بسم الله الرحمن الرحیم

دروس استاد عابدینی، شرح تفسیر المیزان، جلسه 303

سلام علیکم و رحمة الله

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

بحثی که در روز گذشته در آیه شریفه «أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ»[2] بیان شد به صورت چند تا اصل کلی، یکی‌اش این بود که اولاً رابطه انسان در رابطه با آن روابط زناشویی یک رابطه حیوانی نیست که این رابطه حیوانی مذموم باشد و لذا به قدر ضرورتی که انسان نیاز دارد باید قناعت به او کرد و بقیه‌اش را باید تا آنجا که ممکن است انسان صرف نظر بکند، نه اینگونه نیست. بله درست است که اصل رابطه، اصل این رابطه یک رابطه انسانی است و می‌تواند رابطه الهی هم باشد، چنانچه مثال زدیم در خوردن و آشامیدن خدای تبارک و تعالی می‌فرماید که «اولئک» اهل کفر «يَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ»[3] همچنان که انعام می‌خورند، چهارپایان می‌خورند اینها خوردنشان حیوانی است. اهل کفر! نشان می‌دهد بیان این مسئله که اهل ایمان خوردنشان حیوانی نیست، خوردنشان هدفمند است، خوردنشان تابع یک نتایجی است اغراضی است که آن اغراض و اهداف این را از حالت حیوانی خارج می‌کند. حتی به این گونه که این را دقت بکنید! اینگونه نیست که خوردن مؤمن و غیر مؤمن یکسان باشد، خوردن مؤمن یک اضافه داشته باشد، نه اینگونه هم نیست. حتی نوع خوردن متفاوت است ماهیت خوردن متفاوت است، نه فقط در غرض مختلف باشند در ظاهر یکی باشند، در ماهیت یکی باشند، در عمل یکی باشند فقط یک غرض اختلاف ایجاد بکند؛ نه.

لذا مرحوم علامه می‌فرماید دنیایی که اسلام و دین برای انسان پیشنهاد می‌دهد، این دنیا که حتی در آن عدالت طلبی و رفاه است، رفاهی که دین می‌خواهد اینجا، همان رفاهی نیست که یک مکتب مادی برای بشر می‌خواهد؛ آن وقت این به علاوه آخرت هم داخلش بیاورد. اینجوری نیست دنیایش هم متفاوت است، ماهیت دنیایش هم متفاوت است برای این انسان. دقت می‌کنید اینها با هم تناسب دارد همه‌اش. یعنی وقتی که ماهیت دنیایی که دین ابراز می‌کند و بیان می‌کند با ماهیت دنیایی که بدون دین، کسی که بدون دین است ابراز می‌کند ماهیتش متفاوت است. این ماهیت دنیایی که متفاوت است، این ماهیت اعم از خوردن است، آشامیدن است، نکاح است، تمام دنیا را شامل می‌شود احکام دنیا را، سیاسات است، اقتصاد است، تمام اینها. آنچه را که دین ابراز می‌کند با آنچه را که آن مکتبی که غیردینی است ابراز می‌کند ماهیتاً متفاوت هستند. نه اگر یک مکتبی که دنبال رفاه انسان باشد دین هم دنبال رفاه انسان باشد، در این باشد که هر دو در این مشترک باشند دین یک اضافه داشته باشد، نه اینگونه نیست، اصلاً نوع ماهیت مسئله از ابتدا متفاوت است.

شاگرد:

استاد: نه پیوست به آخرت بودن دلیل است، اما اینجور نیست که آخرت را ضمیمه کنند التقاط بشود. یعنی این اصلاً از اول رابطه مختلف است، از اول ارتباط مختلف است یعنی چه در خوردن، چه آشامیدن، چه تمام روابط دنیایی دیگر، از اول طور نگاه، رابطه، همه این‌ها متفاوت است. لذا در نگاه دین و نگاه اسلام کاملاً دنیا الهی است. تعبیر این است که دنیا در مقابل آخرت در دین نیست. ببینید دنیایی در مقابل آخرت است که دنیای نگاه مادی باشد و الا دنیایی که انسان را به سمت پایین می‌کشد این مادی است و الا دنیایی که انسان می‌شود مضجع اولیای الهی، او..؛

پس با این نگاه، دنیایی که اسلام پیشنهاد می‌دهد و بیان کرده، ماهیتاً با دنیایی که یک مکتب مادی پیشنهاد می‌دهد، هرچند خیلی متمدنانه باشد و خیلی با طبیعت انسان هم سازگار باشد همه این‌ها، بر فرض، این اینها با هم ماهیتاً متفاوت هستند یکسان نیستند، این دو ماهیت است، دو نگاه است، دو طور است اصلاً از ابتدا، این مضجع اولیای الهی است دنیا در اینجا، حقیقت آخرت در همین جا است «الدنیا مزرعه الاخرة»[4] است در اینجا. ولی او نه، او غایتش در اینجا است، او نهایتش در اینجا است. لذا اکل و شرب و نکاح و همه اینها در دو نگاه دو طور مختلف است.

لذا مرحوم علامه در اینجا که بیان می‌کنند، البته به تصریح اینجا بیان نکردند اما بحث در این است که، اساس این است که رابطه زناشویی در نگاه دین یک رابطه حیوانی نیست. می‌تواند رابطه حیوانی شود؟ البته می‌تواند. ولی خدای تبارک و تعالی به عنوان یک رابطه حیوانی جعل کرده این رابطه را؟ نه خدای تبارک و تعالی به عنوان یک رابطه حیوانی جعل نکرده، بلکه به عنوان یک رابطه‌ای که نیاز غریزی و طبعی که، این نیاز غریزی و طبعی می‌تواند انسان را در طریق کمال الهی سوق بدهد و وسعت بدهد. لذا می‌بینید که خود امر ازدواج توسعه وجود برای انسان ایجاد می‌کند، حب ذات انسان را توسعه می‌دهد و انسان را به سمت رابطه‌های اجتماعی و کثراتی که توحید در آن حاکم است، کثراتی که در آن توحید حاکم است سوق می‌دهد. حالا این بحثش خودش جای خودش را دارد انشاالله آن را باید در جای خودش بحث کرد.

پس با این نگاه روابط نگاه دین به روابط زن و شوهر، یک رابطه‌ای است که خلقت اقتضائش را، در حقیقت در اقتضاء خلقتش را خدا قرار داده و مطابقش هم احکام آورده. اگر قلتی برایش در نظر گرفته یا محدودیتی برایش در جایی در نظر گرفته، یک‌جایی منعی برایش در نظر گرفته، این منع برای تخطئه نیست، دقت بکنید این مهم است! این منع برای تخطئه نیست منع برای بهره مندی جامعه است، جامعه انسانی است. یعنی انسان یک حقیقت جامع است، اگر رهایش بکنی در هر طبیعتی، در هر غریزه‌ای، در هر جهتی، این به لحاظ آن توانایی نامتناهی که دارد و استعداد نامتناهی که دارد اگر در یک جهت بیفتد افراط در او، او را محروم می‌کند از قوای دیگرش، از توانایی‌های دیگرش، در خشم و غضب هم همینجوری است. در خشم و غضب هم، خشم و غضب اساسش حیوانی نیست. لذا خشم و غضب دو توان هستند در انسان، دو توانایی هستند در انسان، محبت و بغض دو توانایی است در انسان. ممکن است به خشم مذموم منجر بشود افراط و تفریط، یا به آن متعادل و ممدوحش منجر بشود که انسانی است. پس اساس خشم و غضب حیوانی نیست، اساس رابطه زن و شوهر حیوانی نیست. ارتباط زن و شوهر به عنوان همان رابطه جنسی. (10:00) اساس خوردن و خوابیدن حیوانی نیست. اساس اکل و شرب حیوانی نیست بلکه اساسش در وجود انسان به عنوان یک حقیقت انسانی است، این در فلسفه نمادی دارد که تمام قوای وجودی انسان تحت قوه عاقله انسان و آن حقیقت عقل انسان. سلطان قوا در انسان می‌شود عقل! لذا همه این‌ها می‌شوند انسانی، همه اینها می‌شوند عقلانی، همه اینها می‌شوند عقلانی، با اینکه حسی است اما می‌شود عقلانی چون تابع عقل است، چون عقل حاکم در این وجود است.

البته کشش دارد که این، همین توانایی‌ها که فی نفسه یک حقیقتی هستند اقتضای انسانی بودن را دارند، اقتضای حیوانی بودن را هم دارند اقتضایش را دارند. یعنی اگر به افراط و تفریط منجر شد، اگر از آن حد تعادل خارج شد این می‌شود حیوانی. درست هم است آن افراط و تفریطش این را حیوانی می‌کند یا می‌شود یک سبوع درنده در جانب خشم، یا می‌شود یک حیوان شهویِ بهیمی در جانب شهوت، در جانب اکل و شرب. گاهی یک حیوان قوی در اکل و شرب می‌شود که هیچ سیری ناپذیر است، یا می‌شود نه یک حیوان ضعیف که به یک قدر کمش چون قدرت ندارد قانع می‌شود. نه قناعتش انسانی است نه حرصش انسانی است. اما انسان، اگر قوای انسانی تحت تربیت الهی و عقلانی قرار گرفت، این‌ها همه کمالات هستند. پس این‌ها می‌تواند همه انسانی باشد.

پس اگر محدودیت آمده گفتند در ماه مبارک رمضان مثلاً ممنوع است در روز، مثلاً اکل و شرب و ارتباط زن و شوهر ممنوع است این دلالت بر این ندارد که اینها بد است مذموم است؛ لذا خدا یک وقتی را که مقدس است گفته نه اینها نباشد. نه مال این است که این دوره محدودیت می‌خواهد قدرت جامع انسان را رشد بدهد، این قدرت جامع منجر می‌شود در جایی به تخطئه و محدودیت برای بعضی از احکام دیگر تا اینها رها بودنشان و آزاد بودنشان در وقت دیگر با این محدودیت در این وقت خاص، این جامعیت را آشکار و بارز بکند. که یکی استدلال نکند اگر اینها انسانی هستند چرا در ماه مبارک رمضان در روز ممنوع است؟ در شب هم ممنوع بوده، چون انسان‌ها توان نداشتند منع برداشته شده. در احرام ممنوع است مثلاً در وقت محرم بودن، انسان پس اساس این است که اگر می‌خواهد کمال پیدا کند از این دو تا سه تا مقدمه استفاده کند، اگر می‌خواهد کمال پیدا کند پس باید از اینها خودش را دور بکند. اساس این است که در کمال انسان باید دوری کند، نه اینگونه نیست. اگر در بعضی از اوقات این محرومیت‌ها و این حدها و حرمت‌ها آمده، مال این است که قوا جامع رشد بکند. لذا اگر کسی در جانب عبادت هم عبادات کثیره بکند و این منجر به ضعف بدن بشود حرام می‌شود آن جا هم، آنجا هم ممنوع است. اگر در جایی روزه باعث بشود بدن ضعیف بشود آن هم حرام است، بدن ضعیف بشود به معنای اینکه ضرر بخورد آن هم حرام است. پس نمی‌شود بگوییم اگر اینجوری است پس معلوم می‌شود روزه هم خلاصه…، نه اینگونه نیست. در اینجا هم اکل و شربی که دائم مطلق و مطلق العنان باشد سبب ضعف روح می‌شود. چون سبب ضعف روح و مریضی روح می‌شود این حد زدند به آن، تا این حد زدن از این ضعف جلوگیری بکند، از این مرض جلوگیری بکند، از مطلق العنان بودن خارج بشود.

این بحث البته دامنه گسترده‌ای دارد، حرف مهمی است در نگاه دین، اگر درست تبیین بکنیم خیلی از آن افراط‌ها و تفریط‌هایی که در مسیحیت و در یهودیت است را به راحتی می‌توانیم با این فلسفه و نگاهی که در نگاه دین است به راحتی می‌شود حل کرد و حتی در نگاه خود ما متدینین خیلی وقت‌ها بد جا افتاده. لذا بین زن و شوهرها این مسئله است که این را حیوانی..، در بین خیلی از خانم‌ها این رواج دارد. خیلی از خانم‌هایی که اهل می‌خواهند کمال باشند احساس می‌کنند که این رابطه مثل اکل میته است؛ یعنی مجبور هستند به این تن بدهند چون ازدواج کردند و در همین… . اینجوری نیست، یعنی نگاه دین این نیست.

این که می‌فرماید خدای تبارک و تعالی «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا»[5] بعد می‌فرماید که «وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً» اصلاً رابطه را اینجور صمیمی، اصلاً انسان را، وجود زن و مرد را ناقص خلق کرده به تنهایی؛ بلکه کمالشان به کنار هم بودن است. لذا می‌بینید بعضی چیزها در وجود زن قوت دارد بعضی چیزها در وجود مرد قوت دارد. این دو در کنار هم کامل می‌شوند. لذا این همه سفارش به ازدواج شده، این همه آثار برای ازدواج ذکر شده، این همه کمال برای ازدواج ذکر شده اینها بیخود نیست، این‌ها اینگونه نیست که تعارف باشد. اگر می‌فرماید نصف دین کامل می‌شود، معلوم می‌شود در کمال انسان مؤثر است ازدواج، انسان را حفظ می‌کند، انسان را رشد می‌دهد، انسان را به فعلیت می‌رساند.

لذا ببینید در تمام انبیا شاید فقط نقل شده که دو تا از انبیا ازدواج نکردند که یحیی سلام الله علیه و عیسی سلام الله علیه است. بقیه انبیا، البته خضر نبی خارج از نظام انبیا است چون به عنوان نبی ذکر نشده اما خضر هم البته ازدواج نکرده و آن هم علت دارد. حالا داستان‌هایی که در روایاتی که در رابطه با ازدواج خضر نبی است و چگونه این ازدواج محقق نشد آن بحثش جدا و مفصل است سرجای خودش که اصلاً آن چرا خضر از سنخ طبیعت است یا از سنخ طبیعت نیست و از عالم مثال است. آیا مبدئیتش طبیعی بوده و بعد ادامه و بقایش مثالی است یا نه از ابتدا مثالی بوده؟ این بحثش انشاالله سر جای خودش جای بحث دارد.

شاگرد: در مقام تشریع دین این افعال را انسانی می‌داند و از حیوانی جدا می‌کند یا نه در مقام تکوین هم؟

استاد: هر دویش است. در مقام تکوین این را قرار داده، احتیاج به همدیگر، نشان می‌دهد که غایت انسان در نظام تکوین، یک کمالی است که در نظام تکوین دیده شده، نظام تشریع بیانش می‌کند. دقت بکنید نظام تشریع چه کار می‌کند او را؟ بیانش می‌کند نظام تشریع. چون فعل انسان اختیاری است نظام تشریع…، همه موجودات غایتشان تکوینی است، تکویناً هم به آن می‌رسند «أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى»[6] همه به این هدایت تکوینی، همه موجودات می‌رسند. هدایت تکوینی انسان به نحو تشریع است. هدایت تکوینی انسان به نحو چیست؟ یعنی تشریع جزو تکوین انسان است. هدایت تکوینی انسان به نحو تشریع است. لذا «أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى» این هدای انسان که همان هدایت تکوینی است به نحو تکوین است، به نحو تشریع در نظام انسان، لذا غایتی که در نظام تشریع بیان شده، حقایقی که در نظام تشریع بیان شده، بیان همان حقایقی است که در نظام تکوین است.

شاگرد: حیث مشترک انسان و حیوان آن قدرتی می‌شود که این افعال را رقم میزند یا خود اینها؟

استاد: مشترک بین انسان و حیوان، و بین انسان و نبات این است که کمال آن مرتبه را دارد اما حد آنها را ندارد. یعنی انسان، در فلسفه این بیان شده دیگر، وقتی که می گویند انسان با حیوان چه اشتراکی دارد؟ این است که انسان حساس متحرک بالاراده است یعنی اختیار دارد اما حد حیوان را که آن حرکت اختیاری‌اش محدود است او را ندارد. نسبت به گیاه انسان قوه غاذیه دارد، قوه رشد و نمو دارد، این نمو در نبات حد دارد، در انسان این نمو حد ندارد؛ چون نمو از مرتبه ظاهری بدنی آغاز می‌شود که نطفه می‌شود علقه می‌شود مضغه، این نمو است دیگر، تا می‌رسد اما این نمو ادامه دارد طبق همان بحث حالا چه حرکت جوهری را کسی قبول بکند چه نکند که این رشد ادامه دارد در نظام نمو، نمو از جسم شروع می‌شود اما به جسم ختم نمی‌شود؛ یعنی به جسم ختم نمی‌شود نمو، نمو ادامه دارد. لذا انسان حقایق وجودی‌اش و کمالات وجودی‌اش دائماً در حال نمو است و رشد است و این نمو و رشد هیچ جایی حد یقف ندارد. پس تمام این‌ها با هم تناسب دارد. انسان شامل کمالات حیوانی و نباتی است، اما حد حیوانی و نباتی را ندارد. البته اگر از منظر دقیق‌تر مسئله نگاه بکنند، تمام کمالاتی که در عالمِ وجود است را انسان دارد، اما حدودش را ندارد. لذا همه عالم وجود ظهور انسان است بحده، یعنی ظهور انسان، همه عالم ظهور انسان است بحده، که حالا آن شعر منسوب «اَتَزعَمُ اَنَّكَ جِرمٌ صَغِيرٌ * وَفِيكَ انطَوَي العَالَمُ الاَكبَرُ»[7] صدق می‌کند که منسوب به امیرمومنان علیه السلام است که همه عالم ظهور انسان است و انسان قابلیت شناخت همه عالم را دارد چون همه عالم ظهور انسان است. لذا معرفت از درون محقق می‌شود. این‌ها دیگر حالا فروعات بعدی است.

شاگرد: در همان لایه فقیهی گفتیم … دو طور متفاوت هستند؛ [19:10] آن خانم‌هایی، کسانی که در سطح حیوانی‌اش فقط ارزیابی می‌کنند و نسبت به آن پرهیز دارند، یعنی اصلاً لایه انسانی آن سطح لذت و درک لذت انسانی‌اش را نچشیده‌اند دیگر، درست هست؟

استاد: حالا این را نمی‌توانیم حکم قطعی به این بکنیم، گاهی ممکن است افراط در مسئله روحی را اینها جامعیت ندارند؛ اقلاً این را می‌توانیم بگوییم. ممکن است یک کمالاتی هم پیدا بکند انسانی در اثر حظر از این و پرهیز از این، یک کمالاتی هم ممکن است پیدا بکند، روحانیتِ، اما این روحانیت جامع نیست، آن اغراض جامع نیست، لذا این اغراض جامع محقق نمی‌شود. لذا بعضی‌ها به خاطر همین پرهیزها گاهی یک آثاری بر خودشان می‌بینند احساس می‌کنند که پس معلوم می‌شود که پرهیز مثبت است (20:00) و پرهیز مطلوب است؛ در حالی که متوجه نمی‌شود که آن پرهیز که برایش اثر ایجاد کرده این در اثر عدم جامعیت است، یک جانبه رشد کرده و این یک جانبه رشد کردن رشد جامع نیست. اگر انسان رشد جامع بکند، این‌ها به طریق ساده‌تر هم محقق می‌شود لذا

شاگرد: این لذتش هم با هم فرق می‌کند دیگر

استاد: عرض کردم دیگر عرض کردم

شاگرد: همان جنسی‌اش را هم به کیفیت انسانی‌اش نچشیده

استاد: عرض کردم که انسان کامل در التذاذ جنسی‌اش هم الذ از بقیه است. دیگر این دیگر خلاصه‌اش است دیگر، انسان کامل در التذاذ جنسی‌اش هم الذ است. اما این التذاذ الذ آیا غفلت زا است؟ نه. این التذاذ غفلت زا نیست. در خوردن و آشامیدنش هم، امیرمومنان علیه السلام است در جنگ صفین، آن شب لیلة الهریر که سخت‌ترین شب جنگ صفین بوده، که ظاهراً دو وعده نماز را روی اسب خواندند و پیاده نشدند، اینقدر جنگ شدت داشته وقت نمی‌شده پیاده بشوند، بعد تشنه‌اش می‌شود، آنجا تقاضای آب می‌کند. آنجا جیره جنگی شیر و عسل بوده که می‌آوردند هم غذا بوده هم آب بوده، شیر و عسل را که می‌دهند می‌خورد حضرت، می‌گوید عجب این عسلش از طائف بود. یعنی در آن حینی که سرها می‌پرید، تعبیر توجیه … [21:17] آن حینی که سرها می‌پرید و توجه‌ها اینقدر عظیم بود و مشغول بود، حضرت شیر و عسل می‌خورد می‌گوید این عسلش از طائف بود؛ یعنی تشخیص این‌ها، این‌ها مانع از هم نمی‌شود در انسان کامل چون «لَا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ»[8] هرچه انسان به سمت جامعیت برود «لَا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ» در وجود او جامع‌تر می‌شود و این کمال زا می‌شود.

لذا اگر می‌فرماید کسی ازدواج کند نصف دینش یا ثلث دینش کامل می‌شود، اینها مال همین است که این حافظیت ایجاد می‌کند، کمال ایجاد می‌کند. فقط این نیست که این را از سوء باز می‌دارد نه، کمال ایجاد می‌کند. لذا اگر می‌گوید «من رغب عن سنتي فليس مني»[9] کسی از سنت من دوری بکند، ازدواج نکند، بی میل باشد نسبت به این «رغب عن» یعنی بی میل بودن، بی میل باشد به این. حالا یک موقع مریض است خب مریضی؛

یک بنده خدایی بود در دانشگاه یک‌دفعه می‌گفت حاج آقا این چیه آخر هی میگویند زن و مرد مثلاً چی فلان، دختر و پسر نباید فلان کنند. گفتم بالاخره. گفت من مثلاً دختر می‌آید در اتاقم، رفت و آمد داریم در هم بسته است، هیچ خلاصه باکی‌ام هم نیست. گفتم که واقعاً باکی‌ات نیست؟ گفت واقعاً! گفتم مریضی برو دکتر خودت را نشان بده. گفتم نه حاج آقا، اینقدر هم که نه که هیچ باکی باکم نباشد. گفتم خب همان است. یعنی یا می‌گوید آدم هیچ باکی‌اش نیست، خب معلوم است مریضی. یعنی یک اشکالی در تو است، این برو علاج کن. اگر یک موقع کسی هیچ میلی ندارد به ازدواج، از جهت وجودی میلی ندارد خب این مریضی است. اگر علاج کرد کرد، اگر نکرد مریض از دنیا می‌رود. اما اگر نه، کسی میل داشت سرکوب کرد و این ازدواج نکرد این «رغب عن سنتي» است. این «فليس مني» این نشان می‌دهد که این سنتِ، یعنی اصل السنة مستحب است، اصل ازدواج مستحب است. و اصل ازدواج، آن چیزی که اساس ازدواج را سوق می‌دهد به سمتش، آن میلی است که در وجود انسان‌ها قرار داده شده، هرچند میل ثمره نهایی نیست، هر چند میل یک ابزار است، هرچند میل یک هدف وسطی است هدف نهایی نیست؛ هدف نهایی باز بالاتر از این است.

شاگرد: ….

استاد: عرض کردم ماهیات هم متفاوت است. وقتی ماهیت متفاوت باشد یعنی ذاتش متفاوت است. نگاه متفاوت است ولی فقط نگاه متفاوت نیست. ببینید شما وقتی که یک نگاه به آن حقیقت رابطه دارید در نگاه مادی، التذاذ فردانی و نفسانی هر کسی است. اما یک نگاه دارید در نگاه الهی، احساس می‌کنید خدای تبارک و تعالی این غریزه و فطرت و جبله را در درون انسان قرار داده و از او تقاضا کرده و از او خواسته و به او امر کرده که این را در طریقی به کار ببرد برای مقصودی. اصلاً از اول رابطه متفاوت می‌شود. لذا کسی که می‌خورد با این نگاه که این خوردن عبادت است، با کسی که فقط در حد خوردن برای سیر شدن است، کاملاً متفاوت است. یعنی خوردنش هم لذت آن کسی که می‌خورد برای آن، آن عظیم‌تر است لذتش هم عظیم‌تر است. خوردنش هم متفاوت است نوعش هم متفاوت است. یعنی آنچنان حریصانه به غذا نگاه نمی‌کند که آن غذا را سلطۀ خود، آیه می‌بیند او را هم، او را هم در ارتباط با خودش مرتبط، با حرکت خودش او را حرکت دهنده می‌بیند و دارد او را هم حرکت می‌دهد. یک وظیفه و تکلیف برای خودش می‌بیند و این وظیفه و تکلیف دائماً او را رشد… . ببینید تمام، همه جوانبش، مبدائش فرق می‌کند، غایتش فرق می‌کند، خود متن کار هم فرق می‌کند. تمام این‌ها متفاوت می‌شود، فقط این نیست که غایت متفاوت بشود، نه مبدائیتش هم متفاوت است.

خود اینکه این حقیقت را چی ببینند که از کجا آمده چه، اینجا می‌گوید «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ»[10] از آیات الهی این است که خلق کرده از انفس شما ازواجا!، یعنی این زوجیت اصلاً یک آیه الهیه است، این چقدر متفاوت می‌شود! بعد می‌فرماید که اینجا «لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا»[11] تا سکونت و آرامش، آرامش یکی از کمالات است که انسان طلب دارد. این در اینجا محقق می‌شود. بعد آنجا می‌فرماید که «وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً»[12] برای شما آن وقت این رابطه برقرار می‌شود بین شما زن و شوهر چی قرار داده؟ «مَوَدَّةً وَرَحْمَةً» این مودت و رحمت که عاطفه محقق می‌شود، بهره مندی فقط نیست. این بهره مندی ایجاد عاطفه است، آرامش بخش است. عاطفه را در حقیقت، اگر اسلام می‌گوید که دو نفر وقتی با هم می‌رسند، به هم می‌رسند دو مؤمن، دست به هم می‌دهند صد مرتبه رحمت نازل می‌شود و نود و نه مرتبه یا نود مرتبه رحمت و درجه رحمت مربوط به کسی است که محبتش به دیگری بیشتر است. یعنی این قابلیت با یک دست دادن و معانقه دو مؤمن رسیدن به هم، اینقدر قابلیت رحمت ایجاد می‌شود. یک زندگی تشکیل بشود، در کنار این زندگی این همه ثمرات محبتی! ببینید چقدر انسان را، رحمت را نازل می‌کند و قابلیت برای رحمت! اصلاً این نوع نگاه به زندگی متفاوت می‌شود. اطفاء غریزه یک جزئی از اجزای کوچک این می‌شود. تازه آن اطفاء غریزه هم در این رابطه خیلی عظیم‌تر می‌شود نه کوچک‌تر بشود، نه مؤمن کمتر لذت ببرد بلکه مؤمن لذتش الذ است. مؤمن لذتش الذ است با این نگاه، این‌ها یک بحث‌هایی است که اگر خوب پیگیری بشود در نگاه، اصلاً در نظام تربیتی ما می‌تواند استحکام خانواده را و روابط را و طور نگاه را تغییر بدهد، حتی روابط زناشویی را

شاگرد: …

استاد: دیروز یک بحثی را خدمت دوستان عرض کردم که اصل اکل، جزو واجبات است نه حتی مستحبات. چون اگر اکل صورت نگیرد «لابد لابن آدم من اکلة»[13] لابد یعنی وجوبی است. «لابد لابن آدم من اکلة» حتماً باید بخورد، حتماً باید! اصلاً در ساختار وجودی انسان، وقتی خدای تبارک و تعالی انسان را خلق کرد در بهشت، وارد کرده در بهشت اما تعلق به بدن نیست. تعلق به بدن نیست، بدن است اما تعلق به بدن نیست. می‌گوید کلوا، در حقیقت آنجا دارد که وارد بهشت بشوید، آیه شریفه می‌فرماید که «وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا»[14] بعد در آن آیه شریفه دیگری می‌فرماید که «أَلَّا تَجُوعَ فیها»[15] آنجا می‌گوید وارد بشوید به بهشت «إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فیها وَلَا تَعْرَى» آنجا شما خوردن دارید اما گرسنگی ندارید، یعنی در بهشت خوردن بر اساس گرسنگی نیست. پس معلوم می‌شود اصل خوردن ممدوح است و الا در بهشت زائد بود. اگر در بهشت می‌گوید «یاکل» در بهشت آنجور خلاصه عطرها در بهشت «مما یشتهون»[16] این‌ها همه است، این‌ها نشان می‌دهد که اصل خوردن که دیگر جزوِ، مربوط به موطن و مرتبه نیست. اگر مربوط به موطن و مرتبه بود دیگر در بهشت خوردن معنا نمی‌داد. اصل ازدواج مربوط به موطن و مرتبه نیست. چنانچه خواب مربوط به موطن و مرتبه است، لذا در بهشت می‌تواند کسی خواب نداشته باشد. اگر دلش خواست خواب هم، خواب اختیاری است در آنجا، می‌خواهد است اما خوردن و خوابیدن جزو لذت‌های مترتب بهشتیه است که همه تقاضا دارند در وجودشان و این تقاضا اجابت شده است. آنجا می‌فرماید «وَلَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ»[17] ‏که آن اشتها «وَلَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ»[18] این‌ها همه وارد شده (30:00)

شاگرد: …. آیه پنج و شش که می‌گوید صفات مومنون را می‌شمارد می‌گوید «وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ، إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ»[19] یعنی اول می‌آید آن … بعد آخرش می‌گوید … [30:19]

استاد: عرض کردیم که چون طبیعت انسانی به این سمت گرایش دارد، چون طبیعت گرایش دارد افراط در این مسئله محقق می‌شود و لذا دین اساسش بر این است که می‌آید حکم طبیعت را جهت می‌دهد. اگر حکم وارد شده بر اینکه منع؛ این حکم بر منع نه اینکه اصلش بد است. حکم بر منع یعنی اینکه آن اصلی را که خدای تبارک و تعالی در وجود انسان‌ها قرار داده و جعل کرده، تکویناً و غریزتاً قرار داده این را، حدش را دارد بیان می‌کند، دارد حدش را؛ که این حد بقیه را تحت‌الشعاع قرار ندهد. عرفاً شما می‌بینید که این نگاه شهوی و این حال شهوی، همه مسائل زندگی انسان را مورد تعرض قرار می‌دهد، تحت تأثیر قرار می‌دهد. از کسانی که پادشاهان بودند سر این مسئله چه جنگ‌ها راه انداختند، تا رعیتی که تحت..، برای این مساله چه خون‌ها ریختند و چه ضررها را بر خودشان آوردند. این نشان می‌دهد که طبیعت انسانی به افراط می‌کشاند این را. اصلش مذموم نیست. لذا چون این شدت در افراطش متعارف بین ناس است، خدای تبارک و تعالی یا در روایات با لسان چی وارد شده؟ منع و حد، نه نفی. عرض کردم لسان حد وارد شدن، دارد نشان می‌دهد که این را، محدودش را نشان می‌دهد کجاست، محدوده‌اش را. نه بگوید نه اصلاً، نمی‌خواهد بگوید اصلاً نه این غلط است، غلط بودن را نمی‌خواهد بیان بکند. می‌گوید این در حقیقت،

لذا آنجا می‌فرماید «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ»[20] این‌ها ببینید بیان تشویقی است، نوعِ در حقیقت..، او با ملومین [32:01] را باید با هم، با همه اینها دید که «هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ»[21] که اینها لباس برای شما هستند و شما لباس برای آنها هستید. این نگاه جامعیتش و جمعش به این می‌شود که نگاه به حقیقت رابطه زناشویی یک رابطه حیوانی نیست، یک رابطه ممدوحی است در نگاه شرع، یک رابطه کمالی است در نگاه شرع. البته اگر از طور اعتدالش خارج بشود و از طور حدش که ضرر بزند به بقیه، خیلی فسادانگیز است.

شاگرد: در حیطه حرام است دیگر، یعنی در حیطه حلالش خب می‌شود خارج از اعتدالش بشود؟

استاد: در حیطه حلال هم البته می‌تواند قوای دیگر انسان را تحت تأثیر قرار بدهد

شاگرد: یعنی همان حالت ضرر رساندن؟

استاد: یعنی جوری باشد که انسان، ببینید این الان بین حیطه حلال و حرام بحث بود، اما در حیطه حلال، ما در حیطه حلال خوردن حلال ما داریم اما در آن خوردن حلال گفتند چی؟ کمتر از آن حدش که می‌خواهید سیرِ سیر بشوید دست بردارید.

شاگرد: اینجا هم همان جوری است؟

استاد: یعنی در این نظام هم همین جوری است که نه اینکه به اقلش قناعت کنید. یک موقع می‌گوید آقا غذا یک لقمه بخور، بست است دیگر نمی‌میری که با یک لقمه. می‌گوید نه این را نگفتم. می‌گوید نه، اگر می‌خوری سیر سیر نخواهد تمام شود بلند شوی، بین دوتا با هم، طرف مسئله را نگاه کنید.

شاگرد:

استاد: عرض کردم به شأنیت است؛ یعنی یک کسی دو تا بشقاب باید بخورد تا سیر شود، یکی ممکن است نصف بشقاب سیرش بکند. می‌گوید تو که نصف بشقاب سیرت می‌کند یک لقمه کمتر بخور، به آن هم که می‌گوید دوتا بشقاب می‌خوری تا سیر می‌شوی، دوتا لقمه کمتر بخور، به نسبت دیگر، دوتا لقمه کمتر بخور. در این هم همین جوری است، ببینید اصلش حلال است، دقت بکنید اصلش حلال است. اما می‌گوید این در آن حیطه حلال اگر یک خرده درز گرفتی، یک کمی کم گذاشتی رعایت کردی، مثل ماه رمضان، مثل ایام احرام، مثل بعضی از ایامی که اعتکاف مثلاً این جور وارد شده، این درز گرفتن‌ها که خدا هم گاهی قرار داده، باعث می‌شود که آن جامعیت وجود تو بهتر رشد بکند. لذا اگر انسان رها کرد، حرام مرتکب نشده، اما در سطح معمولی حرکت کرده، در کف دین حرکت کرده. اما نه جلویش را اینقدر بگیرد که این فشار باعث بشود مسائل دیگر را تحت تأثیر قرار بدهد.

لذا می‌فرماید که پرسیده بودند از بعضی از بزرگان، چقدر رابطه ضرر نمی‌زند؟ گفتند به قدری که نیاز دارید یک ذره کمتر. این دقت می‌کنید عین جریان خوردن است، عین جریان، یک ذره کمترش را انسان می‌تواند کنترل بکند. اما وقتی که زیادتر شد این حدش فشار می‌آورد و نظام بقیه وجود بدن انسان را به هم می‌ریزد، بقیه کمالات انسان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. دیگر ببینید در جزئیاتش هم وارد شدیم دیگر

شاگرد:

استاد: عرض کردم چون طبیعت انسان تقاضای این را دارد، اما در همان جا هم وارد شده که این کثرت را اصلش ممدوح است، مذموم نیست اما یک ذره درز گرفتنش این را کمال می‌دهد، یک ذره درز گرفتن، اینقدر هم دیگر، این همه حرف زدیم یک ذره درز گرفتن را که گفتیم خلاصه دیگر همه به این اعتراض دارند. یعنی این همه در آن جهتش گفتیم، خلاصه این هم یک ذره را هم کنار بیایید با همدیگر. آن طرف یک عده‌ای می‌گویند این حیوانی محض است، می گویند اصلاً طرفش نرو مگر به اضطرار و اکل میته، دقت بکنید آن نگاه را، یک طرف هم میگویند که رهای مطلق، اصلاً همه دین همین است. خب نه دیگر، دقت کردید

شاگرد:

استاد: دارم عرض می‌کنم که اصل مسئله، آن وقت حالا اگر یک خرده جلوتر بیاییم که این سنت اساسش برای خودش یک هدف وسطی است، یک هدف عالی پشت سر این است.

شاگرد: اینکه می‌فرمایند که اجابت این غریزه فوری است، جاهای دیگر بحث می‌کنند این با اینکه میگویید یک ذره درز بگیریم چه … [36:19]

استاد: بابا این اجابتش فوری است یعنی این که به گناه می‌افتد، یعنی این به حرام می‌افتد، یعنی اینجا یک جای. آنجا که درز بگیرد اگر بخواهد آن با یک ذره درز گرفتن به حرام بیفتد، آن یک ذره نیست معلوم است خیلی درز گرفته. آن یک ذره که می گوییم یعنی اصلاً باکی‌اش نمی‌شود، مثل یک لقمه کمتر غذا خوردن است. از یک بشقاب مثلاً ۵۰ لقمه‌ای یک قاشق کمتر خوردن، این باکی‌اش نمی‌شود با یک قاشق، بابا اصلاً این را هم نمی‌خواهد همان..

شاگرد: نماز را با غسل جنابت می‌خوانند این درست است؟

استاد: یک خرده حالا باید بحث را وارد بشویم آن وقت جزئیات بحث را، ببینید مزاج‌ها مختلف است. عرض کردم که گاهی یک کسی یک نصف بشقاب غذا سیرش می‌کند یکی کسی دوتا بشقاب، یکی ممکن است نه سیر نشود آخر هم از سر سفره خسته بشود بلند بشود. یعنی دیگر جان نداشته باشد. دیگر همه‌اش را در نظر بگیرید دیگر، خلاصه دیگر به چه زبانی من بگویم.

شاگرد:

استاد: ببینید در جهنم خوردن است، اما خوردنش از زقوم است.

شاگرد: خب همان اصل خوردنش

استاد: اصل خوردن مذموم نیست، اصل حیات در جهنم است «لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيَى»[22] حیات بهشتی را ندارند، اما حیات ادراکی را دارند لذا عذاب را می‌چشند. چشیدن اصلش مذموم نیست چون حیات را می‌طلبد، شعور را می‌طلبد، در جهنم هم است.

شاگرد: اصل خوردن هم چون در بهشت است نمی‌شود بگوییم

استاد: چرا، اصل خوردن در بهشت، آنچه در بهشت است در بهشت زوائد نیست، در بهشت خوردن‌ها، آنجا که زوائد اینها، جزو نعمت‌ها محسوب می‌شود؛ یعنی در زائده نیست در بهشت، زائده نیست. آنجا دیگر هر چه که در بهشت است کمال است، هر چه که در بهشت است کمال است در بهشت. چون آنجا زائده نیست. هیچ زائده‌ای، هیچ اعتباری، هیچ نقصی. اما در جهنم برای اینکه انسان مُدرِک است باید بچشد، خوردن است، اما او خوردنش «مِن ضریع»[23] است «من زقوم»[24] است. این خوردن، لذا اصل خوردن مربوط به انسان است، انسانیت انسان است. حالا اگر دیگر اکل را بردند تا مراتب بالاترش که گفتند اکل روحانی هم داریم، آن هم بحث خودش را دارد، ولی اکل خلاصه جزو لوازم انسان است.

شاگرد: اکل را می‌شود از انسان جدا کرد؟ … [38:42]

استاد: اکل به معنایی که لقمه بگذاریم در این دهان بخوریم، لوازم بدن است. لذا در برزخ که بدنِ جسمانی نیست این اکلِ لقمه گذاشتن در دهان نیست. شما در خواب می‌خورید، در خواب، نه در خواب یعنی در حالت خوابیده غذا بخورید ها نه، یعنی خواب می‌بینید در خواب دیدن غذا می‌خورید، اکل صدق می‌کند در آنجا، اما بدن نیست. اکل صدق می‌کند یا نمی‌کند؟ می‌گویید خوردم واقعاً هم، مجازی هم نمی‌گویید خوردم، ادراک لذتش را هم می‌کنید همه این‌ها را هم دارید، دیدم با اینکه این چشم در کار نبوده، همان وضع الفاظ برای ارواح معانی است؛ لذا خوردن در آنجا است.

شاگرد: این درزهایش همان متن فقه است یعنی بیشتر از چهار تا نشود. ولی تا چهارتا را دیگر یعنی این نیست که در این همین هم درز بگیریم ما دیگر. یعنی بحث اینکه اجابتش فوری است، مثلاً می‌گوید این زن حیض می‌شود، این زن چه می‌شود چه می‌شود چه می‌شود …

استاد: حالا آن ببینید آن بحثی که، آن بحثی که

شاگرد: … خانم‌ها کلاس را اینجا تعطیل کنند

استاد: نه اینجا خانم‌ها دیگر نیستند، دیگر آن جلسه قبل بالاخره ممکن بود بعضی شرکت بکنند. اینجا یک کلاس شدید شماها اینجور، اگر آنجا بود دلم می‌خواست ببینم آنجا هم همینجوری حرف می‌زدید یا نه؟ اینجا خلاصه فعلاً خبری نیست. عرض کردم درز گرفتن نه (40:00) کم گذاشتنی است که ضرر می‌رساند، آنجا می‌گوید بابا وقتی که خانمها ایام عادت دارند و ایام عادت ده روز ممکن است طول بکشد، ثلثی از ماه را شامل بشود و برای خیلی از انسانها این تحملش سنگین و سخت است، لذا خدای تبارک و تعالی یکی از حکمت‌ها و علت، یکی از حکمت‌ها این است که در این ایام هم آنها به گناه نیفتند. یا ممکن است این خانم مریض شود، یا ممکن است این تقاضای این آقا فوق آن باشد، یا ممکن است، این‌ها همه را ذکر کرده، یا ممکن است خود خانمها تعدادشان در اثر حالا آن بیان مفصل دارد، تعدادشان بیشتر از آقایان باشد، نظام حفظ اجتماع لازم می‌کند که این رابطه باید بیش از یک به یک باشد، این‌ها حالا علت‌های مختلفی، حکمت‌های مختلفی ذکر می‌کند، این هم یکی‌اش است تنها نیست. نه اینکه تا این تقاضا در وجود انسان، همان نقطه آغازش در حقیقت زودی بدود خلاصه، هیچ معطل هم نکند. نه وسط خیابان مانعش باشد، خب بالاخره معلوم است متعارف است. در یک حجبی حیایی، برای یک جایی، بالاخره یک مکثی، یک تحملی اینها همه چی است؟ لذا در ماه رمضان خدا می‌گوید نکنید

شاگرد: … فقه می‌شود دیگر یعنی نیست چیزی چیزی اضافه کنیم به آن، همان رعایت فقهش، آن را انجام می‌دهیم

استاد: عرض کردم دیگر روی رعایت فقه است. این نگاه اخلاقی است. در فقه می‌فرماید که حد حرمت و وجوب کجا است، مستحب و مکروه کجا است و مباح کجا است. ما می گوییم در اخلاق، در اخلاق، دقت می‌کنید اگر کسی می‌خواهد حرکت بالاتری داشته باشد این است که چنانچه در خوردن فقه نمی‌گوید اگر زیادی خوردی حرام است، اگر سر دلت، اگر ضرر زد به تو حرام است، اما نه شکمت را پر کردی ولی ضرر هم نزد به تو، حرام نیست، کسی نگفته حرام است. اما در نگاه اخلاقی این مرجوح است یا نیست؟ می‌گوید این ضرر، این برای نگاه اخلاقی ضرر دارد هرچند از جهت فقهی و برای بدن ضرر ندارد. این دو مرتبه بیان است این‌ها را با هم خلط نکنید. اگر کسی کمال ویژه می‌خواهد، اگر کسی می‌خواهد در مرتبه‌های متعالی‌تر حرکت بکند، این هم نه ترک بکند، نه پشت بکند به این مسئله، نه رها بکند، نه خیلی کم بکند، درز گرفتن اسمش را گذاشتند. درز گرفتن یعنی فشار به او نیاید اما اینجور هم نباشد رها باشد، مثل هرزه خواری که در خوردن می گویند مرجوع است. هرزه خواری مرجوع است که آدم تا هوس کرد بخورد. اشکالی ندارد که بخورد اما هرزه خواری مرجوع است در این نظام، در این رابطه. ببینید اینها حدود فقهی مسئله و حدود اخلاقی و کمال عالی مسئله را حفظ بکنید می‌بینید هیچ اشکالی پیش نمی‌آید از دین هم کسی خارج نمی‌شود، اگر دائم هم مشغول باشد از دین هم خارج نمی‌شود. خلاصه اشکالی هم پیش نمی‌آید. خیلی سنگین و سخت شد، من فکر نمی‌کردم که اینقدر خلاصه مسئله اینقدر شدید باشد.

شاگرد: روایت زن و مرد همدیگر را تکمیل می‌کنند، یک چیزی زن قوی‌تر است یک چیزی مرد، این با جامعیت انسان منافات ندارد؟

استاد: نه جامعیت انسان به نوع است، جامعیت انسان به نوع است و این کمالی که در آن محقق می‌شود جامعیت نوعیه را ایجاد می‌کند. لذا ببینید اگر، خلاصه یک مثال بزنم برایتان، در یک خوابگاهی بودم یکسری دانشجو بودند مال یک خوابگاه مشترکی بود بین دوتا دانشکده. این دانشکده، یک دانشکده فقط پسرها بودند دختر نداشت، یک دانشکده دختر و پسر با هم بودند. خلاصه این پسر بلند می‌شد، این داشتند صبحانه می‌خوردند. این یکی به او گفت که خوش به حالت، تو نشسته و نرفته و شانه نکرده می‌دوی می‌روی سر کلاست می‌نشینی. من یک ساعت باید خودم را آراویرا بکنم، پسر می‌گفت یک ساعت باید، یک کلاس اولم حذف می‌شود چون سر کلاسم دخترها هستند. اگر خانم‌ها در عالم نبودند معلوم می‌شد وضع آقایان چطوری بود! این خودش یک تعبیر خیلی واضحی است. اگر نبودند نظامی که تقاضای وجودی خانم‌ها است در نظام ارتباطی، خیلی وضع آشفته‌تر از این بود. حالا درست است بازارها هم تعطیل می‌شد. ولی در عین حال که بازارها هم تعطیل می‌شد وضع نظام ظاهری. یعنی این مکمل بودن وجود است که آن اساسش اگر می گویند بر احساس است و احساس در وجودش، عقلانیتش به احساس است. اگر او ریحان است و لیست بقهرمان، اگر در نظام وجود مرد این عقلانیت با آن احساس با هم تلائم پیدا می‌کند و تعادل، اگر بعضی چیزها مختص به مردان است از جهت نگاه دینی، بعضی چیزها مختص به خانم‌ها است از جهت نگاه دینی، این اختصاص‌ها تکمیل کننده است در یک نظام خانوادگی. اگر بشر فقط مرد بود به تنهایی، بقا نوع پیدا می‌کرد؟ نوع بقا پیدا می‌کرد؟ نه، معلوم است که ناقص است. وقتی بقا نوع پیدا نمی‌شود یعنی ناقص است، قبول دارید یا ندارید؟ یعنی نوع بقا پیدا نمی‌کرد یک نسل تمام می‌شد. یک نسل تمام می‌شد نوع ادامه پیدا نمی‌کرد. معلوم می‌شود این ناقص است اگر نباشد او. ببینید این نظام تکوینش است، در نظام تشریعش هم همینجوری است.

شاگرد: این که می‌فرمایید جامعه … [45:14] یعنی هر یک از این‌ها بخشی از آن جامعیت را دارد روی هم جمع می‌شود؟ یا نه، هر یک از مرد و زن این استعداد را دارد که در کنار دیگری به کمال برسد؟

استاد: بله، هر کدام از اینها در کنار دیگری به کمال جامعش برسد. نه اینکه این دو تا با هم حتماً باید به یک کمال برسند. نه اینجوری نیست.

شاگرد: انسان کامل مثل نبی و امام بدون اینکه کنار دیگری قرار بگیرد این جامعیت را دارد؟

استاد: نه دیگر، او هم در کنار دیگری این کمال محقق شده؛ ولی جامعیت برای هرکسی محقق می‌شود، از اینجا هم شروع می‌شود. لذا انبیا همه ازدواج می‌کردند، انبیا همه این کمال را محقق می‌کردند، همه برایشان. غیر از دوتا نبی که آن هم محظور دادند. عیسی علیه السلام که ازدواج نکرد امکان ازدواج برایش نبوده اصلاً، چون برای تکون نطفه‌اش اصلاً مردی در کار نبوده آن یک بحثی دارد، شاید از جهت فیزیولوژیکی بحث دارد و آن یک بیانی دارد حالا جای خودش باید باشد. یحیی سلام الله علیه هم نظام خوف در وجودش غلبه داشته و این نظام خوف مانع از این بوده که اصلاً به این سمت. لذا در بین خانواده هم سخت بوده، مادر و پدر. دیگر حالا جریانات یحیی سلام الله علیه را شنیدید دیگر، و بعد هم وقتی که آن مذاکره‌شان با هم می‌شود، وقتی خدا را حَکَم قرار می‌دهند، خدای تبارک و تعالی می‌گوید برای مردم آن نظام وجودی عیسی مطلوب است، نه نظام وجودی یحیی، برای مردم! لذا یحیی منسوب برای مردم به عنوان نبی‌ای که مرسل برای مردم باشد و دعوت بکند از راه خودش نبوده. چون بعضی از انبیا اختصاصی بودند. این‌ها همه دقت می‌کنید اینها ممکن است شبهه بشود و سؤال بشود دیگر.

خب اگر دوستان دیگر نگذاشتید ما امروز ادامه بدهیم دیگر، یک دفعه مواجه شدیم با، حالا یک بحث‌های دیگری ذیل این مسئله بود که مرحوم علامه مقاصد نهایی را می‌خواست بیان بکند، البته در اینجا نه، در جاهای دیگری از این کتاب المیزان. منتها بحث را دوستان ببینند. یک بحث پر فروعی است، نگاه را باید تصیحح بکنیم اگر یک موقعی اشکالی دارد نگاهمان را تصحیح بکنیم به مسئله، خدای ناکرده در نظامات اخلاقی دستورالعمل‌های غلط بر اساس بینش غلط ندهیم. اینکه دارم می گویم الی ماشاالله دستورهای غلط که خیلی هم در خانم‌ها مؤثر است و نظام اجتماعی را به سادگی به هم می‌ریزد و باعث می‌شود فکر کنند که این رشد اخلاق است. انشاالله خدای تبارک و تعالی ما را به آن نظام حقیقی دین بصیر بکند والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

تا دقیقه 47:45

[1] كشف الخفاء : 2/239/2432.

[2] بقره، آیه 187.

[3] محمد، آیه 12.

[4] عوالي اللآلي : 1/267/66.

[5] روم، آیه 21.

[6] طه، آیه 50.

[7] ديوان منسوب إلى أمير المؤمنين (عليه السلام): 57 قافية الراء.

[8] نهج البلاغه، خطبه 178.

[9] الوسائل ـ الباب ـ ٤٨ ـ من أبواب مقدمات النكاح الحديث ٢.

[10] روم، آیه 21.

[11] همان.

[12] همان.

[13] «ليس بد لابن آدم من اكلة»(وسائل الشيعة – ط الإسلامية (الشيخ حرّ العاملي) ، جلد : 16 ، صفحه : 406).

[14] بقره، آیه 35.

[15] طه، آیه 118.

[16] واقعه، آیه 21.

[17] همان.

[18] همان.

[19] مومنون، آیه 5-6.

[20] بقره، آیه 223.

[21] بقره، آیه 187.

[22] اعلی، آیه 13.

[23] غاشیه، آیه 6.

[24] واقعه، آیه 52.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 303” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید