بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین

بحث ما در شخصیت زن در اسلام ذیل آیه شریفه‌ای بود که در المیزان مطرح کردند و به مناسبت همین بحث که ایشان قائل بودند به اینکه بحث تفاوت زن و مرد به یک حقیقت طبیعی برمی‌گردد در عین اینکه در حقوق اساسی و مقاصد نهایی مشترک هستند و تفاوتی نمی‌کنند تمام قرب الی الله و کمال نهایی برای هر دو صنف از این نوع قطعی است و اما مسیر حرکت تفاوت‌هایی دارد در بعضی از راه‌ها  و مسیرها، آن هم به لحاظ طبیعت زن و مرد است. تعبیری که ایشان داشتند این بود که نظام طبیعت خودش حاکم است در اینکه نشان بدهد چه احکامی باید مطابق او جعل شود و چون این نظام طبیعت از ابتدا هم در بشر بوده، احکام مختلفی را در رابطه با زن و مرد در نظام مسیر حرکتشان ایجاد می‌کند؛ هر چند در غایت و هدف مشترک هستند، اما در مسیر حرکت..؛ لذا آنچه که بر می‌گردد به نظام مدیریت‌های کلان اجتماعی مثل مثلاً قضاوت، ولایت، جنگ و این‌ها، این‌ها را در نظام طبیعی به عهده مرد گذاشته و آنچه که بر می‌گردد به نظام مدیریت احساس، بحث روابط درون خانوادگی و مباحث … [4:52] و لطافت و ان تجمل و آن بحثی که اجتماع لازم دارد این مسئله را تا باقی بماند، مدیریت اینها را هم به عهده زن گذاشته. لذا هر دوی اینها در حرکتشان کمالاتی را در پیش دارند، مزایایی را در پیش دارند، اگر مطابق آن مزایا و کمالاتی که دارند حرکت بکنند به آن هدف نهایی هر دو خواهند رسید.

اما اینکه قیاس بکنیم مرد را اصل بگیریم و زن را بخواهیم قیاس بکنیم با او که چه حقوقی ندارد، این از منظر الهی غلط است. اصل گرفتن مرد غلط است چنانچه امروز بخواهند مثلاً در یک سری افراط‌ها زن را اصل بگیرند و مرد را قیاس با او بکنند. آن هم غلط است که بخواهند آن حقوقی را که مزایایی را که برای زن است بخواهند برای مرد احیا بکنند، این نگاه هر دو غلط است. این دو وظیفه در نظام اجتماعی به عهده هر دو گذاشته شده و این دو وظیفه مکمل هم است و با ارتباط با هم هر دوی اینها به کمال خواهند رسید. یا به تعبیری که حضرت آیت الله جوادی داشتند این است که آنچه که برمی‌گردد به نظام نفس و روح انسان که نظام کمالات و قرب الی الله است، این‌ها مشترک هستند و اختلافی در این نیست و دعوت مشترک شدند. آنی که بر می‌گردد به نظام بدن این دو، البته مختلف است؛ چون بدن این دو از نظر نظامِ، همین امروز به عنوان نظام طبیعی اختلاف‌های زیادی بین بدن این دو در جهات متعدد که ذکر کردم وجود دارد و اینها همین اختلاف‌ها سبب می‌شود که تقاضایی از هر کدام برای آن کار وظیفه اجرایی که به عهده‌اش گذاشته بشود متفاوت باشد. پس در نظام بدنی تفاوت است، انوثت و ذکورت متفرع بر بدن است و جایی که متفرع بر نفس و روح است، انوثت و ذکورت در نظام روح مطرح نیست همان اهداف نهایی؛ که اینها بحث‌ها تقریباً گذشت و در یک تتمه که بحث همین فطری کردنِ این تفاوت‌ها در عین حال دعوت به آن نتیجه نهایی.

بحثی که ایشان داشت از ابتدا این بود که نگاه دین یک نگاه عظیمی است که در طول تاریخ 1400 سال پیش که مطرح کرده، هنوز که هنوز است امروز که مطرح می‌شود می‌بینیم بهترین و برترین است؛ لذا غرب تا هزار و نهصد و مثلاً چهل هنوز حق رأی برای زن قائل نبود. اما در قرآن کریم می‌فرماید بیعت زنان بر نسبت به پیغمبر آن بیعت هم لازم است، یعنی آن را هم بیعت می‌داند که حق رایی که زن در آنجا داشت، می‌آمد قبول می‌کرد نه به تبع همسرش که اگر همسرش قبول کرد او هم قبول کرده، نه قبول را باید چی باشد؟ به خود زن هم نسبت می‌دهد که او هم در این قبول در حقیقت چیست؟ خود شخصیت استقلالی دارد و شخصیت تبعی ندارد. شخصیت زن در قبول این مباحث و احکام خودش شخصیت استقلالی است؛ لذا دین زن هم به تبع دین شوهر نیست، دین زن هم استقلالی است. این گونه نیست که بگوید اگر شوهر من قبول کرد من هم قبول کردم به تبع او، یعنی قبولش اصلاً دیگر حساب نشود. لذا از ابتدا نگاه به زن در اسلام، مالکیتی که برای زن، حق اراده‌ای که برای زن قائل بودند، تازه بعد از 1400 سال و 1300 سال غرب تازه به این مسئله رسیده.

به تعبیری که مقام معظم رهبری دارند، تعبیر زیبایی است ما مدعی هستیم نه پاسخگو، ما الان در مقام پاسخگویی نیستیم که چرا شما فلان حکم را رعایت نمی‌کنید؛ ما مدعی هستیم که چرا شما بعد از اینکه اسلام این‌ها را آورد قبول نکردید، 1300 سال اقلاً بر جهالتتان ادامه دادید؛ چرا؟ چرا این همه به زن ظلم کردید؟ چرا این همه حق او را ضایع کردید؟ و اگر امروز هم به تعبیر مرحوم علامه که می‌فرمایند این حلقه را به قطع و یقین از اسلام اخذ کردند، اما منتها چون این یک حلقه و زنجیرۀ متصل است و با با سلسله حلقات دیگر یک واحد را تشکیل می‌دهند تا پاسخگو باشد و نتیجه بدهد، اینها این حلقه را به طور ناقص از این زنجیره جدا کردند، خواستند اینها را قائل بشوند و بقیه را ندیده گرفتند، قطعاً این تقلید تقلیدِ غلطی است، قطعاً این اخذ اخذ غلطی است که یک چیزی که با یک سلسلۀ زنجیره با همدیگر پاسخگو است در آن فرهنگ دیده شده، در آن فرهنگ چیده شده، او را از آنجا جدا کنی بیاوری در یک فرهنگ غلط دیگری که با او فرهنگ الهی هیچ نسبتی ندارد بخواهی..؛ آن وقت این خودش دوباره می‌شود ضایع کردن زن.

به تعبیر مقام معظم رهبری بیان خوبی کردند ایشان که اگر فرهنگ روم را نگاه بکنید که خواندیم در اینجا فرهنگ روم چگونه بود، (10:00) فرهنگ غرب امروز همان فرهنگ روم است با زر ورق، یعنی آنجا هم زن کالا بود یک متاع قابل معامله بود، امروز هم زن کالا است و متاع قابل معامله؛ منتها در یک ظاهر زر ورق پیچیده شده‌ای که به عنوان آزادی زن و تساوی زن به صحنه کشیده شده برای فروش کالا و در حقیقت توجیه مسائل اقتصادی‌شان، برای آن ترویج مباحث اقتصادی‌شان. امروز زن همان نقش را دارد. اگر آن روز هم در حقیقت با او معامله می‌شد با زن، یک در حقیقت ملکی بود برای معامله و اگر زنی ظرافت‌ها و زیبایی‌ها داشت قیمت او بیشتر بود، امروز هم همان معامله است بر سر زن که اگر زنی زیبا است، اگر زنی چهره فریبایی دارد، اندام فریبایی دارد، او صرف تبلیغ و ترویج کالا می‌شود، او قیمتش بیشتر است به خاطر اینکه او ترویج کالا و مشکل اقتصادی را حل می‌کند. این نگاه همان نگاه است منتها با یک نگاه زر ورق پیچیده شده که بردگی جنسی جدیدِ زن، استفاده ابزاری اقتصادی زن، امروز عین قدیم است؛ منتها با یک نگاه زر ورق پیچیده شده که حالا این بحث را انشاالله باید بعداً ادامه بدهیم.

پس در نگاه الهی این حلقه‌ای که برای زن قائل شدند در نظام اراده‌اش، اختیارش، مالکیتش و تمام مباحثی که در رابطه با زن گفتگو شد، این‌ها در یک زنجیره با همدیگر که باشد با این زنجیره معنا می‌دهد وخیلی هم خوب پاسخ می‌دهد. اما به عنوان یک حلقه گسسته‌ای از آن زنجیره اگر اخذ بشود با یک فرهنگ غلط دیگری ضمیمه بشود این یک التقاطی است که تقلید غلط حساب می‌شود، نه تقلید صحیح؛ و این مذموم است و امروز این مذموم بودن محقق شده. و غرب از حدود هزار و نهصد و خرده‌ای برای زن آزادی‌هایی قائل شد. آن نگاهی که اسلام داشت به عنوان اراده آزاد زن، مالکیت زن، اینها را قبول کرده، حق رأی را برای زن قائل شدند، آزادی و مالکیت را برای زن قائل شدند، اما این حلقه را در یک جای غلط و یک فرهنگ غلط دیگری که باز هم منجر می‌شود به همان فرهنگ غلط منتها در یک قالب جدیدی.

حالا ایشان این بحث را هم همین جا با یک اشاراتی کوتاه البته ادامه می‌دهد «فان قلت:»، می‌گوید اگر شما گفتید که «ما ذكر من الارفاق البالغ للمرأة في الاسلام يوجب»[1] می‌گوید اگر شما گفتید که زن را ما در مصدر کارهای بیرونی به عنوان تبرز، به عنوان تجمل نمی‌پذیریم، مذموم می دانیم، اگر هم جایی باشد نهی نمی‌کنیم اما بعضی از مناصب را از او نهی داریم و در بقیه هم مرجوع می‌دانیم مراجعه [13:02]، اگر این گونه است شبهه می‌شود. شما نیمی از جمعیت و نیمی از استعداد را ضایع کردید، او را شبهه می‌کنند که نیمی را به تعطیل کشاندید، نیمی را در حقیقت از آن بهره‌مندی نداشتید. بیان در این نیست که این تعطیل بشود در کار گرفته نشود. می‌گوید این کار مناسب او نیست، اما کار مناسب او را تعریف می‌کنیم. کار مناسب او را در حقیقت بیان کرده. اگر برای این کار به کار گرفته نشد، دلیل بر بیکار بودن او نمی‌شود. مثل اینکه امروز اگر می‌خواهند مثلاً شغل را محاسبه بکنند، خود آن وظیفه حضانت، تربیت، آن خانه داری، آن گرم خانه، کان گرم [13:44]، آن را شغل نمی‌بینند، آن را در حقیقت برای زن به عنوان بیکار علامت گذاری می‌کنند و این خود به خود در همان فرهنگ غلط غرب غلتیدن است، قیاس کردن کار با همان نگاه است.

اگر ما برای زن برای کارش ارزش قائل بودیم، حتی در اسلام می گوییم می‌تواند در قبال این کار طلب پول داشته باشد، چون ارزش مالی دارد، بهره وری دارد، حالا اگر آن صفا و اخلاص و صمیمیت داخل خانواده او را از طلب مال و اینکه در قبال این اجرتی بگیرد او در حقیقت منصرف کرده و نخواسته اختیاراً، دلیل بر این نمی‌شود که این بیکار باشد، دلیل بر این نمی‌شود که این کار ارزشمند نباشد. لذا می‌بینید از یک کاری که روحیه زن، احساسات زن، آن طلب وجودی زن او را طلب دارد، آنجا را در حقیقت منصرفش می‌کنند می گویند این منعطل است، این بیکار شده، این از … .

بله اگر آن کار را انجام داد به کارهای دیگر هم رسید، مانعی ندارد. کسی نگفته کار دیگری نکند. اگر گفتند در قضاوت قاضی نمی‌تواند باشد، غیر از این است که نمی‌تواند عالم به قضا باشد، غیر از این است که نمی‌تواند وکیل باشد، نگفتند وکیل نمی‌تواند باشد، گفته‌اند قاضی شغلی است که آنجا اگر احساس بخواهد غلبه بکند، اگر احساس بخواهد نفوذ داشته باشد، آنجا ضرر به حکم می‌خورد. در ولایت، در مقام جنگ و صلح اگر بخواهد زن قرار بگیرد آنجا ضرر می‌خورد به نتیجه. لذا در چند شغل است که اسلام نهی کرده و او را نپذیرفته. ولی در بقیه مشاغل آزاد است، می‌تواند در حقیقت به آن مرتبه برسد.

همان زمانی که برای زن در غرب حق تحصیل قائل نبودند، همان زمان در اسلام بانوهای مجتهده عالمه کامل با در حقیقت امضای مراجع مثل خانم مجتهد امین امضا شده مجتهد مسلم بود، این در مقامِ. ببینید این نگاه کاملاً متفاوت است، امروز هم از این طرف این‌ها افتاده‌اند، به عنوان حق آزادی، به عنوان حق مالکیت باز هم همان فرهنگ را با یک نگاه دیگری ایجاد کردند.

«ما ذكر من الارفاق البالغ»[2] آنی که ارفاق است برای زن، آنی که برای زن مدارای با او است با نظام وجودی‌اش، این در حقیقت اینها گفته‌اند که «يوجب انعطالها في العمل» باعث می‌شود این توان در کشور در این جمعیت منعطل بشود، بیکار باشد «يوجب انعطالها في العمل فإن ارتفاع الحاجة الضرورية إلى لوازم الحياة بتخديرها»[3] اگر گفتید که مرد متکفل نفقه زن باید باشد و زن احتیاج ندارد برای تأمین مایحتاج ضروری‌اش کار بکند، برای تأمین مایحتاج ضروری‌اش احتیاج ندارد از نظر اسلام کار بکند، آن به عهده مرد است. یا همسر است به عهده شوهر است یا فرزند است به عهده پدر است، لذا فرزند به عنوان دختر خانواده یا همسر خانواده بر او نفقه و در آوردن روزی واجب نیست، به عهده آن دو است. می‌گوید شما این کار را که می‌کنید این «ارتفاع الحاجة الضرورية» حوائج ضروری‌اش وقتی که به زندگی گفتید که از او منصرف است و او لازم نیست خودش در مقام در حقیقت تأمین آن‌ها بر بیاید «وكفاية مؤونتها بإيجاب الانفاق على الرجل يوجب إهمالها وكسلها وتثاقلها عن تحمل مشاق الاعمال والاشغال»[4] این دیگر دنبال کار نمی‌رود، این دیگر به بیکاری عادت می‌کند، «فتنمو على ذلك نمائا رديا» وقتی هم که رشد می‌کند یک رشد بد، یک رشد بیکاره، یک رشد منعطل «وتنبت نباتا سيئا غير صالح لتكامل الاجتماع، وقد أيدت التجربة ذلك.»[5] یکی‌اش هم این است که تجربه را هم که نگاه می‌کنید می‌بینی زن‌ها تنبل هستند، در نگاهِ دارد این مستشکل می‌گوید. این نگاه نمی‌کند که اگر در حقیقت بچه در نیمه شب یک کودکی است یک صدای کوچکی که می‌کند، چه کسی بلند می‌شود اول؟ در متوسط در حقیقت کار را داریم می گوییم ها! بعضی مردها می گویند که خانم که خواب است من بیدار می‌شوم دیگر، پس چه کسی بیدار می‌شود؟! این متوسط در نظام است.

می‌بینید آن خانمی که تعبیر خلاصه تعبیر، که آن خانمی که در خوابش سنگین بود اما نسبت به آن گریه فرزند یا در حقیقت ناله فرزند او در حقیقت به سرعت جواب می‌دهد، او به سرعت بیدار می‌شود، او برایش راحت است تحمل این در حقیقت سختی. این هم یک کار عظیم است تربیت فرزند، اینکه صبح باید او را آماده بکند برای رفتن، برای آمدن باید با او.، این را در حقیقت اصلاً به عنوان یک تنبلی می‌بینند، این را به عنوان یک شغلِ. جوابی که ایشان می‌دهد، جواب این است که «قلت: وضع»[6] ما یک موقع است که می گوییم که آنی که در نظام اجتماع اتفاق افتاده را می‌بینیم که «وقد أيدت التجربة» یکی آن است که آن قوانین را نگاه می‌کنیم. ما داریم می گوییم که این قوانینی که اسلام گذاشته، این قوانین قطعاً در حقیقت پاسخگو است؛ اما اگر درست اجرا نشود آن بحث دیگری است. لذا الان آن رجلی که قیام کرده باشد و این قوانین را به طور کامل بخواهد به نتیجه برساند، در تاریخ اسلام کمتر محقق شده، صدر اسلام بوده. لذا همان زمان هم بانوان بزرگی در حقیقت سر برآوردند و معروف شدند و مشهور شدند و بودند.

«وضع القوانين المصلحة لحال البشر أمر ، وإجراء ذلك بالسيرة الصالحة والتربية الحسنة التی تنبت الانسان نباتا حسنا أمر آخر، والذي أصيب به فی الاسلام في مدة سيرها الماضي»[7] آنی که اسلام به او مبتلا شده «فقد الاولياء الصالحين والقوام المجاهدين» آن‌هایی که در حقیقت اهل قیام باشند مجاهده باشند (20:00) برای پیاده کردن این قوانین نبودند «فارتدت بذلك أنفاس الاحكام» احکام اثرش را از دست داد، أنفاس یعنی آن نفس‌ها و آن آثار احکام «فارتدت بذلك أنفاس الاحكام، وتوقفت التربية ثم رجعت القهقرى» تربیت متوقف شد و قهقراء آغاز شد. «ومن أوضح ما أفاده التجارب القطعي: أن مجرد النظر والاعتقاد لا يثمر»[8] می‌گوید اینکه معلوم است که صرف داشتن یک قوانین خوب و درست اثر نمی‌گذارد در اینکه آن جامعه اصلاح بشود. «أن مجرد النظر والاعتقاد لا يثمر أثره ما لم يثبت في النفس بالتبليغ والتربية الصالحين» تا در حقیقت این ثابت نماند در نفس، نشود در نفس، این در حقیقت اثر نمی‌گذارد «والمسلمون في غير برهة يسيرة» یک مدت‌های کوتاهی مثل خود زمان پیغمبر، مثل یک دوره ای از امیرمومنان علیه السلام یا در بعضی از ازمان گاهی درگوشه ای از ولایت‌های همچین حاکمیتی محقق شده.

«لم يستفيدوا من الاولياء المتظاهرين بولايتهم القيمين بامورهم تربية صالحة يجتمع فیها العلم والعمل»[9] همین مقدار هم در صدر اسلام که بود، همان مقدار هم آثار زیادی بر جا گذاشت که حتی مثلاً اجرای ناقص اسلام هم در خیلی از برهه‌ها با اینکه آن افراد افرادِ قوی نبودند، در همان دوره‌ها هم به اصطلاح آثار زیادی باقی گذاشته که آنها هم باز می‌درخشد. «فهذا معاوية، يقول على منبر العراق حين غلب على أمر الخلافة ما حاصله: إني ما كنت أقاتلكم لتصلوا أو تصوموا» من نجنگیدم که می‌خواهم دین را پیاده بکنم «فذلك اليكم» هر کاری می‌خواهید بکنید در دین بکنید «وإنما كنت أقاتلكم لا تأمر عليكم»[10] من می‌خواستم امیر بشوم بر شما، حاکم بشوم و شدم. «وقد فعلت» و این کار هم کردم، کاری به دین شما ندارم، دین شما با خودتان، خودتان هر کاری می خواهید در دینتان «وهذا غيره من الامويين والعباسيين فمن دونهم.» که اینها آن خلافت و زنجیره خلافت عباسیون و امویین، همین سلسله بودند. «ولو لا استضائة هذا الدين بنور الله الذي» اگر این دین با آن نور الهی موید نمی‌شد که خدا وعده داده که او خاموش نشود، تمام این در حقیقت مدت طولانی همه قیام کرده بودند که او را از بین ببرند، همه می‌خواستند که این نور خاموش بشود. «والله متم نوره ولو كره الكافرون» اگر این در حقیقت وعده الهی نبود «لقضى عليه منذ عهد قديم.»[11] اصلاً با این حاکمان از دین چیزی باقی نمانده بود. این یک نکته که در اینجا آمده.

من یک چند تا بحث را از به اصطلاح این کتابی که دیروز به شما معرفی کردم «بازیابی هویت حقیقی زن» این را حتماً دوستان ببینند. واقعاً پیاده شده و کاربردی شدۀ دستورات الهی در نظام در حقیقت همان تعالیم بلند اگر بخواهد کاربردی بشود در نظام اجتماعی، این در حقیقت کاری است که با اینکه ایشان متکفل نشده که بنشیند کتاب بنویسد بر این مسئله، جمع آوری است، اما در عین حال صحبت‌های ایشان و تکه‌های صحبت‌ها است؛ اما در عین حال خیلی مفید است برای بینشی که برای انسان می‌تواند پیدا بکند.

بحثی که از ابتدا که شروع می‌کنند به ضرورت پرداختن به موضوع زن، ایشان می‌فرماید که جریان پرداختن به هویت زن یا تعبیر بحران شخصیت زن به عنوان یکی از اساسی‌ترین مسائل اجتماع امروز است در همین قرن هم که هنوز حل نشده. یعنی غرب هم در رابطه با شخصیت زن با تمام قوانین مختلفی که به اصطلاح بیان کردند، هنوز پاسخ گوی صحیحی نسبت به این مسئله نیستند. لذا بحران شخصیت زن به عنوان یک بحران کنونی که نیمی از جمعیت جهان را شامل می‌شود، کار جدی اساسی و پاسخگوی صحیح نسبت به آن نشده.، لذا جا دارد برای به خصوص ما که مدعی هستیم به عنوان اینکه دین ما این شخصیت را بر اساس نظام طبیعت و فطرتش او را در حقیقت به کمال نهایی‌اش می‌خواهد برساند و برای او راه تعیین کرده بر اساس نظام طبیعتش، این در حقیقت تبیین این مسئله ضرورتش جدی است که نیمی از جمیعت را نتوانستیم درست به کار بگیریم و راه آنها را در حقیقت حل بکنیم که چه راهی در مسیر آنها قرار گرفته. این را به عنوان چندین عنوان ذیل این مسئله می‌گوید که یکی از مسائل مهم و قابل توسع در اندیشه ورزی است که عدم توجه به او خسارت قطعی و جبران ناپذیری می زند.

نکته دومی که می‌فرمایند این است که تا وقتی که این نگاه غلط است، این در حقیقت با این بینش غلط نسبت به زن بازسازی معنای حقیقی امکان پذیر نیست. لذا تصحیح بینش حتماً لازم است. تصحیح بینش هم قطعاً آن مقدماتی را که در این چند روزه گفتیم با جزئیاتش و مسائل دیگرش می‌طلبد که با آن دقت‌ها که روایات و آیات را کاملاً در حقیقت در جهات متعدد و حقوق مختلفش در یک زنجیره کامل، نه فقط حالا یک بحثی که ما این مقدارش را به صورت کلی آمدیم، در تمام آنچه که به عنوان حقوق زن آمده، با آن نگاه فطری و طبیعی که ایشان وارد شدند به عنوان قانون طبیعی که، عرض کردیم قانون طبیعی که غربی‌ها می گویند با قانون طبیعی که ما می گوییم کاملاً مختلف است، طبیعتی که ما می گوییم طبیعتی است که خالق به او در حقیقت داده است، طبیعت خلقت است نه طبیعت به عنوان یک در حقیقت بدن گسسته جدا. این به عنوان؛ لذا قانون طبیعی ما با قانون طبیعی آنها مختلف است.

نکته دیگری که ایشان می‌فرماید این است که در عین اینکه نیمی از جمعیت هستند، حساس‌ترین قسم این دو نیم هم هستند. چون شخصیت او در نظام احساس عظیم است، هر برخوردی اگر درست نباشد کاملاً در حقیقت به تخطئه او کشیده می‌شود. این در حقیقت باعث می‌شود که تصحیحش سخت‌تر بشود. لذا هر چه دیرتر دست به این کار بزنیم البته در حقیقت اثر تصحیح آن سخت‌تر می‌شود و آن. به خصوص که عنوان انقلاب پیش‌ آمده یک باب جدیدی است، یک عنوان جدیدی است که راه جدید را می‌طلبد.

بحث دیگری که ایشان می‌کند پیشینه تاریخی است که قبل از ظهور اسلام که در چند مرحله در همین المیزان هم آمد، ظلم و جفایی که به زن در دوران جاهلیت شده، خود همین این مسئله که علاوه بر اینکه حقوق او درست تبیین نشده، نسبت به حقوقش ظلم مضاعف هم شده. این ظلم مضاعف به حقوق زن در حالی که حقوقش تأمین نشده، ظلم مضاعف هم شده، مسئله پرداختن به این مسئله را جدی‌تر می‌کند که از آن ظلم مضاعف اقلاً باید چه بشود؟ منتها همیشه هر جا افراطی شده در قبالش تفریط پیش آمده. اگر درست به این نکته دقت نشود، در مقابل آن افراط و ظلم مضاعف متبلا می‌شویم به این طرف که نگاه تفریطی که خود همان هم باز زن را در یک ظلم مضاعفی قرار می‌دهد؛ نگاه تفریطی که می‌خواهیم احترام بیش از حد بکنیم، اما این احترام بیش از حد با نگاه تفریطی مبتلا می‌کند او را که باز هم به یک چالش دیگری مبتلا بشود.

بعد ایشان می‌فرماید که در طول تاریخ برداشت، تحلیل و تفکرات غلط درباره جایگاه زن همیشه وجود داشته. این منحصر است در حقیقت به کشور دون کشوری هم نیست. نکته دیگر این است که اگر در جایی زنان حضور در جامعه هم داشتند معامله با زنان و حضور زنان در جامعه در زشت‌ترین و تحقیرآمیزترین شکلش در دنیا بوده. همین امروز هم اگر زنان در اجتماع حاضر هستند، نگاه بکنید ببینید حضور زن در اجتماع‌های بین‌المللی به عنوان آن حقیقت و شخصیت کمالی زن نیست، در نوعش را داریم می گوییم. حالا یک موقع ممکن است یک زن باوقاری هم به عنوان استثناء باشد، اما نگاه در حقیقت به صورت کلی شخصیت زن یک کالا است، شخصیت زن یک ویترین است که از این ویترین دارند استفاده می‌کنند، لذا تحقیرآمیز است این هم. زن را با اراده‌اش را آوردند در این ویترین قرار داده‌اند، اما این فرهنگ غلط است که این اراده را می‌کشاند به آنجا که زن بشود ویترین برای فروش، ویترین در حقیقت برای مردها و اشباع مرد.

بعد ایشان می فرماید از جمله این است که اسلام از ابتدا حق بیعت را برای زن و مالکیت را قرار داد، آیه شریفه هم که «إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلى‌ أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ»[12] که در حقیقت زنان برای بیعت می‌آمدند پیش پیغمبر که از شرک دست بردارند شما هم قبول کنید، نشان می‌دهد که از همان زمان بیعت زنان بیعت مستقلی بوده، به تبع مردان نبوده. بعد حضور مؤثر در میدان‌های رزم که در صدر اسلام داشتند در کنار تربیت اسلامی فرزندان و حفظ حجاب، رسیدن زنان…، این‌ها را من عنوان‌ها را دارم می‌خوانم ها! متن را نمی‌خوانم، رسیدن زنان به مدارج بالای علمی که این را می‌فرمایند که در غرب تا سال 1947 یک چنین مسئله‌ای نبوده.

همین جور این مسائل را ادامه دادند که نیم قرن است که این مسئله پیش آمده برای زن حق قائل شدند، اما آزادی زنان (30:00) در همین جا هم خلاصه آقای مطهری هم چقدر خاطراتی را زیاد از در همان کتاب نظام حقوق زن می‌آورد که آوردیم معرفی کردیم حتماً دوستان رجوع بکنند که بعد از آزادی زنان در اشتغال و مالکیت و حقوق، بعد می‌گوید که شد یک سرمایه کار برای کارخانه‌داران که نیروی کار ارزان باشد، لذا کمترین استاندارد را در رابطه با زنان رعایت می‌کردند، کمترین حقوق را می‌دادند، ارزان‌ترین نیرو می‌شد. لذا مردان را بیکار کردند و زنان به شغل. و همین زن را دوباره زمین زد، همین زد را چکار کرد؟ در نظام خانواده را او را در کنار حرارت‌های چند صد درجه‌ای بعضی کارخانه‌ها، یا وزنه‌های به اصطلاح سنگین بعضی از برداشتن و گذاشتن‌ها در کنار مردان می‌خواست قرار بدهد، خب زن قطعاً آنجا نمی‌توانست در کنار آن همین رقابت را بکند، آن وقت حقوق کمتر برای کار بیشتر برای او قائل می‌شدند که این توان را ندارد. چون او هم مجبور بود، می‌ماند. که همه اینها حالا یا کشف حجاب..؛

تعبیر ایشان این است که یک برنامه ریزی متعددی را تکرار کردند، مسئله قابل دقتی هم است که یک برنامه ریزی صهیونیستی در رابطه با در این 150 سال اخیر بوده، در رابطه با اشاعه فساد و فحشا و خروج زنان از عفت بشری؛ که می‌گوید این چون یهودی‌ها به مرد و زن نگاهشان اصلاً به عنوان غیر یهودی به عنوان حیوان است، این را به عنوان یک فرهنگی به اصطلاح دارند ترویجش می‌کنند پشت مسئله هستند تا این فرهنگ در تمام در حقیقت به اصطلاح جغرافیای جهانی به عنوان یک فرهنگ فساد و فحشا مبدأیتش از زن شروع بشود که این جوامع را خود به خود متلاشی می‌کند، به سمت حیوانیت سوق می‌دهد. یعنی نظری که آنها دارند که غیر از یهود بقیه حیوان هستند انسان‌های دیگر، این ترویج‌شان سوق می‌دهد که همان مسئله حیوانیت در بین زن و مرد هم ترویج پیدا بکند. هر چند ناخواسته خودشان هم به همین مبتلا خواهند شد، اما خودشان را به تعبیر همان کسینجر که گفته بود نسبیت یک پوست خربزه‌ای است که باید زیر پای همه ملت‌ها و فکرها بیندازیم، اما حواسمان باشد که وقتی می گوییم همه چیز نسبی است و نسبیت است و چیز مطلق نداریم، خودمان این را باور نکنیم. تعبیر خودش خیلی زیبا است گفته خودمان باور نکنیم این جوری نباشد، ما فرهنگ آمریکایی خودمان را او را در حقیقت جمود بر آن داشته باشیم، بر او در حقیقت متسلب باشیم اما بقیه فرهنگ‌ها را به عنوان نسبیت به اصطلاح سُر بدهیم تا بر او قوام پیدا نکنند. اما خودمان باورمان نشود ها! همین کار را در نظام صهیونیستی دارند انجام می‌دهند. بعد ایشان می‌فرماید که جریان خانواده با یک کار حساب شده هم در غرب به تلاشی دارد می‌رود، هم در کشورهای دیگر آن سرمایه اصلی که زن در آن مؤثر است آن شغل اصلی که کار زن است را اصلاً دارند متلاشی می‌کنند. لذا زندگی‌ها بر اساس آن نظام ازدواج و نظام آن خانواده و تقدس خانواده و اجتماع طبیعی..، تعبیری که آقای مرحوم علامه داشتند «اجتماع طبیعی» یا تعبیری که شهید مطهری داشتند که اجتماع به صورت بیرونی، به صورت ضرورت انسان به اجتماع کشیده شد، دید نیازهایش تأمین نمی‌شود .. اما خانواده اجتماع طبیعی است نه اجتماع ضروری. نه اینکه در حقیقت ضرورت‌ها انسان را به این کشاند. در نظام خانواده اجتماع خانوادگی، اجتماع طبیعی است اگر یادتان باشد. اما اجتماع بیرونی اجتماع ضروری است. یعنی انسان می آید می‌بیند حاجاتش برآورده نمی‌شود، لذا مجبور است تن بدهد به تعامل، تن بدهد در حقیقت به ارتباط به تمدن، به مدنیت، به … [34:02]. اما در نظام خانواده این بحث مهمی است تفاوت بینِ.

اما نظام خانواده نظام اجتماع طبیعی است. طبیعت انسان، قوای وجودی انسان، مرد و زن، می‌کشاند اینها را به سمت هم. یعنی حتی این در مرحله حیوانیت هم این اجتماع است، این ارتباط است، یک اجتماع طبیعی است اجتماع خانوادگی و در حقیقت اگر طبیعی شد احکام خودش را پیدا می‌کند. غیر از آن اجتماع ضروری است، که مضطر است به آن رابطه و آن اجتماع.

بعد زن در آن نظام احساسی‌اش که قوام خانواده به آن رقت طبع و انعطاف و حساسیت و احساس زن برمی گشت، قوام خانواده به او بود، وقتی که کشیده می‌شود در صحنه اجتماع و تبرز، کشیده می‌شود به اسراف، کشیده می‌شود به تجمل. یعنی آنی که قوام یک خانواده بود، سبب فساد یک جامعه می‌شود. یعنی اگر درست خانواده در آن جا این اشباع نشد، وقتی که کشیده می‌شود در صحنه اجتماع آنجا می‌شود تجمل. یعنی زنی که در خانواده آن رقت طبعش قوام خانواده را به دنبال داشت و مدیریت احساسی خانواده را، وقتی که این کشیده می‌شود به اجتماع و از آن خانواده گسست ایجاد می‌شود، این جذب قلوب مردان را می‌خواهد داشته باشد. در خانواده رابطه بین خانواده را محقق می‌کرد، آن پیوند نخ تسبیح محکم خانواده بود؛ وقتی این گسسته شد و این نخ پاره شد آمد بیرون، در بین … [35:30] سبب گسستن، سبب عدم پیوستن خانواده‌های دیگر هم می‌شود. این زن در خانواده می‌شود عنصر گسسته شدن، عنصر عدم پیوستگی وقتی که این جوری آمد. لذا می‌بینید که همان احساسات، اگر در جای خودش به کار گرفته نشود می‌شود سم.

لذا اگر این می‌گوید که این مظهر احساس است، این مظهر رقت طبع است، این مظهر در حقیقت پیوند تسبیح است، نخ تسبیح است بین اعضای خانواده، فرزند را، پدر را، برادر را، خواهر را، این‌ها را مرتبط می‌کند ارحام را با همدیگر، اگر آمد در صحنه اجتماع، سبب گسستن می‌شود و همه آن پیوستگی‌ها را هم از بین می‌برد که اینها معلوم است دیگر، امروز دیگر مشهود است، یعنی احتیاج به اصلاً توضیح..؛ همین اشاره‌اش کفایت می‌کند که معلوم بشود.

دیگر همین جور ادامه دارد ایشان، عرض کردم که حتماً دوستان این را بخوانند. بعد جایگاه و منزلت زن در اسلام و تمدن اسلامی را ایشان بیان می‌کند که قابلیت و توانایی سلوک به مراتب عالیه و اوج ملکوت انسانی با رعایت احکام و مقررات … [36:35]. یعنی در قرآن الگوهای زنی را که معرفی می‌کند به عنوانِ در بدترین جایگاه‌ها هم زن می‌تواند به عنوان یک شخصیت مستقل، نه به عنوان یک شخصیت تبعی، زن فرعون است، معشوقه فرعون است اما در قرآن به عنوان اراده زن، آن در حقیقت مالکیت بر اراده‌اش و حق ارادی که داده خدا به او، می‌تواند در جلوی فرعون به عنوان اینکه این معشوقه فرعون هم بوده، اما قد علم می‌کند از همه آن ظواهر عادی چه قدرت، چه ثروت، چه در حقیقت تجمل، چه شهوت، همه این‌ها می‌گذرد تا مرز شهادت و شهید هم می‌شود. اما اسلام به عنوان یک کسی که در بدترین جایگاه هم این قدر قدرت اراده دارد، به عنوان یک شخصیت الگو معرفی‌اش می‌کند. یا مریم سلام الله علیها را به عنوان یک الگو معرفی می‌کند. این جایگاه زن به عنوان چیست در قرآن کریم؟ یا در نظام به اصطلاح خود سیره تاریخی ما فاطمه سلام الله علیها یا حضرت زینب یا حضرت سکینه یا اینها که در طول تاریخ داشتیم اینها را به عنوان شخصیت‌های الگو که می‌توانند در سخت‌ترین شرایط بهترین تصمیم‌ها را بگیرند به عنوان یک شخصیت الگو.

این الگو دانستن زن برای کل جامعه حتی، نه فقط برای زن‌ها. یعنی این جوری نیست که شخصیت یک زن فقط برای زنان. زن فرعون را قرآن به عنوان یک شخصیت برجسته و الگوی مطلق معرفی می‌کند که مردانی هم که در یک شرایط سختی هستند نمی‌توانند بگویند که ما دیگر اینجا سخت بود نتوانستیم. می‌گوید که این یک زنی بود که تابع بود در نظام خانوادگی نسبت به فرعون، با همه محدودیت‌هایش قد علم کرد و توانست تسلیم آن شرایط نشود. دیگر مردان این الگو برای مردها هم الگوپذیری‌اش، الگو بودنش محقق است.

آن خودِ خصوصیاتی که اسلام برای حجب و حیا در زن قرار داده، در یک نظام اجتماعی پررنگ شدنش به آن حق طبیعی آن قاصد طبیعی که در وجود زن است، این اجتماع را به سمت یک اجتماع عفیف سوق می‌دهد که اگر این‌ها شکسته شد با تبرز، می‌گوید این از خصوصیات تمدن اسلامی است که حجب و حیای زن دامن زده شود، حجب و حیای زن دامن زده شود در اجتماع؛ که لذا این اگر درست دامن زده شود اجتماع در حقیقت به قوام می‌رسد، اجتماع از هم پاشیدگی پیدا نمی‌کند. همین جور ادامه دارد این بحث‌ها دیگر، من حالا از آنها بگذرم. بعد خود رابطه زن و مرد در آن تمدن اسلامی که شرافت در زندگی دارند، جزو یکی از مباحث مهم تمدن اسلامی است

شاگرد: برای بازگشت به این مسیر طبیعی می‌شود از راه‌های غیر طبیعی استفاده کرد؟

استاد: مثلاً مثل چی؟

شاگرد: مثلاً فرض بفرمایید که برای کشاندن زن داخل خانه یا احیای همان حجب و حیایی که شما می‌فرمایید بیاییم با توجه به اینکه وجوب نفقه برای مرد قرار داده شده، حقوق بگذاریم برای زن که در خانه کار خانه داری انجام بدهد.

استاد: حقوق بگذارید، ببینید حقوق گذاشتن به معنای اینکه مرد موظف باشد حقوق بدهد این برای دعوا خوب است، اسلام هم قبول کرده، حق هم است برای زن، کسی هم نمی‌تواند منعش بکند.

شاگرد: فرض بفرمایید …

استاد: حالا حتی اجتماع بیاید در حقیقت (40:00) بگویند که از جهت مثلاً نظام حاکمیتی، حاکمیت برای این مسئله حق قائل بشود و حقوقی قرار بدهد و امتیازاتی قائل بشود، اینها اشکالی ندارد. اما به شرطی که از طرف دیگرش هم حواسمان باشد که وقتی زن در خانه در نظام الهی برایش حقوقی گفتند امکان پذیر است که بخواهد در قبال پول این کار را انجام بدهد، شیر دادن بچه را می‌تواند در قبال پول انجام دهد مانعی ندارد، اما ایثاری که زن می‌کند در اینجا که این کار را انجام می‌داد اما در قبالش پولی هم طلب نمی‌کرد، این ایثار هم خراب نشود. راهی پیدا کنیم که جمع بین آن بهاء دادن به کار خانواده به عنوان یک کار و شوق در نگاه الهی که این کار است، حقیقتاً ارزش افزوده است، حقیقتاً نتیجه بخش است در اجتماع و نبودنش فاجعه است. اگر این بچه را سپردید در بزرگ شدن فقط به مهدکودک‌ها، آن رابطه عاطفی محقق نشد، رابطه در حقیقت حضانت مادری محقق نشد، او در حقیقت آن بچه ایده آل بار نمی‌آید

شاگرد: بعضاً تخالف [41:14] مستقیم دارد مثلاً فرض بفرمایید با اعطای … توسط مرد، حقوق دادن دولت …

استاد: دارم عرض می‌کنم دیگر، ببینید یک مسئله این بود که خود ایثار زن که زن در حقیقت بدون اینکه وجهی بگیرد دارد انجام می‌دهد، این ایثار است. نکته دیگرش این است که مرحوم علامه فرمودند که یک نوع مدیریت تمدنی است این، که اگر می‌گوید که مرد دو برابر زن ارث می‌برد ولی زن در تمتع و بهره مندی دو برابر مرد متمتع می‌شود؛ چرا؟ چون یک سهم گرفته بود از خودش مال خودش بود، یک سهم هم از مرد وجوب نفقه است که در عین اینکه مرد مالک است اما وجوب نفقه بر او، بهره‌مند زن است؛ لذا این خود مسیر بهره مندی زن از طریق کانال به اصطلاح مالکیت مرد خودش یک قوام ایجاد می‌کند در این قسمت. نمی‌گوید زن حق مالکیت ندارد. دارد. او نسبت به مال خودش و ارث خودش و کار خودش و درآمد خودش و تجارت خودش و همه شغل خودش، هر کاری که کرده، حتی اگر در قبال بچه داری‌اش هم پول می‌گیرد، حتی اگر در اجتماع شغلی هم دارد، همه این‌ها مال خودش است؛ ولیکن اینها را لزوم ندارد در خانه خرج کند، لزوم ندارد. اگر زنی خرج کرد ایثار کرده. مرد اگر خرج کند وجوب داشته وظیفه‌اش بوده، نکند مؤاخذ است دادگاه می‌تواند او را ملزم بکند. اما زن در حقیقت اگر دارا باشد و زندگی‌اشان هم احتیاج هم داشته باشند هیچ خرج هم نکند، کسی نمی‌تواند به او بگوید چرا؟! مالش است و وظیفه‌ای در این قبال ندارد، در لحاظ دعوا. اما بحث ایثار است. می‌بینید این خانم اگر درآمدی هم دارد این در زندگی دارد..؛ این ایثار است این خیلی قابل تقدیر است، هرچند در نظام عادت کردیم به این، اما این ایثار است.

آن جایی هم که خدا دو برابر را برای مرد در ارث قرار می‌دهد و حق نفقه را برای زن واجب می‌کند، یک نوع مدیریت است؛ که ایشان فرمود دیروز دیگر این مدیریت را نباید از دست بدهیم. یعنی اگر آمدیم در نظام اجتماعی و حاکمیتی برای زن حقوقی قائل شدیم که مستقل کند او را به طور مطلق از مدیریت داخل خانواده، آن هم بدآموزی دارد. عرض کردم باید اگر می‌خواهیم کاری انجام بدهیم این فرهنگ را به طور کامل نگاه بکنیم، جزء به جزء آن را نگاه نکنیم تا آثار سوء ایجاد بکند. البته باید این را به طور کامل با یک حلقه و زنجیره که این دو تا را با هم مرتبط می‌کند، محتاج و مرتبط با هم می‌کند هر کدام را؛ این احتیاج به همدیگر قوام ایجاد می‌کند، این قوام در حقیقت خانواده را در حقیقت محکم‌تر می‌کند.

حالا دیگر بعد دوستان ببینند خود شخصیت زن، خود اینکه بدن زن کلاً عورت است، تکریم اسلام در مقابل این مسئله و طبیعت که این را خدا به عنوان خلقت قرار داد و در مقابلش حقوقی قرار داد، خود این جزو در حقیقت عظیم‌ترین فرهنگ‌هایی است که اگر روی آن درست کار بشود احکام اسلام مطابق با این نظام طبیعتی که خدا خلق کرده که در عین حال تمام در حقیقت حیثیت زن را به عنوان عورت معرفی کرده؛ یعنی این همه باید محفوظ باشد، این محفوظ بودن و خود نیاز مرد و زن را به هم، و اعضای در حقیقت وجودی را که در وجود زن و مرد قرار داده، همه اینها در حقیقت جزء مسائلی است که احکامش اگر درست تبیین بشود در نظام فطری و طبیعی، آثار زیادی بار دارد که اینها به آن کمتر توجه می‌شود و به عنوان تساوی یا حمایت از استقلال زن‌ها خیلی از مسائل زیر پا گذاشته شده که حالا بعد ایشان بحث زن در نظام اسلامی ایرانی را هم بحث می‌کند که آنجا چه شخصیتی داشته و اسلام چه تاثیری گذاشته و فرهنگ ایرانی چگونه بوده، این‌ها را هم بیان می‌کند، حالا می گویم خوب است که همه اینها را دوستان رجوع بکنند. تازه این‌ها فصل‌های اولش است.

در ادامه بحث ایشان می‌فرماید که در ادامه.. این «(حرية المرأة في المدنية الغربية)»[13] را ایشان یک اشاره‌ای می‌کند در اینجا که آزادی زن در غرب را که می‌فرماید آن نتایجی که اینها در نظرشان بود هیچ گاه به آن نتیجه که مقصودشان بود نرسیدند و این روز هم آمارها از این تساوی حکایتی ندارد.

شاگرد: این را از اسلام هم گرفتند

استاد: بله گفتیم این را، اول بحث نبودید که بله این حلقه‌ای است که قطعاً اینها از اسلام گرفتند، ولی در …، چون حلقه را منفصل کردند به نتیجه نرسیدند. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم)

[1] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 275.

[2] همان.

[3] همان.

[4] همان.

[5] همان.

[6] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 276.

[7] همان.

[8] همان.

[9] همان.

[10] همان.

[11] همان.

[12] ممتحنه، آیه 12.

[13] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 276.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 438” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید