بحث تغییر قبله از بیتالمقدس به کعبه و تشریع و تشخیص قبله و معنی آن و شبهات یهود پیرامون این جریان
سلامعلیکم. بسم الله الرحمن الرحیم؛ اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی آبائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً؛ان شاء الله از یاران، یاوران و بلکه از سرداران حضرت باشیم صلواتی سرداری بفرستید.
حضار: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
استاد: خب در آیات صد و چهل و دوم تا صد و پنجاه و یکم سوره مبارکه بقره بودیم. یکی از سؤالاتی که دوستان کردند این بود که آیا در زمان ابراهیم، قبله کعبه بوده؟ عرض کردم خدمتشان که در زمان ابراهیم علیهالسلام، به قرینه بعضی از آیات و روایات برمیآید که قبله کعبه بوده؛ اما هیچ تصریحی بر اینکه قبله کعبه بوده وارد نشده، الّا آیهای که الان من لفظش را فقط در ذهنم است؛ ولی آیه را یادم نیامد که ما مصلی قرار دادیم برای ابراهیم که یادم نمیآید آیهاش چه بود که اگر دوستان یادشان میآید بفرمایند. از آن قرینه بعضی خواستهاند استفاده بکنند که این در حقیقت قبله بوده؛ منتها قبلة بیتالمقدس هم قبله بودنش در زمان ابراهیم، هیچ مطرح نبوده و هیچ تصریحی به آن نیست.
یکی از حضار: «وَإِذۡ جَعَلۡنَا ٱلۡبَيۡتَ مَثَابَةٗ لِّلنَّاسِ …»
استاد: بله، [آیه میفرماید] که ﴿وَإِذۡ جَعَلۡنَا ٱلۡبَيۡتَ مَثَابَةٗ لِّلنَّاسِ وَأَمۡنٗا وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِـۧمَ مُصَلّٗىۖ ﴾ که مقام ابراهیم در حقیقت که آنجای پا و همان مکانِ [نماز] بوده، مصلی قرار داده شد. مصلی ممکن است مکان نماز را اسم بگذارند؛ اما با توجه به اینکه مکان نماز، در شرایط دیگر نماز هم اشباع شده [است]، از این بعضی ها خواستهاند بگویند که مصلی، آن مقامِ ابراهیم که رو به روی کعبه قرار دارد، یعنی قبله اش هم همان جا قرار میگیرد. عرض کردم إشعار به مسئله دارد و الّا تصریحِ به مسئله، نیست. منتها، … .
یکی از حضار: نامفهوم ۰۲:۳۳
استاد: بله، خب این هم ضمیمه بشود به آن که آن﴿ بَيۡتِيَ لِلطَّآئِفِينَ وَٱلۡعَٰكِفِينَ وَٱلرُّكَّعِ ٱلسُّجُودِ ١٢٥﴾[1] که اینها همه قرینه است؛ اما تصریح بر آن نیست؛ جای پا در حقیقت، محل ساختن دیوار کعبه بود. گاهی، بعضی بر این روایات نقل شده. گاهی دارد در ورود ابراهیم بر خانه اسماعیل که آن همسر اسماعیل آنجا بود. وقتی پایش را گذاشت تا پایش را در حقیقت چهکار بکند؟ تا آن پذیرایی را که قرار بود انجام بشود در آن روایتش را هم خواندیم، آن جای پا در دو طرف باقی مانده بوده که حالا آنجا ذکرش گذشت.
منتها در این که بیتالمقدس هم بهعنوان قبله مطرح باشد در زمان ابراهیم، چنین مسئلهای هم مطرح نبوده؛ بیتالمقدس از زمان سلیمان و داوود بنا شده، (مثل کعبه که در زمان ابراهیم بنا شده) و قبله بودنش از زمان سلیمان و داوود معلوم است؛ یعنی در آن زمان بهعنوان قبله مطرح شده است؛ اما انبیا قبل از سلیمان و داود که حتی موسای نبی را شامل میشود که موسی قبل از سلیمان و داود بوده، به چگونه بوده؟ قبله آنها در مورد حتی موسی، مسکوت است مسئله که آیا قبلة موسی بیتالمقدس بوده یا نبوده؟ اما یهودیان، از زمان سلیمان و داود تقریباً اتفاق دارند که قبله بیتالمقدس است و این اتفاق بوده. معلوم میشود که چون منشأ الهی هم داشت که سلیمان و داوود بودند، اسلام هم آن را پذیرفت؛ اسلام هم در ابتدای بعثت، (سیزده سالِ مکه و یک سال خردهای در مدینه) پذیرفت که مبدأ بودن قبله، برای در حقیقت مؤمنین از جانب انبیا بود که سلیمان و داوود بودند؛ لذا اسلام هم پذیرفت. این یک مسئلهای بود که تشریح مسئله، اگر بخواهید در ذهنتان بیاید که هر قبلهای، از کِی و چگونه بوده این در ذهنتان باشد ضرر ندارد؛ البته یک خرده تفصیل بیشتری هم دارد؛ ولی همین یک مقدارش فکر میکنم برای حضور ذهنتان کفایت بکند.
بحثی که در اینجا خیلی دقیق است امروز، و از دیروز آغاز شد، بحث شهادت است. بحث این که در قرآن لفظ شهید وارد شده و شهدا وارد شده، یکی از الفاظ دقیقی است و یکی از مسائل دقیقی است که مرحوم علامه در جلد دوازده المیزان میفرمایند «با این که مسائل مربوط به معاد، همهاش مشکل و صعب و عویص است اما مسألة شهدا در بین این مسائل از همة مسائل سختتر است.» یعنی خود مسألة شهدای اعمال، در بین مسائل معاد جزء مسئلههای سخت حساب میشود، با این که مسألة معاد همهاش درحقیقت چه هست؟ همهاش جزء مسائل سخت است؛ چون انسان خبری از آنها ندارد الّا به آن جهتی که مخبرینِ صادق یا خداوند تبارکوتعالی از آنها خبر دادهاند. این یک نکته که [در مورد] بحث شهدا [است]. از یک طرف بحث شهدا در قرآن بسیار هم تکرار شده یعنی متعدد وارد شده و اینطور هم نیست که یک بار، دو بار، پنج بار، ده بار، شاید بیش از چهل پنجاه بار بحث شهدا وارد شده که من خواستم بشمارم وقت نشد؛ چند تا را شمردم؛ دیدم چون تعداد زیاد است آخرِ وقت بود وقت نشد؛ ولی خیلی زیاد است. بحثهایی که منظورش از شهید، شهیدی است که در اینجا دارد اطلاق میشود، چون در قرآن، شهید بهعنوان مقتول در معرکه اصلاً نیامده؛ بلکه مقتول در معرکه بهعنوان ﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ ﴾[2]، مقتول فیسبیلالله آمده؛ اما شهید به معنای مقتول فیسبیلالله در قرآن اصلاً استفاده نشده؛ هر جا شهید در قرآن به کار رفته، یا مربوط به شهادت در معاملات و شهادت بر یک سری از آنچه که مشهود بوده در دنیاست یا مربوط به شاهدان اعمال و عقاید است که در قیامت، اقامة، تحمل شهادت میکنند؛ یعنی بیان میکنند آن شهادتشان را؛ لذا در قرآن هر جا شهید به کار رفته، با یقین و قاطعیت بدانید که شهید منظور، مقتول فیسبیلالله نیست و این شأن مقتول فیسبیلالله را کم نمیکند. مقتول فیسبیلالله، اصطلاحش در قرآن مقتول فیسبیلالله است کشته شدة در راه خداست؛ دقت میکنید او شأنش سر جای خودش است که این شهید یک اصطلاح است؛ در قرآن کریم مطابق با معنایش هم هست، شهید یعنی کسی که شاهد است، یعنی کسی که تحمل شهادتی را کرده برای ادای شهادتی؛ لذا شهید به معنای خودش به کار رفته؛ در قرآن کریم که شاهد بر چیزی است که میخواهد ادای شهادت بکند. این که ما شهید را الان در روایاتمان بر مقتول فیسبیلالله اطلاق شده، در روایات اطلاق شده، این از این باب است که شهید از جمله کسی میشود که شاهد بر اعمال هستند؛ از باب مصداق است که بعداً بهعنوان شاهدان بر اعمال، شهدای اقوام و امتها، این شهدای مقتول فیسبیلالله میتوانند و هستند از شاهدان آن امت، جزء شاهدان آن امت هستند؛ پس اصلِ شهید، مسألة دیگری است؛ شهید هم بهعنوان مقتول فیسبیلالله چون بهره دارد از این [شاهد بر اعمال بودن]، اطلاق شهید بر آن شده است؛ نه این که شهید آن است و بقیه عرضی باشند؛ این مفهوم روشن باشد.
بعد بحث شهید را ایشان در اینجا مطرح کردند که این جا ﴿وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗاۗ﴾، تا این که شما جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا، شما را امت وسط قرار دادیم، ایشان تعبیری را که مشهور از امت وسط قرار داد قبول نکرد؛ فرمود آن تعبیری که شما امت وسط هستید یعنی در افراط و تفریط ها شما حد وسط را دارید، میزانِ برای عدم افراط و عدم تفریط هستید، فرمودند که این را قبول نداریم این تعبیر. علتش چیست؟ چون با قرینة لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ[3]، سازگار نیست؛ اینکه امت وسط باشید با لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ ، چه نسبتی میتواند پیدا کند؟ اگر نبود لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ ،امت وسط فقط بود، این صادق بود، مانعی هم نداشت؛ حرف هم حرف صحیحی است که افراط و تفریط در این امت نیست. درست است؟ اما از این آیه، این در نمی آید؛ مرحوم علامه میفرماید این آیه اشعار به این مسئله ندارد؛ این آیه به قرینة الفاظ و سیاقی که در این جا به کار رفته، مقصود دیگری را دارد که این جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا با لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ یک نسبت مستقیم دارد. کسانی امت وسط اند که شاهد بر مردم اند. لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ؛ پس در حقیقت شاهد را اگر تعریف کنیم که چه کسی هست، شهید اگر تعریف بشود که که هست، آن وقت لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ معلوم میشود و اگر لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ معلوم شد، جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا معلوم میشود که شما امت وسط هستید تا شاهد بر ناس باشید؛ حالا ایشان معنا میکند که شهید کسی است که اعمال امت را شاهد است؛ منتها شهادت بر اعمال با توجه به این که اعمال نازلة ذات انسان هستند و رَشحة ذات انسان هستند، شهادت بر اعمال، شهادت حسّیه به معنای اینکه با این چشم رویت بشود، از اعمال ظاهری نیست؛ چون ممکن است اعمال نفاق آمیز باشد؛ چون آن توان و نیت عمل، در عمل مشهود نیست؛ ممکن است یک جمعی (رسول خدا و بقیة مردم) دارند یک نماز جماعت میخوانند؛ اگر کسی ببیند، این را یک نماز میبیند؛ اما این که عمل رسول گرامی اسلام و عمل مردم، شهادت براینکه این عمل دارد محقق میشود از چه مرتبه ای نشأت گرفته [است]، جزء شهادت بر اعمال است؛ یعنی آن نیت ها، آن حقایق، آن مبدئیت این عمل که در وجود افراد، در حد سرّ و سرّ مستتر است و أخفی است، همه این ها جزء عمل محسوب میشود، که همان جا میفرماید: «النیة افضل من العمل» و بعد [در] دنباله اش میفرماید: «ألا و إنّ النیّة هی العمل»[4]. نه فقط نیت افضل از عمل است، بلکه اصلا حقیقت عمل، نیت است؛ نه این که نیت افضل از عمل است بالاتر، انحصار است که اصلا نیت عمل است که حقیقت عمل که شاهد بر آن میشوند آن مبدئیتی است که این وجود ظاهری از او کنده شده و آمده تا این مرتبه به ظهور رسیده. شاهدان، بر آن مرتبه شاهد هستند. آن مرتبه چه مرتبه ای میشود؟ مرتبه ای میشود که ذات انسان در آن نقطة خفیّ و أخفی و سرّش، برای این انسان های شاهد، مشهود است. برای این ها معلوم است که این ها وقتی دارند شهادت میدهند بر اعمال، دارند شهادت میدهند بر مبدئیت عمل که از درون آن شخص نشأت گرفته. خب معلوم میشود که این حقیقت یک حقیقت عظیمی است. هر کسی از عهدة این که بر آن أخفی و سرِّ وجود افراد، احاطه داشته باشد و علم داشته باشد و این احاطه و علم هم علم حصولی نیست که یک إخبارِ حصولی شده باشد، بلکه باید شاهد باشد؛ یعنی چنانچه شاهد در نظام ظاهری، عن حسٍّ محقق میشود، باید حتما دیده باشند؛ شهادت عن سمعٍ در حقیقت قبول نیست. اگر شهادتی می خواهد محقق بشود در آن جا هم شهادت، عن عینٍ است؛ منتها عن عینٍ در آنجا مطابق عین آنجا است؛ یعنی علم حضوری دارد به مبدئیت عمل آن ها. کسی که علم حضوری دارد به مبدئیت عمل دیگران، باید نسبت به او حالت احاطة سعی داشته باشد، تا بتواند شاهد بر او باشد؛ چون با بینونت و جدایی این شهادت محقق نمیشود؛ چون در آن جا علم حضوری است؛ علم حضوری، به معلوم حضوری محقق میشود؛ نه به صورت معلوم؛ بلکه به خود حقیقت معلوم محقق میشود. خب با این نگاه که اگر شاهد، شاهد بر اعمال است که بعدا هم خداوند تبارکوتعالی این ها را در قیامت بهعنوان شاهدان، به ادای شهادت دعوت میکند و بعدا هم در بعضی از آیات میفرماید که هر کسی در دنیا شاهد بر عمل است، در آخرت شفیع نسبت به آن افرادی است که شاهدشان است؛ یعنی شفاعت، نتیجة مترتب بر شهادت است. شهادت در دنیا محقق میشود؛ شفاعت در کجا محقق میشود؟ شفاعت نتیجه مترتبة بر این [شهادت]، در آخرت است که این ها بحثاش جای خودش را دارد؛ فعلا بهعنوان تیتر این جا مطرح می کنیم. پس اگر میفرماید که شما امت وسط هستید که لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ هست، یعنی چه؟ یعنی شما عده ای هستید شما کسانی هستید شما گروهی هستید که شاهد بر مردم هستید. امت وسط بودن، وسط بودن بین پیغمبر و امت را شامل میشود که چون این شهادت باید در بین مردم بودن را همراه خودش داشته باشد؛ لذا نبی گرامی اسلام که در حقیقت شهید بر امت اسلامی است، شهدایی را دارد که آن شهدا در هر دوره و نامفهوم ۱۵:۰۰ و هر زمانی شاهدان بر اعمال مردم هستند و رسول گرامی اسلام شاهد است بر آنها؛ لذا این ها جنبة وسطیت بین پیغمبر و بین مردم را در شهادت [پیدا میکنند]. در شهادت که میگوییم یعنی در همین نسبت فیض، در همین رابطه، در همة آن مباحثی که بعدا در نظامِ عظیم رابطة ولایی مطرح میشود. پس این ها در حقیقت ولایت الهی را دارند. پس این ها باید طاهر محض باشند تا بتوانند ﴿شَهِدَ بِٱلۡحَقِّ ﴾[5]، شهادت به حق بدهند. در آیات دیگر میفرماید کسی که شاهد است آن جا، فقط شهادت به حق امکان پذیر است؛ شهادت به حق، یعنی در تحمل شهادتش هیچ نقص و فتوری نبوده. بتمامه میتواند با آن عمق عمل، شاهد بر آن عمل افراد باشد. خب کسی میتواند این شهادت را بدهد که احاطهاش احاطة تام باشد و خودش از نقائص مبرّا باشد و الا خلط میکند در شهادت دادن، و نقائصی را وارد میکند؛ کسی که طاهر محض باشد میتواند شهادت بدهد.
یکی از حضار: نامفهوم ۱۶:۱۳
استاد: عرض کردم که چون بعداً هم در بحث روایی مسئله هست؛ در بحث انبیا [هم هست]؛ مثلاً در قرآن آیات متعددی است که ﴿وَيَوۡمَ نَبۡعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٖ شَهِيدٗا﴾[6] [و همچنین آیة] ﴿ إِذَا جِئۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةِۭ بِشَهِيدٖ وَجِئۡنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِيدٗا٤١﴾[7]؛ هر امتی شهیدی دارد و تو شهید بر شهدا هستی؛ درست است؟ شاید این آیه با این مضمون، با تغییر الفاظی یا جئنا دارد گاهی، یا مَن نبعث دارد؛ متعدد است ولی مضموناش همین مضمون است؛ فقط شش یا هفت بار به این مضمون تکرار شده؛ غیر از آن که همین آیه و آیات متعدد دیگری در باب شفاعت، همه دلالت بر این دارند که هر امتی لازم است شهید مخصوص خودش را داشته باشد که برای آن امت شاهد بر اعمال باشند؛ لذا حتی نسبت به عیسی علیه السلام، ﴿ ءَأَنتَ قُلۡتَ لِلنَّاسِ ٱتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَٰهَيۡنِ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ ﴾[8]، آنجا دارد که در جواب خداوند تبارکوتعالی، عیسی علیه السلام عرض میکند که: ﴿وَكُنتُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا مَّا دُمۡتُ فِيهِمۡۖ ﴾ تا وقتی که من در بین آن ها بودم، من شهید بودم برای آن ها؛ اما ﴿فَلَمَّا تَوَفَّيۡتَنِي كُنتَ أَنتَ ٱلرَّقِيبَ عَلَيۡهِمۡۚ وَأَنتَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ١١٧﴾[9]؛ یعنی با این که امت عیسی هستند، اما وقتی من در بینشان دیگر نبودم، شما رقیب بودی بر آن ها؛ نه این که در زمانی که عیسی بود او رقیب نبود؛ اما میگوید من شهادتم حیطه دارد تا زمانی که در بین این ها بودم. معلوم میشود که وساطت در فیض، در حضور و بودن معصوم در جامعه بهعنوان حاضر در شهادت نقش دارد؛ لذا پیغمبر اکرم وقتی که وفات کردند، این سیستم شهادت باید ادامه پیدا بکند؛ لذا از آن بحث های جالب است بعد از آن که این سیستم شهادت کشانده میشود به بحث ولایت؛ کشیده میشود به بودن و وجوب بحث ولایت، با قرائنی که در آیات دیگر [وجود دارد]؛ مثل همین آیاتی که در مورد عیسی علیه السلام وارد میشود که تا وقتی من در بینشان بودم، من شهید بودم بر این ها. خیلی بحث، بحثِ عالی و دقیقی است. این بحث را اگر دوستان میخواهند مفصلترش را ببینند، (حالا اینجا هم یک قدری بحث کرده) در جلد دوازدهم صفحه سیصد و بیست به بعد، و همچنین در رسالة انسان بحث «فی الشهداء»، در شهدای اعمال [آمده] که مفصل در آن جا ما یک بحث دقیقی [داریم که] در فصل نهم (اگر اشتباه نکنم)، در بحث شهدای یوم القیامة، در یک فصل مُشبِعی (که فصل نهم رسالة انسان جزء یکی از طولانی ترین فصل هاست بعد از دنیا) شروع میکند با این آیة شریفه که ﴿وَأَشۡرَقَتِ ٱلۡأَرۡضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ ٱلۡكِتَٰبُ وَجِاْيٓءَ بِٱلنَّبِيِّـۧنَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَقُضِيَ بَيۡنَهُم بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ ٦٩﴾[10]. بعد آن جا [در کتاب] الانسان بعد الدنیا [میفرماید] که و قَد عَدَّ سبحانَه أصنافاً مِنَ الشهداءِ عَلی الأعمالِ یومَ القیامةِ. اصنافی را ذکر میکند که اصنافش هم در بحث های دیگری میآید. و الشهادةُ علی الشیءِ هيَ تَلَقّیهِ بالحضورِ و الرّویةِ. حتما باید حاضر باشد و رویت کرده باشد. و یُسَمَّی تحمُّلُها و حکایتُها، [یعنی] هم تحملش و هم حکایتش را یعنی ادای شهادت را، (تحمل یعنی قبول شهادت) هر دو را اطلاق شهادت کرده اند و کِلاهُما شَهادةٌ؛ پس آن جایی که دارد تحمل شهادت میکند، شهادت است. آنجایی هم که ادای شهادت میکند در قیامت، آن هم شهادت است؛ پس در دنیا تحمل شهادت میکند. در قیامت ادای شهادت میکند. هر دوی این ها شهادت است. وَ مِنَ المَعلومِ أنَّ الشَهادةَ علی الأعمالِ لَیْسَتْ علَی مُجَرَّدِ صُّوَرِها الظاهِرةِ. قطعا معلوم است که صورت ظاهری عمل منظور نیست در شهادت؛ بَل علَی ما هِیَ عَلَیها مِنَ الطّاعةِ و العصیان و السَّعادةِ و الشَّقاوةِ، چون إذْ هُوَ قَضِیَّةُ القِضاوَةِ. خدا میخواهد بر اساس این شهادت قضاوت بکند. قضاوت که بر صورت اعمال نیست، قضاوت بر حقیقت عمل است؛ چون می خواهد بر حقیقت عمل قضاوت صورت بگیرد، شهادت هم باید بر حقیقت عمل باشد. وسیما مِن أحْکَمِ الحاکِمینَ آن کسی هم که احکم الحاکمین، قاضی باشد، قطعا شهادت باید به حقیقت حقّة آن شهادت محقق بشود و هیچ خلل و نقصانی و هیچ نقص و فتوری در این شهادت نباشد. بعد میفرماید که وَ هَذِهِ الأوصافُ غَیرُ مُمْکنةٍ الإحراز. این که کسی بتواند سعادت و شقاوت، طاعت و عصیان، آن نیت و حقایق عملی که قُلۡ كُلّٞ يَعۡمَلُ عَلَىٰ شَاكِلَتِهِۦ هست، آن شاکله را کسی نمیتواند بشناسد إلّا بإرتباطِ الشاهِدِ علی محتد هذِهِ الأعمالِ. بر آن اصلِ این اعمال، آن منشأ این اعمال که این اعمال نشأت گرفته از آن مرتبه هستند، مِنَ الضَّمائِرِ و السَّرائِرِ و خصوصیّاتِ اِنتشاءِات الأعمالِ مِن الإراداتِ و القُصودِ. باید به همة اینها علم داشته باشد؛ فَالشَّهادةُ حینَئذٍ علی أنَّهُ تشریفٌ لِلشّاهدِ بالإذنِ في کلامِه. تازه یک تشریفی هم خدا برای شاهد قائل میشود؛ چون آن روزی که هیچ کسی قدرت کلام ندارد، ﴿ لَا تَكَلَّمُ نَفۡسٌ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ ﴾[11]؛ اذن دارند این ها از جانب خدا که شهادت بدهند. این هم میشود یک تشریفی برای آن ها. بعد البته میفرماید که إنَّما یَختَصُّ بها مَن آتاهُ اللهُ سبحانَهُ هذِهِ الکَرامةَ في الدّنیا، یعنی باید این کرامت [را] این در دنیا احراز کرده باشد، تا شاهد شده باشد، تا آنجا جای کلام پیدا بکند و اذن به گفتار پیدا کند؛ در دنیا به چه کرامتی رسیده باشد؟ هیَ الوُقوفُ علی حَقائِقِ الأعمالِ و محتدها مِن الضَمائِرِ و السَّرائرِ، که ﴿ لَّا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَقَالَ صَوَابٗا٣٨﴾[12] [13]؛ یعنی حرفی که می زند محض حق است. پس اینکه شهادت میدهد در آن جا، محض حق را شهادت میدهد و آن چیزی که شاهد بوده را، محض حق را دیده و هیچ کم و یا زیاد بر او امکان پذیر نیست. خب آیا میتوانند همة مردم چنین باشند که در دنیا این گونه شاهد بر اعمال باشند تا آن گونه ادای شهادت بکنند؟ قطعا معلوم میشود که این ها افراد خاصی هستند که همچنین چیزی برای بقیه امکان پذیر نیست؛ البته بحث خیلی عالی ادامه پیدا میکند در آن کتابِ «انسان»، دوستان رجوع میکنند به این کتاب.
یکی از حضار: نامفهوم ۲۳:۵۴
استاد: حالا میآورد آنها هم جزء شاهدان هستند؛ منتها ببینید شاهدان مراتب دارند. اعضا و جوارح هم در آنجا نشان میدهند که آنچه که به واسطة آن ها محقق شده را، بر آن شهادت میدهند؛ چون حاضر بودند و به واسطه آنها محقق شده و اینها شعور داشتند؛ برخلاف آنکه ما فکر میکنیم که این ها شعور ندارند و غائباند. این ها شعور [در] آنجا [دارند و] برای [انسان، در آنجا] آشکار میشود؛ آن هم با توجه به این [آیه] ﴿وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَآئِنُهُۥ وَمَا نُنَزِّلُهُۥٓ إِلَّا بِقَدَرٖ مَّعۡلُومٖ٢١﴾[14]؛ همة اشیا در عالم پیوستهاند به حضرت حق، حتی اعضا و جوارح ما که جزء بدن ما هستند؛ اینها متصلاند. پس این ها با توجه به این [آیة] وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَآئِنُهُۥ، این ارتباطشان چهکار میکند اینها را؟ در شهادتشان و شاهد بودنشان در دنیا و ادای شهادتشان در آخرت [کمک میکند] . اینطور نیست که این ها در دنیا تحمل شهادت نکرده باشند، و در آخرت ادای شهادت بکنند به ارادة حق و الا خدای تبارک و تعالی هر سنگ و چوبی را میتواند اذن در این بدهد که به اذن و اراده الهی، شهادت بدهند بر اینکه چه کسی چه کار کرده بدون آنکه تحمل شهادت کرده باشند؛ اما آن جایی این شهادت إسکاتی است و حجت است و تامّ است و جا برای گفتگو نمیگذارد که آن شخصی که دارد علیهش شهادت داده میشود یا به نفعش شهادت داده میشود، ببیند که این، تحمل شهادت کرده و امروز دارد ادای شهادت میکند. این تحمل شهادت را میبیند که این، بوده و حاضر بوده. آنهم نزدیک ترین بوده و امروز دارد ادای شهادت میکند. با این نگاه است که دشمن، [بگذارید] دشمن نگوییم، چون خودمان هم جزءشان میشویم؛ آن کسی که دارد ادای شهادت علیهش میشود یا به نفعش میشود، (هر دو امکان پذیر است) آن کسی که دارد شهادت برایش انجام میشود، آنجا دیگر جایی برای خصام و احتجاج برایش باقی نمیماند.
یکی از حضار: نامفهوم ۲۶:۰۱
استاد: این یک قسمتی از معنایش است؛ نه؛ لذا در آیات متعدد باید ببینیم دیگر؛ وَقُلِ ٱعۡمَلُواْ عمل کنید هر کاری میخواهید بکنید، فَسَيَرَى ٱللَّهُ عَمَلَكُمۡ وَرَسُولُهُۥ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ، همه شاهد هستند؛ منتها این وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ یعنی همه مومنین؟ نه؛ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ یعنی مومنینِ مخصوصی که این توان را دارند. وَسَتُرَدُّونَ إِلَىٰ عَٰلِمِ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ[15]. این هایی که شاهد هستند امروز، که رسول، خدا و مومنون هستند که یک رابطة مخصوص بین این ها هست؛ این ها سَتُرَدُّونَ إِلَىٰ عَٰلِمِ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ. شما آن روز برمی گردید به نزد خدایی که عالم غیب و شهادت است؛ نشان میدهد که عالم غیب و شهادت نسبت به همان شاهدین هم در مرتبه خودشان محقق است؛ چون کسی میتواند شهادت بدهد که غیب و شهادت برایش شهادت باشد؛ چون اعمال ما غیبی دارد و شهادتی. پس این هم در مرتبة انتفاع است هم در مرتبة احتجاج [است]؛ یعنی [با توجه به] قُلِ ٱعۡمَلُواْ ،عمل فراگیر است. هر کسی میخواهید باشید هر کاری [میخواهید] بکنید؛ اما بدآن چیزید که شاهدینی هستند که عالمِ غیب و شهادت نسبت به اعمال شما هستند که اینها يُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ؛ البته آن هم که میفرماید مثلا ﴿وَيَوۡمَ نَبۡعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٖ شَهِيدٗا ثُمَّ لَا يُؤۡذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ وَلَا هُمۡ يُسۡتَعۡتَبُونَ٨٤﴾[16]؛ یعنی آنجا شهدا که به پا میخیزند. اهل کفر دیگر اجازة کلام ندارند و دیگر عذرشان پذیرفته نیست. عذرشان پذیرفته نیست؛ یعنی عذری برای ایشان باقی نمیماند با شهادت اینها؛ پس معلوم میشود شهادت برای اهل کفر هم هست. اینجور نیست که شهادت فقط به نفع باشد که شفاعت باشد. دقت کردید؟ اما شفاعت اگر میخواهد محقق بشود، شفاعت در رابطه با شهادت محقق میشود؛ اما هرشهادتی به شفاعت منجر میشود؟ نه؛ هرشهادتی به شفاعت منجر نمیشود؛ اما شفاعت در دایره شهادت محقق میشود؛ یعنی اگر میخواهد شفاعت محقق بشود حتما باید یک رابطهای در دنیا بین این شفیع و کسی که مشفوعش است رابطه برقرار شده باشد که آن رابطه، شهادتی است. دقت کردید که بحث جالبی هست. این هم بحثِ [ما که تمام شد]؛ اینها البته همة سرفصل [ها] جای خود [را دارند] . الان در همان بحث رابطة شفاعت وشهادت، یک قدری از این بحث آنطور که یادم میآید گذشته باشد؛ اما نه تفصیلاً.
یکی از حضار: نامفهوم ۲۹:۱۸
استاد: نه اینطوری که بخواهد آنجا هدایتگری برای این داشته باشد؛ بلکه منباب این است که این در دنیا میدید و برایش اتمام حجت شده بود، آنجا برای ایشان آشکار میشود و این خودش یک عذاب است.این خودش یک عذاب است که فطرت او است و انحراف او آشکار است و الا اینگونه نیست که نداند و بخواهد به او مطلع بشود. امکان ندارد. این خودش به فعل خودش عالم بوده؛ هرچند گاهی بعضی از انسانها به عمقِ فعل خودشان اطلاع ندارند؛ یعنی آدم گاهی عملی را انجام میدهد؛ اما نمیداند واقعا از چه مرتبهای از کُنهِ وجودِ او این عملْ نشات گرفته. فکر میکند گاهی مُخلِصاً انجام داده؛ اما وقتی که یک پیگیری دقیق میشود [متوجه میشود که اینطور نبوده]؛ مثل همان ﴿ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا١٠٤﴾[17]؛ خودشانهم خیال میکنند که دارند عمل خوب انجام میدهند؛ اما آن شاهد است که میداند این از کجا نشات گرفته بوده؛ هرچند خود این [شخص] هم گاهی علم به آن مرتبه ندارد؛ لذا شاهد نزدیک تر است از خود انسان به انسان، چون عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ مظهر این اسم است؛ مظهرِ ﴿ أَنَّ ٱللَّهَ يَحُولُ بَيۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَقَلۡبِهِۦ ﴾[18] است؛ مظهرِ ﴿وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَيۡهِ مِنكُمۡ وَلَٰكِن لَّا تُبۡصِرُونَ٨٥﴾[19] است؛ مظهر ﴿ وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَيۡهِ مِنۡ حَبۡلِ ٱلۡوَرِيدِ١٦﴾[20] است. مظهریتِ این اسم در شاهد، به همین معنایی که اینجا بیان کرد که سَتُرَدُّونَ إِلَىٰ عَٰلِمِ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ فَيُنَبِّئُكُم، چگونه يُنَبِّئُكُم؟ يُنَبِّئُكُم خدا، رسول، و مومنون. پس این ها باید در دنیا مظهریتِ عَٰلِمِ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ را پیدا کرده باشند که در آنجا بتواند يُنَبِّئُكُم صدق بکند؛ خیلی بحث دقیق است. خیلی بحث عالی است؛ البته شاهد مصداق تامّش میشود انبیا در زمان انبیا و حضرات معصومین، در امتِ ختمی و هر کسی به هر مقداری که قرب پیدا کرده باشد به آنها، در آن مرتبة قرب و در آن مرتبة کمالات و ولایت، همین نسبت در همان حدّ، برایش محفوظ است؛ لذا دارد در قیامت، شهدای متعددی را صدا میزنند. گاهی عالمان بهعنوان شاهدان خطاب میشوند و دعوت میشوند برای شهادت؛ منتهی عالمی که در این مرتبة عَٰلِمِ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ مظهریت پیدا کرده؛ نه عالمی که فقط در مرتبة همین الفاظ باشد. حالا انشاءالله اگر آن بحث پیشآمد که شاهدان چه کسانی هستند، آن جا…
یکی از حضار: نامفهوم ۳۱:۵۴
استاد: بله یعنی آن ها در یک مرتبه ای هم شاهد بر اعمال ما هستند؛ منتها در آن جهتی که به آنها مرتبط شده، عملِ من، نسبت به اعضا و جوارحم، عمل من نسبت به ارضی که بر آن جا این عمل محقق شده، زمانی که این عمل در آن محقق شده، ملائکهای که در این عمل تدبیر داشتند و شاهد هستند، همة اینها جزء شهدای اعمال ما هستند؛ منتها یک شهیدی مطلق است، بر تمام وجود من است، یک شهدایی مقید هستند، [و] بر جهاتی از جهاتِ اعمال [شاهد هستند] . اینها با هم متفاوت هستند؛ لذا این شهدای دیگر میشوند شئون آن شاهدِ مطلق که آن انبیا و اوصیا انبیا هستند که اینها شاهدان مطلقاند در روز قیامت.
یکی از حضار: نامفهوم ۳۱:۴۳
استاد: بله؛ امت وسط میشوند نسبت به امتِ ختمی…
در نسبتِ کل، اینها میشوند لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ؛ اینها شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ [میشوند]؛ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗا، یعنی این امت وسط میشوند اوصیای نبی ختمی که امت وسط هستند در این امت و رسول گرامی شاهد بر اینها است؛ اما آن آیهای که میفرماید وَيَوۡمَ نَبۡعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٖ شَهِيدٗا [و همچنین آیة] جِئۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةِۭ بِشَهِيدٖ وَجِئۡنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِيدٗا، آنجا امت وسط به لحاظ کل اُمَم، میشوند انبیا؛ و نبی ختمی میشود شهید بر آنها.
یکی از حضار: نامفهوم ۳۳:۳۰
استاد: بله؛ یعنی این شهدایی که در آنجا هستند، این لَکُم، برمی گردد به ناس؛ لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ که در این جا هست، که این خطابه به همة امت ختمی هست؛ که میفرماید همانطوری که آن تغییر قبله برای شما قرار داده شد، این نسبت هم برای شما قرار داده شده که این هم یک فضیلت است؛ که برای شما امت وسطی قرار داده شد، که این امت وسط، شاهدان بر اعمال شما هستند؛ همچنان که آن تغییر قبله، یک فضیلتی بود برای شما، و یک امتنان و فضلی بود از جانب خدا برای شما، این شهدای وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ؛ این امت وسط قرار داده شدنِ برای شما هم، یک فضیلتی است برای شما که…
یکی از حضار: نامفهوم ۳۴:۲۷
استاد: بله؛ حالا الفاظش را هم تطبیق می کنیم. درست میگویید شما؛ اما در الفاظش حالا تطبیق میدهیم [و] میبینیم که بیان ایشان در اینجا آن وقت برمی گردد [و] صدر مسئله و ذیل مسئله را مرتبط میکند به همدیگر. حالا ببینید این بحث شهادت را تا اینجا که بیان شد تطبیقش بکنیم که نماند.
علی أنَّ هذِهِ الشَّهادةَ، چون تقریر قبلی را بیانکردند علی أنَّ هذِهِ الشَّهادةَ المَذکورةَ في الآیةِ حقیقةٌ مِن الحَقائقِ القُرآنیةِ؛ این یک حقیقتی است از حقایق قرآنیه که حقیقت عظیمی هم هست؛ که تَکرَّرَ ذکرُها في کلامِهِ سبحانَهُ واللائح مِن مواردِ ذکرِها معنیً غیرُ هذا المَعنی. آنچیزی که از او به مشام میرسد و اشاره دارد، غیر هذا المعنی است که ما ابتدائاً می بینیم. قالَ تَعالی: فَكَيۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةِۭ بِشَهِيدٖ وَجِئۡنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِيدٗا وَ قالَ تَعالی: وَيَوۡمَ نَبۡعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٖ شَهِيدٗا ثُمَّ لَا يُؤۡذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ وَلَا هُمۡ يُسۡتَعۡتَبُونَ. در آن روز به کفار اجازة سخن گفتن داده نمیشود؛ لَا يُؤۡذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ وَلَا هُمۡ يُسۡتَعۡتَبُونَ. هیچ عذری هم از ایشان پذیرفته نمیشود. طلب عذری از ایشان و پذیرفته شدنِ عذری از آنها، دیگر در آن روز نیست. نه اذن کلام است [و] نه پذیرش عذر است؛ یعنی این شاهد به گونهای است که آن شهادتش ختم کلام است. جایی برای عذر باقی نمیگذارد؛ نه این که این عذری دارد و پذیرفته نمیشود که آن خلاف عدل الهی میشود، نه؛ اصلا جایی برای عذر باقی نمیماند؛ چون کأنّه صحنه را دارد با تمام عقبة او دارد آشکار میکند و نشان میدهد؛ با تمام عقبهاش. وقتی که فیلم طرف را بگذارند که آن، آشکار باشد [و] واضح هم باشد، دیگر نمیتواند بگوید من نبودم؛ کسانی که نشستند دارند یک فعلی را از یک طرفی، کسی می بینند و او دارد انجام میدهد و او نمیداند، وقتی که ببیند این ها داشتند به تمامِ صدر و ذیلِ [افعال آن شخص]، آن هم با آن عمق باطنی او اشراف داشتند جایی برای انکار و عذر آوردن برای ایشان باقی نمیماند.
بعد میفرماید که وَ قالَ تَعالی: «وَوُضِعَ ٱلۡكِتَٰبُ وَجِاْيٓءَ بِٱلنَّبِيِّـۧنَ وَٱلشُّهَدَآءِ» وَ الشَّهادةُ فيها مُطلَقَةٌ و شهادت در اینجا مطلقه است؛ نمیفرماید شاهدِ مثلا فلان. شهدا در اینجا مطلق است؛ وَ ظاهرُ الجمیعِ عَلی إطلاقِها هُو الشَّهادةُ عَلی أعمالِ الأُمَمِ وَ عَلی تبلیغِ الرُّسُلِ أیضاً؛ نه فقط شاهد بر اعمال امت ها و امتها هستند، بلکه خدای تبارک و تعالی در آن روز بر تبلیغ رسالت هم از این ها شهادت میگیرد که آیا پیامبران همة آنچه را که به عهدهشان بود را ابلاغ کردند؟ برای چه این اقرار را میگیرد؟ آیا میخواهد پیغمبران را در آنجا تخطئه بکند؟ نه؛ برای اینکه بگوید آنچه که آمده بود، رسیده به مردم؛ یعنی مردم در آنچه که برای آن ها از جانب خدا بود به آنها رسیده، شاهد میگیرد خدا این ها را که آیا پیغمبران در تبلیغشان موفق بودند و توانستند برسانند؟ و این ها شهادت میدهند که بله، این ها انجام دادند؛ به خاطر اینکه مردم نگویند ما نمیدانستیم؛ مردم نگویند به ما نرسیده بود. شهادت بر تبلیغ رسالت هم هست؛ کَما یُومِئُ عَلیهِ قولُهُ تَعالیفَلَنَسۡـَٔلَنَّ ٱلَّذِينَ أُرۡسِلَ إِلَيۡهِمۡ وَلَنَسۡـَٔلَنَّ ٱلۡمُرۡسَلِينَ[21]؛ هم سوال میشود ازمَن أُرۡسِلَ إِلَيۡهِمۡ، آن هایی که رسول برای ایشان ارسال شده بود؛ هم سوال میشود از خود مرسلین؛ وَ هذِهِ الشَّهادةُ وَ إنْ کانتْ الآخرةُ یومَ القیامةِ لکِن تَحَمُّلُها في الدنیا عَلی ما یُوتیهِ قولُهُ تَعالی حِکایَةً عَن عیسی عَلیهِ السلامُ که شاهد خیلی مهمی هست این آیه؛ وَكُنتُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا مَّا دُمۡتُ فِيهِمۡۖ فَلَمَّا تَوَفَّيۡتَنِي كُنتَ أَنتَ ٱلرَّقِيبَ عَلَيۡهِمۡۚ. آن وقت به خاطر اینکه دفع دخل بکند که نگوید آن موقع که من بودم تو شهید نبودی، به دنباله اش با ادب نبوی خودش و ادب الهی [میفرماید] وَأَنتَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ؛ چقدر عالی است! خوش به حالشان که اینطور در محضر الهی با خدا، با این زیبایی و ادب با خدا گفتگو میکردند که كُنتَ أَنتَ ٱلرَّقِيبَ عَلَيۡهِمۡۚ وَأَنتَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ. خطابی خیلی حرف، سنگین و سخت هست که نبی، با چه ادبی با خدا این گونه عالی صحبت میکند. وَ قَولُهُ تَعالی وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكُونُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا که شهادت در قیامت هم هست؛ پس یک شهادت در دنیاست، یک شهادت در قیامت. وَ مِن الواضِحِ أنَّ هذِهِ الحواسِّ العادّيةِ الّتی فينا و القُوی المُتَعَلِّقةِ بها منِّا لا تَتَحمَّلُ إلّا صُوَرُ الأفعالِ و الأعمالِ فقطّ. فقط این ها را میبینند وَ ذلکَ التّحمّل أیضاً تازه این تحمل هم إنّما یکونُ في شیءٍ یکونُ موجوداً حاضراً عندَ الحسِّ؛ لا مَعدوماً و لا غائباً عنهُ؛ من آن چیزی که الان در جلوی چشمم باشد میتوانم شاهد باشم؛ اما آن چیزی که پشت این دیوار باشد چطور؟ آن چیزی که امروزی که من هستم نباشد، دیروزی باشد که من نبودم [چطور؟] هیچکدام از این شهادت های ما، این شهادتِ بر او نمیشود؛ اما آن شهادت اینطور نیست که دیوار، حاجبش باشد؛ اینطور نیست که بدن حاجش باشد؛ اینطور نیست که زمان حاجبش باشد، مکان حاجبش باشد؛ و لا غائباً عنهُ وَ أمّا حقائقُ الأعمالِ و المَعاني النَّفسانیّةِ مِن الکُفرِ و الإیمانِ و الفَوزِ وَ الخُسرانِ و بالجُملةِ کُلُّ خفیٍّ عَن الحسِّ ومستبطن عندَ الإنسانِ وَ هيَ الّتی تَکسِبُ القُلوبُ. عمل قلب است. قلب اینها را کسب میکند. وَ عَلیهِ، بر همین عمل قلبی هم یَدورُ حسابُ ربِّ العالمینَ. حساب و محاسبه بر عمل قلب است نه بر عمل ظاهر؛ لذا ممکن است کثیرا عمل ظاهر باشد؛ اما ارزشی نداشته باشد؛ چرا؟ [چون ممکن است] ریاءً محقق شده باشد، متظاهرا برای غیر محقق شده باشد، هیچ ارزشی ندارد. میگوید تو برای غیر کردی غیر هم دید تمام شد دیگر. چه طلبی داری؟ تو برای غیر کردی آن هم دید. دیگر می خواستی او ببیند دید. پس دیگر این عمل را که…
لذا میفرماید: أنا خیرُ شریکٍ[22] من بهترین شریک هستم. هر عملی را برای من و شریک دیگری انجام دادید من سهم خودم را واگذار میکنم به شریک، از او بگیرید.
یکی از حضار: نامفهوم ۴۱:۲۶
استاد: عرض کردم دیگر که هر شفیعی شهید هست؛ اما هر جا شهادتی محقق می شود، شفاعت به دنبالش نیست؛ چون [در] شهادت بر اعمال سیّء باید کسی باشد که آن هم کُنْهش بشناسد. باید بگوید که این کفر از کدام مرتبة وجودیِ این عمل صادر شده که کفر اوست. این [را] هم چه کسی میتواند شاهد باشد؟ [باید] تار و پودِ احاطة این وجودْ در رابطة با او محقق باشد؛ لذا آنکه ولیّ الهی است، هم شاهد است بر شقاوت های اشقیا که آنها نبود سعادت است، هم شاهد است بر سعادتهای سعدا.
یکی از حضار: نامفهوم۴۲:۱۸
استاد: بله؛ به خاطر اینکه به خاطر ابتلای به حقیقتی که این، حائزِ آن هست و حاملِ او هست، آنها به شقاوت رسیدند؛ یعنی از قِبَل عدم هدایتی که او گویای بر او بوده، آن ها به شقاوت رسیدهاند. بیربط با او نیستند. ربطشان به این است که آنچه که آن شاهد هدایتگری دارد، این خالی از اوست؛ لذا این خلوّ به لحاظ وجود او و اینکه از کدام مرتبه خلو نشأت میگیرد؟ از مرتبة نبود عملْ فقط؟ یا نبود اعتقاد؟ یا مراتب اعتقاد؟ اینها را آن شاهد فقط میتواند بیان بکند.
يوم تبلى السرائر كما قال تعالى ﴿ وَلَٰكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا كَسَبَتۡ قُلُوبُكُمۡۗ ﴾[23]. کسب قلب، مواخذه بر او واقع میشود؛ نه بر عمل و ظاهر عمل. فهي مما ليس في وسع الانسان إحصائها والاحاطة بها وتشخيصها من الحاضرين فضلا عن الغائبين. آنی که انسان در جلوی رویش است نمیتواند اینها را بفهمد در وجودش؛ چه برسد به اینکه اصلا اینجا هم نباشد. إلا رجل (مگر کسی که) يتولى الله أمره ويكشف ذلك له بيده. مگر انسانی (تعبیر به رجل … . یک رجل که در او حالت سطوت و سیطره خوابیده بی دلیل نیست در این جا) رجلی که خدای تبارک و تعالی تولی کرده امر او را و یکشف ذلک له بیده و او را به دست خودش برای او قرار داده و مکشوف کرده؛ لذا اگر جای هم لازم باشد عملی از رصد آنها هم پنهان بماند البته امکان پذیر است؛ منتها پنهان ماندن نه به معنای این است که او فکر کند همه را میداند در حالی که خدا از او پنهان کرده باشد. کار به معنای این طوری نیست؛ نه گاهی یک مباحثی در کار است؛ حالا یا اخلاص تام است یا شقاوت خاصی است که عارضی است، میخواهد جدا بشود. حالا آنها جهت دارد. انشاءالله یک وقتی آن را باید بیان بکنیم. چه چیزی باعث می شود که بعضی از اولیای الهی و حافظین و شاهدین اعمال از عملی محجوب بشوند؟ محجوب شدنشان به چه معنا است؟ آیا محجوب شدن هست و اگر هست به چه معنا است؟ ان شاء الله آن را یک وقت دیگری ذیل مبحثی که به آن مرتبط بشود (چون الان جدا می شویم) عرض خواهیم کرد. الا رجل یتولی الله امره و یکشف ذلک له بیده ويمكن أن يستفاد ذلك من قوله تعالى ( ولا يملك الذين يدعون من دونه الشفاعة (این آیه است که ربط بین شهادت و شفاعت را ایجاد میکند) إلا من شهد بالحق وهم يعلمون)[24]. رابطه ی بین چه؟ شفاعت و شهادت که در زیارت جامعه هم داریم که این ها شهدای در دنیا و شفعای در آخرت هستند که این دو صفت به عنوان دو صفت جدا نیست. دو صفت مرتبط است که شفعای در دنیا … . یعنی آنچه که به عنوان شهید در دنیا تلقی میشود، در آخرت به عنوان شفیع مطرح میشود؛ منتها نسبت به سعدا. فإن عيسى داخل في المستثنى في هذه الآية قطعا. الا من شهد بالحق، چون در مورد عیسی گفت ما کنت فیهم، تا وقتی من در او بودم، شهیدا علیهم ما دمت فیهم، میگوید اینجا قطعا چون شهادت بر شخص عیسی محقق شده که شهید است، حتما ان عیسی داخل فی المستثنی که الا من شهد بالحق است. پس از جمله ی من شهد بالحق عیسی است. وقد شهد الله تعالى في حقه بأنه من الشهداء که عیسی فرمود تو در بین این ها مگر نبودی؟ بعد می گوید من شهید بودم ما دمت فیهم؛ تا وقتی که در بینشان بودم. كما مر في الآيتين السابقتين ، فهو شهيد بالحق وعالم بالحقيقة. هم شهید بالحق است و عالم بالحقیقة است.
والحاصل أن هذه الشهادة ليست هي كون الامة که آن بیان قبلی بود، على دين جامع للكمال الجسماني والروحاني که حدوسط باشد، فإن ذلك على أنه ليس معنى الشهادة، علاوه بر این که معنای شهادت دیگر معنا نمی دهد نسبت به او، خلاف ظاهر الآيات الشريفة که در حقیقت دارد یک تشریفی را برای یک عده ای می شمارد. بل هي تحمل حقائق أعمال الناس في الدنيا من سعادة أو شقاء. شهادت حتما این تحمل است و رد وقبول ، وانقياد وتمرد. همه ی این ها را باید شاهد باشد؛ یعنی عمل انقیاد آور باشد؛ انقیادش را هم ببیند. عمل تمرد داشته باشد؛ چون هر عملی که انسان، عصیانی که انجام میدهد یک مرتبه از تمرد را در وجود انسان ایجاد می کند و از یک مرتبه از تمرد نشأت گرفته و هر عمل صالحی از یک مرتبه از انقیاد نشات گرفته و یک مرتبه از انقیاد را بعد از عمل ایجاد می کند. آن شاهد باید همه ی این ها را شاهد باشد؛ یعنی آن مرتبه ای که انقیاد از ان نشدت گرفته، این عمل از آن نشات گرفته و آن اثری که این عمل در مرتبه ی انقیاد می گذارد، تمام این ظرائف باید در وجود او شاهد باشد. وأداء ذلك في الآخرة يوم يستشهد الله من كل شئ ، حتى من أعضاء الانسان ، يوم يقول الرسول يا رب إن قومي اتخذوا هذا القرآن مهجورا.[25] حالا وقت دیگری می گذرد. ان شاء الله بقیه ی بحث در آینده در شنبه ان شاء الله در خدمتتان هستیم. و السلام علیکم و رحمة الله.
[4] . الکافي ، ج۲، ص۱۶، الوافي ، ج۴، ص۳۷۵، تفسير الصافي ، ج۵، ص۲۰۰، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۸۰، تفسیر البرهان ، ج۵، ص۴۳۵، بحار الأنوار ، ج۶۷، ص۲۳۰، بحار الأنوار ، ج۶۷، ص۲۵۰، تفسير الصافي ، ج۳، ص۲۱۴، وسائل الشیعة ، ج۱، ص۵۱، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۵۸۱، تفسير نور الثقلين ، ج۳، ص۲۱۴، تفسير كنز الدقائق ، ج۷، ص۴۹۹
[13]. الرسائل التوحيدية، العلامة الطباطبائي، ج1، ص255.
[22] . المحاسن ، ج۱، ص۲۵۲، تفسیر العیاشی ، ج۲، ص۳۵۳، تفسير الصافي ، ج۳، ص۲۷۰، وسائل الشیعة ، ج۱، ص۷۲، کلیات حدیث قدسی ، ج۱، ص۶۸۹، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۶۹۰، بحار الأنوار ، ج۶۹، ص۲۹۹، بحار الأنوار ، ج۶۹، ص۳۰۱، تفسير نور الثقلين ، ج۳، ص۳۱۷، تفسير كنز الدقائق ، ج۸، ص۱۸۳، فقه الرضا علیه السلام ، ج۱، ص۳۸۱، بحار الأنوار ، ج۶۹، ص۲۹۹، تفسیر العیاشی ، ج۲، ص۳۵۳، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۶۹۰، بحار الأنوار ، ج۶۹، ص۳۰۱، تفسير نور الثقلين ، ج۳، ص۳۱۷، تفسير كنز الدقائق ، ج۸، ص۱۸۳، مستدرك الوسائل ، ج۱، ص۱۰۰، مستدرك الوسائل ، ج۱، ص۱۱۰، المحاسن ، ج۱، ص۲۵۲، الکافي ، ج۲، ص۲۹۵، مشکاة الأنوار ، ج۱، ص۱۱، الوافي ، ج۵، ص۸۵۶، وسائل الشیعة ، ج۱، ص۶۱، کلیات حدیث قدسی ، ج۱، ص۶۶۲، الفصول المهمة ، ج۱، ص۶۵۹، بحار الأنوار ، ج۶۹، ص۲۸۸، عوالم العلوم ، ج۲۰، ص۷۸۶، مجموعة ورّام ، ج۲، ص۲۳۴، کلیات حدیث قدسی ، ج۱، ص۳۲۶، بحار الأنوار ، ج۶۹، ص۳۰۴، مستدرك الوسائل ، ج۱، ص۱۰۰، فقه الرضا علیه السلام ، ج۱، ص۳۸۱، کلیات حدیث قدسی ، ج۱، ص۶۸۸، مستدرك الوسائل ، ج۱، ص۱۰۰، بحار الأنوار ، ج۶۹، ص۲۹۹، عدة الداعي ، ج۱، ص۲۱۷، بحار الأنوار ، ج۶۷، ص۲۴۳
[25]. الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج1، ص320 و 321.
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 182” دیدگاه میگذارید;