بسم الله الرحمن الرحیم.  الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

در محضر کتاب شریف کافی کتاب الحجة باب صد و هشتم، روایات نورانی­ای که آیات قرآن را نحوۀ تطبیقش را بر امر ولایت بیان می­کند که مباحث مفصلی در این مورد در جلسات گذشته در خدمت دوستان بودیم.

به روایت بیست و پنجم رسیدیم که در محضر روایت بیست و پنجم عَنْ مُنَخَّلٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام. امام باقر علیه السلام قَالَ: نَزَلَ جَبْرَئِيلُ علیه السلام بِهَذِهِ الْآيَةِ عَلَى مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم هَكَذَا. آیه را می­فرمایند که این­جور نازل شده که بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فِي عَلِيٍّ بَغْياً[1] [2]. این بما انزل الله یا ادامۀ آیه شریفه که وارد شده که حالا دوستان می­بینند، فی علیٍّ بغیاً. أَنْ يَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فِي عَلِيٍّ بَغْياً که این­ها کفر ورزیدند به آن­چه که نازل شده بود در مورد امیرمؤمنان علیه السلام در حالی­که این­ها می­دانستند و این کفر ورزیدن این­جور نبود که جاهلانه باشد، بلکه عالمانه کفر ورزیدند. حالا این­که در روایات ما عرض شد که هرجا به این­گونه وارد شده، نه به این معنی که این لفظ در آ­ن­جا آمده و تنقیصی در آیه صورت گرفته، بلکه به معنای این­که واضح بود معنی به این­گونه و این­ها به او کفر ورزیدند. یعنی فی علیّ برای همه آشکار بود. این­قدر واضح بود. کاملاً می­فهمیدند چه هست اما کفر ورزیدند. بعد بیان مسئله را هم عرض کردیم که گاهی این مصداق اتم است یعنی این­جور نیست که این آیه بر مسائل دیگر صدق نکند. یعنی در کنار این­که مسائل دیگر را هم امکان صدق دارد، شأن نزول­های دیگر را هم امکان دارد، مصداق اتم است و یا اگر هم مصداق اتم به عنوان مصداق نگرفتیم فقط، می­توانیم بگوییم که آن­جایی که بنابر آن وضع الفاظ برای ارواح معانی است، این بر این معنای اتم اولاً و بالذات صدق می­کند و بر بقیه ثانیاً و بالعرض؛ چون این معنای اتم آن­ها هست که این در همۀ این روایات سرایت دارد. دیگر اگر ما تکرار گاهی به همین اندازه می­کنیم تا یادآوری بشود و ملکه بشود. دیگر انسان وقتی ملکه شد در وجودش، دیگر هرچه­که آیات ببیند و در این مباحث ببینید برایش سخت نیست.

«یکی از حضار:»

«استاد:» اگر کسی آن مبانی را قبول بکند، تثبیتی که آن­جا می­شود کمتر از این تثبیت نیست. یعنی اگر بداند مسئله تام است در عین این­که آیه دائماً هرروز نزولی دارد و ظهوری دارد، منافات هم ندارد که همان امر را هم به نحو اتم دلالت می­کند، اما بعضی جاها علاوه بر آن معنی به نحو صدق اتمش، گاهی شأن نزولش هم همان­جا است. عرض کردم آن­جایی که شأن نزول هم هست، معلوم هم هست، شأن نزول هم با آن صدق اتم هم دو جهت می­شوند. یک­موقع هست که مثلاً شما می­گویید إنما ولیکم الله، شأن نزولش هم همان است. اگر در جایی شأن نزولش هم همان است، دو دلالت است. یعنی آن دلالت سرجایش محفوظ است. جلوی آن دلالت را کسی نگرفته. آن دلالت محفوظ است؛ اما در عین حال یک دلالت عام هم در کار هست که تمام آیات از این سنخ آن دلالت عام را دارند به نحو صدق اتم. پس آن صدق اتم یک مجرای دلالت است خودش در آیات قرآن که خیلی هم در روایات به آن استشهاد شده است از باب جری انطباق؛ اما گاهی شأن نزول هم همان است اصلاً، آن­جا دیگر آن خودش یک دلالت ویژه و خاص است. آن از کار نیفتاده. آن سرجایش محفوظ است و لذا آن­جایی که دلالت خاص باشد اما همه­جا را دلالت خاص بگیریم؟ یعنی شأن نزول بگیریم؟ همه­جا شأن نزول نیست چون خیلی جاها در مورد حضرات معصومین حتی نقل شده. حضرات معصومین در آن­موقع نبودند. دقت می­کنید که شأن نزول باشد؛ اما دلالت صدق تام دلالت دارد، دلالت وضع الفاظ برای ارواح معانی دلالت دارد، آن­ها سرجایش محفوظ است، در عین حال آن­جاهایی که شأن نزول است، آن شأن نزول دلالتی غیر از این دلالت است. آن سرجایش محفوظ است. توانستم عرض را برسانم؟ شما یعنی نیایید بگوییم که همۀ این­ها را از باب شأن نزول بگیریم. نه آن دلالت کمتر نیست دلالتش از جهت تام بودن. مبنا ایجاد می­کند که اگر جایی هم حتی روایتی نبود، در مورد آیه­ای روایتی نبود، او دلالت را ایجاد می­کند؛ چون یک قاعده است. یک سنت است. آن­وقت می­گوییم همۀ قرآن در مورد حضرات اهل­بیت و یا دشمنان اهل­بیت است، کاملاً صدق می­کند حتی اگر روایتی هم بر این مسئله در بعضی از آیات وارد نشده باشد. به نحو همان جری صدق اتم در آن­جا صدق می­کند.

«یکی از حضار:»

«استاد:» نه دیگر. ما داریم می­گوییم دو نوع دلالت در این­جا هست. عرض کردم ببینید آن­جایی که شأن نزول هست، شأن نزول نمی­آید این را از دلالت عامش خارج بکند ولی دلالت خاصش خودش شأن نزول است. دو دلالت است. یعنی اگر آن شأن نزول هم نبود این دلالت داشت. اگر شأن نزول هم نبود دلالت داشت. شأن نزول خودش یک دلالت ویژه است. یعنی دلالت ویژه سرجایش محفوظ است اما در عین حال صدق اتم هم هست. یعنی در عین حال یک صدق اتمی را بیان کرده در آن­جا، در عین این­که شأن نزول هم سرجایش محفوظ است. ما نیاییم به خاطر این­که آن­جایی شأن نزول است، ظهور را از بقیه هم برداریم. بلکه آن­جایی هم که شأن نزول است، هم شأن نزول دلالت دارد هم آن دلالت عام دلالت دارد. اشکالی ایجاد نمی­کند. دو دلالت است. مؤکد می­شود تازه.

در این روایت شریف حالا روایات مشابه این زیاد وارد شده ولی دیگر حالا من این­جا هم یادداشت هم زیاد کردم ولی اگر دوستان اجازه بدهند برای این­که روایت بیشتری بخوانیم، دیگر به همان سبک و سیاق دوستان خودشان رجوع می­کنند.

در روایت بعدی می­فرماید که باز از منخل عن جابر قال تقریباً سند نصفش با همان سند سابق، از محمد بن سنانش مشترک است و بهذا الاسناد. سند اصلاً همان سند است. عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ مُنَخَّلٍ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: نَزَلَ جَبْرَئِيلُ علیه السلام بِهَذِهِ الْآيَةِ بر پیغمبر اکرم هَكَذَا وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فِي عَلِيٍّ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه[3][4]. که این هم خیلی زیبا است که اگر به آن چیزی که مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا در مورد امیرمؤمنان علیه السلام اگر شما شک دارید، فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه . فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه هم قرآن را شامل می­شود که سوره­ای من مثله در مورد دیگری بیایید بگویید، هم خود امیرمؤمنین سوره محسوب می­شود که بیایید سوره­ای من مثله مثل امیرمؤمنین بیایید شما پیدا بکنید. نمی­توانید فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه امکان­پذیر نیست. حالا در این مسئله البته خلاصه روایات زیادی هم وارد شده، آن هم خلاصه نمی­دانم خلاصه به روایاتش وارد بشویم یا نه، یک بحث جالبی دارد هرکدام از این بحث­هایی که وارد می­شود انسان، می­بیند مباحث جالبی در آن هست. من این­ها را می­گویم یک سریش را یادداشت کردم، یک سریش را هم آماده کردم ولی باعث می­شود که طول بکشد این روایات. الان این مربوط به سورۀ بقره آیۀ 23. در این مورد همین روایات این باب هم اگر حالا باز بشود روایات زیادی ذیل این آمده که از امام عسکری علیه السلام، تفسیر امام عسکری فَلَمَّا ضَرَبَ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلْكَافِرِينَ الْمُجَاهِرِينَ- الدَّافِعِينَ لِنُبُوَّةِ پیغمبر وَ النَّاصِبِينَ الْمُنَافِقِينَ لِرَسُولِ اللَّهِ ، الدَّافِعِينَ مَا قَالَهُ پیغمبر فِي أَخِيهِ عَلِيٍّ، همین­جور وَ الدَّافِعِينَ أَنْ يَكُونَ مَا قَالَهُ عَنِ اللَّهِ تَعَالَى، وَ هِيَ آيَاتُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم وَ مُعْجِزَاتُهُ [لِمُحَمَّدٍ] مُضَافَةً إِلَى آيَاتِهِ الَّتِي بَيَّنَهَا لِعَلِيٍّ علیه السلام بِمَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ، وَ لَمْ يَزْدَادُوا إِلَّا عُتُوّاً وَ طُغْيَاناً. هرچه که بود خلاصه این­ها عتواً و طغیاناً بیشترش کردند. بعد می­فرماید قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لِمَرَدَةِ أَهْلِ مَكَّةَ وَ عُتَاةِ أَهْلِ الْمَدِينَةِ: وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه.[5] این یک روایت شریف است باز شبیه همین روایت دوسه روایت دیگر هم آمده که الان من دارم می­بینم ولی دوستان خودشان رجوع می­کنند روایات شبیه­اش را. در روایت دیگری دارد از امام سجاد علیه السلام قوله إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فِي إِبْطَالِ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ مِنْ دُونِ اللَّهِ، وَ فِي النَّهْي‏. ببینید ترتیب مسئله را. یعنی إن کنتم فی ریب را عام گرفته، مما نزلنا علی عبدنا را از مرتبۀ عبادت خدای سبحان تا مرتبۀ رسالت تا مرتبۀ ولایت. یعنی سبک و سیاق را دارد جا می­اندازد که یک­جور ببینید این­ها را که بعد می­فرماید وَ فِي النَّهْيِ عَنْ مُوَالاةِ أَعْدَاءِ اللَّهِ، وَ مُعَادَاةِ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ، وَ فِي الْحَثِّ عَلَى الِانْقِيَاد لِأَخِي رَسُولِ اللَّهِ ص، وَ اتِّخَاذِهِ إِمَاماً، وَ اعْتِقَادِهِ فَاضِلًا رَاجِحاً، لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِيمَاناً وَ لَا طَاعَةً إِلَّا بِمُوَالاتِهِ. وَ تَظُنُّونَ أَنَّ مُحَمَّداً تَقَوَّلَهُ مِنْ عِنْدِهِ، وَ يَنْسُبُهُ إِلَى رَبِّه‏.[6] از خودش دارد می­گوید پیغمبر. نه این­که از جانب خدا. این­ها این­جور نسبت دادند که از جانب خودش دارد این را می­گوید در حالی که آیه إن کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا، در مورد آن­چه که در مورد امیرمؤمنین فأتوا بسورة من مثله. دقت کردید که این دارد تثبیت می­کند از جانب پیغمبر نیست بلکه از جانب خدای سبحان است که حالا باز روایات دیگر هم ذیل این آیۀ شریفه باز همین­جور آمده و عبور می­کنیم. روایت هم همه­اش طولانی است. هرکدامش را بخواهیم بخوانیم روایات طول دارد. اگر دوستان اجازه بدهند همین مقدار روایات را چون همه­اش زیبا است. إن کنتم صادقین هم که در انتهای آیه آمده إن کنتم صادقین فی علیّ علیه السلام. از امام صادق علیه السلام. بعد می­فرماید که إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ بِأَنَّ مُحَمَّداً تَقَوَّلَ هَذَا الْقُرْآنَ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِهِ، لَمْ يُنْزِلْهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ، وَ إِنَّ مَا ذَكَرَهُ مِنْ فَضْلِ عَلِيٍّ علیه السلام عَلَى جَمِيعِ أُمَّتِهِ وَ قَلَّدَهُ سِيَاسَتَهُمْ لَيْسَ بِأَمْرِ أَحْكَمِ الْحَاكِمِين‏. یعنی این­جور فکر نکنید که از جانب خدا نیست بلکه از جانب احکم الحاکمین است آن­چه که در مورد امیرالمؤمنین فرموده­اند. إن کنتم صادقین فی قولکم. همان­جور باز ادامه دارد که در مورد…

این آیۀ شریفه بقرة آیه 23. و بهذا الاسناد. روایت بعدی. عن عمار بن مروان. باز عن منخل می­فرماید عن ابی­عبدالله علیه السلام. قَالَ: نَزَلَ جَبْرَئِيلُ عَلَى مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم بِهَذِهِ الْآيَةِ هَكَذَا يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا فِي عَلِيٍّ نُوراً مُبِيناً[7] . این­ها همۀ روایات از همین سنخ است که این بما نزلنا، دنبالۀ آیه هم این است مصدقاً لما معکم من قبل أن نطمس وجوهاً فنردها علی ادبارها أو نلعنهم کما لعنا اصحاب السبت و کان امر الله مفعولاً که نشان می­دهد که تهدید هم به دنبالش هست که یا أیها الذین اوتوا الکتاب. حالا این یا أیها الذین اوتوا الکتاب هم اهل کتاب را شامل می­شود که کفار باشند، هم اهل­کتاب که اهل­قرآن باشند. مسلمان­های دیگری را که آمنوا بما نزلنا فی علیّ. چون اگر اهل­کتاب را فقط اهل­کتاب کفار گرفتیم، آن جنس بعید می­شود. یعنی اول باید ایمان به رسالت بیاورند و پس از ایمان به رسالت، ایمان به ولایت بیاورند. اما اگر اهل­کتاب را اهل­کتاب مسلمان­ها گرفتیم، این علاوه بر آن­که آن جنس بعید را دارند که ایمان به پیغمبر است، به جنس قریب مؤاخذ هستند که چرا ایمان به امیرمؤمنان را این­ها پیدا نمی­کنند؛ لذا باز این خودش از همان سنخ عموم می­شود که دلالت عام دارد. پس اهل­کتاب را ما می­توانیم عام بگیریم با این معنی که هم مسلمان­ها را شامل می­شود، هم غیرمسلمان­ها را شامل می­شود. اما اگر فقط غیر مسلمان­ها را گرفتید، آن­وقت یک بیان نسبت به غیر مسلمان­ها فقط هست که تمام ادیان هم پیروانشان همه قبلاً عرض کردیم همه مکلف به قبول پیغمبر اکرم و وصی آخرین هستند؛ منتها به نحو اجمال، نه به نحو تفصیل. به نحو اجمال که آن پیغمبر رسالت را در رسالت نبی و رسول خودشان می­دیدند و بشارت به پیغمبر و وصایت را به عنوان وصایت آخرینی که خواهد آمد، اجمالاً به آنان بشارت داده شده بوده و لذا ایمان اجمالی برای آنان لازم بوده و لذا آن­ها با همین ایمان اجمالی که بشارت به آن­ها داده شده بود، می­توانند از امت ختمی محسوب بشوند با باور به او. با همین بشارت اجمالی از امت ختمی می­شوند؛ همان­جوری که عرض کردم وقتی که حضرت یوسف به زلیخا گفت تو از کجا فهمیدی که من گفتم پیغمبری می­آید، اگر او را ببینی چه کار خواهی کرد، آن­جا زلیخا گفت باور کردم. گفت از کجا باور کردی؟ گفت چون تو گفتی باور کردم. لذا دارد از امت ختمی شد و چون از امت ختمی شد، حالا از آن­جا به بعد دارد در بعضی نقل­ها که یوسف افتاد دنبال زلیخا بعد آن جریان. یعنی تا گفتی دیدم قلبم دوست دارد او را که آن نگاه فطری هم در آن­جا هست. این­ها همه از همان سنخ است که همان اجمال را در مواقع حساس بالخصوص برای امت­هایشان می­گفتند. همۀ انبیا که در آخرالزمان پیغمبری خواهد آمد و اوصیائی خواهد داشت و آن­ها تمامیت همۀ این کار­ها را آن­جا محقق می­کنند. هرچیزی که کمالی در جایی محقق می­شد، اشاره می­کردند که تمامیت این کمال کی محقق می­شود؟ در آن دوره. ایمان اجمالی آن­ها را داخل در امت پیغمبر می­کرد. لذا هیچ­کسی نیست که در امت­های گذشته باشد و امکان کمال امت ختمی برایش بسته شده باشد. نباشد. با همین ایمان اجمالی راه­ را برایشان باز می­کردند.

در روایت بعدی می­فرماید که. حالا من ذیل هرکدام از این­ها چقدر روایت نوشتم ولی دیگر اگر اجازه بدعند دوستان، خودشان رجوع می­کنند. باز در روایت بعدی یونس بن بکار حالا در این یونس بن بکار حواشی خیلی حاشیه ذکر کردند که آیا این یک لفظ بوده، یک اسم بوده، یک راوی بوده یا دو راوی بودند که این یونس بن بکار وصل شده به همدیگر. یونس بوده عن بکار بوده. این­جور بوده که این دو شده یونس بن بکار یا این یک شخص است که تقریباً قبول کردند دو شخص هستند، ولی الان دیگر آن مسئله خیلی این­جا خیلی لزومی ندارد.

عن ابیه یعنی بکار عن ابیه عن جابر. چون اگر یونس بن بکار گرفتیم، آن­وقت باید بگوییم از ابیه یونس. اما عن ابیه یعنی عن ابی بکار اگر دوتا گرفتیم. عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام. آیۀ شریفه می­فرماید ﴿وَلَوۡ أَنَّا كَتَبۡنَا عَلَيۡهِمۡ أَنِ ٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ أَوِ ٱخۡرُجُواْ مِن دِيَٰرِكُم مَّا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٞ مِّنۡهُم٦٦﴾ تا این­جا ذکر نشده بوده در آیۀ شریفه که اگر أنا کتبنا علیهم أن اقتلوا انفسکم. این یقتلوا انفسکم جریان توبۀ قوم موسی بعد از گوساله­پرستی را اگر یادتان باشد، اقتلوا انفسکم ﴿فَتُوبُوٓاْ إِلَىٰ بَارِئِكُمۡ﴾[8]. و اقتلوا انفسکم که توبه­شان با این بود که روپوشی روی صورت­هایشان بیندازند، شمشیری به دست بگیرند، مقابل هم بایستند و بعد با شمشیر این­قدر بزنند به همدیگر بدون این­که ببینند چه کسی چه کسی را می­کشد، این کشتار تا ده­هزار نفر از آن­ها ذکر شده حداقل کشته شد. تا خدای سبحان آن­جا فرمود که توبه­تان قبول شد؛ اما این­جا هم این را ذکر می­کنند که أن تقتلوا انفسکم، اگر برای شما می­نوشتیم أن تقتلوا انفسکم که خودتان را بکشید با این نگاهی که در قوم موسی بود یا این است یا آمده به طوری بعضی از یاران پیغمبر در مقام اطاعت پیغمبر بودند که اگر پیغمبر می­فرمود با شمشیر به خودتان بزنید و خودتان را بکشید یا شمشیر را نگه دارید و خودتان را فرو ببرید در این شمشیر تا به قتل برسید، می­فرمایند که آن­جا ثابت بن قیس و عمار یاسر در روایت دارد که این­ها این کار را می­کردند که اگر به آن­ها از ثابت بن قیس نقل شده و از عمار نقل شده که اگر قرار بود کسی این کار را بکند، چون این­جا دارد أن اقتلوا انفسکم او اخرجوا من دیارکم ما فعلوه الا قلیل منهم. عدۀ کمی حاضر بودند. می­گویند این کم چه کسانی بودند؟ می­گوید مثل ثابت بن قیس و عمار یاسر بودند که این­ها حاضر بودند. حالا نه این­که غیر از این دو نفر نبودند. می­گوید این دو نفر شاخص بودند که اینها حاضر بودند که این کار را بکنند. این آیه می­فرماید وَلَوۡ أَنَّا كَتَبۡنَا عَلَيۡهِمۡ أَنِ ٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ أَوِ ٱخۡرُجُواْ مِن دِيَٰرِكُم مَّا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٞ مِّنۡهُم. و لو أنهم فعلوا. اگر این کار را انجام می­دادند ما یوعظون به. ما یوعظون به آن چیزی که به­ آن­ها گفته می­شد، لکان خیراً لهم. این برایشان بهتر بود. می­گوید آن لو أنهم فعلوا ما یوعظون به.[9] آنی که برایشان گفته شده بود، یعنی در امر ولایت امیرمؤمنان علیه السلام. درست است. یعنی هم امر عام است. ما یوعظون به. آن­چه که امر پیغمبر بود و بین اوامر پیغمبر آنکه اخص است و بهترین است و کامل­ترین است و ﴿أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ﴾[10]  است و ﴿وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ﴾[11] است، آن ­می­شود امر ولایت؛ لذا آن­چه که در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام، لکان خیراً لهم. در حالی­که این­ها دنبال چه… و اشد تثبیتاً. وجود این­ها را این چه کار می­کرد؟ خیلی دلالت زیبا می­شود. اشد تثبیتاً که اگر این مسئله محقق می­شد، شدت ثبات وجودی با قبول ولایت در وجود این­ها محقق می­شد. اشد تثبیتاً است. یعنی گوش کردن به حرف­های دیگر سرجایش است اما شدت تثبیت کجا محقق می­شود؟ ریشه درست بشود. ریشه آن­جایی بود که ولایت محقق بشود. این آیه شریفه با این بیان خودش تطبیق بر مسئله است. حالا روایاتی هم باز ذیل همین آمده.

در روایت بعدی که روایت بیست و نهم هست، می­فرماید عَنْ مُثَنًّى الْحَنَّاطِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَجْلَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام. امام باقر علیه السلام فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱدۡخُلُواْ فِي ٱلسِّلۡمِ كَآفَّةٗ وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٞ208﴾[12]  قَالَ فِي وَلَايَتِنَا[13] . این يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱدۡخُلُواْ فِي ٱلسِّلۡمِ كَآفَّةٗ راجع به این در تفسیر قبلاً داشتیم که این ادخلوا فی السلم آن هم کافة، با این­که خطاب هم به همه هست، کافه هم آمده، یعنی یک حرکت جمعی را می­طلبد در رابطه با مسئله که ادخلوا فی السلم کافة. همه در این سلم وارد بشوید که حالا این سلم چه بود؟ آن­جا مفصل راجع به آن گفتگو کردیم. روایات مسئله را هم آوردیم. این­جا می­فرماید سلم که آن آرامش است، سلم که آن صلحی است که دیگر انسان از جنگ خودش را رها کرده، می­فرماید او ولایت ما است. اگر کسی می­خواهد از آن­چه که تعرض شیطان به او است، از آن­چه که دنبالش اضطراب و این­ها است در امان باشد، ورود به ولایت ما و قبول ولایت ما آن اضطراب­ها را از وجود انسان دور می­کند. خیلی زیبا و عالی است. یعنی در عین این­که بحث جنگ بیرونی در کار بود، بحث ادخلوا فی السلم کافة بود، بحث خطاب به همۀ مسلما­ن­ها بود که اختلاف­هایشان را کنار بگذارند در کنار هم با هم جمع شوند، همۀ این­ها بود، اما می­گوید محور اساسی وحدت و آن چیزی که سلم حقیقی را به دنبال خواهد آورد، بالاترین مرتبۀ سلم و آرامش را به دنبال خودش خواهد آورد، آن حقیقت سلم می­شود ولایت ما. یعنی آن سبک و سیاق را در دلتان دارد می­نشیند یا نه که هر آیه­ای را می­رسیم، آن­وقت چطور می­توانیم این مسئله را تطبیقش را پیدا کنیم که اگر این­جا می­فرماید سلم آن آرامش و صلح است، خروج از اضطرابات است. می­گوید این­جا در عین این­که همۀ معانی را شامل می­شود، همۀ آن اضطرابات بیرونی که اصلاً راجع اضطرابات بیرونی بود شأن نزول مسئله، اما در عین حال می­فرماید آن سلم حقیقی قبول ولایت ما است که ﴿ءَأَرۡبَابٞ مُّتَفَرِّقُونَ خَيۡرٌ أَمِ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ ٣٩﴾ [14] . که این واحد قهاریت در رابطه با خدا در بحث ولایت هم ظهورش می­شود قبول ولایت ما که انسان از آن تفرقه راحت می­شود. در یک نظام آرام ولایت قرار می­گیرد که ولی دارد. لذا بالاترین کمال در آخرت این است که انسان آن­جا ولی داشته باشد و بالاترین اضطراب آن­جا است که بگویند إنه لا ولیّ له، لا شفیع له، لا حمیم له. این ولیّ ندارد. این حمیم ندارد. این شفیع ندارد. این بالاترین اضطراب است و بالاترین کمال آن­جا است که آن ولی حمیم دارد. یک ولی در حقیقت چه دارد؟ ولی­ای است که با او کاملاً صمیمیت دارد. حمیم او است.

بعد می­فرماید که این هم روایات باب را دوستان رجوع می­کنند. ما این­جا حاشیه کتابمان را سیاه کردیم از بس که نوشتیم ولی دوستان خودشان رجوع بکنند. در روایت سیم می­فرماید عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَوْلُهُ جَلَّ وَ عَزَّ بَلْ تُؤْثِرُون‏. حالا آن بحث سلم همان حصن هم می­شود یعنی روایات حصن بر همین سلم دلالت دارد؛ چون سلم قرارگرفتن در یک قلعه هم می­شود لذا آن روایاتی که می­فرماید من دخل حصنی أمن من عذابی بعد می­فرمایند که این ولایت ما است، آن سلم همین می­شود. یعنی انسان در همه­جا حکمش معلوم است. تکلیفش روشن است. می­داند باید چه کند. ولی غیر از این­جا، غیر از این باب، غیر از این قلعه، هرجا که باشد انسان دوروبرش دائماً مورد تهاجم است. آن­جایی قلعه است که محفوظ از تهاجم است، تکلیفش معلوم است که داخل در قلعه ولایت است. لذا خدای سبحان دوازده امام را حاضر در صحنه قرار داد تا این قلعه کامل در حفظ و حصن باشد که انسان تکلیفش را بداند. در حفظ و حصن بودن نه به این معنی است که دیگر این کاری نمی­خواهد بکند. به این معنی است تکلیفش همیشه روشن است. دوراهی ندارد. چندراهی ندارد. تکلیفش روشن است. اگر اهل عمل باشد، اهل قرارگرفتن در حصن باشد، حصن او کامل است و تام است. همۀ آن­چه که باید بداند برایش روشن می­شود. این نمی­دانیم ما در جایی که انسان تکلیفش را نداند چقدر تیه و سرگردانی است. تا آن­جایی که تکلیفش را بداند. حالا عمل می­کند یا نمی­کند باز یک بحث دومش است، اما بداند که تکلیفش چیست چه باید بکند. این برایش روشن باشد. اگر این روشن باشد، آن تیه و حیرت را ندارد؛ اما ارادۀ انجام را داشته باشد یا شیطان نگذارد و نکند و از دست بدهد، این نصف بیشتر مسئله آن­جایی است که بداند تکلیفش چیست. دردش را بشناسد و درمان برایش آشکار باشد. حالا درمان را به کار بگیرد یا نگیرد بحث بعدیش است. لذا این­جا دیگر مقصر خودش است؛ اما آن­جایی که وارد نشده باشد برایش هیچ معلوم نباشد، احساس می­کند که هیچ چیزی مطابق آن قدم بعدی این روشن نیست. متحیر است. حالا روایات مسئله هم عرض کردم همه­اش زیبا است. بعداً خودتان ببینید.

در روایت بعدی می­فرماید قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَوْلُهُ جَلَّ وَ عَزَّ- بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا قَالَ وَلَايَتَهُمْ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى[15]  قَالَ وَلَايَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام[16] . چقدر زیبا است. بل تؤثرون الحیاة الدنیا، حیات دنیا را رها کردند این­ها. انتخاب کردند یعنی وقتی انتخاب کردند حالا آن بحث دوم، این­هایی که انتخاب کردند یعنی ولایت اهل­دنیا را قبول کردند. بل تؤثرون حیاة الدنیا قال ولایتهم یعنی ولایت اهل­دنیا. ولایت اهل­دنیا در مقابل چه هست؟ ولایت آخرت است که ولایت آخرت می­شود ولایت اهل­بیت علیهم السلام. لذا آن­جایی که بحث خیلی زیبایی است که فقط اشاره­اش را بکنیم، آن­چه که در مقابل ولایت اهل­بیت است، ولایت اهل­دنیا است؛ لذا با این­که آدم­هایی خیلی خوبی هم باشند به ظاهر اگر باشند، حرف خدا را هم بزنند اگر باشند، اما چون منسوب من قبل الله نیستند ولایت آن­ها می­شود ولایت طاغوت و ولایت شیطان، ولایت اهل­دنیا. حتی اگر به ظاهر حکم دین را هم اجرا بکنند اما چون از قبل خدا مأذون نبودند در این کار و اجازه نداشتند، جبت و طاغوت حساب می­شوند. می­شوند اهل­دنیا. حالا چه برسد به این­که دنبال ریاست خودشان باشند، دنبال مقام خودشان باشند، دنبال ثروت خودشان باشند. این­ها دیگر شدت پیدا می­کند؛ ولی اصلش این است که این­ها می­شود بل تؤثرون الحیاة الدنیا. حیات دنیا همۀ آن­چیزی است که در مقابل و الآخرة خیرٌ و أبقی. آنی که به خدا گره خورد، خیرٌ و أبقی. بقا دارد و کامل است. آن­جایی است که نسب از جانب خدا است؛ لذا قال ولایة امیرالمؤمنین علیه السلام. إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولى‏ صُحُفِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى[17]‏ که این از ابتدای عالم انتهای عالم معلوم بوده. لذا إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولى. از ابتدا معلوم بود که این خط شقاوت در مقابل خط هدایت ولایت اهل­بیت علیهم السلام، از ابتدا دائماً انذار می­شد. لذا همۀ اولیا خط الهی، ببینید روضه جریان امام حسین علیه السلام، روضۀ تخطی از حکم پیغمبر و در قبول ولایت را همۀ این­ها داشتند. همه داشتند انبیا گذشته؛ لذا آن­ها هم نفرتشان نسبت به آن کسانی که در مقابل ولایت اهل­بیت ایستادند، خود این نفرت و لعنت از ابتدا بوده. نه فقط موکول به جریان امت ختمی باشد. از ابتدا همان­جوری که محبت اهل­بیت را داشتند، محبت پیغمبر را داشتند، نفرت به مقابل آن­ها را هم از ابتدا داشتند. این خلاصه باعث می­شود دو موتور وجودی این­ها، فطرت شوق به کمال و فطرت فرار از نقص، تا آخرالزمان در وجود این­ها از ابتدا باشد و لذا امت ختمی بشوند. به همین نسبت داخل در امت ختمی می­شدند؛ چون هر شقاوتی بود، یک مظهری از آن شقاوت نهایی بوده. چنان­چه هر کمالی بود، یک مظهری از آن کمال نهایی بوده. یعنی انبیا یک شأنی از پیغمبر اکرم بودند، دشمنان انبیا هم یک شأنی از دشمنی دشمنان پیغمبر اکرم بودند. لذا آن­ها شئون این دشمنی بودند، به آن­ها تذکر داده می­شد اگر من نبی هستم مبشر به نبی بعدی هستم. اگر این­ها دشمن هستند، این­ها شئون آن دشمنی کامل هستند. لذا ما اوذیت نبیّ بمثل ما اوذیت[18]. از ابتدا می­دانستند که پیغمبر ختمی بالاترین اذیت­ها برای او می­شود و همین این برای آن­ها توجه به این، این­ها را امت ختمی می­کرد. می­خواهم نگاهمان را به این ببریم که ما با این نگاه همۀ امت­های گذشته را، زمینۀ امت ختمی­بودن را برایشان فراهم کردند که یک امت بشود. ﴿كَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ ٢١٣﴾[19]. الان هم نسبت به گذشته ﴿كَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ ٢١٣﴾ .

در روایت بعدی می­فرماید که مثلاً امام سجاد دارد که مَا مِنْ عَمَلٍ بَعْدَ مَعْرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ مَعْرِفَةِ رَسُولِهِ صلی الله علیه و آله و سلم أَفْضَلَ مِنْ بُغْضِ الدُّنْيَا[20] نیست. این افضل من بغض الدنیا با این روایت کنار هم بگذارید یعنی چه؟ بغض دنیا یعنی چه؟ یعنی بغض ولایت غیر آن چیزی که از جانب خدا است. غیر اهل­بیت. افضل از این، تعبیر را ببینید. مَا مِنْ عَمَلٍ بَعْدَ مَعْرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ مَعْرِفَةِ رَسُولِهِ صلی الله علیه و آله و سلم أَفْضَلَ مِنْ بُغْضِ الدُّنْيَا که می­شود ولایت اهل­دنیا. ولایت اهل­دنیا در مقابل ولایت چیست؟ اهل­آخرت است که ولایتم… لذا آن­جا می­فرماید که بغض به آن ولایت حتی مقدمه است برای قبول این ولایت. بغض به آن ولایت که انسان باور کند که آن ولایت باید به آن بغض داشته باشد. روایات همه­اش زیبا است در این مسئله، اما من دارم نگاه می­کنم اما ازش با حسرت عبور می­کنیم.

در روایت بعدی عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ مُنَخَّل‏. معلوم می­شود از یک کتابی بوده که این کتاب که راویانش این­جوری بودند نقل دارد می­کند مرحوم کلینی که عن جابر عن ابی­جعفر علیه السلام قَالَ: أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ مُحَمَّدٌ بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُكُمُ بِمُوَالاةِ عَلِيٍّ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ كَذَّبْتُمْ وَ فَرِيقاً تَقْتُلُون[21] [22]‏. که این آیۀ شریفه ممزوجش کرد با آن حقیقت تفسیری مسئله و تطبیقش که أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ. هرچیزی که آمد. ببینید تفسیر در این­جا أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ. آن­چه که پیغمبر برای شما آورد، بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُكُمُ. که دوست نداشتید، میلتان نبود. لذا جریان ولایت امیرالمؤمنین اظهارش برای پیغمبر خیلی سخت بود؛ چون می­دید مردم برایشان قبولش خیلی سخت است و دائماً رمی می­کردند پیغمبر را که دارد از قبل خودش می­گوید این را. دائماً رمی می­کردند پیغمبر را که دارد فامیل خودش را بر گردۀ ما سوار می­کند. با همۀ آن­چه که می­دیدند از امیرمؤمنان علیه السلام ولی این­قدر جوی که منافقین ایجاد کرده بودند، شایعه­پراکنی این­ها، در هرزمانی که پیغمبر اقدام می­کرد، به سرعت شایعه­پراکنی داشتند که آن شایعه­پراکنی می­خواستند خنثی بکنند. یعنی هرجا که هر واقعه­ای پیش می­آمد و آن واقعه مؤید ولایت بود و تأکید ولایت بود، بیان ولایت بود، بلافاصله شایعات بعدش در مقابل این حرکت پیغمبر را ناراحت می­کرد. اذیت می­کرد که این­ها این را دارند از بین می­برند مسئله را و نمی­گذارند به مردم آن سراح و اطلاقش برسد. مشوبش می­کردند. سرچشمه را گل­آلود می­کردند. لذا این­جا می­فرماید أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ. هرکجا که این مسئله آمد، شما چه کار کردید؟ بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُكُمُ. شما دوست نداشتید، میلتان نبود. چه بود آن­چه که دوست نداشتید؟ بِمُوَالاةِ عَلِيٍّ که امیرمؤمنان را دوست نداشتید شما آن­چه که در مورد علی می­آید. اسْتَكْبَرْتُمْ. استکبار کردید. فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ. بعضی­هایتان چه کار کردید؟ تکذیب کردید وَ فَرِيقاً تَقْتُلُون. حتی تا مقام مقاتله هم برآمدید. وَ فَرِيقاً تَقْتُلُون. با این­که شأن نزول آیه اساسش بر این مسئله نبوده اما تطبیق مسئله به عنوان فرد اکمل و اتم در این­جا صدق می­کند. چون اصل مسئله این است که أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ نسبت به خطاب به همۀ اهل­کتاب است که انبیا آمدند بر شما. انبیا که آمدند شما نپذیرفتید انبیا را. عده­ای از انبیا را تکذیب کردید، عده­ای از انبیا را کشتید. این مربوط به کل انبیا است. نهضت انبیا است. اما این­جا پیغمبر دارد چه کا­ر می­کند؟ همین امام باقر علیه السلام دارد تطبیق می­دهد بر جریان چه؟ نه فقط انبیا بلکه جریان انبیا همه مقدمه بود بر ظهور این که فرد اتمش می­شود این. آشکار بودنش در این­جا اشد از آشکار بودن در مورد انبیا است.

در روایت بعدی باز می­فرماید محمد بن سنان عن الرضا. امام رضا علیه السلام. فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ علیه السلام ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ ﴿كَبُرَ عَلَى ٱلۡمُشۡرِكِينَ مَا تَدۡعُوهُمۡ إِلَيۡهِ١٣﴾. بعد دنبال آیه را هم البته که الله یجتبی الیه من یشاء و یهدی الیه من ینیب[23]. می­گوید بر شما کبر علی المشرکین. این مشرکین در نگاه اول چه کسانی هستند؟ مشرکین جلیّ ظاهری که در مقابل پیغمبر بودند. کبر علی المشرکین ما تدعوهم الیه. پیغمبر آن­چه که تو می­خوانی بر مشرکین را، برایشان سنگین است. یعنی دعوت عمومی اسلام. اسلام برای آن­ها که رها کنند شرکشان را، اما تطبیقش بر این است که این مشرکین عمومیت پیدا می­کند، نه فقط شرک جلیّ را شامل می­شود، شرک خفی را هم شامل می­شود؛ لذا مشرکین امت را هم شامل می­شود یا نه؟ لذا تطبیقش کبر علی المشرکین. این­هایی که به ظاهر مسلمان هستند اما حقیقتاً شرک در درونشان است، کبر علی المشرکین بولایة علی. وقتی تو ولایت را اظهار می­کنی، آن­وقت مشرکین بیرونی اول خود پیغمبر را قبول نداشتند، نوبت به مسئلۀ ولایت امیرالمؤمنین هنوز نرسیده بود؛ اما دارد تطبیق می­کند آیه را که این شرک اشد از آن شرک است؛ چون این­جا آمدند حجت هم برایشان تمام شد. کبر علی المشرکین بولایة علی ما تدعوهم الیه يَا مُحَمَّدُ مِنْ وَلَايَةِ عَلِيٍّ هَكَذَا فِي الْكِتَابِ مَخْطُوطَةٌ[24] که این به صورت خطی در کتاب نوشته شده بوده.

باز در روایت بعدی هم این را هم بخوانیم تا ان شاء الله روایت آخر باشد که عَنْ أَبِي السَّفَاتِجِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ- الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه‏. این کلام کسانی است که دارند وارد بهشت می­شوند. بعد آیۀ شریفه این است ابتدایش، می­فرماید که﴿وَنَزَعۡنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنۡ غِلّٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي٤٣﴾[25] وقتی که غل را از درون کسانی که می­خواهند وارد بهشت بشوند می­کنند و بیرون ریخته می­شود و این­ها وارد بهشت می­شوند، اولین کلمه الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا. می­بینند از خدا است دیگر حالا. غل که وقتی می­رود کنار، از خودشان چیزی نمی­بینند. از چه کسی می­بینند؟ غل فقط دشمنی و کینه نیست. مبدأ دشمنی و کینه انانیت است. وقتی مبدأ دشمنی و کینه انانیت است، انانیت از وجود این­ها دور ریخته می­شود، تا می­خواهند وارد بهشت بشوند، می­گویند الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا. خدا داده. خدا هدایت کرده که وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. بعد این را تطبیق می­کنند بر چه؟ می­گویند إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ دُعِيَ بِالنَّبِيِّ صلی الله علیه و آله وَ بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ بِالْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ علیهم السلام فَيُنْصَبُونَ لِلنَّاسِ. این­ها را جلوی مردم قرار می­دهند. فَإِذَا رَأَتْهُمْ شِيعَتُهُمْ قَالُوا. تا می­بینند این­ها را، قالوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ. یعنی وقتی این­ها را می­بینند، آن حقیقت قبلیش چه بود؟ وَنَزَعۡنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنۡ غِلّٖ یعنی غل از وجود این­ها در تبعیت از امام کنده شده بود. منیت­ها از وجود این­ها رفته بود؛ لذا آن­جا حقیقت کنده­شدن غل را دراین می­بینند که وقتی حضرات را، می­گویند الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا. خدا ما را هدایت کرد وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. پس يَعْنِي هَدَانَا اللَّهُ فِي وَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ[26]  که این کنده­شدن آن غل و انانیت­ها است که دنبال آیه هم می­فرماید که لقد جائت رسل ربنا بالحق. دنبال آیه که ادامه دارد. بله روایت همین­جور دارد که کَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ دَعَا اللَّهُ بِالنَّبِيِّ وَ بِعَلِيٍّ فَيَجْلِسَانِ عَلَى كُرْسِيِّ الْكَرَامَةِ بَيْنَ يَدَيِ الْعَرْشِ كُلَّمَا خَرَجَتْ زُمْرَةٌ مِنْ شِيعَتِهِمْ فَيَقُولُونَ هَذَا النَّبِيُّ وَ هَذَا الْوَصِي‏ فَيَقُولُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ بِوَلَايَةِ النَّبِيِّ وَ عَلِيٍّ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِمْ فَيُؤْمَرُ بِهِمْ إِلَى الْجَنَّةِ.[27] پس از این وارد بهشت می­شوند. یعنی آخرین انانیت­ها کجا کنده می­شود؟ قبل از ورود به بهشت با دیدن حقیقت حضرات معصومین. انسان تازه آن حقیقت را که می­بیند، همۀ غل از وجودش، انانیت از وجودش، تابعیت محضه در آن لحظه برایش ایجاد می­شود، وارد بهشت می­شود. خود این یک بحث زیبایی دارد که حالا که وارد می­شود، دیگر در بهشت تابعیتش نسبت به آن­ها شأنیت است، ظهور شأنیت است. لذا اگر این­جوری شد، کمال است یا کمال نیست؟ بهشتش تابع بهشت آن­ها می­شود.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

[1] . [البقرة: 90]

[2] . الکافي ، ج۱، ص۴۱۷

[3] . [البقرة: 23]

[4] . الکافي ، ج۱، ص۴۱۷

[5] . تفسير العسکری علیه السلام ، ج۱، ص۱۵۱

[6] . تفسير كنز الدقائق ، ج۱، ص۲۸۱، بحار الأنوار ، ج۱۷، ص۲۱۶، بحار الأنوار ، ج۸۹، ص۳۰، التفسير العسکری علیه السلام ، ج۱، ص۲۰۰، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۱۵۵، تأويل الآيات ، ج۱، ص۴۵

[7] . الکافي ، ج۱، ص۴۱۷

[8] . [البقرة: 54]

[9] . [النساء: 66]

[10] . [المائدة: 3]

[11] . [المائدة: 67]

[12] . [البقرة: 208]

[13] . الکافي ، ج۱، ص۴۱۷

[14] . [يوسف: 39]

[15] . [الأعلى: 17 و 18]

[16] . الکافي ، ج۱، ص۴۱۸

[17] . [الأعلى: 19]

[18] . المناقب ، ج۳، ص۲۴۷، كشف الغمة ، ج۲، ص۵۳۷، الوافي ، ج۲، ص۲۳۵

[19] . [البقرة: 213]

[20] . الوافي ، ج۴، ص۳۹۲، الکافي ، ج۲، ص۱۳۰، الکافي ، ج۲، ص۳۱۶، مشکاة الأنوار ، ج۱، ص۲۶۶، الوافي ، ج۵، ص۸۹۲، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۱۸۲، بحار الأنوار ، ج۷۰، ص۱۹، بحار الأنوار ، ج۷۰، ص۵۹، تفسير نور الثقلين ، ج۴، ص۲۱۸، تفسير نور الثقلين ، ج۵، ص۵۵۷، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۰، ص۲۷۲

[21] . [البقرة: 87]

[22] . الکافي ، ج۱، ص۴۱۸

[23] . [الشورى: 13]

[24] . الکافي ، ج۱، ص۴۱۸

[25] . [الأعراف: 43]

[26] . الکافي ، ج۱، ص۴۱۸

[27] . الروضة في فضائل أمير المؤمنين علیه السلام ، ج۱، ص۱۰۲، بحار الأنوار ، ج۳۶، ص۱۱۴

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 429” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید