بسم الله الرحمن الرحیم
دو بحث تا به حال منعقد شده است، هرچند فروع بسیاری از اینها باقی ماند. این دو بحث آغاز یک نوع نگاه د رارتباط با مهدویت است. یکی در راستای حقیقت ظهور بود که در راستای رجعت و قیامت معنا شد.
یکی هم حقیقت غیبت بود که چقدر بحث سنگین و عالی و از مراتب عالی عالم وجود است که حتما باید محقق شود و مدخلیت دارد. وجه طول کشیدن غیبت امام زمان علیه السلام گاهی ذکر شده است به اینکه چون همه آن حقایقی که در غیبت انبیاء سابق ایجاد شد، میخواهد همه آنها اینجا ایجاد شود، طول این طول همه آنهاست. تمام آن ابتلائات اینجا پیش می آید تا آن کمالات ایجاد شود. لذا سخت ترین ابتلائات در دوران غیبت پیش می آید. چون بالاترین کمالات میخواهد محقق شود. بین ابتلا و کمال یک رابطه مستقیم است. هرگاه ابتلا به سمت شدت میل پیدا بکند، کمال به سمت شدت میل پیدا میکند. اگر ابتلا کم باشد، … و لنبولنکم بشیء من الخوف و الجوع ….. و بشر الصابرین. الذین اذا اصابتهم مصیبة
ابتلا به همه سختی ها ، از اعم از جانی و مالی، خوف یعنی عدم امنیت ها و ترس ها و نگرانیها و سختی هایی که برمیگردد به نظام روانی انسان. و جوع که به مسایل بدنی و مالی برمیگردد. بنقص من الاموال و الانفس و الثمرات. انفس میشود جراحات باشد یا کشته شدنها باشد. یا از دست دادن فرزندان باشد. ثمره ثمره حقیقی باشد. یا محصولات باغات اینها باشد. همه اینها که محقق میشود، به خاطر بشر الصابرین است. صبر در وجود اینها فعلیت پیدا کند. تا به این مبدئیت علمی برسند. نه علم حصولی باشد فقط. این مبدئیت علمی که صبر د رحیطه علم است. خطاب به موسی علیه السلام که صبر در دایره علم است. اگر علم نباشد صبر امکان پذیر نیست. صبر بر اینها د ر دایره علم به اینهاست. علم به اینها همان استرجاعشان است. علم دارند به مالکیت حق. هرچند مراتب تشکیکی دارد. هر مرتبه ای از این علم مرتبه ای از صبر را دارد. هر مرتبه از صبر باعث ایجاد اقتضایء مرتبه بالاتر از علم است.
روایات خیلی گسترده است در این مسئله
نوع ابتلائات امت ختمی متفاوت است؟
نه، نوع ابتلائات همان ابتلائات است، اما نتیجه متفاوت است. انا لله و انا الیه راجعون محقق میشود. این مسلک سوم اخلاقی است. اختصاص به نبی ختمی دارد. رویت مالکیت مطلقه حضرت حق است. امم گذشته صبر میکردند، اما در دایره آن مصیبت است. صبرشان از توحید نیست. مسلک انبیاء در آنجا نتیجه خاص خودش را میدهد و مسلک نبی ختمی، نتیجه انا لله و انا الیه راجعون میدهد. انا لله در مبدئیت است که مالکیت مطلقه است. و انا الیه راجعون در رفع همه تعینات است.
بحثی که متفرع بر بحث روز اول متفرع میشود، توحیدی که در قیامت میخواهد روشن بشود، در ظهور یک مرتبه اش آشکار میشود. همه عالم بدن میشود برای انسان کامل. وقتی این میخواهد محقق شود، نسبت روح و بدن، قرب و بعد بردار نیست. چون روح نسبتش به همه اعضا و جوارح بدن، قریب است. نه قرب مکانی. قریب به معنای اینکه هو معکم اینما کنتم. چطور این نسبت به همه عالم است به نحو معیت قیومی. نسبت روح به بدن، ظهوری از اسم هو معکم اینما کنتم است. معیت روح هم با هر عضوی از بدن، معیت قیومیه است. حالا اگر حقیقتی جان و روج نظام وجود بشود، نسبت این جان و روح نسبت به همه عالم و اعضا و جوارج و موجودات عالم، نسبتش میشود هو معکم اینما کنتم. یعنی هرجا رو کنند، همان حقیقت را آنجا هم میابند. وجه الهی در رو کردن به هر طرف هست. اگر کسی به شما رو کند، به صفت شما، به دست شما و …، حقیقتا با وجه باقی شما رابطه برقرار کرده است. لکن در طور آن تعین. در وجود آن تعین. اگر حتی مکتوبی از شما را ببیند که به ظاهر وجود منفصلی از شماست، با شما رابطه برقرار کرده در همان نسبت. صوت و فعل هم همینطور است. اگر این حقیقت در رابطه کل وجود سعه پیدا بکند، به هر موجودی که انسان رو کند، آن وجه الهی را رو کرده است. رو کرده است به وجه الهی. و اگر رو کرده است ،وجه الهی حقیقتی است که روح همه عالم است. حققیت باقی همه عالم است. اگر با این رابطه، اینها هر کدام سرجای خودش، در عین چینش مقدمات، باید خلط نشود. ما داریم مختصر حرف میزنیم. مجبوریم بسیاری از اصول را به عنوان اصل موضوع بگیریم. و نمیتوانیم همه را اثبات کنیم.
پس اگر نسبت حقیقت انسان کامل و صادر اول، نسبت جان و روح است نسبت به عالم، همان نسبتی را که وجه الهی با عالم دارد، که انا وجه الله، در کلمات بعضی از حضرات معصومین، یا ما وجه الهی هستیم در کلمات بعضی دیگر.یا نحن اسماء الله الحسنی، مبدئیت عالم و وجه همین اسماء الله الحسنی است. یا نحن مشیت الله. خلق الله الاشیاء بالمشیئه و خلق المشیئه بنفسها.
نحن صنائع ربنا و الخق صنائع لنا. این در کافی است.
اگر آن جان وجه الهی عالم است، اگر به این عنوان مطرح است، در دوران غیبت و ظهور باید حقیقت خودش را آشکار کند. چطور این وجه را بیابیم در دوران غیبت. بحثی که به عنوان فرج شخصی و انفسی در مقابل فرج عمومی مطرح میشود، اینجا خوب خودش را نشان میدهد.
فرج شخصی و عمومی را استقلالا یکبار بحث میکنیم. در بحث امروز اصولش می آید.
اینها مقدمات بود
ما در روایات داریم تمام سنن و مواریث انبیاء نزد نبی ختمی و ائمه هست و در زمان امام زمان تمام این سنن و مواریث اثری را که برای ان انبیاء داشت محقق میکند. در زمان حضرات معصومین دیگر، این ظهور لزوم نداشت به لحاظ نوع برخورد و آن سعه وجود و اقتضای مردم لزومی نداشت که این حقایق همه با هم اظهار بشود، اما به لحاظ اینکه آخر الزمان دوراه ای است که همه حقایق میخواهد آشکار شود و همه میخواهند سریع به نتیعجه نهایی برسند و سرعت در عقل و فهم ایجاد میشود، آنچه در طول زمان محقق شده بود، میخواهد در یک زمان محقق بشود. آنچه در طول تاریخ در زمان های مختلف محقق شده بود، چون انسان ها وجودشان به گونه ای است که استعدادهای مختلف در یک زمان موجودند، الان میتوانیم بگوییم استعداد انسان اولی که در زمان آدم نبی الله بود، تا استعداد انسانهایی که در زمان خاتم محقق بوده، تمام این استعدادها قابل جمع هستند و هستند. از یک انسان های بسیط اولی و انسان های پیچیده. همه در زمان ما موجودند. اگر حقیقت هدایتی حضرت میخواهد سرعت داشته باشد و همه را ببرد، باید همه آنچه در طول زمان به کار گرفته شده است، الان به کار برود تا همه را ببرد. عصای موسی همان کار را میکند. لکن در زمان موسی، افک سحره را بلع کرد. صنع آنها را بلعید. افک آنها را بلعیدن حالتی بود که یتخیل انها تسعی. تخیل حرکت را از بین برد. ریسمان را نخورده بود. اگر اینطور بود، این آنقدر عظیم نبود. عظمت عصای موسی این بود که چشم مردم را باز کرد. تخیل حرکت را را برداشت. دیدند که اینها ریسمان های افتاده است. یا تلقف ما یافکون. و الا اینها که ریسمان را خلق نکرده بودند. ابزار را که خلق نکرده بودند. صنع اینها آن چیزی بود که مردم را به رعب انداخته بود. و حشتناک بودن را برداشت. آیه هم ظهو ردارد، لکن ما فکر میکنیم یعنی ریسمان ها را خورد. ما یصنعون را خورد. صنع اینها معلوم بود چی بود. افکشان مشخص بود. آنی که یتخیل انها تسعی را بلعید. این بلعیدن که باعث میشود حقیقت آشکار شود و معلوم بشود که اینها وهم است، یعنی کار عصا خوردن وهمانیات بود. د ردوران آخر الزمان آنچه وهم زاست و غفلت زاست. و باعث دوری از توجه میشود، کار عصای موسی در دوران حضرت، افکی است که در آن دوره محقق میشود. قطعا افکی که در آن دوره محقق میشود، بسیار عظیمتر است از افکی که در دوران موسی محقق شده است. عصای موسی همان کاری را میکند در دست وصی خاتم از جهت اثر گذاری هدایتی، یعنی آنچه غفلت زا بود و دوری از واقعیت بود، آنها را میبلعد و دورغ زا بودن را نشان میدهد. وهم را فرو میریزد. ریسیدن به حقایق است. لذا سحره اولین دسته ای بودند که ایمان آوردند. شاید اولین دسته هایی که ایمان می آورند، مبدعین این افک ها باشند. روایت دارد که بسیاری از عبده شمس و قمر ایمان می آورند، و بسیاری از مومنین ایمانشان را از دست میدهند. ریزشها و رویشها. کی ها جدا میشوند و کی ها میپیوندند. اینکه دارد گاهی دین از مغرب زمین طلوع میکند، یعنی جایی که افک روشن میشود و غفلت برداشته میشود، چون عمدتا اشتباه در مصداق داشته اند، وقتی برداشته میشود، آنها بهتر میفهمند که آنچه دنبالش بوده اند چی است. چون متبلا به غفلت بالاتری شده بودند، بهتر میابند.
البته اگر مومنی متبلا به غفلت نشده باشد، زودتر رسیده است. اما مومنینی که در طریق ایمانی حالت تقلیدی دارند، سرعت حرکتشان، مثل کسی نیست که عالم آن فن بوده است، میفهمد که آن علمش…مثل سحره فرعون، شدت یافتش سریعتر است. یکی از موضوعات را علم در آخر الزمان قرار میدهیم. علم به چه معنا میشود و جایگاه عالمان چطور میشود. آیات همه علوم طرد میشوند یا به اوج میرسند. کسانی زودتر ایمان می آورند که قبلا چشیده بودند. لکن در بعضی مبادی اشتباه کرده بودند.
تمام سنن و مواریث می آید. مواریث یعنی معجزاتی که به کار میبردند. سنن یعنی کمالات دین آنها.
مواریث انبیاء و سنن همه نزد حضرت است و همه همان کاری را میکند که برای آن نبی میکرده است. لذا انجیل و تورات و زبور نزد حضرت است. با همه اقوام از همانجا آغاز میکند که آن را قبول دارند. با اهل هر دینی مطابق دین خودشان استدلال میکند و از آنجا جذب میکند.
تمام سنن و مواریث انبیاء نزد حضرت است. سنت موسوی را ذکر میکند و … از هر نبی ای هم یک سنت نیست. در روایت متعدد ذکر شده است و حتی گاهی اختلاف در اثبات است. در روایتی یک سنت را گفته است و در روایت دیگر سنت دیگری. اینها معارض نیستند.
از جمله سننی که برای حضرت ذکر میشود، سنت یوسفی است. در بعضی از روایات بیانی دارد. که چطور یوسف در بین همه بود و برادران یوسف و بقیه یوسف را میدیدند، لکن نمیشناختند. در روایت می فرماید امام زمان در بین مردم است و مردم میبینند ولی نمیشناسند. دنباله اش دارد که وقتی حضرت ظهور میکند، همه میبینند که از قبل ایشان را میشناختند. میخواهیم با جلسات قبل ارتباط ایجاد کنیم.
اینکه رابطه حضرت نسبت روح به بدن است، اینکه اینجا میفرماید سنت یوسفی این است که میبینند- نه مومنین بواسطه فطرتشان، کافر هم میابد. مقدمه دوم این شد که در آن زمانی که حضرت ظهور میکند، همه میابند که حضرت را از قبل میشناختند.
در لحظه مرگ، حقیقت حضرات معصومین آشکار میشود و هر کسی به اندازه محبت و بغضی که طول عمرش دارد، محبت و نفرت دارد. آخرین مرتبه محبت و نفرت، خودش را آشکار میکند.
با نگاهی که وقتی انسان در موقع ظهور میابد که ایشان را میشناخته است از قبل، جلسه اول که روح عالم است نسبت به عالم، غیبت از بدن است، در دوران غیبت، غیبت از بدن است. در حالی که غیبت از بدن است ،حضرت در بین مردم حاضر است. یک دسته از روایات هست که حسنه ولایت ماست. میفرماید که معرفت ما عمل صالح است. عمل صالح ولایت ماست. معرفت به ولایت ماست. تعبیرات خیلی تعبیرات زیادی است. متعدد است روایات در این مسئله. مثلا و من یغترف بالحسنة، یعنی مرتکب بشود حسنه ای را، حقیقت حسنه، اقرار الامامة لهم است. چقدر تعبیر دقیق است. هر جا که دارید حسنه ای انجام میدهید،دارید ردابطه برقرار میکنید. هر حسنه ای صله و رابطه با آنهاست. اقرا ربه امامت آنهاست. لکن این اقرار به امامت را گاهی انسان بهش علم دارد و گاهی ندارد.الحسنة ولایت ماست. یک وقت میگوییم اینها مصداق است، اما ما میگوییم بیان حقیقت حسنه است. بیان واقعیت حسنه است.
هل تدری …
قال الحسنة مودتنا اهل البیت و السیئه عداوتنا…
اگر انسان وقتی میمیرد، اعمال سایه می افکنند و شمال و جنوب و غرب و شرق انسان را احاطه میکنند و هر کدام نقشی در حفظ انسان دارند. در جانب راست یک آسیب هایی ممکن است ایجاد شود. جانب راست وجودی منظور است. بالای سر یعنی در نظام اعتقادات. پایین پا یک گونه است. روایت امام باقر در تعبیر اینکه هر کدام از این جهات در نظام برزخ و آخرت به چه صورت میشود. همانطور که شیطان میگوید من بین ایدیهم و خلفهم و یمینهم و شمالهم، حیطه نفوذ شیطان مکان نیست. هرچند مکان جزءش است. حیطه نفوذ شیطان از راه نفس انسان است. امام باقر تبیین میکنند که هر کدام از آنها به چه معناست.
حقیقت حسنه ولایت است. شجره طوبی بیانش کذشت که حقیقتش چیست. تنه اش در خانه امیر مومنان است. شاخه هایش در خانه مومنین است. عمل صالح تنه اصلی اش در خانه امیر مومنان است و شاخه های او در خانه های مومنین است. شاخه های او جزء منفصل جدا نیست. میخواهد بگوید یک عمل پیوسته هستند. لذا بعضی به یک شاخه و بعضی به شاخه های مختلف متصلند.
در بعضی روایات دارد که در خانه پیامبر اکرم است. و در بعضی روایات دارد که خانه پیغمبر و امیر مومنان واحد است.
این اعمال صالحی که از شجره نشات میگیرند، همه متصل به این شجره هستند، و همه با همین اتصالشان انسان ها را میبرند تا بهشت. حضرات روح اعمال صالح هستند. روحهمه عالم وجود هستند. نه عالم افک و وهم. وجود با خیر مساوق است. وجود با شر رابطه ندارد چون شر عدمی است. اعمال صالح به لحاظ خیریتشان همه وجودی اند. و همه نازله شجره طوبی هستند. یا اگر میفرماید اینما تولوا فثم وجه الله، وجه الهی، همان حقیقت وجودی است.
در بحث حسنه و حقیقت حسنه، جای بحث زیبا دارد.
بنی الاسلام علی الخمس، صلات صوم و … روح همه اینها ولایت است.
کسی که از دنیا میرود میبیند که اعمال صالحش دورش را گرفته اند، میبینند که یکی از اهمه اینها احسن وجها است. اطیب از همه اینهاست او به اینها میگوید شما دفاع کنید، هر جا کم آوردید و من دفاع میکنم. یکی یکی از اینها میپرسد که شما کی هستی؟ خودشان را معرفی میکنند. بعد میپرسند که تو کی هستی که احسن منظر هستی و …. ؟ میگوید من ولایت هستم. میگوید شما هرجا دفاع میکنید بکنید، کم آوردید من کمک میکنم.
یعنی هر عمل حسنه ای که دارد از اانسانی سر میزند، در راستای تحقق ولایت است. اگر انکار بهش زمیمه شد، این حبط است. اگر حسنه بدون انکار محقق شد و لی توجهی بهش نبود، میبیند که این همان چیزی است که دنبالش بوده است. اما اگر همان زمانی که دارد محقق میشود، توجه داشته باشد، عمقش قابل مقایسه نیست.
یک موقع چشمی روی میز تشریح است و استاد جراح و بافت شناس، دارد بافت ها را تشریح میکند. این یک مرتبه از نگاه به این چشم. مرتبه دیگر این است که این چشم در بدن است و کاملا نظام بدن و آ« حیات و نظام زنده و ارگانیک، با آن مرتبط است و دارد بدن را هدایت میکند. عمر اینها با هم قابل قیاس نیست. تمام آثار سابق را دارد، تمام مجموعه آن بافت ها را دارد. اما اضافه بر آن حقایقی دارد که در آن چشمی که روی میز است نیست. یعنی شدت وجودی دارد نسبت به آنی که روی میز است.
از مثال به ممثل همیشه همه جهت مقرب نیست.
حالا ببینید که القلب مصحف البصر. قلب صحیفه نا نوشته ای است که نویسنده اش چشم است. نویسنده بودن چشم نسبت به قلب، قلب حقیقتش جان انسان است. جان انسان زمان و عمرش چقدر است؟ صد سال است؟ یا ابدی است؟ چشم حقیقتش تثبیت میشود در این نگاه با ابدیت. همان چشمی که سه ساعت عمر داشت در یک نگاه، همان چشمی که صد سال عمر داشت در نگاه سوم میشود ابدیت. ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هرچه دیده بیند دل کند یاد. هوس های دل به دنبال چشم است. یک نگاه به نا محرم ممکن است تا انتهای دوزخ ببرد. دل یاد کردن بیان همین روایت است که القلب مصحف البصر. در جانب خوبی هم همین است. چشم با این نگاه چقدر از جهت عمر واقعی اش عمر پیدا میکند؟ اثرش باقی میشود. مربوط به آن است. با این نگاه ابدیت پیدا میکند. حالا ما در عمل صالح، گاهی عمل صالح را گسسته میبینیم. نگاه میکنیم که اگر فلان کار رابکنید، فلان ثواب را دارد. انجام میدهیم به خاطر فلان ثواب. این درست است و بیان تامی است. آن ثواب به دست می آید. این نگاه گسسته است. نگاه به چشم در مرتبه اول.
در نگاه دوم وقتی که به عمل صالح نگاه میکنیم، در چشم مرتبط دیدن چشم بود با بدن، در نگاه دوم ،علم صالح مرتبط با تمام اعمال صالح و سیء دیگر است. یعنی مرتبط با تمام اعمال گذشته و آینده، خوب و بد من میشود. روایات هم ناظر این است.
لذا میفرماید انسان در حینی که به عمل سیء مشغول است، روح ایمان از او جدا میشود. وقتی عمل سیئ از او جدا شد، روح ایمان برمیگردد لکن رتبه ای پایین تر برمیگردد. یعنی روح ایمان که متراکم وجودی تمام اعمال او بود، در یک رتبه پایین تر برمیگردد. تمام اعمال او با این علم سیئ، یک رتبه می آیند پایین تر. ممکن است در رتبه عالی و اخلاص تام محقق شده بود، لکن این عمل سیء همه را می آورد پایین.
در نگاه دوم، در نظام وجود که نگاه میکنیم، هر ذره ای در نظام وجود، از جهت فیزیکی، اگر بخواهیم تصویر کنید روابطش را، با تمام ذرات مرتبط است. چه یک ذره غبار باشد و چه کره ای مثل خورشید باشد. به تمام ذرات عالم وجود جاذبه دارد و جاذبه برش وارد میشود. تطابق بین نظام تکوین و تشریع است. تطابق بین نظام روح و بدن است. تمام قواعد نظام روح در نظام بدن صورت دارد. تمام آنچه در نظام بدن است در نظام روح معنی دارد. ان ن فی العرض تمثال ما ها هنا.
هرچه اینجا اطلاق شیء بهش میشود، عندها خزائنه. بین این شیء و خزائن هم حاضر است. هرچه که در عالم وجود است، مرتبط است. این را در نظام عمل نگاه بکنیم، این را ببریم و جدا بکنیم، این عمل با تمام اعمال گذشته و آینده من، با تمام اعمال حسنه و سیئه من، رابطه برقرار میکند. یک عمل کوچک هم که باشد. وجود من با این بالا و پایین شدنها، بالا و پایین میشود. یعنی تمام اعمال گذشته و آینده من با این عمل، معنا پیدا میکند. و روح پیدا میکند. گسسته نیستند. مرتبط هستند. مثل یک نظام زنده ارگانیک. یک بحث بسیاری عالی دارد. اینکه نسبت به گذشته باشد ساده است. نسبت به آینده چی؟توفیقاتی که ایجاد میشود. گاهی یک عمل صالح که جلوی پای ما قرار میگیرد، انجام دادنش موجب توفیق میشود. در روایات دارد که گاهی یک عمل صالح باب های اعمالی را آزاد میکند. در مورد خذلان هم همینطور است. عمل که میماند در وجود، ریشه دار میشود.
عمل صالح در مرتبه بدء مضاعف میشود. چند عمل صالح دیگر را سبب میشود. هر کدام از اینها دوباره سبب اعمال صالح دیگری میشوند. هرمی میشود که نقطه راسش در پایین است. همینطور سعه پیدا میکند. اگر در مرتبه اول یکی بود، در مرتبه دوم شد دوتا، در مرتبه سوم میشود شش تا. در مرتبه بعدی میشود 18 تا(خود قبلی ها هم در تعداد بعدی ها حساب میشوند). تازه عملی که ریشه دار میشود، تاثیرش مضاعف میشود. گناهان سابق هم تاثیرشان میماند.اینها مبدء روایی دارند اینها. نگاه اینکه مرتبطند. این تعبیر مرحوم علامه که در بحار هم گفته ایم که یوم مجموع له الناس. چرا همه باید جمع بشوند؟ جای اعتبار نیست.اگر جای اعتبار نیست، چرا باید جمع بشوند؟ آنجا بیان میفرمایند که چون هر عملی که من انجام میدهم، نه تنها در اعمال گذشته من و در آعمال آینده من تاثیر گذار است، بلکه در تمام اعمال انسان های گذشته و آینده موثر است. و اگر بخواهد جزا داده بشود، همه باید حاضر باشند. در ارتباط با همه جزا داده میشود. ممکن است من امروز عملی را انجام بدهیم، هزار سال آینده شاکی از من باشند. روز قیامت اینها شاکی من هستند. اینگونه نیست که عمل من گسسته و بریده باشد. نه فقط با وجود من.
این بیان دارد. شاهدهای روایی اش اگر وقت میشد میگفتیم.
پس در نگاه دوم، عمل صالح را پیوسته با عمل صالح ببینیم.
عمل صالح در مرتبه سوم که رابطه با حقیقت و روح و جان است،حقیقتی که میگوییم امام زمان فرج شخصی محقق میشود برای بعضی و شاهد روایی و آیه اش در نگاه سوم است.
شوق به عمل صالح در هر کدام از این سه نگاه متفاوت میشود. پشت کردن به این اعمال صالح هم در هر کدام از مراتب متفاوت میشود.
دعای ندبه مسئله سنت یوسفی را خیلی قشنگ مطرح میکند.
بنفسی انت من مغیب لم یخل منا. چقدر تعبیر بلند است؟ بنفسی انت بنازح ما نزح عنا.
من مغیبت لم یخل منا. دور نیست از ما. خالی نیس. مغیب است. این همان بحث بدنی است. این ها خیلی دلالاتشان واضح است
نازح ما نزح عنا. دور است. لکن دور نیتس. همان نسبت روح و بدن است. با چشم نمیبینیم. لکن معیت تامه دارد با ما.
در زمان امام زمان، بلوغ مردم در دریافت کمالات به اوج رسیده است. اسم الباطن و الله که میخواهد ظهور پیدا کند، به لحاظ اجابت تقاضای تقاضا کنندگان اس. به خاطر همین است که فتنه ها قابل مقایسه نیست. فتنه ها دارد ظرفیت سازی میکند. دوره پیامبر اکرم چقدر سخت بود؟ دوره غیبت معادل هزار شهید بدر و احد است. نگاه داشتن ایمان اینقدر سخت میشود. فتنه اینقدر سخت میشود.
آیت الله بهجت میفرمایند که آنقدر فتنه ها سخت و سنگین میشود که نمیدانیم دعا بکنیم برای فرج یا نه. یعنی ما جزء ریزشها نباشیم. آن سردار باید خیلی یقینش تام باشد. و الا اینهمه آدم های صالحه هستند. لکن تعداد محقق نشده است. چون فتنه ها سنگینند. همه آواز ها از شه بود. اینها جزء ندای پیامبر اکرمند. پیامبر اکرم با رحمت تجلی کرد. این روایت است. اما امام زمان که می آید با نقمت تجلی میکند. یعنی پیامبر با کفار هم با رحمت تجلی کرد. اما در آن دوره دیگر کفار با رحمت جایش نیست که باهاشان رفتار شود. از دوره پیامبر تا دوره امام زمان، قرار است هدایت بشوند. وقتی حجت ها تام شد، دوران نقمت است. دوران قیامت هم دیگر جای اتمام حجت نیست. در دوران استقرار حکومت حضرت، دوران نقمت است. بحث زیبایی است. عقاب کفار است. عقاب مشرکین است. دوران دعوت مشرکین و کافرین نیست. بیان سنگین است. باید با منظومه های قبلی دین سازگار باشد. مگر میشود دنیا باشد و نقمت باشد؟
الحسنة والله ولایتنا. الحسنة معرفت ماست. رابطه با ماست. الی ما شاء الله روایت داریم. روایاتی که تطبیق کرده است. در آیات قرآن هرجا حسنه است میگوید ماییم.
تعبیری در قرآن هست که من کان یرجو لقاء ربه، فالیعمل عملا صالحا. برداشت اولیه این است که عمل صالح مقدمه است برای لقاء رب. برداشت دوم چیست؟
عمل صالح لقاء رب است. نه مقدمه لقاء رب. لذا د رمورد امام زمان هست که هرکسی منتظر است، فالیعمل عملا صالحا.
مصداق یک مرتبه ای از بیان است. روایاتی که بیان کلی اش را میکند سرجایش است. حسنه، مطلق حسنه، ولایت ماست. بنی الاسلام علی خمس و روح همه اینها ولایت است. نشان میدهد….. اگر ولایت ما قبول شود، همه اینها قبول میشود. و الا بدنی است بدون روح. بدن بدون روح معنا ندارد.
مرحوم علامه این بحث را در المیزان چند جا اشاره کرده است. لکن نمیخواسته اند این حرف را در بیاورند.
حسنه و نعیم هرجا مطلق باش دولایت ماست.
یک وقت میگوییم حسنه مطلق ولایت است.
یک وقت میگوییم به این بیان که همه متعینات، مطلق باهاشان هست. یعنی در جای یکه مقید آمده است، مطلق باهاش هست.
با ضمیمه این بیان، میبینیم که بیانی که در حسنه میکند، ایشان، با این بیان سازگار است.
بین حسن و خلقت این رابطه هست که هر مخلوقی حسن است و هر حسنی مخلوق است.
تعبیر دارد که یوسف را با یوسف شناخته اند. کس دیگری معرفی نکرد. در بین مردم هست و مردم نمیشناسندش.
بحث امام شناسی با بحث مهدویت خیلی تصحیح میشودو.
اینکه چطور باید رابطه برقرار کنیم. باید ضجه و گریه داشته باشیم، یا فتوقع الفرج
اذا رفع الله المکم من بین ایمانکم، فتوقعوا الفرج من تحت اقدامکم، یعنی با اعمالتان و حرکت کردن باید فرج را محقق کنید. باید حرکت ما در جانب معرفت به گونه ای باشد که راه عملی محقق بشود. ان شاء الله در جلسه بعد بحث عمل صالح را بیان میکنیم.
آیت الله بهجت میفرمودند لزومی ندارد که ما اینقدر دعا برای فرج کنیم. اگر دو رکعت نماز بخوانیم با توجه به اینکه امام دارد میبینید، این کار آن دعا را میکند.
این ضرر نمیرساند که این دیر باشد یا زود باشد.
فرج شخصی کاملا محقق شدنی است.هیچ مانعی در فرج شخصی جز وجود خود انسان نیست. در فرج شخصی هیچ مانعی نیست. از رحمت های خاص الهی است که هیچ مانعی برای بهرهمنده از برکات فرج شخصی، جز خودانسان نیست.
حرکت معرفت نفسی از همین نتیجه گرفته میشود
یا به تعبیر مرحوم علامه، راه حرکت به سمت امام از درون انسان است نه از بیرون. امام مطلق وجود ماست. چون مطلق وجود ماست و من مقید ام، ارتباط از درون است. اینها کدهای کلیدی است. اینها در دوران غیبت میخواهد تصحیح بشود.
اولین کسی باشید که برای “مهدویت فشرده | جلسه 03” دیدگاه میگذارید;