بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: باب1 : فصل2 : حدیث 7 و 8؛ وصفی خاص حضرت قائم (عج) که بیعت و پیمان هیچ طاغوتی را برگردنش ندارد
7- و عن أبى وایل قال: نظر أمیر المؤمنین علیه السّلام الى ابنه الحسین علیه السّلام فقال: «إِنَّ ابْنِی هَذَا سَیِّدٌ کَمَا سَمَّاهُ رَسُولُ اللَّهِ ص سَیِّداً وَ سَیُخْرِجُ اللَّهُ مِنْ صُلْبِهِ رَجُلًا بِاسْمِ نَبِیِّکُمْ یُشْبِهُهُ فِی الْخَلْقِ وَ الْخُلُقِ یَخْرُجُ عَلَى حِینِ غَفْلَةٍ مِنَ النَّاسِ وَ إِمَاتَةٍ لِلْحَق وَ إِظْهَارٍ لِلْجَوْرِ وَ اللَّهِ لَوْ لَمْ یَخْرُجْ لَضُرِبَتْ عُنُقُهُ یَفْرَحُ بِخُرُوجِهِ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ وَ سُکَّانُهَا وَ یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً.»
ابى وایل مىگوید: امیر المؤمنین علیه السّلام به فرزندش حسین علیه السّلام نگاه کرد و فرمود:
«این پسرم سید و سالار است همانطور که خداوند سید و آقایش نامیده است و از نسل او فرزندى همنام پیامبرتان که در سیما و اندام و نیز اخلاق و رفتار شبیه اوست متولد خواهد شد و در دوران بیخبرى و گمراهى مردم و نابودى حق و غلبه ستم خروج خواهد نمود، به خدا قسم خروج او حتمى است وگرنه گردن زده خواهد شد.
اهل آسمان و ملائک از خروج او خوشحال مىشوند و زمین را همانگونه که از ستم پر شده است از عدل و داد سرشار خواهد نمود.»
(إثبات الهداة، ج 3، ص 505، الرّوایة 308)
**************************
8- و عن أبى سعید عقیصاء قال: لمّا صالح الحسن بن على علیهما السّلام معاویة بن أبى سفیان، دخل علیه النّاس فلامه بعضهم على بیعته فقال علیه السّلام: «وَیْحَکُمْ! مَا تَدْرُونَ مَا عَمِلْتُ وَ اللَّهِ الَّذِی عَمِلْتُ خَیْرٌ لِشِیعَتِی مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ أَوْ غَرَبَتْ أَ لَا تَعْلَمُونَ أَنَّنِی إِمَامُکُمْ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ عَلَیْکُمْ وَ أَحَدُ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ بِنَصٍّ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص عَلَیَّ قَالُوا بَلَى قَالَ أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّ الْخَضِرَ ع لَمَّا خَرَقَ السَّفِینَةَ وَ أَقَامَ الْجِدَارَ وَ قَتَلَ الْغُلَامَ کَانَ ذَلِکَ سَخَطاً لِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ إِذْ خَفِیَ عَلَیْهِ وَجْهُ الْحِکْمَةِ فِی ذَلِکَ وَ کَانَ ذَلِکَ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ حِکْمَةً وَ صَوَاباً أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّهُ مَا مِنَّا أَحَدٌ إِلَّا وَ یَقَعُ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ لِطَاغِیَةِ زَمَانِهِ إِلَّا الْقَائِمُ الَّذِی یُصَلِّی رُوحُ اللَّهِ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ ع خَلْفَهُ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُخْفِی وِلَادَتَهُ وَ یُغَیِّبُ شَخْصَهُ لِئَلَّا یَکُونَ لِأَحَدٍ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ إِذَا خَرَجَ ذَلِکَ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ أَخِی الْحُسَیْنِ ابْنِ سَیِّدَةِ الْإِمَاءِ یُطِیلُ اللَّهُ عُمُرَهُ فِی غَیْبَتِهِ ثُمَّ یُظْهِرُهُ بِقُدْرَتِهِ فِی صُورَةِ شَابٍّ دُونَ أَرْبَعِینَ سَنَةً ذَلِکَ لِیُعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ.»
ابى سعید عقیصاء مىگوید: هنگامىکه امام مجتبى علیه السّلام با معاویه صلح کرد مردم به محضرش شرفیاب شده و عدهاى از آنها به خاطر این مصالحه، آن بزرگوار را سرزنش مىکردند. حضرت فرمود: «واى بر شما! شما نمىدانید من چهکارى انجام دادم. به خدا قسم آنچه من کردم براى شیعیانم از تمام عالم و آنچه خورشید بر آن مىتابد بهتر و پرسودتر است. آیا نمىدانید که من امام مفترض الطّاعه بر شما هستم و به نصّ رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم یکى از دو سروران جوانان بهشتم؟ گفتند: آرى، فرمود: آیا مىدانید که وقتى خضر علیه السّلام کشتى را سوراخ کرد و دیوار را بپا داشت و آن جوان را کشت، این اعمال موجب خشم موسى بن عمران گردید چون حکمت آنها بر وى پوشیده بود؟ امّا آن اعمال نزد خداى تعالى عین حکمت و صواب بود؟ آیا نمىدانید هیچیک از ما اهل بیت از تندادن به نوعى بیعت با جبّار زمانش خلاصى ندارد مگر قائم که عیسى روح اللّه نمازش را به او اقتدا خواهد کرد. خداوند عزّ و جلّ زمان ولادت او و نیز خودش را از دیده مردم پنهان مىکند تا در زمان ظهور، در گرو بیعت با کسى نباشد، او نهمین فرزند برادرم حسین است، پسر سرور کنیزان عالم، خداوند در دوره غیبت عمرش را طولانى مىکند آنگاه به قدرت خویش در سیماى رشیدى جوانتر از چهل ساله، بر خلق، آشکارش خواهد فرمود تا مردم بدانند که خداوند بر انجام هر کارى تواناست.»
(بحار الأنوار، ج 51، ص 132، الرّوایة 1)
تقریر جلسه:
– و عن أبى وايل قال: نظر أمير المؤمنين عليه السّلام الى ابنه الحسين عليه السّلام فقال: «انّ ابنى هذا سيّد كما سماّه اللّه سيّدا،
به صاحب و مالک را میگویند سید. تعبیری که در لغت هست الذی یفوق فی الخیر، آنی که در خیر تفوق دارد، لذا تعبیر به سیدی شباب اهل الجنة که نسبت به این دو امام بزرگوار شده است، تفوق در خیر است، چون درجات جنت تفوق بر خیر است. لذا چون حقیقت جنت مربوط به حقیقت دنیاست، اینها در دنیا هم تفوق بر خیر بر همه دارند. لذا تعبیری که امیر مومنان میکنند همان تعبیر سیدی شباب اهل الجنة است که نبی ختمی فرمودند و در اینجا تعبیر به سید هم الذی یفوق فی الخیر است و هم تعبیر المالک شده است در لغت، هم الرئیس الکبیر فی قوته المطاع فی عشیرته را تعبیر به سید کرده است. آنکه به عنوان عام معنا شده، به هاشمی بودن هم اختصاص ندارد که آن رئیس القوم و کبیر القوم است. اما آنی که اختصاص پیدا کرده و علم شده، به آن دو امام بزرگوار اختصاص دارد.
این لقب الهی، این اسم گذاری بر اساس نظام واقع و وجود است. لذا اگر خداوند کسی را به تسمیه به این نام میکند، از باب تسمیه های ما نیست که اعتباری باشد. یعنی حقیقت آن معنا و این نام تحقق دارد. دیگر به معنای فقط نام نیست که تفؤل به خیر باشد. نه. نام گذاری الهی بر اساس نظام واقع و وجود و تکوین است. نظام تشریع نیست که ممکن است باشد و ممکن است نباشد. این هم باید حواسمان باشد. در اطلاقات الهی همیشه اینگونه است. آن نام هایی که خود خداوند تبارک و تعالی بر بندگانش گذاشته است، آنها یک اختصاصی است. یک تسمیه واقعیه است که تحت او حقایقی است که آن باید آن حقیقت را هم توجه داشت. نه به معنای تفؤل به آن حقیقت باشد. بلکه آن حقیقت محقق است.
و سيخرج من صلبه رجلا باسم نبيّكم، فيشبه الخلق و الخلق،
یک جلسه راجع به تشابه امام زمان و نبی اکرم گفتگو شد. گفته شد که تشابه خلقی و خلقی اتفاقی نیست که بین این فرزند و آن جد تشابه اتفاقا محقق شد. برای این تشابه که خداوند آنچه را محقق میکند، طبق نقشه مهندسی شده تام است که اراده الهی تعلق گرفته به این و این تشابه هم حتما نشات میگیرد از یک وحدتی که آن وحدت در ظهور است. و الا در بین حضرات معصومین آن وحدت بین همه شان هست، اما چرا نسبت به بعضی تشابه ذکر شده و نسبت به بعضی این تشابه نیست و ذکر نشده، علتش تشابه در ظهور است. یعنی به لحاظ آن ظهوری که از آن حضرات محقق میشود، تشابه خلقی و خلقی هم محقق شده است. و خداوند تبارک و تعالی آن را قرار داده است. پس این هم عطف به بحث گذشته.
يخرج حين غفلة من النّاس
مردم در آن روز در حالت غفلت هستند. یعنی این گونه نیست که زمنیه سازی اینقدر شده باشد که همه متوجه باشند. غیر از آن است که در بعضی جاها دارد که آنقدر فشار زیاد میشود که همه منتظر یک نجات دهنده هستند. این منافاتی با او ندارد. مردم ممکن است منتظر یک نجات دهنده ای باشند، اما آن نجات دهنده را این نمیدیدند. برایشان اینطور نبوده که طلب امام زمان قرار داده شده باشد. ممکن است اکثر مردم هم اهل ایمان یا اسلام نباشند. یا به این اصل معتقد نباشند. اما در عین حال از اسباب دیگر نا امید شدند، چون از اسباب دیگر نا امید شدند، دنبال یک سببیت قاهره هستند که حین غفلة من الناس صدق میکند. غفلت ها شدت پیدا کرده همچنان که در روایات آمده، ظلم و جور شدت دارد و مردم نا امید شدند از سببیت های دیگر و دنبال یک سببیت قاهره هستند.
و إماتة من الحقّ
غالب در نظام عالم در آن زمان اماتة من الحق است. حق مظلوم است. و اماته حق است. نه اماتت مطلقه که هیچ نامی از حق نباشد. اگر هیچ نامی از حق نباشد حجت تمام نیست. حتما باید رگه فطرت و حیات حقانی محقق باشد که اگر حق طلبی به دنبال حق بود حق را بیابد. اینطور نباشد که امکان دسترسی به حق نباشد حتی اگر کسی دنبال حق باشد. منتهی غالب در نظام توجه مردم و حیات حق، اماتة الحق است. یعنی حق آشکار نیست. حق ظهور ندارد. حق غلبه ندارد. اما هست. اگر کسی به دنبال حق باشد پیدا میکند. حواسمان باشد که محکمات باید سر جایش محفوظ باشد. احادیث را باید با حفظ محکمات معنی کرد که بعدها کسی اشکال نکند که اماتة من الحق، پس هدایت در آن زمان چطور امکان پذیر میشود.
و اظهار من الجور.
جور غلبه و ظهور دارد. یکبار قرار شده در ارتباط با غلبه ظلم و جور گفتگو کنیم.
و اللّه، لو لم يخرج لضربت عنقه،
اگر آن روز قیام نکند و خارج نشود، گردن او زده خواهد شد. یعنی اطاعت محضه است. اطاعت محضه است نسبت به دستور حق. مثل جایی که به پیغمبر میگوید اگر این کار را میکردی رگ وتینت را میزدیم. یعنی خداوند با هیچ کسی رودروایستی ندارد. اینها که بنده و عبد محض هستند نسبت به درگاه الهی، هیچ حیثیتی در درگاه الهی به عنوان اینکه چیزی در درگاه الهی محسوب بشوند نیستند. در درگاه الهی فناء محض هستند، عبد محض هستند. عبودیت محضه هستند. یعنی کاملترین ولی کسی است که عبودیتش محضه تر است. هرچقدر عبودیت محضه باشد، عزت ربوبیت را بیشتر یافته است. لذا این کلام کنایه از عبودیت محضه اوست که هیچ تخلفی در کار او نیست.
يفرح لخروجه أهل السّماء و سكّانها،
این کلام خیلی لطیفی است که اهل سماء و سکان سماء، مدبرات امر عالم وجود هستند. وقتی که حضرت ظهور میکند و قیام میکند. با قیام و ظهور حضرت اهل سماء یفرح. یعنی چی؟ آنها که مجردند. مجرد که انفعال درش راه ندارد. استعداد و قوه ندارد که بخواهد انفعال ایجاد بکند. پس فرح مجردات به چه گونه است؟ باید یک طور معنا کرد که واقعی باشد. مجازی نباشد. هدایتگری اهل سماء دائمی است. اما مدبراتی که آنها هستند، نسبت به آن حقایقی که تدبیر میکند، این حقایق تدبیر پذیر نیستند. اینها ابای از تدبیر و قبول را دارند.در آن روزی که حضرت ظهور میکنند، فرح اهل سماء، همان نافذ بودن امرشان در زمین میشود. یعنی وقتی اهل سماء تدبیر امرشان که همان اراده تشریعیه الهیه است، نافذ میشود، تطابق اراده تشریعیه با اراده تکوینیه در زمین محقق میشود، فرح اهل سماء این است. لذا ابواب آسمان از زمین گشوده میشود. یعنی تدبیر آنها از سماء من الارض که یدبر الامر من السماء الی الارض. و از اینطرف. صعود آن رابطه بین زمین و آسمان که تفتح لهم ابواب السماء. برای اهل کفر ابواب سماء گشوده نمیشود. اما برای کسی که امر پذیر میشود و در دولت توحید قرار میگیرد، ابواب سماء گشوده است. گشوده بودن ابواب سماء همان فرح اهل سماء است. نافذ بودن اراده اهل سماء در نظام ارض همان فرح اهل سماء است. پس فرح انفعال نیست. فرح آن است که آن تدبیری را که در نظام وجود آن اهل سماء داشتند، آن نفوذ که اراده الهیه است، محقق میشود. نفوذ اراده اهل سماء که مدبرات امر هستند در زمین همان فرح اهل سماء که مجردات هستند میباشد. و الا انفعال در مجردات راه ندارد. به طوری که خوشحال بشوند. نیششان باز بشود. دندانشان دیده بشود. خنده بر لبانشان بیاید. مجرد انفعال ندارد. استعداد در او نیست. اما نفوذ امر در مجرد راه دارد. او نافذ الامر نبود چون مانع داشت اراده اش در عالم مادی. اما پس از اینکه نافذ الامر میشود، اراده اوست که حاکم میشود. این اراده او که ارادة الله است. این ارادة الله است که حقیقتا نافذ میشود و نفوذ اراده الهی فرح اهل سماء و مجردات است. این نفوذ همان فرح است. از یک طرف در قوس نزول که مدبرات امر هستند.
از طرف دیگر اینکه رابطه با خدا قوی میشود و مردم در ارتباط با حقیقت حق قرار میگیرند و توحید حاکم میشود، در نظام صعود هم ابواب سماء گشوده میشود. پس نزولا و صعودا ابواب سماء منفتح میشود. این انفتاح ابواب سماء همان فرح اهل سماء است. همان است که اهل سماء نافذ الامر شدند و کانال انتقال حقایق ارضیه به سماء قرار گرفتند.
-فرح با این معنایی که گفته شد مناسبتی ندارد!
فرح انبساط است. انبساط یعنی در حقیقت اهل سماء مدبرات امر هستند. مدبرات امر یعنی آن حقیقتی که کمال وجود انسان از طریق او قرار گرفته است. کمال عالم از طریق او قرار گرفته است. وقتی کمال مانع پیدا میکند، امر او منقطع شده است. این میشود اسف. وقتی امرش منقطع شده است، یعنی به نتیجه نرسیده است. تعبیر از اسف به این است. نه اینکه تعبیر اسف یعنی ناراحت بشود. آنجا ناراحتی و فرح اینگونه نیست. اسف و فرح برگشت میکند به نفوذ امر، سیطره امر، انبساط امر و مقبوض بودن و محدود شدن. این ظهورش محقق میشود و چون هر موجودی به ظهورش فرح و ابتهاج دارد، لذا خداوند تبارک و تعالی هم ابتهاج دارد. اول مبتهج بذاته اول تعالی است. خوش حال شدن بعد از ناراحتی نیست. یعنی خلق، یعنی ایجاد. آن خلق نسبت به ظهور اسمائش. نسبت به ظهور افعالش.
مدبرات امر وقتی ظهو رپیدا میکند افعال و صفاتشان ،این فرح اهل سماء است. در مقابلش در قوس صعود که از کانال وجودی آنها اهتزاز پیدا میکند. بعثت نبی اکرم که محقق شد، اهل سماء همه به اهتزاز در آمدند. اهتزاز یعنی رابطه وجودی با مراتب عالم قویتر از سابق میشود. یعنی این. یفرح لخروجه اهل السماء و سکان السماء، تعبیر بسیار عالی است. بیانی است که روایات دارد که توحید حاکم میشود. هرچه غیر از توحید است، در حالت خفاء و پنهانی قرار میگیرد. سلطه با اهل توحید است. یک اهل سماء داریم و یک سکان. سکان اهل سماء سیطره دارند بر اهل سماء.
سکان کسانی هستند که سیطره دارند. فوق سماء هستند. حتی دامنه وجودی عرش در سماء هست. لکن فوق سماوات هستند. سکان سماء و ارض محسوب میشوند. یک مقامشان سکونت در سماء و ارض است.
يملأ الأرض عدلا كما ملئت جورا و ظلما.»[22]
8- و عن أبى سعيد عقيصاء قال: لمّا صالح الحسن بن على عليهما السّلام معاوية بن أبى سفيان، دخل عليه النّاس فلامه بعضهم على بيعته
از شیعیان بعضی ملامت کردند.
فقال عليه السّلام: «ويحكم! ما تدرون ما عملت.
شما چه میدانید که من چه کردم.
و اللّه، الّذى عملت خير لشيعتى ممّا طلعت عليه الشّمس أو غربت.»
نقشه هایی که آنها کشیده بودند با این کار برای شما، من با این کار نقش بر آب کردم. آنها میخواستند نسل شیعه و آنچه از شیعه است را از بین ببرند. خداوند فسخ کرد. تن به چیزی دادند که مایل نبودند، اما مجبور شدند. معاویه یقنی داشت که امام حسن صلح را قبول نخواهد کرد. لذا دارد که صلح نامه را سفید فرستاد. یقین داشت که حضرت قبول نمیکند. با این ادعا که ما صلح طلبیم، همین حرفها را امروز بعضی اذنابشان میزنند. در نهایت هم میخواهند عمل نکنند، در عین حال ندایش را دارند، تا جلب قلوب را جلویش را بگیرند. بعد هم بگویند اینها نخواستند و بگویند اینها نخواستند.
آنجایی که شمس طلوع میکند برش یا غروب میکند. در غروب و طلوع هر دو فراگیر است نسبت همه ارض.
در ادامه روایت که در منبع آمده است، ج51 بحار ص132. یک جمله هست. در کمال الدین و احتجاج هم هست.
الا تعلمون انی امامکن و مفترض الطاعة علیکم. طاعت من بر شما واجب است.
و احد سیدی شباب اهل الجنة. فقط تمسک به یک وصف به معنای یک وصف به معنای فضیلت خصوصی نیست. سید کسی است که تفوق الخیر. کسی استک ه در نظام خیر بر همه غلبه دارد. در نظام جنت، آنی که بالترین مقام جنت را دارد ،حقیقت مقام دنیایی اش بالاترین کمالت وجودی بوده است. نشان میدهد سیدی شباب اهل الجنة، تمام قدمهایش مطابق حق بوده است.
دارید احتجاج میکنید با یک اهل سنت.
یک وقت میگویید این اعتباری است. یک وقت میگویید جزایی است که عین عملشان بوده است. هیچ عملی که رتبه آنها را ناقص بکند نبوده است. تمام کمال را محقق کرده اند. هر کدام از اینها دلیل و برهان است. یک توصیف نیست.
بیعت کرده بودند همه باهاش. همه بیعت کردند. امام مردم بود از جهت بیعت.. مفترض الطاعة است. اگر قبول کردید و بیعت کردید، چرا اعتراض میکنید. بنص من رسول الله صلی الله علیه و آله علی.
… و اقام الجدار و قتل الغلام…. و کان ذلک عند الله تبارک و تعالی حکمة و سلاما.
وقتی خضر کشتی را سوراخت کرد. دیوار را اقامه کرد و غلام را کشت، موسی در نظام ظاهری، رسول اولوالعزم است. بر اساس نظام ظاهر هر کدام از اینها خلاف بود. سوراخ کردن کشتی. قتل غلام. اقامه جدار کسانی که مروت در وجودشان نبود. چطور موسی اعتراض کرد لکن حکمت در کار بود. وقتی بیان شد موسی فهمید که حکمت کار چیست. من امام شما هستم که نظام ظاهری که شما میبنید، و اعتراض میکنید، حضرت تخطئه نکرده است. به چی تشبیه کرده است؟ ما باشیم اگر بر حق باشیم، اعتراض بکند کسی بر ما، خیلی بد میشویم نسبت بهش. حضرت تشبیه کرده اند به اعتراض موسی به خضر. کانه دارد میگوید شما حق دارید اعتراض بکنید. لکن این وجه پنهانی دارد. این بر اساس ارادة الرب محقق شده است. با این نگاه که وجه حکمت بعدها آشکار خواهد شد، بعدها اشکار شدنش شما را راضی میکند. شما را قانع میکند.
اساس بر این است که امام حاکم باشد. وقتی مردم تخلف کردند و پیوستند به معاویه، یاران حضرت همانها که بودند، بعضی میگفتند چرا شما کوتاه آمدید.
صلح نسبت به جنگیدن در ان شرایط.
خیر نسبی است. آنها میخواستند نسل شما را برچینند. اکثر سران حضرت پیوستند به معاویه. تعداد یاران حضرت که باقی ماندند خیلی زیاد نبود. معاویه میخواست اینها را هم زا بین ببرد. اینها شجاع بودند. میخواستند حق امام حفظ شود. دلسوز بودند، لکن کم شعور بودند.
یکی آمد از راه دور گفت السلام علیک یا مذل المومنین. حضرت فرمود گفت از کجا آمدی. گفت فلان جا. حضرت یک کاسه شیر داد بهش.
گفت به عشق شما آمدم، خواستم حاکمیت شما را ببینم. اگر اینطوری شدند ،از روی غصه بوده است. ما گاهی یک چیزی میخواهیم، اجابت نمیشود، غر میزنیم. به خدا غر میزنیم. امام که اگر دستمان میرسید. من چرا. چرا من. این مشکل چرا بر من. من که از مقربین هستم.
سوال کردن عیب ندارد، اما سوالی که توبیخی و انکاری باشد غلط است. اگر سوال میکردند که راه نداشت بجنگیم، راهی نبود، ما میدانیم حتما به خیر است. لکن وجهش چیست.
در بعضی جاها دارد که لاتسئلوا عن اشیاء ان تبد لکم تسوکم. آنجاهای خاص است که تکلیف سنگین می آورد.
در نزد خداوند حکمت و ثواب محفوظ بود. اگر کاری را امام معصوم انجام میدهد، وجهش محفوظ است. اگر وجهش اشکار نیست، حق اعتراض نداریم. موسی به خضر اعتراض میکرد. نه اینکه چرا کشتی. سوال بکند. تازه شرط کرده بود که سوال نکند. سوالش هم استفهامی نبود. انکاری بود. غلامی را کشتی بدون گناه. انکار است. چرا اینکار را کردی.
یا اگر میخواستی دیوار را بکشی، اجرتی میگرفتی برش. سفینه برای دو یتیم بود، چرا سوراخش کردی. اعتراضا بوده است در نظام ظاهر. اگر در غیر قرآن بود، باور بهش خیلی سخت بود. نبی اوالعظمی مثل موسی، خداوند یک ولی الهی که یک حقیقت تمثلی است یا عینی، حقایقی را انجام میدهد که موسی اولوالعزم تحملش را نداشته است. رشد میکند. من اراده کردم ان اعیبها. در مرتبه عبد میفرماید اردنا. من و خدا اراده کردیم. در مرتبه سوم میگوید اراد ربک. موسی را دارد اوج میدهد. در یافت مسئله دارد اوج میدهد. موسی هم داشته کمال پیدا میکرده است. انبیاء رشد داشته اند.
سوال انکاری نباید میشده است.
خضر شرط کرده بود. اینها مردمند. سوال انکاری را دارد نفی میکند. نسبت به امامی که انسان امام میشناسد، سوال معنا ندارد. نسبت به کسی که به عنوان حاکم قبول کرده اند، سوال انکاری معنا ندارد.
الى ان قال عليه السّلام: «أما علمتم أنّه ما منّا أحد الّا و يقع فى عنقه بيعة لطاغية زمانه الّا القائم الّذى يصلّى روح اللّه عيسى بن مريم خلفه.
حتما برگردنش بیعت طغیانگر زمانشان بود. غیر از این حجت. این تعبیر خیلی سنگین است. روایاتی که این بحث را مطرح کرده اند، شاید 10-11 روایت هستند. عدم بیعت بر گردن امام زمان مطرح شده است. چه حکمی دارد که عدم بیعت مطرح میشود. اینکه میفرماید که غیبت او یکی از عللش، غیبت عللی دارد، یکی از علل غیبت این است که بیعت طاغیان زمان برگردن نباشد. عدم بیعت به چه معنا میشود؟ چه حقیقتی متمشی میشود؟ پیمان و عهدی ندارد برای قیام. الا با اوفوا بالعقود، جایی که طرف مقابل میشکند عهد را، امکان قیام باشد. اما چون امر حضرت به گونه ای است که هر لحظه امکان قیام هست، یعنی حضرت به گونه ای است که هر لحظه خودش آماده ظهو است. کسانی که خودشان را منتظر حضرت میدانند، باید هر لحظه آماده اطاعت باشند. آماده ظهور باشند. اگر میفرماید حضرت بیعت برگردنش نیست، شدت آمادگی برای ظهو راست. نیاز نیست صبر بکند تا طاغی از بین برود. مثل امام حسین که صبر کردند زمان معاویه را.
زمان یزید بیعت نکرد و قیام کرد. اگر امام ما چنین حالتی دارد که بیعت طواغیت بر گردنش نیست، تکلیفی که متوجه ما میشود چیست؟ چی باید استفاده بکنیم. ما حق نداریم به راحت ی و به صورت اولی بیعت ها و عهدهایی که بیعت با طواغیت است قبول بکنیم. و الا وقتی حضرت ظهور میکند و ما بیعتی داشته باشیم ،برای ما مشکل است. مگر اینکه بگوییم در ضرورات اگر لازم شد قبول بیعت ،قبول کنند. اما چون امام معصومی که ما تابعیم، این بیعت را جایز نمیدانسته است، اگر ما هم بیعت کردیم از باب خوف و اضطرار بوده است، نقضش اشکار ندارد چون اکراهی است. با این نگاه برای ما افقی ایجاد میکند که حق نداریم جایی که خودمان را پیرو و منتظر میدانیم ،و هر لحظه امکان ظهور حضرت هست و نباید پیمان و عهدی بر گردن ما باشد، نباید پیمان و عهدی به گردن بگیریم، مگر اضطرارا. جایی که اکراها و اضطرارا باشد، نقض او مانع ندارد. چون پیمان محقق نشده است. مثل بیع مکره علیه. این قصد فروش نداشته است. بله. یک کسی مجبور است. پولی میخواهد. مجبور است. میرود زمینش را میفروشد. پس بای دحد جایی که در جریان بیعتی….
نبینید که ما در حاکمیت نظام اسلامی هستیم و همه چیز مقدمه ظهور است. هر کسی در این کشور و کشورهای دیگرة، خیلی از حاکمیت ها و عهد ها، قبول حاکمیت و عهد طاغوت است. میگوید منتظر باش. خودت را در تار و پودی نبافته باشی که مجبور بشوی دور بمانی. این با کسی که منتظر است سازگار نیست.
همین روایت که یکی از روایات خیلی زیباست، نبود از ما که بیعت طاغوت زمان بر گردنش بود. عباس دست امیر مومنان را زد به دست ابوبکر، آنها تلقی بیعت کردند. صدق میکند اینکه هر کدام بیعتی بر گردنشان است.
یک جلسه راجع به رابطه حضرت موسی و حضرت عرض میکنیم.
عیسی علیه السلام هیچ پیمانی بر گردنش نبود، وقتی خواست غلبه ظلم بشود، پیمانی بر عهدش نبود. سه سال عیسی نبوتش وطول کشید.حاکم روم میخواست بر او مسلط بشود. اما غلبه بر او پیدا نکردند. رفع به سماء شد. رفع به سماء او شبیه غیبت امام زمان است. آن موسی که هیچ طاغیه زمان بیعتی بر گردنش نداشته است، می آید و پشت سر امام نماز خواهد خواند.
بسیاری از سنن رسول نبی مکرم را داشت.
پیامبر اکرم با یهود و اهل کتاب، صلح داشت. بنی قریظه و … با اهل کتاب بود. اما ایشان این ها را هم ندارد. ما منها الا و له بیعة لطاغیه. این محدودیت در ظهور داشت. اینطور نبود که قاهر باشند بر همه. تا زمانی که از دنیا رفتند ،اطراف پیامبر کفر احاطه داشت. حضرت در قسمتی از عالم نفوذ دادند اسلام را.
در نظر مردم این بیعتی که در ظاهر محقق شده بود، هرچند در ظاهر بوده است، اما مردم بیعت میدیدند، اگر میخواستند بشکنند، نقض بیعت میشد. صفت غیر کمالی برای حضرات محسوب میشد. در نزد مردمی که بیعت برایشان مهم بود و به عنواان راهکاری اجتماعی بود.
رابطه حضرت مسیح با حضرت یک رابطه عظیمی است.
حضرت ابراهیم هم در کودکی در غار بود، در جوانی بت ها را شکست. مسخره میکرد. قبول نیمیکرد. زیر بار نرفت. از همان ابتدا. باید ببینیم ایشان هم بیعتی بر گردنشان بوده است یا نه.
در روایت دیگری مرحوم کلینی نقل میفرمایند، در کمال الدین و احتجاج هم آمده است.
علت ما وقع من الغیبة. فانه الله عز وجه یقول، لاتسئلوا عن اشیاء ان تبد لکن تسوکم.
… وجه غیبت چیست؟ حضرت اول در جوابی که مکتوب فرموده اند، فرموده اند شما تحمل اینکه زیر بار بیعت با طواغیت نروید ندارید. اگر سوال کردید که وجه غیبت چیست، بعد معلوم شد که حضرت زیر بار بیعت با طواغیت نمیخواهند بروند غیبت کرده اند، تکلیفی که به دنبالش می آید چیست؟ ما ماموم هستیم. وجه آیه را که آورده است، سوال کنید سختتان میشود. حضرت جواب میدهند.
وجه غیبت را میفرماید عدم بیعت با طواغیت است. چون مهلت ندارد که بگوییم هزار سال بعد است. با این طواغیت هم بیعت بکند. این هم وجه آماده بودن دائمی خود حضرت برای ظهور است. هم وجه آماده بودن مردم برای ظهور است. امامی دارند که بیعتی با کسی ندارد. هر لحظه آن شرایط محیا باشد که نمیدانیم آن شرایط چیست، امکان ظهور هست. اگر با حاکمیت های مختلف پیمان باشد، حضرت قیام هم میکرد، مجبور بودن با آن بیعت ها سر بکند.این رابطه خیلی ظریف است. به خصوصی این روایت که از اسحاق بن یعقوب است. از خود امام زمان است. علی ید محمد بن عثمان.
احکام مسایلی را سوال کرده. آورده است. در ذیل بحث علت غیبت این جواب می اید. بعد علت غیبت را بیان میکند. دنباله همین روایت آن روایت معروفی اس تکه اما وجه الانتفاع بی فی غیبتی… غیبتها عن الابصار السحاب. انی امان لاهل الارض کما ان النجوم امان لاهل السماء.
از آن چیزهایی که دانستن آن برای شما سخت میشود و مقصود اولی برای شما نیست، و آنچه ما کافی دانستیم برای شما و بیان نکردیم، سوال نکنید.
در روایت دیگری داریم که ما منا و….. … یصلی روح الله خلفه
در روایت دیگر داریم یطلبون المرعی. دنبال چوپان میگردند. فلایجدونه. و لم ذلک یابن رسول الله. و لم؟ لان لا یکون… قیام بالسیف که میخواهد بکند بیعتی بر گردنش نباشد.
لالا یکون لاحد فی عنقه بیعة اذا خرج. اگر از ابتدایی که انبیاء ورسولان بودند، در همه وعده های آنها قیام قائمی که قیام خواهد کرد و عالم را پر از توحید میکند بوده است. بعضی انبیاء تقاضا میکردند که ما او باشیم یا ما اور ا ادراک بکنیم. خداوند این وعده را داده است. این یک امید و راحتی ایجاد کرده است. الهیون و موحدین همچنین توقعی را در وجودشان دارند. این طلب در وجودشان یک فعلیتی ایجاد میکند. بسیاری از اینها با حضرت برمیخیزند و قیام میکنند با حضرت. بعضی میگویند در دوران ظهور است و بعضی میگویند در دوران رجعت است. این طلب ایجاد میشود که ما در آن زمان باشیم. این خودش یک وله و اشتیاق و شوقی ایجاد میکند.
تعمی ولادته علی هذا الخلق.
یا شبیه این که یبعث حضرت و لیس….
صاحب هذه الامر … اذا خرج و یصلحه الله امره فی لیلة.
چرا باید بیعت بر گردنش نباشد، چون هر لحظه امکان ظهورش هست. اگر قرار بود بیعتی برگردنش باشد، با یصلح الله فی غیبته سازگار نیست
وقایع میشود فشرده بشود، حتی در یک شب محقق بشود.
در روایت دیگری دارد که یقوم حضرت و لیس فی عنه لا عقد و لا بیعة.
بیعت کردن تحت حاکمیت قرار گرفتن است. عهد، رابطه دو طرفه است.
غیبت چرا محقق میشود، ان للغلام غیبة قبل از یقوم.
اگر ظاهر بود، کشته شدن را داشت.
این هم روایت زیبایی است. عن ابن ابی عمیر … لم یقاتل مخالفیه فی الاول. چرا امیر مومنین با مخالفینش نجنگید. امام صادق میفرمایند به خاطر آیه ای. لو تزیّلوا لعذبنا. و ما یعنی بتزایهلم. ودایع المومنین… امیر منین میدانست ودایع مومنین در اصلاب کفار باقی است. حضرت میتوانست مقاتله بکند. اما ودایع مومنین که سنت الهی بود و استعدادهای خفته بودف اینها از بین میرفت. ودایع امانت است. خداوند قرار داده و باید محقق بشود، لذا حضرت سکوت کردند. صبر کردند.
فکذلک حضرت. لن یظهر ابدا حتی ….
نشان میدهد زمانی که حضرت ظهور میکند، دیگر ودایع مومنین از اصلاب کفار امکان پذیر نیست. به ظهور رسیده است. هرچه ودیعه در اصلاب کفار بوده به ظهور رسیده است. معاندین مثل زمان نوح میشود. خدایا مهلت نده که اینها بندگان تو را گمراه میکنند و لن یلدوا الا فاجرا کفارا. اینقدر شدت پیدا کرده است تراکم ظلم و ضلالت، هرچه از اینها زاده بشود.. این برای کسانی هستند که در مقابل حضرت می ایستند. ممکن است بعضی در ابتدا بی تفاوت باشند، اما در مقابل هم نیستند. مثل اکثری جوامع. که بی اعتنا هستند. اما معاند نیسند
لذا بحث بیعت با طوغیتی که بر گردن حضرت نیست، تکلیف آور است
بحث حضرت از ابتدای وجود انتظار آفرین بوده است و شوق بخش بود هاست. یک سر الهی است که میخواهد محقق بشود. یک طوری است وراء طور انبیاء و ائمه که میخواهد محقق بشود.
اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 8” دیدگاه میگذارید;