بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین والصلاه و السلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین

خب یک بحث روایی مختصری از بحث سابق مانده بود که فقط اشاره می کنیم انشاء الله به بحث و چون شان نزول است فقط اشاره می کنیم و عبور می کنیم به بحث بعدی انشاء الله بحث بعدی به یک نتایجی برسیم، در بحث روایی که درانتهای آن بحث سابق در رابطه با خمر و میسر بود و بحث مربوط به نکاح مشرکین و مشرکات بود در آنجا دارد که در مجمع البیان این آیه نازل شد در رابطه با مرثد بن ابی مرثد که پیغمبر او را برای امری به مکه فرستاده بود تا بعضی از مردم مسلمان آنجا را برگرداند، بیاورد به مدینه و چون آدم شجاع و قوی هم بود، زن ها به او مایل بودند از جمله یک خانمی که قبلا خلاصه معشوقه او بوده فدعته‏ امرأة که او را دقیقا اظهار میل کرد به او که من خلاصه آماده ام که همسر تو بشوم با توجه با آن سابقه ای بالاخره علاقه ای هم که قبل از اسلام داشته بالاخره این ولی خب این متعبد بود گفت: من بروم اجازه بگیرم ببینم پیغمبر چی می فرماید؟ وقتی برگشت از پیغمبر سوال کرد که آیا می توانم در حقیقت او را به ازدواج خودم در بیاورم ؟ این آیه نازل شد که نه نمی شود، مشرکات را در حقیقت چیکار کرد؟ َ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ[1] این تعبیر همین کفایت کرد چقدر آدم متعبدی هم بوده در آنجا بالاخره این کار دست خودش نداد مثل مسئولین بلاخره لغزیده نشد از آن مسئولین محکم بود این یک شان نزول برای نزول آیه است[2]. شان نزول دیگری را نقل می کنند در رابطه با عبدالله بن رواحه، عبدالله بن رواحه البته می دانید که از شهداء بعد از شهداء خلاصه اسلام می شود در جنگ موته، در جنگ موته که عبدالله بن رواحه بعضی می گویند فرمانده اول بود ، بعضی ها می گویند فرمانده دوم بود فرمانده  اول چه کسی بود؟ بعضی می گویند: جعفر بن ابی طالب فرمانده اول بود و عبدالله بن رواحه هر دو شهید شدند و هر دو در آن جنگ شهید شدند، فرمانده سوم هم شهید شد فرمانده چهارم توانست لشگر را برگرداند با یک ترفندی لشگر را برگرداند از جنگ موته اما در عین حال عبدالله بن رواحه در جنگ موته شهید شد، این سرگذشت در رابطه با عبدالله بن رواحه هست که دارد که ناراحت شد عصبانی شد یک سیلی به گوش کنیزش زد بعد خیلی پشیمان شد آمد پیش پیغمبر عرض کرد که من خلاصه حالم منقلب شده بود  فقال له النبي صلى الله عليه و سلم:” ما هي يا عبد الله بن رواحة؟” قال: يا رسول الله هي تصوم می گفت آن چه طوری بود خانم ؟ چگونه است این وضعیت آن خانم؟ می گوید: این اهل روزه است اهل نماز بوده این خانم کنیز و اهل در حقیقت شهادتین مسلمان بوده فقال:” هذه مؤمنة این از خصوصیات یک کنیز با ایمان هست فقال عبد الله بن رواحة: فو الذي بعثك بالحق چون این گونه بوده و من اشتباه کردم و نمی خواستم و این مومنه ای بوده و این کنیزش بوده زدم لأَعتقها و لأَتزوجها من او را آزاد می کنم و با او ازدواج می کنم  ففعل، فطعن عليه ناس من المسلمين، که به او طعن می زدند که تو با یک کنیز چون بالاخره شخصیتی بوده برای خودش به او طعن می زدند که تو با یک کنیز ازدواج کردی  فقالوا: تزوج أمة و كانوا يريدون‏ أن‏ ينكحوا آنها میل داشتند با مشرکین که شخصیت دارند ،صاحب درجه و منزلت هستند این را چیز می دانستند لذا آیه نازل شد که نه این امه مومنه اولی و بلکه متعین است اگر بنا باشد بین این دو تا و آن مشرکه در حقیقت نزد خدای تبارک و تعالی مردود است این دو

یکی از حاضرین: چرا فرمودند مشرکین؟[10] چرا نمی گویند مشرکات؟

استاد: الی المشرکین جمع می دونید که وقتی که مشرکین که می آید بعد بخواهند غلّبه بدهند هر دو را استعلایعنی الی المشرکین یعنی نکاح با مشرکین را  نکاح با مشرکین یعنی قوم مشرکین را یعنی قوم مشرکین را و این غلّبه مانع ندارد و تو آیه آمده، تو آیه صریح آمده که مشرکات و ينكحوهم رغبة في أحسابهم [3]حسب و نسب آن ها برای آنها مهم بود نه ایمان، خدای تبارک و تعالی ایمان را در قبال حسب و نسب چی دیده؟ اگر قرار هست بین اختیار ایمان باشد یا حسب و نسب، ایمان را اولای از حسب و نسب دیده البته ایمان با حسب و نسب چی هست ؟ اولویت دارد ایمان با حسب و نسب البته اولویت دارد اما ایمان در مقابل حسب و نسب ایمان اولی است که این هم در حقیقت یک شان نزول هست و شان نزول های دیگری هم اگر بیاید هیچ مانعی ندارد ممکن هست چند واقعه اتفاق افتاده باشد یک آیه نازل شده باشد یا نه یک آیه در مورد چند واقعه چی شده باشد؟ متعدد در حقیقت وارد شده باشد و پیغمبر تلاوت کرده باشند ولی یک آیه باشد این ها همه امکان پذیر هست لذا ایشان تنافی نیست . این تا این جا بحث های دیگه روایی هم می ماند دوستان اگر مایل هستند یک بحثش از جمله ازدواج با اهل کتاب را از آیت الله جوادی ذیل تسنیم آوردند من آن جلسه آوردم خواستم بخوانم ولی دیگه وقت نشد که چه طور می شود که مردی که مسلمان با زن کتابی و یا مرد کتابی با زن مسلمان موقت یا دائم این ها را دیگر خود شما دوستان آنجا رجوع بکنید در آیه بعدی

یکی از حاضرین: تفاوت الجنه با جنتی که خدای متعال می فرمایند چگونه هست؟

استاد عابدینی : بستگی دارد به قرائنی که می آید الجنه گاهی به عنوان عموم الجنه هست که اطلاق دارد جنتی که می آید جنت خاص هست یعنی بین آنجایی که در حقیقت باصطلاح به یاء اضافه شده جنتی در حقیقت اختصاص پیدا می کند بعضی می گویند به جنت ذات که جنتی هست گاهی بعضی می گویند نه اگر جنت ذات هم نگیریم جنت در حقیقت چی هست؟ جنت اختصاصی هست که آنجا آن شخص اختصاصا با خدا ارتباط دارد آن جنتا با این که جنت هست اما آنجا به غیر از آن توحید هیچی برایش آشکار نیست یعنی آن جنت برای او جزء اعظم جنت است حالا این جا خلاصه کدام یک بود مگر؟

یکی از حاضرین: الجنه داشتیم سوال کردند.

استاد عابدینی : الجنه را به عنوان اطلاقی ورود به مطلق جنه گرفتند منتها اگر جایی الجنه به عنوان تفخیم بیاید که عظمت بیاید البته آن چی می شود؟ او در حقیقت بدون هیچ قید می شود، بدون هیچ قید شد همه مراتب را شامل می شود مثل آن لا به شرط قسمی می شود اگر به صورت تفخیم بیاید اما یک موقع هست نه به صورت تفخیم نیست الجنه بدون قید آمده نه عنوان تفخیم با قرائن کنارش اگر دیده بشود البته آن الجنه مطلق هست الجنتی که انسان داخل می شود همه را شامل می شود چون قصد نبوده که تعیین کنند که جزا چی هست؟ فقط مطلق جنت را خواستند در جزا بیان کنند که جنت جزایی اما آن جایی که قیدی باشد توجه باشد که می خواسته نشان بدهد که کدام جنت است و الجنه آورده باشد آن نشانه عظمت آن الجنه است که به عنوان لا به شرطی است که لا به شرطی اش یعنی همه مراتب جنت را دارد آن به عنوان باشد.

یکی از حاضرین:  بعضا الجنتی هم می شود؟

استاد عابدینی : آن وقت اگر الجنه به آن عنوان باشد آره اگر به آن عنوان باشد منتها جنتی در حقیقت خودش این اختصاص ، اختصاص می رساند که توی آن اوج هست دیگر اگر اوج شد آن موقع این ها می توانند با هم چی داشته باشند؟ چون هر چی بالاتر می رود قید ها در نظام کمالی هر چی بالاتر می رود سعه پیدا می کنند اگر جنتی شد جنتی آن وقت مسابق با الجنه می تواند باشد جنتی می تواند با آن قید الجنه می تواند چون چی بالاتر می رود اضافه به نحو اضافه به اطلاق بشود چون جنتی اضافه به اطلاق است اطلاق وجود است آن می تواند در حقیقت عظمت اطلاقی پیدا می کند آن وقت الجنه اگر اطلاق باشد می تواند با جنتی که اضافه به یاء شد تسابق پیدا کند بسم الله الرحمن الرحیم «وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ ۖ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ ۖ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ يَطْهُرْنَ ۖ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ »« َنِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّىٰ شِئْتُمْ ۖ وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ»[4] این آیه شریفه که توی نگاه اول گاهی به نظر ما می آید که خب  دیگر این به ما چه ربطی دارد؟ این را خانم ها بخوانند ولی الان مرحوم علامه یک بحث خوبی در رابطه همین آیه انشاء الله مطرح می کنند که می بینیم که بحث هایی که روش بحث ایشان این است که از یک جزئی شروع می کند و این را می برد تحلیلش می کند به یک در حقیقت مفهومات اولیه می رساند و بعد از آنجا ترکیبش می کند دوباره می آورد تا در حقیقت به تمام جزئیات مرتبط می کند این بحث را می برد منظومه اش می کند یعنی از یک بحث جدا تحلیلش می کند می برد به اولیات، اولی که شد عام می شود به امور دیگه مرتبط می شود از آنجا این را تحلیل می کند یک منظر دیگری به بحث ایجاد می شود که این باعث می شود که بحث مرتبط می شود به منظومه چی دیده بشود؟ منظومه همه احکام دین دیده بشود حتی همین را توی بحث توحید هم می برد یعنی از همین جا تا بحث توحید هم کشیده می شود این هنر کسی هست که می تواند تو مسائل و احکام و جزئیات و فروعات بحث را ببرد تحلیل کند و بعد دوباره ترکیب کند تحلیل بردن به اولیات، ترکیب دوباره رجوع به چی؟ به تعینات این رفت و برگشت اطلاق و تعین تحلیل و ترکیب یکی از کارهایی است که ذهن انسان را باصطلاح می پرواند، به روش حل مسئله آشنا می کند و بعد هم ارتباط بین مسائل ایجاد می کند از جمله این آیه شریفه است ، ایشان اولا بیان می کند که این جا سوال شده که يَسْأَلُونَكَ این جزء سوالات هست، علت این که این جزء سوالات است يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ چون در تورات و انجیل و در حقیقت مکاتب دیگر احکام در رابطه با باصطلاح حائض خیلی مختلف بود از شدت برخورد با حائض در خلاصه دین یهود تا رها بودن و مطلق بودن ارتباط هیچ قیدی نداشتن در خلاصه مثل دین نصاری تا در حقیقت بعضی از شدت ها در بین عرب که در حقیقت بعضی شدت ها را قبول کردند تا حد وسطی که اسلام می فرماید: که ارتباط به لحاظ آن ارتباط خاص اشکال دارد اما بقیه ارتباطات آزاد است، دین یهود می گفت: هر نوع ارتباطی یعنی اصلا باید با زن کلا قطع رابطه کرد در چی ؟ در خلاصه دوران حیض، یهود با شدت تمام این را مطرح کرده لذا چون این به عنوان مختلف مطرح بود نسبت به ادیان مختلف این جا آن مردم سوال داشتند که نظر دین اسلام نسبت به جریان در حقیقت حائض چگونه است؟ آیا آن نظر تند یهودی است یا نظر مثلا رها بودن از قید نصاری است یا نظری است که بعضی از اعراب به تبع یهود داشتند در یک مرتبه ای از شدت یا نه حتی نظر بعضی از مشرکین که مستحب موکد می دانستند می گفتند چون یعنی این طرفش هم بوده مستحب موکد می گفتند: تو حیض خلاصه باید ارتباط باشد می گفتند چون اگر بچه جنگ آور می خواهی و خونخوار می خواهی چون خیلی برای آنها مطلوب بود توی این دوران باید نزدیکی بشود تا آن بچه خونخوار به دنیا بیاید اگر این بچه را به قول چون خودشان این قدر جنگ آور بودن و خون ریز بودن برای آنها مطلوب بود این ها توی این دوره ویژه در حقیقت توجه داشتند یعنی این همه نظر بوده بین این ها لذا سوال می کردند که کدام یک از این ها يَسْأَلُونَكَ پس جزء سوالات بوده چون خیلی مسائل مختلفی ذیلش مطرح بوده.

یکی از حاضرین: دین یهود و مسیح اختلافات آن ها را چطوری بیان کرده؟

استاد عابدینی : دیگه ما دین یهود را نمی توانیم جدا بکنیم از آن اما توی آیات قرآنی به دست می آید که نحوه بیان به گونه ای است که ابتداً کسی فکر می کند همان است که دین یهود گفته است من احساسم این است که این را با احساس خودم می گویم که همان طوری در قرآن آمده مثلا آمده وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ ۖ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ ۖ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ َاین وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ و فَاعْتَزِلُوا توی نگاه اول می آید چی هست؟ کلاکناره بگیرید و از آن ها در حقیقت نزدیک نشوید تو یهود هم همین عبارات احتمالا آمده اما آنها به قرینه اختصاصی که با در حقیقت با قرائن بعدی می آید که این منظور کناره گیری و در حقیقت عدم ارتباط منظور ارتباط خاص هست نتوانستند جمع کنند لذا همین را گرفتند و کل در حقیقت جدا شدن را لذا ممکن است که تو آیات آنها و تو کتابشان این طور وارد شده اما آن تخصیص را ندیدند که منظور از این با قیدی که آمده و هنوز هم منقطع نشده و این را در حقیقت منظور و منعقد کرده بر آن رابطه خاص این دیده نشده منتها علت این که خیلی با تاکید هم آمده این است که ببینید معلوم می شود که از جهت وجودی آثار تکوینی و تشریعی زیادی بر آن بار است لذا ارتباط با زن در اسلام هم در آن باصطلاح موقع و آن ارتباط خاص نه فقط حرام موکد هست بلکه در حقیقت چی هست؟ حد هم دارد بلکه حدش هم تقریبا طوری است که کانَّه نازله باصطلاح چی حساب می شود؟ نازله زنا محسوب می شود یک چهارم زنا حد دارد [20] تعزیر دارد و نه تنها تعزیر دارد و حرام موکد است بلکه کفاره هم دارد به حساب باید خلاصه آنجا چی هم بدهد؟ اگر در روزهای اول باشد یک دینار است و اگر در روزهای وسط باشد نصف دینار است و اگر در روزهای آخر است ربع دینار باید چی بدهد؟ یعنی معلوم می شود این قدر شدید است که این همه احکام پی در پی علاوه بر حرمت بر آن وارد شده لذا آن شدت را اگر تو جایی خوب جمع نکنند و نتوانند تبیین بکنند کشیده می شود به این که بگویند مطلقا کناره گیری حتی در خلاصه خوردن، آشامیدن و حتی در ارتباط با گفتار این ها چی بودند؟ می گفتند زن باید از ایشان کناره گیری کرد هنوز ما وارد چیزی نشدیم سوال از چی هست؟

از حاضرین: چرا قرآن بعد از توحید و عدم شرک و این ها این قدر مسائل ریز بعد به ظاهر جزئی خانواده را می پردازد ولی در بقیه امور این طوری نیست یعنی از این که بچه ها یک موقع در بزنند وارد بشوند از این که طلاق این طوری باشد، ازدواج این طوری باشدريال در ایام حیض همین طوری چیزهای مختلف خانواده را قرآن خیلی

استاد عابدینی : خب دیگر این جا هم فقط بحث خانواده نبود از بحث جهاد شروع شد، بحث انفاق شروع شد، بحث انواع بحث ها یتما ببنید شروع شد در این جا ببنید ارتباطات نظام ارتباطی اسلام جزء مهم ترین نظامات در حقیقت اسلام است که در حقیقت روی آن خیلی قوی و غنی وارد شده نظام ارتباطی حالا نظام ارتباطی بعضی از آن با ارتباط یتما و مساکین و در حقیقت اطعام و ایتاء زکات است توی نظام ارتباطی گاهی به این عنوان است گاهی نظام ارتباطی بر اساس نظام خانواده و ارتباط است یعنی چون نظام ارتباطی و سبک زندگی توحیدی در نظام ارتباطی خودش را خوب نشان می دهد مسائلی که آمده در آیات مختلف در کنار توحید این سبک زندگی توحیدی است یعنی آن سبک زندگی که نازله توحید است تو نظام ارتباطی خودش را نشان می دهد لذا به این مسائل هم در این جا چه تو ازدواج با مشرکین دیدید که بحث توحید بود دیدید که آنجا بحث اصلا ایمان و شرک بود یعنی اگر توحید بخواهد توی زندگی عملی بیاید می شود در حقیقت چی ؟ ازدواج در حقیقت آیا با مشرک می شود؟ مومن نسبتش با شرک چه نسبتی می شود؟ ازدواج ها چگونه می شود؟ آن همان با نازله توحید است اگر می خواست توحید را به عنوان یک مفهوم فقط بیان کند البته خلاصه کاری به این ها نداشت اما توحید را به عنوان یک حقیقت مصداقی می خواهد نشان بدهد، لذا عموم مردم توی زندگی خودشان با توحید باید محشور باشند تا برسند به آن حقیقت توحید لذا مسائل ارتباطات خیلی مهم است، این جا هم همین طوری هست چون اساس زندگی بر اساس تولید تولید نسل و نوع است خدای تبارک و تعالی این ارتباطی را که وحدت در کنارش دیده می شود و تولید و بقاء نو در کنارش دیده می شود را به عنوان یکی از اساس در حقیقت زندگی انسانی دیده و نسبت به آن حکمش را دارد بیان می کند که به بهترین وجه محقق بشود، لذا به خطر افتادن نسل است اگر این احکام محیض به موقع چی باشد؟روشن نباشد، لذا این خودش این ها همه سبک نازله زندگی توحیدی است، بعد می فرماید که چون من یک خرده عجله دارم که این بحث را به یک سرانجامی برسانیم از دوستان خواهش می کنم دیگر فعلا سوال نکنند، تا این را جلو ببریم حالا یک مقدار سوال نکنند تا یک مقدار جلو ببریم، ایشان می فرمایند که پس سوال در این جا محقق شد و يَسْأَلُونَكَ که این نشان می دهد اختلاف اقوال بوده در مسئله ، دومین نکته ای که در جا مطرح این است که يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ ۖ قُلْ هُوَ أَذًى المحیض ، محیض را که معنا کردند محیض به معنای که در حقیقت باصطلاح مثل حوض که یک ورودی دارد یک خروجی دارد سیلان و فیضان را در حقیقت با ابتیض حیض در حقیقت به معنای همان مصدریش به معنای چی به کار برده می شود؟ به معنای سیلان و در حقیقت فیضان همچنان که در این خون تراوش دارد و ذره ذره بیرون می آید این سیلان و فیضان در مثل حوضی که یک ورودی دارد و یک خروجی دارد به همین معنا دیده شده پس حیض و حوض هر دو جامع دارند که این ها به هم مرتبط می شوند جامع دارند باصطلاح این حَیَض است آن حَوَض است اما در عین حال معنای جامع دارند که هر دو به لحاظ آن ورودی و خروجی زیاد توی لغتش گیر ندهم برای شما که این ها را خود شما هم می توانید مطالعه کنید در معنای اذی که آمده اذی بعضی خواستند به معنای ضرر معنا کنند که بگویند که قُلْ هُوَ أَذًى یعنی برای خانم ها این یک ضرری است در حالی که مرحوم علامه می فرمایند به قرینه آیات متعددی که آمده که امکان ندارد معنای اذی ضرر باشد بلکه معنای اذی معنای رنج است معنای در حقیقت ناملایم است که این جا می گوید پس عَنِ الْمَحِيضِ ۖ قُلْ هُوَ أَذًى این یک رنج و ناملایمی است این رنج و ناملایم فقط هم برای خانم ها نیست بلکه برای آقایان هم هست یعنی برای خانم ها نحوه ای از رنج است برای آقایان نحوه دیگری چون آن هم از منافعی که برای او بوده چی می شود؟ در خلاصه محرومیت قرار می گیرد بلکه بعضی از آقایان خلاصه بیشتر شاکی هستند از خدا که چرا خانم ها این طوری هستند تا خود خانم ها که احکام برای آن ها در حقیقت بار می شوند و می خواهند انجام بدهند، لذا رنج برای هر دو هست این رنج  هم پس اختصاص فقط به خانم ها ندارد با این احکامی آمده به آقایون هم سرایت می کند، مرحوم علامه چند تا آیه آورده که أَذًى نمی تواند به معنای رنج باشد آیات دیگری هم البته هست مثلا ایشان آورده که  لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلَّا أَذىً [5] این ها نمی توانند به شما ضرر بزنند که کفار و مشرکین نمی توانند به شما زیان برسانند مگر در حقیقت یک رنجی برای شما فراهم می کنند، یک در حقیقت یک سختی برای شما فراهم می کنند اما ضرری به شما نمی توانند بزنند مشرک کمتر از آن است که بتواند به مومن چیکار بکند؟ به ایمان مومن ضرری برسانند اما می تواند رنج برای مومن فراهم بکند رنج یعنی سختی می تواند کار را سخت تر بکند یا در إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ[6] کسانی که خدا و رسول را اذیت می کنند خب معلوم است که نمی توانند به خدا ضرربزنند که اگر می توانستند به خدا ضرر بزند اما می توانند مانع تحقق احکام الهی بشوند این رنج هست برای مومنینی هست که می خواستند و رسولی هست که می خواسته چی بشود؟ تحقق پیدا کند پس معنای عذاب به معنای رنج و ناملایم است اگر در مورد محیض به کار رفته که این اذی است و این رنج است چرا؟ چون ذکر می کنند که این خونی که باصطلاح در بدن این خانم بوده وقتی که برای شستشو رحم به کار گرفته می شود تطهیر رحم یا برای تغذیه در حقیقت مولودی که در آن جا هست در رحم هست برای آن بچه ای که در رحم هست به کار گرفته می شود یا برای تبدیل به شیر به کار گرفته می شود این خونی که جدا می شود از مسیر عادی جدا می شود از مسیر عادی تو مسیری قرار می گیرد که یا برای تطهیر رحم هست که دورانی هست که رحم دارد چی می شود؟ خودش را دوباره شستشو می دهد آماده می کند برای در حقیقت این است که آماده برای بچه دار شدن یعنی این آمادگی بعد آمادگی هست یا برای آن شیری است که غذایی است که برای فرزندی که در رحم مادر هست به کار گرفته می شود در دورانی که فرزند در رحم مادر هست و یا تبدیل به شیر می شود در دورانی که بچه در حالت چی هست؟ شیر می خورد یعنی این سه فرایندی که برای این خون هست که تفسیر شده و بیان شده این سه فرآیند در حقیقت این برای خانم به واسطه خونی که از مسیر عادی جدا شده و دیگر آن مسیر طبیعی خودش را ندارد چون مسیر طیبعی خودش را ندارد یک در حقیقت ناملایم است که حالا اگر به صورت وقتی باشد که دفع می شود از این خانم بالاخره احکام خاصی برای آن دارد ، برای آن در حقیقت رنج خاصی را درد این به این عنوان است که تعبیر کردند پس فالظاهر أن الأذى هو الطارئ على الشي‏ء غير الملائم لطبعه  که آن با طبیعت اولی سازگار است طبیعت اولی چی بوده؟ طبیعت اولی می تواند خون توی رگ ها جریان داشته باشد و چه بکند؟ همین طور رفت و آمد بکند دوباره تفصیه کند اما این غیر ملایم به طبع است یعنی جدا می شود از این مسیر طبیعی به کار گرفته می شود در مسیری که بعد از او دفع می شود دیگر توی مسیر طبیعی خودش نمی چرخد بلکه یا در حقیقت غذای بچه می شود در رحم یا شیر می شود بعد از در حقیقت تولد یا در حقیقت تطهیر می کند رحم را و دفع می شود در هر صورت از بدن مادر چی می شود؟ این خارج می شود مسیر طبیعی این نبود که خارج بشود این غیر ملایم به طبع هست یعنی آن طبیعت اولی خودش حرکت در مدار در حقیقت چی بوده؟ باصطلاح همان مادر بوده بعد ایشان می فرماید که و تسمية المحيض أذى على هذا المعنى لكون هذا الدم‏ همین بحثی هست که عرض کردم برای شما دیگر خود شما می بینید که این باصطلاح سه تا مسئله ایشان منصرف می کند بعد می فرماید می گوید اگر که باصطلاح بعضی ها گفتند که اذی یعنی ضرر می گوید اگر به معنای ضرر هم معنا بکنیم یعنی به این معنا می شود اگر اذی را آن هایی که گفتند: ضرر به معنای ضرر معنا هم بکنیم معنای آن این می شود که در دورانی که خانم این گونه هست که حائض است نزدیکی با او باعث ضرر در حقیقت به خانم هست چرا؟ علتش این است که رحم در حال در حقیقت چی هست؟ شستشو و تطهیر است و اگر در این موقع نزدیکی صورت بگیرد آن روند عادی که باصطلاح داشت این داشت محقق می شد متوقف می شود و ضرر به آن رحم می خورد و این در نهایت برای آن خانم در حقیقت چی هست؟ ضرر هست اگر کسانی که به معنای ضرر گرفتند قُلْ هُوَ أَذًى به این معنا است که اگر کسی تو آن حالت در حقیقت  این ارتباط را برقرار بکند ضرر می رسد اما اگر أَذىً را به معنای ناملایم و رنج گرفتیم آن کاری [30] به در حقیقت به ارتباط هم ندارد بلکه چی هست؟ مطلقا این نا ملایم هست برای این خانم غیر طبیعی است به لحاظ آن بحثی که عرض شد، خب این هم دنباله اش هم اگر کسانی که می گویند ایشان می گوید ضرر نیست فأجيب بأنه ضرر و هو كذلك فقد ذكر الأطباء أن الطبيعة مشتغلة في حال الطمث بتطهير الرحم و إعداده للحمل، و الوقاع يختل به نظام هذا العمل فيضر بنتائج هذا العمل الطبيعي من الحمل و غيره که این ضرر بعدا به حمل هم محقق می شود اگر تو آن دوران نزدیکی صورت بگیرد . این یک بحثی هست که در حقیقت گذشت، یک بحث دیگر این است که خدای تعالی و تبارک این جا بحث در حقیقت طهارت را که به کار برده طهارت و مقابلش نجاست از الفاظی هستند که این ها در قرآن کریم وقتی به کار برده می شوند مرادفات زیادی دارند، مرادفات زیادی که برای لفظ طهارت و باصطلاح نجاست هست در مثل طهارت انواع لفظ هایی مثل نزاهت، مثل نظافت مثل در حقیقت نمی دانم حالا ایشان چند تا لفظ دیگر هم آورده همه این ها را به عنوان الفاظی که برای تطهیر به کار برده می شود به کار بردند در طرف مقابلش هم نجاست و در حقیقت قذارت و همه این ها خباثت و همه این ها چی شده؟ به کار رفته در مراحل در حقیقت مقابل طهارت پس یک مراحل طهارت داریم، یک مراحل نجاست داریم ، مراحل نجاست و مراحل قذارت مختلف به کار رفته بعد مثل اینکه دو صفحه زدم  رفتم رسیدم به آن یا زود رسیدم به آن؟ دو صفحه ای زدم

یکی از حاضرین: فاعتزلوا

استاد عابدینی : بله فاعتزلوا نساء را رد کردیم یک دفعه ای دو صفحه ای زدم تعجب کردم که من بحثم یک دفعه چه طوری شد؟ این دو صفحه ای رفته خیلی عجله داریم طی صفحه کردیم بعد ایشان بحث فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ را مطرح می کند که فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ ۖ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ این محیض دوم با محیض اول با وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ متفاوت است آن وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ مصدری هست دومی در حقیقت محیض وقت در حقیقت حیض هست لذا تکرار شد و ضمیر نیامد نفرمود فاعتزلوا النساء فیه ،فی المحیض را نفرمود فیه که ضمیر بیاورد چون دو تا معنا هست در این جا لذا فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ یعنی در وقت حیض، در آن زمان حیض ایشان می فرماید پس تکرار این جا لازم بوده پس نمی شد با ضمیر بیاید، این هم علت تکرار محیض هست بعد ایشان بحث اعتزال را مطرح می کند که اعتزال به چه معنا هست؟ می فرماید: الاعتزال‏ هو أخذ العزلة والتجنب عن المخالطة و المعاشرة، يقال: عزلت نصيبه إذا ميزته و وضعته في جانب می گوید اگر بگویی نصیب این را کنار گذاشتم یعنی مثل بشقابی که غذا می ریزند آن بچه گفته بود که قهر کرده بود خلاصه رفته بود کنار بعد حالا یک بشقاب غذا برای آن گذاشتند، گذاشتند کنار نصیبش را می گویم آن هم از آن دور نگاه می کرد می گفت : من که غذا نمی خورم ولی این را برای هر کسی گذاشتید کم هست خلاصه بالاخره نصیبش را کنار گذاشتند این می گوید إذا ميزته و وضعته في جانب‏ بالتفريق بينه و بين سائر الأنصباء بین نسبت های دیگر و آن سهم های دیگر این سهم را جدا کردن این می شود نصیب والقرب که وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ، قرب مقابل بُعد است ما خود مان هم همین طوری هستیم منتها توی زمینه های خودمان این طوری هستیم حالا مال این بچه بوده صاف و صادق گفته ما خیلی با کنایه و اشاره این حرف ها را می زنیم کنایات و اشاره دیگر خیلی باید طرف حکیم باشد چون می خواهیم یک کاری بکنیم به زودی هم نفهمد اما مقصود خودمان را رسانده باشیم و القرب‏ مقابل البعد يتعدى بنفسه و بمن قرب هم تعدی به نفس دارد هم تعدی به مِن دارد هم به مِن دارد این به مِن هست که سر هم آمده و يتعدى بنفسه و بمن، و المراد بالاعتزال ترك الإتيان من محل الدم فقط این جا در حقیقت ترک این رابطه هست نه ترک مطلق لذا ایشان می فرماید: على ما سنبين که آشکار خواهد شد بعد آداب ادیان را می گوید که عرض کردیم خدمت شما یهود شدت دارند، مسیحیت حتی مثلا این قدر شدت دارند که في المأكل و المشرب و المجلس و المضجع همه این ها چی هست؟ تو همه این ها کناره گیری می کنند و في التوراة أحكام شديدة في أمرهن في المحيض، و أمر من قرب منهن في المجلس و المضجع و المس و غيره ذلك که شاید توی اسلام هم نظیری بر این عرض کردم که اگر کسی ارتباط برقرار می کند علاوه بر حرمت چی دارد؟ تعزیر دارد و علاوه بر تعزیر کفاره هم دارد یعنی این نشان دهنده شدت هست دیگر در آن جا هم بود اما این ها این شدت را که دیدند مطلق در حقیقت ارتباط را چیکار کردند؟ این ها نهی کردند پس می خورد که یک اصل ثابتی بین حکمی که در تورات آمده با آنچه که در اسلام آمده ارتباط باشد اما این شدت را این ها نتوانستند موضعش را مشخص بکنند سرایت دادند به همه نوع ارتباط

یکی از حاضرین: هنوز هم بعضا رعایت می کنند تو هواپیماها یک صندلی خاصی برای یهودی ها برای زن ها می گذارند همان جا بنشینند.

استاد عابدینی : این ها دیگر مال کسانی هست که اهل سفرهای خارجی هستند

استاد عابدینی : ما هم خلاصه اصلا تصور این را هم نمی کردیم یک همچنین کاری بکنند که تو سفر حالا این ها چیکار بکنند؟ این را بالاخره ببینید این هم درست هست این را ببینید

استاد عابدینی : بله دیگر یعنی به خصوص بعضی ها که احساس می کنند که چقدر سخت هست سختی آن را احساس می کنند تو ذهن آن ها می ماند می بینند چقدر سخت هست توی ذهن آنها می ماند بعضی دوستانی که سخت هست برای آنها که می گوید این ها دیگر چه کسانی هستند؟

یکی از حاضرین: منظور تو تورات غیر محرف هست دیگر؟

استاد عابدینی : توراتی که تو دست  مرحوم علامه بوده همین تورات هست بوده دست آن نیست که می گوید احکام تورات در همین تورات آمده به این شدت است اما چون همه احکام هم همه چیز هم تغییر که نکرده همه آنچه که الان هم هست در تورات هست همه اش هم که محرف نیست که ما می گوییم تحریف هم در آن صورت گرفته

یکی از حاضرین: برای اینکه زمان نزول را دارد می گوید دیگر؟

یکی از حاضرین: عرب جاهلیت را دارد می گوید.

استاد عابدینی : عیب ندارد این زمان نزول را نمی گوید توراتی که دست باصطلاح ما می بینیم چون تورات غیر از این که به دست ما این طور نیست که یک تورات دست ما رسیده باشد یک تورات دیگری نقل شده باشد نداریم که هر چی که نقل هست الان همین هست که دست ما هست لذا آنها نمی گویند یک چیز دیگری بوده و الان یک چیز دیگری الان می گویند ما طبق همین تورات داریم می گوییم ایشان که در حقیقت تورات این طور آمده یهود هم همین طور الان هم یهود همین طور رعایت می کنند یعنی حکم آن هاست ولی رعایتش را نمی دانم حکمش این هست

یکی از حاضرین: زن را نجس می دانند می گویند هر کسی هم دست بزند به او نجس می شود باید غسل کند.

استاد: بله دیگه این ها دیگر احکامی هست که شدت در حکم را قائل شده اند بله بعد أما النصارى همین را شکر بکنیم که ببینیم که اسلام باعث شده این شدت ها را بفهمیم و أما النصارى فلم يكن عندهم ما يمنع الاجتماع بهن أو الاقتراب منهن بوجه، اصلا هیچ حکمی ندارند در این جا ،هیچ حکمی نیامده و هیچ در حقیقت منعی ذکر نشده چون نیامده فلم يكن عندهم ما يمنع الاجتماع بهن أو الاقتراب منهن بوجه هر چند بعضی ها می گویند که تو نصاری آنجایی که حکمی نیامده باشد حکم یهود ممضاء است اما در این جا معلوم می شود که این ها حکم یهود را هم ممضاء ندانستند اما منعی هم برای آن ندیدند که نصاری این حکم را دارند أما المشركون من العرب فلم يكن عندهم شي‏ء من ذلك غير چیزی در حقیقت نزد آن ها نیست غیر از باصطلاح  مشرکان العرب را دو دسته می کنند غير أن العرب القاطنين بالمدينة آن عرب های مشرکی که در مدینه و حوالی مدینه ساکن بودند سرى فيهم بعض آداب اليهود في أمر المحيض و التشديد في أمر معاشرتهن في هذا الحال‏ همان نزدیک به حکم یهود را رعایت می کردند و غیر این اهل مدینه که باصطلاح بادیه نشینان آن ها بودند که اهل جنگ بودند و جنگ آور بودند ربما كانوا يستحبون إتيان النساء في المحيض‏ خضب مخالفت یهود را می خواستند در حقیقت چیکار بکنند؟ خضب مخالفت یهود را انجام بدهند في المحيض و يعتقدون أن الولد المرزوق حينئذ يصير سفاحا خیلی خون ریز می شود سفاحا ولوعا في سفك الدماء و چون یک حسنی بوده این برای آنها الان همین را می گویند می گویند اگر در آن موقع بسته بشود این در حقیقت چی می شود بچه؟ بچه خون ریز هست یعنی این ها خوب رسیدند به ملاک منتها این ها ملاک را به جای این که قبیح ببینند چی دیدند؟ حَسَن دیدند و به دنبال این بودند و ذلك من الصفات المستحسنة عند العشائر من البدويين.ذلک من الصفات عند العشایر من البدویین در روستاها این را به عنوان چی می دیدند؟ به عنوان یک حُسن می دیدند و كيف كان‏ ایشان می فرماید که هر چی که باشد این در حقیقت فقوله تعالى: فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحِيض‏ همین قرآن هم و إن كان ظاهره الأمر بمطلق الاعتزال‏ اگرکسی باشد اول به این آیه نگاه بکند همان قول یهود از ابتدا چی می شود؟ مرتفض می شود توی ذهن فَاعْتَزِلُوا النِّساء جدا بشوید گوشه بگیرید فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحِيضِ‏، و إن كان ظاهره الأمر بمطلق الاعتزال على ما قالت به اليهود، و يؤكده‏ تازه به این هم خدا کفایت نکرد ثانيا: وَ لا تَقْرَبُوهُن‏ نزدیک هم به ایشان نشوید که این دو تا وقتی که می آید إلا أن قوله تعالى أخيرا فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّه وقتی که منع برداشته می شود در وقت برداشتن مَنع می گوید فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّه که از آن حیثی که امر شده بر آنها وارد بشوید این نشان می دهد منع به چی بوده تعلق گرفته بوده؟ همان حیثی که امر به آن شده بوده که منع را بردارد چون منع بعد از عقیب حضر هست دیگر یعنی باصطلح جواز هست اما این جا که این امر آمده نشان می دهد که آن منع هم بر چی تعلق گرفته بوده؟ (40) این هم در حقیقت فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ‏- و من المعلوم‏ این فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ‏- و من المعلوم أنه محل الدم- قرينة على أن قوله: فاعتزلوا و لا تقربوا، واقعان موقع الكناية لا التصريح. چون قرآن دعبش در این مسئله بر تصریح نیست و آن موضع را نمی خواهد ذکر بکند و بیان بر تصریح ندارد و دعب قرآن بر این نبوده است بلکه دعب عرب بر این نبوده که تصریح به آن موطن داشته باشد این الفاظ لا تَقْرَبُوهُن فَاعْتَزِلُوا با این قرینه نشان می دهد که منظور همان معنای کنایی هست که در حقیقت من محل الدمدر حقیقت ارتباط برقرار نشود

یکی از حاضرین: [چند وقت پیش اشاره کردید خود لفظ فرج 40:51]

استاد عابدینی : آن هم همین طوری هست نه دیگه این ها بر اثر استعمال چی شده؟ مردم منصرفش کردند و بر این ها گرفته شده و الا هیچ کدام از این الفاظ همه آنها کنایه هیچ کدام یک از آنها در حقیقت صریح بر مسئله نیست انشاء الله این بحث را دوباره می آورد  و المراد به الإتيان من محل الدم فقط لا مطلق المخالطة و المعاشرة و لا مطلق التمتع و الاستلذاذ هیچ کدام از این ها را دیگه شامل نمی شود فالإسلام قد أخذ في أمر المحيض طريقا وسطا بين التشديد التام الذي عليه اليهود و الأعمال المطلق الذي عليه النصارى‏ خب این هم چی می شود؟ این هم درحقیقت حکم اسلام می شود بعد ایشان چرا حکم دو تا محیض آمده را ذکر می کند که این هم عرض کردیم تکرار محیض را  که دو معنا هست قوله تعالى: حَتَّى يَطْهُرْن می فرماید که این در حقیقت فَلا تَقْرَبُوهُنَ‏، حَتَّى يَطْهُرْن ، يَطْهُرْن آیا دلالت دارد بر این که انقطاع دم هست ؟ آیا دلالت دارد بر غَسل موضع دم هست؟ آیا دلالت دارد بر وضو؟ یا آیا دلالت دارد بر غسل؟ هر کدام از این اقوالی که ذکر شده امکان دارد بخصوص با ضمیمه باصطلاح فَإِذا تَطَهَّرْن‏ که تَطَهَّرْن دارد بیان می کند حتی يَطْهُرْن را يَطْهُرْن می خورد به انقطاع دم درسته؟ و با بذل موضع دم اما تَطَهَّرْن‏ دیگر به انقطاع دم تنها کفایت نمی کند چون تَطَهَّرْن تطهیری هست که صورت گرفته غیر از يَطْهُرْن هست که پاک شده است؟ آن پاک شدن هست این تَطَهَّرْن طهارتی هست که به اختیار به آن عبد بنده صورت گرفته به اختیار آن زن صورت گرفته پس باید یک فعلی را انجام داده باشد که تَطَهَّرْن‏ معلوم می شود اقلش چی هست؟ غَسل موضع دم این اقلش هست اگه نگوییم غُسل اما احکامی که بر حائض مترتب است بعضی از آنها مترتب بر انقطاع دم هست بعضی از آنها مترتب بر باصطلاح تطهیر هست بعضی از آنها مترتب بر غُسل هست یعنی هر کدام از این ها احکام خاصی را دارد پس هر اما این رابطه ویژه که در این جا مقصود بوده که در حقیقت وارد شدن بر آن خانم ها هست بعد از منع دقت می کنید؟ آن در حقیقت حکمش تو نظام فقهی بر چی محقق می شود؟ بر وجود غُسل نیست بلکه در حقیقت بر انقطاع دم کفایت می کند آن که در حقیقت ذکر کردم بعد می فرماید: درست عرض کردم آقا یا نه؟

یکی از حاضرین: اختلافی هست یا اختلاف ندارد؟

استاد عابدینی : اختلافی هست اما بعضی بر غَسل هست با توجه به این حتی

یکی از حاضرین: این جا چون هر دو اول میگوید لا تَقْرَبُوهُن‏ حَتَّى يَطْهُرْن بعد می گوید فَإِذا تطَهَّرْن فَأْتُوهُن

استاد عابدینی : عرض کردم باصطلاح این که فَإِذا تَطَهَّرْن را آیا قرینه می گیرند اختصاص بشود بر او که این اگر تَطَهَّرْن را می گوید عمل گرفتند آن وقت همین باعث شده که فتوا مختلف بشود به این عنوان که بعضی گفتند حتی متفرع بعد از غُسل هست بعضی ها گفتند کفایت می کند غَسل، بعضی ها گفتند: نه غَسل هم لزومی نیست انقطاع دم کفایت می کند لذا تو بحثی که در حقیقت در این جا آمده  ایشان هم حالا همین را بیان می کند فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ‏، الطهارة و تقابلها النجاسة- من المعاني الدائرة  حالا ایشان می خواهد بحث طهارت را تحلیلی کند ببرد روی بحثی که عرض کردم اول که برگرداند به اولیات  الطهارة و تقابلها النجاسة- من المعاني الدائرة  في ملة الإسلام ذات أحكام و خواص مجعولة فيها تشتمل على شطر عظيم من المسائل الدينية بسیاری از مسائل دینی را شامل می شود فقط به این جا اختصاصی ندارد طهارت و نجاست خیلی از جاهای مختلف مرتبط می شود و قد صار اللفظان بكثرة الاستعمال حالا چون کثرت استعمال پیدا شد یا از حقایق شرعیه شد در اثر کثرت استعمال یا از حقایق متشرعه شده بین متشرعه و أصل الطهارة بحسب المعنى مما می گوید خود طهارت بدون این که حالا ما به حقیقت شرعیه آن نگاه بکنیم چی هست؟ مما يعرفه الناس على اختلاف ألسنتهم همه می شناسند نجاست و طهارت را منتها نه نجاست و طهارت دینی را نجاست و طهارت را که بین همه هست که یک چیزی را قذر و بد می دارند و یک چیزی را چی می دانند؟ پاک و طاهر می دانند این به معنای عرفی مسئله نه به معنای شرعی مسئله و من هنا يعلم أنها این طهارت من المعاني التي يعرفها الإنسان في خلال حياته‏ بچه هم که هست مثلا یک چیزی را که بد هست ناجور هست حتی نجس نیست به آن می گویند چی هست این؟ این بد هست، کثیف هست، این را دست نزن، کثیف بودن، همان در حقیقت قذارت هست و خوب بودن و طاهر بودن همان طهارت هست که به بچه هم که نجس و پاکی را نمی فهمد کثیف بودن را می گویند افتاد روی زمین می گوید: این دیگر آلوده شد درسته ؟ برندار بخور این دیگر چی هست؟ همان نجاستی هست که عرف می فهمد این را در مقابل طهارت یعنی خصوصیات اولیه اش را از دست داده یک خصوصیاتی پیدا کرده رنگش یا طعمش یا بوی آن یا اختلاط با آن چی شده؟ از آن از حالت طبیعی اولی خارج شده چون از حالت طبیعی اولی خارج شده دیگر این نجاست هست من هنا يعلم أنها من المعاني التي يعرفها الإنسان في خلال حياته من غير اختصاص بقوم دون قوم أو عصر دون عصر پس این هم اطلاقش افرادی هست هم اطلاقش ازمانی هست هم اطلاقش مکانی هست یعنی مکانی دون مکانی به زمانی دون زمانی به فردی دون فردی این چی هست؟ اختصاصی ندارد شامل همه می شود این معنای عرفی همه دارند هر چند ممکن هست هر کدام مصادیق آنها مختلف باشد، یک کسی مثلا کرم زیر خاک را قذر و نجس بداند و بد بداند و حالش بد بشود یا سوسک را اگر بخواهد دیگری ممکن هست غذای در حقیقت مورد لذتش سوسک باشد حالا دیگر این ها اصل هست و آن هم قذر هست یک چیزهایی قذر می داند این ها هم یک چیزهایی قذر می داند در اصل این مشترک هستند هر چند ممکن در مصداق مختلف باشند فإن أساس الحياة مبني این طوری بیانش را می کند چرا؟ می دانید چرا این طوری هست؟ این بیان خیلی بیان جالبی هست این را دقت بکنید فإن أساس الحياة مبني على التصرف في الماديات و البلوغ بها إلى مقاصد الحياة و الاستفادة منها لمآرب العيش‏ چون می خواهد این کار را بکند فالإنسان يقصد كل شي‏ء بالطبع لما فيه من الفائدة و الخاصية و الجدوى‏ انسان باالتبع دنبال چی هست؟ آن که مقصودش از این شی از فایده و خاصیت و منفعتش به کار ببرد و يرغب فيه لذلك بخصوص در مسئله خوردن و تولید و أوسع هذه الفوائد الفوائد المربوطة بالتغذي و التوليد چون این طوری هست و ربما عرض للشي‏ء عارض يوجب تغيره عما كان عليه من الصفات الموجبة لرغبة الطبع فيه‏ بعضی وقت ها صفتی عارض می شود بر آن شی ء که از آن چیزی که قبلا رغبت داشت به آن چی می شود؟ مثلا غذا مانده کپک زده است با این که گرسنه هست اما غذای کپک زده را نمی خورد می گوید طبع از آن چی دارد؟ تنفر دارد در حقیقت‏ لرغبة الطبع فيه، و عمدة ذلك‏ عمده چیزهایی که تغییر در آن ایجاد می شود الطعم و الرائحة و اللون‏ این ها خیلی بارز هست در تغییر این سه تا خیلی بارز هست فأوجب ذلك تنفر این ها موجب می شود ، فأوجب ذلك تنفر الطبع و انسلاب رغبته عنه، و هذا هو المسمى بالنجاسة به نظام عرفی این را می گویند چی؟ تو نظام عرفی نه شرعی این را می گویند نجاست و بها يستقذر الإنسان الشي‏ء که به همین در حقیقت نجاست است که انسان از شیء چیکار می کند؟ دوری می کند فيجتنبه، و ما يقابله و هو كون الشي‏ء على حاله الأولى من الفائدة و الجدوى‏ وقتی بر آن حال اولی خودش مانده باشد الذي به يرغب فيه الطبع هو الطهارة طهارت اسمش هست فالطهارة و النجاسة وصفان وجوديان في الأشياء من حيث وجدانها وفهو ببین دارد حکم نجاست را و طهارتی که در دین آمده دارد چیکار می کند؟ اولا می گوید اختصاصی به اسلام ندارد همه مردم دارند ممکن هست هر کدام هم برای این نجاست و طهارت خصوصیاتی را بشمرند پس فکر نکنید که نجاست و طهارت مختص به چی هست؟ به دین داری است این کار را چیکار می کند؟ تسهیل می کند می گوید قبل از این که شما دین دار هم باشید این ها را دارید خودتان وارد می کنید حدودش را اصلش را دین آمده مصداق این را ممکن هست در حقیقت توسعه می دهد یا ضیق بکند این تفاوت می کند با این جایی که بگوییم  همه اش دین حکم دارد همه اش دین می گوید نکن می گوید بابا این نکن ها همان ها هست که توی حالت عادی هم خودتان چی دارید؟ رعایت می کنید این نکته مهم هست که نوع دین داری را تحلیل که می کنیم به گونه ای باشد که با طبع و طبیعت و فطرت انسان هم کاملا ملائم باشد این تبیین با این که خیلی طولانی نبود(50) ببین چند خط بود اما ببنید چقدر می تواند تو باصطلاح بیان مطلب برای دیگران یا  اگر بخواهیم توی نظام تربیتی به کار بگیریم از کجا آغاز کنیم که به اسم دین فقط تمام نشود که بگویند که فقط می گوید دین نکن؟ یک بنده خدایی می گفت: از اول رساله تا آخر رساله یعنی نکن یک کلام بگو خلاصه نخور چی، چی ، دیگر حالا آن تعبیر صحیح می کرد این ها را  همه اش یعنی نکن یعنی آخر محدودیت خب آدم چه کند؟ چقدر تحمل دارد؟ ولی وقتی تبیین به این صورت شد نشان می دهد که نه دین آمده همان چیزهایی که شما توی عرف خودتان دارید چیکار کرده؟ یک سر و سامان به آن داده آمده به آنها نظم داده ،یک نظام داده و آنها را تحت ضابطه در آورده و قد كان أول ما تنبه الإنسان بهذين المعنيين انتقل بهما في المحسوسات‏ اولین مسئله این هست که این ها توی محسوسات می بیند انسان درست هم هست از محسوسات آغاز می کند ثم أخذ في تعميمها للأمور المعقولة غير المحسوسة این را باید توسعه اش می دهد تو امور چی؟ یعنی افکار پلید، افکار ناپاک درست هست؟ خیالات ناپاک وقتی کسی  قصد مثلا بدی برای دیگری می کند که او را زمین بزند می گوید این خیال ناپاک هست، این فکر پلید هست، فکر در حقیقت قذر هست این ها ببنید توسعه در غیر محسوس ها بعد در قبالش فکر طاهر داریم می گوید ثم أخذ في تعميمها پس هر نکته ای را که می خواهیم تحلیل بکنیم تو تحلیلی که می کنیم که وضع لغت هم مطابق آن قرار می گیرد از کجا آغاز می شود؟ از محسوسات لذا باید برسانیم به اولی که محسوس ما اولیات را محسوسات اولیات را می فهمند درست هست؟  بعد از این می توانیم این را تعمیم بدهیم که این تعمیم اگر یادتان باشد تو اول کتاب المیزان عنوانش چی بود؟ توی اول کتاب المیزان عنوان این چی بود؟

یکی از حاضرین: وضع الفاظ برای ارواح معانی

استاد عابدینی : بعض از الفاظ برای انواع معانی اگر یادتان باشد وضع الفاظ برای ارواح معانی

استاد عابدینی : دو وضع بود حالا دیگر این معروفش را می گوییم دیگر که آیا برای اغراض بود یا معانی بود؟ که بعضی می فرمودند بر اغراض هست برای اغراض هست اغراض را آورده بعضی ها بر الواح معانی که یک بحث مفصلی بود که این جا نجاست و طهارت لفظ وضع می شود برای این محسوس اما در حقیقت منحصر نیست بلکه به خاطر اثری هست بلکه به خاطر معنایی هست که این تا در حقیقت که بالا هم برود مثل چراغی که گفتم در آن چراغ لمپا و چراغ فتیله ای و چراغ در حقیقت شمعی و پی سوز و همه این ها صدق می کند تا چراغی که امروز چی باشد؟ پلاسمایی باشد یا اتمی باشد یا در حقیقت الان می گویند چی چی؟ ال ای دی باشد همه این ها صدق می کند همه این لفظ (…..39/52) بر همه این ها صدق می کند چون این ها برای چی بوده ؟ روح معنا بوده در حالی که این ها نه دیگر پی دارد نه هیچ کدام از این هایی که سابق از این داشت را نه فتیله دارد هیچی ندارد ولی صدق می کند که همان نور دادن بوده خب تند تند دارد می شود این جا مثل این که ظاهرا باید همین جا تمامش بکنیم في تعميمها للأمور المعقولة غير المحسوسة لوجود أصل معنى الرغبة و النفرة فيها كالأنساب می گویند نصبش پاک نیست این هم در حقیقت سرایت دادن هست و الأفعال‏ فعلش فعل طاهری نیست و الأخلاقمی گویند رذائل اخلاقی درست هست؟ در اخلاق رذائل اخلاقی و العقائد می گوید این افکارش مشرکانه هست، افکار نجس هست عقیده ناپاک هست و الأقوال گفتارش تو گفتار وقتی قولی را حرف می زند می گویند: این بد حرف زد، این طور حرف زدنش حرف زدن چی هست؟ آدم در حقیقت صالح نیست، این حرف زدن نیش داشت، نیش داشتن تو حرف می شود اقوال در حقیقت یا اقوال اعم هست شامل بقیه هم می شود این تا این جا تعمیم داد از بعد از این الفاظ مترادف را معنا می کند بعد تو الفاظ مترادف می رساند به این که آخرین مرتبه طهارت می شود خود حقیقت خدای تبارک و تعالی و دین

یکی از حاضرین: استاد آدم های معمولی مثال نقض می زنند مثلا می گویند پرنده، یک پرنده چه چیزی دارد، یک عده پرنده می پرند، یک عده پر ندارند، یک عده پرواز می کنند بعد انسان اولیه [36/54 ]

استاد عابدینی : نه این ها همه جواب می دهد این وقتی پر زدن را می بیند از زمین بلند شدن پر زدن یا حرکت کردنی که با پر صورت می گیرد را این را به خاطر آن وضع کرده وقتی این طوری وضع شده این غیر این هم آن تصور نداشت اما حالا بر ملائکه هم صدق می کند چون آن هم رفت و برگشت دارد به باطن عالم او صدقش نه آن که تصور داشته انسانی که وضع کرده اما چون برای کندن و رفتن صدق می کرد که این از زمین  بکنند بیایند بالا

یکی از حاضرین: بعضی نمی کِنند

استاد عابدینی : عیب ندارد مشترک هست در این که چی هست؟ این قابلیت را داشته حالا شاید تو طول تاریخ این لازم نداشته کسر شده یا به شباهت با آنها اطلاق شده ولی به این عنوان است که این، این کشش را داشته لذا پنگوئن هم ببینید روی دو تا پا که راه می رود همین در حقیقت حرکتش لذا به شباهت این ها می گویند صدق می کند لذا خود آن انسان اولی که قدرت نداشت تصور کند ملک را که بگوید آن هم پرنده هست آن هم پر دارد این تصور را نداشت اما چون همان رفتن به باطن عالم را هم این طور می بینند اطلاق در حقیقت بر کشیدن را پر کشیدن  فکر را هم می گویند فکری که از زیر شروع می شود از یک محسوس می گویند پر کشید تا

یکی از حاضرین: سبک هست.

استاد عابدینی : یعنی این رفتن از پایین به بالا را با پرکشیدن که با آن پرنده که آن وضع کرده

یکی از حاضرین: ارتباط این آیه و آیات قبل و گویا این دسته احکامی که دارد همین طور هی از جهاد و

استاد عابدینی : اجمالا عرض کردم دیگر همه این ها در حقیقت اولا در این که آن نظام ارتباطی را بیان می کنند این مشترک هستند همه تو همه نظام ارتباطی، نظام ارتباطی با کفار، نظام ارتباطی با مشرکین، نظام ارتباطی با زنی که در حقیقت این طور هست به خصوص این که توی نظام ارتباطی یهودی ها یک همچنین حکمی داشتند لذا اسلام باید مثل شرک معامله می کردند در حالتی که زن حائض بوده یعنی این نزدیک شدن اولا ازدواج با مشرکات بعد این جا ارتباط با حائض ببینید نسبت دارد با همدیگر یعنی ارتباط با مشرکات را مثل ارتباط با چی می دیدند؟ با زن حائض می دیدند یعنی بر اساس آن نظام باید زن باید کاملا جدا باشد ارتباط نباشد این ها سوالاتی بوده که متناسب با هم معنا پیدا می کرده کنار هم جواب داده شده

یکی از حاضرین: یعنی می توانیم بگوییم این نظام ارتباطی با یهود هست تقریبا همه اش

استاد عابدینی : چون حکمی که آمده چون عمده حکمی که آمده در رابطه با یهود بوده اگر یادتان باشد یعنی اصلا عمده احکام مربوط به یهود بوده بقیه ادیان چون نصاری را  می دانید که دینش حکم جدید خیلی کم داشته تقریبا تمام احکام یهود را پذیرفته الا جاهایی را که گفته نه و الا احکام جدید نیاورده لذا عمده این ها جواب در حقیقت به نظامی که یهود چیده  بوده و داشتند و معروف بین مردم بوده در مقابل با آنها دارد معنا پیدا می کند البته وجوه مختلفی برای نظام ارتباطی بین آیات ذکر کردند اما این وجه عامی هست که همه این ها را می تواند به هم مرتبط کند

یکی از حاضرین: حاجی آقا این یهود زن را تو دوران حیض نجس می داند و حتی می گوید تا هفت روز نجس هست و حتی مردی هم نزدیک به او بشود تا هفت روز نجس می شود اگر دست بزند نجس هست باید برود غسل کند تا پاک بشود این با این حالتی که تو قرآن می  این ها  این ها مثل ما تو نجاست و طهارت برای چیزهای دیگر داریم از نجاسات باید طهارت ایجاد بکنیم تا پاک بشود باید ظاهرش هم این جا استشمام می شود که خدا تخفیفا آن حد را نگفته

استاد عابدینی : البته ببینید یک چیزی هست که یک شباهت هایی هست که ما داریم که بالاخره بر حائض یک چیزی حرام هست به یک جاهایی رفتن اما منتها آنها بعضی احکام تشدید بوده درست هم بوده برای آنها تحریف نشده بوده، تشدید بوده چون خودشان چی داشتند؟ چون خودشان طلب داشتند این را مثلا پی را خودشان حرام کردند وقتی حرام کردند حکم نجاست هم برای آنها آمد حکم حرمت هم برای آنها آمد یعنی این ها خودشان بعضی از افعالی که داشتند آنها نتیجه بعضی از کارهای آنها نتیجه بعضی از تشدید بعضی از احکام بود در قرآن هم آمده چون این ها این کار را کردند این حکم برای آنها چی شد؟ وارد شد یعنی این حکم عقابا بوده برای آنها چون حکم عقاب بوده برای آنها حکم از طرف خدا بوده لذا آنها می گفتند احکام آنها این بوده که اگر جایی از بدن نجس می شده چیکار بکنند؟ باید بکنند یا بتراشند تا آن نجسی مثل چوبی که ما می گوییم  مثلا نجس می شود اگر سنباده بزنیم که آن قسمت زائل بشود چون شستن آن قسمت مقدور نیست مثلا این ها این حکم را داشتند این در قبال آن طلبی بوده که خودشان داشتند سختگیر بودند توی این مسائل لذا حکم هم متقابل آنها یا مثلا بعضی از چیزها را خودشان حلال هم بوده در قرآن هم دارد چون خودشان در حقیقت بر خودشان منع کرده بودند خدا حرمت عقاب این که خودتان در حقیقت تحریف کرده بودید این هم منع هست برای آنها

یکی از حاضرین: یک روح معنا نمی شود از این جا برداشت کرد که مثلا ما قرآن این قدر نسبت به این قضیه تعمیم داده که تو این دوران مثلا می گویند طلاق هم در این دوران نافذ نیست خیلی چیزهای مختلف روی این حالت زنان هست در روابط اجتماعی هم باید خیلی

استاد عابدینی : این ها باید خوب تحلیل بشود اگر خوب تحلیل نشود گاهی برداشت غلط می شود این ها آیا به نفع زن هست یا به ضرر زن هست؟ یا  مجموعه اش به نفع  و ضرر هست یعنی همه باید با هم دیده بشود یعنی احکام  هر کدام باید جدا جدا حکمی که وارد شده تحلیل بشود اینجا الان هم به نفع زن بود چرا؟ چون می گفت اگر اجازه داشت مرد باید به ایشان نزدیک بشود این سیستم طهارتی که داشت ایجاد می شد برای آمادگی این به هم می ریخت و اگر به هم می ریخت تو نظام زن ایجاد اختلال می کند درست هست که برای زن هم درد سر دارد اما منعی که برای مرد هم گذاشته آن حکم برای مرد هم هست (60) یعنی این طور نیست که زن بد هست مرد نرو نه به مرد هم حکم کرده باید اجازه بدهی تا چی بشود؟ سیستم به حالت طبیعی برگردد  حالا الان اسمش را می گویند رسیو بشود یعنی می گویند ریکاوری بشود همان باید بشود یعنی باید برگردد به حالت طبیعی اولش که تو این دوره که گذشته لذا این هم یک در حقیقت منعی برای مرد هست هم در حقیقت یک چی هست؟ رنجی برای زن هست دو طرفی هست اگر خوب تحلیل بشود آن موقع دنبال این نیستیم که این یک احکام سخت گیرانه فقط برای زن هست چون تو نگاه اول این هست ولی اگر درست می بینیم نه اصلا به نفع ایشان هست یعنی دارد نظام وجودی اش چی می شود؟ نظام وجودی ایشان دارد برگشت پیدا می کند یک دورانی برای برگشت پذیری هست چون با توجه به مسئولیتی که دارد باید این محقق بشود تا آن مسئولیت محقق بشود لذا این مقدمه آن مسئولیت هست که بچه دار شدن و بعد در حقیقت شیردادن این اگر تعطیل می شد آن نظام مختل می شد و یا اگر در آن اختلال ایجاد بشود بعدا به او آسیب می زند که این ها اگه درست تحلیل بشود یک نظام کامل مرتبط به زن و مرد هست اختصاصی به زن ندارد.

یکی از حاضرین: تو معاشرت های اجتماعی کلا می خواهیم بگوییم که چون الان می گویند زن تو آن زمان هورمونی اش فضای عصبیش همه اش به هم می ریزد این انتظار داریم این پوشش را تعمیم داد نه فقط تو آن رابطه خاص بلکه تو خیلی از روابط احساسی و حتی روابط قراردادی یا قطع قراردادی این ها هیچ کدام این ها تو روابط اجتماعی خیلی این ها( نامفهوم 43/61)را این که مسئول هست اصلا توی آن دوره حق ندارد پای قرارداد بنشیند

استاد عابدینی : قطعا تاثیر دارد یعنی باید تخفیفا برای او برای اینکه سیستمش برگردد از نظر نظام جسمی و روحی باید یک احکامی برای آن قرار داد لذا می گوید عبادت را هم برداشتیم عبادت هم چی هست؟ تخفیف هست معلوم می شود که این جا این سیستم آمادگی برای این عبادت نیست می خواهم بگویم این تخفیفی که ایجاد می شود نشان می دهد که این کشش بعضی از کارها را تو این دوره ندارد لذا باید با ایشان تخفیف داد لذا اگر این طوری بحث شود ما تو نظام اجتماعی و روابط اجتماعی باید برای چه کسی دیده  بشود باید برای این ها در حقیقت برای این ها نظام دیده بشود اگر بخواهد حاکمیت ، حاکمیت دینی باشد باید این ها را یعنی مطابق این برای آن قانون تدوین کند البته.

یکی از حاضرین:  حاجی ببخشید تو بحث همین اکل حشرات این را همه می گویند ملاکش خباثت هست من ندیدم غیر از این کسی چیزی گفته باشد حالا طبق فرمایشی که داشتید اگر تو عرفی باشید که این را خبیث ندانند عرف آن ها عرف سالمی باشد

استاد عابدینی : نه خباثت در آن جایی هست که باصطلاح حرمتی نیامده باشد برایش جدا یک موقع هست می گویند آقا خون جهنده دارد مثلا هر چیزی که خون جهنده دارد

یکی از حاضرین: خب مثلا انواع سوسکها

استاد عابدینی : عرض کردم خون جهنده ملاکاتی داریم

از حاضرین: آنها را بله ملاک ها را بگذاریم کنار

استاد عابدینی : اما اگر تو عرف عمومی یک جایی نه عرف خاص یک جا نه عرف خاص یک شهری عرف خاص یک کشوری

یکی از حاضری: حداقل حاجی آقا مثلا عرف یک میلیارد جمعیت

استاد عابدینی : نه عرف عموم باز هم یک موقع آن خاص شد به طوری که یعنی طوری شد که عموم مردم اطلاق کنند یعنی عموم مردم اشمئزاز دارند این ها حالا به دلیلی خلاصه چی شده برای آنها؟ در حقیقت عادی شده باشد لذا عرف نوع مطرح هست نه عرف صنف این می شود عرف صنف نوع مردم یعنی هر جا یعنی اکثریت مردم ، اکثریت مردم یعنی اکثریت معلوم هست که اکثریت به این

یکی از حاضرین: الان از شرق تا غرب عالم این را می خورند مثلا مورچه را می خورند، سوسک را می خورند بعد متدین هم هستند، سوال می پرسند.

استاد عابدینی : متدین یعنی مسلمان هستند؟

یکی از حاضرین: بله مسلمان هستند

استاد عابدینی : این را باید از فقه بپرسید چی می گویند؟

[1] –  بقره، آیه 221

[2] – الطبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مصحح: فضل الله یزدی طباطبایی، هاشم رسولی، ایران، ناصر خسرو، چ3، 1372، ه ش، ج2، ص260،

[3] – مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج2، ص223

[4] – بقره، آیات 222و223

[5] – آل عمران، آیه 111.

[6] – احزاب، آیه 57.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 401” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید