بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: باب1. فصل1: لزوم وجود حجّت در زمین، در هر عصر و زمان، حدیث 3 و 4

خلاصه‌ی جلسه:
1.    حجّت یا مسعلِن (ظاهر و آشکار) است یا مستخفی (مکتتم و پنهان) است، که وجودش برای «هدایت مصداقی» لازم است تا مصداق عینی مفاهیم دینی و تشخیص هدایت تشریعی روشن باشد.
2.    هیچگاه نیست که حجّت با وجود مادّی اش در میان خلق نباشد، و حتی در زمان مستخفی بودن هم رابطه اش با خواص برقرار است، و از طریق هدایت خواص با بقیه ارتباط دارد (منتها آن خواص حق ادعای رؤیت و بابیّت ندارند، بلکه فقط مردم را از هدایتِ حجّت بهره مند سازند).
3.    عالم هستی دارد به سمت قیامت سیر میکند، که دوران غیبت و ظهور مقدمه قیامت هستند، و در قیامت تازه «حقیقت انسان» کمال وضوح و آشکاری را پیدا میکند و توحید به تمامه آشکار میشود، و آن «غایت وجود انسانی» محقق میشود، لذا «اصل حیات انسانی» در قیامت است که طلوع میکند.
4.    شناخت «حقیقتِ وجود حجّت» اگر نباشد «نظام تشریع» و «نظام تکوین»، بی ثمر و بدون هدف و متلاشی خواهد شد.
5.    «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیة»، چون اگر نشناسد دیگر «تابعیت» صورت نمیگیرد وبه مرتبه انسانی نمیرسد، که در این حالت کمال انسانی محقق نشده و آن انسان در عین انسان بودن در حدّ «حیات حیوانی» مانده است، که این «حیات حیوانی» بخاطر نشناختن و عدم تبعیّت از امام، نشانه‌ی ماندن انسان در دورانِ «جاهلیّت» است.
6.    جاهلیت نسبت به امام تشکیکی است و شدت و ضعف دارد، که برخی فقط «جهل» به امام دارند که تابع نیستند، ولی برخی هم «جهل» دارند و هم «عناد» دارند که به منزله «مشرک» خواهند بود و جاهلیّتِ ایشان شدیدتر از آن کسی است که فقط جهل دارد.
7.    «ان الارض لا تخلو من حجة لله، و لکن الله سیعمی خلقه عنها بظلمهم و جهلهم» : «بدانید که زمین از حجت الهی خالى نیست، امّا به واسطه ستمگریها و جهالتهاى مردم، خداوند دیدگانشان را از مشاهده او فرو بسته است (و مردم از رؤیت امام کور هستند)‏»؛یعنی امام از ما پوشیده نیست، و اصلاً از آن طرف و از سوی او هیچ بخل و منعی نیست، بلکه مانع از این طرف از سوی ماست که ما قابلیّت نداریم.
8.    امام از خلق پنهان و پوشیده نیست بلکه حجاب و مانع از ما و اعمالِ بد ماست. و اصلاً «اصل بر رابطه و رؤیت و حضور» در محضر امام زمان (علیه السلام) است، و تعجّب از ماست که چه کردیم که از حضور او جاماندیم و ظهور و حضور او را نمی یابیم.
9.    امام، «روحِ جاری» در تمام خیرات و حسناتِ عالم است و تمام اعمال صالح ظهور اوست، یعنی فعلیتِ تمام خیرات و حسنات به منزله «بدن امام» محسوب میشوند و او «روحِ تمامِ اعمال صالح» است.
10. فراتر از اعمال صالح، هر «آدم صالحی» نیز «آینه‌ای» از «حقیقت سِعی امام» می باشد که او را نشان میدهد، البته به مقداری که آن آدم با اعمال صالح و حسنات «متّحد» شده است.
11.   «حقیقت سِعیِ امام» در تمام مومنین و صلحا حضور دارد، و «حقیقت شخصیه امام» با آن حضور «حقیقت سِعی او» (در تمام صلحا و مومنان)، منافاتی ندارد.
12.    پس هر رابطه ای با یک «انسان صالح»، ارتباط با «حضرت حجّت» (علیه السلام) است.
 حال بیابیم که آیا ظهور و حضور از این بالاتر امکان پذیر است، که انسان از صبح تا شب به ارتباط با اعمال صالح و ارتباط با صالحین محشور است، و دارد در ضمن تمام اعمال صالح و تمام مؤمنان و صالحان حضرت را رؤیت میکند. لذا آیت الله بهجت میفرمودند: 2 رکعت نماز در زمان غیبت افضل از آن است که انسان طلب رؤیت حضرت را بکند، چون با این عمل صالح «حقیقت فرج» محقق شده (که عبور از ظاهر به باطن انجام شده است).
 و در چنین حالتی از شناخت «حقیقت امام» است که برای انسان مؤمن «لَا یَضُرُّهُ تَقَدُّمُ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخُّرُهُ»، که »تقدّم و تاخّر اتمام غیبت کبری» فرقی ندارد، چون آن مؤمن با «شناختِ امام» از غیبت درآمده است.
13. مردم زمان معصومین هم ظاهر ایشان را میدیدند و میشناختند ولی منکر مقام ولایت وحجّت بودن ایشان بودند و از دیدن حقیقت وجودی معصومین کور بودند، که این همچنان بیان «سنّت یوسفی» در رابطه با حضرت حجّت (علیه السلام) هست که مردم در زمان غیبت وی را میبینند ولی او را نمیشناسند.
14. دوران غیبت دورانی است که ما امام زمان را در همه جا ببینیم نه آنکه فقط در گوشه ای دنبال او باشیم، که همه ظهورات دارند او را آشکار میکنند، لذا «دور و نزدیک مکانی و زمانی» در ارتباط با ایشان راه ندارد، بلکه «قُرب و بُعد وجودی» مطرح است که بستگی به «طهارت وجودی افراد» دارد.
متن کامل جلسه:

ادامه روایت سوم.بحث در لزوم وجود حجت در هر عصر و زمانی بود. این بحث در کتاب های مفصل تر، خیلی ابواب زیادی آوردند و روایات زیادی. اینجا در یک باب  ودر چهار روایت آمده است. بحث های مفصل اصطیاد میشود. روایت اول این بود که حتما باید در زمین حجت الهی باشد. یا حجت مستعلن است یا مستخفی. در مورد انبیاء هم این وارد شده است. یا علنی است یا در خفاست. حتما باید حضور داشته باشد. این حضور هم جهت تشریعی دارد و هم جهت تکوینی دارد. از جهت تشریعی، این بود که اگر حجت در زمین نباشد، اضلال صورت میگیرد. مردم از هدایت دور میشوند. برای اینکه هدایت در زمین باقی بماند و وسایل هدایت مصداقی موجود باشد، که مفهوم فقط با مفاهیم به هدایت نرسند، بلکه اشخاص هدایت شده را ببینید، مفاهیم را با مصادیق تطبیق بکنند. لذا حجت در هر عصری همان هدایت مصداقی است. همان قرآن ناطق است. همان قرآن حی است. تمام حقایق قرآ« را د روجود خودش جلوه گر میکند. آ«چه در قرآن با مفهوم ذکر شده، در وجود اینها مصداق پیدا میکند. باعث میشود هدایت ذو وجوه نشود. مفهوم معین باشد. در وجود اینها متجلی باشد. این از بحث تشریعی که اگر نباشد لساخت الارض باهلها. اگر حجت نباشد، اتباع گمراه میشدند.

اگر در نظام تشریع حجت نباشد، غایت عالم هم محقق نشده است. اگر در نظام تشریع غایت عالم نباشد که آن حجتی است که تمام حقایق را در وجود خودش محقق کرده است، عالم بدون غایت بشود، خلقت عالم عبس میشود. به لحاظ آن غایت خلق شده بود. پس هم غایت محقق نمیشودو زمین لساخت. و هم مردم از مرتبه حیوانیت عبور نمیکنند. انیکه انسان ها از مرتبه حیوانیت عبور بکنند، بواسطه وجود ولی است. دست آنها را میگیرد. کار امام ایصال الی المطلوب است. رساندن به مطلوب است. اگر حجت نباشد…. آنی که علنی است که آشکار است. آنی که مستخفی است، بعضی را هدایت میکند. حجت مستخفی است در برخی برهه ها. گاهی مستعلن است و گاهی خفی است.

جایی که بسط ید دارد که آشکار است. جایی که بسط ید ندارد هم باز مردم رجوع میکنند. جایی که خائف و مستخفی است، با خواص ارتباط هست. حجت هیچ وقت کامل رخت بر نمیبندد. اگر بوجوده المادی اگر نباشد نظام هدایتی در نظام تشریع، و نظام مصداقی در نظام تشریع و غایت خلل ایجاد میشود درش.

در تکوین هم اگر او نباشد واسطه خلقت نیست. در نظام خلقت هرچه که این سبب، وسیعتر باشد. عظیم تر باشد، واسطه بقیه خلق است. لذا حجت که اکمل خلائق است ،اوسع خلائق است وجودا، واسطه در خلق است عموما. لذا تعبیرات مختلفی که در این مسئله وارد شده است که بکم فتح الله و بکم یختم الله. یا نحن مشیت الله. …. تنزل من بیوتکم

یا علم الآدم اسماء کلها، سجده ملائکه بر آدمی که تعلیم اسماء بر او شد، آن هم کل اسماء. سجده ملائکه یعنی تمام مدبرات امر و وسائط خلق، در خدمت انسان کامل قرار میگیرند. یعنی انسان کامل فضیلت دارد و وجودا بر آنها سه دارد و آنها جزء شئون او میشون. سجده در خدمت در آ»دن است و غایت خضوع است. ملائکه پیشانی ندارند، در خدمت تام بودن میشود سجده. بدون هیچ مانعی در خدمت انسان کامل هستند.همه عالم وجود، بواسطه ملائکه که مدبرند در خدمت انسان کامل هستند. این هم در نظام تکوین است. امام و حجت، اگر نباشد، لساخت، یعنی انخسفت. فرو میبلعد. این انخساف چه در نظام تشریع و چه در نظام تکوین، قائم به حجت است. در نظام تشریع به هدیت گری و در نظام تکوین به وساطت در خلق و ایجاد. این بحثی بود که در دو روایت قبل گذشت.

جادارد هم که بیش از اینها باز بشود.

جلسه گذشته عرض شد که غیبت از بدن است. نه از حقیقت. در مورد خداوند امکان ندارد جدایی و بینونت، امکان ندارد دور شدن از خداوند، راه ندارد دور شدن وجودی، بله دور شدن در ادراک امکان پذیر است. کسی خدا را انکار نکند. نه اینکه خدا به او قریب نباشد. معکم نباشد. اما میشود کسی این ادراک را نکند. چنانکه اکثری نمیکنند. اینکه ادراک صورت نگیر غیر از این است که نیست. عین این رابطه بین انسان کامل و بقیه است. اینها د رحجابند. حتی زمانی که حضرات در علن بودند، حجاب داشتند. خیلی از کسانی که با حضرات بودند، فقط با بدن حضرات رابطه داشتند. از نظام حجت ارتباطی صورت نمیگرفت. بلکه با نظام بدنی اینها رابطه برقرار نمیشد. با حجت رابطه برقرار نمیشد.

بدن در حجاب است، به لحاظ عدم تطبیق و عدم شناخت است. در روایت چهارم میفرماید که بین مردم است و با مردم. مثل جریان یوسف است با برادران. عین این تعبیر آمده است. حجت یعرف الناس و لا یعرفونها. یوسف با برادران بود. میدیدند او را، اما یوسف را یوسف نمیدیدند. حجیت یوسف آشکا رنبود برایشان. یوسف را با خود یوسف شناختند.

بین امام و خواص حجاب نیست. در روایات دارد که غیبت برای همه نیتس. ادعای اینکه ما رابطه داریم غلط است. نباید کسی ادعا بکند. آیت الله بهجت میفرمودند همین امروز هستند کسانی که هیچ غیبتی ندارند. این مطابق روایات است. اگر رابطه قطع باشد حجت حجت نیست. حجت هدایت میکند تا اضلال صورت نگیرد. ادعا باید تکذیب بشود. اما رابطه قطع نیست.

هر بابی که وارد میشویم، این بحث کش دارد و عظیم است در بحث ظهور و غیبت.

سوال از امام عسکری علیه السلام بود.

در یک روایت داریم که خداوند که حجتش را غائب میکند، اگر امکان دارد که اولیاء به شک بیوفتند، هیچ گاه حجت را غائب نمیکرد. اینکه حجت غائب است، هدایتگری و عدم ایجاد شکش باقی است. ریبه و شک ایجاد نمیشود برای همه. اگر حجت غائب بشود و شک و ریبه ایجاد بشود، این خلاف حجت بودن حجت است. بله، اگر عده ای به ضلالت افتادند ،مانعی ندارد. اگر بودند هم به ضلالت می افتادند. مقام رشد است. اما اصل رابطه برقرار است. اگرچشمشان را باز میکردند، حجت تمام بود. اگر فاصله نمیگرفتند رویت ممکن بود.

دوران غیبت دوران عظیم ترین دورانهای بشریت است. دارند مردم را عبور میدهند از اسم ظاهر به باطن. در دوران ظهور اسم جامع میخواهد حاکم بشوند. عظمیترین دوران بشریت دوران ظهور است. رابطه ها فقط بر اساس نظام ظاهر نیست. اساس نظام روحی است. به تبع او نظام بدنی است. نه اینکه نظام جسم نباشد. ولی عالم دارد به سمت ظهور سوق پیدا میکند. ظهور هم آمادگی برای قیامت است. قیامت فقط جزا نیست. که سیر انسان تمام شده باشد. حقیقت انسان د رقیامت دارد متجلی میشود. کمال نهایی انسان دارد شکوفا میشود. آشکار میشود. دار عمل نیست، دار نتیجه است. اما جزء حقیقت انسان است. حقیقت انسانی کمال وجودی را پیدا میکند. جزء مبتهجاات اولیاء است که به قیامت وارد بشوند. مشتاق آن دوره اندکه تو حید آشکار میشود. فکر نکنیم که قیامت یک جبر و اضطرار است. اصل حیات انسانی قیامت است. همه عالم دنیا مقدمه بوده است برای ورود به قیامت. آن حقیقت حیات انسانیه قرار است اشکار بشود. تمام دوران ظهور و بعثت و … مثل کودکی بوده که رشد کرده و به جوانی رسیده و به چهل سالگی رسیده است. دوران غیبت دوران چهل سالکی است که عقلانیت تام شود. آمادگی پیدا میشود برای ظهور. بعدش قیامت.

از مواقف قیامت یکی موقف حساب است. حقیقتی میخواهد محقق بشود که تمام توحید تام آشکار بشود، تمام علقه ها و حدود میخواهد شکسته بشود نسبت به اصحاب یمین. تمام حدود نسبت به مقربین و اولیاء. همه به اضطرار می افتند. غیر از نبی ختمی. این از آن موطن نشات میگیرد.

ما عادت کرده ایم اشیاء را با حدود میشناسیم. اگر چیزی حد نداشته باشد، نمیشناسیمش. اگر هوا دائما ملایم بدن ما بود، اصلا احساس هوا نمیکردیم. اگ ردائما روز بود، نمیفهمیدیم خورشیدی هست. اشیاء به اضدادشان شناخته میشوند. چون رفت و آمد حدود را میبینیم. خداوند شب و روز و فصول و…. قرار داده است. تا شناختمان دائر مدار اضداد نباشد، ما شناختمان ماهوی است. کسانی که شناختشان وجودی بشود، اشیاء را از راه اضدادشان نمیشناسند. اوحدی به اینجا میرسند. ما چون محدودیم، نمیتوانیم شناخت بدون حد بکنیم. آنجا شناخت میخواهد بر اساس وجود محقق بشود. نه براساس حدود و عدمیات. در بهشت شناخت بر ساس وجود است نه عدم. در دنیا شناخت ما بر اساس عدم است. هرچقدر شدت ظهور داشته باشد، یعنی عدمش ضعیف تر باشد و ووجود قوی تر باشد، کمتر مورد شناخت است. اما در بهشت، به عکس میشود. چشم وجود بین پیدا مینکیم. ما عادت کرده ایم که تا حد نباشد نشناسیم. هول و فشار از حدود و شناخت به حدود جدا میکند. با سعه انسان تغییر در ادارک انسان محقق میشود. این تغییر در ادارک باعث میشود…

میخواهیم بیشتر بحث کاربردی باشد. میخواهیم حرکتی بکنیم. اگر جلو آینه بایستیم و بگوییم جنسش چیست و قیمتش چند است. باید عیبمان را برطرف بکنیم. این بحث کشش دارد مباحث معرفتی اش.

این ارض، درست است که ارض ظرف وجود خلیفة الله است، اما قید موضوع نیست، ظرف موضوع است. حجتی که در ارض است، حجت بر کل نظام وجود است. چنانچه انی جاعل فی الارض خلیفة. ظرفش ارض است. اما خلیفه مطلق است. خلیفه سماواتیان هم هست. خفلیفه ملائکه هم هست. اگر عده ای از ملائکه به عنوان ملائکه مهیمین دارد که اینها از سجده معاف بودند، نه اینکه خطاب به آنها متوجه شد ، و آنها معاف بودند، نه، اینها ادراک خطاب را نمیکنند. در حالت فنای تام هستند. آن هم یک موطن از انسان است. حالتی که انسان به فناء میرسد. انسان در مرتبه فناء متحد با ملائکه مهیمین میشود. ملائکة الله همه ساجدند برای این حجت. ملائکه خدام ما و خدام محبین ما هستند. این درست است. مطابق است. چون میشود خلیفة الله و علم آدم الاسماء و ملائکه در خدمت او هستند.

چون ظرف آن حجت در زمین است، لا تخلو. نه اینکه این حجت فقط بر ارض است. مثل انی جاعل فی الارض خلیفه. کسی که غایت است در ارض است، حجت هم در ارض است. ارض ظرف است نه قید موضوع.

اگر کسی از دنیا رفت و امام را نشناخت، مات میتة جاهلیة. اگر نشناخت تبعیت صورت نمیگیرد. در مرتبه حیوانیت باقی میماند. لکن انسانی که حیوان است. انسانی است که کشش داشته، لنک به مرتبه انسانی نرسیده است. اگر نشناخت تبعیت صورت نمیگیرد. اگر نشناخت و تبعیت صورت نگرفت، کمال محقق نشده است، در دوران حیوانیت میماند.

فقال: «هذا حقّ كما أنّ النّار حقّ.»

یعنی اینقدر واضح است. در حقانیت و صدق همانطور است. نسخه دیگری هست که کما ان النهار حق. اثبات الهدی کتاب خیلی عالی است. مدرک ایشان خیلی جاها اثبات الهدی است. یک نورانیتی هم دارد. همین روایت در کتاب های دیگر یکطور استفاده یمکند، در آن کتاب طور دیگری است. آن مولف خیلی اثر دارد. حامل این روایات هم اثر دار دکه انسان بهره مندی اش بیشتر بشود.

ایت الله بهجت میفرمودند اینکه لمعتین به عنوان کتاب درسی شکل گرفت، این بود که خیلی اینها با اخلاص بودند. طلابی که این درس ها را خواندن و به اجتهاد رسیدند…. گاهی کاری با اخلاصش عظمت و بقایش عظیم مشیود. اخلاص سعی کنیم زیاد باشد و ولو عمل کم باشد. کار سنگین با اخلاص که دیگر خیلی عظیم میشود.

ان النهار باشد واضح تر است.

فقيل: «يابن رسول اللّه! فمن الحجّة و الإمام بعدك؟» فقال: «ابنى محمّد، هو الإمام و الحجّة بعدى من مات و لم يعرفه، مات ميتة جاهليّة.»[7] الحديث.

از موارد نادری است که حضرت معرفی کرده اند. حضرت خیلی معرفی نکرده اند. چون خیلی دشمن بود. لذا خیلی با کنایه و خفا به اصحاب خاص و سر معرفی کرده بودند. اینجا حضرت آشکار تر بیان کرده است. حضرت در بعضی جاها در کودکی نشان دادند. حتی عقیقه کردند و گوشتش را فرستادند برای بعضی اصحاب خاص و گفتند که این عقیقه برای امام بعدی است. مراتب محرمیت اصحاب فرق میکرده است.

جاهلیت تشکیکی است خودش. روایتی هست که….. جهله و لم یعاده…. گاهی هم جاهل است و هم معاند است. این میشود اوج جاهلیت. شرک محض مشیود. یک کسی جاهل است، لکن عناد و عداوت ندارد. این مات میتة جاهلیة. اما کسی که نمیشناسد، عداوت هم دارد، او مشرک است. روایت آورده شود.

جاهلیت میشود تشکیکی باشد. اینی که نشاسند، مثل قاصر میماند. کسی که کوتاهی کرده و نشناخته یا عداوت کرده است، او شرک است.

همین که انسان بشناسند و تبعیت بکند، از میته جاهلیت خارج شده است. هرچند مراتب باقی است.

این حدیث در ج51 ص112-113 آمده است. صدر و ذیل دارد. یک خبری را که بفهمی، بهتر از ده خبر است که نقل بکنی. ان لکل حق حقیقة و لکل ثواب نورا، … حتی یلحن له. وقتی ما با رمز صحبت میکنیم، میفهمد. لازم نیست آشکار صحبت بکنیم. فقیه کسی است که ….. دوران تقیه بوده است…. وقتی با رمز صحبت میکنیم، با تقیه، او میفهمد. لذا میفرماید که لانعد الرجل فقیها حتی…  امیر مومنان بالای منبر کوفه فرمودند که پشت سر شما بعد از این فتنه هایی است که مظلمه است، و عمیا است. فتنه جایی است که تشابه است. بعد مظلمة. بعد عمیا، بعد منکسفة. لاینجو منها الا النومه. کسی نجات پیدا نمیکند مگر اشخاص خاصی. سوال شد که نومه چه کسانی هستند؟ هوشیار ها چه کسانی هستند؟ کسی است که به اهوال مردم خوب اطلاع دارد. همه را خوب میشناسد. سرش کلاه نمیرود. میفهمد هر فکری از کجاست. نه اسم و رسمشان را. معرفت حقیقیه است. باعث میشود در فتنه ها سالم در برود. خوب میشناسد که خطوط فکری از کجاست.

وقتی ندای حضرت محقق میشود، چند ندای دیگر تا آخر آن روز محق میشود. تفاوت ندای ما با ندای بقیه، مثل نوری است که از سوراخ بالای سقف افتاده است، با نورهای کنارش. این تفاوت خیلی واضح است. اما اگر کسی سرش را بکند در لاک خودش، این کولی میدهد به همه. این به راحتی گول میخورد. حواسش هست به همه، اما قاطی نشده است. داخل جریان ها نشده است. اما مردم او را در جریانات نمیبینند. در جریانات نیست. اما همه را میشناسد. تکلیفش را انجام میدهد، اما جریان او رانمیبرد. این اعملوا مقدمه اش این صدر روایت بود که خواندیم.

4- و عن أبى عبد اللّه عليه السّلام- فى حديث- انّ أمير المؤمنين عليه السّلام قال: «اعلموا أنّ الأرض لا تخلو من حجّة للّه عزّ و جلّ، و لكن اللّه سيعمى خلقه عنها بظلمهم و جهلهم،

خیلی دقیق است. نمیگوید او را پنهان میکند. خلق از او کور میشوند. احتجب بغیر حجاب محجوب. خداوند محجوب است. احتجب لخلقه بخلقه. نه اینکه خداوند در حجاب است. اینها در کوری قرار میگیرند نه اینکه او نباشد. این کوری غیر از جایی بود که با چشم میدیدند. همان جایی که حضرات را با چشم میدیدند ولی به عنوان حجت نمیدیدند کور بودند. در آنجا نمیفهمید که کور است. الان میفهمد. این یک رحمت الهی است که انسان بفهمد که با این چشم نمیبیند. اما رابطه قلبی همانطور که در روایت دوم بود، برقرار است. اثر برقرار است. امکان انفصال نیست. سیعمی خلقه منها. با ظلم و جهلشان اینها غائب شدند. نه اینکه همینطور فی نفسه محقق شده است.

روایتی که از علی بن مهزیار است میخوانیم

میگویم وقتی فرستاده حضرت رسید بهش و خواست ببردش، بهش گفت که علی بن محزیار….. گفت او از شما پوشیده نیست. حجاب اعمال شماست. وقتی خدمت امام رسیدم، فرمودند شب و روز منتظر دیدار تو بودیم. و از این زودتر انتظار داشتیم تو را ببینیم. چه چیزی تو را از دیدار ما باز داشت. این کلمات یعنی از آن طرف بخلی نیست. حجابی نیست. عرض کردم، کسی نبود تا مرا به سوی شما راهنمایی کند. همین نگاه ما.

فرمود که کسی نبود که تو را پیش من بیاورد؟

سپس سر خود را به زیر انداخت و انگشت خود را در خاک فرو برد. فر مود چنین نیست. اموال خودتان را زیاد کرده اید، خویشاندی خود را ضعیف کرده ایم. بر ضعفاء مومنین سخت میگیرید.

یکی از اساتید میگفت شما چه کرده اید که نمیبینید. اصل بر دیدن است. اصل بر دیدن است. این همین رابطه است. چه کرده ایم که نمیبینیم. وظایفمان را کوتاهی کرده ایم.

عرض کردم که توبه میکنم توبه میکنم.

فرمودند ای پسر مهزیار، اگر نبود که بعضی از شما برای بعضی دیگر طلب آمرزش میکردند،همه هلاک میشدند مگر اولیائی که حرف و عملشان یکی است.

مومن کسی است که اگر تمام زندگی شان را بگذارند در طبق، طوری اش نیست. چون چیزی مخفی ندارد. چند نفر از ما حاضریم. خفایای نیت مان را که عمل ماست همه را بگذارند در صحنه علن که همه ببینند. در ظهور همه چیز آشکار مشیود. منافقی در دل سنگی  مثل غار خودش را قایم کرده باشد، سنگ ندا میکند که درون من منافقی مخفی شده است، مرا بشکنید و او را بکشید. سنگ بی شعور چنین ندایی میکند. سینه بنی آدم نمیکند این کار را.

صدق مهم است.

فقط اهل صدق باقی میماندند.

ظلم و جهل، هم میتوانند شامل بر ظلم دیگران باشد و هم ظلم بر خود انسان. ستمکاری میشود بر دیگران. کوتاهی ها مشیود ظلم بر خود. هر دو کشش دارد. جهل گاهی این است که انسان جاهل است. باعث عدم معرفت میشود. گاهی از جهت شریعت است. وقتی جهل دارد، تبعیت نمیکنند. در النکات در نکته چهارم بیان کرده اند.

و لو خلت الأرض ساعة واحدة من حجة للّه، ساخت بأهلها؛

ساخت یعنی فرو میرود. پا در زمین که فرو رفته است میگویند ساخت. در زمین فرو میروند، یا معنای کنایی است که حیوانیت غلبه میکند بر همه. همه فقط ارضی میشوند. سماوی نیستند. از مرتبه ارض بالاتر نمیروند. اخلد الی الارض دارد در آیه. این میشود لساخت باشد. میشود معنای دیگری باشد که اگر حجت نباشد لساخت، یعنی واسطه فیض وقتی نباشد، لساخت، همه عالم از جمله زمین، اهل زمین در زمین فرو میرود، بقیه عالم هم جمع میشود.

و لكن الحجّة تعرف النّاس و لا يعرفونها، كما كان يوسف يعرف النّاس و هم له منكرون.»[8]

حجت همه را میشناسد اما مردم او را نمیشناسند. همانطور که یوسف مردم را میشناختند، اما آنها انکار میکردند. آیت الله بهجت میفرمودند فردی بود چله ها میگرفت که حضرت را ببیند. کنار کعبه همه بود. روز چهلم بود. به شدت مشغول بود. سوالی کرد عربی. این هم سریع جوابش را داد. میخواست طول نکشید. دوستش گفت چه کردی؟ گفت نتیجه نرسیدم. گفت الان حضرت پیشت بود.

ما دنبال این هستیم که اعطایی به ما بشود. اگر حضرت بین حاجات مردم به ما رجوع بکند ما حضرت نمیبینیم.

مردم میبینیند که حضرت را دیده بودند و میشناختند. کجا این امکان پذیر است؟ این حقیقت که صبح تا شب، انسان با اعمال صالح ارتباط برقرار میکندو با صالحین ارتباط برقرار میکند، یعنی اعمال صالح…. ان ذکر الخیر کنتم اوله و آخره و ….. الحسنة ولایت امیر المومنین، همه حسنات ظهور ولایتند. وقتی انسان بهعمل صاحل میرسد، در نگاه توحید ولایی، حسنات و هر حسنه ای که جلو راه انسان قرار میگیرد، رابطه است. دارد او را نشان میدهد. اگر انسان پشت بکند پشت کرده است به او. پشت کردن به او، این نیست که شخصی نورانی را ببیند و اعتنا نکند، همه اعمال صالح در بدن ظهور اوست. اگر انسان به عمل صالح میرسد، باید بداند دارد همو را نشان میدهد. برادر علامه فرمودند. اگر اعمال صالح را انسان قدرت داشت همه را کنار هم قرار بدهد، او را نشان میداد. چون ما جزء جزء مبینیم، او را نمیبینیم. اگر کسی در این نگاه نگاه بکند، همه اعمال صالح دارند او را نشان میدهند

بحث دارد. روایات دارد. اگر کسی در حسنه و عمل صالح اینطوری شد، مرحوم آسید محمد حسن الهی میفرماید که در صالحین اعظم است. هر صالحی آینه ای است. نه فقط امام و مقام معظم رهبری، نه فقط ایت الله بهجت، اینها آینه های عظیمند. هر کسی که با عمل صالحی متحد شده است، دارد او را نشان میدهد. اگر کسی با این نگاه رابطه برقرار کند و ببیند، روابط خیلی محکم مشیود. هر رابطه ای با انسان صالحی رابطه با اوست. وقتی دارد با او رابطه برقرار میکند، دارد با حضرت رابطه برقرار میکند. از این ظهور و حضور امکان پذیر تر است. کیست که با اعمال صالح زیادی مرتبط نشود و صالحینی را نبیند. از صبح تا شب، عین ارتباط است. آیت الله بهجت میفرمودند دو رکعت نماز خواندن در زمان غیبت، افضل است از اینکه انسان قصد دیدن بکند. چون نماز را با این نیت میخواند. برای ان فرد فرد نمیکند که تقدم امر ما یا تاخر. آن حقیقت را ضمن همه اعمال صالح و صالحین دارد میبیند. نه اینکه آن حقیقت حقیقت شخصیه ندارد. آن حقیقت شخصیه مانع این حقیقت سعی نیست. نسبت روح به بدن است. هر کسی در هر جای،…. روج من نسبت به بدن من به کدامیک نزدیکتر است. تفاوت ندارد. مکانی نیست رابطه روح. تمام عالم میشوند بدن او. در رابطه صالح بودن، بدن هستند. اما جایی که عمل صالح انجام نمیدهند، بینونت است.

اگر مومنی را کسی اهانت بکند، من اهان لی ولیا فقد بارزنی بالمبارزه. یا اگر کسی مومنی را هتک بکند، یکباره چهل حجابی را که خداوند قرار داده بوده است، یکباره میریزد. در سایر معصیات کبیره اینطوری نیست. هر معصیت یک جنه را بر میدارد. چون برگشت میکند با نظام اصل ولایت.

این بحث باید نگاه ما را تغییر بدهد. باید امام زمان را در همه چا ببینیم. نه دنبالش در یک شخص ببینیم. همه سببیت ها دارند او را آشکار میکنند. لمن الملک الیوم، لله الواحد القهار. درز مان غبیت آماده سازی میشود، در زمان حضور برای همه محقق میشود. دور و نزدیک معنا ندارد.مانند اعضای بدن انسان نسبت به روح. دور و نزدیک، قرب و بعد مکانی معنا ندارد.نظام روح نه مکان درش راه دارد و نه زمان.

انشاء الله خداوند معرفت این رابطه را برای ما قرار بدهد.

. أقول: الآيات و الاحاديث المذكورة تدلّ بوضوح على امور:

الأوّل: لزوم وجود الحجّة فى كلّ عصر، حيث صرّحوا عليهم السّلام ب «انّ الأرض لا تخلو من حجّة للّه عزّ و جلّ.»

الثّانى: علّة لزوم وجود الحجّة فى كلّ عصر، كما يظهر من جملة: «و لا يضلّ أتباع اوليائك بعد اذ هديتهم.» اى عدم وجود حجّة هادية، موجب لضلالة المؤمنين.

الثّالث: لزوم معرفة الحجة، كما يلوح من جملة: «و إنّ من مات و لم يعرف إمام زمانه، مات ميتة جاهليّة.». و علّة ذلك أنّ الاتّباع من الحجّة فرع معرفته؛ فمن لم يعرفها

الشموس المضيية، ص: 14

لم يتّبعها، و من لم يتّبع الحجّة فقد مات ميتة على الجهل.

الرّابع: علّة غيبة الحجّة و حرمان الخلق عن رؤيته، كما يظهر من لفظ: «سيعمى خلقه عنها بظلمهم و جهلهم» اى بظلم الخلق و جهلم. و هل المراد من هذا الظّلم، ظلم النّاس بعضهم بعضا، أو ظلمهم على أنفسهم فى عدم اتّباع الحقّ و الفطرة و الحجج الالهيّة؟ و هل المراد من الجهل، الجهل بالحجّة، أو بالوظائف الشّرعية؟ جميع الوجوه محتملة، نظرا الى الجملة السّابقة.

الخامس: حاجة عالم الكون الى وجود الحجّة، كما يظهر من جملة: «و لو خلت الأرض ساعة واحدة من حجة للّه، لساخت بأهلها» و فى هذه الجملة اشارة الى علّة لزوم الحجّة فى الأرض و عظم امرها.

و لعلّ السرّ فى ذلك انّ اللّه تعالى جعل (بجعله التكوينى- اذ قال: إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً[9]– و التّشريعى- اذ قال: كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً، فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ، وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ، لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ‏[10]-) حججه خلائف الأرض و واسطة فيضه العامّ و الخاصّ، و علّمهم اسمائه كلّها- اذ قال:

وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها[11]– ليتصرّفوا بإذنه فى كلّ شى‏ء كما يتصرّف هو سبحانه و شرّفهم بخلافتهم شرافة تحمّل امور الأرض و ما عليها، فهم و اوصيائهم- صلوات اللّه عليهم اجمعين- فى كلّ عصر، يحملون امور الأرض و ما عليها؛ فإذن لو لم تكن فيها حجّة و خليفة يحمل امورها، ساخت بأهلها.

و نزيد بيانا لانكشاف معنى الخلافة و الحجّة، بانّ اللّه تعالى موجد الأشياء و الخلآئق كلّها باسمائه و صفاته العليا، و هو سبحانه متكفّل لجميع امورها، و هنّ قائمة به، و يتصرّف فيهنّ كيف يشاء، الّا انّ بنائه على ان لا يجرى امور خلقه المادّى الّا

الشموس المضيية، ص: 15

بالاسباب المادّيّة، و من اسبابه المادّيّة لاصلاح امور الخلق ظاهرية كانت ام باطنيّة الانبياء و الاوصياء عليهم السّلام، قال أبو عبد اللّه عليهما السّلام: «أبى اللّه ان يجرى الاشياء الّا بالاسباب فجعل لكلّ شى‏ء سببا، و جعل لكلّ سبب شرحا، و جعل لكلّ شرح مفتاحا، و جعل لكلّ مفتاح علما، و جعل لكلّ علم بابا ناطقا، من عرفه عرف اللّه و من أنكره أنكر اللّه، ذلك رسول اللّه و نحن.»[12]

فإذا لم يكونوا هم- صلوات اللّه عليهم- من الأرض و كانوا بحيث لم يقدروا على انّ يتكفّلوا امور الخلق، و منها الأرض و ما عليها، أهمل امورها، فساخت بأهلها؛ فيلزم أن تكون الواسطة بين الخالق و الخلق المادّى من تكون له خلقة مادّيّة و شرافة معنويّة يليق بساحته ان يكون رابطة بين الخالق و المخلوق، و ليسوا هم الّا خلفائه تعالى، و هم الأنبياء و الأوصياء عليهم السّلام قال اللّه تبارك و تعالى: وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى‏ إِلَّا أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولًا* قُلْ: لَوْ كانَ فِي الْأَرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ، لَنَزَّلْنا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولًا[13]

و قال سبحانه و تعالى: وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا، إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ* وَ قالُوا: أَ آلِهَتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ* إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ، وَ جَعَلْناهُ مَثَلًا لِبَنِي إِسْرائِيلَ* وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْكُمْ مَلائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ‏[14]

و لعلّ بهذا البيان ظهر معنى كلام الإمام عليه السّلام: «و لو خلت الأرض ساعة واحدة من حجّة للّه، لساخت الأرض بأهلها» و ما شابهه. و أيضا يلوح به علّة رجعة الرّسول و الأئمّة- صلوات اللّه عليهم اجمعين- لأنّ العالم المادّى مادام باقيا يحتاج الى وجود الحجّة. فتدبّر.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 2” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید