سلام علیکم و رحمة الله. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

در محضر آیات نورانی سوره ی آل عمران، 169 تا 171 هستیم. بسم الله الرحمن الرحیم. وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ يُرۡزَقُونَ١٦٩ فَرِحِينَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ وَيَسۡتَبۡشِرُونَ بِٱلَّذِينَ لَمۡ يَلۡحَقُواْ بِهِم مِّنۡ خَلۡفِهِمۡ أَلَّا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ١٧٠ ۞ يَسۡتَبۡشِرُونَ بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ١٧١[1]. بارها عرض کرده‌ایم که خدای سبحان دأبش این است عالی ترین مباحث اعتقادی را در ضمن حوادث و وقایع بیان می کند و چون اذهان آن جا آماده ی آن واقعه و آن‌چه که مرتبط با آن واقعه است بیشتر است، اخذ قوی تر می شود. ممکن است در یک لحظه ی عادی هم این بحث گفته بشود و فهمیده بشود؛ اما آن که باور ایجاد بشود به آن، لحظه ی خاص آن نکته ی خاص و نقطه ی خاص القا بشود، این با جان انسان ها یک ارتباط و گره بیشتری پیدا می کند؛ جا می افتد. از روی سیری نیست. غذای از روی سیری طوری جذب می شود؛ غذا در وقت گرسنگی کامل نحو دیگری از جذب را دارد و شیرینی و لذت آن غذا در وقت گرسنگی خاطره ایجاد می کند و این خاطره باعث می شود ماندگاری پیش بیاید. این جا بحث از این سنخ است؛ در وقتی که منافقان به شایعه ی این که این ها اگر می ماندند پیش ما و از ما اطاعت می کردند الان زنده بودند و بعد به دنبال این که القای مردن هلاکت است و چون مردن هلاکت است و این ها در این جنگ کشته شدند، کانه این ها هلاک شدند و از دست رفتند و این از دست رفتن برگشتی ندارد و این باعث می شود که حسرت ماندن آن ها در دل هم رزمانشان بازماندگانشان بیشتر اثر بگذارد. چون یک موقع است که انسان احساس می کند از بند رها شده؛ این تسلی است برای این که اگر کسی شهید می شود برای بازماندگان و همرزمان او قابل تحمل بشود؛ اما یک موقع می بینید یک نعمتی را از دست داده، حیاتی را از دست داده، هلاکت پیدا کرده، غیر از دست دادنی که محقق شده، این سختی این که او هم الان هلاک شده و مفقود شده و نیست، این مضاعفش می کند.

 لذا خدای سبحان برای این که حیله ی این ها را خنثی بکند، شاید یکی از عظیم ترین معارف را که بحث عالم برزخ است … . عالم بزرخ جا افتادنش به این راحتی نیست. معاد را انسان راحت تر می پذیرد که عالم قیامتی در کار باشد، عالم دیگری غیر از دنیا در کار باشد؛ اما این که بلافاصله بعد از این حیات یک عالمی باشد، خصوصیاتی داشته باشد، حیاتی باشد در آن جا، باور به این و به خصوصیات او برای انسان خیلی سخت است؛ غیر از این که این جا مقام شهید را هم دارد بیان نمی کند. مقام شهید فقط بیان یک مقام نیست؛ بلکه بیان مقام انسان کاملی است که این انسان کامل در حرکت کمالی به درجه ای می رسد که این درجه برای دیگران آرزو باید باشد، حسرت باید باشد تا به او برسند. خود این جا افتادن یک توجه و نگاه جدید ایجاد می کند که انسان زندگی اش را به این تنظیم کند. به خصوص که در این آیه ی شریفه تقسیم می کند کسانی که شهید شدند و کسانی که ملحق به شهدا می شوند؛ یعنی راهی شهادت هستند؛ نه کسانی که نشسته اند؛ کسانی که راهیان شهادت هستند. پس ببینید چه قدر زیبا است.

آن وقت برای شهید هم یک مقام نفسی اثبات می کند که این ها کسانی هستند فرحین بما آتاهم الله من فضله، این ها در آن چه که خدا به آن ها داده، فرحین بما آتاهم الله من فضله؛ اما یک مقام نسبی اثبات می کند که نسبت به دیگران است که یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم، که این ها مرتبط هستند؛ رابطه شان قطع نشده؛ چنان چه در دنیا تمام توجه این ها هدایت دیگران بود در عینی که خودشان به سوی کمال حرکت می کردند دیگران را هم می خواستند ببرند، حرکت فردی نداشتند، حرکت فردی شان عین حرکت جمعی بود، وجود این ها توسعه پیدا کرده بود، من این ها گسترده شده بود. چطور یک امام که حرکت می کند، به دنبال حرکت امت است؛ یک شهید نمادی از یک امام است؛ به طوری که وقتی دارد حرکت می کند هم در دنیا به دنبال بردن دیگران است و دلسوزی دارد، هم وقتی می رسد آن جا نمی گوید من خلاص شدم، راحت شدم، من فرحین بما آتاهم الله تمام شد. خدا دغدغه های او را اجابت می کند. از جمله ی دغدغه های او چه بوده؟ کسانی که ملحق می خواهند بشوند. الذین لم یلحقوا بهم هنوز نرسیده اند؛ ولی در راه هستند؛ نه آن هایی که نشسته اند؛ کسانی که در راه هستند. این نگاه به این که کسانی که در راه هستند، خیلی تعبیر زیبایی است؛ یعنی شهید برای الذین لم یلحقوا بهم، کسانی که در راه شهادت هستند حتما گشایش ایجاد می کند. آن جا بشارت دارد. دغدغه مند است نسبت به آن ها؛ نه برای هر کسی.

 لذا آن اثر گاهی با خون شهید محقق می شود؛ گاهی نه فقط با خون شهید؛ القای وجودی خاص ایجاد می کند. قدرت بر این که خطور ایجاد بکند دارد و می تواند. این ها در این آیات دارد چه می شود؟ بیان می شود که دغدغه ی شهید به خصوص زندگی شهید در آخرت هم یک زندگی با من گسترده است؛ یعنی دنبال این است که کسانی را که نرسیدند برساند. این خیلی کار عظیمی است. در آن روزی که ﴿لِكُلِّ ٱمۡرِيٕٖ مِّنۡهُمۡ يَوۡمَئِذٖ شَأۡنٞ يُغۡنِيهِ٣٧﴾ [2]، هر کسی دنبال این است کلاه خودش را از معرکه به در ببرد؛ اصلًا توجه … . از بس شدت است، این اصلا در آن شدت نمی تواند توجه به دیگران داشته باشد، شهید یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم است؛ نگفته از کی. از همان لحظه.

لذا آن کسانی که آن سختی جان کندن باعث می شود که وقتی عیسی علیه السلام شاید اگر بعضی را که آن جا زنده کرده، حتی یحیی سلام الله علیها باشد، می گوید می خواهند برگردند یا نه بعضی از این ها؟ می گویند ما هنوز بعد از سالیان طولانی که گذشته هنوز سختی آن جان کندنی را که داشتیم، هنوز آن در وجودمان هست و لذا میلی به برگشتن نداریم که بخواهیم برگردیم؛ ولی در روایت آمده تنها کسانی که خواستار برگشتن به دنیا هستند که دوباره شهید بشوند شهدا هستند که این ها این طلب در وجودشان هست. خیلی این ها اگر یک بار از این معرکه انسان عبور بکند و بعد ببیند که طلب برای باز گشتن و دوباره رفتن هست می فهمد چه مقامی و ارزشی ایجاد می شود که این طلب هست.

نکته ی دیگری که از این یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم استفاده می شود این است که خون دیگرانی که ریخته می شود، شهدای دیگر گاهی خون های شهیدان مرتبط با یک شهید دیگری قوت ایجاد می کند در ارتباط با آن شهید تا تأثیر گذاری او بیشتر بشود؛ یعنی گاهی ریخته شدن های خون شهدایی که به باب شهید، باب الشهداء ریخته می شود. مثلًا یاران امام حسین علیه السلام خونشان وقتی ریخته می شود، نهضت امام حسین علیه السلام چه می شود؟ آبیاری می شود تا تاثیر بیشتر گذاشته بشود؛ نه این که خون خود حضرت ارزشش کم باشد یا نقصانی داشته باشد؛ نه تفاصیل این خون ها که هر کدام ارتباطی ایجاد می کند که یک کودک شش ماهه یا یک پیرمرد نود ساله یا یک غلام سیاه، هر کدام اثری ایجاد می کند که این نهضت را آبیاری می کند. آن وقت گاهی دشمن درست است در دشمنی اش دارد خون هایی را می ریزد، اما نمی داند که حقیقتا خون شهید به هیچ وجه پایمال نخواهد شد عند الله. این حقیقت است نه این که تعارف باشد. اگر این طوری است، هر شهیدی که خونش ریخته می شود حتی اگر به طور گمنام در یک جای دوردست این خون ریخته بشود، در نزد خدای سبحان این خون تلف شده نیست؛ پایمال شده نیست. خونخواه دارد. این ثار است و خون خواه دارد. خون خواهی او ارزش و اثری است که ایجاد می شود. گاهی این اثر مربوط به خود آن شهید است؛ یک اثر است. گاهی این اثر علاوه بر آن چه که مربوط به خود آن شهید است، مرتبط با شهید بالاتری هم تاثیر می گذارد که او را تقویت می کند. این ها به عنوان فرهنگ شهادت است که گاهی می بینیم مثلًا حاج قاسم شهید ما می شود بابی که شهدای مدافع حرم، شهدای دیگری که مرتبط با محور مقاومت، در اقصی نقاط مرتبط می شوند، حتی گاهی شهدایی که مثلا در سالگرد او‌ پیش می آید و این ها به شهادت می رسند، این ها آبیاری کننده و زنده کننده ی قول او هستند که این شدت می دهد. معلوم می شود خدای سبحان در پس این نگاه ظاهری و حقیقت عادی یک حقایق عظیم دیگری را هم در نظر دارد که می خواهد محقق بشود. ما اگر که به رسالتمان درست در آن زنده کردن یاد شهیدان و خون شهیدان، نه فقط اسم بردن، مدام فقط سرود … . آن هم یک وجهش است که اگر ملال ایجاد نکند زیادی آن. باید راهی پیدا کرد که این یتخذ﴿ يَتَّخِذَ مِنكُمۡ شُهَدَآءَۗ ﴾ [3]، دیده بشود که این چه اثری باید بگذارد؟ چه دنبالش موجی باید ایجاد کند؟ چه چیزی باید خنثی بشود؟ جلوی چه چیزی باید با این گرفته بشود؟ چه بابی باید باز بشود؟ یعنی اگر ما این نگاه را دیدیم، آن موقع خود شهدا هر کدام پیامی دارند که این یتخذ منکم شهداء که عرض کردیم یتخذ منکم شهداء در همین سوره ی آل عمران که گذشت که برای این که خالص سازی صورت بگیرد، خدا پرچم شهادت را بالا می برد و انتخاب شهیدانی را می کند که آن جا عرض شد که یتخذ منکم شهداء گاهی آن میزان است اصل معنا، شهید به معنای میزان است، اما این که شهید به معنای میزان است و مقصود مقتول در معرکه نیست، منافات با این ندارد بلکه تناسب دارد؛ از این جهت که بعدها در لسان روایات ما این تعمدًا شهید به مقتول در معرکه هم اطلاق شده، استعمال شده.‌ این یک استعمال و اطلاق اتفاقی نیست؛ بلکه کاملًا هدف‌مند است؛ یعنی آن کاری که از شهید که میزان است بر می آید، از شهید به معنای میزان، از مقتول در معرکه می تواند این مصداق و این حقیقت محقق بشود. لذا چون یک امر غالبی بود، اطلاق شهید به معنای میزان در مقتول در معرکه صادق است و این اطلاق اطلاق روایی است که شده و درست است.

این بحث را اگر تا این جا داشته باشیم که حقیقت شهید فرهنگ بسیار عظیمی در قرآن و روایات ما است که باید این را آثارش را، نتایجش را، حقیقتش را بیش از این که تا به حال داشته ایم روی آن کار بکنیم. حقیقت شهید به خصوص آن چه که در این آیات آمده که یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم، که الا خوف علیهم و لا هم یحزنون که این ها به موطنی رسیده اند خودشان که خوف و حزن ندارند. کجا می شود خوف و حزن نداشت؟ جایی که انسان از حدودی که متعلق به عالم زمان است خارج شده باشد؛ از آن چه که فوت در آن معنا می دهد، از آن چه که حزن در او امکان پذیر است، از آن جایی که نقص در آن امکان پذیر است، از همه ی این ها خلاص شده باشد. کی از این موطن خلاص می شود انسان؟ کی از این جا راحت می شود انسان که لا خوف علیهم و لا هم یحزنون صدق بکند که هیچ خوفی نسبت به آینده و هیچ حزنی از گذشته تا کنون برای آن ها دیگر معنا ندارد؟ در جایی است که از ﴿مَا عِندَكُمۡ يَنفَدُ گذشته باشد و به وَمَا عِندَ ٱللَّهِ بَاقٖۗ﴾[4] رسیده باشد. اگر کسی هرچقدر به خدا گره بخورد از یک جهت از زمان خلاصی پیدا می کند (ینفد و نفاد ندارد)، از سوی دیگری هرچقدر انسان  به خدا گره بخورد، از نقص و حد راحت می شود که این می بیند خدا فرحین بما آتاهم الله. خدا به این ها داده من فضله؛ نه در مقابل عمل این ها. وقتی انسان اجر را در مقابل عمل می بیند، حد عمل در اجر محفوظ است؛ هرچند ممکن است به ﴿ أَحۡسَنَ مَا عَمِلُواْ ﴾[5] باشد؛ حداکثرش این است که مضاعف باشد؛ سبعین الف باشد، سبعة مئة باشد. هرچقدر هم بالا برود، اما یک پایه در آن هست؛ یک توان ایجاد شده؛ اما جایی می رسد که فرحین بما آتاهم الله من فضله؛ یعنی اولًا دائر مدار عمل خودش نمی بیند و ثانیا فضل خدا می بیند؛ فضل در مقابل عمل نیست؛ اگر این طوری شد، آن وقت می تواند یستبشرون بالذین لم یلحقوا باشد؛ چرا؟ چون خودش از دایره ی زمان رهیده و نگاهش به عالم از ورای زمان و نقایص تعین های منیت ها است؛ چون دیگر در من نیست؛ از چشم خدا به عالم نگاه می کند؛ چون از چشم خدا به عالم نگاه می کند، آن جا دیگر لا خوف علیهم و لا هم یحزنون راه دارد. البته این مقام مراتب دارد و هر کسی که به مقام شهادت می رسد به این موطن نرسیده یا به اوج این موطن نرسیده. مراتب است.

حالا در تطبیق این مسئله … . ها این هم بحث خوبی است که یستبشرون بالذین لم یلحقوا، آیا به نحو این است که به این ها پیامی برای آن ها می فرستد، خطوری ایجاد می کند، اثری در وجودشان ایجاد می کند؟ تأثیری که شهید دارد مانند تأثیری است که ملائکه در انسان دارند که ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ ﴾ [6] که هم چنان که ملائکه در وجود این ها بعد از استقامت الاتخافوا را ایجاد می کنند، به طوری که این در بیرون کسی را نمی بیند؛ پیامی از خارج وجود خودش به او نمی رسد؛ لذا می توانیم بگوییم پیام شهید و بشارت شهید، بشارت تکوینی در وجود انسان است؛ نه تدوینی از بیرون که نامه ای یا بیانی … . بله ممکن است که انسان اگر به یک آیه ای رجوع می کرد قبل از این حالش نسبت به این آیه به گونه ای بود؛ اما شهید وقتی می خواهد القا بکند، همین نگاه ما به همین آیه، چه آیه ی تدوینی قرآن و چه آیه ی تکوینی عالم، وقتی نگاه می کند حالا یک برداشت دیگری پیدا می کند که این برداشت دیگر باز از کجا ایجاد شد؟ از درون که تتنزل علیهم الملائکة الاتخافوا. پس القای شهید در بشارت یک ایجاد امید است در وجود که این نگاهش به عالم نگاه ناامیدانه نیست؛ چون یستبشرون بالذین لم یلحقوا که این ها با بشارت و امید و یک نشاط دیگر می بینند به عالم دارند نگاه می کنند. با این که قاعده این است که وقتی کسی شهید می شود اطراف او به یک ناامیدی برسند؛ به یک حالت یأس برسند که این هم رفت از دست رفت؛ اما می گوید اثر شهید این است که اطراف او هیجان ایجاد می شود؛ بشارت ایجاد می شود؛ نشاط ایجاد می شود. لذا یک نفر شهید را که از جبهه می آوردند، از آن کوچه که این شهید به شهادت رسیده بود از آن کوچه ده نفر حالا به جبهه می رفتند؛ یعنی آن نشاط همین حقیقت بود. همین هیجانی بود که به جای این که حالت ناامیدی، یأس از عمل پیش بیاید نشاط در عمل ایجاد می شود. حرکتی که شهید حججی ایجاد کرد در جوان ها یا شهید سلیمانی ایجاد کرد و یا شهدا، نشاط بود. حرکتی که وقتی شهریاری دانشمند ما به شهادت رسید، یک دفعه در نظام دانشگاهی ما تقاضای تغییر رشته از رشته های دیگر به فیزیک بود که این نشاط بود که ما راه او را می خواهیم برویم. این یک نحوه از آن تاثیر است. نمی گوییم تمام تاثیر هم این است. این هم یک نحوه است. گاهی این تاثیر ممکن است در لحظه ی شهادت و آن نزدیک شهادت باشد؛ گاهی دوام هم پیدا می کند که مثلا می بینی که امام حسین علیه السلام جریان شهادتش هزار و حدود سیصد و اندی سال است، ولی هر سال و هر روز و هر لحظه این تاثیر باقی است. این همان جریان شهادت است که یستبشرون بالذین لم یلحقوا که ما دائما داریم به امام حسین علیه السلام عرض می کنم که یا لیتنا کنا معک. این یا لیتنا کنا معک که هرجلسه هر لحظه برای ما محقق می شود این همان چیست؟ یستبشرون بالذین لم یلحقوا. لذا جریان باید مجالس امام حسین علیه السلام ما را به آن لم یلحقوا برساند؛ کسانی که در راه هستند. جریان بزرگ داشت شهدا باید ما را در راه قرار بدهد؛ بکند از زمین. یعنی اگر جریان بزرگداشت شهدا مثل همین راهیان نور که می روند سرزمین های شهدا را آن جا لمس می کنند، به طوری که وقتی این لمس ایجاد می شود و این رؤیت، انسان احساس می کند نسبت به حیات سابقش پشیمان است که تعلقاتش خیلی بوده و یک حالت انخلا و کندن از تعلقات این اثر شهید است. واقعًا اثر شهید است. هرچقدر ما یاد بگیریم که این رابطه را قوی تر بکنیم نگاه شهید هم به ما بیشتر می شود؛ یعنی ما هرچقدر خودمان در لم یلحقوا بیشتر قرار بدهیم که مسیر است، توجه شهید به کسانی است که در مسیر هستند؛ نه کسانی که نشسته اند که این جا آیه دارد این را بیان می کند. خیلی این ها زیبا است؛ یعنی اگر می خواهیم مورد توجه شهیدی واقع بشویم، راهی را که رفته، مسیری را که طی کرده، هرچقدر انسان توجه بیشتری به آن بکند، توجه آن شهید به این قطعا بیشتر خواهد شد. حالا ببینید مرحوم علامه بیانی را دارند در این جا در تطبیق که مدتی هنوز کتاب را تطبیق نکرده ایم که حیف بوده، در این جا چون یک بیانی دارند، در ذیل این دو سه آیه بیان می کنیم؛ بعد این که حالا آن رزق چیست، آن فرح چیست و مباحث دیگری که زیاد است در این جا سعی می کنیم به طور خلاصه اش را داشته باشیم؛ به خصوص که مثلا در این جا دارد یستبشرون بنعمة من الله که نعمت را به صورت نکره آورده. بنعمة من الله و فضل که باز فضل را به صورت نکره آورده. بدون این که به هیچ حدی محدود باشد، این اثرش این است که از جانب خدا می بیند شهید این ها را و چون از جانب خدا می بیند و نه مرتبط با خود، حد ندارد. آن اجابت نامحدود الهی را که مرتبط با خدا است می یابد و حد وجودی عمل خودش را به او نزده. این ها خیلی زیبا است که ما را دارد سوق می دهد که نگاهمان هم چگونه باشد. یعنی عظیم ترین معارف را در همین ذیل پاسخ به شبهه ای که در ضمن یک واقعه از جانب منافقین بود دارد این جا پاسخ می دهد.

خب آیات را … .  وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ الآیة في الآية التفات عن خطاب المؤمنين إلى خطاب رسول الله. چرا؟ و لا تحسبَن الذین؛ نفرمود و لاتحسبُن الذین. اگر و لا تحسبُن بود، خطاب به عموم مومنان بود؛ اما و لا تحسبَن الذین … . چرا؟ می‌گوید تا این جا یک عتابی را متوجه بکند که این شبهه و این حرف ها و این نگاه ها که پیش آمده، نگاه غلطی است و حرف زشتی است نسبت به آن چه که در رابطه با شهدا زده شده؛ لذا خطاب مستقیم به خود پیغمبر است تا عظمت این مطلب و عتاب به مومنان دیده بشود. والوجه فيه ما تكرر ذكره في تضاعيف هذه الآيات، که بارها گفتیم که این روگرداندن از مومنان به لحاظ آن ضعفی بود که در این جا نشان دادند، یک عتابی باشد. ويحتمل أن يكون الخطاب تتمة الخطاب في قوله :﴿قُلۡ فَٱدۡرَءُواْ عَنۡ أَنفُسِكُمُ ٱلۡمَوۡتَ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ١٦٨﴾[7]  که در آیه ی قبل بود که لَوۡ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُواْۗ قُلۡ فَٱدۡرَءُواْ عَنۡ أَنفُسِكُمُ ٱلۡمَوۡتَ تا ناظر به آن باشد تا توبیخ هم معلوم باشد که مربوط به منافقین باشد. والمراد بالموت بطلان الشعور والفعل. اگر لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا … . این ها اموات نیستند؛ موت کیست؟ مائت کیست؟ کسی که مرده؟ والمراد بالموت بطلان الشعور والفعل. نه ادراک داشته باشد، نه فعلی از او سر بزند. ممکن است ادراک نداشته باشد، ولی فعلی از او سر بزند. این هم باز هنوز مرتبه ای از حیات در آن هست؛ اما حیات آن جایی است که هم فعل باشد و هم شعور باشد؛ لذا این جا می فرماید: و المراد بالموت بطلان الشعور و الفعل ولذا ذكرهما في قوله : … . دارد پاسخ می دهد که این ها موت ندارند؛ بلکه چه هستند؟ ( بَلْ أَحْياءٌ ). این احیاءٌ چیست؟ آن شعور داشتن است که این ها حیات دارند. عند ربهم یرزقون؛ فعل هم دارند. فعلشان چیست؟ آن مرزوق بودن این ها است که این ها نزد خدای سبحان مشغول چه هستند؟ رزق الهی هستند که فعل آن ها یرزقون عند الله است و ادراک آن ها هم احیاء است که چه قدر زیبا بیان می کند که حيث ذكر الارتزاق وهو فعل. آن وقت آن جا که می فرماید یفرحون بما آتاهم الله آن حیاتشان آن موقع که با ادراک است، با این فرح همراه است که می فرماید والفرح الاستبشار ومعهما شعور. با استبشار و فرح، حتما شعور همراه است. نمی شود انسان خوشحال باشد و این خوشحالی از روی شعور نباشد. لذا می فرماید والفرح الاستبشار و معهما شعور که این شعور داشتند.

قوله تعالى : ( فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللهُ ) الآية ، الفرح ضد الحزن و، البشارة و البشرى ما يسرك من الخبر، آن خبری که تو را خوشحال می کند و الاستبشار، معنای استبشار (باب استفعال است.) طلب السرور بالبشرى است؛ منتها در این جا طلب سرور نیست که یستبشرون بالذین لم یلحقوا که این ها یک طلب بشارتی را بکنند؛ در عین حال وجود این ها در وجودشان به لحاظ آن ملکه ی وجودی شان در دنیا که نسبت به دیگران بی تفاوت نبودند، توجه داشتند، مراقب بودند به دیگران (این خیلی زیبا است) چون این حالت را در دنیا داشتند، کانه طلبی در وجودشان هست که یستبشرون که طلب این بشارت و این حالت را دارند و خدا هم این را اجابت می کند که این یستبشرون اگر ناظر به آن نیاز درونی و حال درون در دنیا باشد آن جا هم این ها نسبت به دیگران بی تفاوت نیستند. شاید بتوانیم بگوییم که همه در عالم آخرت زندگی جمعی ندارند؛ حیات جمعی ندارند؛ چون حیات در آن جا چه است؟ ﴿وَلَقَدۡ جِئۡتُمُونَا فُرَٰدَىٰ ﴾ [8]. در آن‌جا هر کسی فرد محشور می شود؛ اما کسی که فردیتش در دنیا با اجتماع و جمع بوده، گسترده بود، آن جا هم حیات فردی اش جمعی است؛ یعنی حیات فردی اش جمعی است؛ فردش در مقابل جمع نیست؛ فرد دیگران در مقابل جمع است و شهید چون دغدغه مند بود و اساس شهادتش یعنی هدایت دیگران؛ یعنی دغدغه مندی به دیگران؛ یعنی توجه به دیگران؛ چون کسی برای خودش که در حقیقت به شهادت نمی رسد که. شهادت در مقابل احیای یک امری است؛ اقامه ی یک امری است؛ زنده نگه داشتن یک کاری است که در حقیقت به شهادت می رسد، این زندگی فردی اش شده زندگی جمعی. وجودش گسترده شده. من او توسعه یافته. لذا می فرماید که والمعنى : انهم فرحون بما وجدوه من الفضل الإلهي الحاضر المشهود عندهم. این فرحین علم حضوری است. علم حصولی نیست. ما هم ممکن است یک خبر خوش بشنویم خوشحال بشویم؛ اما خوشحالی ما علم حصولی است؛ لذا یک لحظه بعد هم ممکن است یادمان برود. فراموشی بیاید؛ اما در نظامی که انسان از دنیا پایش را گذاشت کنار، هر علمی در آن جا علم حضوری است. فرحین بما آتاهم الله. این ها به علم شهودی و حضوری به آن چه که خدا به آن ها داده به فرح رسیده اند. لذا انهم فرحون بما وجدوه من … . این وجدوه یعنی همان شهود، یافتن. من الفضل الالهی الحاضر المشهود عندهم. برای این مشهود است دیگر. ما هنوز واقعا همین را هم با علم حصولی تصور می کنیم؛ یعنی همین را هم می گوییم این ها فرحین بما آتاهم الله را هم باز با علم حصولی تصور می کنیم. اگر این باور و این نگاه که فرحین بما آتاهم الله من فضله کسی با علم حضوری مشاهده بکند، همین قدرش را اقلًا اجمالش را، آن وقت می فهمد که به آن ها در محضر الهی چه داده اند؛ آن هم چه؟ بما آتاهم الله. یک موقع است علم حضوری موطن یافت من در موطن علم من است؛ اما یک موقع است فرحین بما آتاهم الله؛ دارند آن را که خدا داده می یابند؛ یعنی آنی که خدا داده از دایره ی حد من خارج است. یعنی به یک مرتبه ای از فنا رسیده اند در این یافت. با این که یافت با فنا نیست، دقت می کنید؟ چون یافت بودن است؛ اما این جا می گویند این را بقای بعد الفناء. اسمش را می گویند بقای بعد الفناء. این که فنای این ها همان شهادتشان بود؛ بقای  بعد الفناء این یافتشان است که فرحین بما آتاهم الله که آن را می یابند. این فنا ایجاد شد تا آن بقای بعد الفناء برای این ها ایجاد شود. خیلی زیباست که ما نگاهمان در اجابت گاهی در حد خودمان است از خدا که غالبا و تقریبا همیشه همین طوری است؛ اما به جایی رسیده اند که اجابت را چه ببیند؟ آتاهم الله ببیند. آن هم من فضله؛ نه جزائًا لعملنا. آن هم من فضله اگر ببیند، یعنی حدی در این ندیده.

يکي از حضار: نامفهوم       

استاد: حالا ان شاء الله می رسیم؛ ذیل همان لا خوف علیهم و لا هم یحزنون علامه اشاره می کنند؛ می رسیم حالا. جلوتر برویم. ويطلبون السرور بما يأتيهم. می گوید وقتی که این فرحین برای آن ها محقق شد، بما آتاهم الله، حالا تا این را می یابند این ها چه هستند؟ چون در دنیا هر خیری به این ها می رسید، متعدی بودند از خودشان به دیگران عبور می دادند، هیچ چیزی را در خودشان منحصر نمی کردند، این ها یک مجرای وجودی الهی بودند در دنیا، مجرای سببیت الهی بودند در دنیا، در هدایت دیگران، رساندن اوامر الهی، اقامه ی دین الهی، انگیزه برای هدایت آن ها، آن جا هم تا فرحین بما آتاهم الله را می یابند، دنبال این هستند که این را برسانند به نزدیک ترین افرادی که دم دست این ها هستند که که ها هستند؟ یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم. آن هایی که در مسیر هستند؛ قدری از مسیر را هم آمده‌اند؛ اما هنوز به مرتبه ی شهادت نرسیده اند. لذا این دغدغه ی وجودی این ها است. یعنی ما با این نگاه یقین داریم که شهدای ما به همان مقداری که دغدغه داشتند در این جا آن جا هم این دغدغه برایشان به نحو عالی تر و شهودی تر و توجه بالاتر محقق است؛ متنها ما نگاهمان این است که بیاید به خواب ما یک چیزی بگوید؛ اما نمی دانیم که خطورات ما به واسطه ی دمیدن آن ها محقق می شود که اگر یک خطوری … . اگر یک موقعی دیدیم مثلا غرق شده بودیم در یک سری مسائل بیخود؛ بعد یک دفعه احساس بکنیم که یک تلنگری بخوریم که چرا؟ همین یک چرا، یک دفعه آدم انگار یک مکثی می کند که چرا؟ همین این یک خطور است. این خطور علت می خواهد. بی علت نیست. هم باید یک قابلیتی از که لم یلحقوا صدق بکند به مرتبه ای، هم ارتباط از آن طرف کسانی که رفته اند و توجه داشته اند به ما و توجه دارند. یعنی وقتی که حاج قاسم را می بینیم که به این بچه ها و کودکان شهدا و بچه ها اصلا، یا خانواده ی شهدا، … . لذا خانواده ی شهدا را می بینیم در نظر حاج قاسم حتما یک لم یلحقوی ویژه است. رزمندگانش را توجه دارد. حتما لم یلحقوی ویژه است؛ اما آیا به ماها کار ندارند؟ چرا. ما هم همین مقداری که حرف می زنیم در این مسائل گاهی یاد می کنیم از این مسائل، ما هم در یک رتبه از لم یلحقوا قرار گرفته ایم. غیر از آنی است که وقتی هم می شنود بی تفاوت است؛ اصلا بی انگیزه است؛ فکری هم راجع به این ها ندارد. لذا این ها خود … . باید انسان سعی کند خودش را در مسیر لم یلحقو قرار بدهد که مسیر باشد راه باشد تا مورد توجه قرار بگیرد که مورد خطورات قرار بگیرد. بعد آن خطورات را منشأش را می تواند کم کم بیابد. لذا می فرماید ويطلبون السرور بما يأتيهم من البشرى بحسن حال من لم يلحقوا بهم من خلفهم، که همان طوری که ﴿قِيلَ ٱدۡخُلِ ٱلۡجَنَّةَۖ قَالَ يَٰلَيۡتَ قَوۡمِي يَعۡلَمُونَ٢٦بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ ٱلۡمُكۡرَمِينَ ٢٧﴾ [9] در سوره ی یس. تا رفته آن جا آن نامفهوم 36:05 تا می بیند که … . قبلش می فرماید آن ها را بشارت به بهشت می دهند. قِيلَ ٱدۡخُلِ ٱلۡجَنَّةَ. تا به این ها گفته می شود وارد بهشت بشوید، تا وارد شدند، … . این قیل در آن جا، نه این که آن ها می گویند و بعد این ها بعدا وارد می شوند. قیل ادخل الجنة یعنی ورود به بهشت. کن فیکون است دیگر. می‌گویند تا وارد بهشت می شوند این ها چه می شود؟ قَالَ يَٰلَيۡتَ قَوۡمِي يَعۡلَمُونَ٢٦. یعنی چون در دنیا این طوری بود حالش، آن جا هم اولین دغدغه اش این است که بقیه را ببرد. قال یا لیت قومی یعلمون. آن وقت قال یا لیت حسرت نیست؛ بلکه یا لیت قومی یعلمون تاثیر است. یعنی این یا قَالَ يَٰلَيۡتَ قَوۡمِي يَعۡلَمُونَ٢٦بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ ٱلۡمُكۡرَمِينَ ٢٧، تاثیری است که او در دیگراین که لم یلحقوا هستند دارد ایجاد می کند. خطور ایجاد می کند. گاهی این ها را از آن راه بی بازگشتشان دارد یک حالت مکثی برایشان ایجاد می کند؛ توجه ویژه ای ایجاد بشود. این ها یک دفعه می بینید که یک عده ای با شهادت یک نفر و چند نفر یک دفعه چه می شوند؟ این همان يَٰلَيۡتَ قَوۡمِي يَعۡلَمُونَ٢٦بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ ٱلۡمُكۡرَمِينَ ٢٧ می شود. این دارد القا می کند مکرم بودن خودش را. نشان می دهد به این ها در تاثیر در اذهانی که در آن ها ایجاد می کند.

ومن ذلك يظهر أولا أن هؤلاء المقتولين في سبيل الله يأتيهم ويتصل بهم أخبار خيار المؤمنين الباقين بعدهم في الدنيا.[10] این ها اخبار بقیه ی رزمندگان به آن ها می رسد؛ بقیه ی راهیان لم یلحقوا را دنبالش هستند. چون دنبالش هستند اخبار را هم به آن ها می دهند. البته داریم که اخبار نامناسب به آن ها داده نمی شود؛ چون یستبشرون بالذین لم یلحقوا. آن ها آن جا کدورت و ناراحتی ندارند. آن ها تاثیر نشاط و امید دارند؛ لذا اگر کسی در این جا تاثیر گذاری اش یاس و افسردگی بود به دیگران و اطرافیانش، آن جا هم که می رود یحزنون می شود؛ یستحزنون می شود؛ طلب حزن؛ اما کسی که این جا حال وجودی اش، اشتیاق دیگران را ایجاد می کرد، حرکت در دیگران، امید و نشان ایجاد می کرد، در آن جا هم یستبشرون است. در آن جا هم اجازه دارد ادامه بدهد؛ اما کسی که در این جا در فرو رفتن در لاک خودش بود، بی ارتباط با دیگران بود، حزن در وجودش بود همه اش، نه حزن ممدوح، حزنی که افسردگی باشد، آن جا هم که می رود بی ارتباط می شود؛ کاری به بقیه ندارد؛ چون اگر اجازه بدهند که این ارتباط بگیرد، اثر ارتباطش چیست؟ ایجاد حزن است و چون از آن جا ایجاد حزنی نسبت به این جا قطعًا امکان پذیر نیست، پس رابطه ی او با این طرف قطع می شود. پس حواسمان باشد به مقداری که در این جا در دیگران ایجاد انگیزه و نشاط می کنیم در آن جا اجازه ی  ارتباط با دیگران را داریم. این هم که آقا این قدر می فرمایند، امید، نشاط، این ها مال این است که وجود انسان با این توسعه پیدا می کند.

ظاهرا دیگر وقت وقت اذان است. خیلی بحث بحث زیبا است؛ خیلی به نظر من … . با ایام هم که تناسب دارد. ان شاء الله این تناسبش را هم خود خدای سبحان ایجاد کرده؛ چون ما داریم به ترتیب می رویم جلو؛ نقشی نداریم؛ اما تناسب خودش ایجاد شده؛ و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

ان شاء الله همه مان صدق لم یلحقوا بهم در وجودمان شده باشد و سرنوشت و عاقبتمان هم ختم به شهادت باشد یک صلوات بلند شهیدانه بفرستید.  اللهم صل علی محمد و آل محمد.

[1] . [آل عمران: 169-171]

[2] . [عبس: 37]

[3] . [آل عمران: 140]

[4] . [النحل: 96]

[5] . [النور: 38] ، [الأحقاف: 16]

[6] . [فصلت: 30]

[7] . [آل عمران: 168]

[8] . [الأنعام: 94]

[9] . [يس: 26 و 27]

[10].  الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج4، ص60 و 61.

 

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 909” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید