بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
در محضر کتاب شریف کافی کتاب الحجة باب صد و هشتم، روایات نورانیای که آیات قرآن را نحوۀ تطبیقش را بر امر ولایت بیان میکند که مباحث مفصلی در این مورد در جلسات گذشته در خدمت دوستان بودیم.
به روایت بیست و پنجم رسیدیم که در محضر روایت بیست و پنجم عَنْ مُنَخَّلٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام. امام باقر علیه السلام قَالَ: نَزَلَ جَبْرَئِيلُ علیه السلام بِهَذِهِ الْآيَةِ عَلَى مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم هَكَذَا. آیه را میفرمایند که اینجور نازل شده که بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فِي عَلِيٍّ بَغْياً[1] [2]. این بما انزل الله یا ادامۀ آیه شریفه که وارد شده که حالا دوستان میبینند، فی علیٍّ بغیاً. أَنْ يَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فِي عَلِيٍّ بَغْياً که اینها کفر ورزیدند به آنچه که نازل شده بود در مورد امیرمؤمنان علیه السلام در حالیکه اینها میدانستند و این کفر ورزیدن اینجور نبود که جاهلانه باشد، بلکه عالمانه کفر ورزیدند. حالا اینکه در روایات ما عرض شد که هرجا به اینگونه وارد شده، نه به این معنی که این لفظ در آنجا آمده و تنقیصی در آیه صورت گرفته، بلکه به معنای اینکه واضح بود معنی به اینگونه و اینها به او کفر ورزیدند. یعنی فی علیّ برای همه آشکار بود. اینقدر واضح بود. کاملاً میفهمیدند چه هست اما کفر ورزیدند. بعد بیان مسئله را هم عرض کردیم که گاهی این مصداق اتم است یعنی اینجور نیست که این آیه بر مسائل دیگر صدق نکند. یعنی در کنار اینکه مسائل دیگر را هم امکان صدق دارد، شأن نزولهای دیگر را هم امکان دارد، مصداق اتم است و یا اگر هم مصداق اتم به عنوان مصداق نگرفتیم فقط، میتوانیم بگوییم که آنجایی که بنابر آن وضع الفاظ برای ارواح معانی است، این بر این معنای اتم اولاً و بالذات صدق میکند و بر بقیه ثانیاً و بالعرض؛ چون این معنای اتم آنها هست که این در همۀ این روایات سرایت دارد. دیگر اگر ما تکرار گاهی به همین اندازه میکنیم تا یادآوری بشود و ملکه بشود. دیگر انسان وقتی ملکه شد در وجودش، دیگر هرچهکه آیات ببیند و در این مباحث ببینید برایش سخت نیست.
«یکی از حضار:»
«استاد:» اگر کسی آن مبانی را قبول بکند، تثبیتی که آنجا میشود کمتر از این تثبیت نیست. یعنی اگر بداند مسئله تام است در عین اینکه آیه دائماً هرروز نزولی دارد و ظهوری دارد، منافات هم ندارد که همان امر را هم به نحو اتم دلالت میکند، اما بعضی جاها علاوه بر آن معنی به نحو صدق اتمش، گاهی شأن نزولش هم همانجا است. عرض کردم آنجایی که شأن نزول هم هست، معلوم هم هست، شأن نزول هم با آن صدق اتم هم دو جهت میشوند. یکموقع هست که مثلاً شما میگویید إنما ولیکم الله، شأن نزولش هم همان است. اگر در جایی شأن نزولش هم همان است، دو دلالت است. یعنی آن دلالت سرجایش محفوظ است. جلوی آن دلالت را کسی نگرفته. آن دلالت محفوظ است؛ اما در عین حال یک دلالت عام هم در کار هست که تمام آیات از این سنخ آن دلالت عام را دارند به نحو صدق اتم. پس آن صدق اتم یک مجرای دلالت است خودش در آیات قرآن که خیلی هم در روایات به آن استشهاد شده است از باب جری انطباق؛ اما گاهی شأن نزول هم همان است اصلاً، آنجا دیگر آن خودش یک دلالت ویژه و خاص است. آن از کار نیفتاده. آن سرجایش محفوظ است و لذا آنجایی که دلالت خاص باشد اما همهجا را دلالت خاص بگیریم؟ یعنی شأن نزول بگیریم؟ همهجا شأن نزول نیست چون خیلی جاها در مورد حضرات معصومین حتی نقل شده. حضرات معصومین در آنموقع نبودند. دقت میکنید که شأن نزول باشد؛ اما دلالت صدق تام دلالت دارد، دلالت وضع الفاظ برای ارواح معانی دلالت دارد، آنها سرجایش محفوظ است، در عین حال آنجاهایی که شأن نزول است، آن شأن نزول دلالتی غیر از این دلالت است. آن سرجایش محفوظ است. توانستم عرض را برسانم؟ شما یعنی نیایید بگوییم که همۀ اینها را از باب شأن نزول بگیریم. نه آن دلالت کمتر نیست دلالتش از جهت تام بودن. مبنا ایجاد میکند که اگر جایی هم حتی روایتی نبود، در مورد آیهای روایتی نبود، او دلالت را ایجاد میکند؛ چون یک قاعده است. یک سنت است. آنوقت میگوییم همۀ قرآن در مورد حضرات اهلبیت و یا دشمنان اهلبیت است، کاملاً صدق میکند حتی اگر روایتی هم بر این مسئله در بعضی از آیات وارد نشده باشد. به نحو همان جری صدق اتم در آنجا صدق میکند.
«یکی از حضار:»
«استاد:» نه دیگر. ما داریم میگوییم دو نوع دلالت در اینجا هست. عرض کردم ببینید آنجایی که شأن نزول هست، شأن نزول نمیآید این را از دلالت عامش خارج بکند ولی دلالت خاصش خودش شأن نزول است. دو دلالت است. یعنی اگر آن شأن نزول هم نبود این دلالت داشت. اگر شأن نزول هم نبود دلالت داشت. شأن نزول خودش یک دلالت ویژه است. یعنی دلالت ویژه سرجایش محفوظ است اما در عین حال صدق اتم هم هست. یعنی در عین حال یک صدق اتمی را بیان کرده در آنجا، در عین اینکه شأن نزول هم سرجایش محفوظ است. ما نیاییم به خاطر اینکه آنجایی شأن نزول است، ظهور را از بقیه هم برداریم. بلکه آنجایی هم که شأن نزول است، هم شأن نزول دلالت دارد هم آن دلالت عام دلالت دارد. اشکالی ایجاد نمیکند. دو دلالت است. مؤکد میشود تازه.
در این روایت شریف حالا روایات مشابه این زیاد وارد شده ولی دیگر حالا من اینجا هم یادداشت هم زیاد کردم ولی اگر دوستان اجازه بدهند برای اینکه روایت بیشتری بخوانیم، دیگر به همان سبک و سیاق دوستان خودشان رجوع میکنند.
در روایت بعدی میفرماید که باز از منخل عن جابر قال تقریباً سند نصفش با همان سند سابق، از محمد بن سنانش مشترک است و بهذا الاسناد. سند اصلاً همان سند است. عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ مُنَخَّلٍ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: نَزَلَ جَبْرَئِيلُ علیه السلام بِهَذِهِ الْآيَةِ بر پیغمبر اکرم هَكَذَا وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فِي عَلِيٍّ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه[3] [4]. که این هم خیلی زیبا است که اگر به آن چیزی که مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا در مورد امیرمؤمنان علیه السلام اگر شما شک دارید، فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه . فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه هم قرآن را شامل میشود که سورهای من مثله در مورد دیگری بیایید بگویید، هم خود امیرمؤمنین سوره محسوب میشود که بیایید سورهای من مثله مثل امیرمؤمنین بیایید شما پیدا بکنید. نمیتوانید فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه امکانپذیر نیست. حالا در این مسئله البته خلاصه روایات زیادی هم وارد شده، آن هم خلاصه نمیدانم خلاصه به روایاتش وارد بشویم یا نه، یک بحث جالبی دارد هرکدام از این بحثهایی که وارد میشود انسان، میبیند مباحث جالبی در آن هست. من اینها را میگویم یک سریش را یادداشت کردم، یک سریش را هم آماده کردم ولی باعث میشود که طول بکشد این روایات. الان این مربوط به سورۀ بقره آیۀ 23. در این مورد همین روایات این باب هم اگر حالا باز بشود روایات زیادی ذیل این آمده که از امام عسکری علیه السلام، تفسیر امام عسکری فَلَمَّا ضَرَبَ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلْكَافِرِينَ الْمُجَاهِرِينَ- الدَّافِعِينَ لِنُبُوَّةِ پیغمبر وَ النَّاصِبِينَ الْمُنَافِقِينَ لِرَسُولِ اللَّهِ ، الدَّافِعِينَ مَا قَالَهُ پیغمبر فِي أَخِيهِ عَلِيٍّ، همینجور وَ الدَّافِعِينَ أَنْ يَكُونَ مَا قَالَهُ عَنِ اللَّهِ تَعَالَى، وَ هِيَ آيَاتُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم وَ مُعْجِزَاتُهُ [لِمُحَمَّدٍ] مُضَافَةً إِلَى آيَاتِهِ الَّتِي بَيَّنَهَا لِعَلِيٍّ علیه السلام بِمَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ، وَ لَمْ يَزْدَادُوا إِلَّا عُتُوّاً وَ طُغْيَاناً. هرچه که بود خلاصه اینها عتواً و طغیاناً بیشترش کردند. بعد میفرماید قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لِمَرَدَةِ أَهْلِ مَكَّةَ وَ عُتَاةِ أَهْلِ الْمَدِينَةِ: وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه.[5] این یک روایت شریف است باز شبیه همین روایت دوسه روایت دیگر هم آمده که الان من دارم میبینم ولی دوستان خودشان رجوع میکنند روایات شبیهاش را. در روایت دیگری دارد از امام سجاد علیه السلام قوله إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فِي إِبْطَالِ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ مِنْ دُونِ اللَّهِ، وَ فِي النَّهْي. ببینید ترتیب مسئله را. یعنی إن کنتم فی ریب را عام گرفته، مما نزلنا علی عبدنا را از مرتبۀ عبادت خدای سبحان تا مرتبۀ رسالت تا مرتبۀ ولایت. یعنی سبک و سیاق را دارد جا میاندازد که یکجور ببینید اینها را که بعد میفرماید وَ فِي النَّهْيِ عَنْ مُوَالاةِ أَعْدَاءِ اللَّهِ، وَ مُعَادَاةِ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ، وَ فِي الْحَثِّ عَلَى الِانْقِيَاد لِأَخِي رَسُولِ اللَّهِ ص، وَ اتِّخَاذِهِ إِمَاماً، وَ اعْتِقَادِهِ فَاضِلًا رَاجِحاً، لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِيمَاناً وَ لَا طَاعَةً إِلَّا بِمُوَالاتِهِ. وَ تَظُنُّونَ أَنَّ مُحَمَّداً تَقَوَّلَهُ مِنْ عِنْدِهِ، وَ يَنْسُبُهُ إِلَى رَبِّه.[6] از خودش دارد میگوید پیغمبر. نه اینکه از جانب خدا. اینها اینجور نسبت دادند که از جانب خودش دارد این را میگوید در حالی که آیه إن کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا، در مورد آنچه که در مورد امیرمؤمنین فأتوا بسورة من مثله. دقت کردید که این دارد تثبیت میکند از جانب پیغمبر نیست بلکه از جانب خدای سبحان است که حالا باز روایات دیگر هم ذیل این آیۀ شریفه باز همینجور آمده و عبور میکنیم. روایت هم همهاش طولانی است. هرکدامش را بخواهیم بخوانیم روایات طول دارد. اگر دوستان اجازه بدهند همین مقدار روایات را چون همهاش زیبا است. إن کنتم صادقین هم که در انتهای آیه آمده إن کنتم صادقین فی علیّ علیه السلام. از امام صادق علیه السلام. بعد میفرماید که إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ بِأَنَّ مُحَمَّداً تَقَوَّلَ هَذَا الْقُرْآنَ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِهِ، لَمْ يُنْزِلْهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ، وَ إِنَّ مَا ذَكَرَهُ مِنْ فَضْلِ عَلِيٍّ علیه السلام عَلَى جَمِيعِ أُمَّتِهِ وَ قَلَّدَهُ سِيَاسَتَهُمْ لَيْسَ بِأَمْرِ أَحْكَمِ الْحَاكِمِين. یعنی اینجور فکر نکنید که از جانب خدا نیست بلکه از جانب احکم الحاکمین است آنچه که در مورد امیرالمؤمنین فرمودهاند. إن کنتم صادقین فی قولکم. همانجور باز ادامه دارد که در مورد…
این آیۀ شریفه بقرة آیه 23. و بهذا الاسناد. روایت بعدی. عن عمار بن مروان. باز عن منخل میفرماید عن ابیعبدالله علیه السلام. قَالَ: نَزَلَ جَبْرَئِيلُ عَلَى مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم بِهَذِهِ الْآيَةِ هَكَذَا يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا فِي عَلِيٍّ نُوراً مُبِيناً[7] . اینها همۀ روایات از همین سنخ است که این بما نزلنا، دنبالۀ آیه هم این است مصدقاً لما معکم من قبل أن نطمس وجوهاً فنردها علی ادبارها أو نلعنهم کما لعنا اصحاب السبت و کان امر الله مفعولاً که نشان میدهد که تهدید هم به دنبالش هست که یا أیها الذین اوتوا الکتاب. حالا این یا أیها الذین اوتوا الکتاب هم اهل کتاب را شامل میشود که کفار باشند، هم اهلکتاب که اهلقرآن باشند. مسلمانهای دیگری را که آمنوا بما نزلنا فی علیّ. چون اگر اهلکتاب را فقط اهلکتاب کفار گرفتیم، آن جنس بعید میشود. یعنی اول باید ایمان به رسالت بیاورند و پس از ایمان به رسالت، ایمان به ولایت بیاورند. اما اگر اهلکتاب را اهلکتاب مسلمانها گرفتیم، این علاوه بر آنکه آن جنس بعید را دارند که ایمان به پیغمبر است، به جنس قریب مؤاخذ هستند که چرا ایمان به امیرمؤمنان را اینها پیدا نمیکنند؛ لذا باز این خودش از همان سنخ عموم میشود که دلالت عام دارد. پس اهلکتاب را ما میتوانیم عام بگیریم با این معنی که هم مسلمانها را شامل میشود، هم غیرمسلمانها را شامل میشود. اما اگر فقط غیر مسلمانها را گرفتید، آنوقت یک بیان نسبت به غیر مسلمانها فقط هست که تمام ادیان هم پیروانشان همه قبلاً عرض کردیم همه مکلف به قبول پیغمبر اکرم و وصی آخرین هستند؛ منتها به نحو اجمال، نه به نحو تفصیل. به نحو اجمال که آن پیغمبر رسالت را در رسالت نبی و رسول خودشان میدیدند و بشارت به پیغمبر و وصایت را به عنوان وصایت آخرینی که خواهد آمد، اجمالاً به آنان بشارت داده شده بوده و لذا ایمان اجمالی برای آنان لازم بوده و لذا آنها با همین ایمان اجمالی که بشارت به آنها داده شده بود، میتوانند از امت ختمی محسوب بشوند با باور به او. با همین بشارت اجمالی از امت ختمی میشوند؛ همانجوری که عرض کردم وقتی که حضرت یوسف به زلیخا گفت تو از کجا فهمیدی که من گفتم پیغمبری میآید، اگر او را ببینی چه کار خواهی کرد، آنجا زلیخا گفت باور کردم. گفت از کجا باور کردی؟ گفت چون تو گفتی باور کردم. لذا دارد از امت ختمی شد و چون از امت ختمی شد، حالا از آنجا به بعد دارد در بعضی نقلها که یوسف افتاد دنبال زلیخا بعد آن جریان. یعنی تا گفتی دیدم قلبم دوست دارد او را که آن نگاه فطری هم در آنجا هست. اینها همه از همان سنخ است که همان اجمال را در مواقع حساس بالخصوص برای امتهایشان میگفتند. همۀ انبیا که در آخرالزمان پیغمبری خواهد آمد و اوصیائی خواهد داشت و آنها تمامیت همۀ این کارها را آنجا محقق میکنند. هرچیزی که کمالی در جایی محقق میشد، اشاره میکردند که تمامیت این کمال کی محقق میشود؟ در آن دوره. ایمان اجمالی آنها را داخل در امت پیغمبر میکرد. لذا هیچکسی نیست که در امتهای گذشته باشد و امکان کمال امت ختمی برایش بسته شده باشد. نباشد. با همین ایمان اجمالی راه را برایشان باز میکردند.
در روایت بعدی میفرماید که. حالا من ذیل هرکدام از اینها چقدر روایت نوشتم ولی دیگر اگر اجازه بدعند دوستان، خودشان رجوع میکنند. باز در روایت بعدی یونس بن بکار حالا در این یونس بن بکار حواشی خیلی حاشیه ذکر کردند که آیا این یک لفظ بوده، یک اسم بوده، یک راوی بوده یا دو راوی بودند که این یونس بن بکار وصل شده به همدیگر. یونس بوده عن بکار بوده. اینجور بوده که این دو شده یونس بن بکار یا این یک شخص است که تقریباً قبول کردند دو شخص هستند، ولی الان دیگر آن مسئله خیلی اینجا خیلی لزومی ندارد.
عن ابیه یعنی بکار عن ابیه عن جابر. چون اگر یونس بن بکار گرفتیم، آنوقت باید بگوییم از ابیه یونس. اما عن ابیه یعنی عن ابی بکار اگر دوتا گرفتیم. عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام. آیۀ شریفه میفرماید ﴿وَلَوۡ أَنَّا كَتَبۡنَا عَلَيۡهِمۡ أَنِ ٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ أَوِ ٱخۡرُجُواْ مِن دِيَٰرِكُم مَّا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٞ مِّنۡهُم٦٦﴾ تا اینجا ذکر نشده بوده در آیۀ شریفه که اگر أنا کتبنا علیهم أن اقتلوا انفسکم. این یقتلوا انفسکم جریان توبۀ قوم موسی بعد از گوسالهپرستی را اگر یادتان باشد، اقتلوا انفسکم ﴿فَتُوبُوٓاْ إِلَىٰ بَارِئِكُمۡ﴾[8]. و اقتلوا انفسکم که توبهشان با این بود که روپوشی روی صورتهایشان بیندازند، شمشیری به دست بگیرند، مقابل هم بایستند و بعد با شمشیر اینقدر بزنند به همدیگر بدون اینکه ببینند چه کسی چه کسی را میکشد، این کشتار تا دههزار نفر از آنها ذکر شده حداقل کشته شد. تا خدای سبحان آنجا فرمود که توبهتان قبول شد؛ اما اینجا هم این را ذکر میکنند که أن تقتلوا انفسکم، اگر برای شما مینوشتیم أن تقتلوا انفسکم که خودتان را بکشید با این نگاهی که در قوم موسی بود یا این است یا آمده به طوری بعضی از یاران پیغمبر در مقام اطاعت پیغمبر بودند که اگر پیغمبر میفرمود با شمشیر به خودتان بزنید و خودتان را بکشید یا شمشیر را نگه دارید و خودتان را فرو ببرید در این شمشیر تا به قتل برسید، میفرمایند که آنجا ثابت بن قیس و عمار یاسر در روایت دارد که اینها این کار را میکردند که اگر به آنها از ثابت بن قیس نقل شده و از عمار نقل شده که اگر قرار بود کسی این کار را بکند، چون اینجا دارد أن اقتلوا انفسکم او اخرجوا من دیارکم ما فعلوه الا قلیل منهم. عدۀ کمی حاضر بودند. میگویند این کم چه کسانی بودند؟ میگوید مثل ثابت بن قیس و عمار یاسر بودند که اینها حاضر بودند. حالا نه اینکه غیر از این دو نفر نبودند. میگوید این دو نفر شاخص بودند که اینها حاضر بودند که این کار را بکنند. این آیه میفرماید وَلَوۡ أَنَّا كَتَبۡنَا عَلَيۡهِمۡ أَنِ ٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ أَوِ ٱخۡرُجُواْ مِن دِيَٰرِكُم مَّا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٞ مِّنۡهُم. و لو أنهم فعلوا. اگر این کار را انجام میدادند ما یوعظون به. ما یوعظون به آن چیزی که به آنها گفته میشد، لکان خیراً لهم. این برایشان بهتر بود. میگوید آن لو أنهم فعلوا ما یوعظون به.[9] آنی که برایشان گفته شده بود، یعنی در امر ولایت امیرمؤمنان علیه السلام. درست است. یعنی هم امر عام است. ما یوعظون به. آنچه که امر پیغمبر بود و بین اوامر پیغمبر آنکه اخص است و بهترین است و کاملترین است و ﴿أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ﴾[10] است و ﴿وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ﴾[11] است، آن میشود امر ولایت؛ لذا آنچه که در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام، لکان خیراً لهم. در حالیکه اینها دنبال چه… و اشد تثبیتاً. وجود اینها را این چه کار میکرد؟ خیلی دلالت زیبا میشود. اشد تثبیتاً که اگر این مسئله محقق میشد، شدت ثبات وجودی با قبول ولایت در وجود اینها محقق میشد. اشد تثبیتاً است. یعنی گوش کردن به حرفهای دیگر سرجایش است اما شدت تثبیت کجا محقق میشود؟ ریشه درست بشود. ریشه آنجایی بود که ولایت محقق بشود. این آیه شریفه با این بیان خودش تطبیق بر مسئله است. حالا روایاتی هم باز ذیل همین آمده.
در روایت بعدی که روایت بیست و نهم هست، میفرماید عَنْ مُثَنًّى الْحَنَّاطِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَجْلَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام. امام باقر علیه السلام فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱدۡخُلُواْ فِي ٱلسِّلۡمِ كَآفَّةٗ وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٞ208﴾[12] قَالَ فِي وَلَايَتِنَا[13] . این يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱدۡخُلُواْ فِي ٱلسِّلۡمِ كَآفَّةٗ راجع به این در تفسیر قبلاً داشتیم که این ادخلوا فی السلم آن هم کافة، با اینکه خطاب هم به همه هست، کافه هم آمده، یعنی یک حرکت جمعی را میطلبد در رابطه با مسئله که ادخلوا فی السلم کافة. همه در این سلم وارد بشوید که حالا این سلم چه بود؟ آنجا مفصل راجع به آن گفتگو کردیم. روایات مسئله را هم آوردیم. اینجا میفرماید سلم که آن آرامش است، سلم که آن صلحی است که دیگر انسان از جنگ خودش را رها کرده، میفرماید او ولایت ما است. اگر کسی میخواهد از آنچه که تعرض شیطان به او است، از آنچه که دنبالش اضطراب و اینها است در امان باشد، ورود به ولایت ما و قبول ولایت ما آن اضطرابها را از وجود انسان دور میکند. خیلی زیبا و عالی است. یعنی در عین اینکه بحث جنگ بیرونی در کار بود، بحث ادخلوا فی السلم کافة بود، بحث خطاب به همۀ مسلمانها بود که اختلافهایشان را کنار بگذارند در کنار هم با هم جمع شوند، همۀ اینها بود، اما میگوید محور اساسی وحدت و آن چیزی که سلم حقیقی را به دنبال خواهد آورد، بالاترین مرتبۀ سلم و آرامش را به دنبال خودش خواهد آورد، آن حقیقت سلم میشود ولایت ما. یعنی آن سبک و سیاق را در دلتان دارد مینشیند یا نه که هر آیهای را میرسیم، آنوقت چطور میتوانیم این مسئله را تطبیقش را پیدا کنیم که اگر اینجا میفرماید سلم آن آرامش و صلح است، خروج از اضطرابات است. میگوید اینجا در عین اینکه همۀ معانی را شامل میشود، همۀ آن اضطرابات بیرونی که اصلاً راجع اضطرابات بیرونی بود شأن نزول مسئله، اما در عین حال میفرماید آن سلم حقیقی قبول ولایت ما است که ﴿ءَأَرۡبَابٞ مُّتَفَرِّقُونَ خَيۡرٌ أَمِ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ ٣٩﴾ [14] . که این واحد قهاریت در رابطه با خدا در بحث ولایت هم ظهورش میشود قبول ولایت ما که انسان از آن تفرقه راحت میشود. در یک نظام آرام ولایت قرار میگیرد که ولی دارد. لذا بالاترین کمال در آخرت این است که انسان آنجا ولی داشته باشد و بالاترین اضطراب آنجا است که بگویند إنه لا ولیّ له، لا شفیع له، لا حمیم له. این ولیّ ندارد. این حمیم ندارد. این شفیع ندارد. این بالاترین اضطراب است و بالاترین کمال آنجا است که آن ولی حمیم دارد. یک ولی در حقیقت چه دارد؟ ولیای است که با او کاملاً صمیمیت دارد. حمیم او است.
بعد میفرماید که این هم روایات باب را دوستان رجوع میکنند. ما اینجا حاشیه کتابمان را سیاه کردیم از بس که نوشتیم ولی دوستان خودشان رجوع بکنند. در روایت سیم میفرماید عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَوْلُهُ جَلَّ وَ عَزَّ بَلْ تُؤْثِرُون. حالا آن بحث سلم همان حصن هم میشود یعنی روایات حصن بر همین سلم دلالت دارد؛ چون سلم قرارگرفتن در یک قلعه هم میشود لذا آن روایاتی که میفرماید من دخل حصنی أمن من عذابی بعد میفرمایند که این ولایت ما است، آن سلم همین میشود. یعنی انسان در همهجا حکمش معلوم است. تکلیفش روشن است. میداند باید چه کند. ولی غیر از اینجا، غیر از این باب، غیر از این قلعه، هرجا که باشد انسان دوروبرش دائماً مورد تهاجم است. آنجایی قلعه است که محفوظ از تهاجم است، تکلیفش معلوم است که داخل در قلعه ولایت است. لذا خدای سبحان دوازده امام را حاضر در صحنه قرار داد تا این قلعه کامل در حفظ و حصن باشد که انسان تکلیفش را بداند. در حفظ و حصن بودن نه به این معنی است که دیگر این کاری نمیخواهد بکند. به این معنی است تکلیفش همیشه روشن است. دوراهی ندارد. چندراهی ندارد. تکلیفش روشن است. اگر اهل عمل باشد، اهل قرارگرفتن در حصن باشد، حصن او کامل است و تام است. همۀ آنچه که باید بداند برایش روشن میشود. این نمیدانیم ما در جایی که انسان تکلیفش را نداند چقدر تیه و سرگردانی است. تا آنجایی که تکلیفش را بداند. حالا عمل میکند یا نمیکند باز یک بحث دومش است، اما بداند که تکلیفش چیست چه باید بکند. این برایش روشن باشد. اگر این روشن باشد، آن تیه و حیرت را ندارد؛ اما ارادۀ انجام را داشته باشد یا شیطان نگذارد و نکند و از دست بدهد، این نصف بیشتر مسئله آنجایی است که بداند تکلیفش چیست. دردش را بشناسد و درمان برایش آشکار باشد. حالا درمان را به کار بگیرد یا نگیرد بحث بعدیش است. لذا اینجا دیگر مقصر خودش است؛ اما آنجایی که وارد نشده باشد برایش هیچ معلوم نباشد، احساس میکند که هیچ چیزی مطابق آن قدم بعدی این روشن نیست. متحیر است. حالا روایات مسئله هم عرض کردم همهاش زیبا است. بعداً خودتان ببینید.
در روایت بعدی میفرماید قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَوْلُهُ جَلَّ وَ عَزَّ- بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا قَالَ وَلَايَتَهُمْ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى[15] قَالَ وَلَايَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام[16] . چقدر زیبا است. بل تؤثرون الحیاة الدنیا، حیات دنیا را رها کردند اینها. انتخاب کردند یعنی وقتی انتخاب کردند حالا آن بحث دوم، اینهایی که انتخاب کردند یعنی ولایت اهلدنیا را قبول کردند. بل تؤثرون حیاة الدنیا قال ولایتهم یعنی ولایت اهلدنیا. ولایت اهلدنیا در مقابل چه هست؟ ولایت آخرت است که ولایت آخرت میشود ولایت اهلبیت علیهم السلام. لذا آنجایی که بحث خیلی زیبایی است که فقط اشارهاش را بکنیم، آنچه که در مقابل ولایت اهلبیت است، ولایت اهلدنیا است؛ لذا با اینکه آدمهایی خیلی خوبی هم باشند به ظاهر اگر باشند، حرف خدا را هم بزنند اگر باشند، اما چون منسوب من قبل الله نیستند ولایت آنها میشود ولایت طاغوت و ولایت شیطان، ولایت اهلدنیا. حتی اگر به ظاهر حکم دین را هم اجرا بکنند اما چون از قبل خدا مأذون نبودند در این کار و اجازه نداشتند، جبت و طاغوت حساب میشوند. میشوند اهلدنیا. حالا چه برسد به اینکه دنبال ریاست خودشان باشند، دنبال مقام خودشان باشند، دنبال ثروت خودشان باشند. اینها دیگر شدت پیدا میکند؛ ولی اصلش این است که اینها میشود بل تؤثرون الحیاة الدنیا. حیات دنیا همۀ آنچیزی است که در مقابل و الآخرة خیرٌ و أبقی. آنی که به خدا گره خورد، خیرٌ و أبقی. بقا دارد و کامل است. آنجایی است که نسب از جانب خدا است؛ لذا قال ولایة امیرالمؤمنین علیه السلام. إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولى صُحُفِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى[17] که این از ابتدای عالم انتهای عالم معلوم بوده. لذا إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولى. از ابتدا معلوم بود که این خط شقاوت در مقابل خط هدایت ولایت اهلبیت علیهم السلام، از ابتدا دائماً انذار میشد. لذا همۀ اولیا خط الهی، ببینید روضه جریان امام حسین علیه السلام، روضۀ تخطی از حکم پیغمبر و در قبول ولایت را همۀ اینها داشتند. همه داشتند انبیا گذشته؛ لذا آنها هم نفرتشان نسبت به آن کسانی که در مقابل ولایت اهلبیت ایستادند، خود این نفرت و لعنت از ابتدا بوده. نه فقط موکول به جریان امت ختمی باشد. از ابتدا همانجوری که محبت اهلبیت را داشتند، محبت پیغمبر را داشتند، نفرت به مقابل آنها را هم از ابتدا داشتند. این خلاصه باعث میشود دو موتور وجودی اینها، فطرت شوق به کمال و فطرت فرار از نقص، تا آخرالزمان در وجود اینها از ابتدا باشد و لذا امت ختمی بشوند. به همین نسبت داخل در امت ختمی میشدند؛ چون هر شقاوتی بود، یک مظهری از آن شقاوت نهایی بوده. چنانچه هر کمالی بود، یک مظهری از آن کمال نهایی بوده. یعنی انبیا یک شأنی از پیغمبر اکرم بودند، دشمنان انبیا هم یک شأنی از دشمنی دشمنان پیغمبر اکرم بودند. لذا آنها شئون این دشمنی بودند، به آنها تذکر داده میشد اگر من نبی هستم مبشر به نبی بعدی هستم. اگر اینها دشمن هستند، اینها شئون آن دشمنی کامل هستند. لذا ما اوذیت نبیّ بمثل ما اوذیت[18]. از ابتدا میدانستند که پیغمبر ختمی بالاترین اذیتها برای او میشود و همین این برای آنها توجه به این، اینها را امت ختمی میکرد. میخواهم نگاهمان را به این ببریم که ما با این نگاه همۀ امتهای گذشته را، زمینۀ امت ختمیبودن را برایشان فراهم کردند که یک امت بشود. ﴿كَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ ٢١٣﴾[19]. الان هم نسبت به گذشته ﴿كَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ ٢١٣﴾ .
در روایت بعدی میفرماید که مثلاً امام سجاد دارد که مَا مِنْ عَمَلٍ بَعْدَ مَعْرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ مَعْرِفَةِ رَسُولِهِ صلی الله علیه و آله و سلم أَفْضَلَ مِنْ بُغْضِ الدُّنْيَا[20] نیست. این افضل من بغض الدنیا با این روایت کنار هم بگذارید یعنی چه؟ بغض دنیا یعنی چه؟ یعنی بغض ولایت غیر آن چیزی که از جانب خدا است. غیر اهلبیت. افضل از این، تعبیر را ببینید. مَا مِنْ عَمَلٍ بَعْدَ مَعْرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ مَعْرِفَةِ رَسُولِهِ صلی الله علیه و آله و سلم أَفْضَلَ مِنْ بُغْضِ الدُّنْيَا که میشود ولایت اهلدنیا. ولایت اهلدنیا در مقابل ولایت چیست؟ اهلآخرت است که ولایتم… لذا آنجا میفرماید که بغض به آن ولایت حتی مقدمه است برای قبول این ولایت. بغض به آن ولایت که انسان باور کند که آن ولایت باید به آن بغض داشته باشد. روایات همهاش زیبا است در این مسئله، اما من دارم نگاه میکنم اما ازش با حسرت عبور میکنیم.
در روایت بعدی عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ مُنَخَّل. معلوم میشود از یک کتابی بوده که این کتاب که راویانش اینجوری بودند نقل دارد میکند مرحوم کلینی که عن جابر عن ابیجعفر علیه السلام قَالَ: أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ مُحَمَّدٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُكُمُ بِمُوَالاةِ عَلِيٍّ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ كَذَّبْتُمْ وَ فَرِيقاً تَقْتُلُون[21] [22]. که این آیۀ شریفه ممزوجش کرد با آن حقیقت تفسیری مسئله و تطبیقش که أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ. هرچیزی که آمد. ببینید تفسیر در اینجا أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ. آنچه که پیغمبر برای شما آورد، بِما لا تَهْوى أَنْفُسُكُمُ. که دوست نداشتید، میلتان نبود. لذا جریان ولایت امیرالمؤمنین اظهارش برای پیغمبر خیلی سخت بود؛ چون میدید مردم برایشان قبولش خیلی سخت است و دائماً رمی میکردند پیغمبر را که دارد از قبل خودش میگوید این را. دائماً رمی میکردند پیغمبر را که دارد فامیل خودش را بر گردۀ ما سوار میکند. با همۀ آنچه که میدیدند از امیرمؤمنان علیه السلام ولی اینقدر جوی که منافقین ایجاد کرده بودند، شایعهپراکنی اینها، در هرزمانی که پیغمبر اقدام میکرد، به سرعت شایعهپراکنی داشتند که آن شایعهپراکنی میخواستند خنثی بکنند. یعنی هرجا که هر واقعهای پیش میآمد و آن واقعه مؤید ولایت بود و تأکید ولایت بود، بیان ولایت بود، بلافاصله شایعات بعدش در مقابل این حرکت پیغمبر را ناراحت میکرد. اذیت میکرد که اینها این را دارند از بین میبرند مسئله را و نمیگذارند به مردم آن سراح و اطلاقش برسد. مشوبش میکردند. سرچشمه را گلآلود میکردند. لذا اینجا میفرماید أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ. هرکجا که این مسئله آمد، شما چه کار کردید؟ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُكُمُ. شما دوست نداشتید، میلتان نبود. چه بود آنچه که دوست نداشتید؟ بِمُوَالاةِ عَلِيٍّ که امیرمؤمنان را دوست نداشتید شما آنچه که در مورد علی میآید. اسْتَكْبَرْتُمْ. استکبار کردید. فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ. بعضیهایتان چه کار کردید؟ تکذیب کردید وَ فَرِيقاً تَقْتُلُون. حتی تا مقام مقاتله هم برآمدید. وَ فَرِيقاً تَقْتُلُون. با اینکه شأن نزول آیه اساسش بر این مسئله نبوده اما تطبیق مسئله به عنوان فرد اکمل و اتم در اینجا صدق میکند. چون اصل مسئله این است که أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ نسبت به خطاب به همۀ اهلکتاب است که انبیا آمدند بر شما. انبیا که آمدند شما نپذیرفتید انبیا را. عدهای از انبیا را تکذیب کردید، عدهای از انبیا را کشتید. این مربوط به کل انبیا است. نهضت انبیا است. اما اینجا پیغمبر دارد چه کار میکند؟ همین امام باقر علیه السلام دارد تطبیق میدهد بر جریان چه؟ نه فقط انبیا بلکه جریان انبیا همه مقدمه بود بر ظهور این که فرد اتمش میشود این. آشکار بودنش در اینجا اشد از آشکار بودن در مورد انبیا است.
در روایت بعدی باز میفرماید محمد بن سنان عن الرضا. امام رضا علیه السلام. فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ علیه السلام ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ ﴿كَبُرَ عَلَى ٱلۡمُشۡرِكِينَ مَا تَدۡعُوهُمۡ إِلَيۡهِ١٣﴾. بعد دنبال آیه را هم البته که الله یجتبی الیه من یشاء و یهدی الیه من ینیب[23]. میگوید بر شما کبر علی المشرکین. این مشرکین در نگاه اول چه کسانی هستند؟ مشرکین جلیّ ظاهری که در مقابل پیغمبر بودند. کبر علی المشرکین ما تدعوهم الیه. پیغمبر آنچه که تو میخوانی بر مشرکین را، برایشان سنگین است. یعنی دعوت عمومی اسلام. اسلام برای آنها که رها کنند شرکشان را، اما تطبیقش بر این است که این مشرکین عمومیت پیدا میکند، نه فقط شرک جلیّ را شامل میشود، شرک خفی را هم شامل میشود؛ لذا مشرکین امت را هم شامل میشود یا نه؟ لذا تطبیقش کبر علی المشرکین. اینهایی که به ظاهر مسلمان هستند اما حقیقتاً شرک در درونشان است، کبر علی المشرکین بولایة علی. وقتی تو ولایت را اظهار میکنی، آنوقت مشرکین بیرونی اول خود پیغمبر را قبول نداشتند، نوبت به مسئلۀ ولایت امیرالمؤمنین هنوز نرسیده بود؛ اما دارد تطبیق میکند آیه را که این شرک اشد از آن شرک است؛ چون اینجا آمدند حجت هم برایشان تمام شد. کبر علی المشرکین بولایة علی ما تدعوهم الیه يَا مُحَمَّدُ مِنْ وَلَايَةِ عَلِيٍّ هَكَذَا فِي الْكِتَابِ مَخْطُوطَةٌ[24] که این به صورت خطی در کتاب نوشته شده بوده.
باز در روایت بعدی هم این را هم بخوانیم تا ان شاء الله روایت آخر باشد که عَنْ أَبِي السَّفَاتِجِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ- الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. این کلام کسانی است که دارند وارد بهشت میشوند. بعد آیۀ شریفه این است ابتدایش، میفرماید که﴿وَنَزَعۡنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنۡ غِلّٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي٤٣﴾[25] وقتی که غل را از درون کسانی که میخواهند وارد بهشت بشوند میکنند و بیرون ریخته میشود و اینها وارد بهشت میشوند، اولین کلمه الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا. میبینند از خدا است دیگر حالا. غل که وقتی میرود کنار، از خودشان چیزی نمیبینند. از چه کسی میبینند؟ غل فقط دشمنی و کینه نیست. مبدأ دشمنی و کینه انانیت است. وقتی مبدأ دشمنی و کینه انانیت است، انانیت از وجود اینها دور ریخته میشود، تا میخواهند وارد بهشت بشوند، میگویند الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا. خدا داده. خدا هدایت کرده که وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. بعد این را تطبیق میکنند بر چه؟ میگویند إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ دُعِيَ بِالنَّبِيِّ صلی الله علیه و آله وَ بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ بِالْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ علیهم السلام فَيُنْصَبُونَ لِلنَّاسِ. اینها را جلوی مردم قرار میدهند. فَإِذَا رَأَتْهُمْ شِيعَتُهُمْ قَالُوا. تا میبینند اینها را، قالوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ. یعنی وقتی اینها را میبینند، آن حقیقت قبلیش چه بود؟ وَنَزَعۡنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنۡ غِلّٖ یعنی غل از وجود اینها در تبعیت از امام کنده شده بود. منیتها از وجود اینها رفته بود؛ لذا آنجا حقیقت کندهشدن غل را دراین میبینند که وقتی حضرات را، میگویند الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا. خدا ما را هدایت کرد وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. پس يَعْنِي هَدَانَا اللَّهُ فِي وَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ[26] که این کندهشدن آن غل و انانیتها است که دنبال آیه هم میفرماید که لقد جائت رسل ربنا بالحق. دنبال آیه که ادامه دارد. بله روایت همینجور دارد که کَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ دَعَا اللَّهُ بِالنَّبِيِّ وَ بِعَلِيٍّ فَيَجْلِسَانِ عَلَى كُرْسِيِّ الْكَرَامَةِ بَيْنَ يَدَيِ الْعَرْشِ كُلَّمَا خَرَجَتْ زُمْرَةٌ مِنْ شِيعَتِهِمْ فَيَقُولُونَ هَذَا النَّبِيُّ وَ هَذَا الْوَصِي فَيَقُولُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ بِوَلَايَةِ النَّبِيِّ وَ عَلِيٍّ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِمْ فَيُؤْمَرُ بِهِمْ إِلَى الْجَنَّةِ.[27] پس از این وارد بهشت میشوند. یعنی آخرین انانیتها کجا کنده میشود؟ قبل از ورود به بهشت با دیدن حقیقت حضرات معصومین. انسان تازه آن حقیقت را که میبیند، همۀ غل از وجودش، انانیت از وجودش، تابعیت محضه در آن لحظه برایش ایجاد میشود، وارد بهشت میشود. خود این یک بحث زیبایی دارد که حالا که وارد میشود، دیگر در بهشت تابعیتش نسبت به آنها شأنیت است، ظهور شأنیت است. لذا اگر اینجوری شد، کمال است یا کمال نیست؟ بهشتش تابع بهشت آنها میشود.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
[5] . تفسير العسکری علیه السلام ، ج۱، ص۱۵۱
[6] . تفسير كنز الدقائق ، ج۱، ص۲۸۱، بحار الأنوار ، ج۱۷، ص۲۱۶، بحار الأنوار ، ج۸۹، ص۳۰، التفسير العسکری علیه السلام ، ج۱، ص۲۰۰، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۱۵۵، تأويل الآيات ، ج۱، ص۴۵
[18] . المناقب ، ج۳، ص۲۴۷، كشف الغمة ، ج۲، ص۵۳۷، الوافي ، ج۲، ص۲۳۵
[20] . الوافي ، ج۴، ص۳۹۲، الکافي ، ج۲، ص۱۳۰، الکافي ، ج۲، ص۳۱۶، مشکاة الأنوار ، ج۱، ص۲۶۶، الوافي ، ج۵، ص۸۹۲، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۱۸۲، بحار الأنوار ، ج۷۰، ص۱۹، بحار الأنوار ، ج۷۰، ص۵۹، تفسير نور الثقلين ، ج۴، ص۲۱۸، تفسير نور الثقلين ، ج۵، ص۵۵۷، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۰، ص۲۷۲
[27] . الروضة في فضائل أمير المؤمنين علیه السلام ، ج۱، ص۱۰۲، بحار الأنوار ، ج۳۶، ص۱۱۴
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 429” دیدگاه میگذارید;