بسم الله الرحمن الرحیم

وصلّ الله علی محمّدٍ و آلهِ الطاهرین

رسیدیم به آیات 219 و 220 سوره ی بقره که در انتهای آیه ی 220 بحث ایتام مطرح شد و روایاتی که در این مساله بود را بیان کردیم یک تتمه ای از این بیان باقی ماند که بعضی از روایاتی را که شان نزول این ایات را مطرح میکندرا بر اساس بیان مرحوم علّامه  خدمتتان یکی دو  تا از آنها را عرض کنیم سپس وارد آیه ی بعدی شویم.

بحث  اصلی اینجا بود که وقتی  این آیه نازل شد که (إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى‌ ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً [1]) مردم نسبت به ایتام در خانه هایشان  سخت گیری کردند و به خاطر انکه اموال انها با اموال ایتام قاطی نشود  سوالاتی از پیامبر کردند وروایاتی بیان شد که بنده از کتاب حضرت ایت الله جوادی دو روایت را میخوانم که این روایات نشان میدهد   که جوّ آن زمان چگونه بوده است !

اولین روایت :

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ أَبِی‌الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ عَنْ أَبِی‌عَبْدِ‌اللَّهِ (علیه السلام) فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَقَالَ ذَلِکَ رَجُلٌ یَحْبِسُ نَفْسَهُ عَنِ الْمَعِیشَهًِْ فَلَا بَأْسَ أَنْ یَأْکُلَ بِالْمَعْرُوفِ إِذَا کَانَ یُصْلِحُ لَهُمْ أَمْوَالَهُمْ فَإِنْ کَانَ الْمَالُ قَلِیلًا فَلَا یَأْکُلْ مِنْهُ شَیْئاً قَالَ قُلْتُ أَ رَأَیْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُکُمْ قَالَ تُخْرِجُ مِنْ أَمْوَالِهِمْ بِقَدْرِ مَا یَکْفِیهِمْ وَ تُخْرِجُ مِنْ مَالِکَ قَدْرَ مَا یَکْفِیکَ ثُمَّ تُنْفِقُهُ قُلْتُ أَ‌رَأَیْتَ إِنْ کَانُوا یَتَامَی صِغَاراً وَ کِبَاراً وَ بَعْضُهُمْ أَعْلَی کِسْوَهًًْ مِنْ بَعْضٍ وَ بَعْضُهُمْ آکَلُ مِنْ بَعْضٍ وَ مَالُهُمْ جَمِیعاً فَقَالَ أَمَّا الْکِسْوَهًُْ فَعَلَی کُلِّ إِنْسَانٍ مِنْهُمْ ثَمَنُ کِسْوَتِهِ وَ أَمَّا {أَکْلُ} الطَّعَامِ فَاجْعَلُوهُ جَمِیعاً فَإِنْ الصَّغِیرَ یُوشِکُ أَنْ یَأْکُلَ مِثْلَ الْکَبِیرِ[2].

ترجمه :

امام صادق (علیه السلام)- ابوصباح کنانی نقل می‌کند که امام صادق (علیه السلام) در مورد کلام خداوند که می‌فرماید: وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ، فرمود: «این آیه در مورد کسی است که در تدبیر امور زندگی خود در مانده است، پس چاره‌ای نیست جز آنکه از مال یتیم]که در دست اوست را به‌طور شایسته‌ای مصرف کند، امّا به شرط آنکه مال، به‌قدر کافی باشد. امّا اگر آن مال کم باشد، نباید از آن چیزی بردارد». گفتم: «این گفته‌ی خدا چیست که می‌فرماید: و اگر زندگی خود را با زندگی آنان بیامیزید، [مانعی ندارد] آن‌ها برادر [دینی] شما هستند. (بقره/۲۲۰)»؟ فرمود: «از اموال آن‌ها به‌قدری‌که برای آن‌ها کفایت می‌کند و از اموال خود نیز به‌قدری‌که کفایت تو را می‌کند خارج کن، بعد از آن [باقی مانده‌ی مال‌ها را] مصرف کن». گفتم: «اگر یتیم‌ها کوچک و بزرگ باشند و نیاز آن‌ها به لباس و غذا با هم متفاوت باشد درحالی‌که آن اموال به‌طور یکسان برای همه‌ی آن‌ها باشد به نظر شما باید چه کرد»؟ فرمود: «در مورد پوشاک به هرکدام پول لباس خودش [متناسب نیازش] پرداخت شود امّا در مورد خوراک به همه یکسان پرداخت شود چون کوچک و بزرگ تقریباً مثل هم غذا می‌خورند».

شرح :

بنابر این این آیه در مورد کسی است که در تدبیر امور زندگی خود در مانده است، پس چاره‌ای نیست جز آنکه از مال یتیم]که در دست اوست را به‌طور شایسته‌ای مصرف کند یعنی کسی که  همه ی وقتش را صرف اینها میکند مثل کسانی که در یتیم خانه ها کار میکنند و کار دیگری ندارند و همه ی وقتش آنجا میگذرد که  مشکلی ندارد که آن قدری که عرفی است و شناخته شده است بخورد  البته این در صورتی است که اموال ایتام کفایت خودشان را بکند و اضافه بماند که در این صورت  برای این شخص هم میشود مصرف شود  اما اگر مال ایتام کم بود اگر بخواهد اصلاح امر آنها را بکند و امرش دایر شود بین اینکه به آن ایتام فشار بیاید یا به خودش فشار بیاید,  آنجا خودش نمیتواند بنابر این در این صورت باید در آمدش از بیرون باشد تا به یتیم ضرر نخورد بخورد پس در این احادیث مرزها تعیین میشود که کجا میشود نزدیک شد سپس می فرماید:

قَالَ قُلْتُ أَ رَأَیْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُکُمْ قَالَ تُخْرِجُ مِنْ أَمْوَالِهِمْ بِقَدْرِ مَا یَکْفِیهِمْ وَ تُخْرِجُ مِنْ مَالِکَ قَدْرَ مَا یَکْفِیکَ ثُمَّ تُنْفِقُه[3] قُلْتُ أَ‌رَأَیْتَ إِنْ کَانُوا یَتَامَی صِغَاراً وَ کِبَاراً وَ بَعْضُهُمْ أَعْلَی کِسْوَهًًْ مِنْ بَعْضٍ وَ بَعْضُهُمْ آکَلُ مِنْ بَعْضٍ وَ مَالُهُمْ جَمِیعاً فَقَالَ أَمَّا الْکِسْوَهًُْ فَعَلَی کُلِّ إِنْسَانٍ مِنْهُمْ ثَمَنُ کِسْوَتِهِ وَ أَمَّا {أَکْلُ} الطَّعَامِ فَاجْعَلُوهُ جَمِیعاً فَإِنْ الصَّغِیرَ یُوشِکُ أَنْ یَأْکُلَ مِثْلَ الْکَبِیرِ .[4]

شرح :

 سپس از اموالشان به اندازه ای که کفایتشان میکند مثلا اگر سه نفر هستند به اندازه ی سه نفر خارج کن و همچنین از مال خودت هم به اندازه ی کفایتت خارج کن سپس آنها را خرج کن مثلا یک پیمانه برنج از مال آنها ور میداری و یک پیمانه برنج هم از مال خودت ور میداری  چون یک نفر هستی این دو تا پیمانه را میپزی و میخوری و در موقع خوردن هم ممکن است که او کمتر بخورد و … میگوید که این ها مهم نیست  البته نه اینکه تو آنقدر بخوری که به او نرسد نه اینها عرفی است و اشکال ندارد   حال آنجا بعضیشان بیشتر میخوردن و بعضیشان کمتر میخورند یا در پوشاک یکی بیشتر میخواهد ویکی کمتر ….لباس مخصوص هر کسی است و یک پول عمومی نیست که از هرکسی به یک مقدار سرانه بگذاریم و بعدش لباس های مختلفی را اندازه کنیم ! میگوید لباس که خاص است لباس هر کس مخصوص خودش است و همان مقدار از ثمن  لباسش است امّا در مورد طعام مسامحه شده است که در مورد طعام (فاجعلوه جمیعاً)[5] که همه را با هم قرار میدهید و با هم میپذید و با هم میخورید ولی لباس به صورت  اختصاصی است بله ممکن است که کسی بگه که ما دو تا توپ پارچه می خریم و میخواهیم برای همه ی اینها لباس فرم تهیه کنیم و میخواهیم که  یک جور لباس بپوشند اینجا اگر این لازم شد این بحثش جدا است ولی آنجایی که لباس اختصاصی میخواهند بخرند انجا هرکسی لباسش مخصوص خودش است ولی اگر لباس هم مثل غذا شد که خواستند که یک توپ پارچه بخرند و ارزانتر تمام میشد آنجا به صورت عرفی باید برخورد شود مثلا میگویندکه درعرف مردم این چهار شماره ی لباس قیمتش یک اندازه است با اینکه یکی بیشتر برده است و یکی کمتر برده است و عرف به این تفاوت ها اهمّیت قائل نیست .

این ها برای ما دقیق و مهم است و بینید که چه قدر فقه ما غنی است و چه طوری جواب سوالات به صورت عمیق و ظریف داده شده است و طوری با  نگاه عرفی جواب داده شده که حرج هم لازم نیاید ودر عین حال مصلحیت یتیم هم رعایت بشود و از طرف دیگر ارتباط با یتیم هم سخت نشود .

این  آیه ی شریفه ی (فان تخالطوهم فاخوانکم[6]) خیلی بیان عالی دارد که همان مشیی که انسان با برادرش دارد با یتیم همان طوری مشی کند و ما هیچ عنوان دیگری نزدیکتر از برادر در مورد رعایت کردن نداریم چون انسان نسبت به پدر و مادر یک جور رفتار میکند و نسبت به فرزندش یک طور … ولی نسبت به برادر در عین محبّت, حق متساوی و رعایت است و این نسبت زیباترین نسبتی هست که در رابطه با حقوق یتیم میشود گفت میفرماید که نه اینطور باشید که مثل پدر برای آنها باشید که مثلاً بگویید که من ولیّ او هستم و هر طور دلم  بخواهم تصرف میکنم میگه نه اون طوری نیست بلکه نسبت, نسبتِ اخوان است که در این نسبت دو برادر بر هم دیگر ولایت ندارند بلکه برادرند یعنی محبت هست ولی نسبت به هم دیگر حساب کتاب هم دارند .پس در معاشرت و خوراک و … انها برادران شما هستند .

(إِذَا کَانَ الرَّجُلُ یَلِی لِأَیْتَامٍ فِی حَجْرِهِ فَلْیُخْرِجْ مِنْ مَالِهِ عَلَی قَدْرِ مَا یُخْرِجُ لِکُلِّ إِنْسَانٍ مِنْهُمْ فَیُخَالِطُهُمْ وَ یَأْکُلُونَ جَمِیعاً وَ لَا یَرْزَأَنَّ مِنْ أَمْوَالِهِمْ شَیْئاً إِنَّمَا هِیَ النَّارُ[7]) چیزی از اموال او بیشتر قرار نمیدهد که این اگر آتش میشود چون تعدّی و تخطّی کرده است .

امام باقر ع: (جا رجُلٌ الی النبی(ص) (فقال یارسول الله ان اخی هلک وترک ایتاماً  و لهم ماشیهٌ فما یحلّ لی منها [8]؟) او گوسفندانی دارد آیا از آن گوسفندان چیزی به من میرسه ؟ که پیامبر فرمود که اگر تو تمام کارهای آن را و سرپرستی او را و رسیدگی به امور خانواده او را انجام میدهی و چهارپایان و آب آنها  را رسیدگی میکنی و شیر آنها را میدوشی اگه این طوری هست ( فاشرب من الوانها غیر مجتهد و لاضارِّ بالولد) در عین اینکه حق داری از شیر آنها هم استفاده بکنی ولی حواست باشد که خیلی در استفاده کوشش زیادی نکنی و خودت را مدیون نبینی که زیاد باید مصرف کنی و تازه حواست باشه که ولد گوسفند را هم یک طوری نخوری که فقط ایتام را در نظر بگیری و آن ولد گوسفند هم درکار است تا او هم گرسنه نماند . پس تو از آن استفاده کن ولی نه اینکه دیگه مثلاً ماست هم درست کنی و خانه ات هم ببری و…..! (وَاللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ ۚ [9]) که خدا میداند که درون شماچه خبر است و بهترین قاضی خود انسان است که ببیند که دارد افراط میکند یا تعادل را رعایت میکند؟ اینجا خداوند قاضی را از آیه معلوم کرده است که قاضی هم خود انسان است که بهترین قضاوت کننده است در روایت بعدی میفرماید که :

(أحمد عن علي بن الحكم عن الكاهلي قال: قيل لأبي عبد اللّٰه عليه السّلام إنا ندخل على أخ لنا في بيت أيتام و معهم خادم لهم فنقعد على بساطهم و نشرب من مائهم و يخدمنا خادمهم و ربما أطعمنا فيه الطعام من عند صاحبنا – و فيه من طعامهم فما ترى في ذلك فقال إن كان في دخولكم عليهم منفعة لهم فلا بأس و إن كان فيه ضرر فلا و قال عليه السّلام بَلِ اَلْإِنْسانُ عَلی نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ  فأنتم لا يخفى عليكم و قد قال اللّه عز و جل – وَ إِنْ تُخالِطُوهمْ فَإِخْوٰانُكُمْ وَ اَللّهُ يَعْلَمُ اَلْمُفْسِدَ مِنَ اَلْمُصْلِحِ[10])

ما وارد بر برادری میشویم که او در یتیم خانه کار میکند و آنجا برای این ایتام خادمانی هست که ما هم سر سفره ی آنها مینشینیم و از آبشان میخوریم و ……  که ما هم من آنجا کارم این گونه نیست که به آنها رسیدگی کنم بلکه چون برادرم اونجاست به برادرم سر میزنم در عین حال خادم آن یتیم خانه به ما خدمت میکند و از  آب و سفره و آن یتیم خانه استفاده میکنم (همه ی این سوالات بعد از آن آیه آمده است و قبل آن آیه  این سوالات نبود ولی بعد آیه مایاکلون فی بطونهم الا النار[11] خیلی ها ترسیده بودند ) (و ربما أطعمنا فيه الطعام من عند صاحبنا – و فيه من طعامهم[12]) گاهی دوستم یا برادرم از من پذیرایی میکند و از طعام آن ها هم هست اگر غذا را از بیرون سفارش میدهم ولی نانش و  سفره اش و ماستش و آبش از آنجاست( فما تری فی ذلک) نظر شما چیست چه کار کنم ؟(فقال ان کان دخلوکم علیهم منفعه لکم) ( من یادم نمیره قبل انقلاب نیکوکاران یک یتیم خانه را گرفته بودند و ما هم نوجوان بودیم آن زمان به ما میگفتند که همه با هم میریم اونجا بازی و فوتبال و … و ما آنجا سرپرستی نداشتیم و کار خاصی نمیکردیم ولی همین رفت و آمد برای آنها روحیه ای بود که با محیط بیرونی یک انسی پیدا کنند وراحت تر و طبیعی تر باشند این تعبیر برای آن است که ( ان کان الدخول علیکم منفعه لکم )که این منفعت فقط مادی نیست ممکن است که از جهت روحی در وجود انها رفت و آمد مثل شما تاثیر بگذارد که در این صورت  (فلا باس) که مشکلی نیست  (و ان کان فیه ضرر لکم ) اگر در رفتن تو به آنجا ضرری برای آنها هست  مثلا رفتن تو فقط خوردن است یا وقت   سرپرست آنجا را میگیری ضرر گاهی وقتی است و گاهی مالی است و گاهی روحی است که دراین صورت (فلا) حق نداری از اموال آن ها استفاده کنی (فقال بل الانسان علی نفسه بصیره)این دو روایت قاضی را خود انسان قرار داده است

(در این قسمت چون سوال شاگرد مشخص نبود چند سطر اول جواب استاد هم طبیعتاً قابل فهم نبود لذا تایپ نشد و از اینجاتایپ شد که):

 درفتوای مراجع هم بود که ما مثلاً سر کار هستیم و تلفن میزنند به ما, ما هم جواب میدهیم یا مثلا خودکاری در دستمان هست و یک شماره تلفن را میخواهیم یادداشت کنیم آن مقداری که اجازه دهند اگرآن مقدار به صورت عرفی بین مومنین است اشکال ندارد مثلا سال 65 که یک جایی کار میکردیم و کارهای کتاب میکردیم و  آقایی که اونجا بود خیلی متدین و روحانی بود ما بهش گفتیم که ما اینجا چهار ساعت می آییم و وسطش برای تجدید وضو و اینها می آییم ولی ایشان میگفتند که این را  احتیاطاًاز هزینه  ای که میگیرید کم کنید در حالی که وضو لازمه ی آن کار بود چون دست به آیات و روایات میزدیم . پس این نگاه گاهی به این میشود که این کار لازمه ی بودن است مثل کسی که در اداره است الان میخواهد دستشویی برود و بیاید, آیا باید  وقتی که در دستشویی بوده را از حقوقش کم کند؟!! این نگاه نگاهِ سختگیرانه است  به مسأله که باعث آزردگی روحی برای آن کارمند میشود بنابر این نه به این صورت باید باشد و نه به آن صورت که آزاد باشند و گاهی هم حالا کاری بکنند!!! پس (بل الانسان علی نفسه بصیره[13] ) .

در نگاه بیت المال تا این مقدارش را بر اساس فتوای آقا , اجازه دادند امّا بیشتر را نمیشود آن هم بیت المالی که برای اقلّش هشتاد میلیون است ( البته اگرنگوییم که برای مسلمین است و به مرز جغرافیایی منحصرنیست اگر مسلمین باشد بیت المالِ یک و … میلیارد جمعیت میشود ) احتمالش هم هست که یک سرمایه ای که برای یک کشور مسلمان هست از جغرافیای ملّی و قوانین بین المللی میگوید مربوط به این کشور است ولی نگاه دینی باید از آیات وروایت استخراج بشود که این ذخایر , مربوط به همه ی جهان اسلام و مومنین هست و باید صرف همه بشود  ممکن است که  ثانیاً و بالعرض بگیم که حالا دست ما کوتاه هست و اینجا خرج میکنیم که اینجا هم ملک خودمان نبینیم تا اینکه وقتی انفاق کردیم منّت بگذاریم بنابراین این نگاه دوّمش است که انفاق نیست و شاید این ها جز اموال امام مسلمین محسوب بشود .

سوال شاگرد(قریب به این مضمون تقریباً) : الان طلّابی که وقتی برای تبلیغ میروند در مدارس ساکن میشوندچطوری میشود ؟

جواب شاگرد: در مثال شما که در راستای منافع آنجاست و آنها از جهت عرفی و عقلی اجازه دارند و در نظام کل با هم رابطه دارند یعنی آموزش و پروش این اجازه را میدهد و در قبالش خدمات دیگری میگیرد و در نظام اسلامی این ها با هم شئوناتی دارد

از امام پرسیده بودند که اگر ما یک جایی از یک بودجه ای  بیت المال را حیف و میل کردیم آیا میشود این را به خزانه بریزیم ؟

امام فرمودند که نه باید بریزید به همان حسابی که حیف و میل کردید چون برای آن حساب ردیف خاصی باز شده بود بله اگر راه نداشت و آن حساب بسته شده بود میتوانید بریزید به خزانه .

یک کسی میگفت که من یک پولی را از یک جایی گرفتم بردم ولی در یک جای دیگری خرج کردم این شخص باید تاوانش را بدهد چون باید صرف همانجا میکرد اگر بگه که در این استان به ما پول نمیدادند و از یک استان دیگر پول گرفتیم و در استان دیگری که پول نمیدادند خرج کردیم در حالی که این ها نمیشود  چون این ها سرانه در نظر گرفتند و با حفظ سرانه تقسیم کردند و این باید صرف اینجا می شده .

بنابر این در بحث آموزش و پرورش که سوال کردید بحث اسکان را که برای دانش آموز ها هست و مبلّغین پس چه طوری آنجا اسکان میکنند عرض کردم که یک چیزهایی عرفی میشه یعنی این داد و ستد ها در نظام یک استان , عرفی است یعنی آموزش و پرورش جای مبلّغ را تعیین میکند و مثلاً اداره ی اوقاف مسئله ی مالی را تعیین میکند و دیگری غذا را تعیین میکند تا یک استان به صورت کلی رشد کند بنابر این به خاطر اینکه همه نمیتوانند همه ی امکانات را تامین کنند این کار تقسیم میشود و این عقلایی است و اشکال ندارد .

کسی میگفت که من  پولی را از  یک دانشگاه گرفتم و در دانشگاه دیگر خرج کردم گفتم که عیب نداره ثواب بردی ولی  پول آن داشگاه را باید بدی چون بدهکار و مدیون هستی.

سوال شاگرد : یک پدر و مادری که ناتوان هستند و به خاطر ناتوانی  پرستار میگیرند برای آن پرستار یک حقوقی درنظر میگرند  تا از آن ناتوان یا بچه پرستاری کند ولی کسی که متصدّی سرپرست یتیم است باید حق پرستاری را بگیرد و چرا در حدّ شیر خوردن از مال استفاده کند ؟ خب خودش نمیخواهد که فی سبیل الله از یتیم پرستاری کند . هر کسی از یتیم پرستاری میکند .

جواب : عرض کردیم بالا که آنجا که کار انجام داده و وقف بر او میشوند حق دارند به صورت مطلق مگر اینکه  اگر این شخص بخواهد بردارد خود یتیم به اضطرار بیفتد و به فقر در خوراک بیفتد که در این صورت  حق ندارد بردارد که یا باید کس دیگری بر عهده بگیرد و یا به اندازه ای بردارد که به او هم ضرری نخورد پس اصل این است که او از لحاظ جانی محفوظ باشد و سرپرستی به شرط حفظ جان او هست  ولی اگر به اضطرار نمی افتد او به اندازه ی عرف حق دارد  .

این که در آیه ی شریفه  فرموده (اخوان) در مورد روش محاسبه است یعنی در محاسبه ولایت ندارد بر مال یتیم که هر طوری خواست محاسبه کند بلکه باید محبّت کند و در عین حال رعایت کند مثل معامله ی دو برادر که با حساب و کتاب است ولی در مورد پدر و مادر که مثلا ماشین و وسایل و خانه ی پدر و مادر را بچه به راحتی استفاده کرد ه و حساب پس نمیدهد پدرو مادر هم به راحتی از اموال بچه استفاده میکنند و حساب پس نمیدهند ولی رابطه ی دو برادر با هم دیگر رابطه ی حساب پس ندادن نیست وبا هم  حساب کتاب هم دارند .

سپس وارد این آیه میشویم که (وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّىٰ يُؤْمِنَّ ۚ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ ۗ وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّىٰ يُؤْمِنُوا ۚ وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ ۗ أُولَٰئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ ۖ وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ ۖ وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ[14] )

ترجمه :

و با زنان مشرک ازدواج نکنید تا زمانی که ایمان بیاورند. قطعاً کنیز با ایمان از زن آزاد مشرک بهتر است، هر چند [زیبایی، مال و موقعیت او] شما را خوش آید. و زنان با ایمان را به ازدواج مردان مشرک در نیاورید تا زمانی که ایمان بیاورند. مسلماً برده با ایمان از مرد آزاد مشرک بهتر است، هر چند [جمال، مال و منال او] شما را خوش آید. اینان [که مشرکند، نه تنها مردم، بلکه بی رحمانه زن و فرزند خود را] به سوی آتش می خوانند، و خدا به توفیق خود به سوی بهشت و آمرزش دعوت می کند، و آیاتش را برای مردم بیان می فرماید تا متذکّر شوند.

 مقدّمه ی شرح :

روابط اجتماعی و ارتباطی اسلام بحث خیلی مهمی است این روابط دایر مدار نگاه دقیق دین است که عزّت دین و این نگاه الهی باید حفظ بشود و احکامی که آمده با حفظ این نگاه است آیت الله بهاالدینی را خدا رحمت کند که میگفت که حکم نجاست کفّار در اسلام فقط یک حکم فقهی صرف نیست بلکه یک حکم سیاسی است که از اسلام اصطیاد شده است و با توجّه به اینکه  کفّار میل به دنیایشان شدید بوده و خیلی در دنیا قوی بودند اگر ارتباطشان زیاد میشد باعث میشد که میل عموم مردم مسلمان , که آن حالت عمق در وجودشان نسبت به دنیا و تعلّق به خدا نیست وقتی این ها را میدیدند این ها گرایش پیدا میکردند لذا این حکم سیاسی آمده است که حِفاظی ایجاد کندو خلط خیلی زیاد نباشد و این میل به دنیا شدید نشود پس چرا فقط به دنبال این هستیم که این عام و خاص را فقط از نگاه فهقی محض بدون این روح سیاسی بکنیم بله این ممکن است که  این فقط یک پارامتر در روح سیاسی  باشد و ممکن است که عامل دیگری هم در روح سیاسی باشد که ا25نافمهوم…….

در برداشت ها به عنوان یک روح سیاسی تاثیر دارد نه اینکه از روی قیاس و ذوقی و استحسانی باشد ولی این ها هم به عنوان عوامل استباط , دیده بشود ( این ها  را البته ایشان  به عنوان یک فقیه میگفت و من هم فقط دارم  یک نظر را نقل میکنم ونمیخواهم بگویم که قطعاً این است . این در واقع  یک نگاه است به فقه ) .

شرح :

اینجا هم که میفرماید که با زنان مشرک و مردان مشرک ازدواج نکنید دنبالش علّت میاورد  به این دلیل که این رابطه دعوت به نار و آتش درآن هست یعنی مشرکین و مشرکات به آتش دعوت میکنند چون در حقیقت شرک دعوت به آتش است و ایمان دعوت به بهشت است سپس در ادامه میفرماید که خداوند به بهشت دعوت میکند چون ایمان دعوت به بهشت است (البته دیگه اینجا نمیگوید مومنین ) بلکه این ها متکفّلشون خدا هست و ایمان تابع آن کسی هست که به آن شخص ایمان آورده اند پس مومن باید مومنه بگیرد و مومنه با مومن ازدواج کند حتّی کنیز مومنه بهتر از حرّ مشرک است و عبد مومن بهتر از حرّ مشرک است اگر چه خیلی هم زیبا باشد و  پولدار و جاذبه های مختلفی داشته باشد و….. , ولی عبد مومن در نظر خداوند افضل از آنها است البته افضل نه به معنای اخیر یعنی کلمه ی (خیر) که آمده است به معنای افضل تفضیل نیست که بگیم که( جایز است که مشرک و مشرکه را گرفت ولی مومن و مومنه بهتر است) بله اَخیَر دراینجا به معنای تعین است نه به معنای تخییر چون  خود آیه بلافاصله می فرماید که این ها قیاس بین شرک و ایمان است  و قیاس بین شرک و ایمان,  قیاس بین شر و خیر است و قیاس بین خیر و اخیَر نیست و قیاس بین مومن و مشرک قیاس بین خیرو شر است نه قیاس بین خیر و اخیر.

این ها ازدواج با مشرک و  مشرکه را با ازدواج با مومن میگیرندو میگویند خب یکی بهتر از دیگری است اما خداوند میفرماید که بابا این شرک  است و آن ایمان است !!! و شرک ,خیر در مقابل اخیر نیست بلکه شرک, شر در مقابل خیر است .

سوال شاگرد:آیا الان بحث سر ایمان و شرک است و یا مومن و مشرک ؟چون وقتی میرسیم به ایمان میفرماید که ( والله یدعوا[15]) حالا این اگر خداست  ظاهراً حقیقت ایمان جذّابیتش بیشتر از شرک است به عبارت دیگر  اگر حقیقتِ ایمان است ایمان که جذّاب تر از شرک است و اگر مشکل از مومن مشرک است که در این صورت اصلاً نباید بفرماید که ( والله یدعوا)!

جواب استاد : درنگاه اوّل بعضی ها برداشت میکنند که دارد کنیز مومنه را با حرّ مشرکه مقایسه میکند میفرماید که اینجا بحث ازدواج ا مطرح نیست تا بگیم که اصل ازدواج خیر است و یک متعلّقی این ازدواج دارد که مشرک است و کنیز مومنه .  میفرماید  که در قیاس,  بین شرک و ایمان قیاس است و به این دلیل این قیاس سرایت میکند به مومن و مشرک پس اگر مومن و مشرک را در مقابل هم قرار داده است نه به لحاظ ازدواجشان هست بلکه به لحاظ ایمان و شرکشان است و اینجا در مقام بیان حکم است مثلاً کسی که به مملکت مشرکه رفته است و اینجا کفوی ندارد حال چه کار کند ؟ آیا جایز است که ازدواج کند ؟ این یک حکم است و شما هم نگویید که این اینجاست و هر دو هم بودند و چطور ما این را صالح نمدانیم که این را بگیردیا آن را بگیرد ( که این هم  دنبالش فرعش می آیبد ) بله جاذبه های مختلفی دارد و با اینکه مشرک است میگوید که اگر ممنوع نیست من میگیرم و عیبی ندارد و در مورد حکمش هم میگوید که میگیریم بعداً مسلمانش میکنیم ! خب او جاذبه های دیگرش جذبش کرده است و این طور نیست که بگوییم که ما اعتماد نداریم بلکه این دارد حکم را بیان میکند که آیا میشود با مشرک ازدواج کرد یا نمیشود و اگر جایز باشد خیلی جاها اضطراراً ممکن است که ایجاد بشود و این عدم اعتماد نیست.

اینکه میفرماید که شرک به نار میخواند به این معنا نیست که  نتیجه اش این میشود که تو بعداً ممکن است که مشرک بشوی میفرماید نه اصلاً شرک دعوت به نار است و وقتی این همنشینی میشود ممکن است که تو متاثّر بشوی و ممکن است که متاثّر نشوی امّا این صرف دعوت به نار مانعیّت دارد.

بعضی ها ممکن است که بگویند که حکم سیاسی, این است که بروند ارتباط بگیرند تا آنها را مسلمان کنند ببینید عموم مردم ومومنین را ما مخاطب قرار میدهیم نه اولیای الهی را و حکم برای   24/41نامفهوم غالب مردم است نه برای اولیا و البته نمیگوییم که حکم اولیای الهی تفاوت میکند بلکه حکم در قالب میرود و ولی هم باید همین را رعایت کند و لذا این یک نگاه کلی است در این ارتباطات و چون دنیا نقد است , با همه ی محظوراتی که داریم وقتی که کسی جاذبه ها را میبیند جذب میشود و  پس این  حکم حکم صحیحی است و دارد نگاه به غالب میکند و شرک و ایمان را در نظر میگیرد نه این  که شرک و ایمان در اوجشان را در نظر بگیرد اگر مومن راولی الهی در نظر بگیرید پس مشرک را هم بگیرید آخرین مرتبه ی شرک و آنها هم باز کفویّت پیدا میکنند و نه اینکه ایمان را در مرتبه ی عالی در نظر بگیری ولی شرک را در مرتبه ی نازل در نظر بگیری خب اینجا  ایمان غلبه میکند دیگه !! امّا این حکمش این گونه نبود که  او را مسلمان کن در معاشرتِ بعد با هاش ازدواج کنم من خدا راهش را باز گذاشتم و نگفتم که ازدواج نمیشه بلکه ازدواج میشه ولی بعدا از  ارتباط.

نجس بودن کفّار  با معاشرت داشتن با آنها امکان پذیر است ولی نباید اختلاطی که نجاست را منتقل کند داشته باشی (انَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ[16]) یعنی همین که خودش بلافاصله میفرماید که (حتی یومنّ[17]) یعنی اگر اهل ایمانش کردی مانعی ندارد .

سوال شاگرد: زنان مشرک که ابتدا ایمان ندارند و برای ازدواج با آنان باید ابتدا مومن بشوند , برای مومن شدن آنها ابتدا باید قبل از  ازدواج  یک ارتباطاتی باشد تا مومن بشوند و سپس ازدواج کرد با آنها. حال مشکل این است که این ارتباطات یقیناً بعضی هایش منجر به حرام میشود.

استاد : نه ببینید ارتباطات محفوظ است و ازدواج که میشود, انسان باز است و همه ی محظورات و حکم سیاسی سر جایش است و میفرماید که امّا اگر کسی رفت و قدرت داشت و فکر میکرد که میتواند تاثیر گذار باشد و تاثیر پذیر نباشد  این  شخص برود تا اینکه آن زنان مومن , بشوند وازدواج کند این مشکل ندارد.

شاگرد: اگر مسلم در اختیار نیست و اضطرار است چه کار کنیم ؟

استاد: کفّار هستند و به کفّار راضی بشود وارد بحث مشرک نشود چون کفّار را اجازه دادند.

نکته ی بعد اینکه  میفرماید که (وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ[18])با زنان مشرک ازدواج نکنید  د رمقابلش (تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ[19]) است که معنایش این است که به مشرکان زن ندهید :تفاوتشان در این است که (وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ)خطاب به مرد است و اذن پدر نمیخواهد ولی در (تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ) خطاب به ولی خانم است و به خود زن نگفته است که نگیرید و بعضی مفسّرین اذن پدر را از این قسمت استفاده کرده اند.

(حَتَّىٰ يُؤْمِنَّ ۚ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ ۗ[20]) که گفتیم که خیرٌ خیرٌ تعیّنی است و به معنای افعل تفضیل نیست  که به این شکل بشود که  بهتر است.   در قرآن هم سابقه ی خیرٌ متعدد آمده که به معنای تعیّن است.

شاگرد: آیا ازدواج موقّت با مشرکات میشود؟ و از این آیه در می آید؟

استاد : خیرنمیشودو این جا در نهی اطلاق دارد و ازدواج  موقّت نسبت به کفّار است که در سوره ی مائده است

در ادامه میفرماید که : (لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ ۗ[21]) اگر چه عشق و عاشقی پیش بیاید که شامل جمال و شرایط و اموال و موقعیت و … میشود که مثلا ً میگه که اگر با او ازدواج کنم ممکن است که د رآن کشور جا باز کنم و از مهاجر بودن در بیایم و مقیم بشوم در آنجا…. میفرماید که ولو اینها باشد.

بعد میفرماید که (وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّىٰ يُؤْمِنُوا ۚ وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ ۗ[22]) که اینجا هم خیر به معنای تعیّن است که  که نازل ترین مرتبه ی ایمانی در نگاه عرفی میشود عبد مومن که از لحاظ  جایگاه اجتماعی  ممکن است که شرایط مطلوبی نداشته باشد ولی از نگاه الهی از یک حرّ مشرکی که ممکن است که جایگاه قوی ای هم داشته باشد بهتر است وایمان او افضل است از هرچه که او دارد و آن دیگری حد اکثرش دنیاو جمال است و این ایمان است و ایمان هم قابل قیاس با شرک نیست (ولو اعجبکم[23]) اگر چه که دلتان آب شده باشد  علّت این است که مشرکین و مشرکات به آتش دعوت میکنند و خدا به بهشت دعوت می کند که اگر به سمت آن گرایش ها رفتید نتیجه اش ممکن است که نار باشد ولی خدا شما را به بهشت و مغفرت میخواند که در این آیه ترتیبشان هم خیلی عالی است که  اوّل آن عالی را که بهشت است ذکر میکند و بعد مغفرت را که دیگه اقلّش است یعنی خداوند که شما را برای ازدواج میخواهد اکثرش بهشت است و اقلّش مغفرت است (اگر با مومن ازدواج کردی )یک هم پوشانی و حفظ و پوشش برای شما (باذنه )ایجاد میشود و (وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ[24]  )خداوند متعال آیاتش را برای مردم روشن کرد تا از این آیات پند بگیرند.

شاگرد: منظور از (باذنه چیست )؟

استاد: یعنی این ورود به بهشت و مغفرت با اذن الهی است یعنی این طوری نیست که اگر کسی این را انجام داد ,حتماًمحقق بشود بلکه آنجا هم باید به اذن الهی باشد

یعنی تحقق ورود به بهشت و مغفرت به اذن او است یعنی اگر وعده ی الهی داده میشود این وعده بااذن الهی منافات ندارد که اگر وعده داد بگید که حتماً محقق بشود اگر ما این کار را کردیم وعده به اذن است .

اگر کسی این عمل را انجام داد یعنی با مومن یا مومنه ازدواج کرد , این طوری نیست که حتما تحقق بهشت برایش محقق شده باشد بلکه این کشش را دارد و اذن الهی در اینجا هست ولی اینکه حتماً  این هم به آنجا برسد این حتماً از این محقق نمیشود چون ممکن است که این ازدواج صورت بگیرد ولی این ازدواج انسان را به جهنم بکشاند .

شاگرد :اگر باذنه هم نبود ما از یدعو هم میفهمیدیم که ممکن است که محقق نشود.

استاد :عیب ندارد این باذنه هم تاکید بر آن هست الان بیش تر از این به ذهنم نمیرسد حال اگر وجه دیگری بود خدمتتان بعداً عرض میکنم

شاگرد: هر دو طرف را چرا در آیه تکرار میکند آیا این دلیلی دارد؟

استاد: چون که حکم دو طرف فرق میکند لذا اگر جایی فرق نکند دوطرف را میاورند تا معلوم بشود که فرقی نمیکنند و لی اگر یکی را اورد یک طرف فقط کفایت میکند چون حکم دو طرف فرق میکند . در اینجا ولایت از طرف پدر است ولی در طرف دیگر خودش اقدام میکندو چون حکم متفاوت است و بعضی از احکام به این مربوط است و بعضی از احکام به آن مربوط است .

مثلاً الان بعضی از مراجع حکم میکنند که زن کتابی را میشود به صورت  موقّت گرفت امّا زن مسلمان نمیتواند که مرد کتابی را بگیردو حکمش متفاوت میشود لذا اگر میخواهند حکمشان مشترک باشد این ذکر میخواهد که معلوم بشود که حکم هرکدام چگونه است چون در نسبت بین این دو تا اختلاف در حکم داریم

بقیّه ی آیه ان شالله بماند برای جلسه ی بعد .

بعد اتمام جلسه که دقیقه ی 52 بود شاگردان نزد استاد حضور یافتند و به صورت شخصی سوالاتی پرسیدند که این مباحث تایپ نشد و تقریباً واضح هم نبود

و السلام علیکم ورحمه الله و برکاته

[1] آیه ی 10 سوره ی مبارکه ی سا

[2] کافی جلد 5 ص 130

[3] کاف جلد 5 ص 130

[4] کافی جلد 5 ص 130

[5] کافی جلد 5 ص 130

[6] آیه ی 220 سوره ی بقره

[7] کافی جلد 5 ص 31

[8] جامع الاحادیث شیعه جلد 17

9منبعش در اینتزنت یافت نشد احتمال زیاد ادامه ی همان حدیث بالا هست

[9] آیه ی 220 سوره ی مبارکه ی ب

[10] الكافي ،۱/۴/۱۲۹/۵ استاد در قسمت ذیل عبارت های این حدیث را تکرار میکنند که منبع آن عبارات عربی همین منبع است و نیازی به  ذکر مجدد این منبع نمیباشد

[11] آیه ی 147 سوره ی مبارکه ی بقره

[12]   الكافي ،۱/۴/۱۲۹/۵ قسمت های دیگر حدیث هم  که در متن هست منبعش همین منبع مذکور است که  نیازی نیست که آن منبع د رهر عبارت عربی در پاورقی تکرار شود.

[13]     الكافي ،۱/۴/۱۲۹/۵

[14] آیه ی 221 سوره ی مبارکه ی بقره

[15]   آیه ی 221 سوره ی مبارکه ی بقره

[16] آیه ی 28 سوره ی بقره

[17]     آیه ی 221 سوره ی مبارکه ی بقره

[18] ایه ی 221 بقره

[19] آیه 221 بقره

[20] آیه ی 221 بقره

[21] 221 یقره

[22] 221 بقره

[23] 221 بقره

[24] آیه ی 221 بقره

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 397” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید