بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: قرآن و امام زمان(عج) در عصر ظهور (5)؛ قبل ظهور چون فضای عمومی اعوجاج دارند نمیتوانند قرآن را به نطق آورند و تصدیقش را بیابند و سمت زیادت ونقصان درتطابق با قرآن میروند.
بحث هایی که در چند جلسه گذشته در ارتباط با احادث مهدویت داشتیم مرتبط بود با قرآن در دوران ظهور.
بحث امروز هم در ادامه همان مباحث است. روایتی را به عنوان طلیعه بحث در خدمتش هستیم.
بحثی که در مورد امام زمان و قرآن مطرح میکنیم، که مربوط به دوران استقرار حکومت حضرت است، چه ارتباطی با ما دارد؟ عرض شد که با توجه به اینکه ظهور شخصی داریم، همه آنچه برای جامعه مومنین باطلاقه محقق میشود، در دوران غیبت بشخصه و فرده تحقق یافتنی است. هرچه آنجا را ترسیم کرده اند، وجهه ای از آن امروز امکان پذیر است. یک اجتماع مومنین کنار هم امکان پذیر است. بله، باطلاقه آن روز محقق میشود.
هر کدام از این بحث ها با این نگاه مرتبط به امروز ما میشود. قابل تحقق میشود. اگر کوتاهی بکنیم خودمان را محروم کرده ایم.
البته مربوط به دوران ظهور هست باطلاقه. اما به عنوان راهکار امروز ما امروز قابل صدق است. همه مباحثی که در ارتباط با امام زمان است، تا کنون اینطور نگاه کردیم. نگاه تطبیقی روایات را سعی کردیم بیان بکنیم.
6- عن ميسر عن أبي جعفر ع قال لو لا أنه زيد في كتاب الله و نقص منه- ما خفي حقنا على ذي حجى، و لو قد قام قائمنا فنطق صدقه القرآن «7».
هیچ اولو العقلی نبود که حق ما برش مخفی بماند.
در نگاه اول آدم میگوید نکند در قرآن زیاده و نقصانی ایجاد شده است. بعد میفرماید اگر حجت ما قیام بکند، صدقه القرآن. این کدام قرآن است؟ قرآن معهودی که مردم میشناسند. پس اگر اینجا قرینه ذیل را با بیان صدر به هم ضمیمه بکنیم، که نطق حضرت و صدقه القرآن. قرآن آن را تصدیق میکند، این نشان میدهد این زیادت و نقص زیادت و نقص ظاهری و لفظی نیست. زیادت و نقص معنوی است. روایت دیگر را هم میخوانیم میبینیم که این بیان را دارند.
این زیادت و نقص در معنا کردن است. در مفهوم و تاویل و تفسیر است. جوری کرده اند که زیادت و نقص ایجاد شده است. این زیادت و نقص باعث شده منصرف بشود مطلب از جریان ظهور و تطبیق بر حضرت. لذا وقتی حضرت نطق، مردم میبینند که قرآن همان را میگفته است. قرآن آن را تصدیق میکند در آن روز. همین قرآن. نه قرآنی که می آورد. اگر قرار وبد قرانی که جدا می آورد او را تصدیق بکند، حجیت نداشت برای دیگران. میگفتند این قرانی که ما میشناسیم این نیست.
تصدیق قرآن باعث بشود هر کدام اهل عناد نیستند تمکین بکنند. قرآنی که به عنوان میراث رسول خدا و کتاب خدای سبحان در بین مردم قرار داده شده بوده است، حکم است. منتها این حکم زبان میخواست. حضرت میفرمایند این نطقش است و آن هم تصدیقش است. با هم تطابق دارند.
منتها این زیادت و نقص اینطو رنیست که فقط در نظام مفهومی باشد. بلکه هر قدر انسان رفتارش از قرآن دور بشود، قرآن هم از او دور میشود. قرآن در ناحیه ارتباط با انسان یک کتاب معمولی ثابتی نیست که این اینجاست، من اگر رجوع کردم بیابم، اگر رجوع نکردم نیابم.
اینطور نیست. قران حی است. هرچقدر وجودی که به سوی او میخواهد برود طاهر تر باشد، او خودش را بیشتر مینمایاند. جذبه اوست و قبول ما. اینطور نیست که فقط صرف رفتن ما کفایت بکند. اگر جانی طاهر نباشد به سمت قرآن برود، فقط با ظاهر زیادت و نقص قران مرتبط میشود. اگر جانی طاهر باشد با حقیقت قرآن مواجه میشود.
به مقداری که انسان به سمت قرآن برود، وقتی ورود به قرآن پیدا میکند، قرآن خودش را مینمایاند. تصدیق مطابق هر کسی است. تصدیق امام معصوم به این است که تمام فعل و قول و رفتار و گفتار او را تایید و تصدیق میکند.درباره مومنین تصدیق قرآن به این است که راه را باز میکند تا به حیطه قرآن وارد بشود. در لایه های دیگر قرآن و ظهورات دیگر قرآن که لب است و زیادت و نقص درش نیست و مطلق است و از انحرافات معنوی به دور است ورود پیدا بکند.
32- حَدَّثَنَا غَيْرُ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِنَا قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ غَزْوَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ آبَائِهِ ص قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اخْتَارَ مِنَ الْأَيَّامِ الْجُمُعَةَ وَ مِنَ الشُّهُورِ شَهْرَ رَمَضَانَ وَ مِنَ اللَّيَالِي لَيْلَةَ الْقَدْرِ وَ اخْتَارَنِي عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ اخْتَارَ مِنِّي عَلِيّاً وَ فَضَّلَهُ عَلَى جَمِيعِ الْأَوْصِيَاءِ وَ اخْتَارَ مِنْ عَلِيٍّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ اخْتَارَ مِنَ الْحُسَيْنِ الْأَوْصِيَاءَ مِنْ وُلْدِهِ يَنْفُونَ عَنِ التَّنْزِيلِ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِينَ وَ تَأْوِيلَ الْمُضِلِّينَ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ وَ هُوَ ظَاهِرُهُمْ وَ هُوَ بَاطِنُهُمْ.
برگرداندن میل ها به سمت قرآن… جایی که قرآن به سمت امیال کشیده شده است، زیادت و نقص ایجاد شده است. گاهی قرآن در جریان کلماتش زیادت و کمی ایجاد نشده است، بلکه قرآن را تاریخی کردند. اگر کسی فقط بگوید این مربوط به این شان است، قران را از غض جدید خارج کرده است.
هر امامی تجلی جدید قرآن را بیان میکند. هر روزی قران چهره جدیدی از خود مینمایاند. هر واقعیه ای در عالم از قرآن تایید یا تکذیبی دارد.
اگر کسی فقط قرآن را تاریخی کرد…. یک وقت از تاریخ قدرت تطبیق بر روز میخواهد پیدا بکند… اما یک وقت منحصر میکند بر شان نزو.ل وقتی منحصر شد تاریخی شده است. با امروز کاری ندارد. قرآن دارد تاریخی را بیان میکند.
بیان این است که این زیادت و نقص، اینکه میگویند بخوانید همانطور که مردم میخوانند… فعل حضرات معصومین و بیانشان در اینکه قرآن همین قرآن است و همین قرآن را تایید کردند و تاکید کردند، اگر از میان برود، به این معنا که زیادت و نقص لفظیه ایجاد بشود، باب ارتباط بین مومنین و ارتباط و استناد به هم بسته میشود. دنبال این هستند که بعضی تحریف را به ظاهر نسبت بدهند، دوست یا دشمن، گاهی دوست ممکن است از روی دلسوزی باشد، اگر این را تثبیت کردند، هیچ وجه مشترکی بین مومنین نمیماند. مثل انجیل و تورات میشود. هر قومی با کتاب خودش خوش است و قرآن دیگری را قبول ندارد. وجه مشترکی نیست.
لذا اگر این هم توصیه که اگر فتنه ها و مشکلات به شما روی آورد، علیکم بالقرآن، قرآنی که دست امام زمان است و ما بهش دسترسی نداریم، یا این قرآن؟ اگر این قرآن زید او نقص، قرآنی را که احتمال بدهم در یک آیه ای از ایاتش زید او نقص، نتیجه اش این میشود کهتمام استدلال به همه قرآن از بین میرود به احتمال. علم اجمالی دارم که یکی از آیات قرآن زید او نقص.
همین احتمال کفایت میکند که دیگر امکان استدلال نباشد. لذا قرآن از حجیت می افتد. این همه رجوع نداشت.
اما اگر بحث انحراف معنوی باشد، انحراف معنوی یعنی ظهور منعقد شده است، لفظ همین لفظ است. تحریف در معنا صورت گرفته است. باب استدلال بسته نمیشود. استظهار راهش باز است. تو درس استظهار بکن و مفهوم غلط را آشکار بکن.
لذا هرچقدر انسان با طهارت به سمت قرآن برود، قرآن کریم آن زید او نقص که گاهی حتی یقینی شده است، میزند کنار. آن وقت میتواند ببیند ظاهر دلالت دارد. همین ظاهر را وقتی درست بیان کرد، دیگران هم میبینند دلالت دارد. چون استظهار قواعد خودش را دارد. در تکلم و کلام بین انسان هاست. وقتی چیزی مبتنی بر استظهار خودش را نشان داد، اگر قاعده درست به کار گرفته شده باشد میپذیرند.
پس اگر نگاهمان این باشد که زید او نقص با توجه به انتهای این روایت که ولو قد قام قائمنا، فنطق صدقه القرآن. همین قرآن تصدیقش میکند. همین نشان میدهد که زید او نقص در کجاست. در بیانات دیگرن بوده که زید او نقص. آنچه به عنوان تفسیر و تاویل قرآن بیان شده است، زید او نقص. اگر این درست باشد… تکلیف امروز ما را سخت میکند.
جلسه گذشته هم چند تتا روایت خواندیم که وقتی حضرت قیام میکند جاهلیت اشد از زمان پیامبر است. در زمان پیامبر با سنگ دنبال پیامبر کردند. جاهلیت زمان امام زمان این است که با قرآن در مقابل امام زمان می ایستند. یعنی جهل آنچنان شدت پیدا کرده است که عناد شده است. قرآن را در مقابل حضرت میگیرند. یعنی علم را…. لذا نزاع در زمان ظهور علمی است. نزاع رسانه ای و نرم افزاری است. نگاهی است که در این روایات دارن دمیفرمایند. قرآن در مقابل قرآن است. در جامعه مسلمین. برداشت های مخلتف از قرآن است. اگر هر کسی بگوید کتاب من مختلف است، جای تفاهمی باقی نمیگذارد. اما اگر کتاب مشترک شد، برداشت ها مختلف شد جای گتفگو باقی میماند.
لذا ارجاع به کتاب و بیان از کتاب که امام سلطه بر این دارد، کاملا هیمنه بر این مسئله دارد، چون اتحاد با وجود او دارد قرآ«، کلام امام کلام فصل میشود. هر کسی اهل عناد نباشد، میبیند این حق صریح است. حق محض است.
اینجا باب گفتگو و ارتباط باز میماندو همین قرآن تصدیق میکند.
از چند جمله ذکر شده در روایات،تا یک کلمه. زیادت را کمتر گفته اند. اما نقصان را زیاد داریم.
در پاسخ: اگر اختلاف قرائات، با صدر و ذیل آیات و قبل و بعد تلائم داشته باشد، مانعی ندارد. تا این مقدار را میپذیرند.
باور ما این است که همین قرآن دلالت دارد. عنادها را کنار بگذارند، ما بتوانیم درست بیان بکنیم، از عاد تهایی شکل گرفته بتوانیم جدا بکنیم… بیانات در ارتباط با انبیاء خیلی عجیب است. اگر روایات بیان میکرد شاید کسی نمیپذیرفت. ابراهیم بیوفتد در آتش، آتش نسوزاند. خدا میتوانست آتش را خاموش بکند. وسط راه خدا مسیرش را منحرف بکند. این هم معجزه بود ولی مقبول تر بود. اما بیوفتد در آتش، آتش هم باشد، آتش نسوزاند. به طوری که آن ساحر گفت من سحر کردم که نسوزاند. انداختنش در آتش، سوخت. خیلی عجیب است اینها.
قرآن در نظام باطنی عالم، چقدر در قرآن از این چیزها را به ظاهر آورده است. همین استدلال هایی که در قرآن هست در ارتباط با مقامات معنوی معصومین، همین مقدار کفایت میکند که کسی غیر از آنها نمیتواند مفسر قرآن باشد.
امام ره می فرمود اینها نمیتوانند در حد پیامبر خودشان را ببرند بالا، مجبور شدند پیامبر را بیاورند پایین. تا مردم بگویند اینها نسبتی با پیامبر دارند.
خدا در قرآن هم نهضت تاریخی عبودیت را بیان کرده، هم انسان کامل دین ختمی را در ضمن بیان وجود انبیاء در اوج آن نبی بیان کرده است. حضرات معصومین وقتی میخواهند به امامت امام جواد استناد بکننند، به جریان یحیی استناد میکنند که آتینا الحکم صبیا. یک وقت میگوییم اتفاقا جریانات حضرات معصومین تطبیق میکند. یک وقت میگوییم نقشه وجودی که خدا در طول تاریخی برای انبیاء محقق کرده است، از ابتدا برای این بوده اس تکه این را نشان بدهد.
همه نهضت انبیاء از ابتدا تا کنون برای این بوده است که در دوره آخر الزمان هر کدام ناظر و آشکا رکننده گوشه ای از این باشند. وقتی این را میبینند دیگر انکار ندارند. عادت شده است.
خدا با نقشه آمده است جلو. حضرات معصومین میگردند در طول تاریخ ببینند اگر میخواهند توجیه بکنند، ولایتعهدی امام رضا را چطور توجیه بکنند، امامت امام جواد… همه اینها نظیر دارد. قبلا ایجاد شده است. این دوتا نگاه است.
آن نگاه دوم که میگوید این نقشه الهی است، خیلی دقیق میشود. آخر را جوری غایت نگاه کرد که از اول مطابق غایت همه چیز را شک لداده است. این معقول تر است از یک حکیم یا آنجایی که تناظر ایجاد شده است بعدا. مهندس ما در طراحی نقشه اینطور کار نمیکند که بعد ببینند عه خوب شد مطابق شد.
قرآن را که الان گاهی یک صحبت هایی میشود در موردش…. بحث علمی اش مانع ندارد. اقوال مسئله و … اگر این را خواستیم به عنوان یک محصول عرضه بکنیم خطرات زیادی را ایجاد میکند.
تفسیر درست اینها با صدر و ذیل و … اقتضا میکند که زیادت و نقصان در نظام معنا و حرف باشد. مهم هم این است. اینکه زیادت و نقصان در نظام معنوی، یعنی تفاصیلی که آنها بیان کردند… لذا در زمان ظهور میگوید با قرآن در مقابل قرآن… نه با قرآ« دیگری. منتها با تاویل قرآن. اگر قرآن در مقابل قرآن به ظاهر بود، نمیفرمودند با تاویل قرآن.
در روایات متعدد داریم که کار حضرات معصومین…. پیامبر فرمودند به امیر المومنین که من در برابر تنزیل قران جنگیدم تا قرآن را تثبیت بکنم، تو بر تاویل قرآن میجنگی. جنگ بر سر تاویل است یعنی نه لفظ. یعنی برداشت و تطبیق و مصداق. بر آن جنگ میشود. جنگ بر سر اینکه لفظ را تغییر بدهیم نیست. بحث بر سر استفاده از همین قرآن است.
دنباله اش این میشود که هرچقدر انسان طهارت وجودی پیدا بکند با نظان حقیقت قرآن که نظام طاهر است ارتباطش قوی تر میشود
هر یک معصیتی انسان را به سمت زیادت و نقصان میبرد.
اگر امروز ما قدرت برداشت اطلاقی از قرآن نداریم، علتش خودمانیم. ما هم مبتلا به زیادت و نقص میشویم. یکی عنادا دنبالش است. یکی جهلا. مبتلا به معصیت میشود، به همین نسبت از قرآن دور میشود. چون قرآن حی است، به همین نسبت از قرآن دور میشویم. برگشتش زحمت بیشتری دارد. باید کاری بکنیم که ان جذبه و آن نفحه به سمت ما میل پیدا بکند. زاری و تضرع بیشتری میخواهد.
هامن بحثی که در ابتدای سوره بقره هست که ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین.
مرحم علامه فرمودند آنهایی که تقوای فطری را رعایت کردند. بد و خوب فطری را رعایت کردند. وقتی کسی فطرتا رعایت کرد، کتاب خدا هدایت برای اوست. لذا هدی للمقتین با هدی للناس تناظر پیدا میکنند. کدام ناس؟ ناسی که دور شده باشد از قرآن با معصیت؟ میفرماید به آن نسبت دور شده است. اما ناسی باشد که تقوای فطری را رعایت کرده باشد، این هدایت است برای او.
این نگاه اگر هدی للمتقین باشد، قطعا امروز اگر ما نمیتوانیم رابطه حجت را با کتاب بیابیم، نطق صدقه القرآن را در قرآن بیابیم، مربوط به این است که کدورت های وجودی مان باید تکانده بشود.
خوب است که انسانهر موقع میخواهد سراغ قرآن برود استغفار بکند، تعویذ داشته باشد. صدقه بدهد. اینها باری رفع مانع است. اگر انسان باور داشته باشد که قرآن زنده است، حی است، انسان وقتی میخواهد وارد به ساحت او بشود، انسان صالح از طالح را میفهمد. انسان خوش بو از بد بو را میفهمد. با شرمندگی رفتن باب را باز میکند. غیر از آن وقتی است که انسان بی ادب میرود. میرود مینشیند در محضر قرآن.
او دارد تکذیب میکند همانجا انسان را. زید او نقص است در آن حالت. انسان به اعوجاج می افتد.
-اینکه حضرت به ابن عباس فرمودند قرآن ذی وجوه است. با آن استناد نکن.
مراتب مختلف داریم. یک وقت سنت پیامبر بود هاست و نزدیک بود هاستو مشهود بوده است، آنجا وقتی میگوید احتجاج بکن، سنت پیامبر یک مرتبه تفصیل یافته تر از قرآن است. اگر با قرآن احتجاج بکنی با توجه به اینکه بعض قرآن را میگیرند و بعضی را رها میکنند، نمیتوانی غلبه بکنی. مثل اشاعره و معتزله. هر کدام خودشان را مستند به قرآن میبینند. خوارج هم بعضی از قرآن را میگرفتند. میگفتند با این احتجاج نکن. اینطور نیست که قرآن برای محل احتجاج مشترک باشد، در جایی که سنت پیامبر مخدوش بشود…
الان سنت پیامبر را از صحیح بخاری و مسلم بخواهید بیاورید، چیز عجیب و غریبی در می آید.
ظاهرا در صحیح بخاری اس تکه پیامبر نشسته بود با زنانشان نعوذ بالله بزن و بکوب و برقص، بعد پیامبر فرمودند جمع بکنید عمر دارد می آید. عمر غیور است.
به این سنت نمیشود احتجاج کرد. قرآن از این مصون است.
قطعی الصدور است. اگر قرآن را هم مظنون الصدور کردیم، هر آیه را دست زدیم احتمال تحریف بود، تا احتمال تحریف آمد، مظنون الصدور میشود. استدلال باطل میشود.
در پاسخ: در اهل سنت این هست که همانطور که من از منبر می آیم پایین، خدا شب های جمعه می آید پایین. این خیلی فاصله میگیرد. لذا اتی بدین جدید و … مربوط به این نگاه است.
نسبت به انبیاء از بدترین نسبت ها به انبیاء داده شده است که آدم احساس میکند اگر نبی این شان را داشت، مومن معمولی اینطوری نیست، چه برسد به داود نبی. تفسیر میکنند به اینکه کفتر باز بود داود نبی، چشمش افتاد به همسر همسایه، عاشق شد، فرستاد شوهر این را جنگ در صف مقدم. کشته شد. بعد رفت گرفتش. بعضی از شیعه هم پذیرفته اند روایتش را.
این نبی ماست؟ این نگاه از انبیاء… نسبت به حضرت یوسف ببینید چه نسبت هایی میدهند. یوسف میخواهد بگوید مراوده نداشتم، خائن نبودم، روایت آمده ذیلش که جبرئیل گفت آنجا که دست بردی و بند شلوارت را باز کردی یادت رفته است؟ ما تشر زدیم و تو دست کشیدی. اینها در روایات آمده است. در کتب تفسیر هم آمده است. یک آدم مومن خودنگاه دار به اینجا کشیده نمیشود. نبی صدیقی که از مخلَصین است، چقدر متفاوت است؟ از ارض سابع تا عرش الهی فاصله این دو نبی است.
اکثریت تفاسیر را نگاه بکنید، ذکر کرده اند. رویش نمیشود بگوید چه تفاسیری. اهل تسنن ذکر کرده اند. از شیعه هم ذکر کرده اند.
کسانی که عادت کرده اند به این نگاه، دین جدید میبینند.
گاهی دین را تاریخی میکنند. مثل دین سکولاری که میگویند. اهل تسنن در این مسئله خیلی جلو میروند. بعضی شیعیان هم دارند این را ترویج میکنند. دینی که متن سیاست است و انسان در حاکمیت الهی رشدش محقق میشود، از زمین تا آسمان این دین با آن دین متفاوت است.
خیلی ها مقابله میکنند، خیلی ها تقدس گرایی را در این میبینند که انسان در یک گوشه ای از همه چیز دنیا بکشد کنار، حاکمیت الهی چیست، هر کسی باید به یک گوشه بخزد و عبادت خودش را داشته باشد
اگر انواع نگاه ها را بشماریم، میبینیم کار حضرت خیلی سخت است.
اگر میگویند در مقابل حضرت با قرآن و دین می ایستند، معلوم میشود که دین جدید ااست. نه اینکه سابقه ای نداشته باشد. اقلیتی باقی مانده ند. اکثریت در این نیست.
ذَلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ فَلَنْ يَنْطِقَ لَكُمْ، أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ
وقتی اعوجاج پیدا بشود، دیگر نمیتواند متوجه بشود.
أَنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا مَضَى وَ عِلْمَ مَا يَأْتِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حُكْمَ مَا بَيْنَكُمْ وَ بَيَانَ مَا أَصْبَحْتُمْ فِيهِ مختلفون [تَخْتَلِفُونَ] فَلَوْ سَأَلْتُمُونِي عَنْهُ لَأَخْبَرْتُكُمْ عَنْهُ لِأَنِّي أَعْلَمُكُم
ذَلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ وَ لَكِنْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ أَلَا إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا يَأْتِي وَ الْحَدِيثَ عَنِ الْمَاضِي وَ دَوَاءَ دَائِكُمْ وَ نَظْمَ مَا بَيْنَكُم
به نطق آمدن یعنی خودش حرف میزند. تو باید گویایش بکنی. این نگاه استنطاق خیلی بیان زیبایی است.
یکی از جزاهای دور شدن از نظام فطرت عدم بهره مندی از هدایت است. اگر کسی در نظام مادی خودش را از یک سرمایه ای دور بکند، محروم میشود از آن سرمایه. اگر کسی در نظام حرکت عادی اش به سمت عصییان و معصیت دارد میرود، باید بفهمد که یکی از جزاهای این عدم ارتباط صحیح با قرآن است. این هم تشکیکی است. هرچقدر توبه و تضرع بیشتر بشود نزدیکتر میشود. برگشت پذیر تر میشود. لذا نسان باید قبلش حال توبه داشهت بادش.
میتواند بفهمند که برداشت فعلی از برداشت قبلی متفاوت میشود.
البته این نظام عادی کار است. البته خدای سبحان جذبه هایش بیش از این است.
خدای سبحان رها نمیکند. بعضی از آیات قرآن خودش را به او مینمایاند. تا با این جذبه برگردد و…
5- حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَامِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَيْلٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع مَا أَجِدُ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ مَنْ جَمَعَ الْقُرْآنَ إِلَّا الْأَوْصِيَاءُ.
1- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنِ الْمُنَخَّلِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: مَا يَسْتَطِيعُ أَحَدٌ أَنْ يَدَّعِيَ أَنَّهُ جَمَعَ الْقُرْآنَ كُلَّهُ ظَاهِرَهُ وَ بَاطِنَهُ غَيْرُ الْأَوْصِيَاء
استنطاق همیشه در ظاهر نیست. منتها از ظاهر است. خلاف ظاهر نیست. ورود به این باطن از ظاهر است. از در پشت نیست. از در استنطاق ظاهر است. این هنر معصوم است که از همین با بورود میکند و بیان میکند.
مَا دَلَّكَ الْقُرْآنُ عَلَيْهِ مِنْ صِفَتِهِ فَاتَّبِعْهُ لِيُوصِلَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ مَعْرِفَتِهِ
آن جایی که قرآن یک چیزی را به تو نشان داد و فهماند، این را تبعیت بکند تا این مقدمه بشود تا برساند تو را به معرفت خودش.
یعنی هر عملی مطابق آنچه از قرآن فهمید، اینجا را اگر عمل کرد مرتبه بعدی آشکار میشود. معرفتش ایجاد میشود.
وَ أَتَتْ بِهِ «5»(و ائتم به هم دارد در نسخه) وَ اسْتَضِئْ بِنُورِ هِدَايَتِهِ فَإِنَّهَا نِعْمَةٌ وَ حِكْمَةٌ أُوتِيتَهُمَا فَخُذْ مَا أُوتِيتَ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ وَ مَا دَلَّكَ الشَّيْطَانُ عَلَيْهِ مِمَّا لَيْسَ فِي الْقُرْآنِ عَلَيْكَ فَرْضُهُ وَ لَا فِي سُنَّةِ الرَّسُولِ وَ أَئِمَّةِ الْهُدَى أَثَرُهُ فَكِلْ عِلْمَهُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنَّ ذَلِكَ مُنْتَهَى حَقِّ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ هُمُ الَّذِينَ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ عَنِ الِاقْتِحَامِ فِي السُّدَدِ الْمَضْرُوبَةِ دُونَ الْغُيُوبِ فَلَزِمُوا الْإِقْرَارَ بِجُمْلَةِ مَا جَهِلُوا تَفْسِيرَهُ مِنَ الْغَيْبِ الْمَحْجُوبِ-
87 و من خطبة له ع و هي في بيان صفات المتقين و صفات الفساق و التنبيه إلى مكان العترة الطيبة و الظن الخاطئ لبعض الناس
عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِهِ وَ أَعَدَّ الْقِرَى لِيَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ الْبَعِيدَ وَ هَوَّنَ الشَّدِيدَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ ذَكَرَ فَاسْتَكْثَرَ وَ ارْتَوَى مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ فَشَرِبَ نَهَلًا
این عذب فرات قرآن است. اگر چراغ هدایت در قلبش روشن شد، مینوشد و سیراب میشود از آب شیرینی که برایش تسهیل شده است ورود به ان آب و چشمه و دریا. او هم میخورد سیراب.
کسی که عطش دارد، برسد به آب گوارا، سیراب میخورد.
انسان تشنه نامتناهی کمال است. انسان حقیقت وجودش عطش محض نسبت به قرآن است. اگر ما سیری احساس میکنیم، به خاطر این است که ما بدبخت بیچاره ایم. اشتهائمان کور شده است با اب آلوده. عذب فرات است. این میخورد، سیراب میشود.
وَ سَلَكَ سَبِيلًا جَدَداً
وقتی مینوشد میبیند راه برایش هموار است. دیگر برایش مبهم نیست. شبهه نیست. هیچ جا برایش کور نیست.
قَدْ خَلَعَ سَرَابِيلَ الشَّهَوَاتِ وَ تَخَلَّى مِنَ الْهُمُومِ إِلَّا هَمّاً وَاحِداً انْفَرَدَ بِهِ فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ الْعَمَى وَ مُشَارَكَةِ أَهْلِ الْهَوَى وَ صَارَ مِنْ مَفَاتِيحِ أَبْوَابِ الْهُدَى
بقیه را هم هدایت میکند. چراغ میشود.
وَ مَغَالِيقِ أَبْوَابِ الرَّدَى
راه های ضلالت را هم برای بقیه میبندد.
قَدْ أَبْصَرَ طَرِيقَهُ وَ سَلَكَ سَبِيلَهُ وَ عَرَفَ مَنَارَهُ وَ قَطَعَ غِمَارَهُ وَ اسْتَمْسَكَ مِنَ الْعُرَى بِأَوْثَقِهَا وَ مِنَ الْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا فَهُوَ مِنَ الْيَقِينِ عَلَى مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ فِي أَرْفَعِ الْأُمُورِ مِنْ إِصْدَارِ كُلِّ وَارِدٍ عَلَيْهِ
هرچیزی که بر او وارد میشود، ارفع الامور است.
وَ تَصْيِيرِ كُلِّ فَرْعٍ إِلَى أَصْلِهِ
همه را به سمت توحید میکشاند. هر فرعی را به اصلش ملحق میکند. همه را به سمت خدا میبرد.
چقدر زیبا تصویر کرده است حضرت. مثل فیلم سینمایی شدهاست. آنچنان تشبیه معقول به محسوس کرده است، وارد شدن بر شریعه و …
مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ كَشَّافُ
نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 119
عَشَوَاتٍ مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ دَفَّاعُ مُعْضِلَاتٍ دَلِيلُ فَلَوَاتٍ يَقُولُ فَيُفْهِمُ وَ يَسْكُتُ فَيَسْلَمُ قَدْ أَخْلَصَ لِلَّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِينِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَكَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْيُ الْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ
آنچه موجب اعوجاج است هوای نفس است.
يَصِفُ الْحَقَّ وَ يَعْمَلُ بِهِ لَا يَدَعُ لِلْخَيْرِ غَايَةً إِلَّا أَمَّهَا
هیچ خیری پیش نمی آید، دیده نمیشود الا اینکه قصدش میکند.
وَ لَا مَظِنَّةً إِلَّا قَصَدَهَا
اگر ظن به خیر هم پیدا میکند میکوشد و به آن سمت میرود. از دست نمیدهد چیزی را.
قَدْ أَمْكَنَ الْكِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ
کتاب زمامش را گرفت هاست. اختیارش دست کتاب خداست.
فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ وَ يَنْزِلُ حَيْثُ كَانَ مَنْزِلُه
هرجا که کتاب بار را زمین بگذارد، این زمین میگذارد. هرکجا حرکت بکند این حرکت میکند.
تابع محض میشود. چقدر زیبا ترسیم کرده اند حضرت.
صفات الفساق
وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أَضَالِيلَ مِنْ ضُلَّالٍ وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاكاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُورٍ قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَى آرَائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَى أَهْوَائِهِ يُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ يُهَوِّنُ كَبِيرَ الْجَرَائِمِ يَقُولُ أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِيهَا وَقَعَ وَ يَقُولُ أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَيْنَهَا اضْطَجَعَ فَالصُّورَةُ 373 صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ لَا يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ وَ ذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاء
روایت دیگر دارد که چهره شان چهره انسان است، قلوبشان قلوب شیاطین است.
اینجا میفرماید میت الاحیاء هستند. آنجا میفرماید قلوبشان قلوب شیاطین است.
خطبه 87 نهج البلاغه است.
عترة النبي
فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ وَ الْأَعْلَامُ قَائِمَةٌ وَ الْآيَاتُ وَاضِحَةٌ وَ الْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ وَ كَيْفَ تَعْمَهُونَ
چرا کور هستید. چرا راه را تشخیص نمیدهید.
نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 120
وَ بَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ وَ هُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ وَ أَعْلَامُ الدِّينِ وَ أَلْسِنَةُ الصِّدْقِ فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ
حضرات را با قرآن یکی میکند. هرجا قرآن بهترین بیان را در مورد افراد دارد، احسنوا هم باحسن منازل القرآن. هرجا دیدید مومنی را دارد وصف میکند، اینها را انجا قرار بدهید. بهترین ها را که دارد توصیف میکند.
وَ رِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ الْعِطَاشِ
وارد شوید بر اینها مثل تشنگانی که عطش دارید. سر سیری وارد روایت نشوید. احساس بکنیم که آب گواراست. اگر با عطش وارد شدیم سیراب میکنند.
به قدری که انسان تشنه باشد سیراب میکنند. علم مفهومی سیراب کننده نیست. آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست.
مثنوی میگوید همانطور که تشنه به دنبال است، آب هم به او تشنه است. آب تشنه تر است به آب.
لذا میگوید همه اینها دوتایی با هم است. اگر گفته به سمت او حرکت کن، او را هم به این حرکت داده است.
جذب و انجذاب در عالم طرفینی است.
ان شاء الله خداوند ما را تشنه حقایق قرآن قرار بدهد، نگاه فطری ارتباط با قران را به ما بدهد.
عامل به قرآن و دستورات اهل بیت قرار بدهد.
ادراک بیان معارف قرآن و اهل بیت روزی ما بکند. چه در فرج شخصی و چه در فرج عمومی.
بتوانیم بفهمیم این حقیقتی که آمده نهایت کمال را آورده عطشش را ایجاد بکند و فعلیت پیدا بکند.
أَيُّهَا النَّاسُ خُذُوهَا عَنْ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ ص إِنَّهُ يَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِمَيِّتٍ وَ يَبْلَى مَنْ بَلِيَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِبَالٍ فَلَا تَقُولُوا بِمَا لَا تَعْرِفُونَ فَإِنَّ أَكْثَرَ الْحَقِّ فِيمَا تُنْكِرُونَ وَ اعْذِرُوا مَنْ لَا حُجَّةَ لَكُمْ عَلَيْهِ وَ هُوَ أَنَا أَ لَمْ أَعْمَلْ فِيكُمْ بِالثَّقَلِ الْأَكْبَرِ وَ أَتْرُكْ فِيكُمُ الثَّقَلَ الْأَصْغَرَ قَدْ رَكَزْتُ فِيكُمْ رَايَةَ الْإِيمَانِ وَ وَقَفْتُكُمْ عَلَى حُدُودِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ أَلْبَسْتُكُمُ الْعَافِيَةَ مِنْ عَدْلِي وَ فَرَشْتُكُمُ الْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي وَ أَرَيْتُكُمْ كَرَائِمَ الْأَخْلَاقِ مِنْ نَفْسِي فَلَا تَسْتَعْمِلُوا الرَّأْيَ فِيمَا لَا يُدْرِكُ قَعْرَهُ الْبَصَرُ وَ لَا تَتَغَلْغَلُ إِلَيْهِ الْفِكَر
اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 91” دیدگاه میگذارید;