بسم الله الرحمن الرحیم

درس اخلاق هفتگی استاد عابدینی در مدرسه‌علمیه ثامن‌الائمه (علیه‌السلام)

موضوع: مباهله

اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً

ان شاء الله امشب که شب مباهله و به تعبیر بزرگان ما و امام رضا(ع)، اکبر فضائل امیر مؤمنان(ع) در آیه {أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَکُمْ}[1] است و امشب هم شب {أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَکُمْ} می‌باشد و لذا بالاترین فضیلت امیرالمؤمنین(ع) در روز مباهله نازل شده است، هر اندازه که دوست داریم تا درک مباهله را داشته باشیم و با امیرالمؤمنین(ع)، بیش از گذشته آشنا و به زیارتش در دنیا و شفاعتش در آخرت نائل بشویم، صلوات بلندی مرحمت کنید. یک صلوات مخصوص امشب داریم؛ آنهایی که خانواده دارند، ان شاء الله گرم تر و آنهایی که خانواده ندارند، به حق امشب که شب مباهله بوده و فردا را روز خانواده هم بخاطر همین جریان نامگذاری کردند که پیامبر(ص) و اهل بیت او بودند، هر اندازه که دوست دارید، زودتر صاحب خانواده بشوید و خانواده نه اینکه زن و فرزند را یکدفعه با هم داشته باشید بلکه به ترتیب حاصل شوند و خداوند، ازدواج را برای شما تسهیل بکند و بعد هم فرزندان خوبی را روزی تان نماید و بعد هم یک زندگی خوش و خوب و بهشتی را در دنیا روزی تان قرار بدهد، صلواتی بفرستید. ولی کمی این صلوات از صلوات‌های قبلی که فرستادید، بلند تر بود و اثر خوبی ندارد! البته شما، خانواده را هم از لطف آنها می‌بینید و عیبی ندارد. ان شاء الله خانواده خوب، همسر مهربان و فرزندان خوب، پدر و مادر خوب برای فرزندان و خواهران و برادران خوب را روزی همه قرار بدهد. دو کلامی در رابطه با مباهله، توضیحی خدمت دوستان عرض می‌کنم که جریان امیرالمؤمنین(ع) و معرفت است و بعد هم ان شاء الله دوستان، سؤالات شان را بفرمایند و از حالا آماده باشند که ان شاء الله جلسه امشب، بیشتر جنبه سؤال و جواب و خودمانی تر دارد. جریان انبیاء گرامی، گاهی براهین علمی داشتند؛ مثلاً موسی کلیم(ع) با فرعون و ابراهیم خلیل(ع) با نمرود، محاجه می‌کرد. وقتی که نمرود از او می‌پرسید، ابراهیم خلیل(ع) می‌فرمود {رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ}[2] یا {فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ}[3]. حضرت(ع) گفت که خدای من، کسی است که خورشید را از مشرق می‌آورد و تو اگر می‌توانی از مغرب بیاور. اگر نمرود می‌گفت که خدای تو از مغرب بیاورد، می‌دانست که می‌تواند. بدون این عینک از بس که تار است، بهتر می‌بینیم! گاهی عینک آیت الله بهاء الدینی(ره) را می‌گرفتیم و با این چاقوها آنرا تمیز می‌کردیم و نمی‌دانم چطور ایشان می‌دید! این عینک، آن اندازه عرق کرده بود و لایه گرفته بود که با چاقو باید آنرا تمیز می‌کردیم. از پشت آن عینک، نمی‌دانم چه می‌دید و اصلاً نگاه می‌کرد و با این چشم می‌دید یا نه! ولی الان که عینک را برداشتم، دیدم که اینجا چه اندازه شفاف تر شد با اینکه این عینک را برای شفافیت و دیدن و نه خواندن می‌زنیم! انبیاء، براهینی را می‌آورند که طرف مقابل، قانع بشود و بفهمد و یاد بگیرد و برای اینکه ببیند برهان و دلیل چیست و چرا اینها اینگونه می‌گویند و سخن شان چیست. بسیاری از کلماتی که از انبیاء در قرآن آمده است، اینها دلایل انبیاء است که آوردند و احتجاج کردند. مثلاً به آنها می‌گویند که این بت‌های شما، چطور قابل سخن گفتن هستند و اگر این قابلیت را دارند، از خودشان بپرسید که چه کسی آنها را خُرد کرد. سؤال از اینکه از بت‌ها بپرسید که چه کسی آنها را خُرد کرد، باعث شد که بت پرستان سر خود را به زیر بیاندازند {ثُمَّ نُكِسُوا عَلَىٰ رُءُوسِهِمْ}[4] و بگویند تو که می‌دانی اینها جواب نمی‌دهند و یکدفعه خودشان سرافکنده شدند. این، برهان علمی است. اما انبیاء، یک برهان عینی هم داشتند که این هم برهان است. برهان عینی، نتیجه اش این است که ایجاد هدایت و علم می‌کند اما این برهان، با یک فعلی محقق می‌شود؛ مفهوم نیست و لفظ ندارد اما دلیل است. معجزات انبیاء، از سنخ برهان عینی است. وقتی موسی(ع) می‌داند که فرعون متکبر است و زیر بار سخن نمی‌رود، خدا از ابتدا به او گفت بعد از اینکه تو احتجاج کردی و قبول نکرد، عصا را بیانداز تا اژدها بشود و این اژدها هم یک برهان است.‌ یک برهان است برای اینکه بگویی قدرت تو کجا است و چطور می‌توانی خودت را نجات بدهی. اینکه ابراهیم خلیل(ع)، بت‌ها را شکست، هر چه به آنها گفت که از اینها کاری بر نمی‌آید و من خودم ساختم، نمی‌پذيرفتند. خود ابراهیم(ع) بت می‌تراشید و یک نخ یا طنابی به آن می‌بست و در خیابان‌ها و کوچه ها می‌کشید؛ آن موقع نوجوان بود و مردم می‌گفتند که این، از بچگی او است و دعوایش می‌کردند. او می‌گفت اگر این بت، خدا است که من تراشیدم، من از خدا، بالاتر هستم {أَ تَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ}[5]. خودتان با دست خودتان، چیزی را تراشیدید و بعد می‌گویيد که به داد من می‌رسد؟ کشیدن این بت در کوچه، برهان عینی بود. خُرد کردن این بت‌ها هم یک برهان عینی بود. هر چه به آنها می‌گفت، نمی‌پذیرفتند اما وقتی اینها را خُرد کرد و نتوانستند از خودشان دفاع کنند، آبروی شان رفت. روز جشن شان به خارج از شهر رفته بودند و آمدند و دیدند همه بت‌ها شکسته است و بت بزرگ هم نشکسته بود و حضرت، تبر را روی دوش او گذاشته بود و گفت از او بپرسید که چه کسی این کار را کرد. گفتند تو که می‌دانی اینها نه حرف می‌زنند و نه شعور و نه قدرت دفاع از خودشان دارند. خدایی که قدرت دفاع از خودشان را ندارد، چطور می‌تواند از بنده ها دفاع بکند؟ انسان در حاجاتش سراغ خدا می‌رود که خدا، کمکش نماید اما این، کمک خودش هم نتوانسته بکند. این، برهان عینی است؛ لفظ و حرف ندارد اما دلالت دارد. جریان مباهله از این سنخ بود با این حال که پیغمبر(ص) احتجاج کرد. این مسیحیان در سال نهم هجری (عام الوفود) آمدند که سالی بود که گروه ها از نقاط مختلف می‌آمدند و با پیامبر(ص) احتجاج می‌کردند. وَفد به معنی گروه ها است. این گروه ها که به مدینه می‌آمدند، از جمله آنها، نصاری نجران بودند. نصاری نجران آمدند که با پیامبر اکرم(ص) مباحثه کنند. مباحثه کردند و یکی از مباحثات مهم شان این بود که گفتند عیسی(ع)، فرزند خدا است و شما می‌گویید او، بنده خدا است لذا فرزند خدا می‌شود؛ پس اگر او فرزند خدا است، پدرش کیست؟ پیامبر(ص) هم مکثی کرد و جواب نداد. بعد با تأملی جواب داد که آیه نازل شد. از اینها سؤال کرد که آیا آدم(ع) فرزند خدا است و آنها گفتند که بنده خدا است. گفت که اگر آدم(ع)، بنده خدا است، پدرش و مادرش کیست؟ او، نه پدر و نه مادر دارد. اگر عیسی(ع)، فقط پدر نداشت و باعث شد به او بگویید که پسر خدا است و خود خدا، پدر او می‌باشد و دیگری نیست و {ابْنُ الله}[6] است، پس باید بگویید که آدم(ع) نیز {ابْنُ الله} می‌باشد چون نه پدر و نه مادر دارد. اینها با اینکه برهان قوی بود و جواب هم نتوانستند بدهند، گفتند که نمی‌پذیریم و عیسی(ع)، فرزند خدا و نه بنده خدا است. بعد از اینکه چنین شد، دیدند که اینها با سخن، برهان نمی‌پذیرند؛ یعنی وقتی که ادله، بیان شد و طرف با دلیل نمی‌پذیرد و با اینکه جواب هم ندادند‌. یک موقع انسان جواب دارد و می‌گوید که جوابش را دادم اما یک موقع جواب ندارد و نمی‌پذیرد. اینجا، جای برهان عینی و یک کار و فعلی است. آیه ۶۱ سوره آل عمران نازل شد {فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ}[7]. دقت می‌کنید چه اندازه زیبا است! با تو احتجاج کردند بعد از اینکه تو دلیل علمی برایشان آوردی و یقین ایجاد شد که سخن شان غلط است اما حاضر نشدند بپذیرند. اینگونه که شد، دیگر جای سخن گفتن نیست. اگر با سخن اصلاح نمی‌شوید، هر کسی را که بهترین‌های شما هستند، بیاورید و ما هم بهترین‌های خود را می‌آوریم. با همدیگر در مقابل هم، ما نسبت به شما نفرین می‌کنیم و به خدا تضرع می‌نماییم و شما هم همین کار را بکنید. خدا، سخن هر کدام مان را پذیرفت و دیگری را از بین برد، معلوم می‌شود که بر حق است. دیگر جای سخن نیست؛ بلکه جای توسل به خدا و برهان الهی است مانند آن عصایی که اژدها، آتشی که سرد و بت‌هایی که شکسته شد، برهان عینی و عملی و وجودی است که دیده می‌شود. اینها پذیرفتند و رفتند و قرار گذاشتند که فردا یا عصر آن روز بیایند. نزد سرکرده خود رفتند و پرسیدند چه کسانی را ببریم که نفرین مان کارگر بیافتد؛ چون اینها، ۱۴ نفر از سران شان و یک عده ای هم از غیر سران بودند. بسیار با جلال و تزئينات و مرکب‌های زرین آمده بودند که ابهت آنها، مسلمانان را اخذ بکند. با اینکه اینها از عالمان بودند، ولی خودشان را تزئین به زینت‌های زیادی کرده بودند تا ایجاد رعب بکنند و شوکت داشته باشند. دو نفر از بزرگان شان که بر کتب الهی احاطه داشتند، گفتند که ببینیم آنها چگونه می‌آیند. اگر دیدیم که آنها یک دسته راه انداختند، عیبی ندارد و ما هم جلو می‌رویم و نفرین می‌کنيم. اما اگر اینگونه نیامدند و به نحو خاصی غیر از این صورت ظاهری که می‌شناسیم، آمدند، باید فکر کنیم. فردا دیدند که  آمدند و پیامبر(ص) در جلو راه می‌رود؛ امام حسن و امام حسین و امیرالمؤمنین(علیهم السلام) هم کنارشان راه می‌روند و حضرت زهرا(س) هم از پشت سر می‌آیند. اینها تا این صحنه را دیدند، گفتند اگر با آنها، بخواهید نفرین بکنید و ایشان نفرین کنند، نه شما بلکه از نصاری کسی باقی نخواهد ماند. خودشان این را گفتند! لذا گفتند که قبول نکنید. سراغ امیرالمؤمنین(ع) رفتند و ایشان را واسطه کردند که پیامبر(ص) آنها را نفرین نکند. هر چه بگویند، چک سفید امضاء می‌دهیم. عجیب است! چک سفید امضاء دادند و یک قرارداد را امضاء کردند که هر چه پیامبر(ص)، اینجا بنويسيد، ما می‌پذیریم. قبل از نوشتن شرایط، امضاء کردند. یک موقع انسان، برای مصالحه می‌رود و چانه می‌زند و این طرف و آن طرف، چیزی کم یا زیاد می‌کنند؛ اینها با همه آن قلدری که قبلاً داشتند، این اندازه ترسیدند که آن نامه را امضاء کردند و گفتند هر چه پیامبر(ص) بنویسید، قبول می‌کنیم. در اینجا بدنبالش، جزیه قرار داده شد که اینها باید سالیانه این اندازه بعنوان جزیه بدهند. این جزیه، غیر از مالیات بود. جزیه، یک مالیات ویژه از کسانی بود که تحت سرپرستی حکومت اسلامی هستند ولی غیر مسلمان اند و مسلمانان حاضر هستند حفاظت و امور آنها را برعهده بگیرند اما در عین حال اینها هم قوانین را در ظاهر رعایت کنند و مانند بقیه مسلمانان نمی‌توانند آن عزت و شوکت را داشته باشند و هر کاری که خواستند بکنند. در آن آیه شریفه هم بیان شده است که آنها جزیه بدهند در حالیکه تحقیر شدند {عَن یَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ}[8]؛ چون اینها نمی‌خواستند بپذیرند. این به معنای آن نیست که در کشور اسلامی، هر کسی غیر مسلمان است، تحقیر بشود. اینها از اول قصدشان چنین بود و سخن و دلیل را هم نپذیرفتند و بعد هم یکی یکی مقابله کرده بودند. مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی(ره) یک بیان زیبایی در مباهله دارند که بحث بسیار زیبایی است و ایشان راجع به مباهله، بسیار توضیح داده اند که دوستان، مراقبات ماه ذی الحجه و بعد مراقبت مباهله را ببینند که جریان مباهله و اعمال و مراقبات آن روز را مفصل آورده است و از جمله آن به اینجا می‌رسد. خود آیه مباهله، بسیار زیبا است که می‌فرماید {أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ}؛ ما فرزندان مان را می‌آوریم و شما هم فرزندان تان را بیاورید. پیامبر(ص) با اینکه فرمود فرزندان مان را می‌آوریم، ۲ نفر را آورد با اینکه اقل جمع ۳ نفر است. چرا ۳ نفر نیاورد؟ با اینکه می‌توانست فرد دیگر و فرزند خواندگانش را هم بیاورد؛ {اَبناء} غلبه است و فقط پسران نیست و به معنی فرزندان است. فرزند خواندگان و کسانی که به پیامبر(ص) منتسب می‌شدند را هم می‌توانست بیاورد اما خواست نشان بدهد که اولاً پسر دختر، فرزند حساب می‌شود و ثانیاً با اینکه جمع آمد ولی دو نفر را بیشتر نیاورد که یعنی غیر از این دو نفر، فرزند دیگری ندارم و در {نِسَاءَنَا} نیز همین گونه است زیرا حالت {نِساء} جمع می‌باشد ولی یک نفر آمد. مگر همسران پیامبر(ص) نبودند؟ اما از آنها هیچ‌ کسی را نیاورد. اقل جمع، ۳ نفر است و باید اقلاً دو نفر دیگر را می‌آورد و بیشتر از آن هم عیبی نداشت چون جمع است. اما یک نفر را آورد تا نشان دهد {نِسَاءَنَا} فقط بر حضرت زهرا(س) صدق می‌کند. آیه، بسیار زیبا و دقیق است! غیر از اینکه حجتی برای آنها در مباهله می‌باشد، یک احتجاجی برای خود مسلمانان و مؤمنان است. آنچه بعنوان احتجاج برای مؤمنان است، بیشتر از احتجاج برای آنها می‌باشد. سخنی که برای ما دارد، بیش از آن سخنی است که برای آنها دارد. آن‌وقت {أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَکُمْ} که اصلاً دیگر جای سخن نمی‌گذارد. از امام رضا(ع) روایت است که مأمون در محضر امام بود و از حضرت پرسید [مأمون، سوالهای خوبی از امام کرده و سؤال‌های او، بسیار بلند است. عالم دوست بود هرچند بسیار ملعون بود. جلسات علمی تشکیل می‌داد و جمع می‌کرد و همیشه بدنبال این بود که نقطه ضعفی از امام بگیرد ولی همیشه همه اینها تبدیل به نقطه قوت می‌شد. مأمون آن اندازه به ظاهر به امام اکرام می‌کرد که شیخ مفید در یکی از کتبش قائل به این است که مأمون، امام رضا(ع) را نکشته است. این اندازه در تاریخ توانسته بود اثر بگذارد که شیخ مفید در یکی از دو تألیفش می‌گوید مأمون نکرده است با اینکه در دیگری گفت مأمون قاتل است. اگر مجموع سؤالات مأمون از امام رضا(ع) را در بیاورند، خودش یک کتاب علمی زیبایی است.] اکبر فضیلتی که خدا در قرآن برای امیرالمؤمنین(ع) آورده است، چیست. قائل به این است که فضائل امیرالمؤمنین(ع) در قرآن می‌باشد. خود این، نکته ای است! زیرا بسیاری از اهل تسنن به این قائل نیستند ولی مأمون، قائل است و می‌پرسد اکبر فضائلی که در قرآن آمده، کدام است. امام رضا(ع) می‌فرماید جریان مباهله و عبارت {أَنفُسَنَا}، اکبر فضائل است[9]. یعنی جریان مباهله و این آیه، برای امیرالمؤمنین(ع)، افضل از جریان غدیر، آیه رکوع، جریان یوم الدار و تمام جریاناتی است که در قرآن ذکر می‌شود و بی نظیر در تعریف از امیر مؤمنان(ع) است. حتی بزرگان ما مانند خود میرزا جواد آقای ملکی تبریزی(ره) می‌فرمایند که این کلام «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ»[10]، چه اندازه بلند است و راجع به امیرالمؤمنین(ع) هم نسبت به پیامبر(ص) داریم که علی از من است و من از علی هستم[11]. بعد می‌فرمایند که {أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَکُمْ}، از این هم بالاتر است. لذا امشبی که شب نزول این آیه و تحقق جریان مباهله است و این اندازه عظمت دارد که به تعبیر میرزا جواد آقا(ره) [وَ لِلمُراقِبَة اَن یَعرِفَ حُرمَةَ هذَا الیوم وَ مَحَلَّهُ لِاِسلام وَ مکانَتَهُ لِلایمان][12]؛ هم باید بداند که مباهله، جریان اسلام را نسبت به تمام غیر مسلمانان، چه میزان عظمت داده است و هم محل آن برای اهل ایمان را باید بداند. [اَقولُ لِهذَا الیومِ مِنَ الشَّرَفِ وَجهانِ][13]؛ روز مباهله، دو شرف ویژه دارد. [كُلٌّ مِنهُما فِی الشَّرَفِ نظیرُ صاحِبِه: اَلاَوَّل ثُبوتُ النُّبُوَّة وَ الثّانی ثُبوتُ الوِلایَة][14]؛ معجزه پیامبر(ص) در جریان اثبات نبوتش، مباهله بود چون این معجزه را در مقابل نصاری آورد چون نمی‌پذیرفتند اما با این معجزه، پذیرفتند و چک سفید امضاء دادند که هر چه تو می‌خواهی بنویس. معجزه، آن اندازه تأثیر داشت که حاضر شدند چنین کنند. هیچ کجای تاریخ نداریم که چک سفید امضاء بدهند. البته در جای دیگری داریم که معاویه در جریان صلح امام حسن(ع)، چک سفید امضاء داد و گفت شما بنویس؛ منتهی امام حسن(ع) می‌دانست که او، هيچکدام از اینها را انجام نمی‌دهد ولی آن چند بندی که نوشته شد را امام حسن(ع) نوشت و نباید به معاویه نسبت داد. یکی از این وجوه مباهله، ثبوت نبوت و دیگری ثبوت ولایت بود. این آیه و روز مباهله، همه معجزه نبوت بود و اثبات نبوت کرد و هم معجزه ولایت بود و با {أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَکُمْ} اثبات ولایت کرد. مباهله اش، اثبات نبوت و {أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَکُمْ}، اثبات ولایت کرد. لذا اگر هیچ دلیل دیگری در قرآن و روایات به جز جریان مباهله نداشتیم، کفایت برای ولایت امیرالمؤمنین(ع) بعد از پیامبر(ص) می‌کرد که آن هم در زمان پیامبر(ص) و همراه با حضرت بود. چنانکه پیامبر(ص) فرمود «إنّكَ تَسمَعُ ما أسمَعُ وَ تَرى ما أرى»[15]؛ وقتی وحی بر یامبر(ص) نازل شد و صدای ناله و رَنّه ای شنید، امیرالمؤمنین(ع) به پیامبر(ص) عرض کرد که صدای چه بود. آنجا پیامبر(ص) فرمود که این، رنه شیطان بود و وقتی وحی بر من نازل شد، شیطان از عبادتش، ناامید شد که بتواند مؤمنان و دیگران را از عبادت خدا محروم کند و جلوگیری از این نماید و این، ناله شیطان بود. آنجا پيامبر به امیرالمؤمنین(ع) فرمود(ص) که تو می‌شنوی آنچه را من می‌شنوم و می‌بینی آنچه را من می‌بینم. «إِلاَّ أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ»[16]؛ تو فقط نبی نیستی چون ختم نبوت شد. میرزا(ره) در ادامه می‌فرماید چه اندازه امروز باید برای ما، گرامی باشد که هم نبوت نسبت به غیر مسلمانان و هم ولایت برای مسلمانان ثابت شد. مسلمانان، یک رتبه بالاتر می‌آیند و ولایت را می‌شناسند و اهل ایمان می‌شوند. غیر مسلمانان، یک رتبه بالاتر می‌آیند و مسلمان می‌شوند که مباهله، غیر مسلمانان را به اسلام و مسلمانان را به ایمان کشاند. دو کار از مباهله آمده است. غیر از اینکه جریان مباهله، این مسئله که نصاری در مقابل اسلام، مقابله بکنند را کنار گذاشت و دیدند که دیگر نمی‌توانند. یک پیروزی عظیم برای اسلام محقق شد که با خضوع نصاری و این افراد، بقیه هم نسبت به اصل اسلام خاضع شدند که نمی‌توانند مقابله بکنند. لذا نسبت به اینکه جزیه پرداخت کنند تا تحت حاکمیت اسلامی بمانند، ادامه پیدا کرد. خب این دو کلامی بود که می‌خواستیم بگوییم و حالا در خدمت دوستان هستیم. بالاخره دوستان، قدر و ارزش جریان مباهله را بدانند و اعمالی انجام بدهند و امشب با امیرالمؤمنین(ع)، یک معامله دیگری داشته باشیم و با پیامبر اکرم(ص) برای مباهله، یک حال دیگری داشته باشیم ان شاء الله.

وَ السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اَللّهِ وَ بَرَكاتُهُ

[1] آل عمران/61

[2] بقره/258

[3] همان

[4] انبیاء/65

[5] صافات/95

[6] توبه/30

[7] آل عمران/61

[8] توبه/29

[9] بحارالأنوار؛ ج 35؛ ص 257

[10] کامل الزیارات؛ ص 53

[11] «اِنَّ عَليّاً مِنّي و اَنَا مِنهُ»/ مسند احمد؛ ج 4؛ ص 438

[12] المراقبات؛ ص 413

[13] همان

[14] همان

[15] خطبه 192 نهج البلاغه

[16] همان

چهارشنبه 21 تیرماه ۱۴۰۲

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “درس‌اخلاق| مباهله” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید