بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
بحثی که در محضرش بودیم، بحث غیبت امام زمان(ع) بود. در این بحث شریف که به نظرم هنوز زوایای آن مجهول است و همان طور که در روایات ما فرمودند، حقیقت غیبت بعد از ظهور آشکار میشود که چه مأموریتی بر دوش غیبت بوده است، در آن دوره معلوم میشود، همچنان که در وقت خداحافظی خضر(ع) از موسی(ع) معلوم شد که أموریت خضر(ع) برای موسی(ع) چگونه بوده است، آن موقع آشکار شد، تا آن موقع برای موسی(ع) سؤال بود، روایت میفرماید دوران غیبت مثل همین است و در دوران ظهور مشخص میشود که چه رسالتی بر عهده دوران غیبت بوده و آن موقع آشکار خواهد شد. از هر زاویه ای وارد بشویم، میبینیم چقدر حکمت ها و آثار و فواید در کار است، تازه این ها چیزی است که ما میفهمیم. فوق این، آنی است که در زمان ظهور آشکار خواهد شد.
تکرار جریانات و سنن انبیاء در زمان غیبت
یکی از مسائلی که در بحث غیبت مطرح است و خودش باب وسیعی است که باید رویش کار جدّی شود، کار ساده شده، اما کار جدّی به این عنوان صورت نگرفته یا من خبر ندارم. فرمودند تمام سنن انبیاء در وجود مبارک امام زمان(ع) جمع است و در دوران غیبت حضرت محقّق میشود. و تمام آن ها باید باشد تا جریان غیبت به تمامیّتش برسد. بر این بحث، دو نگاه بار است. یک نگاه اول این است که همه آنچه در تاریخ اتفاق افتاده است، بعد که ما در دوران غیبت وارد میشویم، میبینیم نظائر و شواهدی میتوانیم از تاریخ برای جریان امام زمان(ع) پیدا کنیم. این نگاه اولی و ابتدایی. نگاه ثانوی و دقیق که این نگاه مورد تأکید و باور ماست و متّخذ از روایات است که ان شاء الله قدری بیشتر بیانش میکنیم، این است که خدای سبحان از ابتداء، عالم را به گونه ای نقشه ریزی کرده و آن را طراحی کرده است که جریان تمام انبیاء و تمام جریاناتی که در طول تاریخ اتفاق افتاده است، حقیقتش و نهایتش و نتیجه اش در دوران غیبت محقّق شود. نه اینکه دوران غیبت را وقتی میخواهیم تحلیل کنیم، ببینیم با بعضی جریانات سابق تطبیق دارد. بلکه اصلاً آن ها از جانب خدای سبحان، نقشه و طرح بوده که برای غیبت مقدمه چینی شود تا در دوران غیبت تکرار شود. پس دو نگاه است. یک نگاه این است که جریانات غیبت را میبینیم، شبیه سنن انبیاء است. نگاه دیگر این است که تمام جریان انبیاء از ابتدای تاریخ طراحی شده است برای اینکه همه شان آیت و نشانه و اشاره به غیبت باشند. و بعد در دوران غیبت تمام این ها تکرار خواهد شد.
تعبیر بعضی روایات این است که اگر سوسماری به سوراخی وارد میشود، این هم تکرار خواهد شد.
غیبت که میگوییم، یعنی سنّت های غیبت در غیبت ایشان. سنّت های تولّد در تولّد ایشان. سنّت های تعمیر عمر طولانی، در عمر ایشان. تمام این ها تکرار می شود. تعبیر این است که تمام سنن و مواریث انبیاء در وجود مبارک امام زمان(ع) تکرار خواهد شد. از جمله سنن غیبت. سنن غیبت هم در غیبت امام زمان(ع) تکرار خواهد شد و این به عنوان یک نقشه کامل و طراحی دقیق است.
اگر با این نگاه کسی وارد تاریخ انبیاء شود که در قرآن و روایات ذکر شده است، با این نگاه دارد آنچه مربوط به امام زمان(ع) هست از ولادت تا غیبت تا ظهورش را دارد میبیند. اگر با این نگاه باور شکل گرفت، اگر یک موقع میبینیم در روایات گاهی یک موضوعی را بر موضوع امام زمان(ع) تطبیق میکنند و میگویند این همان است، نظیر آن است، این را به عنوان مثالی میگیریم که دارند راه ارتباطی را در کلّ جریان انبیاء و سنن و مواریث انبیاء یاد میدهند. نه این که همین موارد اختصاصی باشد. چون از یک طرف روایات کلان و کلی داریم که تمام سنن و مواریث انبیاء در وجود امام زمان(ع) هست. در روایات داریم «الْقُذَّةَ بِالْقُذَّةِ»[1] تکرار میشود. در مصداق های جزئی هم مصادیقی را تطبیق میکنند. مثلاً ولادت موسی کلیم(ع) با ولادت امام زمان(ع). مثلا عمر نوح(ع) یا خضر(ع) با عمر امام زمان(ع). در عمر خضر(ع) میفرماید: فقط و فقط جریان خضر با همه این حقایقی که در دوران خضر ایجاد شده است و مسائلی که پیش آمده است برای این است که اشاره باشد به تعمیر و عمر طولانی امام زمان(ع) باشد. اصلا ًجعلش برای این بوده است. این دسته روایات را کنار هم بگذارید، مدل های جریاناتی که در تطبیق پیش آمده را کنار هم بگذارید، با نگاه کلانی که همه این ها تکرار میشود، با تطبیقات مختلف، میبینید این ها به عنوان مثال است. پس قابل تعمیم است که مسائل دیگر را هم انسان، به خصوص وقتی در قرآن و روایات از انبیاء دیگر ذکر شده ، دنبال مدل و نمونه و مصداقش در وجود مبارک امام زمان(ع) باشد.
تحقّق عظیم ترین هدایت با وجود حضرت حجّت(ع)
با این نگاه، نتیجه ای گرفته میشود این است که حقیقت وجود امام زمان(ع)، عظیم ترین هدایت گری را میخواهد محقّق کند که همه انبیاء با همه عرض و طولی که در طول تاریخ برای وجود مبارکشان ایجادشده است، تمام آن هدایت گری ها با عمقی که در وجود حضرت هست، میخواهد تکرار شود. پس ابتلائاتی که برای انبیاء و اقوامشان پیش آمده، باید تکرار شود. چون این ابتلائات و آن هدایت ها دست در پنجه هم هستند. چون آن هدایت ها نتیجه آن ابتلائات هستند. پس همه آن ریزش ها و رویش ها باید تکرار شود. پس اگر قرار باشد مثل جریان نوح(ع)، موسی(ع)، یوسف(ع) و جریان عیسی(ع)، اگر این همه سختی ها بخواهد برای امّت و امام پیش بیاید، خیلی مسئله عمیق میشود. این را هم در نظر بگیرید که این ابتلائات و جریانات گاهی به لحاظ امام است، گاهی به لحاظ امّت است، گاهی به لحاظ افراد است، گاهی به لحاظ مؤمنین است. گاهی به لحاظ کفّار است. یعنی تمام این طول غیبت و جریانات گاهی به لحاظ کفّار است، که به محوضت برسند و بقیه ازشان جدا شوند. گاهی به لحاظ مؤمنین است که به محوضت برسند و بقیه جدا شوند. گاهی به لحاظ امام است که صبر امام باید به مرتبه ای برسد که فرج محقّق شود. گاهی به لحاظ افراد است. افرادی به کمال خاص خودشان برسند. گاهی به لحاظ اجتماع مژمنین است. امّت است. این ها آمده است. وقتی روایات را نگاه میکنیم، میبینیم تک تک این ها هر کدام در جایی ذکر شده است. این ابتلائات مختلف است و دسته های مختلفی است و هر کدام نتیجه ای ایجاد میکند.
از باب نمونه برای این بیان یک روایت را که یک قدری طولانی هست در محضرش قرار میگیریم. بسیاری از مسائل در این روایت بیان شده است:
51- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ حَاتِمٍ النَّوْفَلِيُّ الْمَعْرُوفُ بِالْكِرْمَانِيِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ عِيسَى الْوَشَّاءُ الْبَغْدَادِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ طَاهِرٍ الْقُمِّيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَحْرِ بْنِ سَهْلٍ الشَّيْبَانِيُ قَالَ أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَارِثِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ مَنْصُورٍ الْجَوَاشِنِيِ قَالَ أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبُدَيْلِيُّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبِي عَنْ سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ عَلَى مَوْلَانَا أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ ع فَرَأَيْنَاهُ جَالِساً عَلَى التُّرَابِ [2]
نشستن بر خاک یک ادب برای نزدیک شدن اجابت است.
در دوازده سیزده سال که مسلمانانی که هجرت کرده بودند و در حبشه بودند، یک بار که رفتیم، دیدیم بر زمین نشسته است. پرسیدیم. گفت عیسی(ع) به ما گفت که هر وقت کمالی پیدا کردید، خبر خوشی شنیدید، موفّقیتی ایجاد شد، یک تواضع جدیدی را برای خودتان قرار بدهید که آن رشد و موفقیت تثبیت بشود.
این را امام صادق علیه السلام از جعفر بن ابی طالب از جریانی که پیش نجاشی پیش آمده نقل میکنند.
این جالس علی التراب مدخلیت دارد. اینکه میگویند بروید در بیابان به جهت این جالس علی التراب است.
1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَرْسَلَ النَّجَاشِيُّ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ أَصْحَابِهِ فَدَخَلُوا عَلَيْهِ وَ هُوَ فِي بَيْتٍ لَهُ جَالِسٌ عَلَى التُّرَابِ وَ عَلَيْهِ خُلْقَانُ الثِّيَابِ [3]
لباس سلطنت تنش نکرده است. این هم با تواضع سازگار است که همیشه لباس شیک تنش نباشد.
قَالَ فَقَالَ جَعْفَرٌ ع فَأَشْفَقْنَا مِنْهُ حِينَ رَأَيْنَاهُ عَلَى تِلْكَ الْحَالِ [4]
یک خورده ترسیدیم که چه خبر شده است.
فَلَمَّا رَأَى مَا بِنَا وَ تَغَيُّرَ وُجُوهِنَا قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَصَرَ مُحَمَّداً وَ أَقَرَّ عَيْنَهُ [5]
دارد که نجاشی در آخر مسلمان شد و با اسلام از دنیا رفت.
أَ لَا أُبَشِّرُكُمْ فَقُلْتُ بَلَى أَيُّهَا الْمَلِكُ فَقَالَ إِنَّهُ جَاءَنِي السَّاعَةَ مِنْ نَحْوِ أَرْضِكُمْ عَيْنٌ مِنْ عُيُونِي هُنَاكَ فَأَخْبَرَنِي أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ نَصَرَ نَبِيَّهُ مُحَمَّداً ص وَ أَهْلَكَ عَدُوَّهُ وَ أُسِرَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ الْتَقَوْا بِوَادٍ يُقَالُ لَهُ- بَدْرٌ كَثِيرِ الْأَرَاكِ لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِ [6]
معلوم میشود که مقاماتی هم داشته است.
حَيْثُ كُنْتُ أَرْعَى لِسَيِّدِي هُنَاكَ وَ هُوَ رَجُلٌ مِنْ بَنِي ضَمْرَةَ فَقَالَ لَهُ جَعْفَرٌ أَيُّهَا الْمَلِكُ فَمَا لِي أَرَاكَ جَالِساً عَلَى التُّرَابِ وَ عَلَيْكَ هَذِهِ الْخُلْقَانُ فَقَالَ لَهُ يَا جَعْفَرُ إِنَّا نَجِدُ فِيمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى عِيسَى ع أَنَّ مِنْ حَقِّ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ أَنْ يُحْدِثُوا لَهُ تَوَاضُعاً عِنْدَ مَا يُحْدِثُ لَهُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَلَمَّا أَحْدَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِي نِعْمَةً- بِمُحَمَّدٍ ص أَحْدَثْتُ لِلَّهِ هَذَا التَّوَاضُعَ [7]
این ها تأیید کامل شده است. چون امام صادق(ع) میفرمایند. عیسی(ع) فرموده هر جا نعمت جدیدی به شما رسید، تواضع جدیدی را به خودتان ببندید. الآن چون نعمت پیروزی پیغمبر(ص) را شنیدم، بر تخت سلطنت ننشینم، و لباس سلطنت نپوشم. به لحاظ این سخن، ببینید چقدر اهل عمل بوده است.
فَلَمَّا بَلَغَ النَّبِيَّ ص قَالَ لِأَصْحَابِهِ إِنَّ الصَّدَقَةَ تَزِيدُ صَاحِبَهَا كَثْرَةً فَتَصَدَّقُوا يَرْحَمْكُمُ اللَّهُ وَ إِنَّ التَّوَاضُعَ يَزِيدُ صَاحِبَهُ رِفْعَةً فَتَوَاضَعُوا يَرْفَعْكُمُ اللَّهُ وَ إِنَّ الْعَفْوَ يَزِيدُ صَاحِبَهُ عِزّاً فَاعْفُوا يُعِزَّكُمُ اللَّهُ. [8]
دنبال شنیدن حال نجاشی، پیغمبر(ص) عبارات زیبایی را بیان کردند. به اینجا رسیدیم که گفتند دیدیم امام صادق(ع) بر خاک نشسته است.
وَ عَلَيْهِ مِسْحٌ خَيْبَرِيٌ مُطَوَّقٌ بِلَا جَيْبٍ مُقَصَّرُ الْكُمَّيْنِ [9]
یک لباسی که مناسب این حالت است. لباس، لباس تشریفات نبوده است. لباس تواضع بوده است.
وَ هُوَ يَبْكِي بُكَاءَ الْوَالِهِ الثَّكْلَى [10]
مثل یک مصیبت زده شدید دارد گریه میکند.
ذَاتِ الْكَبِدِ الْحَرَّى [11]
با یک جگر آتشین
قَدْ نَالَ الْحُزْنُ مِنْ وَجْنَتَيْهِ [12]
حزن از تمام صورتش میبارید
وَ شَاعَ التَّغْيِيرُ فِي عَارِضَيْهِ
آن حالتی که انسان از ناراحتی سرخ میشود.
وَ أَبْلَى الدُّمُوعُ مَحْجِرَيْهِ [13]
اشک های حضرت به لباسشان رسیده بود
وَ هُوَ يَقُولُ سَيِّدِي غَيْبَتُكَ نَفَتْ رُقَادِي وَ ضَيَّقَتْ عَلَيَّ مِهَادِي [14]
مناجات با امام زمان(ع) است. خواب را از من ربوده و جای آرامشم را تنگ کرده است.
وَ ابْتَزَّتْ مِنِّي رَاحَةَ فُؤَادِي سَيِّدِي غَيْبَتُكَ أَوْصَلَتْ مُصَابِي بِفَجَائِعِ الْأَبَدِ [15]
مصیبت من را به بالاترین مصیبتی که ممکن است، وصل کرده است که فجایع ابد باشد.
وَ فَقْدُ الْوَاحِدِ بَعْدَ الْوَاحِدِ يُفْنِي الْجَمْعَ وَ الْعَدَدَ [16]
این که یکی پس از دیگری اولیای الهی که امامان باشند را از بین برده است
فَمَا أُحِسُّ بِدَمْعَةٍ تَرْقَى مِنْ عَيْنِي وَ أَنِينٍ يَفْتُرُ مِنْ صَدْرِي [17]
از بس غرق آن هستم این ها را احساس نمیکنم
عَنْ دَوَارِجِ الرَّزَايَا وَ سَوَالِفِ الْبَلَايَا إِلَّا مُثِّلَ بِعَيْنِي عَنْ غَوَابِرِ أَعْظَمِهَا وَ أَفْضَعِهَا وَ بَوَاقِي أَشَدِّهَا وَ أَنْكَرِهَا «2» وَ نَوَائِبَ مَخْلُوطَةٍ بِغَضَبِكَ وَ نَوَازِلَ مَعْجُونَةٍ بِسَخَطِكَ قَالَ سَدِيرٌ فَاسْتَطَارَتْ عُقُولُنَا وَلَهاً [18]
ما تا به حال امام را در این حال ندیده بودیم. عقل از سر ما پرسید.
وَ تَصَدَّعَتْ قُلُوبُنَا جَزَعاً مِنْ ذَلِكَ الْخَطْبِ الْهَائِلِ وَ الْحَادِثِ الْغَائِلِ [19]
برای امام چه پیش آمده است که این حال را دارند.
وَ ظَنَنَّا أَنَّهُ سَمَتَ لِمَكْرُوهَةٍ قَارِعَةٍ[20]
احساس کردیم یک واقعه شدیدی برای حضرت پیش آمده است.
أَوْ حَلَّتْ بِهِ مِنَ الدَّهْرِ بَائِقَةٌ [21]
کسی از نزدیکانش از دنیا رفته است.
فَقُلْنَا لَا أَبْكَى اللَّهُ يَا ابْنَ خَيْرِ الْوَرَى عَيْنَيْكَ مِنْ أَيَّةِ حَادِثَةٍ تَسْتَنْزِفُ دَمْعَتَكَ[22]
این اشک ریزان شما از چه حاصل شده است.
وَ تَسْتَمْطِرُ عَبْرَتَكَ وَ أَيَّةُ حَالَةٍ حَتَمَتْ عَلَيْكَ هَذَا الْمَأْتَمَ[23]
این ماتم از کجا برای شما ایجاد شده است؟
قَالَ فَزَفَرَ «6» الصَّادِقُ ع زَفْرَةً [24]
حضرت یک آهی کشید.
گاهی آه آسایش ایجاد میکند و تفریج کربی است، انگار از این آه، آتش وجودش را فرا گرفت.
انْتَفَخَ مِنْهَا جَوْفُهُ وَ اشْتَدَّ عَنْهَا خَوْفُهُ [25]
این زفره و این حالت شدّت خوف ایجاد کرد.
وَ قَالَ وَيْلَكُمْ «7» نَظَرْتُ فِي كِتَابِ الْجَفْرِ صَبِيحَةَ هَذَا الْيَوْمِ وَ هُوَ الْكِتَابُ الْمُشْتَمِلُ عَلَى عِلْمِ الْمَنَايَا وَ الْبَلَايَا [26]
منایا، آجال است. بلایا، حوادث است.
وَ الرَّزَايَا وَ عِلْمِ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ الَّذِي خَصَّ اللَّهُ بِهِ مُحَمَّداً وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ ع وَ تَأَمَّلْتُ مِنْهُ مَوْلِدَ قَائِمِنَا وَ غِيبَتَهُ وَ إِبْطَاءَهُ وَ طُولَ عُمُرِهِ وَ بَلْوَى الْمُؤْمِنِينَ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ وَ تَوَلُّدَ الشُّكُوكِ فِي قُلُوبِهِمْ مِنْ طُولِ غَيْبَتِهِ [27]
دقت کنید، شک ها از طول غیبت ایجاد میشود. عرض کردیم طول غیبت به اعمال ما برمیگردد. اما اصل الغیبة یک نظام کمالی است.
وَ ارْتِدَادَ أَكْثَرِهِمْ عَنْ دِينِهِمْ- وَ خَلْعَهُمْ رِبْقَةَ الْإِسْلَامِ مِنْ أَعْنَاقِهِمُ [28]
نه فقط از ایمان خارج میشوند، بلکه از دایره اسلام هم خارج میشوند.
الَّتِي قَالَ اللَّهُ تَقَدَّسَ ذِكْرُهُ وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ يَعْنِي الْوَلَايَةَ فَأَخَذَتْنِي الرِّقَّةُ وَ اسْتَوْلَتْ عَلَيَّ الْأَحْزَانُ [29]
حالت حزن من را فرا گرفت. حزن بر من غلبه کرد. این ها شیعیان ما هستند که به این مسائل مبتلاء میشوند.
فَقُلْنَا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ كَرِّمْنَا وَ فَضِّلْنَا بِإِشْرَاكِكَ إِيَّانَا فِي بَعْضِ مَا أَنْتَ تَعْلَمُهُ مِنْ عِلْمِ ذَلِكَ [30]
تا این جا مقدمه بود. از این جا مرتبط با بحث ماست:
قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَدَارَ لِلْقَائِمِ مِنَّا ثَلَاثَةً أَدَارَهَا فِي ثَلَاثَةٍ مِنَ الرُّسُلِ ع [31]
سه چیز را که در سه نبیّ بوده است، در حجّت غائب ما قرار داده است.
این سه مثبت هستند. فقط این سه تاست؟ یا اگر جایی فرمودند شش تا منافی با این نیست. جای دیگر سه تای دیگر فرمودند، منافات ندارد. در مثبتتات انحصار نیست.
قَدَّرَ مَوْلِدَهُ تَقْدِيرَ مَوْلِدِ مُوسَى ع وَ قَدَّرَ غَيْبَتَهُ تَقْدِيرَ غَيْبَةِ عِيسَى ع وَ قَدَّرَ إِبْطَاءَهُ تَقْدِيرَ إِبْطَاءِ نُوحٍ ع وَ جَعَلَ لَهُ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ عُمُرَ الْعَبْدِ الصَّالِحِ أَعْنِي الْخَضِرَ ع دَلِيلًا عَلَى عُمُرِهِ فَقُلْنَا لَهُ اكْشِفْ لَنَا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ عَنْ وُجُوهِ هَذِهِ الْمَعَانِي قَالَ ع أَمَّا مَوْلِدُ مُوسَى ع فَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَمَّا وَقَفَ عَلَى أَنَّ زَوَالَ مُلْكِهِ عَلَى يَدِهِ أَمَرَ بِإِحْضَارِ الْكَهَنَةِ فَدَلُّوهُ عَلَى نَسَبِهِ وَ أَنَّهُ يَكُونُ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ لَمْ يَزَلْ يَأْمُرُ أَصْحَابَهُ بِشَقِّ بُطُونِ الْحَوَامِلِ مِنْ نِسَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ حَتَّى قَتَلَ فِي طَلَبِهِ نَيِّفاً وَ عِشْرِينَ أَلْفَ مَوْلُودٍ [32]
بیست و پنج هزار کودک را کشت. جمعیت های چند میلیونی الان را نگاه نکنید، بیست و پنج هزار کودک را کشته است.
وَ تَعَذَّرَ عَلَيْهِ الْوُصُولُ إِلَى قَتْلِ مُوسَى ع بِحِفْظِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِيَّاهُ وَ كَذَلِكَ بَنُو أُمَيَّةَ وَ بَنُو الْعَبَّاسِ لَمَّا وَقَفُوا عَلَى أَنَّ زَوَالَ مُلْكِهِمْ وَ مُلْكِ الْأُمَرَاءِ «3» وَ الْجَبَابِرَةِ مِنْهُمْ عَلَى يَدِ الْقَائِمِ مِنَّا نَاصَبُونَا الْعَدَاوَةَ وَ وَضَعُوا سُيُوفَهُمْ فِي قَتْلِ آلِ الرَّسُولِ ص «4» وَ إِبَادَةِ نَسْلِهِ طَمَعاً مِنْهُمْ فِي الْوُصُولِ إِلَى قَتْلِ الْقَائِمِ
نشان میدهد سختی های آن دوره آن مقداری که در کتاب های تاریخ آمده، خیلی شدید بوده است، مثلاً زمان حجّاج دارد که وقتی آخر هفته ها میخواست جشن بگیرد، یکی از یاران منتسب به امیرالمومنین(ع) را میآورد تا به شکنجه و کشتن او عیششان کامل شود. یک جلسه قنبر را آوردند. به او گفت چطوری دوست داری تو را بکشیم؟ قنبر گفت هر طوری دوست داری کشته بشوی من را بکش. گفت چطور؟ گفت مولایم گفته هر طوری تو را بکشند، کشته میشوند. ببینید جنگ روانی که حضرت به کار گرفته اند در این جا و در یارانشان قرار دادند.
وَ يَأْبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَكْشِفَ أَمْرَهُ لِوَاحِدٍ مِنَ الظَّلَمَةِ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ … وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ وَ أَمَّا غَيْبَةُ عِيسَى ع فَإِنَّ الْيَهُودَ وَ النَّصَارَى اتَّفَقَتْ عَلَى أَنَّهُ قُتِلَ فَكَذَّبَهُمُ اللَّهُ جَلَّ ذِكْرُهُ بِقَوْلِهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ [33]
این هم به عنوان غیبت عیسی(ع) ذکر شده است.
ببینید این ها یک موقع میگوییم هماهنگ است، یک وقت میگوییم زمینه سازی است.
كَذَلِكَ غَيْبَةُ الْقَائِمِ فَإِنَّ الْأُمَّةَ سَتُنْكِرُهَا لِطُولِهَا فَمِنْ قَائِلٍ يَهْذِي بِأَنَّهُ لَمْ يُولَدْ وَ قَائِلٍ يَقُولُ إِنَّهُ يَتَعَدَّى إِلَى ثَلَاثَةَ عَشَرَ وَ صَاعِداً وَ قَائِلٍ يَعْصِي اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِقَوْلِهِ إِنَّ رُوحَ الْقَائِمِ يَنْطِقُ فِي هَيْكَلِ غَيْرِهِ وَ أَمَّا إِبْطَاءُ نُوحٍ ع فَإِنَّهُ لَمَّا اسْتُنْزِلَتِ الْعُقُوبَةُ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ السَّمَاءِ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الرُّوحَ الْأَمِينَ ع بِسَبْعِ نَوَيَاتٍ فَقَالَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ لَكَ إِنَّ هَؤُلَاءِ خَلَائِقِي وَ عِبَادِي وَ لَسْتُ أُبِيدُهُمْ بِصَاعِقَةٍ مِنْ صَوَاعِقِي إِلَّا بَعْدَ تَأْكِيدِ الدَّعْوَةِ وَ إِلْزَامِ الْحُجَّةِ فَعَاوِدِ اجْتِهَادَكَ فِي الدَّعْوَةِ لِقَوْمِكَ فَإِنِّي مُثِيبُكَ عَلَيْهِ وَ اغْرِسْ هَذِهِ النَّوَى فَإِنَّ لَكَ فِي نَبَاتِهَا وَ بُلُوغِهَا وَ إِدْرَاكِهَا إِذَا أَثْمَرَتِ الْفَرَجَ وَ الْخَلَاصَ فَبَشِّرْ بِذَلِكَ مَنْ تَبِعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ [34]
بعد از نهصد سال تبلیغ این دستور آمده است. بعضی جاها دارد که نخل بوده است. اگر نخل بخواهد به ثمر برسد، اقلا هفت سال طول میکشد تا به ثمر برسد. وقتی رسید و دانه ها را چیدید و خوردید، وقت عذاب است. نمیدانید چه شدّتی علیه ایشان بود.
بعد که رسید، دوباره دستور آمد که دانه هایشان را بکارید.
فَلَمَّا نَبَتَتِ الْأَشْجَارُ وَ تَأَزَّرَتْ وَ تَسَوَّقَتْ وَ تَغَصَّنَتْ وَ أَثْمَرَتْ وَ زَهَا التَّمْرُ عَلَيْهَا [35]
درخت ها رشد کردند و بارور شدند و خوشه دادند و شاخه دادند و شکوفه کردند و میوه شد و میوه رسید.
بَعْدَ زَمَانٍ طَوِيلٍ اسْتَنْجَزَ مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى الْعِدَةَ [36]
منتظر وعده خدا بودند.
فَأَمَرَهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يَغْرِسَ مِنْ نَوَى تِلْكَ الْأَشْجَارِ وَ يُعَاوِدَ الصَّبْرَ وَ الِاجْتِهَادَ وَ يُؤَكِّدَ الْحُجَّةَ عَلَى قَوْمِهِ[37]
هسته های میوه ها را بکارید و باز هم صبر کنید.
بعد از آن همه سال و فشارها و تمسخرها، طعن ها و محدودیت های اجتماعی.
فَأَخْبَرَ بِذَلِكَ الطَّوَائِفَ الَّتِي آمَنَتْ بِهِ فَارْتَدَّ مِنْهُمْ ثَلَاثُمِائَةِ رَجُلٍ وَ قَالُوا لَوْ كَانَ مَا يَدَّعِيهِ نُوحٌ حَقّاً لَمَا وَقَعَ فِي وَعْدِ رَبِّهِ خُلْفٌ [38]
سیصد نفر از آنان جدا شدند. خودمان را جای آن ها بگذاریم، ببینیم جزء کدامشان میشدیم.
وقتی به مادر مریم(س) خطاب شد که فرزند تو نبیّ خواهد بود، حالا یا به عمران یا به مادر مریم(س)، وقتی به دنیا آمد، دید دختر است. انی وضعتها انثی. وعده ای که خدای سبحان میدهد، میتواند تا نسل ها ادامه داشته باشد. وقتی خداوند به موسی کلیم(ع) فرمود: «استجیبت دعوتکما». بین دعوت و اجابت، چهل سال فاصله شد. نه این که خدا دستش کوتاه باشد، باید زمان آن مسئله برسد.
ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَزَلْ يَأْمُرُهُ عِنْدَ كُلِّ مَرَّةٍ بِأَنْ يَغْرِسَهَا مَرَّةً بَعْدَ أُخْرَى إِلَى أَنْ غَرَسَهَا سَبْعَ مَرَّاتٍ[39]
هفت تا هفت سال، حدود پنجاه سال شد. بعد از پنجاه سال خطاب شد که کشتی بساز. کشی را با همان چوب های درخت ها بساز. این زمان چند کار ازش میآمد. حالا خود دوران کشتی سازی برهه و زمان طویلی است. این طور نبود که کشتی به آن عظمت به سرعت ساخته شود.
سنّت مُحوضت
فَمَا زَالَتْ تِلْكَ الطَّوَائِفُ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ تَرْتَدُّ مِنْهُ طَائِفَةٌ بَعْدَ طَائِفَةٍ [40]
در کنار هر کدام از این ریزش ها، عده ای هم محکم تر میشدند.
إِلَى أَنْ عَادَ إِلَى نَيِّفٍ وَ سَبْعِينَ رَجُلًا فَأَوْحَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عِنْدَ ذَلِكَ إِلَيْهِ وَ قَالَ يَا نُوحُ الْآنَ أَسْفَرَ الصُّبْحُ عَنِ اللَّيْلِ لِعَيْنِكَ حِينَ صَرَّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ وَ صَفَا الْأَمْرُ وَ الْإِيمَانُ مِنَ الْكَدَرِ بِارْتِدَادِ كُلِّ مَنْ كَانَتْ طِينَتُهُ خَبِيثَةً [41]
تا الان تاریکی بود و همه با هم قاطی بود. ناخالصی ها آشکار شد. آن هایی که باید میریختند، ریختند. جریان فرج این طور میشود. الان صبح از شب برای چشم تو کاملاً جدا و روشن شد.
حق صریح شد. سنّت مُحوضت در دوره امام زمان(ع) که ان شاء الله باید بحثش را یک موقع داشته باشیم. از ابحاث مهم است.
«صفو» از «کدر» روشن شد. «صفو» از «کدر»، مثل آبی که ناخالصی دارد چقدر باید تقطیر شود تا همه ناخالصی ها از آن ریخته شود؟
هر کسی که خباثتی در او بود، جدا شد.
اینجایش خیلی جالب است:
فَلَوْ أَنِّي أَهْلَكْتُ الْكُفَّارَ وَ أَبْقَيْتُ مَنْ قَدِ ارْتَدَّ مِنَ الطَّوَائِفِ الَّتِي كَانَتْ آمَنَتْ بِكَ [42]
اگر آن کسانی که مرتد شدند، باقی میماندند، وعده من محقّق نشده بود.
لَمَا كُنْتُ صَدَّقْتُ وَعْدِيَ السَّابِقَ لِلْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ أَخْلَصُوا التَّوْحِيدَ مِنْ قَوْمِكَ وَ اعْتَصَمُوا بِحَبْلِ نُبُوَّتِكَ بِأَنْ أَسْتَخْلِفَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ أُمَكِّنَ لَهُمْ دِينَهُمْ وَ أُبَدِّلَ خَوْفَهُمْ بِالْأَمْنِ لِكَيْ تَخْلُصَ الْعِبَادَةُ لِي بِذَهَابِ الشَّكِ مِنْ قُلُوبِهِمْ [43]
«ان الارض یرثها عبادی المومنون»، این باید با ایمان خالص محقّق شود. با این کار خالص سازی کردم.
وَ كَيْفَ يَكُونُ الِاسْتِخْلَافُ وَ التَّمْكِينُ وَ بَدَلُ الْخَوْفِ بِالْأَمْنِ مِنِّي لَهُمْ مَعَ مَا كُنْتُ أَعْلَمُ مِنْ ضَعْفِ يَقِينِ الَّذِينَ ارْتَدُّوا وَ خُبْثِ طينهم [طِينَتِهِمْ] وَ سُوءِ سَرَائِرِهِمُ الَّتِي كَانَتْ نَتَائِجَ النِّفَاقِ وَ سُنُوحَ الضَّلَالَةِ فَلَوْ أَنَّهُمْ تَسَنَّمُوا مِنِّي الْمُلْكَ الَّذِي أُوتِي الْمُؤْمِنِينَ وَقْتَ الِاسْتِخْلَافِ إِذَا أَهْلَكْتُ أَعْدَاءَهُمْ لَنَشَقُوا رَوَائِحَ صِفَاتِهِ وَ لَاسْتَحْكَمَتْ سَرَائِرُ نِفَاقِهِمْ [وَ] تَأَبَّدَتْ حِبَالُ ضَلَالَةِ قُلُوبِهِمْ وَ لَكَاشَفُوا إِخْوَانَهُمْ بِالْعَدَاوَةِ وَ حَارَبُوهُمْ عَلَى طَلَبِ الرِّئَاسَةِ وَ التَّفَرُّدِ بِالْأَمْرِ وَ النَّهْيِ وَ كَيْفَ يَكُونُ التَّمْكِينُ فِي الدِّينِ وَ انْتِشَارُ الْأَمْرِ فِي الْمُؤْمِنِينَ مَعَ إِثَارَةِ الْفِتَنِ وَ إِيقَاعِ الْحُرُوبِ كَلَّا وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا [44]
میفرماید اگر جریان نوح زودتر از وقتی که قرار بود میآمد، این برای خود مؤمنینی که ریختند، عقاب شدیدتر بود. چون وقتی مؤمنان به حکومت میرسیدند و دوران اقتدار مؤمنین میشد با کسانی که درون مؤمنین بودند ولی اهل شک و ریب بودند، این ها اولین کسانی بودند که در مقابل مؤمنین در دوران حکومت مؤمنین میایستادند. خیلی بحث دقیقی است. این ها خودشان جلوی مؤمنین حقیقی میایستادند. یعنی این ها دنیا طلب بودند، اما دنیایشان را در دین میدیدند. هرجا دین سخت میشد، این ها آرام آرام میریختند. اگر این نشده بود و این محقّق میشد، این ها با شما به حکومت میرسیدند و حاکمیّت را میگرفتند و مقابل شما میایستادند. این ها مقابل مؤمنین میشدند. چه نکته دقیقی است که باید سنّت خالص سازی محقّق شود تا این جریان تکرار نشود.
قَالَ الصَّادِقُ ع وَ كَذَلِكَ الْقَائِمُ فَإِنَّهُ تَمْتَدُّ أَيَّامُ غَيْبَتِهِ لِيُصَرِّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ وَ يَصْفُوَ الْإِيمَانُ مِنَ الْكَدَرِ بِارْتِدَادِ كُلِّ مَنْ كَانَتْ طِينَتُهُ خَبِيثَةً مِنَ الشِّيعَةِ الَّذِينَ يُخْشَى عَلَيْهِمُ النِّفَاقُ إِذَا أَحَسُّوا بِالاسْتِخْلَافِ وَ التَّمْكِينِ وَ الْأَمْنِ الْمُنْتَشِرِ فِي عَهْدِ الْقَائِمِ ع[45]
چون میدانند یک جریان حاکمیّت و خلافتی هست، با نفاق خودشان را نگه داشتند. ولی وقتی کار سخت میشود، نفاقشان آشکار میشود.
در انقلاب اسلامی میبینیم که وقتی کار سخت میشود، آرام آرام افراد جدا میشوند. پاها میلغزد. این سنّت مُحوضت است.
قَالَ الْمُفَضَّلُ فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَإِنَّ هَذِهِ النَّوَاصِبَ تَزْعُمُ أَنَّ هَذِهِ الْآيَةَ نَزَلَتْ فِي أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ وَ عَلِيٍّ ع فَقَالَ لَا يَهْدِي اللَّهُ قُلُوبَ النَّاصِبَةِ مَتَى كَانَ الدِّينُ الَّذِي ارْتَضَاهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مُتَمَكِّناً بِانْتِشَارِ الْأَمْنِ فِي الْأُمَّةِ وَ ذَهَابِ الْخَوْفِ مِنْ قُلُوبِهَا وَ ارْتِفَاعِ الشَّكِّ مِنْ صُدُورِهَا فِي عَهْدِ وَاحِدٍ مِنْ هَؤُلَاءِ وَ فِي عَهْدِ عَلِيٍّ ع مَعَ ارْتِدَادِ الْمُسْلِمِينَ وَ الْفِتَنِ الَّتِي تَثُورُ فِي أَيَّامِهِمْ وَ الْحُرُوبِ الَّتِي كَانَتْ تَنْشَبُ بَيْنَ الْكُفَّارِ وَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ تَلَا الصَّادِقُ ع حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا
وَ أَمَّا الْعَبْدُ الصَّالِحُ أَعْنِي الْخَضِرَ ع فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَا طَوَّلَ عُمُرَهُ لِنُبُوَّةٍ قَدَّرَهَا لَهُ وَ لَا لِكِتَابٍ يُنَزِّلُهُ عَلَيْهِ وَ لَا لِشَرِيعَةٍ يَنْسَخُ بِهَا شَرِيعَةَ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ وَ لَا لِإِمَامَةٍ يُلْزِمُ عِبَادَهُ الِاقْتِدَاءَ بِهَا وَ لَا لِطَاعَةٍ يَفْرِضُهَا لَهُ بَلَى إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا كَانَ فِي سَابِقِ عِلْمِهِ [46]
یعنی نقشه الهی. یعنی در مرتبه علم الهی نه در مرتبه عمل، این طراحی شده است.
أَنْ يُقَدِّرَ مِنْ عُمُرِ الْقَائِمِ ع فِي أَيَّامِ غَيْبَتِهِ مَا يُقَدِّرُ وَ عَلِمَ مَا يَكُونُ مِنْ إِنْكَارِ عِبَادِهِ بِمِقْدَارِ ذَلِكَ الْعُمُرِ فِي الطُّولِ طَوَّلَ عُمُرَ الْعَبْدِ الصَّالِحِ فِي غَيْرِ سَبَبٍ يُوجِبُ ذَلِكَ إِلَّا لِعِلَّةِ الِاسْتِدْلَالِ بِهِ عَلَى عُمُرِ الْقَائِمِ ع وَ لِيَقْطَعَ بِذَلِكَ حُجَّةَ الْمُعَانِدِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ. [47]
تمام وجود خضر(ع)، برای این قرار داده شد. خیلی جالب است.
سرگذشت انبیاء، تاریخ دوران غیبت
اگر نگاه کنید چرا جریانات انبیاء این طور پیش آمده است، می بینید که غیر از هدایت گری که در زمان خودشان داشتند، برای تثبیت جریان امام زمان(ع) است. زیرا «لا تکرار فی التجلی». تکرار در این امور هدایت گری لازم است تا مردم برایشان روشن باشد که این هدایت گری چه میخواهد بکند، سابقه داشته باشد. حکمت اینکه یک سوم قرآن، آیات مربوط به انبیاء است، بیشتر واضح میشود. چرا این همه راجع به انبیاء است؟ دارد یک جریانی را نهادینه میکند که یکیش حقیقت دوران غیبت و ظهوری است که میخواهد محقّق شود.
کتاب شریف «بحارالانوار» بابی را قرار داده در اینکه سنن انبیاء تکرار میشود. اگر کسی همت میکرد همه روایات سنن انبیاء را جمع میکرد، بسیار ارزشمند بود. نمیدانم در کتاب دانشنامه مهدوی کامل آمده است یا نه. یک باب مختصری بود. من خودم روایاتی دارم که در این باب نیست. اگر این را دوستان میتوانستند تکمیل کنند با این نگاه که این ها نقشه خدای سبحان است و این نگاه که تمام آن چه در قرآن بیان شده، میخواهد تکرار شود، هم هدایت گر برای دوران خودشان هستند، هم این جریانات تکرار میشوند. سرگذشت انبیاء، تاریخ دوران غیبت میشود. زندگی انبیاء با این نگاه، زندگی امام زمان(ع) است. ببینید برای ما چقدر زیبا و جذاب میشود و چقدر دلنشین میشود. روایات مسئله که تطبیق کردند. میگوید موسی کلیم(ع) دنبال آتش بود، یک دفعه مبعوث به رسالت شد. امام صادق(ع) میفرماید: «اِنَّ اللهَ تَبارَکَ و تَعالی لَیُصْلِحُ له أمْرَه فی لَیْلَةٍ کما أَصْلَحَ اَمْرَ کَلیمِهِ موسی (عليهالسلام) إذْ ذَهَبَ لِیَقْتَبِسَ لِأَهْلِهِ ناراً فَرَجَعَ و هو رَسُولٌ نَبِیٌّ»[48].
«كُن لِما لا تَرجُو أرجى مِنكَ لِما تَرجُو»[49]. این قدر جریان ظهور شبیه این مسائل است. تک تک مسائل را تشبیه کردند.
کنار هم قرار داده بشود یک بحث بسیار عالی میشود و یک نگاه عظیمی در وجودمان ایجاد میشود که زندگی انبیاء زندگی امروزمان میشود و آینده ما خواهد بود.
اگر خدای سبحان این ها را ذکر کرده، بعداً بگوید چرا به این ها در فتنه ها و ابتلاء ها توجه نکردید، نمیتوانیم جواب بدهیم. انسان میتواند بفهمد که آن هایی که ریزش کردند چه بر سرشان آمد. آن هایی که مبتلا شدند، در زمان حضرت نوح(ع) و مرتد شدند، غرق شدند.
ان شاءالله ادامه بحث را در جلسه آینده ادامه خواهیم داد.
و السّلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته
[1] الكافي (ط – الإسلامية)، ج۱، ص: ۳۲0
[2] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[3] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[4] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[5] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[6] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[7] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[8] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[9] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[10] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[11] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[12] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[13] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[14] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[15] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[16] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[17] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[18] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[19] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[20] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[21] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[22] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[23] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[24] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[25] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[26] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[27] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[28] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[29] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[30] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 354
[31] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 354
[32] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 354
[33] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 354
[34] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 354
[35] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 355
[36] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 355
[37] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 355
[38] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 355
[39] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 355
[40] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 355
[41] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 355
[42] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 355
[43] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 356
[44] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 356
[45] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 356
[46] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 357
[47] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 357
[48] کمال الدين باب 36 ح 1
[49] الأمالي للصدوق : 244/261| الكافي : 5/83/2 و 3
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 339” دیدگاه میگذارید;