بسم الله الرحمن الرحیم

دروس استاد عابدینی، شرح تفسیر المیزان، جلسه 304

سلام علیکم

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین

با عرض تبریک ایام غدیر و یوم عهد معهود و میثاق مأخوذی که در زیارت حضرت وارد شده و حقیقت میثاق تتمه‌اش تا حقیقت غدیر کشیده شده و از غدیر یعنی حقیقت میثاق از دوره ابتدا خلقت انسان تا بعثت نبی ختمی و از بعثت نبی ختمی تا یوم غدیر، و از یوم غدیر انشاءالله تا یوم ظهور کشیده خواهد شد تا حقیقت میثاق در یوم الظهور خودش را متجلی خواهد کرد، انشاءالله جزء قبول کنندگان این میثاق مأخوذ و عهد معهود باشیم انشاءالله و در نیمه‌های راه جدا نشویم، جزو کسانی باشیم که ندای در حقیقت بلاغ به این میثاق مأخوذ و عهد معهود از تمام جان ما انشاءالله برخواسته باشد این بلاغ و گفتن این بلیغ انشاءالله از تمام وجودمان باشد.

در ذیل آیه شریفه «أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَ أَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَخْتَانُونَ أَنفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفَا عَنكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ كُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ وَ لَا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنتُمْ عَاكِفُونَ فِي الْمَسَاجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَقْرَبُوهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ»[1] عرض شد که خدای تبارک و تعالی احکامش را در ضمن آداب و در ضمن قواعد [3:08] و اخلاق بیان می‌کند که نکته گذشت قبلاً. که در اینجا هم در ضمن این که چهار حکم از احکام الهی را در این آیه شریفه بیان می‌کند، چندین ادب و چندین خُلق و چندین اعتقاد را در ضمن اینها بیان کرده و اکتفای به فقط بیان چهار حکم نکرده. لذا روش ما هم باید در بیان احکام به همین سبکی باشد که خدای تبارک و تعالی انتخاب کرده. و عرض هم کردیم اگر مراجع بزرگوار، فقهای گرانقدر، گاهی رساله احکام را به صورت مستقل می‌نویسند برای این است که اگر ما می‌خواهیم بیان احکام بکنیم مجموعه آماده در کنار هم اینها باشد، اما نه اینکه در مقام بیان فقط رجوع بکنیم و همین‌ها را بخوانیم برای مردم. بلکه روش بیانمان باید به روش بیان قرآن کریم و روایات اهل بیت باشد. اما چون نمی‌توانستیم همه این روایات و همه این آیات را در کنار هم همراه داشته باشیم، آن مراجع ما، بزرگواران ما زحمت کشیدند اینها را در یک مجموعه‌ای آماده کردند. اما نباید روش بیان هم مطابق این باشد، چون بیان احکام عرض کردیم خیلی متفاوت است، گاهی حکمی می‌خواهد بیان بشود، آیات  قرآن کلی مقدمات برای آن حکمی که خلاف طبیعت اولیه انسان است، منع و حظری در آن است از خواسته‌های طبعی انسان، کلی مقدمات می‌چیند تا آن تسهیل بشود.

اگر یادتان باشد در ابتدای بحث صیام آمد که این حکم همگانی بوده، همه «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ»[2] و قرآن کریم شروع کرد خلاصه بیان ترخیصات ابتدائاً، بعد احکام را منع را در ضمن یک ترخیصاتی بیان کرد و وجوه دیگری که در آنجا ذکر شد. حتی تقوا را به عنوان یک ارزش مطرح کرد و صوم را راهی به سوی تقوا معرفی کرد. عرض کردم یعنی اینها را باید حواسمان باشد در عینی که احکام الهی فطری است ولیکن گاهی خلاف طبیعت است. طبیعت یعنی طبع و میل اولی انسان، اما هرچند مرحوم علامه ثابت کردند که تمام احکام.. ثابت می‌کنند و کردند که فطری است برگشت به فطرت می‌کند، فطرت انسان طالب آنها است و تأیید می‌کند آن را و طلب فطری است؛ اما می‌شود طلب فطری با طلب طبیعی با هم در تفاوت باشند با هم گاهی در تقابل باشند، نه تقابل تناقض، اما تقابلی که در حقیقت تفاوت دارند تغایر دارند، در نگاه اولی شاید یکسان دیده نشوند، در نگاه اولی طبیعت انسان انسان را به سمت آزاد بودن در غرایزش، در خلاصه خواسته‌هایش می‌کشاند طبیعت، که احکام بدن و غریزه انسان است. اما فطرت جامعیت می‌خواهد ایجاد بکند؛ لذا برای ایجاد آن جامعیت گاهی محدودیت برای بعضی از قوا اعمال می‌کند و مطابق با این هم است و این را هم در حقیقت قبول می‌کند فطرت. که اینها انشاءالله در بحث‌ها بعضی‌هایش گذشته، بعضی‌هایش می‌آید.

ببینید اینها نکته‌ها مهم است دیگر، چهار تا حکم در اینجا بود که دیگر تکرار نکنیم، بیان دیگر این بود که اگر در اینجا می‌فرماید که «أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِكُمْ»[3] آیا این رجوع به نساء و در حقیقت جواز ترخیص مباشرت با نساء در شب‌های ماه‌های رمضان که نسخ حکم قبلی بود که مرحوم علامه هم می‌فرمایند و اکثر مفسرین هم می‌فرمایند و بیان حکم ابتدائی نیست بلکه نسخ حکم قبلی است، آیا اگر نسخ شده یعنی این که رفث الی النساء مذموم است مگر در حقیقت به قدر ضرورت؟ نه، اینگونه نیست. بلکه حتی اگر اباحه است بیان امر بعد از حرث، بیان اباحه است، آیا اباحه به معنای این است که مردم چون نمی‌توانستند و تحمل نداشتند، خدا از حکم اولی گذشته و حکم ثانوی را بیان کرده، لذا مرجوح است به عنوان این که اصلاً نباید باشد اگر کسی می‌خواهد کمال بالاتری داشته باشد، برای کمالات بالاتر، به عنوان نگاه متعالی آیا مرجوح است و ترجیح با ترک است؟ نه، عرض کردیم که این اینگونه نیست، بیانی هم که مرحوم علامه دارند اینگونه نیست که رجوع به نساء حکم حیوانی باشد، رابطه با نساء از حیوانیت انسان نشئت گرفته باشد تا ترک او ممدوح باشد و خروج از حیوانیت باشد. لذا ضرورت را اهل اخلاق باید به اندازه ضرورتشان؛ نه اینگونه نیست عرض کردیم که نه اینطور نیست، چنانچه نه سیره حضرات معصومین و بیاناتشان بدین گونه بوده، نه در آنچه که در حقیقت تبیین کردند چنین مسئله‌ای را از ما خواستند. بله، عرض کردم اگر کسی از کف کار می‌خواهد بیاید بالاتر، در آن مرتبه متعالی کار قرار بگیرد، مرتبه متعالی کار این است که کمی درز بگیرد. درز گرفتن یعنی از آن اطلاق العنان بودن انسان خارج بشود، درست است مباح است، اما همان جوری که در اکل و شرب بیان شده که انسان خوب است آن گونه نباشد که سیر در حقیقت تام بشود وقتی از سر سفره می‌خواهد برود کنار، در رابطه این جوری هم این گونه نیست که هرگاه هر لحظه هر در حقیقت طوری چی باشد؟ اشکال ندارد رجوع، اما قدری درز گرفتن باعث می‌شود که در مباهات انسان از حالت اطلاق العنانی اگر خارج بشود، مطلق مباهات این گونه است، مطلق مباهات این گونه است که اگر انسان رعایت بکند در اباهات، این باعث می‌شود که قدرت اختیار انسان در محرمات افزایش پیدا بکند، قدرت انسان در انجام واجبات قویتر بشود، آن حالتی که در حالت اباهه آزاد بود اما کمی در..، این کمی به قیمتی که عرض کردم به قیمتی که باعث فشار روحی، باعث اذیت کردن انسان، باعث این که در جای دیگری بخواهد خودش را بروز و ظهور بدهد نباشد، (10:00) مثل خود گرسنگی و تشنگی. به حدی آدم خوب است سر سفره از غذا دست بردارد که در حقیقت آن اذیت نشود، اشتغال نفس ایجاد نکند در حالت عادی. البته در روزه این وارد شده که عیبی ندارد باید این هم ایجاد بشود. این که در ماه مبارک رمضان خوردن و آشامیدن یا در حین انجام بعضی واجبات مثل نماز، خوردن و آشامیدن نهی شده، این دلیل بر این نیست که اینها بد است، دلیل بر این نیست که اینها به جنبه حیوانیت بر می‌گردد، اگر عملی می‌خواهد انسان را رشد بدهد حتماً باید از این‌ها کناره بگیرد. دلیل بر این است که انسان جامع است، حدودی که قرار داده می‌شود در بعضی از اعیان [10:50] و بعضی از اعمال برای این مسئله، مال این است که آن جامعیت هم بروز کند، مال این است که توانایی‌های دیگر هم بروز بکند. لذا برای بروز آن توانایی‌های دیگر، منع‌ها در بعضی مواقع وارد شده. این نباید این نگاه را ایجاد کند که اصل مسئله برگشت می‌کند به حیوانیت انسان. اینگونه نیست. یعنی این با روح روایات ما سازگار نیست.

البته بعضی از روایات نهی از مثلاً آن مطلق العنان بودن انسان در بعضی از کارها را که بیان کردند، برگشتش به این بود که انسان کف نفسش در بعضی از مسائل، در مطلق مباهات کف نفس داشتن در یک حدی، در یک حدی عرض کردم در مطلق اباهات البته در حقیقت این باعث رشد جهات دیگر وجود می‌شود، مثل خندیدن زیاد، مثل گفتن زیاد، مثل خوردن زیاد، مثل آشامیدن. هر کدام از اینها زیادی از حدش باعث می‌شود که قوای دیگر رشدشان را پیدا نکنند. حتی خیال‌زدگی زیاد، انسان بسیار به خیال توجه بکند، حتی اگر انسان توجه علمی‌اش اینقدر در نظام علمی جلو برود که غفلت بکند از وظایف دیگرش، از وظایف دیگرش غفلت بکند، این هم ممدوح نیست. از عباداتش غفلت بشود. حتی اگر کسی در عبادت شدت توجه به عبادت داشته باشد تا باعث بشود که قوای دیگرش صدمه ببینند این هم نهی شده؛ حتی با این که اینها دیگر اصلشان استحباب است وجودشان، غیر از آنجایی که واجب هستند؛ اما این گونه نیست. لذا می‌فرماید « حَبَّذَا نَوْمُ الْأَكْيَاسِ»[4] خوشا به حال اکیاس با خوابشان، نسبت به در حقیقت کسانی که اهل کیاست نیستند و عبادت می‌کنند، این‌ها افضل است نومشان از عبادت آنها. نوم اینها افضل است. یعنی اگر عبادت کثیره ای باشد که این عبادت کثیره نتیجه..

لذا در آن روایات باب عقل و جهل در کافی شریف اگر یادتان باشد وقتی موسی کلیم، اگر اشتباه نکنم موسی کلیم بود دیگر، در آن روایت شریف داشت که دید که شدت عبادت آن عابد را، وقتی از خدای تبارک و تعالی گفت مقام این چگونه است با این شدت عبادت؟ گفت با او چند روز همراه شو. وقتی با او چند روز همراه شد دید وجود او اینقدر غرق در عبادت است و اینقدر..، بعد از او سؤال کرد که حاجت تو چیست با این همه شدت عبادتی که داری؟ حاجتش را که بیان کرد، گفت کاش که خدا یک حماری داشت که اینجاها می‌چپید علف‌ها حرام نمی‌شد، این سبزه‌ها حرام نمی‌شد. گفت موسی این حد او است، حد وجودی او در عبادت [13:46] این است، فکر نکن حالا این شدت.. . ببین شدت ممکن است انسان را از تعادل در قوا باز بدارد؛ چه در اموری باشد که عبادت است به ظاهر، ولی در آن روایت در کافی شریف بود دیگر دیدید که، آن می‌فرمود که آن نگاه به عقل است از کتاب عقل و جهل، «بک اعاقل بک عصیر» [14:06] آمد عرض کرد خدمت حضرت که کسی است که خیلی اهل عبادت است و خیلی در حقیقت رعایت احکام را می‌کند، گفت آن حقیقت امرش چگونه است؟ یعنی آن رابطه‌اش با ولایت چگونه است؟ گفت در آن خیلی قوی نیست. یا فرمود که مثلاً عقلش چگونه است؟ گفت در آن خیلی قوی نیست. گفت «لاابالی بک» او قابل اعتنا نیست. یعنی آن البته برای کسی که بیش از این کشش ندارد همان مرتبه مقبول است، اما گاهی شدت عمل در یک رابطه‌ای، این‌ها افراط و تفریط است، شدت عمل در یک رابطه‌ای قوای دیگر را خفته نگه می‌دارد، قوای دیگر از جامعیت انسان می‌کاهد.

یکی از کارهایی که شیطان تسلط پیدا می‌کند بر بندگان در نظام افراط در عبادت است، یعنی به بعضی‌ها نمی‌گوید عبادت نکن، به بعضی‌ها نمی‌گوید کسب علم نکن، به بعضی‌ها نمی‌گوید فلان کار خوب را نکن، می‌گوید زیادی از حد این را انجام بده، مبتلایش می‌کند به زیادی از حد. که این زیادی از حد، کجا زیادی از حد است؟ جایی که با حقوق دیگر منافات پیدا بکند. وقتی حقوق دیگر را ضایع می‌کند این زیادی از حد شده. لذا می‌بینید جامعیت را از دست می‌دهد به اسم دفاع از دین، به اسم انجام امور دینی، به اسم احکام و عبادات، انسان را از دین خارج می‌کند. لذا خوارج همین گونه خارج شدند، داعش همین گونه خارج می‌شود، عده‌ای جوان در حقیقت اهل توجه به دین را با این خیال‌زدگی از دین خارج می‌کنند. این هم افراط به ظاهر در این که می‌خواهیم امر خدا را رعایت بکنیم، این افراط خروج خیلی‌ها را به دنبال دارد. وسواس در نظام احکام از همین سنخ است و همه اینها برگشت می‌کند به این که آن حقوق درست رعایت نشده.

حالا پس اینجور نیست اگر منعی در جایی آمد دلالت بر مذمت بکند. بله اگر قرینه‌ای بر مذمت باشد جدا سوا، آن بحث خودش را دارد. اما اگر امر خدای تبارک و تعالی قوای وجودی انسان، این بحث اولی را یادتان نرود، خدای تبارک و تعالی در انسان تقاضای اکل و شرب را قرار داده در وجود انسان، وجود انسان را به گونه‌ای قرار داده که تا در دنیا است «لابد لابن آدم من اکلة»[5] لابد است از این که اکل و خوردن برای او باشد که آن صلبش را محکم بکند با او و بقایش را دایرمدار او قرار بدهد. برای این که این را هم انسان‌ها انجام بدهند و از این شانه خالی نکنند، لذت طعام را در زبان انسان و شیرینی طعام را در انسان خدا تهیه کرده. این دیگر به جعل انسان‌ها نیست، این به جعل الهی است در نظام تکوین. و الا این را می‌خواست شوق ایجاد کند که با شوق برود. اما اگر از حد بگذرد، می‌گوید ترش و شیرین را زیاد نکن در خوردنت، هرزه‌خواری را نکن، هرزه‌خواری باعث غفلت می‌شود. یعنی از یک طرف او را قرار داده تقاضا را قرار داده، یک حدی جلویش گذاشته که از این حد عبور نکن. نظام در حقیقت رفث الی النساء و رجوع بالنساء را قرار داده، این توان را این قوه را در انسان قرار داده، در خلاصه مرد به گونه‌ای، در زن به گونه‌ای، این تقاضا را قرار داده. بعد هم می‌فرماید که البته افراط در آن ممکن است حدود دیگر را ضایع بکند. لذا اصل مسئله را تثبیت کرده، قبول کرده، بقای نوع انسانی بر این رابطه است.

لذا مرحوم علامه می‌فرماید که اساس در حقیقت آن رابطه برای بقای نوع است، لذا بر اساس این … [17:51] و مبانی را مترتب می‌کند که می‌خواستم اینجا زودتر این را هم بیان بکنم، اما فکر می‌کنم بگذارید برای مباحث بعدی آن که می‌فرماید که اساس ارتباط، اساسش بر اساس بقای نوع است و تمام لذت‌ها و مسائل دیگری که در بین برای این مطرح می‌شود، اینها مثل شیرینی و لذتی است که برای اکله و خوردن محقق می‌شود، تا خوردن محقق باشد، تا خوردن بر انسان تن به خوردن بدهد و تحمل بکند سختی خوردن را. این در حقیقت در این رابطه هم بسیاری از اهداف دیگر اهداف وسطی است هست، خدا هم قرار داده، سکونت و آرامش و در حقیقت لذت و اینها را خدا قرار داده، اما به عنوان اهداف وسطی. هدف هم ذکر شده اما اهداف وسطی. هدف نهایی بقای نوع است که خدای تبارک و تعالی..، این را مرحوم علامه می‌فرماید البته بعداً بحثش را خواهیم داشت و مفصلتر به آن می‌پردازیم.

شاگرد: اگر اساس این قضیه برای بقای نوع است

استاد: من قبلش خلاصه ده دقیقه عرض کردم که خلاصه همین را گفتم این بعداً به آن می‌پردازیم که آیا اینگونه است یا نه غیر از این هم امکان پذیر است، یا اقوال دیگر هم است در مسئله، منتها اینجا فقط طرح مسئله بود. می‌گوید خلاصه با..، این هم یک نوع زرنگی است دیگر، طرح مسئله بکنیم بعد اگر سؤال کردند که پس غیر از این چی می‌شود می‌گوید ما که غیر از طرح مسئله نبود الان که نخواستیم اثبات بکنیم که، شما می‌خواستید بگویید اگر این است پس خلاصه..

شاگرد: پس در بهشت وجود حورالعین..

استاد: عرض کردم دیگر تا شما این را بفرمایید، خلاصه من قبلش دفع دخل کردم که اصلش را دیگر الان وقتش نباشد، انشاءالله ذیل آیات دیگری که در جلد چهارم المیزان می‌آید، آنجا ایشان مفصل به این مسئله پرداخته. جلد چهارم دوستانی که خودشان می‌خواهند رجوع بکنند صفحه 178 به بعد در جلد چهارم این مسئله را ایشان پرداخته در همان بحث‌هایی که آنجا آورده.

در بحث «أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَ أَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ»[6] که یکی از بیانات عالی که پس از بیان حکم بیان می‌کنند، حکم این است که لیلة الصیام، (20:00) رفث الی النساء مجاز است جایز است، بعد بلافاصله جواز که دلیل نمی‌خواهد حکمت نمی‌خواهد، اما در همین جا هم که دارد بیان جواز را که مطابقت با میل و طبع انسان هم است، یعنی جایی که حکم مطابق با میل و طبع است آنجا دیگر نمی‌خواهد در حقیقت جواز بیان بشود، اما بیان الهی این است که آنجایی هم که مجاز است و اباهه است الهی است، یعنی آن هم خودش یک جهت الهی در آن است، آن هم تویش یک نگاه الهی می‌تواند داشته باشد، می‌تواند یک نگاه حیوانی داشته باشد. یعنی اگر کسی نگاهش به این نگاه حیوانی باشد، راه دارد به عنوان حیوانی، همچنان که در نگاه غذا خوردن عرض کردیم «يَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ»[7] در  قرآن می‌فرماید، می‌شود خوردن حیوانی باشد؟ البته. می شود رجوع به نساء حیوانی باشد؟ البته. اما بلافاصله در همین جا هم که جایز است دارد بر می‌گرداند عمق می‌دهد هدف می‌دهد این را در حقیقت عظیم می‌کند که نگاه و اثر و حقیقت، نه فقط نگاه به عنوان غرض، بلکه در مبدأییت در حین عمل در غرض و غایت بر این عمل نگاه نگاه انسانی باشد و نگاه الهی باشد. که عرض کردیم دنیایی هم که دین برای ما می‌آورد مرحوم علامه می‌فرماید اینگونه نیست که همان دنیایی باشد که اهل رفاه اهل دنیا می گویند به اضافه آخرت. نه اینگونه نیست، ماهیت آن دنیا هم متفاوت است، یعنی اصلاً ماهیت این.. این آن بحثی است که عمیق می‌کند کار را، نگاه به علم را هم می‌تواند چه کار بکند؟ با این نگاه ماهیت علم هم می‌تواند با این نگاه چی بشود؟ نگاه به آن ماهیت علم اگر بیان به عنوان علم دینی می‌شود، ماهیت علم دینی نوع دیگری از علم باشد، نه این که دو دو تا در ماهیت نگاه دینی و علم دینی بشود پنج تا، اما ماهیت این نگاه می‌تواند متفاوت باشد، الان وقت و فرصت آن نیست که به این مسئله بپردازیم، آن هم جای خودش بحث خودش را دارد. لذا می‌فرماید که «هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ» اگر این رابطه را قرار دادیم، این مال این است که ما در جعل خلقتمان و تکوین این را قرار دادیم که «هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَ أَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ»[8] این رابطه لباس، تعبیر به لباس شاید جزء زیباترین تعبیراتی است که نسبت به رابطه زن و مرد در یکی از اهداف این رابطه بیان شده؛ که لباس بودن خصوصیاتی را دارد. حالا البته هم تفاسیر مختلف که رجوع بکنید این مسئله را خیلی در حقیقت به آن پرداختند و مفصل بیان کردند. می‌شود در حقیقت رجوع به تسنیم حضرت آیت الله جوادی بکنید، تسنیم حضرت آیت الله جوادی رابطه بین لباس بودن را بیان کردند در آنجا و دوستان اگر رجوع بکنند شاید هشت تا نه تا آنجا بیان فرموده ایشان.

شاگرد:

استاد: آدرسش را الان عرض می‌کنم خدمتتان. در تفسیر تسنیم، جلد نهم، صفحه 458 به بعد، 458 به بعد تفسیر تسنیم ایشان آنجا بیان تشبیه همسر..، راز گرایش‌های طبیعی را بیان می‌کند، بعد تشبیه همسر به لباس که در اینجا آمده. ایشان از جمله در آنجا هشت تا نکته را بیان می‌کند من به سرعت می گویم و از یک تفسیر دیگر هم باز عرض می‌کنم، آن هم به یک جهاتی توجه کرده. «لباس مانع از آسیب است، ازدواج هرچند اتفای غریزه را به همراه دارد لیکن صبغه ملکوتی آن» ببینید این نگاه الهی به رابطه است، «لیکن صبغه ملکوتی آن صیانت از گناه و حراست از نگاه آلوده است. آنچه از حضرت رسول اکرم صل الله و آله رسیده که «مَن تَزَوَّجَ فقد أحرَزَ نِصفَ دِينِهِ»[9] ناظر به همین نکته فاخره است که زن با انتخاب شوهر و و مرد با انتخاب همسر بهانه‌ای برای آسیب پذیری ندارد. مهم‌ترین بهره‌ای که از ازدواج نصیب همسران می‌شود صیانت گوهر دین از غارت ابلیس از خارج و چپاول هوس از داخل است» این یک نکته.

نکته دوم «لباس عیوب انسان را می‌پوشاند و آبرو را حفظ می‌کند. پس زن و شوهر هم باید عیوب هم را بپوشانند و آبروی اجتماعی یکدیگر را حفظ کنند.» چون در روابط زن و شوهر پشتیبان هم باید باشند، نه عیب همدیگر را بپوشانند یعنی عیب را مطرح نکنند، عیب را در داخله در روابط خودشان حل می‌کنند نمی‌گذارند به بیرون کشیده بشود.

شاگرد: این که دیگر تکوینی نیست که، این یک بحث تربیتی است دیگر، این «هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ» یعنی تطبیقشان جدا باشد [25:02]

استاد: آن که می‌فرماید «هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُم» یعنی اینقدر این محبت بین زن و شوهر را قوی قرار داده که این نتایج از آن در می‌آید. یعنی دو نفری که محبت به همدیگر دارند می‌توانند عیب همدیگر را بپوشانند، سعه نسبت به هم پیدا..، خودشان را یکی ببینند، وقتی خودشان را «هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ» لباس انسان اگر عیبی پیدا بکند خود انسان عیب پیدا کرده. لذا این سعه ایجاد شده، ذات من توسعه پیدا کرده، لباسم را خودم می‌بینم، این توسعه در ذات است. در رابطه زن و شوهر این رابطه توسعه پیدا کرده، زن شوهر را و شوهر همسر را خودش می‌بیند. لذا چون خودش است هر عیبی که بر او وارد باشد برای او خوشحال‌کننده نیست در بین دیگران، لذا می ببیند که اگر هم اختلافی دارند اگر هم مشکلی دارند اساس بر این است که در درون خودشان حل بکنند، این را بیرون نریزند، این لباس است. یعنی اگر کسی این را بیرون ریخت اولاً وبالذات خودش را دارد خراب می‌کند، چون یک حقیقت واحده هستند، این محبت می‌کشاند به یگانگی.

شاگرد: حاج آقا این تعبیری که می‌فرمایید آن وقت بهتر نبود یک کاف تشبیه می‌آمد. اینجوری خدا دارد می‌گوید شما اینجوری هستید وجودتان اینطوری است، اما این که مثلاً می‌گفت هن کلباسکم.

استاد: نه کلباسکم، نه نمی‌خواهد بگوید کلباسکم، دارد می‌گوید «هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ» یعنی همچنان که لباس عیوب شما را می‌پوشاند این هم عیوب را می‌پوشاند. یعنی این حالا، حالا صبر کنید همه‌اش که فقط این نیست که، یعنی تمامش را ببینید، بعد ببینید خصوصیات لباس با خصوصیات بدن این رابطه‌ها را دارد، حالا بیشتر از این هم می‌شود. ایشان ناراحت است که می‌گوید این کم است، چرا خلاصه این بیان کم است، بیش از این است رابطه لباس با انسان. این در حقیقت کم است. حالا اعتراض شما وارد است. در بقیه موارد جبران می‌کند، ایشان هم شنیده صدای شما را. بعد از جمله ببینید سوم و چهارمش را هم بشنوید کلام منعقد می‌شود: «لباس انسان را از گرما و سرما و بقیه آفات حفظ می‌کند، زوجین نیز باید در حوادث تلخ و شیرین و گرم و سرد زندگی موجبات دلگرمی هم را فراهم کنند.» چهارمی خوشایندتر است برای بعضی: «میان لباس و کسی که آن را پوشانده رابطه‌ای تنگاتنگ و صمیمی است که بیگانه میان آن دو راه ندارد. رابطه زوجین نیز باید چنین باشد تا بیگانه‌ای به درون زندگی آنان راه نیابد. یعنی انسان با لباسش حاجب ندارد، اما لباس حاجب انسان است از بیرون.» چقدر تعبیر دقیق است! لباس حاجب انسان است با اغیار، اما انسان با لباس خودش دیگر حاجب ندارد. رابطه بین انسان و لباس تنگاتنگ است، اما رابطه لباس با بیرون حاجب است لباس از ارتباط بیرون با او. آن وقت این بیرون نسبت به هر کدام معنای خودش را پیدا می‌کند که همدیگر را از بیگانه، از آنچه که غیر از اینها است حفظ می‌کند «تا بیگانه‌ای به درون زندگی آنان راه نیابد که به اسرارشان پی برده یا احیاناً فتنه‌گری کند. اعضای بدن با لباس در تماس است و لباس از تماس مستقیم آنها» که تکمیل بیرونی است؛ آن پنجمی چهارمی به عنوان بیگانه راه نداشتن، اینجا به عنوان ارتباط تماس نزدیک. «اعضای بدن با لباس در تماس است و لباس از تماس مستقیم آنها با بیرون ممانعت می‌کند. زوجین نیز باید در همان ارتباط صمیمی زناشویی خویش تماس غریزی برقرار کنند.» لذا بین زن و شوهر آنجا حالت کسی بگوید آنجا حیا بین رابطه زناشویی نیست؛ البته نه حالت حیوانیش، نه، رابطه آنجا چیست؟ در بعضی روایات هم ذکر شده که آنجا نباید زن و شوهر رابطۀ حیا را حجاب ببینند. حیا مربوط به خارج است؛ و چون حیا مربوط به خارج از آن است، این نظام وجودی واحد است. لذا در آنجا حیا معنا نمی‌دهد. حالا دیگر روایات دیگر را خود دوستان البته دیده‌اند.

«زوجین نیز باید در همان ارتباط صمیمی زناشویی خویش تماس غریزی برقرار کنند. زیرا نه می‌توان زن و شوهر را از داشتن تمایل جنسی برحذر داشت» چون تکوین این را قرار داده، خدای تبارک و تعالی به جعل تکوینی در نظام وجود انسان آن را قرار داده «و نه می‌توان جلوی آن را برای بیگانه بازگذارد. بلکه باید غرایز را بدون تعطیل محدود و تعدیل کرد. چنانکه لباس انسان را محدود می‌کند.» یک حدی برای وجود انسان است که این حد انسان را از اغیارش جدا می‌کند. «انسان پوشیدن لباس آلوده و وصله‌دار را خوش ندارد، در انتخاب همسر نیز باید چنین دقت‌هایی اعمال شود. لباس مایۀ آرامش انسان است، زن و شوهر نیز موجب آرامش یکدیگر هستند. چنانچه  قرآن از شب هم به لباس تعبیر کرده، فرموده: «وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِبَاسًا»[10]» همانجور که در این آیه شریفه می‌فرماید که «هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَ أَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ» و در آیه شریفه دیگری فرموده بود که (30:00) «وَ مِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا»[11] سکونت شما به آنجا محقق بشود «وَ جَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً»[12] که روز گذشته جلسه گذشته عرض شد که اصلاً این را به عنوان آیه الهی دیده، خلق زن و مرد را و احتیاج زن و مرد را و رابطه زن و مرد را و سکونت این رابطه را و مودت و عشق بین این دو نفر را جزو آیات الهی دیده و انتهایش هم می‌فرماید: «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ»[13] این آیاتی در آن است نه یک آیه. اول فرمود «وَ مِنْ آيَاتِهِ» این است، بعد در انتها می‌فرماید «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»[14] آیاتی در این است. در آنجا فرمود «لِتَسْكُنُوا»؛ ببینید در مورد شب هم می‌فرماید شب لباس است «وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِبَاسًا» هم می‌فرماید که «هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ»[15] یعنی شب هم لباس است هم سکونت‌آور است. بعد نسبت به رابطه زن و شوهر فرموده هم لباس است در این آیه «هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَ أَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ» که طهارت [31:09] عینی هم است. در شب شب لباس است برای انسان، اما نگفتند انسان لباس است برای شب. آنجا رابطه یک طرفی است، اما اینجا رابطه بین زن و شوهر دو طرفی است. یعنی در این حق تساوی دارند، در این حق مساوی هستند که «هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَ أَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ». اما همین مسئله را هم فرموده در آیه دیگر «لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا» که سکونت هم برای شما در این رابطه محقق می‌شود. این البته روی جایی است که نظام اعتدال بر رابطه زن و شوهر حاکم باشد. اما این به مقداری که این نظام اعتدال خدشه‌دار بشود یا از آن حالت معتدل بودن خارج بشود، چه در سکونتش، چه در لباس بودنش، چه در مودتش، البته خدشه ایجاد می‌شود. هر چقدر شدیدتر بشود اوج مسئله است. اما کشش این حد که سکونت تام و همچنین آرامش و لباس بودن و پوشاندن و همدیگر را تکمیل کردن، یک کشش تامی در مسئله طبق آیات شریفه است که ایشان آخرش هم می‌فرماید: «لباس آرایه انسان است و به وی زینت می‌بخشد، زن و شوهر نیز باید زینت یکدیگر باشند. زن و شوهر کنار هم موقعیتی در خانواده و اجتماع پیدا می‌کنند که در گذشته آن را نداشته‌اند، از اینرو به آنها با احترام بیشتری برخورد می‌شود.»

این چند تا نکته‌ای بود که ایشان در ذیل آیه فرمودند. خب تفاسیر دیگر هم نکاتی فرموده‌اند از جمله اگر رجوع کنید تفسیر نور که آقای قرائتی حفظه الله ایشان هم نکاتی را فرمودند. نکات تربیتی خوبی است، بسیاریش با این مشترک است و تکرار شده. چون تفاسیر مختلفی به این تذکر دادند یعنی اختصاصی نیست. اما بعضی‌هایش هم بیان خوبی است. ایشان در یک جا این آیه شریفه را بیان می‌کند که آیه شریفه چه پیام‌هایی دارد، آن وقت در قسمت دیگری از آن، بحث لباس را مطرح می‌کند. در این قسمتی که بحث لباس را مطرح می‌کند این است که «در تشبیه همسر به لباس نکات و لطایف بسیاری نهفته است؛ لباس باید در طرح و رنگ و جنس، مناسبِ انسان باشد. همسر نیز باید کفو انسان و متناسب با فکر و فرهنگ و شخصیت انسان باشد.» بالاخره لباس گشاد برای کسانی که می‌پوشند او را از چیست؟ لذا اگر هم کسی بخواهد لباس گشاد..؛ لباس گشاد هم باید تناسب داشته باشد. لذا این تناسب بین لباس و..، این کفویتی که در این مطرح شده یکیش همان نماد لباس بودن است. بیان خوبی است! نکتۀ دیگر که لباس مایه زینت و آرامش است آن هم که قبلاً گفته شد. لباس عیوب را می‌پوشاند که گفته شد. لباس انسان را از سرما و گرما حفظ می‌کند که گفته شد که سرما و گرما در زندگی، فتنه‌ها و سختی‌ها و مشکلات است که زن و شوهر در سختی‌ها و مشکلات همدیگر را رعایت می‌کنند. لذا اگر یک موقعی مثلاً مرد عصبانی است، زن می‌داند که در اینجا لباس بودن حکمش این است که این‌گونه باشد. اگر زن از جهت روحی متألم است، مرد می‌داند که در این دوره؛ مثلاً دوران حاملگی خانم‌ها ممکن است از جهت روحی تألمات روحی داشته باشند؛ مرد می‌داند که باید این رعایت‌ها را بکند. این لباس بودن، ایجاد تناسب است که در این دوره در این مشکل باید این‌گونه بود، در آن رابطه باید آن‌گونه بود. این خودش یک تدبیر است یک مدیریت است. این‌گونه نیست که این لباس همیشه یکسان باشد. در شدائد سختی‌ها مشکلات، لباس بودن حکم خودش را پیدا می‌کند. این‌گونه نیست که یکسان باشد همیشه. فقط بگوییم که من زندگی را تأمین می‌کنم. نه این‌گونه نیست! تأمین زندگی و همچنین تعطف، ترحم و همچنین در آن رابطه‌ها گاهی، حتی گاهی شدت، همه اینها حکم لباس بودن است که همدیگر را حفظ بکنند. دوری از لباس مایه رسوایی است، دوری از ازدواج و همسر نیز سبب انحراف و رسوایی انسان می‌گردد. بعد می‌فرماید در هوای سرد لباس ضخیم و در هوای گرم لباس نازک استفاده می‌شود که همین بیان که در خلق‌های مختلف و روابط مختلف باید نیاز روحی همدیگر را به مناسبت رعایت بکنند. «انسان باید لباس خود را از آلودگی حفظ کند، هر یک از دو همسر نیز باید دیگری را از آلوده شدن به گناه حفظ نماید.»

علاوه بر این رعایت‌های دیگری هم در تفاسیر دیگر ذکر شده که البته دوستان را ارجاع می‌دهیم. این‌ها نکات تربیتی خوبی است. هم خودمان باید رعایت بکنیم هم در ارتباطمان..؛ ببینید بیان «هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَ أَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ» این بیان در کنار جواز رجوع به همسران، ببینید دو تا یک حکم را دارد بیان می‌کند، یک عمل را دارد بیان می‌کند با یک نگاه اخلاقی و آداب. این چقدر زیبا می‌کند حکم رجوع به همسر را به عنوان یک حکم الهی. بیان این حکم چقدر این را اخلاقی می‌کند و زیبا می‌کند و اثرگذار. ما عادت نداریم اینجوری احکام‌مان را بیان بکنیم. کمتر عادت داریم اینجوری احکام‌مان را بیان بکنیم.

شاگرد: آن تنزیل [36:11] ارتباط دو انسان که دو موجود مجردند؛ تنزیل ارتباط دو انسان، دو موجود مجرد، به رابطه لباس و بدن تخفیف او نیست؟! یعنی شاید بشود در سطح طبیعی فقط الان مطالبی مطرح بکنیم. یعنی این می‌شود بالاتر از این هم گفت، یا این که خدا در مورد مردم عامه حرف زده؟

استاد: در بحث لباس، ببینید بحث فقط این نیست. چرا؟ حالا دیگر می‌خواستیم اینهایش را وارد نشویم. ببینید در بحث لباس همان‌جوری که وارد شده «وَ لِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ»[16]، یعنی این لباس کشیده می‌شود تا لباس تقوا. یعنی لباس فقط یک ظاهر نیست، بلکه لباس «لِبَاسُ التَّقْوَى» هم است، یعنی اینکه اینجا می‌فرماید که «هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ» یعنی دنبال آن هم آیه آخرش می‌فرماید «لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ» این لباس در حقیقت به لباس تقوا و حفظ انسان منجر می‌شود. لذا رابطه رابطه حرکت و سیر است. یعنی انسان در مسیر حرکتش به این لباس؛ و او در هر دو طرف به این لباس احتیاج دارد و این لباس فقط یک احکام مادی و اتفای غرایز نیست بکه آثاری که برایش الان شمردیم و گفته شد از دو تفسیر، اکثر اینها ناظر بود به احکام الهیه و خُلق، ایجاد خلق، رعایت خلق‌ها، کمالات. یعنی ایجاد کمالات و رعایت کمالات است و به دست آوردن کمالات است و الا به صرف این نیست که از همدیگر فقط یک لذتی را ببرند. این هم جزو وجود انسان است اما منحصر در این نیست و در این توقف پیدا نمی‌کند. بشرط لای در لذت نمی‌شود بلکه لابشرط است، لذت هم در آن است و البته حقایق دیگر بالاتر هم در آن است. این می‌شود آن رابطه جنسی که خدای تبارک و تعالی..؛ تازه این یک مرحله است، لباس یک مرحله است. عرض کردم لباس یک هدف وسطی است، این لباس ایجاد می‌کند و انسان را از آن حالت بهیمی تنها خارج می‌کند. و الا در آن آیه شریفه که «وَ مِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ»[17] آیات الهی است، دیگر بالاتر از این خدا چه جور بیان بکند که بگوید این شما را به من می‌رساند، اگر دنبال من هستید «وَ مِنْ آيَاتِهِ» آنی که من را نشان می‌دهد، می‌توانید از او حرکت کنید به سمت من بیایید «أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا»[18] معلوم می‌شود این سکونت سکونتِ فقط در آرامش غریزه جنسی نیست «لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا» که این سکونت همۀ جهات سکونت را شامل می‌شود. لذا لباس در حقیقت همه جهات سکونت را می‌تواند برای انسان ایجاد کند. دنبالش «وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ» خدا به واسطه همین رابطه «جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً»[19] رحمت و مودتش را در همین رابطه..؛ کسی می‌تواند..؛ ببینید وقتی که می‌گویند دو تا مؤمن به همدیگر می‌رسند، رسیدن دو مؤمن به همدیگر 100 درجه رحمت الهی را نازل می‌کند، که 99 درجۀ او مربوط به کسی است که محبتش به طرف دیگر بیشتر است. یعنی انسان در رابطۀ محبتی، قدرت و قابلیت و استعداد پیدا می‌کند تا رحمت حق شاملش بشود. چون رحمت حق که تغییر در آن نیست، انفعال در آن طرف که نیست. انفعال در کدام طرف است؟ در استعداد است، یعنی استعدادها متفاوت می‌شود. می‌گوید وقتی به هم رسیدید، آن قدرت قبول رحمت در شما ایجاد می‌شود. حالا در رابطۀ دو مؤمن که به هم می‌رسند رسیدنشان اینقدر است، بعد دارد دست دادنشان چه می‌شود، بعد معانقه و مصافحه و نمی‌دانم نشستنشان و گفتگویشان تا به جایی می‌رسد؛ در نظام گفتگو به جایی می‌رسد که می‌گوید ملائکه محرم نیستند. می‌گویند مؤمنین وقتی کنار هم نشسته‌اند ملائکه محرم نیستند می‌گویند ما برویم، اینها دیگر حرف‌هایی دارند که ما محرم حرف‌های اینها نیستیم. لذا آنجا می‌فرماید خدا در حقیقت فقط آنجا ناظر است، حتی ملائکه ناظر نیستند. این اوجِ (40:00) رشد انسان‌ها در ارتباط است. حالا اگر این ارتباط کشیده بشود به یک رابطۀ عشق شدید که خدا قرار داد «جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» اگر ازدواج صورت می‌گیرد، این قدرت نزول رحمتی که از این ایجاد می‌شود با این آیه که صریح می‌فرماید «جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» آن آیه شریفه کی از حفظ است که می‌فرماید که «إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً»[20] اساس این است که رابطه نیست، اساس این است که هر کس خودش را می‌خواهد «إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ» خدا بین قلوب شما تألیف ایجاد کرد، تألیف بین قولب همان «جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» است. این نعمت الهی است که ایجاد می‌شود. شدت این نعمت، زدن این وزنۀ سنگین..؛ چون می‌دانید وزنه‌های محبت مراتب دارد. یعنی انسان علاقه به پدر و مادر دارد یک مرتبه، بعد در دورۀ بعد؛ چون این اول دورانی است که به دنیا می‌آید علقۀ پدر و مادر. بعد یواش یواش توسعه پیدا می‌کند علاوه بر علاقه پدر و مادر، نظام ارتباط با دوستان، نوجوان ایجاد می‌شود. در دوره نوجوانی، قبلی از بین نمی‌رود. عرض کردم امیرمومنان علیه السلام می‌فرماید «كُلُّ وِعاءٍ يَضيقُ بِما جُعِلَ فيهِ إلاّ وِعاءَ العِلمِ؛ فإنَّهُ يَتَّسِعُ بِهِ»[21] که هر چی وعاء علم به کار گرفته بشود توسعه پیدا می‌کند و ظرفیتش بالاتر می‌رود، برخلاف بقیه ظرف‌ها که اگر در لیوان نصف آب ریختید نصف خالی دارد دیگر، اگر پرش کردی جای خالی ندارد. هر وعائی این گونه است. اگر شکم را غذا خوردی دیگر گرسنگی الان ندارد سیر شده و جا ندارد. این ظرف این گونه است. اما وعاء علم، هر چه انسان به سمت علم برود سؤالات بیشتر و ظرفیت بالاتر و سعه بیشتری برای علم ایجاد می‌شود. محبت نتیجۀ علم است و از سنخ معرفت است. محبت زاییدۀ معرفت است. لذا وعاء محبت وعائی است که «يَضيقُ بِما جُعِلَ فيهِ» نیست بلکه یتسع است. چون یتسع است هر چه به کار گرفته می‌شود این فعلیت بیشتری پیدا می‌کند و رشد بالاتری. لذا وقتی که دوره نوجوانی می‌رسد در دوره نوجوانی آن مرتبۀ با قبلی محفوظ است بعدی هم ایجاد می‌شود. کاسته نمی‌شود از قبلی، در دوره جوانی، عشق به همسرگزینی ایجاد می‌شود. در دوره پس از او فرزندآوری و بعد همین نظام.. .

یعنی این‌ها هر کدام در نظام تکوین چقدر زیبا است. خدا گونه‌ای قرار داده که مرتبه به مرتبه، مثل وزنه‌برداری که مرتبه به مرتبه وزنه‌اش را قوی‌تر می‌کند در اثر تمرین، در اثر آن رشدی که پیدا می‌کند آمادگی که پیدا می‌کند، انسان مراتبِ وزنۀ محبت را می زند. یعنی این شدت‌ها آن وقت..؛ آن وقت زیبا این است که همۀ عبادات مال این است که این نظام محبت ایجاد بشود! در اوج هستی، انسان بعد از اینکه این مراتب را طی کرد، آمادۀ زدن وزنۀ ولایت می‌شود که وزنۀ ولایت امام و انسان کامل، وقتی است که این قبلی‌ها درست زده شده باشد. نمی‌شود کسی قبلی‌ها را درست نزده باشد غلط زده باشد و وزنۀ محبت ولی الهی رویش ایجاد بشود. چون آن وزنه سنگین است؛ اگر کسی قبلاً اینها را نچشیده باشد و آمادگی پیدا نکرده باشد برایش محقق نمی‌شود، یا اگر محقق بشود محدود محقق می‌شود. چقدر جالب است! بعد زدن وزنۀ محبتِ ولایت، آماده و زمینۀ برای زدن وزنه محبت الهی است که او اوج رابطه و اصل ولایت.. . لذا تمام اعمال هم برای ایجاد آن محبت است. اگر فرمودند که همه اعمال، انسان را در آن ظهور حقیقت ولایت است و به آن می‌رساند و اگر نرساند مقبولیت ندارد همه این‌جوری [44:03] هستند همه برگشت به همین مسئله می‌کند که البته جا دارد این تئوری و نگاه را آدم خوب مطرح بکند با چارچوب‌هایش که ضایع هم نشود. این یک نگاه کلی و کلان است به مسئله بود.

شاگرد: در اینجا خداوند زن و مرد را در یک مرتبه یعنی هم که مردها لباس همسرشان هستند و هم از آن طرف خانم‌ها لباس مردها، یعنی این قشنگ یک حالت مساوی برای آنها است.

استاد: من عرض کردم که در این مسئله که کمالات است اینها با همدیگر، در کمالات که با همدیگر..؛

شاگرد: …در آیه دیگر که اشاره می‌فرمودید «لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا» را فقط یک طرفه خدا بیان می‌کند؟!

استاد: آنجا دارد که؛ ببینید بیان این است که اصل کلی است «وَ مِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا»[22] زوجیت که مشترک است. اگر شما «لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا» می‌گویید چون ضمیر به زوج برمی گردد، یعنی ضمیر برمی‌گردد به زوج. یعنی مشکلی ندارد آنجا، آنجا هم بحث عام است. «وَ جَعَلَ بَيْنَكُم» بین شما، یعنی بین شما باز اینجا طرفین را دارد می‌بیند. لذا اینجا اینگونه نیست که بگوید آنجا یک طرفه است. منتها ضمایر وقتی غلبه می‌خواهد پیدا کند، یکیش به کار برده بشود معلوم است دیگر. یعنی در آنجایی که فاعلیت به مرد می‌دهند آنجایی که انفعال است به زن، اما رابطه دو طرفی است یعنی رابطه یک طرفی نیست. حالا یک خرده برویم جلوتر. «قوله تعالى: هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ» که مثل این که الظاهر من اللباس..؛

دیگر اصل مسئله الحمدلله بیان شده. انشاءالله تطبیق آن را دوستان انشاءالله خودشان می‌کنند و بعد در خدمتتان.. . بحث مهمی است! چون اشکال سر برداشت‌ها است. نعوذ بالله با برداشت‌های غلط، دین را بد معرفی می‌کنید و باعث می‌شود آن معقولیت دین، آن نگاه جامع دین درست.. . ممکن است که برای بعضی‌ها برای بعضی از افراد پرهیز از این رابطه برایشان یک کمال ویژه بشود برای کسی، در یک رتبه خاصی، در یک حالت خاصی. اما این در نگاه عمومی نیست. ممکن است دستورالعمل ویژه برای یک شخص ویژه باشد در یک حالات خاصی به لحاظ.. . مثل این که یک کسی مریض است برای بهبود او باید یک دوای ویژه‌ای بدهند خصوصیات خاصی دارد این دوای ویژه را..؛ اما اینجور نیست که..، دوای عمومی و چارۀ عمومی این است که اینجا در  قرآن کریم تصریحاً بیان می‌کند که «هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ» و این اصل است. اما اگر استثنائی در کار است، استثنا حکم خودش را دارد، او جدا است. او به لحاظ عدم جامعیت وجود اشکال.. . ممکن است در دین مسیح علیه السلام سوق بدهند مردم را به خروج از دنیا، در دین عیسی سوق بدهند به ورود به دنیا. این‌ها مربوط به شرایط حاکم غالبی است که ممکن است در یک زمانی یا فردی محقق باشد. اما اصل حکم دین این جامعیت است که عرض شد و از آیه استفاده می‌شود و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

(اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم)

[1] بقره، آیه 187.

[2] بقره، آیه 183.

[3] بقره، آیه 187.

[4] نهج البلاغه، حکمت 145.

[5] «ليس بد لابن آدم من اكلة»(وسائل الشيعة – ط الإسلامية (الشيخ حرّ العاملي) ، جلد : 16 ، صفحه : 406).

[6] بقره، آیه 187.

[7] محمد، آیه 12.

[8] بقره، آیه 187.

[9] كشف الخفاء : 2/239/2432.

[10] نبأ، آیه 10.

[11] روم، آیه 21.

[12] همان.

[13] همان.

[14] همان.

[15] یونس، آیه 67.

[16] اعراف، آیه 26.

[17] روم، آیه 21.

[18] همان.

[19] همان.

[20] آل عمران، آیه 103.

[21] نهج البلاغة: الحكمة 205.

[22] روم، آیه 21.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 304” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید