بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: علم در زمان ظهور(11)؛ المُلکُ العَظِیم هُوَ ملک الآخرة – به ملک قسم، عظیم تمام ملکوت عالم تحت امر امام است که امام ظهور جامع أسماء الله است – مردم هم در دوران ظهور تماماً با اختیارشان تحت امر امام اند.
بحث ملک عظیم در جلسه گذشته بحث شد. روایاتی که در کافی بود و در بصائر بود، حقیقت ملک عظیم را به طاعت تفسیر کرده بودند. طاعت امام نبست به خدای سبحان. طاعت مردم نسبت به امام. بحث بسیار عالی است. طاعت امام نسبت به خدا باعث میشود ملک عظیم روزی امام بشود. چون امام دیگر چیزی از خودش ندارد. وقتی شد مطلق طاعت نسبت به خدای سبحان، حقیقت امام میشود مقام فعل الهی. وقتی شد مقام فعل و مشیت الهی، ملک عظیم این است. اگر آنچه به سلیمان نبی داده شد که نعمت تمنها علی. سلطه بر جن و باد و …، این نعمة تمنها علی بود. بواسطه طاعت بود. اما طاعت سلیمانی تا طاعت امام معصوم که در امت ختمی است خیلی متفاوت است. در همان روایات کافی بود که طاعت تابع معرفت است. یعنی کثرت طاعت ملاک نیست. شدت معرفت در طاعت ملاک است. هرچقدر معرفت عظیم تر باشد، اطلاق شدت طاعت صدق مکند. لذا به کثرت طاعت نیست که امام معصوم کثرت طاعتش بیشتر باشد. نه. گاهی یک زاهدی است که خیلی طاعت دارد. اما نسبت به کسی کها ینقدر طاعت ندارد، آن شخص عظمتش بیشتر است. چون این معرفت دارد. به زاهد خطاب میشود که داخل شو در جنت. به زاهد گفته میشود که قف و شفاعت کن. بقیه را هم ببر. در دنیا کار تو این بود که از کار تو دیگران به طاعت کشیده میشدند. اما در زاهد فردی بود. در عالم سرایت معرفت بود. در روایت شریف این است که الطاعة للامام بعد معرفته. طاعتی که بعد از معرفت است. نه هر طاعتی. نه هر طاعت بدون معرفتی. آن این ملک عظیم نیست. ملک عظیم طاعت بعد معرفت است. نسبت امام به خدا، طاعت بعد معرفت است. طاعت امام تابع معرفت امام است. وقتی آن طاعت محقق میشود امام میشود مشیت الهی. در نظام مشیت الهی علم و قدرت با هم عین هم هستند. یعنی آنچه در نظام علم محقق میشود ایجاد است. ما یک چیزی را میدانیم، اما قدرت بر ایجادش نداریم. یک چیزی را میفهمیم ولی قدرت بر محقق کردنش نداریم. اما در نظام امام و انبیاء، آنچه به عنوان علم مطرح میشود، چون به موطن مشیت اللهی رسیدند، علمشان عین قدرت است. مثل خداوند که علمش عین قدرت است. نظام علم الهی تجلی پیدا میکند در عالم وجود، در نظام امام و انبیاء هم همین علم تبدیل میشود به علم و قدرت.
در نظام ظهور این حقیقت میخواهد عمومیت پیدا بکند. و چون طاعت میخواهد عمومیت پیدا بکند، نظام حضور امام و ظهور امام میخواهد عمومیت پیدا بکند. در دوره های دیگر هم همینطور بوده است. طاعت مامام باعث میشد که این شخص بشود شان امام. اگر کسی شد شان امام، اثر شان امام شدن این است که همانطور امام شان خدا شد و شد مشیت الله. شد مظهر اراده حق، اگر انسانی هم مامومی هم تابع اراده امام شد بعد معرفت میشود مقام مشیت امام. میشود مقام فعل امام. همان بحثی که شما قلوبتان از ابدان ماست و قلوب ما از مرتبه اعلی علیین است. ابدانمان از علیین. قلوب شما از علیین. ابدان شما از دون علیین.
بحث سازگار است. امام میشود مقام مشیت اللهی. نمیگویم این آخرین رتبه امام است. با طاعت مقامش میشود مقام مشیة الله. اگر مقامی فوق این هست الان باهاش کار نداریم. نحن مشیة الله. خلق الله الاشیاء بالمشیة، و المشیة بنفسها. آن مشیت دیگر مشیت دیگری ندارد.
آن نفس رحمانی است که همه مخلوقات با او خلق شده اند. اگر امام با عمق طاعتش با معرفت شد مشیة الله. مامومین، کسانی که به امام اقتدا میکنند و تابع امام میشود، با عمق معرفتشان به امام میشوند مقام فعل امام. مقام مشیت امام. خود امام حقیقتش شد مشیة الله. ماموین امام میشوند مشیة الامام. یعنی همانطوری که امام در رتبه مشیة اللهی مخزن علم الهی میشود، در آنجاست که متحد میشود و مخزن اسرار و سر الهی میشود طبق زیارت جامعه و روایات مختلف، انسانی که مامومی که تابع امام میشود، به نسبت شانیتش… امام مطلق بود تابعیتش، مطلق بود ظرفیت تابعیتش، اما مامومین تشکیک است معرفتشان. به مرتبه طاعتش میشود شان امام. متحد میشود با علم امام، افعال امام، شئون امام. آنقدر که معرفت پیدا میکند بهره مند میشود. حقیقت امام در او تجلی میکند. این در زمان ظهور میخواهد عمومیت پیدا بکند. اگر در زمان ظهور این مرتبه اطاعت میخواهد محق بشود که همه عالم مظهر مشیت امام بشود که امام خودش مظهر مشیت الهی است، میشود ملک عظیمی که ظاهر شده است. درهر دوره ای ملک عظیم این است. اما در زمان ظهور اطلاقی است. همه عالم را فرا میگیرد. در افارد نیست. در کل نظام وجود اس. این عظمتی است که از ملک عظیم در آن دوره ظاهر میشود
اگر کسی این مسئله را خوب تصویر بکند وقتی در نظام روایاتی که بحث معرفت امام و کمالات امام را مطرح میکنند، میبیند، از او به چی منتقل میشود؟ وقتی در روایات کمالات و مقامات امام را میشمارند، دارند بیان میکنند که امام چه مقاماتی دارد، دعوت دیگران است به این موطن. با معرفت و شانیت میخواهد به اینجا برسد. با طاعت بعد معرفت دعوت شده ست به اینها. همانطور که نحن اسماء الله الحسنی، یعنی با طاعت چیزی از خودش نمیماند. طاعت و معرفت اطلاقی او را میکند نحن اسماء الله الحسنی. اگر این حقیقت با طاعت اطلاقی بعد معرفت اطلاقی به این موطن میرسد، همین نسبت در مورد مراتب طاعت بعد معرفت نسبت به مامومین برای امام هست. برای ماموم امکان پذیر میشود. در دوره ظهور مترائی میشود و دیده میشود.
اگر امروز روایات کتاب الحجة میخوانیم و خصوصیت امام میدانیم، میگوییم امام ما اینقدر عظیم است، در نهایت با طاعت بعدالمعرفه مقامات ماست که امام بارز کرده است. اهمانطور که اسماء الهی بارز شد و دعوت شد بهش، تخلوا باخلاق الله. کسی احصاء بکند اسماء الهی را دخل الجنة. بعد میفرمایند احصاء اسماء الهی تخلق به آنهاست.
امام میشود مشیت الله و اسماء حسنی الهی، همین نگاه در رابطه با امام سرایت دارد. میابیم که تمام مقاماتی که برای امام ذکر شده است، بغیر از مقاماتی که برای ذات امام است، همانطور که مقام ذات حضرت حق به دور از هر وصولی بود، عنقا شکار کس نشود دام باز چین کانجا باد بدست است دام را. آنجا فناست.
در نظام ارتباط با امام هم بعد از اینکه این نگاه ایجاد میشود که طاعت بعد از معرفت ملک عظیم است، عینی این طاعت و مراتب شانیتی که امام پیدا میکند، ماموم با مرتبه معرفت، میشود تخلق به اسماء الهی. د مرتبه اول افعال امام. بعد صفات و … امام. مردم میشوند تجلیات اسماءو صفات امام. چقدر عظیم میشود.
چون امام مظهر اسماء الهی شد. هیچ خودیتی در وجود او نبود. ماموم هم نسب به امام به همین نسبت این ظهور در وجودش محقق میشود. تمام کمالاتی که میفرمایند در ابواب مختلف که عنوان های این کتاب بصائر یا کافی را نگاه بکنید، همه عنوان ها که ذکر شده است، همه دعوت ماست به آن موطن. دارند دعوت میکنند. راه رسیدن از کجاست؟ طاعت بعد المعرفه است. هرچقدر این طاعت با معرفت بیشتری باشد و مطلقه تر باشد، شانیت اطلاقی تر میشود. اگر اینطوری شد کتاب الحجة فقط یک کتاب منفصل از ما که حسرت داشته باشد نیست. کتابی است که دعوت کرده اند به آن مرتبه. اگر کسی این بیان را باور کرد و بهش رسید، میبیند که اینها سرگذشت اوست که او را دعوت کرده اند به اینجا.
میفهمد که چه ملکاتی و چه منازلی در پیش روی او قرار داردو. منازل پیش روی اوست و الا اینها حد نهایی امام نیست که بیان شده است.
-ملک را تکوینی معنا کردید؟
این سلطه ظاهری اعتباری نیست. چون اگر این ارزشمند بود به ملوک نمیداد. در حال یکه انبیاء در طول تاریخ عمدتا ملوک نبودند. نمیخواهیم بگوییم سلطه ظاهری بد است. مذموم است و انبیاء نمیخواسند. انبیاء میخواستند حاکمیت برپا بکنند تا دین الهی را حاکم بکنند اما اینگونه نبود که اگر نبی ای به جنبه ملکیت ظاهریه نرسید، او نا موفق در ماموریتش باشد. اصل آن موفقیت انبیاء دعوت بود به سوی توحید. اما ملوکیت ظاهریه راهی بود برای تحقق آن دعوت. لذا گاهی فرعون و نمرود سلطه داشتند، اما در نزد خدا ارزش نداشته است. اگر ملوکیت در رابطه الهی باشد ارزشمند میشود. آنچه ملک عظیم است ولایت است. نبوت است. رسالت است. این ملک عظیم است. نظام رویت ملکوت است که در سلسله علت اشیاء است. آن ملک عظیم است. آن مظهریت اسماء و صفات الهیه است که بقیه عالم تجلی آن میشود. به مقداری که کسی مشیت الهی شد علم و قدرت در وجودش تحقق عینی پیدا میکند. تکوین یک مظهری از او میشود.
ما عالم را در نظام تشریع فقط عالم دنیا میبینیم. اگر کسی ملوکیت پیدا نکرد، میگوییم در نظام تشریع موفق نبوده اس. ملوکیتی نداشته است. اما اینطور نیست. تقسیم جهنم و بهشت، در روایت داشت که از جمله ملک عظیم تبعیت جهنم از آنهاست. این تبعیت نظام تشریع است. نظام برزخ ملک عظیم است. ظهورات و نتایج تشریع است. لذا عالم ظهور عالم تشریع است و ملک عظیم در آنجا محقق است.
در روایات دارد که همچنان که عالم تابع ملائکة الله است، تابع امام باشید. ملک در نظام تشریع تابعیت ماموم است نسبت به امام. د رنظام وصولش تکوین و تشریع با هم است. جهنم و بهشت مطیع او میشود. این دیگر هم نظام تشریع اس و هم نظام تکوین است. جایی که تفاوت میکند عالم دنیاست.
از عالم دنیا که انسان میرود بالاتر، در برزخ هم تشریع و تکوین با هم تطابق دارند و یکی هستند.
همچنان که فرض طاعت اینجا هست، در آخرت هم فرض طاعت جهنم نسب به امام است. تمام نظائری که از این سنخ است..
1 مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى عَنْ رَجُلٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً مَا ذَلِكَ الْمُلْكُ الْعَظِيمُ قَالَ فَرْضُ الطَّاعَةِ وَ مِنْ ذَلِكَ طَاعَةُ جَهَنَّمَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَا هِشَامُ.
منتها چون جهنم بازدارندگی شدیدی دارد در ایجاد اطاعت، عمده انسان ها با ترس از جهنم به طاعت میرسند، لذا میفرمایند طاعت جهنم برای آنهاست. اگر کسی تخلف میکند باب جهنم را گشوده است با عدم طاعت. اگر کسی اطاعت بکند از جهنم مصون مانده است.
6- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ وَ يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً فَجَعَلْنَا مِنْهُمُ الرُّسُلَ وَ الْأَنْبِيَاءَ وَ الْأَئِمَّةَ فَكَيْفَ يُقِرُّونَ فِي آلِ إِبْرَاهِيمَ وَ يُنْكِرُونَ فِي آلِ مُحَمَّدٍ ص قُلْتُ فَمَا مَعْنَى قَوْلِهِ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً قَالَ الْمُلْكُ الْعَظِيمُ أَنْ جَعَلَ فِيهِمْ أَئِمَّةً مَنْ أَطَاعَهُمْ «1» أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَنْ عَصَاهُمْ عَصَى اللَّهَ فَهُوَ الْمُلْكُ الْعَظِيمُ.
جهنم جزای تشریع است. اگر مطیع است، نسبت به عاصی اینهاست. پس تشریع است. تکوین جایی است که عصیان و اطاعت مطرح نیست. در نظام تشریع سعادت و شقاوت معنا دارد. عصیان و طاعت مطرح میشود. در نظام تکوین اطاعت هست اما اطاعت مطلقه است نه اطاعت در مقابل عصیان.
انسان سعادت در مقابل شقاوت دارد.
در پاسخ: گناه در زمان ظهور فقط از روی عناد است.
ملک الآخره نه اینکه بعدا ایجاد میشود. الان هم نظام رسالت و … ملک آخرت است.
مرحوم ملاصدرا دارد:
اذا عرفت مفهوم اللغة فاعلم ان الملك العظيم المذكورة فى هذه الآية هو ملك الآخرة، لان ملك الدنيا بحذافيرها حقيرة بل الدنيا و لذاتها و ترفعاتها امور وهمية مستحيلة زائلة،
اگر به عنوان اینکه زن و فرزند و زندگی را در طریق آخرت قرار داد، ظاهر حیات دنیا نیست. اگر میفرماید ملک دنیا ملک حقیری است، یعنی دنیای گسسته. و ما متاع الحیاة الدنیا فی الآخره الا قلیل. متاعش متاع قلیل است. ملک عظیم آنجاست
در متاع قلیل امکان پذیر نیست. بعضی از آیات ملک کبیر دارد
وَ إِذَا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً ﴿20﴾
شما میبنیید این را. محقق شدنی است. نعیما به صورت نکره که آمده است عظمت این نعیم است. عظمت نعمت است. اگر چیزی قابل فهم نباشد نکره می آید. گاهی نکره برای تحقیر است. گاهی برای تعظیم است. چون نمیدانی چیست، معهود نیست برای تو. این ملک کبیر رسیدن به این مرتبه اس. نعیم هم حقیقت ولایت است که همه نعمت ها از آن نشات میگیرد.
اینها را مرتبط ببینیم. ملک کبیر. ملک عظیم.
ملک عظیم طاعت است. زیباترین نگاهی که در مورد ملک عظیم است این است که طاعت است. انسان از حدود خودش که گسسته شد، از نگاه خودش، ار مرتبه خودش، دارد خودش را جدا میکند.
همانطور که امام مقام طاعت داشت نسبت به خدا، مومن هم مقام طاعت دارد. خدا امر دینش را به آنها تفویض کرد.
خدای سبحان ادب نبیه علی محبته ثم فوض الیه امر دینه
با محبت تابع محض خدا بود. تمام اوامر و نواهی او شد اوامر و نواهی خدا. چون چیزی از خودش ندارد. این مقام ملک عظیم است که امر و نهی او امر و نهی الهی است. ملک عظیم این سلطه است. نه اینکه کسی در دنیا کسی را به زندان بیندازد. همه عالم به امر اوست. امر و اطاعت او میشود امر خدا.
بهشت و جهنم نتیجه اطاعت اوامر و نواهی اوست. ما چون نمیدانیم حقیقت بهشت و جهنم آغاز حیات اصلی انسان است، تازه آن میشود ملک عظیم. ابدیت انسان در آنجا محقق میشود. عالم دنیا ملوکیتش حد اکثر 100 سال است. آنجا در جهنم در هر لحظه میابد که به مخالفت بوده. در دنیا میابد که به اطاعت بوده.
ما دنبال آخرت جای دیگری نباشیم. نه اینکه این همین بهشت است. نه. همه حقیقت باطن همینجاست. جای دیگری… همین الان همه اشیاء مرتبطند. همین الان همه اشیاء مرتبطند. از اینجا جای دیگری نمیبرند مارا. همین جا چشم باز میشود.
ثم نقول: هذا الملك العظيم الدائم الحقيقى مما يتفاوت و يختلف، فهو بالقياس الى الحق الاول جلت كبريائه شيء
مظهر تامش نسبت به خدای سبحان است. در خدای سبحان ملک عظیم ظهورش به گونه ای است.
و بالقياس الى الأنبياء و الائمة شيء
با طاعت محقق میشود
و بالقياس الى الامة شيء
با اطاعت محقق میشود
و الاتباع شيء آخر.
خداوند همه چیز ملک حقیقی است.
ملک عظیم مظاهر ملک حقیقی است نه ملک اعتباری. از ملک اعتباری آغاز میشود، از اوامرو نواهی آغاز میشود، اما نتیجه اش تحقق حقیقت مسئله است نه اعتبار.
و اعلم ان العلم و القدرة متغايران فى النشأة النفسانية و اما فى العالم الالهى
یعنی انسانی که به این رتبه رسیده است. کسی که نبی الهی است. ولی الهی است.
و النشأة العقلية فالعلم هناك عين القدرة و القدرة عين العلم
علم و قدرت تنافی و جدایی و بینونت ندارند.
و كذا المبادى العقلية، علمها بالاشياء عين ايجادها و انشائها لصور تلك الاشياء، و الانسان اذا كمل علمه و تم كماله و تجرد عن هذا العالم صائرا «2» الى عالم القدس كان علمه و قدرته شيئا واحدا
اول علم و قدرت جداست. اما به جایی میرسد که با طاعت عملش عین قدرتش میشود.
فنفذ حكمه و قدرته فى الملك و الملكوت
همانطور که یوسف نبی میبیند که رایتهم لی ساجدین، یعنی تحت اطاعت مطلقه او قرا رگرفتند. اگر تصرف نمیکند و به هم نمیزند، منافی با این نیست که میبیند تحت قدرت او هستند و به قدرت او دارند این گردش را میکنند. انسان کامل میبیند که گردش آسمان و زمین تحت قدرت و سیطره اوست. به امر اوست. این منافاتی با این ندارد که به امر خدا هم هست. اینها تفویض نیست. بعضی فکر میکنند خدا کشیده است کنار. نه. همانطور که گفت فوض امر دینه، به این معنا که خدا کشید کنار نیست.
و جرى سلطانه فى طبقات الجنات و ملكوت السموات، و ذلك هو الملك العظيم للانسان الكامل بالاصالة و مثاله و شجه للمقلدين و التابعين بالتبعية كما مر.
برای انسان کامل میشود بالاصالة. نسبت به ما میشود بالاصالة. نسبت به خدا بالتبع است. ما نسبت به او بالتبع هستیم.
یک شاخه است. مراتب است. اطلاقی نیست. کامل آن شجره نیست. امام و پیامبر اکرم اصل تنه این حقیقت هستند. بقیه شاخه ها و اوراقش هستند. به همان نسبت ولایت پیدا کردند، اما به نحو برگ های این درخت و شاخه های این درخت.
در پاسخ: چطور مقام امام در سلطه اش کامل است، میخواهد در نظام تشریع هم این سلطه آشکار بشود که بشود توحید محض. در اوایل ظهور اگر عصیانی هست، فردی است. ظهوری ندارد.
بحثی که اشاره کردم بهش، اگر انسان شد تابع امام و شد شان امام و طاعتش با معرفت همراه شد، کمالات امام ظهورش در این وجود متجلی میشود. همچنان که کمالات خدای سبحان در وجود امام متجلی شد. این بحث بسیار دنباله داری میشود. یعنی تمام کمالات امام با طاعت بعد المعرفة نسبت به او انسان در وجودش محقق میشود. لذا هر طاعتی تحقق مرتبه ای از او هست. و چون منتها این مرتبه ضعیف است، برای انسان آشکار نمیشود. گاهی میشود یک طاعتی مثل بشر حافی. یک جا تابع میشود، چون یک شکستن شدید میشود، آشکار میشود. چون از این رو به آن رو شدن است. اماعمدتا سالک مجذوب است. چون مرتبه به مرتبه و تدریج است، نمیابد. گاهی نیافتنش هم کمال است. چون اگر بیاید غرور ایجاد میشود.
گاهی نتایجی ایجاد میشود، راه هایی باز میشود، این تدبیر امام است. نتیجه طاعت مفروضه است. که دارد به صورت خطورات و افعالی که برایش باز میشود. یا بد آمدنش نسبت به بدی ها که مظهریت انسان دارد تام تر میشود. اگر انسان اینها را یافت، رابطه اش با امام گونه دیگری میشود. آنی که از دست میدهد در عدم طاعت بحث عظیم تری میشود. با این نگاه نگاه به طاعت متفاوت میشود. انسان در طاعت دارد خودش را شان امام میکند. یعنی تمام مراتب کمالی امام در مرتبه این ظهور میکند. مجرای او میشود دست و پای امام میشود. لذا اگر کسی در یک رتبه ای از کمالات قرا رگرفت که نسبت به بقیه بالاتر بود، مجرای فیض به بقیه این میشود. یعنی همانطور که طاعت مفروضه نسبت به امام این حقیقت را ایجاد میکرد که به آن کمالات برساند، طاعت مفروضه نسبت به این هم معنا پیدا میکند.
فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله علیهم. من حجت خدا هستم بر آنها. همان نسبت برای من کان من الفقها صائنا لنفسه، طاعت متفرضه نسبت به عالمی که از حدود خودش بریده است و اوامر معصمو را محقق کرده است و گویای به آنهاست، در نظام عملی اش که صائنا لنفسه، این فقیهی که از روات احادیثنا است، از خودش چیزی ندارد. مثل وقتی که میگوییم ما ینطق عن الهوی، هر فقیهی که هرچی میگوید حدیث آنها باشد، کلام آنها باشد، همان مظهریت ما ینطق عن الهوی میشود. به همین نسبت میشود طاعت مفروضه. این عالم عالمی میشود که حجت میشود، مجرای رسیدن به کمالات آن عالم میشود. اگر کسی از این مجرا نیامد، راه رسیدنی نیست. تخلف از او، مخالفت با او جایی که قیام کرده است رسیدنی نیست. همچنان که از غیر مجرای امام میخواست برود رسیدنی نبود. امام راه است و تنها راه است.
با این نگاه یک مجموعه به هم پیوسته منتها با حفظ ملاکات. فقیه معصوم نیست، سعیش را میکند که مظهریت این صفت را داشته باشد. امکان خطا در وجود او باقی است. اما اقلی است. خیلی نادر است. چون شیطان را تا جایی که توانسته است دور کرده است. از خا استمداد کرده و تضرع کرده است. نسبت به ریاضت نفس و مخالف با نفس قوی بوده است.
این عالم اینگونه میشود مصداق مفروض الطاعة. واجب است طاعتش. واجب است تقلید از او برای کسانی که این رتبه علمی را ندارند و در این رتبه نیستند حتما باید از او تقلید بکنند
این یک نظام به هم پیوسته است که دنیا و آخرت را به هم پیوسته است.
میگویند پیامبر اکرم در دورانی که نماز میخواند، در مدینه، به گونه ای نماز میخواند که بیت المقدس را با کعبه در یک راستا قرار میداد.
این با اینکه قبله برگشت و ذو قبلتین است سازگار نیست. قابل تحقیق است.
در ارتباط با امام با اینکه حضرات معصومین و انبیاء باید به ظاهر حکم میکردند در مقام قضا، ام هیچ قضایی از امیر المومنین در دوران قضاوتش نقل نشده است که تخلف درش شده باشد. نظام ظاهر حکم شده باشد و معلوم بشود که خلاف است. همه احکام ظاهر به گونه ای بوده که مطابق با واقع بوده است. اگر در جایی نبوده است، از امیر المومنین صادر نشده است. قضات حضرت این کار را کرده اند. حاکمان این حضرت این کار را کرده اند. اما قضاوت های امیر المومنین نه. اینها قابل تامل است که با اینکه مکلف به حکم ظاهر بودند، اما حکمی که ظاهرش با باطنش دوتا بشود محقق نشده است. این هم شاید شانی باشد برای امام. اما برای ولی فقیه این نیست. به حکم ظاهر است و ممکن است تخلف صورت بگیرد از حکم واقعی.
امام در روایت دارند که مردمی که رسیدند به اینکه فلانی حق است، نمیفهمیدند که حق کجاست؟ یا با تقصیر به اینجا رسیدند؟ با تقصیر رسیدند. این آشکار بودن چشم باز هم میخواهد. لذا در روایت دارد که در وقتی که حجت ما می آید، ندا میکند اول صبح و دعوت میکند مردم را، تا غروب آن روز یازده صدای دیگر دعوت میکنند. راوی میگوید که هالک شدیم.
حضرت مثال زدند که یک سوراخ نور در سقف، با بقیه جاها چقدر فرق دارد؟ بقیه خانه هم روشن است، جایی که خود نور است با کنارها متفاوت است، میفرمایند اگر کسی خودش را با اعمال ناصالح خراب نکرده باشد، تفاوت نور را با اطرافش خوب میفهمد. اما اگر کسی در وقت اعمال کوتاهی کرده بود، حجت صحیح را انتخاب نمیکرد.
در دوره امیر المومنین وصایت بود، غدیر بود و … این مربوط به عصیان اینها بود. در نیابت عامه هم همین دخیل است.
در مرجعیت و تقلید تنافی ندارد که مرجع انسان کس دیگری باشد. اما در امر حکومتی و حاکمیتی که یک نفر قائم به امر است و دارد قیام میکند، آنجا اگر بخواهند متعدد باشند که در فتاوای فقهی اگر فقیهی امری را بلند کرد، دیگران نمیتوانند دخالت بکنند، اگر دخالت بکنند، از خود فقیه باشد به نسبتی و از مامومینشان به نسبت دیگری مقبول نیست.
گاهی مصلحت اقتضاء میکند دو سه ولی فقیه باشد دو دو سه منطقه. مصالحی دارد که حفظ را به همراه می آورد. عده ای یکی را میپذیرند. عده ای دیگری مقبولشان است. اینها حیطه همدیگر را حفظ میکنند. جمع بیشتری را حفظ میکنند. در دورانی که ولایت مطلقه امام پذیر نیست این است.
اگر زمینه این هست که همه ولایت یکی را بپذیرند، باید به نفع دیگری کنار برود.
اگر کسی تابع امام شد، به مراتب معرفت، بهره مند از معارف و کمالات امام است.
آمیرزا احمد آشتیانی نواری دارد که خیلی زیباست.
عنقا شکار کس نشود دام بازگیر.
با یک حالی کوتاه ولی خیلی زیبا بیان میکند.
عجزت العقول عن ادراک کنه صفته.
چون صفات عین ذات است، اکتناه صفات و اسمائش هم امکان پذیر نیست. چه برسد به ذات.
اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 68” دیدگاه میگذارید;