بسم الله الرحمن الرحیم

درس اخلاق هفتگی استاد عابدینی در مدرسه‌علمیه ثامن‌الائمه (علیه‌السلام)

موضوعات مطرح شده: غدیر روح مبعث 3:11 اثر اظهار زبانی محبت به امیرالمومنین 11:00 غدیر، جریانی ادامه دار 19:00 ابلاغ غدیر وظیفه همگانی 25:00 بیعت ما با امیرالمومنین 30:00 رابطه مومنین با اهل بیت 36:00 امیرالمومنین معجزه پیغمبر 42:00

ان شاء الله که همه ما جزء متسمکین به ولایت امیر مؤمنان(ع) در دنیا و آخرت باشیم و بتوانیم این ولایت را از شر شیطان، محفوظ نگه داریم و آنها، از اینکه مورد گزند و آسیبی قرار بگیرد، حفظ مان کنند. امروز بمناسبت اینکه نزدیک ایام غدیر هستیم، بحث مان را درباره غدیر قرار می‌دهیم. ما هنوز نشناختیم که حقیقت غدیر چیست. میرزا جواد آقای ملکی تبریزی(ره) در کتاب المراقبات می‌فرماید (که حتماً مراقبات غدیریه ایشان را در المراقبات ببینیم که بسیار عالی است. هم روز مباهله آن که در هفته آینده، بمناسبت روز بیست و چهارم ماه ذی الحجه پیش رو داریم و هم بحث غدیر، بسیار عالی است.) که حقیقت غدیر، جزء اخیر علت تامه است و به همین دلیل، روح مبعث، غدیر است. بسیار زیبا است! غدیر، یک حقیقت ادامه داری تا ظهور است. مبعث، خاتمه نبوت به لحاظ همه انبیاء بزرگوار و آن حقیقتی که در طول تاریخ توسط انبیاء کشیده شده است، می‌باشد و مردم با مبعث، به یک مرتبه عظیمی از تعالی رسیدند که دین خاتم بود. اما بعد از مدتی که جلوتر آمدند، لذا می‌بینید که آیه {بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ}[1] نازل می‌شود که رسالت، تمام نشده است. بیان میرزا(ره) این است که تمام این تعابیری که مانند {الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ}[2] و {أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی}[3] وارد شده است، نشان می‌دهد که این حقیقت ولایت، کف وجودی و دینداری مردم، در زمان مبعث، به توحید و رسالت بود اما با غدیر، به توحید و رسالت و ولایت شد. لذا این، بعنوان روح و جزء اخیر مطرح می‌گردد و عظمتی می‌شود که نبوت پیامبر(ص)، نوعی شد؛ یعنی اگر تا کنون در شخص پیامبر(ص) بدد و مشرکین، امید بسته بودند که با از دنیا رفتن حضرت، بتوانند در مقابل این دین بایستند و این دین، برچیده شود، وقتی مبعث به غدیر رسید، غدیر، بقای نوعی مبعث شد فلذا {الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ}[4] نازل گشت که امروز، دیگر مأیوس شدند. {فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ}[5]؛ دیگر از آنها نترسید که آنها نمی‌توانند به شما ضربه ای بزنند ولی از خدا و آن نفاق درونی تان بترسید. مبعث، چقدر حقیقت عالی است که در طول تاریخ، ختم نبوت را محقق کرده است؟ حالا غدیر، روح برای مبعث است. این به آن معنا نیست که امیر مؤمنان(ع) از پیامبر(ص)، بالاتر باشد. پیامبر(ص) در مبعث، در مرتبه ای که مردم کشش داشتند، ظهور کرد و بعد از اینکه این مبعث محقق شد، مردم را برای مرتبه ای آماده کرد که از این مرتبه، تجلی و ظهور بالاتری است که آن، نظام خود پیامبر(ص) می‌باشد که خود رسول خدا(ص)، اول امام است چنانکه در روایت هم داریم. رسول خدا(ص)، امام بود و اینگونه نیست که امام، مقابل رسول(ص) باشد؛ منتهی رسالت و نبوت، با پیامبر(ص) ختم شد و دیگر دین جدیدی در کار نیست اما همین دین، به مراتب عالی اش، ظهور و بروز پیدا می‌کند و محقق می‌شود‌. لذا غدیر، آن روح برای جریان نبوت و مبعث بود. این نگاه، بسیار نگاه عالی است. بعد از اینکه جریان غدیر محقق شد، کف دینداری را برای مؤمنین بالاتر آورد. اگر تا به حال شهادت به رسالت و توحید بود، حالا کف دینداری، شهادت به ولایت و توحید و رسالت می‌شود و غیر از این، مقبول نیست. ممکن است در نظام و احکام ظاهری، مقبول باشد ولی مقبول به معنای اینکه کمال عند الله باشد، نیست. لذا اغلب افرادی که اهل قصور یا تقصیر جزئی باشند، در وقت مرگ، برایشان تطهیراتی محقق می‌شود تا ایمان می‌آورند و با ایمان از دنیا می‌روند. خدمت دوستان در محضر چند روایت هستیم. من، خلاصه این روایت را نوشتم و مفصل آنرا هم اینجا گذاشتم و مفصل تر را بخوانم، زیباتر است. امام صادق(ع) می‌فرماید «عن أبي بصير عن أبي عبدالله(ع) عن آبائه(ع) عن سلمان(رضی الله عنه) سَمِعتُ حَبيبي رَسولَ الله(ص) يَقولُ لِعَليّ يَوماً يا عليّ! مَثَلُكَ في اُمّتي مَثَلُ {قُلْ هُو اللهُ أحدٌ}[6] فَمَن قَرَأَها مَرَّةَ فَقَد قَرَأ ثُلثَ القُرآنِ وَ مَن قَرَأها مَرَّتينِ فَقَد قَرَأ ثُلثَيِ القُرآنِ وَ مَن قَرَأها ثُلاثا فَقَد خَتَمَ القُرآن فَمَن أحَبَّكَ بِلِسانه فَقَد كَمُلَ لَهُ ثُلثَ الايمان وَ مَن أحَبَّكَ بِلِسانِه وَ قَلبِه فَقَد كَمُلَ لَه ثُلثا الايمان وَ مَن أحَبَّكَ بِلِسانِه وَ قَلبِه وَ نَصَرَكَ بِيَدِه فَقَدِ استُكمِلَ الايمان».[7] این هم بسیار زیبا است که امام صادق(ع) از سلمان نقل می‌کنند! ایمان را به قرآن و امیرالمؤمنین را به {قُلْ هُو اللهُ أحدٌ} برای قرآن تشبیه کرد. چقدر تشبیه زیبا است! آن‌وقت این سه مرتبه نشان می‌دهد {قُلْ هُو اللهُ أحدٌ} خواندن در آن سه مرتبه، سه مرتبه در عرض هم نیست. همین طور که اینجا «فَمَن أحَبَّكَ بِلِسانه»، ثلث ایمان و «مَن أحَبَّكَ بِلِسانِه وَ قَلبِه»، دو سوم ایمان و «مَن أحَبَّكَ بِلِسانِه وَ قَلبِه وَ نَصَرَكَ بِيَدِه» که دوست داشتن قلبی و گفتار زبانی و نصرت و اقدام هم هست، کمال ایمان است. پیامبر اکرم(ص) در غدیر از ما، سه مرتبه را خواسته است که در این روایت شریف می‌فرماید. همین مسئله در خطبه غدیریه وقتی که دارند بیعت می‌گیرند نیز با این تعبیر هست و در این خطبه به همین سه قسمت اشاره می‌کند «نُبایِعُکَ عَلی ذلِکَ بقُلُوبِنا وَ اَنْفُسِنا وَ اَلْسِنَتِنا وَ اَیْدینا»[8]. هم با قلب، هم با نفس، هم با زبان و هم با دست مان، با شما بیعت می‌کنیم. ان شاء الله می‌خواهیم از این جمله، بعداً استفاده بکنیم و به آن برمی‌گردیم. پس دوست داشتن امیر مؤمنان(ع) یک موقع با زبان است که این هم نافع می‌باشد زیرا خود این دوست داشتن با زبان را نباید فقط در نظام فردی نگاه بکنید. وقتی کسی امیر مؤمنان(ع) را با نگاه و ابراز زبانی دوست دارد، جوی در جامعه ایجاد می‌شود که اثر این جو در جامعه، این می‌شود که دیگران هم امکان حضور و گفتار پیدا می‌کنند و لذا هدایتگری ایجاد می‌گردد. اگر در جامعه ای، مؤمنان با زبان شان ابراز بکنند، اثرش این می‌شود که دیگرانی که سست یا شل بودند، می‌بینند که امکان پذیر است و خطر ندارد. اینها هم در جامعه زیاد هستند؛ همین که ببينند زیاد شدند و این امر، امکان پذیر شد، خودش جو و فضای برای ایمان دیگران ایجاد می‌کند. پس خود دوست داشتن زبانی هم اثر دارد. یعنی اگر در نظام جمهوری اسلامی، یک عده ای بصورت زبانی هم گفتند که ما قبول داریم هرچند در درونشان هم قبول نداشته باشند، باید از این هم استقبال بکنیم؛ چون باعث می‌شود که جو کسانی که طرفدار انقلاب محسوب می‌شوند، بیشتر دیده بشود و حضور پررنگ مؤمنان، بیشتر گردد و از طرف دیگر، بازدارندگی بیشتری برای غیر مؤمنان دارد که ببينند اگر بخواهند کاری بکنند، در مقابل شان، جمع زیادی هستند که اینها، طرفدار نظام حساب می‌شوند. اینطور نگوییم که اگر زبان باشد ولی قلب نباشد، به درد نمی‌خورد و فايده ای ندارد. آن، مربوط به نظام فردی است؛ اما در نظام اجتماعی، خود بودن زبان، حرکت به ما می‌دهد که اگر کسی در جایی، بصورت زبانی اظهار کرد اما قلباً قبول نداشت، تحویلش بگیریم. اگر کسی همین مقدار اظهار اسلام و ایمان کرد، هر کدام در مرتبه خودش، یک راه و نگاه می‌شود که حواس مان هست و از همه، یک طور توقع نداریم. البته در این مرتبه نمی‌خواهیم متوقف بشود و از آن، توقع داریم و دوست داریم و دنبالش می‌کنیم که در مرتبه بالاتر هم کشیده شود و محبت و اظهار زبانی، به محبت قلبی و بعد نصرت یدی، کشیده شود. اینها چه اندازه زیبا است! از همان مرتبه اول، مقبول و ثلث ایمان حساب شده است. این ثلث ایمان در نظام فردی، حتی اگر کسی شهادت “لا اله الا الله” بگوید و قبول هم ندارد و از روی ظاهر می‌گوید، خونش بعنوان اینکه مسلمان محسوب می‌گردد، محفوظ می‌شود و به همین مقدار، دیگر نمی‌توانیم احکام غیر اسلام را بر این فرد بار کنیم حتی اگر بدانیم که زبانی است. پس اسلام برای زبان هم ارزش قائل شده است و این هم یک مرتبه از ظهور می‌باشد. اگر این مرتبه ظهور را تحویل گرفتیم، مسیر را برای مرتبه بعدی باز می‌کند که عده زیادی که زبانی گفتند، به مرتبه قلبی هم می‌توانند کشیده بشوند. و مگر آنهایی هم که در مرتبه قلبی گفتند، به نصرت یدی کشیده می‌شود؟ نه! عده ای از لشکر یزید در جریان امام حسین(ع)، به پشت یک کوه، گریه می‌رفتند و گریه می‌کردند و دعا می‌نمودند که امام حسین(ع) غلبه کند! در دلشان، محبت داشتند اما نصرت یدی و اقدام عملی نداشتند و حتی در لشکر مقابل بودند ولی در دلشان این بود که امام حسین(ع) در آنجا، پیروز شود و گریه هم می‌کردند. پس نگاه، این است که یک مرتبه، اظهار زبانی و یک مرتبه‌ اظهار قلبی است اما کمال کامل در جایی است که هم اظهار زبانی و هم محبت قلبی و هم اقدام عملی می‌باشد. اظهار زبانی، غیر از اقدام عملی است. اظهار زبانی، در حد همین گفتار است ولی در اقدام عملی که مرتبه سوم است، پای آن تا شهادت می‌ایستد. البته همیشه هم به شهادت نيست. این، آن نگاه خاص به غدیر است. دوستان این خطبه غدیریه را حتماً ببینید و واقعاً بعنوان اینکه امروز ما ببينيم که وظیفه مان با این نگاه چیست که حالا قسمت‌هایی از آنرا عرض خواهیم کرد. در همین خطبه غدیریه می‌فرماید «مَعاشِرَ النّاسِ إِنِّی أَدَعُها إِمامَةً وَ وِراثَةً فی عَقِبی إِلی یوْمِ الْقِیامَةِ»[9]. این خلافت را در امامت و وراثت خودم، قرار دادم. خلافتی را که خلافت و ولایت پیامبر(ص) بر همه بود را در نظام امامت قرار دادم. این «فی عَقِبی إِلی یوْمِ الْقِیامَةِ» را کفار می‌فهمند که فقط نصب امیرالمؤمنین(ع) نبود بلکه نصب امام تا روز قیامت بود. لذا دینی که امام حیّ دارد، فقط مذهب شیعه است. الان هیچ دین دیگری از ادیان الهی، امام حیّ ندارد. اگر کسی بگوید حضرت مسیح(ع) که حیّ است، ما قائل به حیّ بودن ایشان هستیم و الا آنها خودشان می‌گویند کشته شد و به صلیب کشیده شد {قَتَلُوهُ}[10] و {صَلَبُوهُ}[11]؛ ما می‌گوییم {شُبِّهَ لَهُمْ}[12]. اگر آنها منتظر هستند، می‌گویند دوباره حضرت عیسی(ع) زنده می‌شود و برمی‌گردد و نه اینکه الان عیسی(ع)، زنده و حیّ است. این منطبق با معارف ما است {رَّفَعَهُ اللهُ إِلَیْهِ}[13]. پس الان هیچ مذهبی از مذاهب الهی که ریشه دار است، امام حیّ ندارد. امام حیّ داشتن، فقط صرف داشتن امام نیست. مثالش را عرض کردم که علامه طباطبایی(ره) از آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی(ره) نقل می‌کرد که با آن عالمان زیدی بحث می‌نمود و وقتی گفته بودند که امام حیّ به چه دردی می‌خورد و او فقط باید روز قبل از قیامت بیاید، ایشان گفته بود ما با امام مان ارتباط داریم و دائماً ما را هدایت می‌کنند و سؤالات مان را پاسخ می‌دهند. بعد پرسیده بودند یعنی شما با او ارتباط دارید و ایشان هم تأیید کرد. گفتند ما هم می‌توانیم او را ببینیم و ایشان پاسخ مثبت داد. با هم قرار گذاشتند و دو یا سه روز بعد، در وادی السلام رفتند و ایشان به یکی از آنها گفت از این مسیر برو و او هم دیده و برگشته بود و آنجا گفت باید امام، زنده باشد و هدایتگری لازم است. دوران غیبت، دوران رهاشدگی نیست که امام، امت را رها کرده باشد. دوران امامت فعال است که راجع به این گفتگو کردیم. لذا جریان غدیر را با این نگاه ببینید. چه کار کنیم که جریان غدیر، در همه افعال ما کشیده شود؟ جریان غدیر، فقط یک روز و یک زمان و بیعت در یک زمان نیست بلکه جریان غدیر، ارتباط با نظام امامت است که درباره این ارتباط، قبلاً چند جا گفتگو کردیم و الان تنها اشاره می‌کنم. اگر کسی با این نگاه باور کرد که جریان غدیر، به معنی نظام با امام است، آنگاه روایات را می‌بينيد که می‌فرمایند همه قرآن، در رابطه با ما نازل شده که مربوط به ما یا به دشمنان ما است و لذا اگر درباره هر آیه ای فرمودند که ارباعاً و چهار صورت است یا مربوط به مؤمنان است که مقصود اتمّ آن، ما هستیم یا مربوط به مقابل مؤمنان و ظالمان و مترفین است که دشمنان ما هستند یا مربوط به فرائض و سنن است که حقیقت فرائض و سنن نیز ما هستیم «نَحْنُ الصّيامُ…نَحْنُ الصَّلاةُ…نَحْنُ الزَّكاةُ»[14]. حقیقت همه اینها و حسنات، امام است «نَحْنُ اَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُروعِنا كُلُّ بِرٍّ»[15]. اگر جریان غدیر را به این دیدیم که می‌خواهیم عهد و پیمانی ببندیم که از امروز اتباط مان با قرآن و عالم، یک ارتباط دائمی با امام و یک عهد بشود که به هر حسنه ای می‌رسیم، این را به محضر امام رسیدن ببینیم و به هر سیئه ای می‌رسیم، کار انسان به مقابله با دشمنان امام رسیدن منجر بشود که ببينيد این، دشمن امام است. آن‌وقت اگر بداند که سیئه، دشمن امام می‌باشد، فرارش غیر از فرار در وقتی است که تنها دشمن امام بود. این نگاه به دشمن امام دیدن، فرار انسان را یک فرار کامل می‌کند؛ همچنانکه وقتی حسنه را خود به محضر امام رسیدن دیدید، شوق انسان، شوق کاملی است. پس اگر نگاه ما به غدیر، این باشد که وقتی به مؤمنان می‌رسیم، ببینیم که اینها، مظاهر و ظهور امام هستند و هر کدام به اندازه ایمان شان، امام را دارند نشان می‌دهند و انسان با دیدن مؤمنین، امام را در حد این ببيند. وقتی به حسنات و سیئات می‌رسد، حسنات را امام و سیئات را دشمنی با امام می‌بیند. پس در هیچ کجا و لحظه ای نیست که خالی از ارتباط با امام باشد. آنجایی هم که سیئات را می‌بیند، وقتی انسان از سیئه فرار می‌کند، به سمت امام فرار می‌کند. یعنی همانجایی هم که سیئه می‌بیند، سیئه، او را به سمت امام سوق می‌دهد؛ همانطور که وقتی حسنات و مؤمنان را می‌بیند، لقاء امام می‌بیند. اگر این نگاه در وجودمان با مراقبه نهادینه شد بطوری که انسان در زندگی خانوادگی، همسر و فرزندشان را مؤمنان ببیند، خدمت به اینها را خدمت به امیرالمؤمنین(ع) و ارتباط با اینها را ارتباط با امیرالمؤمنین(ع) ببیند، آن‌وقت امکان پذیر است که همسر یا فرزند انسان از او، ناراحت باشد یا از دست همسر و فرزند و برادر و خواهرش، ناراحت بشود؟ نه! شرح صدر ایجاد می‌کند و تحمل انسان بالا می‌رود. می‌گويد اگر یک بدی هم انجام شده است، به نگاه اینکه آن فرد، ظهوری از ظهورات امیرالمؤمنین(ع) است، تحمل می‌کنم‌. این تحمل، انسان را ولی الهی می‌کند. ببینید که چقدر متفاوت می‌شود! در خود این خطبه غدیریه، وظیفه بر عهده ما می‌گذارد «وَ قَدْ بَلَّغْتُ ما أُمِرتُ بِتَبْلیغِهِ».[16] من، آنچه را به تبلیغش امر شدم، گفتم. می‌دانید گفتن اینکه به آنچه امر شدم را گفتم، به سادگی نبود؟ پیامبر اکرم(ص)، تقریباً یقین داشت(تقریباً را از باب خودم می‌گویم) که امت تحمل این را ندارند که روایت هم دارد. لذا سخت بود که چه کند؛ از این طرف، این مسئله باید گفته شود و از طرف دیگر، مردم، تحمل آنرا ندارند و دشمنی خواهد کرد و تأخیر می‌انداخت تا بهترین فرصتی پیدا بشود. سه بار آیه {بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ} نازل شد. اینجا که می‌فرماید «وَ قَدْ بَلَّغْتُ ما أُمِرتُ بِتَبْلیغِهِ»، با همه آن شکنجه هایی که پیامبر(ص) در این مسئله شده است، می‌گوید که در طول این ۲۳ سال و این سال آخر هم حجة الوداع و هفتاد و چند روز قبل از رحلت پیامبر(ص) بوده است که در روز غدیر، داشتند برمی‌گشتند، همه جا برای این مسئله زحمت کشید و در همه جا هم عکس العمل‌ها و بغض‌هایی را دیده بود. در روایت است که بغض‌های در دل‌ها را می‌دانست؛ اینکه پیامبر(ص)، چرا علی(ع) را مدام مطرح می‌کند، می‌دانست؛ اینکه شایعه می‌کردند به اینگونه، علی(ع) را بعنوان فامیل خودش دارد مطرح می‌کند، می‌دانست و برای پیامبر(ص)، زجرآور بود که نصب الهی را اینگونه بودند. حتی آن شخص گفت اگر این نصب از آسمان است، عذاب بر من نازل شود که عذاب بر او نازل شد. این اندازه کینه داشتند! اما حضرت فرمود «وَ قَدْ بَلَّغْتُ ما أُمِرتُ بِتَبْلیغِهِ حُجَّةً عَلی کلِّ حاضِرٍ وَ غائبٍ وَ عَلی کلِّ أَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ أَوْ لَمْ یشْهَدْ وُلِدَ أَوْ لَمْ یولَدْ فَلْیبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ»[17]. می‌خواهد بگوید کسانی هم که غائب هستند، مخاطب این ابلاغ من هستند. باید این امر ولایت را حاضران به غایبان برسانند. آیا اینکه حاضران به غایبان برسانند، یعنی خطبه را بخوانند یا اینکه ابلاغ بکنند؟ ابلاغ، رساندن است. پیامبر(ص) در ابلاغ، ۲۳ سال زحمت کشید و ابلاغ، فقط در آن لحظه نبود. الی ما شاء الله مواضع مختلفی بود که پیامبر(ص)، این مسئله را مطرح می‌کرد که آخرین مرتبه اش، جریان حجة الوداع و غدیر بود؛ تنها موطن و ابلاغ، در آنجا نبود. پیامبر(ص) فرمود از همان سنخی که من ابلاغ کردم، بر شما، ابلاغ مسئله، لازم است. اینجا تعبیر این است «فَلْیبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَ الْوالِدُ الْوَلَدَ إِلی یوْمِ الْقِیامَةِ»[18]. بر همه، حاضران نسبت به غائبان و پدران نسبت به فرزندان، لازم است که این سنت را حفظ کنند. نه اینکه بگویند علی(ع)، امیر مؤمنان و امام اول است. این هم خوب و مثل همان لسان می‌باشد. اما رساندن و ایجاد محبت کردن و این را باوراندن به هر گونه ای که امکان پذیر است که یک گونه اش ممکن است این باشد که الان یک میهمانی ده کیلومتری بدهند و یک گونه دیگرش این باشد که کتاب بدهند، مهم است. اما شیوه، تنها اینها نیست. اگر می‌بینیم که ممکن است این، در دل‌های مردم ضعیف شده باشد، معلوم می‌شود که ما در ابلاغ مان که از انحاء ابلاغ باید استفاده می‌کردیم، ضعیف عمل کردیم. لذا ببینید بدنبال همین مسئله می‌فرماید که مسئله غدیر، از مصادیق {لِیَمِیزَ اللهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ}[19] است. «مَعاشِرَ النّاسِ إِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ لَمْ یکنْ لِیذَرَکمْ عَلی ما أَنْتُمْ عَلَیهِ حَتّی یمیزَ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیبِ»[20]. شما را رها نخواهد کرد بر آنچه هستید تا خبیث از طیب مشخص شود. تمییز خبیث از طیب، یک مرتبه اش این است که کافران از مؤمنان جدا شوند و یک مرتبه‌ دیگرش این است که خباثت‌های وجودی که در هر فرد می‌باشد، مدام رو به از بین رفتن و از طیب‌های خود فرد جدا شوند. یک موقع طیب‌های بیرونی از خبیث‌های بیرونی یعنی مؤمنان از کافران جدا می‌شوند و یک موقع مراتب ایمان است که کفر از درون افراد، بیرون می‌رود؛ لذا «وَ ما کانَ الله لِیطْلِعَکمْ عَلَی الْغَیبِ»[21]. اینجا می‌خواهم بحثی داشته باشم که دلم نمی‌آید از آن بگذرم. پیامبر اکرم(ص)، در اواخر این خطبه که دوستان، خطبه را بارها خوانند و حتماً تا کنون بارها راجع به آن فکر کردند، می‌فرماید «مَعاشِرَ النّاسِ إِنَّکمْ أَکثَرُ مِنْ أَنْ تُصافِقُونی بِکفٍّ واحِدٍ فی وَقْتٍ واحِدٍ وَ قَدْ أَمَرَنِی الله عَزَّوَجَلَّ أَنْ آخُذَ مِنْ أَلْسِنَتِکمُ الْإِقْرارَ بِما عَقَّدْتُ لِعَلِی أَمیرِالْمُؤْمنینَ»[22]. جمعیت زیادی است و نمی‌شود که همه بیایید و در زمان واحدی که هست و بصورت یکجا، با دست با من بیعت بکنید. من از جانب خدا، مأمور و موظف شدم که الان لااقل اقرار زبانی را از همه شما بگیرم. «وَ لِمَنْ جاءَ بَعْدَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ مِنّی وَ مِنْهُ»[23] معلوم می‌شود که خطبه، فقط درباره امیرالمؤمنین(ع) نیست. می‌فرماید اقرار بر بیعت با ائمه ای که بعد از من و علی(ع) خواهند آمد را هم از شما می‌خواهم بگیرم. یعنی اقرار بر بیعت با امیرالمؤمنین و فرزندانش را از تمام کسانی که در آن زمان بودند، می‌گیرد؛ با اینکه اینها نسبت به همه فرزندان نبودند اما اقرار نسبت به همه است. البته این جملات، بیانی دارد که بعداً اگر فرصتی شد، عرض می‌کنم. «عَلی ما أَعْلَمْتُکمْ أَنَّ ذُرِّیتی مِنْ صُلْبِهِ فَقُولُوا بِأَجْمَعِکمْ»[24]. حضرت برای اینکه این بیعت را بگیرند، همگی این را با من تکرار کنید. حالا ما حاضر هستیم مخاطب حضرت باشیم و همین جملات را ما هم تکرار و توجه به آنها کنیم که خودمان را به صحنه غدیر ببریم و همین جملات را بگوییم؟ اهلش هستیم؟ همه با هم این جملات را تکرار کنیم و خودمان را در آن صحرا تصور کنیم که پیامبر(ص) دارند می‌خوانند و ما هم داریم اینگونه با امیرالمؤمنین(ع) بیعت می‌کنیم. «إِنّا سامِعُونَ مُطیعُونَ راضُونَ مُنْقادُونَ لِما بَلَّغْتَ عَنْ رَبِّنا وَ رَبِّک فی أَمْرِ إِمامِنا عَلِی أَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ وُلِدَ مِنْ صُلْبِهِ مِنَ الْأَئِمَّةِ نُبایعُک عَلی ذلک بِقُلوُبِنا وَ أَنْفُسِنا وَ أَلْسِنَتِنا وَ أَیدینا عَلی ذلک نَحْیی وَ عَلَیهِ نَموتُ وَ عَلَیهِ نُبْعَثُ».[25] به اینها که داریم می‌گوییم، باور داریم یا نه؟ با باور در محضر پیامبر(ص) بگوییم. آن‌وقت بدنبالش، یک عهدی بعد از اینکه این باور را کردیم، می‌آید و می‌خواهیم به آن هم اقرار بکنیم و همین طور که دنباله اش می‌آییم، وظیفه مان، بسیار سنگین تر می‌شود «وَ لا نُغَیِّرُ وَ لا نُبَدِّلُ وَ لا نَشُکُ وَ لا نَجْحَدُ وَ لا نَرْتابُ وَ لا نَرْجِعُ عَنِ الْعَهْدِ وَلا نَنْقُضُ الْمیثاقَ»[26]. ما این را هیچ نقض نمی‌کنیم و از آن بر نمی‌گردیم. یکی از شروط این عهد، این است که برگشت پذیر در وجود ما نباشد. از اینجا حالا می‌گوییم «وَ عَظْتَنا بِوَعْظِ الله فی عَلِی أَمیرِالْمؤْمِنینَ وَ الْأَئِمَّةِ الَّذینَ ذَکرْتَ مِنْ ذُرِّیتِک مِنْ وُلْدِهِ بَعْدَهُ الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ وَ مَنْ نَصَبَهُ الله بَعْدَهُما فَالْعَهْدُ وَ الْمیثاقُ لَهُمْ مَأْخُوذٌ مِنَّا مِنْ قُلُوبِنا وَ أَنْفُسِنا وَ أَلْسِنَتِنا وَ ضَمائِرِنا وَ أَیدینا مَنْ أَدْرَکها بِیدِهِ وَ إِلاَّ فَقَدْ أَقَرَّ بِلِسانِهِ وَ لا نَبْتَغی بِذلِک بَدَلاً وَ لا یرَی الله مِنْ أَنْفُسِنا حِوَلاً»[27]. خدا در وجود ما تغییری نسبت به این عهد در آنچه که مربوط به اختیار ما است، نمی‌بیند. لفظ “حِوَل” به معنی تغییر است. «نَحْنُ نُؤَدّی ذلِک عَنْک الّدانی و القاصی مِنْ اَوْلادِنا و اَهالینا وَ نُشْهِدُ الله بِذلِک وَ کفی بِالله شَهیداً وَ أَنْتَ عَلَینا بِهِ شَهیدٌ»[28]. ما داریم میگوییم که این را از جانب شما ادامه می‌دهیم و حالا با پیامبر(ص) عهد می‌بندیم. هر کسی نزدیک ما یا دور از ما باشد، وظیفه خودمان می‌دانیم که این عهد ولایت را ترویج بکنیم. حالا که این عهد را بستیم، اینجا پیامبر(ص) این مقدار را از همه با بیانش نسبت به به ولایت امیرالمؤمنین(ع) و آن هم در مرتبه زبان، قلب و اقدام، اقرار گرفته است. اکنون چه طور باید باشیم؟ باید همه رفتارمان، گفتارمان و حال مان تأیید ولایت باشد؟ با آن مقدمه ای که عرض کردم که ما می‌توانیم ولی را در هر حسنه و صالحی و کاری ببینیم و حتی در آنجایی که بدی است، از آن بدی به سمت امام مان فرار می‌کنیم و آنرا دشمن امام می‌بینیم. اگر ظالمان هستند، آنها را دشمن امام مان می‌بینیم و تحت تابعیت شان قرار نمی‌گیریم و بدنبال مؤمنین هستیم. این نگاه، حشر انسان را با ولی اش قرار می‌دهد. یک موقع کسی می‌نشیند و دعا برای فرج و تقویت ولایت می‌خواند که این هم خوب است. اما کسی مثل امام(ره)، برای اقامه ولایت، جمهوری اسلامی برپا می‌کند. کسی برای دشمنان اهل بیت، تنها مجلس لعن می‌گیرد و کار خوبی است اما کسی مثل سردار سلیمانی(ره)، داعش را آنطور سرکوب می‌کند و در میدان می‌ایستد و از بین‌ می‌برد. این هم برائت و اعلام حمایت و نصرت با ید است. این نصرت با ید را که از امام(ره) و سردار سلیمانی(ره) یاد گرفتیم و آنچه مربوط به امروز ما است، ببینیم. آن دعا و جریاناتی که باید در زبان و حال و قلب انسان باشد، خوب است اما اینجا عهد کردیم که علاوه بر زبان مان، با قلب و نصرت ید مان، حمایت کنیم. این نصرت یدی، نمونه اش مثل جریان داعش و دفاع از حرم می‌شود که مؤمنان اینگونه از حرم دفاع کردند. اگر غدیر را اینگونه دیدیم که اینطور در وجودمان گسترش بدهیم که اگر جایی حکم خدا دارد زمین می‌خورد، امام در آنجا دارد زمین می‌خورد و امام، احیاء کننده این است، لذا ما بعنوان اینکه داریم محبت مان را به امام اظهار می‌کنیم، حکم خدا را در آنجا احیاء می‌کنیم. این نگاه باعث می‌شود که حشر انسان، دائماً با امام باشد و دیگر هیچ غفلتی از امام، امکان پذير نمی‌شود. اینگونه دیگر می‌شود غفلت پیدا کرد؟ اینگونه دیگر می‌شود جدا شد؟ اصلاً امکان جدا شدن ندارد. فقط اشاره ای به بحث طینت بکنم که در طینت می‌فرمایند که شیعیان ما از مرتبه ابدان ما خلق شده اند. حضرات فرموند که ارواح ما از مرتبه اعلی علیین و ابدان ما از مرتبه علیین است و ارواح شیعیان ما از مرتبه علیین و ابدان شان از مرتبه دون علیین خلق شده است. می‌فرمایند همانطوری که روح نسبت به بدنش، منعطف است و محبت دارد چون بدن او است، ما نسبت به شما، منعطف هستیم و محبت داریم «تَعَطُّفَ اَلْوَالِدِ عَلَى اَلْوَلَدِ»[29]. مثل پدری که نسبت به فرزندش محبت دارد، ما نسبت به شما، محبت داریم. شما به ما که برمی‌گردید، مثل این است که هر فرعی به اصلش برمی‌گردد. می‌فرماید که شعاع خورشید چطور به نور خورشید برمی‌گردد؛ شما همین طور به ما رجوع می‌کنید و رجوع فرد به اصل است. اینها همگی روایت است. لذا انسان و کسی که اهل ولایت است، در وقت مرگ، متکفل او از همان لحظه اول، امام می‌باشد؛ چون بدن او است و بدنش را رها نمی‌کند. ما، بدن امام هستیم. همین طوری که بدن در تبعیت از امام، معصوم می‌شود و تخطی ندارد، مؤمن در کمالاتش به جایی می‌رسد که حکم امام در وجودش، کاملاً نافذ است و هیچ تخطی ندارد و مثل بدن امام که از امام تخطی ندارد، مؤمن در ایمانش به این سمت حرکت می‌کند. اگر اینطور رسید، این، حقیقت غدیر می‌شود که در غدیر، داریم عهد می‌کنیم. اینها را در خود خطبه غدیریه آورده است که می‌فرماید وجود من، به امر و نهی الهی، تأدیب شده است و علی(ع)، به امر و نهی من تأدیب شده است و من به امر خدا، این امر و نهی را به علی(ع) دادم و شما با امر و نهی علی(ع)، تأدیب بشوید. یعنی همچنانکه من، مؤدب و تربیت یافته خدا هستم «أدَّبَنِي رَبِّي فأحسَنَ تأدِيبي»[30] و علی(ع) بواسطه امر و نهی من، تأدیب شد، شما با امر و نهی علی(ع) و اولادش تأدیب می‌شوید. یعنی آن امر و نهی، ذات و حقیقت و روح و جان ما می‌شود که وقتی چنین شد، ما در وقت قبض روح، امر و نهی را اطاعت کردیم. وقتی امر و نهی را اطاعت کردیم، آمر و ناهی که خود آنها هستند، در آنجا حاضر می‌باشند. ما، بدن بودیم و بدن، مطیع بوده است و لذا جواب اعمال ما با خودشان می‌شود. از همین رو درباره آیه {فَصَعِقَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللهُ}[31] یا {مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ}[32] می‌فرماید که همه در قیامت، مُحضَر هستند الا عده خاصی که بدن امام هستند و چون امام از مخلصین است، اینها هم حاضر نمی‌شوند و جوابشان با امام است و در آن روز، فزع ندارند.  آنها کسانی هستند که فزع شان در اینجا زدند و فزع شان همین اطاعت از امر بوده است. علامه طباطبایی(ره) می‌فرمود اگر انسان بخواهد مطیع نسبت به امامش باشد، هر لحظه مردن است؛ چون هر لحظه می‌خواهد اراده امام را حاکم کند و اراده خودش را از بین ببرد که اراده و میل خودش نباشد بلکه میل امام باشد. اینکه میل من نباشد، به معنی مردن است. اگر فزع انسان در اینجا اطاعت امر شد، آن موقع کسی که این فزع را زده است، در آنجا فزع ندارد. باور بکنیم که اینها راست است و بترسیم که فزع آنجا، سخت می‌باشد و جدا شدن انسان از غیر خود است که در وجودش بود. اما اگر ما تابع بودیم، چیزی غیر از خود ما نیست چون امام، حقیقت و روح ما است و هر چه غیر از او، غیر از ما است که باید آنجا جدا شود. اما هر چه امر و نهی آنها بوده، حقیقت وجود ما است. پس امروز با پیامبر اکرم(ص) عهد کردیم و این عهدنامه را خواندیم که ما به این پیمان، با زبان مان، قلب مان و نصرت ایدی مان باور داریم و بعد عهد کردیم که این را با زبان مان، قلب مان و دستان مان نسبت به هر کسی که می‌توانیم گسترش بدهیم؛ از کسانی که حاضر یا غائب یا اولاد یا اهالی ما یا دیگران باشند. عهد کردیم و قسم به خدای سبحان خوردیم و به خدا گفتیم که تو شاهد باش که بهترین شاهد بر این عهدمان، تو هستی. پس تکلیف مان از امروز نسبت به تعهدی که به امر غدیر در این ایام داریم، متفاوت از گذشته بشود. عهدی با خداوند سبحان کردیم و پای آن بایستیم و قسم خوردیم. می‌خواستید قسم نخورید! حالا که قسم خوردیم، باید پای آن بایستیم و اگر نایستیم، نقض عهد است و آن هم نقص عهدی که عهد جمعی و روح همه هستی است. من، روایات زیادی را نوشته بودم ولی دیگر با حسرت از این روایت‌ها عبور می‌کنیم. روایت‌های بسیار زیبایی است. این یک روایت را بخوانم. «اِنَ اللهَ اَعْطَی مُوسَی الْعَصَاءَ وَ اِبْرَاهِیمَ بَرْدَ النّارِ وَ عِیسَی اَلْکَلَمَاتِ یُحیِی بِهَا الْمَوتَی وَ اَعْطانَی هَذَا عَلیّا وَ لِکُلّ نَبیٍّ آیهً وَ هَذَا آيةٌ رَبِّی»[33]. پیامبر(ص) می‌فرماید که معجزه من، علی(ع) است و هر نبی، معجزه ای دارد و او، معجزه من است. حالا من می‌خواستم یک روایت دیگری را از مفضل برای شما بخوانم که مفضل سؤال می‌کند که چنانچه شما می‌گویید، واقعاً قاسم جنت و نار، محبت علی(ع) است یا آن کسی که مالک نار و خازن جنت است، قاسم می‌باشد. پیامبر(ص) بعد یک استدلال می‌فرماید ولی استدلال را دیگر نمی‌خوانم که قاسم جنت و نار، علی(ع) است. این استدلال هم برای شما باقی بماند تا مدام اشاره نکنید که نخوان و تمام کنید! ان شاء الله ما هم در جلسه دیگری می‌خوانیم. ان شاء الله خدای سبحان، محبت امیرالمؤمنین(ع) را به زبان و قلب و اقدام و کمک دستی ما جاری بفرماید و توفیقش را برای ما ایجاد بکند. حالا ظاهراً دو نفر از دوستان می‌خواهند عمامه گذاری بکنند؛ تا جمع نشسته اند و این گرمی جلسه ولایت برقرار هست، با صلوات بر محمد(ص) و آل محمد(ص) بهره مند بشویم.

وَ السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اَللّهِ وَ بَرَكاتُهُ

[1] مائده/67

[2] مائده/3

[3] همان

[4] همان

[5] همان

[6] اخلاص/1

[7] معانی الأخبار؛ ص 235

[8] الإحتجاج؛ ج 1؛ ص 82

[9] الإحتجاج؛ ج 1؛ ص 78

[10] نساء/157

[11] همان

[12] همان

[13]نساء/158

[14] بحارالأنوار؛ ج 24؛ ص 303

[15] الکافی؛ ج 8؛ ص 242

[16] الإحتجاج؛ ج 1؛ ص 78

[17] همان

[18] همان

[19] انفال/37

[20] الأحتجاج؛ ج 1؛ ص 78

[21] همان

[22] الإحتجاج؛ ج 1؛ ص 82

[23] همان

[24] همان

[25] همان

[26] همان

[27] همان

[28] الاحتجاج؛ ج 1؛ ص 83

[29] بحارالأنوار؛ ج 15؛ ص 22

[30] بحارالأنوار؛ ج 16؛ ص 210

[31] زمر/68

[32] نمل/89

[33] ینابیع المودة؛ ج 2؛ ص 317

چهارشنبه 14 تیر ماه ۱۴۰۲

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “درس‌اخلاق| غدیر خم” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید