بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین
بحثی که امروز در ادامه همان، بر مباحث شخصیت زن در اسلام در خدمتش هستیم یکی از مباحث دیگری است که در جلد چهارم المیزان مطرح شده که ذیل آیاتی که گاهی ممکن است که شبهه شده باشد یا مبنای بحث باشد. از جمله آیاتی که در این بحث مطرح است که مهم هم است بحث خیلی مهمی است، یکی آیه «عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ»[1] است که در سوره نسا آمده که حالا این را انشاالله اگر فرصت شد بعداً مطرح میکنیم که یکی از مباحث مهم است. یکی از مباحث دیگری که بحث شده در المیزان، همان آیه «لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ»[2] است که این هم یک بحث مهمی است. حالا اگر فرصت شد باز هم این را بعد عرض میکنیم خدمتتان. تا میرسد به بحث «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ»[3] اینها همه در سوره نساء است، مباحثی است که در سوره نسا است. از جمله بحثهای دیگر «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ» است که آیه،
شاگرد: …
استاد: صفحه ۳۴۳ جلد 4، آن آیه ۳۴ است «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ»[4] که این آیه شریفه است که یکی از آیاتی است که خیلی ذیل آن گفتگو شده و حتماً دوستان هم ذهنشان آشنا است.
در اینجا مرحوم علامه یک بحث مهمی را مطرح میکند که تناسبی بین احکام خانواده و احکام اجتماعیِ حاکمیتی را مرتبط میکند. این جریان بحث «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ» را بعد از اینکه بیان میکند، میگوید این یک حکم است، علاوه بر خانوادگی یک حکم اجتماعی هم است و آن حکم اجتماعی اینکه بر مردان است فقط مسند حاکمیت و قضا و دفاع، میگوید این آیه «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ» به آن هم دلالت دارد، بیان این را هم میکند. هرچند بعضی از مفسرین دیگری قبول نکردند گاهی این را، بعضی قبول کردند بعضی قبول نکردند؛ اما اختلافی، اما ایشان به عنوان اینکه آن نگاه اجتماعی را منعطف میکند به همین نگاه خانوادگی. این آیه در اولین اصلش و معنایش همان بحث خانواده است؛ اما در عین حال ایشان میفرماید که صدر آیه نگاه اجتماعی را هم دلالت دارد و آن حکم را از این آیه هم میشود استفاده کرد. حالا بیانی که ایشان دارد نسبت به این آیه شریفه که استفادههای، نکتههای مهمی هم است حتماً دوستان به تفاسیر دیگر هم رجوع بکنند.
«قوله تعالى : الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» دوتا تعلیل میآورد بر اینکه در خود آیه، چرا «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ»؟ اولاً زبانِ «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» زبانِ وصف است. الرجال نمیگوید مثلاً « كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ »[5] که آنجا امر است «كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ» که این تعبیر «كُونُوا قَوَّامِينَ» که امر است در اینجا به لسان چی آمده؟ «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ»، الرجال قوامون هم زبان وصف است هم زبان انشا است که در حقیقت باید اینگونه هم باشد؛ یعنی بیان انشایی است با عنوان وصفی، که باید در نگاه الهی (10:00) و نگاه خانوادگی که خدا قرار داده، باید مردان قَوّام..، مثل این میماند که بفرماید «کونو بالرجال قوامین» در حقیقت چی؟ در خانواده نسبت به همسرانتان. چون من حالا قید میزنم که قدر متیقنش را بگوییم تا نظام اجتماعیاش، که در خانواده عرض میکنم که مرد نسبت به همسرش، نه مردان بر زنان. یک موقع است بحث مردان بر زنان است، این میشود اجتماعی. یک موقع مرد بر زن و همسرش است این میشود نگاه خانواده، دو تا تفاوتش معلوم باشد که در ذیل بحث اگر گاهی اصطلاح را یکی از این دو به کار میبریم معلوم باشد.
پس «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ» اخبار است؛ اما در عین حال این اخبار است از یک انشا که باید اینگونه هم باشد. یعنی این حکم هم است که این حکم باید رعایت بشود و امر هم است. پس این یک نکته. نکته دوم این است که قوامون آمده. قوامون غیر از قیام است. یک موقع است به مردان میگوید باید قیام کنید به این امر، یک موقع میفرماید قوام بر این امر باشید. قوام بر این امر بودن، تاکید و شدت مسئله است که هر چند از قیم بودن هم میآید در اینجا، که قیم بودن اداره امر آن شخصی است که به این واگذار شده. قوام هم هستند که شدت تاکید است. پس غیر از قیام است که مردان باید قیام کنند بر اداره خانواده و اداره امور خانه، این یک بحث است قیام بر این بکنند. یک موقع میگوید قوام بر این امر باشند. خود این قوام بودن شدت و حدت مسئله است که پس این هم برای زنان یک امری است که وقتی که حکمی را قرار میدهد تبعیت را هم به دنبالش چه کار کرده؟ نمیشود که مرد قوام باشد و از آن طرف تبعیت نباشد. این از یک طرف است.
از یک طرف به مردان هم است که مردان هم باید این صفت و این خصوصیت در وجودشان شکل بگیرد، نه اینکه هر شل و ولی باشند. یعنی نشان میدهد مرد ایده آل و مردی که مورد رضای الهی است این است که باید نسبت به مسائل خانوادهاش قوام باشد. تعبیری که در دنباله آیه میآید «بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهم» یعنی دوتا تحلیل آورده که حالا این با را به چه جهتی بگیرند، به چه عنوانی بگیرند ممکن است معنا متفاوت باشد که با بای چی است در حقیقت، آیا بای مثلاً آلت و وسیله است یا نه، حالا با بای مقابله است که اگر مقابله باشد که این در مقابل او قرار گرفته که قوام بودن در مقابل «بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ» و «بِمَا أَنْفَقُوا» باشد یا وسیله است که به این وسیله و به این ابزار آن قوامیت محقق میشود. حالا هر کدام از اینها که باشد نشان میدهد که این قوامیت مرد هم باید در هر صورتی و هر شلی ولی این مرد قوام نیست، بلکه مردی که این دو خصوصیت را محقق میکند قوام است. بعد آیه بعد هم باز تاکید بر این مسئله است از طرف خانمها که وقتی که این طرف را بیان میکند آن طرفش راهش را هم که «صَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ» که اینها زنان صالحی که قانت هم هستند، مطیع هم هستند
شاگرد: ادامه آیه است؟
استاد: بله ادامه آیه، بله در ادامه آیه میآید که این هم خودش یک تاکید است. پس اولاً، این نکتهها را یکییکی تندتند داریم میگوییم که، پس یکی این شد که این قوام بودن «بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ» و «بِمَا أَنْفَقُوا» است. قوام هم آمده نه اقیموا، نه قائم، اینها که به صورت شدت کمتری در آن باشد. پس این هم یک نکته.
«الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ» تعبیر «عَلَى النِّسَاءِ» آورده، حتی نوع نگاه را به عنوان زوجیت از ابتدا قرار نداده، رجال و نساء آورده. لذا مرحوم علامه از همین عنوان استفاده میکند که «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ» این عمومیت دارد، فقط انحصار به خانواده ندارد. از اینکه تعبیر را میتوانست خدای سبحان مثل این باشد که در خیلی جاها مرد را به عنوان بعل میآورد، به عنوان زوج میآورد، به عنوانهای مختلف که آورده میشود که نشان میشود منحصر به جریان خانواده است نه جریان عموم حکم که مرد و زن را شامل بشود؛ اما به عنوان «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ» آمده، این هم یک نکته دیگری.
این را عرض کردیم نیمهکاره شاید ماند. هر جا حکمی آمده در مورد چیزی، حتماً مقابلش را هم باید چه کار کرده باشد؟ جعل شده، یعنی اگر اینجا میآید که «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ» پس تبعیت هم برای زنها به همین نسبت در همین دایره جعل شده، آن هم یک نکته بعدیاش است که لزومی ندارد او را بیان کند و الا لغو و لهو است که حکمی بیاید آن چیزی که این را بخواهد محقق بکند را جعل نکرده باشد. از طرفی که وقتی میگوید مرد قوام است پس باید زن هم در این نسبت، در همین نگاه مطیع باشد دیگر. دیگر او حتی اگر جعل هم نکند گفته هم نشود، دیگر کفایت میکند همین طرف مسئله که گفته شده؛ در عین اینکه اینجا آن هم بیان شده که «الصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ» آمده که حالا آیهاش انشاالله خدمتش هستیم.
پس میفرماید که «القيم هو الذي يقوم بأمر غيره، والقوام والقيام مبالغة»[6] این در عینی که امر کسی را «يقوم بأمر غيره» قوام و قيام مبالغه این است، این شدت! خب این شدت هم در اجتماع، هم در خانواده تکلیف مرد را سنگین میکند یا فقط یک مزیتی به مرد میدهد؟ تکلیف مرد خیلی سنگین میشود. این جوری نیست که مرد با توان عادیاش باید کوشش کند برای اداره خانواده. وقتی که میشود قوام، پس باید چی باشد؟ با تمام توانش، چون صفت فقط قیم بودن نیست، بلکه صفت قوام بودن است. این هم خلاصه این طرفش هم باید دید که تکلیف برای مردان سختتر میشود که خدا با این عنوان یک تکلیف شاقی را هم در نظام خانوادگی، هم در نظام اجتماعی بر عهده مردان گذاشته.
شاگرد: …
استاد: به طبع خلاصه شدت تبعیت هم میآید. حالا منتها شدت تبعیت آیا میآید یا نمیآید یک بحثی است که حالا دنبالش انشاالله اگر شد بحثش را میکنیم. اصل تبعیت میآید؛ اما آیا شدت تبعیت معنا پیدا میکند یا نمیکند و چگونه میشود آن را انشاالله بحث میکنیم.
«والمراد بما فضل الله» اینکه در اینجا فرمود که «بما فضل الله»، بالاخره این نکته کلیدی است «بما فضل الله و بما انفقوا» این دوتا دوتا نکته کلیدی است که «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ وَبِمَا أَنْفَقُوا»[7] اگر این دو تا نباشد، اگر «بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ » نباشد و «بِمَا أَنْفَقُوا» نباشد، یعنی مرد تفضیلی نداشته باشد در آن صفتی که باید قوام باشد، و مرد انفاقی را که لازمه قوام بودن است که آن قیم بودن است آن را نداشته باشد آیا «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ» باقی میماند یا نمیماند؟ این شبهه است که اگر مردی این دوتا خصوصیت را نداشت، یعنی آن فضیلتی را که باید داشته باشد در مدیریت نداشت و آن نگاه «بِمَا أَنْفَقُوا» را نداشت، این باقی میماند یا نمیماند؟ بعضی از فقها گفتهاند که نه دیگر، اگر در اینجا شد باقی نمیماند. یعنی «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ» با انجام این دو مسئولیت است که قوامیت معنا میدهد و الا اگر این دو مسئولیت نباشد، این دو کار نباشد، مرد توان این دو کار را نداشته باشد «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ» این رجل نسبت به این همسرش این قوامیت را ندارد اگر قدرت ندارد، که حالا آن جای بحث دارد پس آن نظام خانواده چگونه میشود؟ اما اصلش این است که میخواهم اهمیت این دوتا صفتی را که در اینجا آمده معلوم بشود که میفرماید که «والمراد بما فضل الله بعضهم على بعض هو ما يفضل»[8] که این همان بحثی است که قبلاً شد که خدای سبحان مرد را به صفتی تفضیل داد و زن را به صفتی تفضیل داد.
صفتی را که مرد را تفضیل داد که همان عقل و آن مدیریت است در نظام اجتماعی و خانوادگی، این مسئولیتِ قوامون مترتب بر همان نظام خلقتی است که برتری که در نظام خلقت داده از این جهت که مدیریت را، قدرت تعقل را به عنوان مرد را این را قرار داده که گفتگویش راجع به این مفصل شده. در عینی که، حالا بعد میآید استحکام خانواده متفرع بر هم قدرت تعقل است هم قدرت احساس است که این دو تا با هم تلفیقاً یک خانواده را چه کار میکنند؟ منتها قدرت احساس به دنبالش تکالیفی را میآورد قوت احساس، و قدرت تعقل به دنبالش تکالیفی را میآورد؛ یعنی هرکدام متفرع بر آن خصوصیت تکلیفی را به دنبالش میآورد.
شاگرد: مجموعه این دو تحلیل علت برای قوامیت یکیاش باشد کفایت میکند
استاد: ظاهرش این است که بما و بما [19:12] عطف شده، یعنی هر دو با هم باید باشد
شاگرد: یعنی یکیاش ناقص شد …
استاد: یعنی اگر یکی ناقص شده، اقلاً این است که زیر سؤال میرود، یعنی آن قوامیت اقلش این است که..، چون اینها تشکیکی است، هر دویش تشکیکی است، یعنی اینجور نیست که یا باشد یا نباشد، اینجوری نیست. «بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ وَبِمَا أَنْفَقُوا» یک امر تشکیکی است. ممکن است که در حد ضرورت بتواند «بِمَا أَنْفَقُوا» را محقق کند یا در حد ضرورت مدیریت را اداره بکند، مدیریت خانواده را، اما نتواند مدیریت کاملی داشته باشد، نتواند انفاق تامی بدهد. این مراتب تشکیکی دارد، اگر کسی قطعاً هیچ مرتبهایاش را نداشته باشد این امر قطعاً زیر سؤال میرود. اما اگر مراتب تشکیکی داشت، تا چه مرتبهای قابل تحمل است و این الرجال. (20:00) شاید بعضیها به اینجا بگویند که «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» هم به همان نسبت تشکیکی، تشکیکی میشود. تشکیکی «بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ وَبِمَا أَنْفَقُوا»
شاگرد: «بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ» را به صورت مطلق آورده میتوانیم بگوییم «بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ» مثلاً فعل … [20:18] میآمد یعنی کلاً مرد از زن جلوتر است، حالا این که بگویی آقا در تعقل است یا فقط در ارث و …
استاد: نه دیگر اینها مثل این میماند که نسبت حکم موضوع و محمولی که در اینجا آمده خودش دایره حیطه این تفضیل را بیان میکند که دایره تفضیل در کجا است، دایره این تفاضل در خود حکم چی شده؟ دارد «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» را میگوید؛ در حالی که ما می دانیم که آیات قبل همین آیه همان آیه «لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ»[9] اراده و حریت زن سرجایش است. یعنی آنها را حفظ کرده، در آیات قبلاً آمده، سر جایش محفوظ است با حفظ آنها اینجا چی است؟ «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» است. پس معلوم میشود «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» منافاتی با حریت و اراده زن ندارد. خودبهخود تخصیص خورده دیگر، چون آیات پشت سرهم هم است یعنی دارد آیات دنباله هم دارد یک مسئله را بیان میکند و بحث هم اگر در خانواده باشد که جریان خانواده است که بعداً بحث نشوز پیش میآید، قطعاً قدر متیقنش میشود در همان نظام خانوادگی و مسائل مربوط به خانواده
شاگرد: «بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ» را چه جوری توضیح میدهد؟
استاد: «بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ» یعنی بعض رجال را بر نسا، «بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ» یعنی رجال را بر نسا، در چی تفضیل داد؟
شاگرد: بعضیشان را چرا؟
استاد: نه «بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ» یعنی انسانها را، «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» چرا؟ «بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ» به خاطر اینکه خدای سبحان انسانها را بعضی را بر بعضی برتری داده، این برتری دادن و تفاضل در نسبت عقل است در نظام خلقت، که خدا این را مظهرش را در مرد قرار داد و مظهریت احساس و عاطفه را در زن قرار داد. لذا این تفاضل سبب میشود که این «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» هم چی باشد؟ حکم، لذا این تفاضل «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» آن «بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ» را هم روشن میکند که مطلق نیست؛ بلکه به آن چیزی است که قوامیت را میخواهد محقق بکند. قوامیت در دایره همان مدیریت و تعقل است که این قوت و شدت است که در مرد است که میتواند کسب داشته باشد و همچنین مدیریت در عقل، این دو تا را. این دو تا خود حکم دارد خودش را نشان میدهد.
شاگرد: …
استاد: یا به مقابله گرفتند با را یا به آلت و وسیله. حالا به سببیت و به مقابله در حقیقت می گویند در مقابل این است، این الرجال در مقابل این دوتا است
شاگرد: پس ما میتوانیم ارزیابی از خانوادههای اسلامی داشته باشیم که بگوییم مردهایی که در خانواده این دو ویژگی را نداشته باشند و خانمهایی که این دو ویژگی را …
استاد: بعضیها خواستهاند این را بیان بکنند، اما دلیل در حد استحسان است. به دلیلی که برهان برسد چون درست است که «… تعمم و تخصص» [23:24] اما در اینجا شاید عنوان علت پیدا نکند، چون با را به عنوان علیت نگرفتند، بلکه به عنوان همان مقابله، این در مقابل آن است. اما اگر این نبود و زنی اینها را داشت، آیا میشود گفت که آنجا آن زن قوام است بر مرد؟ این را نتوانستند کسی، این را اظهار نکردند. اما اینکه قوامیت مردم متفرع بر این دوتا است، اگر نداشت قوامیتی ندارد آن تقریباً از داخلش استفاده کردهاند عدهای، این را استفاده کردهاند.
ولی آن طرفش حالا اگر زنی این دو خصوصیت را داشت، مدیریت خانواده به عهده زن بود و زن شغل داشت و درآمد داشت و مرد در خانه روزی خوار بود، همان جوری که گفتند دارد تغییر و تحول میشود در عالم، بالاخره این جنس دارد تغییر میکند کلاً. اگر اینجوری شد آیا به این صورت میشود که اینجا زن بر مرد مقوم باشد؟ این را نگفتهاند. قوام نشده اینجا. اما قطعاً عرفا محقق شده، هر چند که شرعاً ممکن است حکم شرعی، مطلوب شرع نیست و این مطلوبیت ندارد برای شرع، حتی اگر عرفاً محقق شده.
شاگرد: مطلوبیت ندارد، ما میتوانیم ذم بکنیم آن خانواده را یا نمیتوانیم؟
استاد: حالا جا دارد یک موقع میبینید که مرد توان و کشش این کار را ندارد، ذم کردنش یعنی پاشیدن خانواده. اما یک موقع است میگویم خانواده مطلوب ما نیست البته. خانواده مطلوب نیست! یعنی میتوانیم خصوصیت یک خانواده مطلوب را با این نگاه ترسیم بکنیم، بگوییم آن خانوادهای است که مرد قدرت انفاق کاملی داشته باشد، قدرت مدیریت کاملی داشته باشد؛ هر چند تشکیکی است. یک دو سه، چند فاز برای این میتواند آدم ترسیم بکند؛ چه «بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ» در مدیریت چه «بِمَا أَنْفَقُوا» در آن کنترل. کنترل هم فقط به این نیست که پول زیادی بدهد «بِمَا أَنْفَقُوا» فقط دادن پول نیست، درآمد زیاد نیست که بگوییم هر کسی پولدارتر است «بِمَا أَنْفَقُوا». نه «بِمَا أَنْفَقُوا» یعنی خانواده را درست در خرج اداره کردن، «بِمَا أَنْفَقُوا» یعنی اداره. ممکن است یک کسی پول زیادی داشته باشد اما درست اداره نکند؛ یعنی همیشه آن خانواده طلبکار محسوب بشوند. اما یک کسی متوسط باشد اما به خوبی اداره بکند و آن خانواده راضی باشند «بِمَا أَنْفَقُوا» صدق بکند. که اینها را هم باید حتماً در شرایط دید.
بعد ایشان میفرماید که «والمراد بما فضل الله بعضهم على بعض هو ما يفضل ويزيد فيه الرجال بحسب الطبع على النساء»[10] بحسب طبع یعنی طبیعت،. طبیعت مردان بر زنان، این خصوصیت «وهو زيادة قوة التعقل فيهم، وما يتفرع عليه» دنبال این اموری که بر این متفرع میشود. «من شدة البأس والقوة والطاقة على الشدائد» وقتی که مجبور است برود دنبال کار، تواناییهای دیگرش هم که آن شدت و بأس و تحملش و اینهایش هم بالاتر میرود. «من الأعمال ونحوها فإن حياة النساء حياة إحساسية عاطفية مبنية على الرقة واللطافة»[11] و در مرد نه، مقابل این آن طرفش. نمیگوید مرد اهل احساس نیست، مرد احساس ندارد، مرد دستش را به آهن بزند سنگ…، او هم نفهمد، نه. تحملش در این مسائل از جهت وجودی شدیدتر است.
«والمراد بما أنفقوا من أموالهم ما أنفقوه في مهورهن»[12] یک- وقتی که میخواهند ازدواج بکنند، برای او مهر قرار میدهند که اصلاً لازم است مهریه قرار دادن. مهریه قرار دادن یک امر کناری نیست، در اسلام به عنوان یک امر لازم دیده شده. حالا این است که کثرت مهر را قرار ندادند، مذموم است کثرت مهر، کثرت مهر! اما اصل مهر را لازم دیدند و شاید اگر بگویند که کسی ذکر مهر هم نکند خودبهخود منصرف بشود به مهرالمثل، که در حقیقت به مهرالمثل خودبهخود..، یعنی اینقدر لازم است که اگر ذکر هم نکنی، خودبهخود به مهرالمثل منتقل میشود.
شاگرد: استاد اینکه این تفسیر را با محوریت مرد توضیح داده، این ویژگی برای مرد حساب میشود، یعنی امتیازی حساب میشود برای مرد؟ یعنی گفته مرد قویتر از زن است در این، نگفته زن ضعیفتر از مرد است در این.
استاد: مسلماً نمیخواهد زن را مذمت کند در اینجا، اگر میگفت زن ضعیفتر است…، نه اگر میگفت زن ضعیفتر است یعنی زن این خصوصیت را ندارد، باید داشته باشد ندارد. اما در اینجا وقتی که میگوید مرد در اینجا قدرت و قوت را دارد، این قدرت و قوت داشتن که به حسب طبیعتش هم است یعنی لازمه وجود این است باید اینجوری باشد.
شاگرد: این تضعیف نیست دیگر، چون که در طبیعتش نیست.
استاد: اگر از زن میآمد میگفت زن ضعیف است در اینجا، او تضعیف بود. اما اگر میگوید للرجال
شاگرد: چه جوری تضعیف بود حاج آقا؟ نداشتن یک صفت برای زن که اصلاً برایش کمالی هم نیست
استاد: ببین وقتی که می گویند این را ندارد، یعنی
شاگرد: مثل مرد که احساسات ندارد
استاد: نه احساسات ندارد دیگر، خرابش نکنید. یعنی وقتی که یک چیزی را می گوییم ندارد عدم و ملکه میشود. عدم و ملکه یعنی قابلیت این را باید داشته باشد ندارد الان. الان می گوییم مرد این خصوصیت را دارد. این خصوصیت را چون دارد، مرد این خصوصیت را دارد لذا قوام بودن هم برای مرد جعل شده. این بیان لطیفترین بیان است که نمیآید بگوید زن ندارد پس مرد باید این کار را به اصطلاح قوام باشد. اگر میگفت زن ندارد، یعنی میبایست داشته باشد و ندارد، اگر میگفت زن ندارد عدم و ملکه میشد دیگر، عدم ملکه میشد، یعنی این را باید داشته باشد و ندارد. اما وقتی که به این مرد می گویی که چون دارد، این نسبت به زن سکوت است. نمیگوید زن ضعیف است در این مسئله. این خودش یک نکته دقیقی است که این در نگاه دقیقِ بیان است که آن اگر بود قابل این بود که زن میتوانست داشته باشد و ضعیف است در این مسئله، عدم ملکه باشد.
شاگرد: … [29:16] محوریت مرد هم میشود از این آیه در بیاید یا نه؟
استاد: محوریت مرد در مسئله مدیریت و انفاق بله.. محوریت مرد در مسئله مدیریت و انفاق. اما در همه مسائل نه، در این دو تا «بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ» در مدیریت و «بِمَا أَنْفَقُوا» در همین دو تا، یعنی این دو تا بله، در عین اینکه محوریت زن است در آن مسئله مربوط به زن. از حضانت و تربیت و نمیدانم آنها محوریت زن است در آن مسائل، بله البته میشود؛ منتها این با همین حد مسئله روشن باشد.
شاگرد: …
استاد: حالا بیان میکند ایشان این را، در جهات اجتماعی (30:00) که میخواهد عمومش بدهد؛ منتها چون نسا هم جمع آمده «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» میتواند تکتک مردان در مقابل تکتک زنها قرار بگیرد؛ یعنی یک مرد در مقابل یک زن که یک خانواده میشود. میشود حیثیت رجال بر نسا باشد که اجتماعی بشود. اگر گفتیم رجل در برابرِ، رجلی در برابر نسایی، این میشود خانواده! اگر گفتیم رجال در مقابل نسا به عنوان اینکه این الرجال جمع و یکییکی ندیدیم بلکه کل دیدیم در مقابل کل، آن میشود حیثیت اجتماعی که مرحوم علامه این استفاده را میکند.
شاگرد: حیثیت تحلیلی دیگر، یعنی مواردی که این جوری نیست باز آن قوامیت برقرار است.
استاد: مواردی که چیه؟
شاگرد: همین موارد حیثیتی که در آیه قرآن نام برده «بما فضل الله …» [30:43]
استاد: نداشته باشد اینها را، باز هم قوام باشد؟
شاگرد: بله دیگر، چون آمده اینها حیث تأویلش میشود، یعنی حکمت قرآن است، علتش نیست.
استاد: عرض کردم که این را قبول نکردند به خصوص در نظام اجتماعی. یعنی در نظام اجتماعی مردی که این قدرت را ندارد اگر بخواهد قوام باشد میخواهد چه کار باید بکند در قوامیتش؟ میخواهد چه کار کند؟ یعنی اگر بخواهیم قوامیت را بشکافیم قوامیت یعنی چی؟
شاگرد: …
استاد: آن در نظام خانواده است ببین، در نظام اجتماع دیگر این نیست که، نمیشود بگویی هر زنی میخواهد برود بیرون باید از همه مردها اجازه بگیرد.. بگوید آقا اجازه میدهید من بروم بیرون؟ این دیگر نظام خانواده است دیگر، اختصاص به خانواده دارد اما در نظام اجتماعی، قوام بودن یعنی چی؟ قوام بودن یعنی قدرت مدیریت، قوام بودن یعنی قدرت اقتصادی، مدیریت اقتصادی بتواند جامعه را به صلاح برساند. اگر مرد این قوت را نداشته باشد، میشود بگوییم که زنها باید تحت نظر این مرد قرار بگیرند در جامعه؟ حکم که نیست که. خود بین مردان هم هر مردی که قدرت ندارد حاکم بشود که. بین اینها الک میشوند الک میشوند تکوتوک چند نفر باقی میمانند که قدرت حاکمیت دارند. حالا تازه بین اینها هم حاکمیت صالحه یا حاکمیت فاسده تازه درمیآید بین اینها. پس مسئله معلوم است دیگر، در خانواده هم همین مسئله است. آیا اگر مردی قدرت درآمد نداشت، حالا تنبل بود سرکار نمیرفت مثلاً، و مدیریت خانواده.. این رجال «قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» در این حالت هستند؟ یعنی زن بیچاره، این تحت نظر این مرد باید بگوید که از خانه بیرون نرو کاری هم نکن، من هم نمیروم کاری هم نمیکنم، بنشینیم اینجا تا از گرسنگی بمیریم. میشود بگوییم که این عبادت است در اینجا که بنشینند در خانه تا از گرسنگی بمیرند چون مرد نمیرود، به زن هم اجازه نمیدهد برود، بعد این بمیرد اینجا، بنشینند بمیرد این ثواب برده که در حقیقت چی شده؟ تا مرده، خلاصه بالاخره دیگر این باید حکم دایر مدار عقل است دیگر، یعنی در سیره عقلا معلوم است تا جایی است که عقل این را میپذیرد این نگاه را.
«والمراد بما فضل الله بعضهم على بعض هو ما يفضل ويزيد فيه الرجال بحسب الطبع على النساء ، وهو زيادة» اینها را که خواندیم دیگر، « والمراد بما أنفقوا من أموالهم ما أنفقوه في مهورهن ونفقاتهن» یکی مهر، یکی نفقهای که وجوب نفقه است این دو تا «وعموم هذه العلة» تعبیر را ببینید! «عموم هذه العلة» که این علت دیده ایشان «يعطي أن الحكم المبني عليها أعني قوله : « الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ » غير مقصور على الأزواج» ایشان میخواهد از این تعدی بکند، عموم حکم که حکم آمده که اینجا «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» که حکم عموم است، میگوید ایشان میفرماید این نشان میدهد که «غير مقصور على الأزواج بأن يختص»[13] آنهایی که میگویند منحصر است بر ازواج، از چی استفاده میکنند؟ از قرینه مقامیه ،که اصلاً بحث در رابطه با خانواده است. قبل و بعد بحث در رابطه با خانواده است. لذا چون بحث در رابطه با خانواده است «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» منحصر است به جریان خانواده، نه حیثیتهای اجتماعی. حالا اگر داریم که زن نمیتواند حاکم باشد، نمیتواند قاضی باشد، نمیتواند جنگ را در مقام دفاع بربیاید، میگوید آنها حکم جدا دارد، آن هم دلیل جدا دارد.
اما مرحوم علامه میفرماید که این حکم عام است هرچند ذیل آن خاص باشد، منافاتی ندارد که حکم عام باشد و ذیل آن مصداقش باشد خاص باشد، از مصادیقش باشد. کبرای کلی باشد اما صغرا خاص باشد و جزئی باشد. «غير مقصور على الأزواج بأن يختص القوامية بالرجل على زوجته» فقط، که این خاص باشد. «بل الحكم مجعول لقبيل الرجال على قبيل النساء» قبیلۀ رجال بر قبیلۀ نسا «في الجهات العامة التی ترتبط بها حياة القبيلين جمیعاً» در این جهات «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ»؛ «فالجهات العامة الاجتماعية» چیه؟ «التی ترتبط بفضل الرجال كجهتي الحكومة والقضاء مثلاً اللتين يتوقف عليهما حياة المجتمع»[14] همانجور که حیات یک خانواده مبتنی بر قوامیت مرد است، حیات اجتماع هم مبتنی بر حاکمیت مرد است و قاضی بودن مرد است. «إنما يقومان بالتعقل الذي هو في الرجال بالطبع أزيد منه في النساء»[15] پس این ازیدیتی که در رجال است نسبت به نسا، متعین میکند. ازیدیت متعین میکند. ازید است چون زن هم تعقل دارد، زن هم مدیریت دارد، قدرت درآمد پیدا کردن دارد؛ اما غالب این است که این ازید است و این برای این دیده شده است، لذا این تعیین ایجاد میکند که باید..، و خانواده مطلوب و اجتماع مطلوب هم این است در نظر اسلام. یعنی اسلام نمیخواهد اگر یک زنی هم قدرت شدید دارد در این مسئله، بیاورد در رصد این کار قرار بدهد. میگوید نه، این باید در همان حیثیت چی قراربگیرد؟ کار بکند، درآمد داشته باشد، منعی برای کار کردن و درآمدش نیست. منعی برای اینکه کارخانه داشته باشد و مدیریت داشته باشد نیست؛ اما حاکمیت به معنای حکومت کشورداری را به او نمیسپاریم، قضاوت را به او نمیسپاریم.
شاگرد: حکومت حکومت است چه فرقی میکند؟
استاد: عرض کردم که
شاگرد: حاکم باشد بر یک عده قلیلی مثلاً یک کارخانه
استاد: اشکالی ندارد، ببینید این مسئلهای که مدیر یک کارخانه باشد امر حکومتی نیست، امر چی است؟ یک قوامیتی است، قوامیتی است. این را جلوی زن را در این مسئله نگرفتند، لذا در مدیریت اقتصادی میشود بگویی که زن مدیریت اقتصادی داشته باشد اما، یعنی پول داشته باشد مالک بشود، پولش را هم بتواند سرمایه گذاری بکند اما مدیریت نداشته باشد، میشود بگویی؟
شاگرد: مدیریت به مردان نداشته باشد، الان ارث
استاد: یعنی اگر میخواهد کارخانه راه بیندازد کارخانه زنان راه بیندازد؟
شاگرد: نه بحث سر این است که اصلاً میتواند حاکمیت داشته باشد؟
استاد: خب بله، سیره پیغمبر بوده دیگر، سیره پیغمبر این بوده که خدیجه سلام الله علیها خودش چی داشته؟
شاگرد: آنکه قبل از اسلام بوده
استاد: نه دوران بعد از خلاصه خود ازدواجش با پیغمبر هم حضرت خدیجه سرمایه دار بزرگ بود و تخطئه نکردند این را. بعد البته حضرت خدیجه سرمایهاش را در خدمت پیغمبر گرفت، اما تخطئه نکردند این را و کسان دیگری هم که بودند تخطئه نشدند. یعنی اینکه وقتی که اجازه میدهند مالکیت را و حریت اراده را، این در حقیقت چی است؟ بله اگر لازمۀ این مدیریت تبرج باشد، لازمه این مدیریت تبرج باشد اختلاط باشد. ببینید لازمه..، یک موقع است که یک خانمی است در یک جایی مدیریت دارد میکنند طرح و برنامه دارد، معاونین و مشاورین پشت خودش دخالتی در این کارهایی که
شاگرد: مشاورین بالاخره یا مرد هستند یا زن
استاد: عرض کردم، ببینید اینها دوتا حکم است؛ اگر امکان تحقق داشت در ماهیت حکم، یک موقع شما میگویید در مصداق نمیشود، می گوییم خب این حرام هم نیست اما مذموم است. چون حرام نیست قطعاً اگر اختلاط دنبالش بیاید، اما اگر توانست مدیریت جوری بکنند زن که این اختلاط هم در آن نباشد. برنامه ریزی میکرد، ابلاغ میکرد مثل الان که این کارها خلاصه دیگر با نرم افزار و چی چی می گویید کامپیوتر! نشسته در خانه، تمام را زیر نظر دارد بهره وری را طراحی میکند، دستوراتش را هم میدهد همه کارها را هم میکند، تبرجی هم در بروز و ظهوری که بخواهد ارتباط داشته باشد نیست.
شاگرد: سر تعقلی است که در مرد است این موجب قوامیت میشود
استاد: همین را داریم می گوییم که این تعقل انحصاری در مرد نیست، در زن هم است.
شاگرد: بیشتر فکر کنم سعه و ضیقش را …
استاد: ببینید در زن هم است، همچنان که احساس هم فقط در زن نیست در مرد هم است؛ اما منتها آنی را که مطلوب دین است به صورت قالب میگوید او، من این را در طبیعت این بیشتر قرار دادم که اصلاً اساس بر این باشد که این قوام باشد. منتها در اجتماع آیا منع شده که زنی این کار را بکند؟ منع نشده از جهت دینی. اگر جایی منجر به یک حکم ثانوی بشود، اختلاط حرام باشد، منجر به تبرج باشد، آنجا مذموم است آن هم به نحوی که اگر به حرمت کشیده بشود. اگر به حرمت کشیده نشده باشد مذموم بودنش مال این است که نمیخواهد اسلام اینجوری را. اما اگر به نحوی مدیریت کرد که اینها هم پیش نیاید، این اصلاً هیچ اشکالی ندارد.
شاگرد: بحث فقهی نمیکنیم که، الان داریم اداره جامعه را بررسی میکنیم ببینیم با چه کسی است.
استاد: الان ما داریم نگاه اسلام را می گوییم دیگر
شاگرد: …
استاد: شما نگاه اسلام را داریم میگویم دیگر، یعنی از منظر اسلام داریم میگوییم
شاگرد: شما وقتی میخواهید بگویید منعی نداریم بحث را میبرید روی فقه، میگویید منعی نداریم چون اختلاطی نیست و اینها …
استاد: نه در نگاه ببینید
شاگرد: ما بحثمان الان فقهی نیست، بحثمان این است که آیا این زن اصلاً جایگاهش اینجا است؟ بحث سر این است جایگاه زن اینجا نیست. حالا یک نفر استثنائی شد یک حرفی است.
استاد: ببینید شما الان سر بحث این است که زنی است پول دارد، میتواند کارخانه بزند، مدیریت کارخانه را هم میتواند داشته باشد. دیگر همه اینها شخص است دیگر. روی نسا نبردید که، دارید می گویید زن، یک زن خاصی که این قدرت را دارد، آیا حرام (40:00) است یا مانع ندارد؟ آیا مذموم است یا مذموم نیست؟ آیا از نظر اسلام این پسندیده است یا پسندیده نیست؟ داریم این را میگوییم، حکم این را داریم میگوییم ما اصل
شاگرد: پسندیده است؟
استاد: عرضمان این است که از جهت اسلامی مباح است یعنی اگر کارآفرین باشد، به لحاظ کارآفرینی مطلوب است. اما اگر اختلاط و تبرج باشد ممدوح نیست. اگر این مدیریتش ملازم باشد حیثیت خانوادهاش خدشهدار بشود این مذموم است. حکمها با همدیگر سنجیده میشود. یعنی فینفسه این حکم از نگاه دینی هر سرمایهای که به کار بیفتد مطلوب است در نگاه دینی. سرمایه به کار بیفتد! اما این سرمایه به کار افتادن اگر ملازم با یک حکم مذمومی شد قطعاً به همان نسبت ذم پیدا میکند، این در نگاه دینی اینجوری است. پس زن میتواند مدیریت داشته باشد در نگاه اجتماعی؟ خب مانعی ندارد اما به شرط اینکه
شاگرد: با توجه به جایگاه زن اصلاً فرض کنید این جایگاه
استاد: این را قبلاً بحث کردیم که اولاً و بالذات شخصیت زن برای چه جهتی است؟ برای این است که احکام خانواده را محکم کند؛ یعنی آن نظام خانواده را مستحکم کند. این را قبلاً هم گفتیم اگر زنی علاوه بر این کاری که داشت، توانست اقدام دیگری داشته باشد مثل خود حضرت خدیجه سلام الله علیها. علاوه بر این که در نظام خانواده است در نظامِ..، میتواند کار دیگری هم بکند، فعالیت دیگری داشته باشد آیا مذموم است کلاً؟ میگوید نه مذموم نیست. منتها حد دارد؟ حد دارد. حدش کجا است؟ مدیریت کلان نمیتواند داشته باشد. مدیریتهای کلان حاکمیتی اصلاً بر زن حرام است آن مدیریت کلان. حد مدیریت کلان کجا است؟ آن قابل بحث است. حد مدیریت کلان کجا است؟ قابل بحث است. قطعاً یک جاهایش قدر متیقن است یک جاهایش متشابه است؛ یعنی اینکه میشود حاکم مثلاً الان بگویند رئیسجمهور، این قدر متیقن است. ولی فقیه قدر متیقن است. اما حالا وزیر شدن آیا داخل در این میگنجند یا نه؟ متشابه است قابل بحث است. با ملاکها میشود به اینها تا حدی رسید.
شاگرد: هیچ مفسده دیگر هم نداشته باشد، ولی برای خود این زن خوب است؟ اصلاً هیچ مفسدهای، نه اختلاط است نه فلان است، برای خودش خوب است؟
استاد: به عنوان چی خوب است؟ یعنی آیا شخصیت
شاگرد: با توجه به این که شخصیت زن معد بر احساسات است، با امور جزئی سر و کار دارد، قوه تعقلش و …؛ ولو اینکه به قول معروف برود وارد اجتماع هم بشود، با توجه به اینکه با طبیعت خودش سازگاری ندارد این کار، میگوید این مذموم است … [42:49]
استاد: عرض کردم مذموم بودنش با این عنوان است که ما برای زن این را تجویز نمیکنیم که برو این کار را بکن از اول. یعنی سوقش نمیدهیم. اما اگر زنی رفت برای این کار، آیا جلویش را میگیریم؟ میگوید نه. چون منع حرمت ندارد. این دوتا را باهم حکمش را داریم نگاه میکنیم. یک موقع می گوییم آیا سوقش بدهیم به این کار؟ بگوییم برو، تشویقش هم بکنیم هلش هم بدهیم، بگوییم برو بارک الله، الگو و نمونه باش؟ میگوید نه ما هل نمیدهیم اما اگر رفت در این کار، موفق هم بود جلویش را نمیگیریم ما، چون منعی ندارد. پس بحث را ببینید دو نسبت است، یک موقع آیا زنها را سوق بدهیم به این نگاه؟ یا نه منعی نکنیم؟ منع نمیکنیم، قطعی است که منع نمیکنیم در این مرتبه.
بعد میفرماید که «وكذا الدفاع الحربي الذي يرتبط بالشدة وقوة التعقل كل ذلك مما يقوم به الرجال على النساء» که قوام مردها بر زنها «وعلى هذا فقوله : ( الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ ) ذو إطلاق تام»[16] ایشان میفرماید که «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» اطلاق تام دارد؛ یعنی فقط خانواده را شامل نمیشود. اطلاق تام دارد یعنی اجتماع را هم میگیرد. پس اگر اجتماع را گرفت، آن وقت خانواده یکی از مصادیقش میشود.
شاگرد: دلیلی برای رد سیاق عملاً نیاوردند. شما فرمودید کسانی که قائل هستند این آیه انحصار به خانواده دارد و برای سایر شئون اجتماعی دلیل خاص داریم قائل هستند به سیاق آیه، ایشان عملاً چیزی نیاوردند که با سیاق آیه …
استاد: اینجا میگوید واضح است. میگوید ظهور واضح است، ظهور منعقد است. یعنی اگر کسی باشد و این قسمت، الان به ظهور واضح است. اگر یک موقع ظهور منعقد نشود و ظهور مبهم باشد، سیاق میآید ظهور را از ابتدا تخصیص میدهد، معلوم میکند که حد سیاق این ظهور چیست. اما وقتی ظهور واضح است معلوم است، غیر از آن که احکام اجتماعیهای هم این است داخلش. یعنی فقط منحصر نیست بلکه احکام اجتماع هم موید این است که در آنجا هم قوامیت رجال بر نسا است در احکام اجتماعی، آنها هم.. . لذا این موید با آنها هم هست، با همانها هم سازگار است. منعی ندارد و جهتی ندارد که تخصیصش بزنیم، از اطلاقش بخواهیم این را مقید بکنیم. این اشکالی هم نیست که اگر یک جا قانون مطلق باشد ذیلش خاص باشد. مصداقش میشود، مانع ندارد، مثل کبرا و صغرا است. کبرای کلی را قرار میدهند، بعد صغرا یکی از مصادیقش میشود. ۱۰ تا مصداق دیگر هم بیاورند باز این کلیت صدق میکند.
لذا میفرماید «ذو إطلاق تام ، وأما قوله بعد : فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ»[17] میگوید اما قول بعد از اینکه «فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ» این مختص به خانواده است. این مختص به خانواده است چرا؟ چون تبعیت زن از مرد آمده داخلش. تبعیت زن از مرد در آنجایی است که در مقابل او حق نفقه قرار داده شده. زنان که در اجتماع تابع مردان نیستند. اطلاق اراده و حریت است در اجتماع. اگر میگوید «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» یعنی مدیریت کلان اجتماعی را آنها انجام میدهند و زنان هم این مدیریت کلان را میپذیرند. اما «الصَّالِحاتُ قانِتاتٌ » دیگر در اینجا چی است؟ آن زنانی صالح هستند، آن زنانی پذیرش حکم الهی را میکنند…؛ صالح یعنی پذیرش حکم الهی، که قانت باشند در این مسئله هم مطیع باشند. آن وقت این برمیگردد به نظام خانواده
شاگرد: چرا با توجه به تقابل منحصرش نمیکنیم همان حکم اول در خانواده؟ یعنی همان حکم قوامون هم با توجه به تقابل «الصَّالِحاتُ قانِتاتٌ» منحصرش کنید به خانواده.
استاد: ایشان بیان کرد دیگر، چون در نظام اجتماعی هم این مسئله حاکمیت دارد که «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ». چون «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» در نظام اجتماعی هم این مسئله است قوامیت است؛ منتها «لصَّالِحاتُ قانِتاتٌ» مصداق بر آن است که در خانواده هم که از مصادیق آن است اگر این نگاه باشد، این نگاه آن وقت خودش بعد نتایجی دنبالش میآورد ها! اگر اطلاق گرفتیم و بعد این را مصداق گرفتیم دنبالش نتایجی میآید که حالا اگر وقت شد عرض میکنیم. اما آن جایی که این را مختص به خانواده گرفتیم و دلیل تبعیت را در رابطه با حاکمیت از دلیل دیگر گرفتیم، او خودش یک نوع نگاه دیگری ایجاد میکند. این یک نگاه کامل است که بین خانواده و اجتماع ایجاد ارتباط میکند،.همانجور که ایشان قائل بود که اجتماع طبیعی نیست ارتباطات اجتماعی! ولی خانواده رابطهاش رابطه طبعی است. اما بعضی از احکام در دایره اینها، ارتباط بین نظام اجتماعی را و نظام خانواده را مرتبط میکند با هم یکی میکند، که این دو تا، این نازله آن است در این نگاه. اگر اینجوری شد آن وقت این در نگاه طبیعی هم موکدش میشود آن وقت در خانواده.
شاگرد: مؤکد میشود ولی دلیل نمیشود
استاد: در نظام خانوادگی مؤکد میشود یعنی دوتا دلیل دارد، هم طبیعت خانواده است، هم حکم عمومی که در اینجا است. یعنی هم حکم عام است هم قانون طبیعت است که در اینجا طبیعت این را قرار داده است.
«وأما قوله فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ الظاهر في الاختصاص بما بين الرجل وزوجته على ما سيأتي فهو فرع من فروع هذا الحكم المطلق وجزئي من جزئياته»[18] این میشود یک جزئی. بحث دقیقی است این را رویش حالا دقت بکنید. «مستخرج منه من غير أن يتقيد به إطلاقه»[19] اطلاقش را مقید نمیکند، مصداقی برای او میشود. گاهی قرینه میآید اطلاق را مقید میکند، گاهی آن مصداق معین میکند. پس مصداق معین کردن غیر از این است که تقید ایجاد بکند. حکم تقید پیدا نکرده در اینجا؛ یعنی یک حکم دیگری نیامده که حکم خاص باشد که حکم عام را مقید بکند؛ بلکه مصداقی را بیان کرده. پس این دو تا با هم همیشه متفاوت هستند. گاهی حکم عام است بعد یک مصداق خاص را میآورند، این مصداق خاص فقط نشان میدهد این تابع آن است در این مسئله. اما یک موقع است که یک حکم بعدی میآید دنبال این، که نشان میدهد آن حکم را باید مقید کرد، حکم عام را حکم مقید میکند. ایشان میگوید این دومی حکم نیست دیگر، بلکه چی است؟ « فَالصَّالِحاتُ » این در حقیقت آمده روی اشخاص، که دارد میگوید که این اشخاص در خانواده، در ارتباطات خانوادگی، زن و مرد در خانواده تابع این حکم «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» هستند تابع کلی،
« قوله تعالى : « فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللهُ » المراد بالصلاح معناه اللغوي ، وهو ما يعبر عنه بلياقة النفس. والقنوت هو دوام الطاعة والخضوع»[20] که قنوت دوام طاعت و خضوع است، نه فقط طاعت و خضوع، یعنی این را دائمآً داشتن. که نسبت به مریم «يَا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ»[21] که قنوت داشته باش نسبت به ربت؛ که یعنی دوام خضوع، دائماً! یعنی آن حالت عبادت تامه، که در تمام لحظات باشد «اقْنُتِي لِرَبِّكِ» که این قنوت یعنی همان، که خودِ این قنوتی هم که ما در نماز می گوییم، یعنی این توجه دائم را میخواهیم با آن محقق بکنیم.
«ومقابلتها لقوله : وَاللَّاتِي»[22] میگوید در مقابل «فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ» مقابلش «لقوله : وَاللَّاتِي» دنباله آیه میآید «وَاللَّاتِي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَ»[23] زنان ناشزه، که نشان میدهد صالحات قانتات در چه دایرهای هستند. در دایره چی هستند؟ کسانی که در خانواده است که در مقابلش میشود ناشره، آنی که تبعیت نمیکند «وَاللَّاتِي تَخافُونَ» آن هم « تَخافُونَ نُشُوزَهُنَ» نه اینکه آنهایی که ناشزه هستند. «تَخافُونَ نُشُوزَهُنَ» یعنی خوف نشوز است. (50:00) اما در اینجا میفرماید پس صالحات و قانتات هم پس در مقابل خوف نشوز است.
«تفيد أن المراد بالصالحات الزوجات الصالحات ، وأن هذا الحكم مضروب على النساء في حال الازدواج لا مطلقاً» چون حکم موضوع دارد خودش را کاملاً نشان میدهد. « وأن قوله : ( قانِتاتٌ حافِظاتٌ ) ـ الذي هو إعطاء للأمر في صورة التوصيف»[24] یعنی اینجا گفته قانتات هم حکم را، دارد میگوید باید اهل قنوت باشند. اگر رجال « قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» هستند پس زنها باید قانت باشند نسبت به مردها؛ یعنی باید خضوع داشته باشند. منتها به نحو قانتات بیان کرده که اینها کانه اختیاراً پذیرفتهاند این را. یعنی به جای اینکه بگوید باید این کار را بکنید، میگوید این جوری هستند. تعبیر چقدر لطیف است! یعنی اینجا حکم و تکلیف را که سخت هم است، به یک کسی بگویی تابع کس دیگری باش، میگوید اینها اینجوری هستند. به عنوان یک تعریف خدای سبحان دارد بیان میکند که « فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ » که اینها اهل اطاعت هستند.
«الذي هو إعطاء للأمر في صورة التوصيف أي ليقنتن»[25] باید اینگونه باشند. « وليحفظن» باید حفظ بکنند زنان نسبت به.. «حكم مربوط بشئون الزوجية والمعاشرة المنزلية ، وهذا مع ذلك حكم يتبع في سعته وضيقه علته»[26] سعه و ضیق این اطاعت برمی گردد به علت؛ که علتش تا چه حدی است این سعه و ضیق. آیا مطلقا زن باید تابع مرد باشد؟ میگوید نه. این در دایره همان نشوز است که در دایره مقابل نشوز است. دایره مقابل نشوز کجا است؟ همان رابطه زن و شوهری است. آیا زن باید مطلقا ارادهاش تحت اراده مرد باشد؟ میگوید نه. آیا مطلقا زن باید قانت باشد نسبت به مرد؟ نه، اراده زن سر جایش محفوظ است و دین را «للنساء نصیب مما اکتسبن»[27] آنی که کسب میکنند، هر چه که است مربوط به خودش است؛ و الا همان جوری که در مسائل مالی کسی اینجوری بگوید در مسائل آن وقت عبادی هم همین جور میگوید، میگوید هر کاری که زن بکند مربوط به مردش است؛ همان قولی که از رومیها بود که چیزی از خودشان ندارند. همچنان که در نظام مالی استقلال دادند، در نظام اعمالشان هم اینها میتوانند عمل صالح داشته باشند.
پس دایره اطاعت در دایره علت است که علت کجا است، که اینجا آمده «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» در دایره خانواده در چه حیطهای را شامل میشود؟ «بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا»[28] در دایره همانی که حکم آمده «وهذا مع ذلك حكم يتبع في سعته وضيقه علته أعني قيمومة الرجل على المرأة قيمومة زوجية فعلیها أن تقنت له وتحفظه فيما يرجع إلى ما بينهما من شئون الزوجية»[29] نه مطلقا! پس اینها همه باید معلوم باشد که یک موقعی بیان غلط شکل نگیرد
شاگرد: شئون زوجیات یعنی چی؟
استاد: شئون زوجیات همان رابطۀ بحث بهره مندی مرد از زن است که در مقابلش انفاق دارد.
شاگرد: قانتات هم؟
استاد: بله دیگر، قانتات هم در آن مسئله آن وقت آن خود خودش خیلی لوازم پیدا میکند. اگر زنی میخواهد خروج از منزل داشته باشد، این خروج از منزلش اگر به اذن نباشد آن وقت باز همین چی میشود؟ یا اگر کاری را میخواهد انجام بدهد، این کار منافی با آن حقوق باشد. یعنی تمامِ ایت، ببینید این
شاگرد: مردش در سفر است سه ماه دیگر هم نمیآید، هرچقدر هم برود بیاید منافی با آن استمتاع ندارد که؟
استاد: بله اگر مرد نگفته باشد که نرو، یعنی آن عدم رضایتی که در اینجا آمده، که این هم جزو
شاگرد: نه، گفته نرو، ولی منافی با …
استاد: نه، اگر گفت نرو در حقیقت آن «بما حفظن» [53:27] حالا میگوید که حافظ حدود باشد، یکی از حفظ حدود همین است که مرد نسبت به این مساله در امن و آسایش است که این رفت و آمدهایش، همه اینهایش با آن بما حفظ الله دنبال آیه هم میآید.
حالا انشاالله دوستان این را بخوانند، دیگر بقیهاش را به صورت، نکتهاش را می گوییم چون بحث مهمی هم است در عین حال. حالا من یک سؤال قبل از رفتن دوستان بکنیم. بحث شخصیت زن در اسلام را چند جلسه دیگر ادامه بدهیم مباحث را در جاهای مختلف المیزان، یا همین جا ادامه آیات را ادامه بدهیم؟ چون بحث آیهمان در جلد ۲ تمام شد تطبیقمان. آنهایی که موافق هستند آیه را ادامه بدهیم و المیزان را در جلد ۲ ادامه بدهیم آنها دستشان را بلند کنند.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
تا دقیقه 54:00
[1] نساء، آیه 19.
[2] نساء، آیه 32.
[3] نساء، آیه 34.
[4] همان.
[5] نساء، آیه 135.
[6] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 4 ، صفحه : 343.
[7] همان.
[8] همان.
[9] نساء، آیه 32.
[10] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 4 ، صفحه : 343.
[11] همان.
[12] همان.
[13] همان.
[14] همان.
[15] همان.
[16] همان.
[17] همان.
[18] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 4 ، صفحه : 343-344.
[19] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 4 ، صفحه : 344.
[20] همان.
[21] آل عمران، آیه 43.
[22] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 4 ، صفحه : 344.
[23] همان.
[24] همان.
[25] همان.
[26] همان.
[27] نساء، آیه 32.
[28] نساء، آیه 34.
[29] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 4 ، صفحه : 344.
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 444” دیدگاه میگذارید;