بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:باب۳ فصل۱۵ ادامه حدیث۱۳؛ أرض جغرفیایی هدف نهایی حکومت الهی نیست بلکه ارض قلب‌هاست که فتح می‌شود و افق ادراک هاست که با نورخدا روشن می‌شوند

13- و فى حديث الهروىّ، عن الرّضا، عن آبائه، عن امير المؤمنين عليهم السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله [… و ذكر صلّى اللّه عليه و اله فيما سئل عن اللّه فى حقّ اوصيائه ليلة المعراج فقال اللّه تعالى:]: «و عزّتى و جلالى لاظهرنّ بهم دينى،

دینم را بواسطه اینها اظهار میکنم و غلبه میدهم. اظهرن ظاهر شدنی است که درش غلبه است. ظهور در غلبه است همیشه. هر چیزی که ظهور پیدا میکند، یعنی بر جنبه عدمی غلبه کرده است. یا بر جنبه بطون غلبه کرده تا به ظاهر آمده است. لذا همیشه ظهور با نحوه ای از غلبه همراه است.

اینجا که میفرماید دینم را با اینها ظاهر میکنم، اگر با آن آیه شریفه که در روایات قبل و بعد به آن توجه میشود، هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون. خداوند رسول را فرستاد، به چی؟ به هدایت. و دین الحق. لیظهره، تا غلبه چطور صورت بگیرد؟ غلبه در نگاه اول ما، غالب بودنی می آید که یک کسی میتواند دیگران را مقهور خودش بکند و آنها در مقابل این حرفی نزنند و مطیع باشند. این در نگاه اول است. اما در نگاه دین میگوید نوع غلبه چه نوع غلبه ای است. بالهدی و دین الحق لیظهره. این غلبه به هدایت است. به دین است. اگر غلبه بخواهد به دین باشد، باید حتما در کلام و اتمام حجت، تمام روشنی باشد و در جانب ضلالت تمام روشنی باشد که کاملا انحراف و اعوجاج آشکار بشود. لذا دین ختمی که میفرماید وعده داده است که لاظهرن بهم دینی، وجود اینها به گونه ای است که تمام هدایت آشکار خواهد شد و تمام ضلالت آشکار خواهد شد. دو طرف دارد. فقط با ظهور هدایت تنها هم نمیشود این غلبه. چون شیطان در مقابل حقیقت همه کمالات آینه ای گرفته است که تمام کمالات را در آینه نشان میدهد. مردم نگاه که میکنند میبینند همانی است که میخواهند. غفلت دارند که این تصویر آن کمال است. شیطان اعوجاج را عوجاج نشان نمیدهد بعد بگوید بیایید. اعواج را حق نشان میدهد. حق را اعوجاج نشان میدهد تا نفرت ایجاد کند. تمام جریان سختی که بوده است برای حضرات معصومین این بوده که بتوانند هدایت را بتمامه آشکار کنند و ضلالت لخت و عریان آشکار شود. اگر ضلالت آشکار شود، هیچ کسی دنبالش نیست مگر قول معاند لجوج. همه به دنبال هدایت به ضلالت می افتند. متنها چون چشم بصیرتشان را بینا نکردند، تشخیص اینکه این حقی است که بر تن باطل پوشانده شده است، را متوجه نمیشوند.

غلبه در دین با هدایتگری است. تمام رفتار حضرات معصومین در این طریق بوده است یا نه. کسی نمیگوید لیظهرن بهم دینی، چرا امام حسین کشته شد، یا حضرات معصومین در تبعید بودند.

دشمن کوچکتر از آن است که بتواند در مقابل نقشه الهی که اظهار دین توسط اینها بوده، بتواند مقاومت بکند. امکان ندارد بتواند نقشه را تغییر بدهد. هر قدمی که دشمن برمیدارد… مثلا قبلا یک جلسه عرض کردم که دشمن بعد از جریان امام حسین، برای اینکه مردم در مدینه انقلاب ایجاد نشود و مردم به سمت معنویت نیایند، هرچی مغنیه و … بودند را جمع کرد، تا مردم آن چنان مشغول بشوند که از نهضت معنوی گرایی غافل بشوند. جریان شهادت امام حسین مغفول بشود. امام سجاد چکار کرد؟ نهضت دعا را پای ریزی کرد. نشان میدهد که غلبه در اینجا با مکتب دعاست. غلبه به تعداد نیتس به اظهار است. اگر کسی حق طلب باشد، نگاه کند، بتواند راه را پیدا بکند. ممکن است غالب مردم نگاه نکنند  و راضی باشند به وضعیت موجود. خداوند تضمین نکرده است که هر کسی با هر حالتی هدایت بشود. ما عرضه میکنیم، اما شاکرا و اما کفورا. اختیار با کسی است که سالک است و ددارد این طریق را طی میکند. اما باید به گونه ای باشد که وقتی وارد عرصه میشود، هدایت را ببیند. این لاظهرن بهم دینی است. این محقق شده است. لذا وقتی گفتند جریان امام حسین علیه السلام را که آیا این کار درست بود یا نه، نتیجه داد یا نتیجه نداد، فرمودند نگاه کنید به وقت اذان. همانهایی هم که در مقابل بودند، مجبور بودند شهادت بر رسالت را داشته باشند. این لاظهرن بهم دینی است دیگر. این اظهار دین است. این اظهار دین در زمان معصومین به احتجاج و بیان و اظهار عملی بود. در زمان ظهور امام زمان عج تعالی فرجه الشریف، این اظهار پرده های ضلالت را هم آنچنان بالا میزند، آنچنان کنار میرود که کاملا ضلالت رسوا میشود. الان ضلالت خطش رسوا نیست. کسی که به ضلالت قدم میگذارد گاهی افتخار آمیز هم هست. اما  در زمان ظهور به گونه ای این غلبه محقق میشود که خط هدایت شرف دارد و شرافت دارد، و خط ضلالت آنجا رسوایی دارد. لذا کسی قدم میگذارد که هزینه بخواهد بدهد برای این کار. در نظام ارتباطی و اجتماعی جامعه اسلامی، باید جامعه به سمتی برود که ارزش ها ارزشمند باشد. اگر ارزش ها بی تفاوتی بهش ایجاد شد یا ضد ارزش ها ارزشمند شد، نشان میدهد که سیر قهقرایی است. اگر ثروتمند زندگی کردن و تفاخر و تکبر را در اجتماع ارزش دید، نشست پشت ماشینی که تکبر را برای او تداعی میکند احساس افتخار کرد و دیگری هم که نگاه کرد احساس حسرت دارد، این نشان میدهد که ارزش حاکم ضد ارزش است. این نظام و سبک زندگی و ارزش گذاری دینی نیست. اقلش این است که باید به سمت ارزش ها باشد. هرچند کند باشد حرکت. اگر دیدیم ارزش ها رو به سقوط دارند میروند، داریم دور میشویم از هدف. البته ممکن است در چند ارزش آدم سقوط بکند و در بعضی های دیگر رشد داشته باشد.

این به سمت جامعه امام زمان حرکت کردن است. اگر جامعه میخواهد به سمت غلبه دین برود باید ارزش ها در جامعه شرافت پیدا بکند. این هم امکنا پذیر نیست مگر با حضور فعال مومنین. خودبه خود که محقق نمیشود. همیشه هم این تاثیر گذاری برای چند درصد است. هم در جانب ضد ارزش ها و هم در جانب ارزش ها. چند نفر موتورند در این کار ها. چه در جانب ارزش ها و چه در جانب ضد ارزش ها. آنهایی که در صحنه حاضر باشند و نشان بدهند و هزینه پرداخت بکنند برای حاکم کردن، این حاکم میشود. اگر نیامدند و یا شد امدند یا دیدند هزینه دارد نایستادند، طرف مقابل حاکم میشود.

نشان دادن ارزش نشان دادن دین است. نشان دادن ضد ارزش نشان دادن منش است. میخواهد خودش را نشان بدهد.

وقتی مشرک با مومن تقابل پیدا میکند در عمل، فعل مومن را به خداوند نسبت میدهد. اما نسبت به مشرکین، اولئک یدعون الی النار. مومنین  و الله یدعوا الی الجنة و المغفره است. مومن چون به خدا دعوت میکرد، خداوند دارد دعوت میکند. چون مومن فعلش به خودش منسوب نیست، من ندارد.

جایی که ارزش های الهی است، مومن که وسط می آید، و الله یدعوا الی الجنة و المغفره. اما مشرکین برای حضور پررنگ، خودشان آخر خط هستند. دعوت به خودشان است.

لاظهرن بهم دینی. این الاظهرن بهم دینی. کار آنها فقط در مسیر این است که خدا مطرح باشد.

کلمه من علو پیدا میکند. بعد از اظهار تحقق اظهار به علو کلمه است. باید کلمه الله هی العلیا باشد. شیخ انصاری دارد میگوید که ساختمان بلند یک شهر نباید مربوط به کفار و مشرکین باشد. در مکاسب میگوید. نباید دست کفر باشد یا تابلو کفر بر آن نصب باشد.

اگر تبلیغات تبلیغات مشرکین باشد، کالای کفر باشد، ممکن است دشمن حربی هم نباشد، در بلنداهای شهر نباید علائم آنها باشد.

در جریان حضرت هود، طایفه حضرت هود اینطوری بودند که ساختمان هایشان را در چشم اندازها میساختند. بگویند فلانی است. تشخص و منیت او، هرکسی قدرتمند تر بود، در قله تر میساخت. در جایی که رفت و آمد ها بود و چشم اندازه ها بود میساختند.

و لاعلينّ بهم كلمتى،

وقتی اینها در جامعه اسلامی باشند، اینها کلمة الله هستند. هیچ نقصی به اینها وارد نیست. هیچ چیزی که برای اینها نفرت ایجاد کند در وجود اینها نیست. وقتی مردم اینها را میبینند، مثل برج هایی میمانند در مملکت اسلامی و نظام اسلامی، که همه نشان میدهد کلمة الله را. ما برج را فقط با چشم نگاه میکنیم. این برجی است که با چشم بصیرت دیده میشود. در چشم انداز جامعه اسلامی، بهترین جاها باید مساجد باشند. بهترین جاها باید موسسات فرهنگی باشند. بهترین جاها باید جاهایی باشد کهانسان را به سمت خدا سوق میدهد. نه اینکه بهترین جاها برای تفریح و هتل و … باشد. باید در چشم اندازها یاد خدا مترائی باشد.

در شهر سازی نیستیم. اما در خانه خودمان میتوانیم این کار را بکنیم یا نه؟ میتوانیم در زندگی خودمان این کار را بکنیم، میتوانیم در نسبت روابط ارتباطی مان این کار را بکنیم؟ این ها شدنی است دیگر.

میگویند در خانه هر کسی خوب است که بهترین نقطه اش را به عنوان مصلی قرار بدهد. مصلی لزومی ندارد که محراب درش بگذارند. جوری باشد که این بهترین نقطه تداعی این را بکند. هر کسی می آید در این خانه، بهترین نقطه اش را میبیند که مکانی است که قرار داده شده است برای یاد خدا. اگر آدم توجه بکند، در جاهای محدود فردی میتواند شروع بکند به تحقق تا سرعت تحقق در بیرون هم پیدا بکند.

در نظان انسان ها حضرات معصومین به عنوان مرکز نظام اسلامی هستند. هرچقدر دشمن مخالفت میکرد، بیشتر اشکار میشد.

ابن ابی العوجا و ابن مقفع نشسته بودند. امام صادق علیه السلام داشت حرکت میکرد. ابن ابی العوجا گفت به ابن مقفع گفت اگر به کسی میخواهی نگاهی بکنی که روحانی است،  نگاه کن به این. ابن ابی العوجا منکر است.

مَا مِنْهُمْ أَحَدٌ أُوجِبُ لَهُ اسْمَ الْإِنْسَانِيَّةِ إِلَّا ذَلِكَ الشَّيْخُ الْجَالِسُ يَعْنِي أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع

وقتی نگاه میکنند، آن انسان العین و عین الانسان آنها هستند. این یک اصطلاح عرفانی است. انسان العین، سیاهی چشم را نسبت به چشم میگویند.

کلمه من بواسطه اینها اعتلا پیدا میکند. بالا میرود. پرچم من با اینها برافراشته میشود. کلمه من با اینها بر افراشته میشوند. اگر توحید بخواهد دیده بشود، تعبیر مرحوم علامه در المیزان است که انبیاء توحید مجسمند. اگر تجرید کنیم از وجودشان میشوند توحید. خدا و توحید اگر بخواهد دیده بشود میشود اینها. نه اینکه اینها خدا هستند. اگر خداوند بخواهد جسم بشود میشود اینها. در جلد ششم المیزان آمده است.

توحید میخواهد همه جهان را پر بکند. مثل همانطور که انبیاء بودند.

اگر چیزی در روایات یا قرآن ذکر میشود، یعنی میخواهد طلب ایجاد کند. حتی اگر جریان معراج پیامبر است میخواهدطلب ایجاد بکند برای بقیه. و الا اگر بین او و خدا بود به تنهایی و امکانش برای دیگران نبود، مطرح نمیشد. خیلی از چیزها هست که مطرح نشده است. ما اصلا خبر ازش نداریم. چون مربوط به ما نیتس. انهایی که مربوط به ما نیست و در کتم عدم و فنا باقی مانده. انچه گفته شده ایجاد طلب است.

کتاب هدایت است. میخواهد بقیه را به سمت این سوق بدهد. این بیان دارد دعوت میکند به آن موطن. نشان میدهد که لاعلین بهم کلمتی، میخواهد مردم همه در این مرتبه قرار بگیرند که همه بشوند لاعلین بهم کلمتی. اما آنها الان اختصاصا به این مزین هستند. بقیه باید به تبعیت و اطاعت برسند.

همه باید زندگی شان جوری باشد که هر کسی نگاه به اینها بکند ببیند توحید مجسمند. این کمالی اتس که میخواهد در استقرار حکومت حضرت ایجاد بشود. شوق به بالاتر پیدا بشود. دیگرانی که مومن نیستند، شوق به ایمان ایجاد بشود. دعوت لفظی نیست. دعوت وجودی میشود و این کشش وجودی است. همه میبینند که کمال را میخواهند و کمال اینجاست. محقق شدنش اینطور است. پوشش هم در کار نیست که ضلالت با کمال پوشانده بشود. این روایت روایت بلندی است:

و لاطهّرنّ الأرض‏

الشموس المضيية، ص: 165

بآخرهم من أعدائى،

تا حالا خصوصیت برای همه بود. برای همه حضرات بود. از اینجا به بعد اختصاصی میشود. زمین تطهیر میشود. تطهیر زمین معنای… ما تطهیر که میگوییم یعنی نجاسات ظاهریه برداشته میشود. اما لاطهرن بهم الارض، تطهیر زمین به چی معنا میشود؟ اشرقت الارض بنور ربها است. اگر مانعی بود که اشرقت لارض بنور ربنا ایجاد بشود، تاریکی در زمین بود، اگر تاریکی نباشد، زمین تطهری شده است. پس تطهیر زمین به کلمه حق و توحید است.

تطهیر از اعدا به کشتن محقق نمیشود. تطهیر اعدا به هدایت محقق میشود. این تطهیر کمال است. رشد است. این تطهیر غلبه نورانیت است. ممکن است نفس ها در سینه ها حبس بشود و کسی چیزی نگوید، اما این تطهیر نیست. تطهیر جایی است که با کمال میل میپذیرند. این ارض ارض وجود انسان هاست. نه ارض بیرونی. وقتی ارض وجودی انسان ها تطهیر شد، ارض بیرونی به تبع ارض بیرونی طهارت و خباثت پیدا میکند. یعنی وجود انسان ها در ان روز طهارت پیدا مینکد به توحید. چطور شهادت به لا اله الا الله نجاست شرک را برمیدارد؟ هر مرتبه ای از توحید که محقق میشود مرتبه ای از طهارت است.

مراتب تطهیری است که در آنجا جای ضلالت نیست. ما یومن اکثرهم بالله و هم مشرکون برداشته میشود. شرک و ضلالت در وجود افراد راه ندارد. طهارت در زمین حاکم میشود. حالا آیا اگر طهارت در زمین وجود حاکم میشود و ما یومن بالله الا و اکثرهم مشرکون، همه در یک رتبه قرار میگیرند؟ نه. در بهشت مراتب شرک نیست. اما مراتب ایمان هست. نظیر آنچه در بهشت محقق است که آنجا حد شرک نیست. اما وجود ایمان مراتب دارد، در دوره ظهور چون شرک رسواست و ضلالت آشکار است، تعبیر روایت این است که چون شیطان مشهود است، دیده میشود، دیده میشود یعنی چی؟ یعنی شیطان در روایات دارد که اراهم و لا ترونی. من آنها را ببینم و آنها را نبینم، اتمثل لهم کیف اشاء. آنها نشناسم. در آن روز شیطان هر صورتی پیدا بکند… چون از جهل استفاده میکرد تا صورت های مختلف پیدا بکند. چون نور وجودی اینها بالا رفته است، وقتی نور وجودی بالا میرود، تمام پرده های شیطان دریده شده است. به هر صورتی که بخواهد خلل ایجاد بکند رسواست. دیده شده است. خیلی از ما پلیدی شیطان را نمیدانیم و نمیبینیم. علم حصولی داریم به بدی. علم حضوری نداریم. اگر ببینیم این فعل بدی اش چقدر است،… هیچ کسی خودکار را نمیکند در چشمش. چون بدی اش را میفهمد. علم حصولی قوی است. کسی ابتداء سم را برنمیدارد سم بکشد. اشتباها ممکن است سر بکشد. اما با التفات نه. در آن روز هیچ کدام از اینها مطرح نیست. جای پنهان کاری برای شیطان نیست. از اعداء من پاک میشود. منتها ارض ارض قلوب است. ارض انسانیت است که این مهم است.

و الا کشتن مشرکین و سکوت بقیه، این کمال نهایی هدایتی که میخواهد در عالم محقق بشود نیست. ممکن است با زور بتوانند این کار را بکنند. اما کمال و رسوایی شرک محقق نشده است. حقیقت کار نرم افزاری است. اگر سخت افزاری هم هست به تبع است و به عرض. نه بالذات. نمیگوییم قتال نیست. آدم های لجوج هم ممکن است در کار باشند، اما تعداد عنود و لجوج خیلی کم است. آنجا قتال هم میخواهد. اما عمده مردم هدایت میشوند. اگر در لشگر دشمن قرار میگیرند از روی جهلشان است.

و لامكّننّه [خ ل: و لاملكنّه‏] مشارق الأرض و مغاربها،

مشارق و مغارب میشود ارض وجودی او. یا اینکه مالکش میکنیم. مالکیت بر کشش های قلبی است. نه سطوت و زور. آن کمال نهایی نیست.  تملیک و مالکیت و تمکین و مکنت، در نظام وجودی انسان هاست. هو الذی ارسل رسوله بالهدی است. زمین که اشراق به نور رب داشته است. اینکه متصل است. پس اشرقت الارض بنور ربها کجاست؟ ارض قلوب است. طلوع خورشید من مغربها، طلوع خورشید از مغرب. چون طلوع خروشید از مشرق است. میخوانیم ان شاء الله.

تمام افق ها را ، مشارق ارض و مغارب ارض، یعنی تمام افق قلوب را، د رتمام نظام عملی و ادارکی اش که مشرق و مغرب است. تعبیراتی است که در روایات دیگر تفسیر آمده است، ارض به تبع مشارق قلوب، نورانی میشود و تحت سلطه قرار میگیرد. اگر در نظر بگیریم … وقتی ابوسفیان فتح مکه میخواهد بشود، میگوید بر دل ها حکومت میکند. سرزمین نمیخواهد. ارض جغرافیایی ارزش ندارد. اگر ارزش داشت انبیاء باید همه حاکم میشدند. و اینها شکست خورده بودند. اگر ارض جغرافیایی اهمیت پیدا میکند به تبع است. به لحاظ اینکه این حقیقت را میخواهد توسعه بدهد، ارض جغرافیایی هدف میشود. هدف نهایی ارض دل هاست. آن مسیر یک راه خاص خودش را دارد. اگر گفتیم ارض جغرافیایی هدف نهایی است، اساسش بر شمشیر و غلبه و قهر میشود. اما اگر آن هدف نهایی باشد، شمشیر و .. . لازم است برای رفع موانع

اینکه در روز ظهور انسان ها میخواهند به کمالی برسند که همه با اختیار به سمت توحید بیایند، ببینید چقدر متفاوت میشود د رهدف گذاری و نگاه و … تا جایی که میگوییم میخواهد سلطه ایجد بشود … این ملک بودن تبعش است. جزئش است. وقتی بر دل ها حاکمیت پیدا شد، ملک هم هست. مطیع هم هستند همه. این غایت قریب و نزدیکش است.

آنی که در نظام تکوین همه ساجد او هستند، میخواهد در نظام تشریع محقق بشود. کل شیء خاضع له. کل شیء خاشع له. باسمائک التی ملأت ارکان کل شیء، از جمله این شیء انسان است. این تطابق میخواهد محقق بشود که هر فردی ببیند که خداوند سرتا پای او را پر کرده است. این باید محقق بشود. ارض قلوب باید اینطور فتح بشود.

و لاسخّرنّ له الرّياح،

همه بادهایی که در نظام بیرونی است تحت تسخیر اوست. بادهایی که جذبه های قلوب است، همه تحت تسخیرند، همه یک نواخت وزیده میشود، ریح و ریاحی به عنوان جذبه شیطانی در کار نیست. لاسخرن له الریاح. به موقع باریدن بارش ها برای نفعی که در عالم ظاهر هست شان آن مسئله حساب میشود. ولی نگاه کلان این است که اگر به موقع باران بیاید و رفاه ایجاد بشود، رفاه نگاه نهایی دین است؟ نه. یک لازمه کار است. لاسخرن له الریاح، نشان میدهد که چه تسخیری است که دارد اینجا تبیینش میکند. ریاح در روایات ما نشانه جذبه ها هستند. تعبیر به نفحات. الا ان فی ایام دهرکم نفحات. اینها همه برای این است که میخواهد انسان را جذب بکند به سمت باطن عالم. برای او همه ریاح تحت تسخیرش هستند. شیاطین از جذبه ها نمیتوانند استفاده بکنند. جذبه شیطانی اگر باشد… همانطور که میگوید به شهاب ثاقب رانده میشوند، در قلوب بخواهند جذبه ایجاد بکنند به شهاب ثاقب رانده میشوند.

آن تطهیری که جذب بکند، کار نرم افزاری خیلی سخت است. این کار نهایی است. هرچند که آن جزء لازمه کار باشد. اگر جایی اهل عناد باشند لازم است او کشته بشود. نفی قتال نیست. قتال راهکار نهایی نیست. اگر قتالی صورت میگیرد برای از بین برده مانع است. کسانی کشته میشوند به دست حضرت که هیچ راهی برای هدایتشان باقی نمانده باشد. کسانی که به عناد و لجاج محض رسیده باشند کشته میشوند. هر استعداد هدایتی باشد به فعلیت میرسد.

در دوران قیام حبس و قرنطینه داریم. اما در دوران استقرار حاکمیت دیگر…

و لاذلّلنّ له السّحاب الصّعاب،

ابرهای سخت، ابرهایی که به راحتی تحت تسخیر نمی آیند، تحت ذلت او قرا رمیگیرند. یعنی کاملا تحت تسخیر او هستند.

الرقاب الصعاب دارد در نسخه بدل. گردنهایی که صعب و سرکش است. گردنکشان. کسانی که گردن کش بودند و زیر بار نمیرفتند، ذلیل میشوند. قدرت سرکشی و سر افرازی ندارند. آنها هم دنبال سوراخ موش هستند که در بروند.

اوایل انقلاب، امام میفرمود این انقلاب مستضعفین بود، پولدار ها میخواستند نشان بدهند ما مستضعف هستیم. میگفتند ما هم مستضعف هستیم. یک ارزش شده بود.

این ذلیل شده است. این خودش باور ندارد. اما این ذلت است برایش که اینطور اظهار بکند. با اینکه قبول ندارد… آنجا این حقیقت آشکار میشود.

سحاب صعاب بیانی د رروایت دارد که خیلی زیباست. وقتی به بعضی از انبیا پیشنهاد داده شد که کدام ابر را میخواهید، انتخابشان السحاب السهل بود. نه السحاب اصعاب. میگفتند هر کسی قدرت ندارد بر سحاب صعاب سلطه پیدا بکند. به خیلی از انبیاء سابق وقتی پیشنهاد میشد نمیپذیرفتند.

رقاب صعاب ذلیل میشوند در خدمت حضرت.

و لارقينّه فى الأسباب،

چقدر زیباست این. در نظام سببیت ها، همه اسباب تحت سلطه او قرار میگیرند. همه اسباب تحت سلطه او قرار میگیرند. رق او هستند. بیان این است که همه اسباب، یعنی همه آنچه که در نظام هدایت گری لازم است، تحت سلطه اوست. جان آن مخاطب، دل مخاطب، پیام هدایت، جذبه ربوبی، همه آمده و تحت سلطه است. همه اسباب هدایت تحت سلطه است و همه به یک سو طلب میکند و میخواند. جان مخاطب هم در اختیار این پیام است. این پیام با جان آماده چه میکند؟ خیلی زیباست.

آیا این وظیفه امروز ما را سنگین نمیکند که اگر قرار است اینگونه هدایتگری محقق بشود، این باور را به دین داریم؟ که ما قرار است جلودار باشیم؟ اگر میگوییم ظهور تاخیر می افتد و محقق نمیشود، چندتا از ما باور داریم که دین یک همچنین اری ازش می آید. حقیقت دین اینگونه است که این هدایتگری برایش امکان پذیر است. اگر جان ارتباط برقرار نمیکند برای این است که بر این دین پوسته های نا مناسبی پوشیده شده است و گاهی آن جان ران علی قلوبهم. زنگ زده است. اینطور شده است که این دو با هم چفت نمیشود. اول زنگ زدگی خودمان را برداریم. گاهی چیزهایی به دین بسته ایم که زیبایی های دین نشان داده نمیشود. چقدر باید درس بخوانیم و عمل بکنیم تا باورش در مان ایجاد بشود.اینطور نیست که انا ههنا قاعدون و تو و خدایت بروید بجنگید.

و لأنصرنّه بجندى، و لامدّنّه بملائكتى، حتّى تعلو دعوتى، و تجمع الخلق على توحيدى، ثمّ لاديمنّ ملكه، و لاداولنّ الأيّام بين أوليائى الى يوم القيامة.»[180]

 

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 54” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید