بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: دولت مهدوی (3)؛ آخرین دولت از آخرین مراتب کمال و عمیقترین لایههای بیکران باطن انسان سیطرهی صالحین را در تمام مراتب وجود انسان حاکم میکند که غلبه ای نامتناهی در برابر قدرتهای متناهی دنیایی است
…
قرآن اصرار دارد بیان ما ورائی بکند. می اندازند در آتش نمیسوزد. این بیان ما ورایی است دیگر. تعبیری که در تفسیر داشتیم. الم تر الی الذین خرجوا من الدیار و هم الوف حذر الموت.
فقال لهم الله موتوا.
یک قومی فرار میکردند از جنگ یا طاعون. جمعیت هفتاد هزار نفری. بعد مردند. بعد نبی ای از انبیاء عبور میکرد. دید استخوان ها ریخته اند. فرمود دوست دارم اینها زنده بشوند. ثم احیاهم. اینها نمیتوانند مرده را زنده بکنند. میتوانند جلو ظالم بایستند با مرد عنکبوتی. میتوانند مظلوم را یاری بکنند. اما آدم زنده نمیکنند.
ما باید درست مطرح بکنیم. این جا دارد. اما به ما میگویند اینها را مطرح نکنید. بحث های ملکوتی و بحث های ما ورایی را مطرح نکنید. اینها یک نگاه فرهنگی دقیق است که گاهی از درون مشورت میدهند. در نظام تربیتی میگویند به کودکان چطور تربیت بکنید. دنیایی اش بکنید. این طلب انسان است. این طلب در وجودش است که قدرت های خیالی و مثالی و عقلی را میطلبد. اگر هم نمیتواند، اشتیاق بهش را دارد. اگر میبیند یک کسی دارد به او علاقه پیدا میکند. به سرعت الگو میشود. جا باز میکند در دل ها. چون قدرت، قدرتی که نه به ظلم باشد، قدرت فی نفسه، نه ظالمانه، محبت آور است. یکی از چیزهایی که خدا برای انسان محبوب میشود قدرت الهی است.
اصلا اینکه خدا شناختنی نیست با چشم دیدنی نیست، یکی از طلب های انسان این است که اینطوری میخواهد. این یک مرتبه بالاتر از حرف قبلی است. اینکه خدا دیدنی نیست. درست است که غیر از خدا وجهی نیست. اما خدا هم دیدنی نیست. این نگاه سری، رمزی، راز آلود برای انسان طلب ایجاد میکند. در داستان پردازی و خیال پردازی هایشان راز و اسرار جزء کتاب هایی که رازآلود است و اسرار آمیز است، طلبش بیشتر است. اینها همه از یک حقیقت فطری نشات گرفته است که آ«ها دارند خرابش میکنند. ما داریم ولی کنار گذاشته ایم و درست استفاده نمیکنیم. میخواهیم بگوییم راز نیست. هم نسبت به خدا راز آلود است مسئله. سری است. اسم مکنون مخزون که لایخرج منه ابدا داریم. هیچ فاقه خلق به این اسم نیست داریم. ذکر کرده اند. اگر فاقه خلق نیست، ربطی به ما ندارد، برای چی گفته اند؟ از کجا میدانستند که هست. برای چی گفتند؟ اسم مکنون مخزونی که لایخرج منه ابدا، اگر قسم میدهد معلوم است که تاثیرش در نظام خلق هست. اگر ما نگاه به عالم را بر اساس اسماء الهی بکنیم کشیده شده است به عالم دنیا، از عالم دنیا تا راز آلود ترین مرتبه همه چیز کشیده شده است. میدانید چقدر این نگاه جاذبه ایجاد میکند. ادراکش برای انسان امکان پذیر است. ما نگاه دینمان را درست مطرح نمیکنیم. یکی از بحث هایی که در بحث های امروزمان هم می آید….
در بحث سابق گفتیم آخرین دولت است. اساسش اندیشه است. جلسات گذشته بحث کردیم که حرکتش در این دولت بر اساس تجمیع محبت است. خالص سازی محبت است. جدا شدن از محبت های اصطکاک آمیز است. این سرعت سیر ایجاد میکند. تمام انرژی صرف حرکت میشود. کفر و فسق و معصیت هیچ جاذبه ای ندارد. دل ها به سوی او پر نمیکشد. هیچ نیروی مقاوم در مقابل حرکت کمالی ایجاد نمیشود. همه هم انسان با نگاه به حرکت محبوبش که امام است سرعت سیر ایجاد میکند. امروز هم این بیان و این نگاه را…
در قضیه عصای حضرت موسی، ندارد که مردم ایمان آوردند. آنها فهمیدند چی بود. تلقف ما تافکون. علم اینها افک اینها بود. دروغ اینها بود که از طریق علم به کار گرفته بودند. وقتی دروغشان برملا شد از راه علم غالب بود. از سنخ علم آنها نبود. چون آن هم یک دروغ دیگری بود. اما دروغ را بلعید. وقتی در دربار فرعون هست، قدرت او زیر سوال میرود. وقتی بر سحره است، علم آنها میرود کنار. برای مردم، قدرت های خیالی را میبرد کنار.
کار معجزه این استکه برای هر دسته ای مطابق او ایجاد میکند.
در جنگ نامتقارن، تو سلاح او را از کار می اندازی. همه سلطه ای که داشت را نشان میدهی که بر حقیقت لرزانی بود. هیچ استحکامی نداشت. چون زیر پایش خالی میشود میفهمد که عمرش به تباهی رفته است. این کار انبیاء است. ظالمین همیشه جنگشان متقارن است. اگر اندیشه می آورند، اندیشه باطن و دروغ می آورند.
بله لازینن له. تصرف در خیال دارد. اما اندیشه باطل. توانسته با شایعه پیش ببرد. اما حرف حق که انبیاء میزنند کارشان جنگ نامتقارن است. لذا وقتی موسی میرود در دربار فرعون، کاری که ابراهیم خلیل در آتش کرد جنگ نامتقارن بود. اگر آتش را باد خاموش میکرد که ملک موکلش اسرافیل بود. اگر آب خاموش میکرد که ملک موکلش میکائیل بود. این جنگ نامتقارن بود. اما می اندازد در آتش ولی نمیسوزاند. معلوم میشود آتش به اراده اینها نبوده است. تمام قدرت اینها که سرمایه گذاری کردند که بزرگترین آتش را بیان بکنند… ابراهیم با یک آتش یک متر در یک متر میسوخت. جبرئیل میگوید این را بگیر. یک مومن. دارد میسوزد. خداوند میفرماید مثلک یخاف الفوت. می افتد در وسط آتش، نمیسوزد. به جایی میرسد که نمرود به آذر میگوید اگر کسی میخواهد خدایی انتخاب بکند، خدای ابراهیم خوب خدایی است
در روایت دارد که نمرود نذر خدای ابراهیم کرد 4000 گوسفند. ابراهیم گفت قربانی که به خدایش اعتقاد نداری که فایده ندارد. گفت اگر بخواهد اعتقاد پیدا بکنم باید از همه چیز دست بشورم. یعنی فهمید که آنچه دارد باطل است.
در قضیه حضرت صالح، اگر خودشان میخواستند بجنگند، غلبه با آنها بود. اما گفتند بیاییم ببینیم خدای ما کدام قوی تر است. خدای آنها قدرت نداشت.
در پاسخ: برای سحره فرعون شهود محقق شد. میگویند تو بر ما نمیتوانی ضرر بزنی. تو بر بدن ما مسلطی. ایمان آورند. قرار بر این نبود که با تصرف اینطور بشوند. و الا به عنوان الگو مطرح نمیکرد خدا. اگر خدا میخواست تصرف بکند در قلب فرعون میکرد. که مقابل موسی خاضع بشود. این کمال نبود اگر با تصرف انجام میشد. هیچ کجا از اینکه کسی را به اراده جبری الهی مومن کرده باشند نداریم. چون ارزش نیست. همه را با معجزاتی که مرعوب شدند داریم، اما با اختیار ایمان آوردند.
فرعون در حالت غرق میگوید آمنت برب موسی و هارون. میبیند غرق است. میگوید فالیوم ننجیک ببدنک. بدنت را نجات میدهیم. چون میدانستند که اگر بدنش نجات پیدا نکند آنقدر فرهنگ نسبت به ربوبیت فرعون قوی بود، بدنش را انداخت بیرون که بفهمند مرده است. نگویند زنده است. اگر اثری ازش نبود، میگفتند این زنده است و منتظر برگشتش میشد.
درپاسخ: هر اعجازی جنگ نامتقارن است. اگر قرآن را حتی ادبیاتش، قالبش، این خودش یک جنگ نامتقارن است. چون اوج قدرت اینها در ادبیات بود. اوج هیمنه اینها در ادبیات بود. اگر کسی میخواست به جنگ اینها برود، جنگ ادیبانه بود. ولی چیزی آورد که ظاهر و باطن، غالب و معنا، اینها با ظاهرش هم نمیتوانستند مقابله بکنند.وقتی میرسیدند به معنا، میدیدند که کلا هیچ توانایی ای اینجا ندارند.
وقتی قالب و معنا شد، میدیدند هرچی میدمند در ادبیاتشان… بعضی شبانه رفته بودند شعرهایی زده بودند به کعبه، شب میرفتند برمیداشتند وقتی آیه نازل میشد که آبرویشان نرود. خدا تحدی کرده است که اگر میتوانید بیاورید. اگر ما جنگ نامتقارن را خوب تبیین بکنیم و باز بکنیم، معلوم میشود که وظیفه مان نسبت به آینده نیست. کجا باید سرمایه گذاری بکنی. کجاها نقطه ضعف دشمن و قوت ماست.
دولت مهدوی که میخواهد محقق بشود، اینگونه نیست کهدر یک لایه وجودی انسان حاکمیت محقق بشود. یعنی تمام حاکمیت هایی که بوده است، در لایه غلبه سیطره ظاهری بوده است.حتی شاید تنها دولتی که مرتبه ای از ظاهر و باطن را داشته است، دولت سلیمان نبی بوده است که بر جن و شیاطین هم سلطه داشته است. اما نسبت به ملائکه الله و اینکه آنها تحت تسخیر باشند، ساکت است. در دولت مهدوی به مراتب وجودی انسان حاکمیت محقق میشود. این غلبه و سیطره و دولت در تمام مراتب وجود انسان است.
ان الارض یرثها عبادی الصالحون. عبادت صالح یعنی مراتب وجودش به فعلیت رسیده است. نمیخواهد با بدنش حاکمیت بکند. عبد صالح بر چی حاکمیت میکند؟ اول بر دل ها حاکمیت میکند. بر عقول حاکمیت میکند. لذا یرثها عبادی الصالحون. ارض فقط اینی که ظاهر است نیست. اشرقت الارض بنورکم در زیارت جامعه دارد، این معلوم میشود که ارض هم مراتب دارد که به نور ولی اشراق پیدا میکند و نورانی میشود. یرثها عبادی الصالحون از سنخ اشرقت الارض بنورکم است.
در روایات این تعبیر هست که وقتی حضرت ظهور میکند… یرضی عنه ساکن السماوات کما یرضی عنه سکان الارض.
رضایت ساکن سماء چطور محقق میشود؟ در آن نظام هم غلبه ایجاد شده است.
ساکن سماء و ارض راضی شده اند. وقتی انسان با تمام مراتبش به طریق کمال میرسد، به هدایتش میرسد، ساکن سماء راضی میشود. پس غلبه در زمان حضرت، غلبه سیطره و حاکمیتی نیست. اینکه میگوییم در تمام مراتب انسان است، انسان حدش چیست؟ حد یقف ندارد. توانایی هایش حد ندارد. لذا تمام توانایی های انسان به سمت بالفعل شدن حرکت میکند. از مراتب بدنی و نفسی و عقلی. بببینید چه عظمتی میخواهد محقق بشود. آن هم در طریقی که شیطان سر بریده شده است. تمام جاذبه های اصطکاکی در بیرون از بین رفته است. توحد محبت، توحید میخواهد محقق بشود. توضیحش ان شاء الله باشد برای جلسات بعد که حقیقت ظهور حضرت غلبه از مرتبه احدیت نشات میگیرد. یک وقت هست که غلبه و دولت از مرتبه اسمی از اسماء الهی است، گاهی اسم جامع است که واحدیت است. گاهی از مرتبه احدیت این غلبه نشات میگیرد. اگر از مرتبه اسمی از اسماء باشد یک ظهوری دارد. از مرتبه واحدیت ظهور اسمائی دارد که همه اسماء هستند. غلبه از مرتبه احدیت میشود حاکمیت توحید مطلق.
پرچم توحید این نیست که دیگران نطق نکشند و حضرت زورش زیاد باشد و غلبه بکند. ببینید چقدر لطییف میشود. ببینید آن وعده ای که خدا داده است این وعده است که ان الارض یرثها عبادی الصالحون. رضایت ساکن سماء و ارض یعنی همه عالم وجود. باید انسان در همه مراتبش فعلیت پیدا کرده باشد تا اینها راضی بشوند. لذا توحید در سرتاسر هستی به تبع سرتاسر وجود انسان محقق میشود.
محقق شدن در سراسر هستی به معنای ظهور توحید است. توحید هست، مردم میبینند. همه آسمان و زمین مگر تسلیم نیستند؟ توحید حاکم نیست؟ اما پنهان است. ما غافلیم. وقتی انسان درش این حقیقت فعلیت پیدا میکند توحیدی بودن هستی برای همه ظاهر میشود. یکی از بحث ها این است که تفاوت نبی با ولی این است که نبی انباء تشریع را به عهده دارد، ولی انباء اسرار هستی را به عهده دارد. لذا تکلیف هر کدام از اینها مختلف است. اگر نبی ای هم اسرار هستی را انباء میکند، از حیث ولایتش است نه از حیث نبوتش.
نبی شریعت می آورد. اما انباء تشریعی است. اما ولی اسرار را بیان میکند. لذا کار نبی با کار ولی متفاوت است. به دنبال ولی باید رفت. ولی نبی وظیفه اش این است که بیاید در اجتماع. بین مردم. نبی به دنبال مردم می آید ولی ولی را باید به دنبالش بروند. کار نبی انباء است. تبشیر و انذار است.
اگر نبی اسرار هستی را میگوید از حیث ولایت است. حیثیت نبوت پایان پذیر است. اما حیثیت ولایت پایان پذیر نیست. حیثیت نبوت تمامی دارد. اما ولایت تمامی ندارد. ختم ولایت با ختم عالم همراه است.
با این نگاه که اسرار است لایه های وجودی انسان که اسرارش میخواهد به فعلیت برسد با نگاه ولایت مشود که دولت مهدوی که ختم ولایت است، خاتمیت ولایت همه اسرار آشکار شده است.خیلی حرف سنگینی است. ختم ولایت آشکا کردن همه اسرار هستی است. توحید را آشکار میکند.
هرچقدر بیشتر آشکار میشود، سرعت سیر بیشتر میشود. شبستری در گلشن راز و مرحوم محمد شریف لاهیجی، این را یک بیانی کرده اند خیلی اجمالی و کوتاه، ولی خیلی بیان زیبایی کرده است
ساکن السماء و ساکن الارض را شاهد آورده است
اگر اسم باطن ظاهر میشود یعنی اسرار آشکار میشود. اگر میگویند دولت حضرت دولت باطن است، یعنی اسرار آشکار میشود.
اگر ما فهمیدیم که دولت مهدوی فهمیدیم چکار میخواهد بکند، وظیفه مان را در جنگ نامتقارن باید انجام بدهیم. در عین نگاه ظاهری، باید نقطه ای را که باید هدف گیری بکنیم که ضعف اوست، باید ببینیم چیست. قطعا علوم انسانی در دوره آخر الزمان حرف آخر را خواهند زد. منشا قدرت علوم انسانی است. اتکاء آنها به علوم مادی است و جوابگو نیست. امروز رسیدن به بحث علوم انسانی … همه مسائل دیگر از این نشات میگیرد. همه علوم دیگر تحت بحث علوم انسانی قرار میگیرند. عرض عریضی دارد. وظیفه ما در علوم انسانی وظیفه مهمی است. نه مبنایی. که قالب را از آنها بگیریم و حرف آنها را بریزیم درش. باید فکر بکنیم و از دل دین اصطیاد بکنیم. حرف هایی که محبوبیت می آورد. این همان حقیقت یمیشود که افک آنها را باطل میکند. حقیقتی میشود که میتواند در دل آنها بیوفتد و نسوزد.
جهان تشنه است به علوم انسانی.
در دانشکده های مختلف ما، دانشکده های صنعتی و … به روز تر ند. نسبت به دانشکده علوم انسانی. در دانشکده علوم انسانی کم حال ترند. حتی نسبت به مسائل دینی عکس العملشان از همه کمتر است. دانکشده های صنعتی اقبالشان به دین بیشتر بوده. بعد پزشکی. بعد علوم انسانی. بعضی رشته ها خیلی بی رغبتند. اگر ما بتوانیم این نگاه را درست از حوزه… معدنش هم حوزه است. میتواند این عصای موسی ای باشد که دین ما برای ما تهیه کرده است و جواب پرسش ها… در کشور های غربی قوی ترین افرادشان را میفرستند در علوم انسانی. آنها طراحی میکنند و بقیه علوم اجرا میکنند.
ما در این رتبه عقبیم. علوم انسانی ما افرادی می آورند که نمره نمی آورند. ضعیف ترین ها در مدارس میروند در علوم انسانی. در دانشگاه ها هم همینطور. اما در کشور های غربی علوم انسانی طئوریسین هستند. بقیه عملیه تفکری اینها هستند.
فلسفه آمد در اسلام، اسلام آن را چندین برابر کرد. حکمت متعالیه آمد حکمت مشاء را یک لقمه کرد. آن چنان انسان را صاحب مراتب میدانیم… علوم انسانی در تمام ساحت های انسان،…
این برای مردم تشنه امروز به خصوص عالمانشان و برای عموم مردم، مخصوصا برای عالمانشان میتوانیم این کار را بکنیم. ان شاء الله خدای سبحان ما را به دولت مهدوی بکشاند و حقیقتش را به ما بچشاند تا شوقمان به این دولت روز به روز بیش از پیش باشد.
اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 75” دیدگاه میگذارید;