است در نظام وجودی انسان‌ها همۀ آن‌ها  “نُرِيٓ” مشاهد برای امام است .

هفتمی این است که أنه يستحيل أن يوجد فيهم من يفوقه في فضائل النفس، امکان ندارد در بین مردم أن یوجد فیهم در بین ناس من يفوقه في فضائل النفس کسی باشد که از او برتر در فضایل نفس باشد چرا؟ چون اگر بخواهد کسی برتر از او باشد در فضائل نفس این باید در هدایتش از او اخذ بکند، وساطت خورده بعد آن آیه شاملش نمی­شود که “أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى” درست است؟ “إِلاَّ أَنْ يُهْدى” می­شود اینجا در این مورد، لذا امام اطلاق نمی­شود،“يَهْدُونَ بِأَمْرِنا” اطلاق نمی­شود بلکه یهدون به واسطۀ، چون در نظام الهی هرکسی در مرتبۀ عالی­تر قرار می­گیرد مجرای فیض می­شود برای بعدی حتی ممکن است در یک خصوصیت عالی‌تر باشد در همان خصوصیت مجرای فیض می­شود برای کسانی که در رتبۀ بعدی هستند نسبت به او، چون این­گونه است اگر امام بخواهد کسی بالاتر از او باشد باید در آن خصوصیت محتاج به او باشد در وساطت فیض، این خیلی مقدمات [دارد] در عین این که ساده است خیلی حقایق زیادی را خلاصه کرد لقمه کرد برای شما که ان­شاءالله فهرست­وار همۀ آن مباحث امامت را در هفت بند در ذهنتان بماند ان­شاءالله.  فهذه سبعة مسائل هي امهات مسائل الامامة تعطيها الآية الشريفة بما ينضم إليها من الآيات دیگری که استشهاد در متن، در تفسیر، والله الهادي.

 فان قلت، اگر کسی بگوید خب این­جور که شما از امامت گفتید که هدایت بالذّات دارد و هدایت به خدا خودش دارد خب هر کسی که هدایت بالذّات داشت می­شود امام دیگر، اگر این­جوری است همۀ انبیا هدایت بالذّات دارند هدایت به حق دارند چون همه هدایت به حق دارند پس باید بشوند همه امام این فان قلت است، فان قلتلو كانت الامامة هي الهداية بأمر الله تعالى وهي الهداية إلى الحق الملازم مع الاهتداء بالذات که این ملازم با هدایت ذاتی است كما استفيد من قوله تعالی: “أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ “ كان جميع الانبياء أئمة قطعاکان جمیع الانبیا ائمه قطعاً، با این نگاه همۀ انبیا ازخدا اخذ می‌کردند پس باید همه امام باشند لوضوح أن نبوة النبي لا يتم إلا باهتداء من جانب الله تعالى بالوحى ، من غير أن يكون مكتسبا من الغير، هیچ­موقع هدایتِ نبی اکتساب از غیر نیست بلکه مستقیما اخذ از وحی الهی است، مكتسبا من الغير بتعليم أو إرشاد ونحوهما نیست، حينئذ فموهبة النبوة تستلزم موهبة الامامة اگر کسی این­جوری گفت پس باید بگوییم همۀ انبیا امام هستند پس دیگر امامت یک منصب جدیدی نشد که شما ادعا دارید که یک منصب جدیده است، وعاد الاشكال إلى أنفسكم که امام عین نبی شد. قلتالذي يتحصل من البياناین است که آن­چه که ما تا به حال گفتیم گفتیم بله امامت یکی از شرایطش “يَهْدُونَ بِأَمْرِنا” ست هدایت بالذّات است اما نگفتیم که هرکسی هدایت بالذّات داشت امام است، گفتیم هرکسی امام است باید هدایت بالذّات داشته باشد اما نگفتیم که هر کسی هدایت باالذّات دارد امام است بین این دوتا چه هستند؟ این را می­گویند استلزام نه تلازم، اگر تلازم باشد طرفینی است اما استلزام است یعنی اگر کسی امام است لازمۀ این این است که چه باشد؟ “يَهْدُونَ بِأَمْرِنا” و درحقیقت هدایت به حق داشته باشد اما هر کسی هدایت به حق داشت آیا امام است؟ نه این لزوماً طرفینی نیست، جوابش را ایشان این­جور می‌­فرماید: الذي يتحصل من البيان السابق المستفاد من الآية أن الهداية بالحق وهي الامامة تستلزم الاهتداء بالحق وأما العكس وهو أن يكون كل من اهتدى بالحق هاديا لغيره بالحق، هاديا لغيره بالحق نه به معنای ارائۀ طریق هادیا لغیره بالحق یعنی ایصال الی المطلوب، آیا هر کسی که هدایت ذاتی داشت وظیفه‌اش ایصال الی المطلوب است و امام است و باید هادیا لغیره بالحق هم باشد؟ می­فرماید نه، لذا می­فرماید حتى يكون این­جور اگر شد همۀ انبیا دیگر لِاهتداءشان باالذّات امام نمی­شوند اگر آن­جوری بشود می­گوییم که بله هر نبی­ای باید بشود امام، لذا می‌فرماید که وهو أن يكون كل من اهتدى بالحق هاديا لغيره بالحق این­جور نیست ازآن استفاده نمی­شود حتى يكون كل نبي لاهتدائه بالذات إماما باشد، فلم يتبين بعد وقد ذكر سبحانه هذا الاهتداء بالحق من غير، ببینید می­گوید همین آیه را هم ببینید که الآن برایتان شاهد می آوریم اهتدای به حق را ذکر کرده اما درحقیقت این‌ها همه انبیا هستند، من غير أن يقرنه بهداية الغير بالحق في قوله تعالىوَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنا وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ موسى وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنين- وَ زَكَرِيَّا وَ يحَيىَ‌ وَ عِيسىَ‌ وَ إِلْيَاسَ كلُ‌ٌّ مِّنَ الصَّالِحِين- وَ إِسْمَاعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطًا وَ كُلاًّ فَضَّلْنَا عَلىَ الْعَلَمِين- وَ مِنْ ءَابَائهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ إِخْوَانِهِمْ وَ اجْتَبَيْنَاهُمْ وَ هَدَيْنَاهُمْ إِلىَ‌ صرِاطٍ مُّسْتَقِيم -ذلِكَ هُدَى اللهِ يَهْدي بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما كانُوا يَعْمَلُونَ- أُولئِكَ الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْماً لَيْسُوا بِها بِكافِرينَ- أُولئِكَ الَّذينَ هَدَى اللهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ (انعام/ 84- 90) این­ها کسانی هستند که خدای تبارک و تعالی هدایتشان [کرده]،” فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ” یعنی تبعیت، این غیر از هدایت ایصال الی المطلوب است در ایصال الی المطلوب در امام تبعیت درآنجا معنا ندارد به حیث امامتش، دقت می‌کنید؟ او دارد می­برد، این در اینجا چیست؟ امر به این است که این­ها هدایت شدند، این­ها انبیا هستند ” فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ” به هدایت این­ها چه کار بکن؟ اقتدا بکن، منتها یک امر دقیقی است که خطاب به پیغمبراست، یعنی چه؟ پیغمبر را دارد امر می‌کند به هدایت این انبیا که این­ها همه آباءِ انبیا یا درحقیقت در طریق آباء یا غیر از آباء در طریق ابراهیمی انبیا هستند خلاصه ” فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ”نمی­گوید درحقیقت به دینشان به کتابشان، دقت می‌کنید؟ نمی­گوید به امرشان ” فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ “،یعنی چه؟ یعنی آن حقیقتِ عملشان آن وجودشان که تحت درحقیقت تدبیرِ ربّ بوده، دقت می‌کنید؟ که انبیا وجودشان عصمت است دیگر، تحت تدبیرِ ربّ است ” فَبِهُداهُمْ” به هدایت شدنِ این­ها  ” اقْتَدِهْ” این را اقتدا [کن] لذا این امر به اقتدای نبی نسبت به درحقیقت اوامر و نواهیِ آن­ها نیست که حدِّ دینِ آن‌ها در نبی ورود پیدا بکند چون نبی دینش جامع‌تر از آن‌هاست کامل‌تر از آن‌هاست، اگر این نبود اگر بود که به کتاب آن‌ها به دین آن‌ها درحقیقت به آن اوامر و نواهی آن‌ها دین اسلام مقید می‌شد به تمام اوامر و نواهیِ آن‌ها، این­جور نیست،  ” فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ”. حالا ان­شاءالله این آیه جای خودش بحثش خواهد آمد که ” فَبِهُداهُمُ “غیر از این است که (وَ بأوامرهم و نواهیهم اقتده) هر چند آن هم عصمت است اما در عین این­که عصمت است در حدِّ چه هستش؟ در حدِّ وجودیِ آن دین آن درحقیقت زمان مخصوصی است که آمده لذا انبیا خودشان، تعبیر مهمی است، انبیا خودشان جزءِ امتِ نبی ختمی هستند، چرا؟ در آن آیۀ شریفه می‌فرماید که: “إذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ” (نساء/ 41) انبیا شاهدان امتشانند لذا از هر امتی شاهدی بر آن­ها اقامه می‌شود که میزان اعمال آن­هاست، امت آن­ها با آن میزان سنجیده می­شوند “وَجِئْنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰؤُلَاءِ شَهِيدًا” ولی آن­ها خودشان میزانشان  تو می­شوی، لذا آن‌ها با تو سنجیده می­شوند “وَجِئْنَا بِكَ” به تو “عَلَىٰ هَٰؤُلَاءِ” بر آن انبیا “شَهِيدًا” تو میزان آن­ها می­شوی، اگر کسی میزان درحقیقت کسی شد جزءِ امت او محسوب می­شود، لذا امت انبیا به واسطۀ انبیا میزان می­شوند انبیا برایشان وانبیا خودشان میزانشان می­شود نبی ختمی.

سؤال: نامفهوم 29:11

 پاسخ: انبیا “يَهْدُونَ بِأَمْرِنا” نیستند، انبیا درحقیقت هدایتشان ذاتیه است،“يَهْدُونَ بِأَمْرِنا” دقت می‌کنید؟ که فعلشان که می‌خواهند دیگران را هدایت بکنند “بأَمْرِنا” است، خودشان که هدایت شدند“أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ” است، این­ها همه “يَهْدي إِلَى الْحَقِّ”هستند البته،“يَهْدي إِلَى الْحَقِّ”غیر از “يَهْدُونَ بِأَمْرِنا” است،“يَهْدُونَ بِأَمْرِنا” یعنی هدایت با ایصال الی المطلوب است، نسبت به دیگران است، “يَهْدُونَ بِأَمْرِنا” یعنی دیگران را که می­خواهند هدایت بکنند به امر ماست با نظام عالم امر است نه با نظام عالم خلق.

سؤال: نامفهوم 30:35

ببینید مرز بین دوتا را دقت بکنید: یک هدایت به حق است ما داریم یک “يَهْدُونَ بِأَمْرِنا” داریم، هدایت به حق نسبت به خودِ وجودِ انبیاست نسبت به خودِ وجودِ امام است یعنی امام باید “أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ” باشد، خودش به­واسطۀ ارتباط مستقیم بی‌واسطه به حق هدایت شده باشد انبیا هم این را دارند،اما “يَهْدُونَ بِأَمْرِنا” نتیجۀ دیگری است که دیگران را که حالا می‌خواهند هدایت بکنند هدایتِ دیگران بر اساس نظام عالم امر است نه بر اساس نظام عالم خلق، با اوامر و نواهی دیگران را هدایت نمی‌کنند بلکه با “يَهْدُونَ بِأَمْرِنا” ست که با ملکوت اشیا مرتبط هستند در مرتبۀ وجودِ اشیا حاضرند، دقت می‌کنید؟ این مرتبۀ دیگریست این درحقیقت از خصوصیت انبیا این نیست، ممکن است انبیایی هم امام باشند و این خصوصیت را داشته باشند همچنان که گفت اسحاق و یعقوب و ابراهیم از این سنخ هستند و بعضی از انبیای دیگرهم از این سنخ هستند اما این­جور نیستش که هر نبی­ای خصوصیتش “يَهْدُونَ بِأَمْرِنا” باشد، خصوصیتِ از حیث امامت است که “يَهْدُونَ بِأَمْرِنا” است که دیگران را که هدایت می‌خواهند بکنند حیثیت هدایتشان “بِأَمْرِنا” است، این حیثیت هدایت به امرِ ماست که دیگران را می‌خواهند هدایت بکنند به امر است غیر از این است که یهدون الی الحقّند این­ها و بی­واسطه از خدا هدایت را می­گیرند، خودشان بی‌واسطه از خدا هدایت را می‌گیرند و دیگران را که می‌خواهند هدایت کنند امام کسی است که وقتی دیگران را می‌خواهد هدایت کند هدایتِ به امر می‌کند که آن ایصال الی المطلوب است، اگر بخواهیم مصداقش را خوب بفهمیم مثل منازل قیامت است که انسان را وقتی عبور می­دهد این­جور نیستش که یک­جا بایستد امام بگوید اگر می‌خواهی بیا،نه این درحقیقت برمی‌دارد این­ها را می‌برد اصلا، آن هم نه برداشتن و بردن یعنی دستشان را می‌گیرد نه، می‌برد آن­ها را اصلاً سوق می­دهد این‌ها را حرکت می­دهد آن هم به­طوری که ارادۀ امام حاکم است در آنجا، دقت می­کنید؟ “يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ” دعوت هم این­جور نیستش که بایستند بگویند بیایید،“يَوْمَ نَدْعُوا” به تعبیر مرحوم علامه احضار است، حالا ذیل آیۀ “يَوْمَ نَدْعُوا” رجوع بکنید خیلی تعبیر دقیق است احضاراست مثل آنجایی که ابراهیم خلیل­الرحمن وقتی­که آن پرنده‌ها را تکه تکه کرد بر سر کوه‌ها گذاشت “ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا” (بقره/ 260) این “ثُمَّ ادْعُهُنَّ” نه این­که مثلاً بگو مثلاً طاووس بیا نمی‌دانم خروس بیا این­جور نبود که دعوت لفظیه باشد این “ثُمَّ ادْعُهُنَّ” احضار است احضار با لفظ نیست احضار درحقیقت دعوت در اینجا با یک طلب وجودیست نه طلب لفظیه، لذا همین مسأله است که در قیامت هم وقتی که بخواهند ابدان و ارواح ملحق به همدیگر بشوند آنجا دعوت است منتها دعوت در آنجا که همان صور اسرافیل که دمیده می­شود نفخ صور ثانی از این سنخ است، حالا این­ها هی مرتبط می­شود الآن ذهنتان را آشفته و شلوغش نکنیم  اما خیلی نظام ارتباطی عظیمی است که آن نظام نظامِ احضار است لذا این­که می­گوید ملحق می­شوند به پا می‌خیزند در قیامت این­ها نظام احضار است با هم رابطه دارد مثل احیایی که ابراهیم کرد مثل درحقیقت دعوتی که امام در اینجا می‌کند مثل صور اسرافیلی است که حیات می­دهد این­ها یک رابطه دارند با هم از یک سنخ هستند سه چهار جور تجلی است اما از یک سنخ هستند. بعد می­فرماید که.

سؤال: نامفهوم34:27

 پاسخ: بله؟ خب جهات مشترک خیلی دارند، بله، یکی از آن هم همین است که این­ها همه یهدون الی الحقند این­ها همه­شان “يَهْدي إِلَى الْحَقِّ” هستند همه­شان اخذ از خدا دارند همه­شان مجتبای الهی و مصطفای الهی هستند که در همین آیۀ شریفه هم مفصل بیان کرد.

 وسياق الآيات كما ترى يعطي أن هذه الهداية أمر ليس من شأنه أن يتغير ويتخلف، امکان ندارد این هدایت به امر امکان ندارد تغیر پیدا بکند تخلف پیدا بکند غفلت به آن عارض بشود تخلف و تغیر درآن راه ندارد، این هدایت را نزنید به این آیات قبلی که انبیا بودند، أن هذه الهداية برمی­گردد به اصل مطلب، أن هذه الهداية یعنی همان هدایت امام هدایتِ “يَهْدُونَ بِأَمْرِنا”، وهمچنین این هدایت لن ترتفع بعد رسول الله عن أمته این مرتفع نشده بعد رسول خدا از امتش، بل عن ذرية إبراهيم منهم خاصة که این­ها چه هستند؟ اجابت دعوت ابراهیمی است که “لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ” هر ذرّیّه‌ای از ذرّیّۀ ابراهیم که از ظالمین نباشد، منتها ظالمین معنایش خیلی عظیم است ظالمین خیلی عرضش عریض است آن که از او باقی می­ماند آن­چنان نیست که بگوییم خب پس یک دستۀ کوچکی جدا شدند بقیه ماندند، ظالم یعنی هیچ نقصانی در نظام وجودیش در مراتب وجودیش از ابتدای تکوّنش تا انتها هیچ نقصانی در وجود او نباشد، خب چه کسی است که این نقصان‌ها در وجودش نباشد؟ مگر کسانی که از ابتدا خدای و تعالی آنها را اجتبی کرده و اصطفی کرده و این از ذرّیّۀ ابراهیم درحقیقت باز هم ادامه دارد که همان می­شوند حضرات معصومین اهل بیت علیهم­ السلام که از ذرّیّۀ ابراهیم [علیه السلام هستند] یعنی درحقیقت حضرات معصومین اجابتِ دعوتِ ابراهیم­اند، دقت می‌کنید؟ ازجهتی حضرات معصومین اجابت دعوت ابراهیم خلیل­الرحمن هستند که می‌دید و می‌خواست این را و اجابت شده است. غیرتی نشوید بگویید ابراهیم اجابت شده دعوتش، ابراهیم لحاظ اُبُوّت دارد، دقت می‌کنید؟ این ابوّت‌ها در نظام حضرات معصومین محفوظ است و احترام ویژه برای این­ها [قائلیم]، ما نباید خلاصه گاهی چه بشویم؟ یک­طوری در نظاممان برخورد بکنیم غیر از آن­چه که خود حضرات معصومین برخورد می­کردند، دلیل بر برتری ابراهیم نیست، دقت می‌کنید؟  دلیل بر ابوّت و آن نظامِ رؤیت و آن عظمت ابراهیم است که ابراهیم علیه السلام از ابتدا همۀ ذرّیّه را می­دید و این دعوتش تقریبا تقاضای وجودی خودش هم هست که حالا بعداً هم این اضافه می­شود. کما یدلّ عليه قوله تعالی: وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِي بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ- إِلَّا ٱلَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُۥ سَيَهۡدِينِ “(زخرف/ 26-27) چقدر تعبیر زیباست! که ابراهیم به پدرش می­گوید که ” إِنَّنِي بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ” از آن­چه که شما عبادت می­کنید من برئ هستم و بیزارم “إِلَّا ٱلَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُۥ سَيَهۡدِينِ” مگر این­که “إِلَّا ٱلَّذِي فَطَرَنِي” آن که مرا بر این فطرت درحقیقت ایجاد کرده مگر ندارد الآن؟ دارد اما چرا می‌فرماید “فَإِنَّهُۥ سَيَهۡدِينِ”؟ سَيَهۡدِينِ به این مرتبه از هدایت، سَيَهۡدِينِ به این مرتبه‌ای که “إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا” که در کهولت ابراهیم این محقق شد از آن ابتدا می­دیده این را لذا می­گوید “إِلَّا ٱلَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُۥ سَيَهۡدِينِ – وَجَعَلَهَا، این درحقیقت هدایت را “كَلِمَةَۢ بَاقِيَةٗ فِي عَقِبِهِۦ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ” (زخرف/ 28) این هدایتِ به امر کلمۀ باقیه­ای باقی می­ماند در صلب ابراهیم و در بعد از ابراهیم که فی عقبِ ابراهیم هست، فأعلم قومه ببرائته في الحال وأخبرهم بهدايته في المستقبل، کسی استفاده نکند از این بگوید که سَيَهۡدِينِ یعنی که بعداً من هدایت می­شوم الآن هدایت ندارم، این استفاده نشود، این سَيَهۡدِينِ یعنی آن هدایت به امر که مرتبۀ عالی است، وهی الهداية بأمر الله حقا لا الهداية التي يعطيها النظر والاعتبار، که از راه فکر و استدلال بخواهد به آن برسد، فإنها كانت حاصلة مدلولا عليها بقوله:إِنَّنِي بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ“، این که حاصل است که، “إِلَّا ٱلَّذِي فَطَرَنِي” ثم أخبر الله : أنه جعل هذه الهداية، این هدایتِ “يَهْدُونَ بِأَمْرِنا”، كلمة باقية في عقب إبراهيم وهذا أحد الموارد التي أطلق القرآن الكلمة فيها على الامر الخارجي که عقب ابراهیم و نسل ابراهیم است، دون القول كقوله تعالى: “كَلِمَةَ التَّقْوى وَ كانُوا أَحَقَّ بِها (فتح/ 26) که الزم این­ها را کلمۀ تقوا را و “کانوا” که این کلمۀ تقوا نظام قول نیست، وقد تبين بما ذكر: أن الامامة في ولد إبراهيم بعده وفي قوله تعالی: “قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ إشاره إلى ذلك  فإن إبراهيم عليه‌السلام، که این فی ولد إبراهیم همان عقب ابراهیم است که جَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً اجابت این دعاست که اینجا از خدا خواست اجابتش را در آن آیه بیان کرده، فإن إبراهيم عليه‌السلام إنما كان سئل الامامة لبعض ذريته لا لجميعهم، آن هم برای بعضی از ذرّیّه، مِن ذُرّیّتی مِن دارد یعنی بعض، فاجيب: بنفيها عن الظالمين من ولده ، وليس جميع ولده ظالمين بالضرورة حتى يكون نفيها عن الظالمين نفيا لها عن الجميع، در ذرّیّۀ ابراهیم غیر ظالم هم بوده لذا اجابت شده، ففيه إجابة لما سئله مع بيان أنها عهد، عهد است یعنی اعطاءِ الهی است، وعهده تعالى لا ينال الظالمين. قوله تعالى: “لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ“، في التعبير إشارة إلى غاية بعد الظالمين، این هم یک تعبیر زیبایی است که اگر می‌فرماید که “لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ“، في التعبير إشارة إلى غاية بعد الظالمين عن ساحة العهد الالهي، در دو جهت جبهۀ کاملا مقابلند هر ظلمی در جبهۀ کاملِ عهد است لذا یک ذرّه ظلم کاملاً حرکت به سمت چه هستش؟ مقابلِ عهد است، هیچ عهدی با ظلم که صد در صد ۱۸۰ درجه با هم چه هستند؟ با همدیگر این‌ها مقابلند یعنی این این طرف است آن آن طرف، لذا می­فرماید: إلى غاية بعد الظالمين عن ساحة العهد الالهي فهي من الاستعارة بالكناية، که این اشاره را با کنایه بیان کرد که ظلم در مقابل عهد است. در بعد از این روایتی را مطرح می­کند که این روایت هم خیلی شیرین بود ما فکر کردیم که می­رسیم.

والسّلام علیکم و رحمة الله وبرکاته.

[1] کمال الدین و تمام النعمة- الشیخ الصدوق- اسلامیه- ج 2- ص 380. ضمن حدیثی از حضرت عبدالعظیم حسنی رحمةالله علیه.

[2] الکافی- الشیخ الکلینی- الاسلامیة- ج 1- ص 333. ضمن حدیثی که از امام رضا علیه السلام در مورد حضرت حجة ابن الحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف می­پرسند.

[3] از اینجا تفسیر المیزان شروع می­شود: ج1- ص 274.

[4] درجلد اول کتاب الکافی شیخ صدوق بابی هست به نام « أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ» که احادیثی با این مضمون آمده است.

[5] در کتاب الاصول الکافی- الشیخ الکلینی- الاسلامیة- ج1- ص 258 بابی هست به نام «أَنَّ الْأَئِمَّةَ ع إِذَا شَاءُوا أَنْ يَعْلَمُوا عُلِّمُوا» که شامل سه حدیث با این مضمون می باشد.

[6] نصوص الحکم بر فصوص الحکم- حسن زاده آملی- ج 1- ص 32. البته منبع حدیث را پیدا نکردم ولی ضمن بیانات مرحوم علامه حسن زادۀ آملی رحمةالله علیه ذکر شده است.

[7] در کتاب کامل الزیارات در زیارت امام حسین علیه السلام منقول از امام صادق علیه السلام این عبارت آمده است.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 156” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید