بسم الله الرحمن الرحیم

درس اخلاق هفتگی استاد عابدینی در مدرسه علمیه ثامن الائمه (علیه‌السلام)

موضوع جلسه: «شرح حدیث معراج»
فصل: محبت (13) 

موضوعات مطرح شده:
اعتنا به اسباب نه اعتماد به آنها، اجابت خدا اجابت تا ابدیت، قطع امید از مردم، بالاترین مرتبه توحید، علت خلیل شدن حضرت ابراهیم ع، باور داشتن به روایات، بالاترین سخاوت، قطع طمع از داشته های مردم، قطع طمع از داشته های مردم، عزت دنیا، فرازی از دعای امام سجاد ع، تکیه به دیگران، ایمان مشرکانه

سلام علیکم و رحمة الله

بسم الله الرحمن الرحیم.
اَلحَمدُ اللهِ رَبِّ العالَمِینَ وَ الصَّلواة وَ السَّلام عَلی مُحُمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم. وَ لَعَنَ الدّائِمُ عَلی أَعدائِهِم أَجمَعینَ إِلی یَومِ الدّین.

ان شاء الله خدای سبحان، شفاعت همه‌ی شهدا را شامل حال ما بگرداند. ان شاء الله شهیده‌ای که این ایام متعلق به اوست، به خصوص حضرت زهرا سلام الله علیها را شفیعه‌ی همه‌ی ما قرار بدهند. محبت ما را روز افزون نسبت به خاندان اهل بیت قرار بدهند ان شاء الله. این برکت خون شهدا در جامعه‌ی ما ان شاء الله روز به روز آثار بیشتری در جامعه، در حفظ ارزش‌ها ایجاد بکند. ما را قدردان نعمت شهدا قرار بدهد ان شاء الله. بحثی که در محضر دوستان بودیم، در شرح حدیث معراج که خطاب خدای سبحان است به پیغمبر اکرم، هم مخاطب در اوج کمال است، هم گوینده که خدای سبحان است، بالاترین حقیقت هستی است که مبدأ همه‌ی هستی است. لذا واسطه‌ای در کار نیست که کلام، حدی بخورد و کم بشود. این بالاترین گفتاری است که ممکن است در عالم هستی، صورت بگیرد. در محضر حدیث قدسی با این خصوصیات بودیم. فرازهای مختلفی از آن را عرض کردیم. این فراز که خدای سبحان فرمودند محبت من شامل کسانی می‌شود که نسبت به برادران مؤمنشان اهل محبت هستند. تحابب فی الله. بعد خصوصیاتی برای تحابب فی الله ذکر کردند. به این خصوصیت رسیدیم که از جمله‌ی خصوصیات اینها این است که «وَ لَم یَرفَعُوا الحَوائِجَ إِلَی الخَلقِ»[1]. اینها حاجت‌هایشان را به سوی دیگران نمی‌برند. از کسی چیزی نمی‌خواهند. رو به کسی نمی‌زنند. این بیانی که « لَم یَرفَعُوا الحَوائِجَ إِلَی الخَلقِ»، از عظیم‌ترین خصوصیاتی است که توحید را ایجاد می‌کند. به ظاهر این است که یک کاری را، ادبی را، اخلاقی را اینها دارند رعایت می‌کنند، اما این خُلق، بالاترین مرتبه‌ی توحید را ایجاد می‌کند، که انسان فقط خدا را در عالم، کاره می‌بیند. جلسه‌ی گذشته عرض کردیم که اساس عالم، بر نیاز خلق شده. بالخصوص انسان، نیازمندتر از همه‌ی موجودات، خلق شده. و هر نیازی، انسان را می‌خواهد به سمت رافع نیاز بکشاند. یعنی هر نیازی، بنایش بر این است که خدا قرار داده تا انسان با همین نیاز، به سمت خدا کشیده بشود. منتها ما عادت کردیم و ما را عادت دادند که نیاز را به سمت سببی می‌رویم، که این سببِ نزدیک و قریب است. همان را رافع نیاز می‌بینیم، نه خدا را. اگر تشنه می‌شویم، آب را رافع نیاز می‌بینیم. اگر گرسنه می‌شویم، غذا را رافع نیاز می‌بینیم. و اگر، و اگر. هر حاجتی پیش می‌آید، به جای این که این حاجت، ما را به درگاه رافع نیاز بکشاند، نه این که تشنه بشویم، سراغ آب نرویم، اما این که به آب اعتماد کنیم بر این که این رفع نیاز می‌کند، غلط است. اعتنای به آب، درست است. توجه به آب، درست است. اما اعتماد بر آب، غلط است. بین این دو تا، فاصله خیلی زیاد است اما ظاهرش این است که درکش خیلی باید عمیق باشد انسان. اعتنای به اسباب را رد نکردند، اما اعتماد بر اسباب را رد کردند، که به اسباب و سبب‌ها، در مقابل خدا اعتماد نکن. اما چون خدا خودش اینها را قرار داده، اعتنا بکن. اعتنای به اسباب، درست است. «أبَی اللهُ أَن یُجرِیَ الأَشیَاءَ إِلَّا بِأَسبَابٍ»[2]. خدا خودش نظام عالم را با سببیت قرار داده تا انسان به اسباب اعتنا بکند اما این اعتنا، سبب اعتماد نشود. عرض کردیم که عده‌ای آمدند پیش پیغمبر اکرم عرض کردند آقا جان، ما بهشت را می‌خواهیم که برای ما ضمانت بکنید. با یک مقدماتی هم، که ما یک حاجت بزرگی داریم. یک کار بزرگی از شما می‌خواهیم. حضرت فرمودند بخواهید. گفتند آقا خیلی بزرگ است، می‌ترسیم قبول نکنید. نه شما نتوانید، قبول نکنید. گفتند بفرمایید ببینیم چیست آخر؟ بگویید ببینم چیست؟ «هَاتوا حَاجَتَکُم»[3]. حاجتتان را بگویید. وقتی که حاجتشان را گفتند، گفتند یا رسول الله، ما از شما می‌خواهیم بهشت را برای ما تضمین کنید، ضمانت کنید که حتما ما بهشتی می‌شویم. پیغمبر سر را انداختند پایین. مقداری در حقیقت تأمل کردند، گفتند باشد ولی یک شرط دارد. شرطش این است که از کسی، چیزی نخواهید. می‌گوید اینها به صورتی تربیت شدند که طوری بود اگر بر مرکب، سوار بود، تازیانه‌اش می‌افتاد، اینجور نبود به او که پیاده است، دم دست او است، بگوید این را بده من. از اسبش پیاده می‌شد، برمی‌داشت، دوباره سوار می‌شد. سر سفره بودند، آن طرف سفره، آب بود، آب می‌خواست، نمی‌گفت آن آب را هم بده. دیگر اینها کار خیلی ساده است. بلند می‌شد می‌رفت آب را برمی‌داشت. می‌دانید این تربیت یعنی چه؟ به ظاهرش خیلی کار ساده‌ای است. حالا آب را من از او بگیرم، تازیانه‌ام افتاده، کسی ایستاده اینجا، کنارش است، برای او ساده‌تر است، چیزی مگر می‌شود؟ می‌گوید همین مقدار در وجود این، اثر در تقاضای از دیگری و اجابت غیر، دارد ایجاد می‌شود. خیلی عمیق است. همین مقدار از آن توحید افعالی، این دارد دور می‌شود. همین مقدار اثر برای غیر می‌بیند. خیلی ساده است. یعنی اگر می‌گوید: «لَم یَرفَعُوا الحَوائِجَ إِلَی الخَلقِ»[4]، نه زندگی اجتماعی را نفی کند، نه روابط اجتماعی را نفی کند، اساس زندگی انسان، بر روابط اجتماعی است. بر ارتباط با همدیگر است. اصلا انسان در خانواده، شکل می‌گیرد. یک جایی است، پدر است، مادر است، برادر است، خواهر است. ارتباطات در کار است. جامعه است در کار. انسان مجبور است. بقال است. نجار  است. آهنگر است. کار دارد انسان. نمی‌گوید نرو. اما این که انسان، اعتماد کند بر اسباب، نه اعتنا کند به اسباب، از اینجا کار لنگ می‌شود. سخت می‌شود. مشکل ایجاد می‌شود. آن وقت عرض کردیم که اگر انسان از خدا چیزی را خواست، تفاوتش با این که از بندگان بخواهد، چقدر است؟ غیر از آن تربیت ربوبی که خدشه‌دار می‌شود، اجابت مردم در چه حدی است؟ در حد مردم است. مردم مگر هیچکدام مطلق نیستند؟ غنی محض نیستند؟ درست است شما وقتی از او می‌خواهید، حد دارد. اجابتی که خلق می‌کنند نسبت به حاجت تو، حتما محدود است. اما اگر کسی از خدا چیزی را خواست، همین حاجت را آنجا رجوع کرد، غیر از این که نظام توحیدِ وجودش کامل می‌شود، ارتباطش در هر لحظه با خدا می‌شود، غیر از آن، اجابت خدا نامحدود است. نگوییم ما محدود هستیم، اجابت نامحدود به درد ما نمی‌خورد. چه کارش بکنیم؟ مصرفش نداریم. می‌گوید اجابت نامحدود، مال ابدیت تو است. از اینجا شروع می‌شود، تا ابدیت ادامه دارد. در این مرتبه، تو اینقدر را از او می‌فهمی و می‌گیری. در مرتبه‌ی دیگری، بالاترش را. در مرتبه‌ی سوم، بالاترش را. تا ابدیت، از این به اصطلاح تقاضایی که کردی و اجابتی که شده، داری بهره‌مند می‌شوی. اما بهره‌مندی از مردم کجاست؟ چقدر است؟ تا چه حد است؟ همان وقتی است که داد. همان چیزی است که داد. منقطع است. تمام می‌شود. حد دارد. غیر از این که انسان را از توحید دور می‌کند، غیر از این، حد دارد. چقدر خسران است که انسان، یک چیز نامحدود را با محدود عوض کند. منتها شرطش این است که انسان وقتی می‌خواهد، حواسش باشد که خدایا من اینقدر شعورم می‌رسد در خواسته‌ام، اما آنی که تو داری، آنی که تو می‌دهی، آنی که تو اجابت می‌کنی، فوق شعور من است. لذا من به حد شعورم دارم می‌خواهم اما بقیه‌اش را انکار ندارم. بقیه‌اش را باور دارم که فوق شعور من است، هر چند من نمی‌فهمم چیست، من نمی‌دانم چیست. که این عدم انکار، باعث می‌شود که اجابت به وقت او هم برای تو محقق بشود. اما اگر همان قدری را که می‌فهمی فقط، بخواهی و حد بزنی و بگویی اینقدر است و غیر از این نیست، خب خدا می‌گوید من بیشتر اجابت کنم، تو قبول نمی‌کنی. باور نمی‌کنی. از من نمی‌بینی. نمی‌گیری اصلا. لذا دارد در بهشت، می‌خواهند به بعضی‌ها یک چیزهایی را بدهند، اصلا حاضر نیستند قبول بکنند چون انکار داشتند در دنیا. حواسمان باشد. این هم یک نکته است. بعد در محضر روایاتی قرار گرفتیم که روایاتی را در مسئله خواندیم. امشب هم ان شاء الله چند تا روایت را در محضرش هستیم. اولین روایتی که جلسه‌ی گذشته خوانده بودیم، من اینها را عمدا یادآوری می‌کنم چون اینها ذکر است. یک موقع جلسه فقط یک جلسه‌ی علمی نیست که آدم بگوید که تکرار. قرآن اینهمه تکرار دارد. روایت زیاد است. نه روایت کم باشد، ما کم داشته باشیم، تکرار بخوانیم، اما باید روایات در وجود ما، جا بگیرد. ملکه بشود. یک جوری بشود، انسان برایش انس با این روایات، ایجاد بشود. امام سجاد علیه السلام می‌فرماید «رَأَیتُ الخَیر کُلُّهُ قَدِ اجتَمَعَ فِی قَطعِ الطَّمَعَ عَمَّا فِی أَیدِی النَّاس»[5]. همه‌ی خیر را در این دیدم، امام سجاد علیه السلام، همه‌ی خیر را در این دیدم که انسان قطع طمع کند از دست دیگران. چقدر زیباست. این بیانش را جلسه‌ی گذشته عرض کردیم، که وقتی قطع طمع کردی، به بالاترین مرتبه‌ی توحید رسیدی. یعنی خدایا فقط تو کاره‌ای در عالم. این ساده نیست که آدم بگوید پس این به همین سادگی؟ می‌گوید نه. در همین زندگی اجتماعی، تو می‌توانی به فنای در عالی‌ترین مراتب فنا برسی. فنای در افعال الهی برسی. اصلا برای غیر، با این که اعتنا می‌کنی، اعتماد نمی‌کنی. لذا می‌فرماید «رَأَیتُ الخَیر کُلُّهُ قَدِ اجتَمَعَ فِی قَطعِ الطَّمَعَ عَمَّا فِی أَیدِی النَّاس. وَ مَن لَم یَرجُ النَّاس فِی شَیءٍ»[6]، اگر کسی به مردم در چیزی امید نبندد، «وَ رَدَّ أَمرَهُ إِلَی اللهِ عَزَّ وَ جَلّ فِی جَمِیعِ أُمورِه»[7]، یعنی چه «فِی جَمِیعِ أُمورِ» ش؟ فقط از خدا بخواهد یعنی چه؟ یعنی موحد. یعنی فقط خدا را کاره دیدن. یعنی رسیدن به مرتبه‌ی انبیاء و اوصیاء از جهت کمال وجودی. کمال وجودی، نه نبیّ و وصی شدن. کمال وجودی. که آنها غیر از این نمی‌خواستند. لذا ابراهیم خلیل است رفته یک مسافرتی، می‌خواهد برگردد. خب پولی نداشت سوغاتی بخرد. بعد دید چه کار بکند؟ چطوری برگردد حالا می‌خواهد برگردد پیش زن و بچه‌اش؟ یک مقداری خاک آنجا را ریخت درون این خورجین‌های خلاصه این مرکبش و آمد. وقتی آمد، به بهانه‌ی این که خسته است، گفت من می‌روم استراحت بکنم وقتی رسید. دید خب الان باز می‌کنند اینها، آبرو ریزی می‌شود. خاک آورده آخر. رفت استراحت کرد. بعد بلند شد دید نان پختند، نمی‌دانم چه کردند، چه کردند. گفت اینها را از کجا آوردید؟ گفت تو آورده بودی دیگر. در خورجینت مگر تو اینها را نیاورده بودی سوغاتی برای ما؟ یعنی بعد روایت دارد ابراهیم، نامیده شد خلیل، خُلَّت و خلیل، چون حاجتش را پیش هیچ‌کس دیگری غیر از خدا نمی‌بُرد. خلیل یعنی کسی که حاجتش را فقط با خدا مطرح می‌کند. اگر دوستی با دوستی، خلیل است، یعنی اینقدر این محرم اسرار این است، فقط حاجت اگر داشته باشد، به این می‌گوید. آن وقت اگر کسی شد خلیل الله، دوستش می‌شود چه کسی؟ می‌شود فقط خدا. آن وقت خدا بهتر اجابت می‌کند یا بقیه؟ اگر یقین ما باشد، آن خاک هم می‌شود همان چیزی که مطلوب آنهاست. همان چیزی که آنها سوغاتی دوست دارند. من می‌آوردم، یک چیزی بود، آنی که تبدیل می‌شود به آنی که آنها می‌خواهند، هر چیزی که لازم دارند، آن خیلی عظیم‌تر است. حد هم ندارد. خیلی زیباست. اینها ساده است اما خیلی زیباست. باور می‌خواهد. این زندگیِ با خداست. زندگیِ توحیدی است. از همین زندگی روزانه‌ی انسان هم شروع می‌شود. یک جایی نیست انسان برود درِ پستو ببندد، تاریک بکند، بگوید من یک ذکری می‌گویم در اینجا تا توحید محقق بشود. می‌گوید نه. همین رفت و آمدهایت، ارتباطاتت، که همه هم برایشان امکان‌پذیر است. کاسب و تاجر و بقال و نجار و همه هم برایشان این ارتباطات امکان‌پذیر است. مختص به این که یکی طلبه باشد تا به کمال برسد فقط نیست. در متن زندگی مردم است، در خانواده و اجتماع است، که این ارتباطِ قطع طمع از دست مردم، محقق می‌شود. بعد آنجا می‌فرماید که «وَ رَدَّ أَمرَهُ إِلَی اللهِ عَزَّ وَ جَلّ فِی جَمِیعِ أُمورِه اِستَجَابَ الله عَزَّ وَ جَلّ له فِی کُلِّ شَیءٍ»[8]. اگر کسی «رَدَّ أَمرَهُ» فقط به خدا، در جمیع امورش، خدا هم در همه چیز، اجابتش می‌کند. من اینها را که می‌گویم، خودم باور ندارم. اما روایت است. به من چه کار دارد؟ شما به من نگاه نکنید. نگاه بکنید ناقل این حدیث کیست؟ امام سجاد علیه السلام. او باور دارد. او انجام داده. او عامل به این روایت است و به این فرمایش است. با این نگاه که به عاملش نگاه بکنیم. خدا رحمت کند حضرت آیت الله بهجت را. ایشان می‌فرمود که این روایاتی که آمده در یک مسئله که من سوال کردم، راست است یا دروغ است؟ اگر راست است، تنبلی یعنی چه؟ عدم توجه یعنی چه؟ لذا کسی که روایت را باور کند که از جانب معصوم صادر شده، روایت با عمل، چه می‌شود؟ دیگر فاصله بینشان نیست. این که ما می‌شنویم، بعد هم می‌رویم سراغ کارمان و زندگیمان، معلوم می‌شود این حرف است برایمان. این نمی‌بینیم. باورش نکردیم. به روایت باور نداریم. صدق ندیدیم. می‌گوییم چیز خوبی است. این هم یک حرف خوبی است. بین حرف‌های دیگر، این هم یک حرف خوبی است. خیلی بد است دیگر. بعد در روایات دیگری، یک زیبایی است می‌فرماید آیا پولدارها فقط سخاوتمند می‌شوند یا فقیرها هم می‌توانند سخاوتمند باشند؟ می‌گوید فقیرها می‌توانند سخاوتمندتر باشند. چگونه؟ اگر گفتید چگونه می‌شود فقیرها سخاوتمندتر باشند؟ چگونه می‌شود فقیر، سخاوتمندتر باشد از پولدار؟ پولداری که سخی است. پولداری که سخاوتمند باشد، یک فقیر می‌تواند سخاوتمندتر از او باشد. روایت را ببینیم. می‌فرماید که.

[پاسخ استاد به پرسش شاگرد]: “بله؟ نه. آن که دادن است. حالا بالاخره قیاس است”.

این را ببینید چقدر این زیباست. امام باقر علیه السلام: «سَخَاءُ النَّفسِ عَمَّا فِی أیدِی النَّاسِ أکثَرُ مِن سَخَاءِ البَذلِ»[9]. می‌گوید یک کسی که پول دارد، بذل و بخشش می‌کند، یک سخاوتمندی است این. اما اگر کسی به گونه‌ای باشد که قطع طمع بکند از دیگران، «سَخَاءُ النَّفسِ عَمَّا فِی أیدِی النَّاسِ»، هر چه می‌بیند دست این و آن، یک ذره خلاصه دلش نخواهد. یک ذره خلاصه رو نزند. می‌گوید این سخاوتمندتر است چنین کسی. چیزی نداده. چه داده؟ وجودش را منصرف کرد از این که طلب اینها را بخواهد پیدا بکند. می‌گوید این هم سخاوتمندی است. این سخاوتمندی می‌گوید از آن هم بیشتر است. از آن هم شدیدتر است. پس اگر یک موقع یکی پول دارد، به او امر می‌شود سخاوتمند باش، یکی هم که پول ندارد، می‌شود به او بگویی سخاوتمند باش؟ سخاوتمندیِ این، چه شکلی است؟ سخاوتمندیِ این، اینجوری است که می‌بیند خیلی چیزها هست، اما قطع طمع می‌کند. اما چه کار می‌کند؟ «عَمَّا فِی أیدِی النَّاسِ»، عزّ نظر دارد که این همه او دارد، این دارد. نمی‌گوییم یعنی بگوید فقر خوب است. نه. نمی‌گوید فقر خوب است. اما طمع به هیچ چیزی که در دست دیگران است، پیدا نمی‌کند. این می‌شود سخاوتمندتر. خیلی زیباست. آن وقت این یک قاعده می‌شود. در هر جایی که یک کسی دارا است، یک کسی که ندارد، آیا می‌تواند کمالِ آن دارا را پیدا کند به اضافه؟ می‌گوید می‌شود. پس دارایی اینجور نیست که برای انسان، یک کمالی ایجاد کند که اگر یک کسی ندار بود، آن کمال برایش ایجاد نشود. ببین چقدر کلید ایجاد می‌کند روایت برای ما. می‌گوید این سخاوتمندی، افضل است، اکثر است، بالاتر است از آن سخاوتمندی. درست است؟ خب اگر ما باورمان بشود، ما دنبال سخاوتمندی. می‌گوید کسی که وقتی که ندارد، دیگران دارند، حالش اینگونه است که قطع طمع دارد، این اگر پولدار هم بشود، کسی است که می‌دهد به دیگران. این چون سخاوتمند است دیگر. سخاوتمندتر هم هست. بهتر از اویی که دارا بود می‌داد، این بهتر از او هم اعطا می‌کند. روایتی که جلسه‌ی قبل خواندیم، این که وقتی خدای سبحان به کسی ثروتی می‌دهد، مالی می‌دهد، چیزی می‌دهد، آن قدری که برایش مصرف داشت را مصرف می‌کند، بقیه‌اش را از خودش عبور می‌دهد. نگه نمی‌دارد. کسی که این حال ایجاد بشود برایش، می‌گوید این می‌شود مجرای فیض خدا آن وقت. مجرای اراده‌ی خدا. این می‌شود کسی که مثل ملائکة الله، که اینها اسباب تحقق اراده‌ی الهی هستند، اراده‌ی الهی با اینها محقق می‌شود. اینها خیلی زیباست. ساده هم هست. اما یک خرده باور می‌خواهد. یک خرده باور می‌خواهد. در روایت بعدی می‌فرماید که {«قَالَ لُقمَانُ لِاِبنِهِ» از امام صادق علیه السلام «فَإِن أرَدتَ أن تَجمَعَ عِزَّ الدُّنیَا»}[10] اگر دنبال این هستی همه‌ی عزت دنیا را جمع کنی، همه‌ی عزت دنیا را اگر خواستی جمع کنی، «فَاقطَع طَمَعَکَ عَمَّا فِی أیدِی النَّاسِ»[11]. تمام عزت دنیا در این است که آنچه که در دست مردم است را، قطع طمع بکنی. این ماشین خوب دارد، چشم انسان را بگیرد. او نمی‌دانم خانه‌ی بزرگ دارد، چشم انسان را پر کند. او نمی‌دانم چه دارد، چی دارد، چشم انسان را. اینها وقتی چشم انسان افتاد دنبالش، یا احترام می‌کند به این، چون پولدار است. یعنی من یک توقعی دارم در نهانم. نهانم، درونم این است که این چون پولدار است، احترام بشود. این یک چیزی بالاخره می‌خواهم. یک روزی ممکن است به کارم بیاید. یک کسی که یک تخصصی دارد یا پولی دارد یا مقامی دارد، انسان می‌بیند جلوی این، خضوع و خشوعش بیشتر است از آن کسی که ندارد. یعنی چه؟ یعنی من یک احتیاجی به این دارم. ناخودآگاه است که من یک روزی به کارم می‌آید. با این گرم‌تر می‌گیرد از آن کسی که. این تخصصی دارد. یک موقع است کسی دارد خدمتی به مردم می‌کند، آدم می‌گوید به خاطر خدمتش. درست است؟ او خوب است. او خدوم است. لذا انسان احترام بیشتری می‌گذارد. عالم است. به خاطر این که این عالم بودنش، خدای سبحان، ستوده عالم را «إِنَّمَا یَخشَی اللهَ مِن عِبَادِهِ العُلَمَاءُ»[12]، درست است؟ به خاطر این که خدا ستوده، من هم در حقیقت نسبت به عالم، خاضع باشم. این عیب ندارد. اما پولدار است. کجا قرآن گفته پولدارها را اکرام بیشتر بکنید؟ کجا قرآن گفته اگر کسی صاحب منصبی بود، نه به خاطر خدمتش، به خاطر منصبش، کجا گفته به او اکرام بیشتری بکنید؟ نگفته. درست است؟ یکی دکتر است. آدم متخصص است، آدم میگه خب این هم یک روزی ممکن است گذر پوست به دباغ‌خانه بی‌اُفتد. حالا احترام بیشترش بکنیم، حفظش بکنیم برای یک روزی. شماره تلفنش را زود می‌گیرد. اما یک کسی در حقیقت نه، ساده است. کاری ندارد به او. حال و احوال هم می‌کنند. بعد هم چه کار می‌کنند؟ خداحافظ شما. می‌بینی اگر این همان بعد بفهمد این دکتر متخصص است، می‌گوید کاشکی شماره‌اش را گرفته بودم. اینها همه قطع طمع است. «عَمَّا فِی أیدِی النَّاسِ»[13]، مظاهری دارد. بروزاتی دارد. درست است؟ با بقال سر کوچه است. خب آدم چه کار می‌کند؟ میوه فروش. یک جور دیگری گرم می‌شود. چرا؟ چرا یک جور دیگری گرم می‌شود؟ چون می‌گوید بالاخره می‌خواهم بروم بخرم، این میوه خوب‌تر را به من می‌دهد. «قطَع طَمَعَکَ عَمَّا فِی أیدِی النَّاسِ»[14] نیست. می‌خواهم مثال‌های ساده بزنم که یک جوری باشد که کاربردی باشد برایمان. بدانیم همه گرفتارش هستیم. می‌گوید اگر می‌خواهی «عِزَّ الدُّنیَا»[15]، این در حقیقت چیست؟ {«فَاقطَع طَمَعَکَ عَمَّا فِی أیدِی النَّاسِ». اگر عزّ دنیا را می‌خواهی، «فَاقطَع طَمَعَکَ عَمَّا فِی أیدِی النَّاسِ فَإنَّمَا بَلَغَ»}[16] این ادامه‌ی روایت است «بَلَغَ الأنبِیَاءُ وَ الصِّدِّیقُونَ مَا بَلَغُوا»[17]، رسیدند به این رتبه، صدیقون و انبیاء، به خاطر چه؟ می‌گوید اینها رسیدند «بِقَطعِ طَمَعِهِم»[18]. با قطع طمعشان رسیدند به این. یعنی فقط خدا را کاره دیدند انبیاء و صدیقون. فقط خدا را کاره دیدند. آدم وقتی خدا را کاره ببیند، آن موقع عرض کردم به رتبه‌ی انبیاء و صدیقون می‌رسد، این رتبه برایش محقق می‌شود. و این معلوم می‌شود در عین این که شروعش ساده است، تا انتها رفتنش کار سختی است. من حالا روایت زیاد است. روایت‌های زیبایی هم است. اما یک دعایی از امام سجاد علیه السلام، یک قسمتی از آن را می‌خوانم که دعا را هم خوانده باشیم. می‌فرماید «اللهُمَّ إِنِّی أخلَصتُ بِانقِطَاعِی إِلَیکَ»[19] خدایا من خودم را خالص می‌کنم به این که فقط به سوی تو منقطع شده باشم. «بِانقِطَاعِی إِلَیکَ». فقط به تو، رو بکنم. دقت کنید. «وَ أقبَلتُ بِکُلِّی عَلَیکَ»[20]. با تمام وجود، رو به سوی تو می‌آیم. بعد توضیح می‌دهد این «أخلَصتُ بِانقِطَاعِی إِلَیکَ وَ أقبَلتُ بِکُلِّی عَلَیکَ»[21] یعنی چه، که امام سجاد علیه السلام اینجا می‌فرماید «وَ صَرَفتُ وَجهِی عَمَّن یَحتَاجُ إِلَی رِفدِکَ»[22]. از همه‌ی محتاج‌ها خلاصه فقط به سوی تو، رو می‌کنم. «وَ قَلَبتُ مَسأَلَتِی عَمَّن لَم یَستَغنِ عَن فَضلِکَ»[23] دیگر به کسی رو نمی‌کنم که آنها خودشان محتاج به تو هستند. آنها محتاج هستند به تو. اگر من بیایم بی‌واسطه پیش تو، بهتر از آن است که بروم سراغ یک کسی که او از تو می‌خواهد بگیرد، به من بدهد. خب من یکدفعه می‌آیم سراغ تو، از خودت می‌گیرم. غنی مطلق تویی. بعد دنبال می‌فرماید {«وَ رَأیتُ» این خیلی زیباست. این در یک ذکر، در ذهنمان باشد. «رَأیتُ أنَّ طَلَبَ المُحتَاجِ إِلَی المُحتَاجِ سَفَهٌ مِن رَأیِهِ وَ ضَلَّةٌ مِن عَقلِهِ»}[24]. یافتم. این را شهود کردم. باور کردم که طلب محتاج از محتاج دیگر، رو زدن به دیگران، این سفاهت است. نادانی است. «طَلَبَ المُحتَاجِ إِلَی المُحتَاجِ» یک کسی که خودش احتیاج‌مند است، به دیگری که احتیاج‌مند است، آن دیگری کیست؟ پولدار است اما همه‌ی خودش و پولش مگر محتاجِ اگر آنی کند نازی، فرو ریزند قالب‌ها، نمی‌شود؟ همه‌ی پولش و همه‌ی خلاصه خودش و همه‌ی شخصیتش، مگر آنی وابسته به خدا نیست؟ «طَلَبَ المُحتَاجِ إِلَی المُحتَاجِ سَفَهٌ مِن رَأیِهِ وَ ضَلَّةٌ مِن عَقلِهِ» عقلش کم دارد. این ضلالت عقل است. سفاهت است. نادانی است. نکند مبتلا به نادانی و ضلالت عقل باشیم؟ بعد دنبالش می‌فرماید {«فَکَم قَد رَأیتُ یَا إِلَهِی» چقدر دیدم خدایا، «مِن أُنَاسٍ طَلَبُوا العِزَّ بِغَیرِکَ»}[25] چقدر دیدم من که عده‌ای دنبال عزت، درِ خانه‌ی دیگران بودند. جای دیگری بودند. به غیر تو بودند. {«فَذَلُّوا» اما ذلیل شدند. دنبال عزت بودند. رفتند خلاصه آنجاها. رحلشان را آنجا باز کردند. اقامت کردند آنجا. اما چه شدند؟ خودش را کسی وابسته کرد به کسی، «ذَلُّوا». اینها را امام سجاد علیه السلام به عنوان شهودش دارد برای ما می‌گوید. «فَذَلُّوا وَ رَامُوا الثَّروَةَ مِن سِوَاکَ»}[26] ثروت را از غیر تو خواستند اینها. اما «فَافتَقَرُوا»[27] به فقر مبتلا شدند. دنبال ثروت از غیر تو بودند. «فَافتَقَرُوا» به فقر مبتلا شدند. بعد {«وَ حَاوَلُوا الإرتِفَاعَ» دنبال رفعت بودند. دنبال این بودند که یک جایی برسند. اما چه شدند؟ «وَ حَاوَلُوا الإرتِفَاعَ فَاتَّضَعُوا»}[28]. دنبال رفعت بودند اما اینها چه شدند؟ زمین خوردند. «فَاتَّضَعُوا». به زمین خوردند اینها. همینجور حضرت ادامه می‌دهد. می‌فرماید «فَصَحَّ بِمُعَایَنَةِ أمثَالِهِم»[29]. می‌گوید پس اگر اینها را آدم ببیند، عبرت بگیرد، برایش درس عبرتی بشود، دیگر خودش تکرار نمی‌کند که عزت را درِ خانه‌ی دیگران بخواهد. ثروت را از جای دیگری بخواهد. رفعت را از کس دیگری بخواهد. آن وقت ادامه‌ی این روایت، اینقدر روایت زیباست. همینجور «وَ أرشَدَهُ إِلَی طَرِیقِ صَوَابِهِ»[30]. «فَأنتَ یَا مَولایَ دُونَ کُلٌ مَسؤُولٍ مَوضِعُ مَسألَتِی»[31]. خدایا تو فقط مرجع حاجات من هستی. هیچ‌کس دیگری نیست. اینها را دارد برای ما انشاء می‌کند اینجوری باشید. تمرین می‌خواهد. ذره ذره. نمی‌شود یکدفعه انسان، همه‌اش را حل کند. ما عادت کردیم بر غیر این. اما می‌توانیم ذره ذره جلو برویم. بگوییم خدایا امروز این حاجتم را فقط از تو می‌خواهم. فردا دو تا می‌کنم آن را، فقط از تو می‌خواهم. سه تا می‌کنم آن را. یواش یواش انسان فقط چه کار بکند؟ عادت بدهد خودش را که فقط از خدا بخواهد. کسی دیگری را مؤثر نبیند. بعد کم کم می‌بیند در زندگی، یک حال دیگری پیدا می‌کند. آن وقت تازه با خدا می‌بیند انس پیدا می‌کند. با خدا تازه عشق می‌کند. بعد می‌بیند نه تنهایی به او ضرر می‌زند، نه جلوی دیگران بودن، برای او مضر است. نه در حال جلوی دیگرانش، یک جور دیگری است که در خلوتش یک جور دیگر. نه. بعد می‌بیند نمازش هم با خدا، یک حال دیگری است. بعد عباداتش هم با خدا، یک جور دیگری می‌شود. چون ما مشرک هستیم، در ارتباطاتمان اهل شرک هستیم، نمازمان هم با حضور قلب نمی‌شود. نمازمان هم چه هست؟ حواسمان پرت است. خودم را می‌گویم، شما را خطاب نمی‌کنم. لذا می‌فرماید «فَأنتَ یَا مَولایَ دُونَ کُلٌ مَسؤُولٍ مَوضِعُ مَسألَتِی وَ دُونَ کُلٌ مَطلُوبٍ إلَیهِ وَلِیُّ حَاجَتِی»[32]. خدایا تو فقط ولیّ حاجت من هستی. هیچ‌کس دیگری نیست. «أنتَ المَخصُوصُ قَبلَ کُلِّ مَدعُوٍّ»[33]. خدایا اول می‌آیم سراغ تو، نه آخر که دیدم کس دیگری نتوانست کارم را بکند، آنموقع بیایم. نه. اول می‌آیم سراغ تو. ما می‌گوییم اول خدا، دوم فلانی. نمی‌گوییم؟ حالا این ادامه‌ی دعا را خودتان ببینید. هر چند زیباست. همین را بگویم، تمام بکنم. می‌گوید امام صادق علیه السلام اگر «وَ مَا یُؤمِنُ أکثَرُهُم بِاللهِ إِلَّا وَ هُم مُشرِکُونَ»[34]. چرا مردم همه‌شان ایمانشان با شرک، قاطی است؟ می‌گوید اینجوری. چون «قَوُلُ الرَّجُل: لَولا فُلانٌ لَهَلَکتُ»[35] خوب شد فلانی بود. اگر نبود، من هلاک شده بودم. «لَولا فُلانٌ لما أصَبتُ کذا و کذا»[36]. خوب شد این فلانی اینجا بود. اگر او نبود، کار من راه نمی‌افتاد. مشکلات برایم پیش می‌آمد. اینها متن روایت است. «لَولا فُلانٌ لَضاعَ عِیالی»[37]. من نبودم، اگر فلانی نبود، زن و بچه‌ی من هلاک می‌شدند. این خوب بود. نمی‌گوید شاکر نباشیم، اما می‌گوید حواسمان باشد اینها را می‌گویم خدایا ادبیاتمان اینجور بشود. خدایا تو به دل او انداختی، هوای من را داشته باشد. خدایا تو در حقیقت هوای من را داشتی و بقیه را بسیج کردی برای این که کار من را راه بیندازند. درست است؟ آنوقت آن شخصی که کار من را راه انداخته، اگر مأمور خدا باشد، عظیم‌تر است یا خودش فقط به ذهن خودش رسیده باشد این کار را کرده باشد؟ مأمور خدا باشد، آن شخص هم بفهمد خدا من را مأمور کرده بود، خدا کارش را به واسطه‌ی من انجام داده بود، از طریق من این کار را کرده بود. احساس عزت می‌کند پیش خدا او هم. می‌گوید به به به خدا خلاصه من را برای کاری انتخاب کرد که من هم خلاصه مؤثر بودم. اینها ببین چقدر زیبا می‌شود. ادبیات وجودیمان باید برگردد به ادبیات توحیدی. از لفظ و گفتار تا کردار و عمل. ان شاء الله خدای سبحان، توفیق زندگی موحدانه را روزی ما بکند. به ما بباوراند که رسیدن به خدا از همین ساده‌ها است، از همین دم دستی‌ها است. از یک جای دور نیست. از یک جای خیلی نزدیک است. و ان شاء الله توفیق قطع طمع از آنچه که در دست مردم هست را روزیِ همه‌ی ما بگرداند. تا بهره‌مند می‌شویم از جناب آقای صفاری عزیزمان، صفاریان عزیز، تا ان شاء الله ذکر مصیبت بکنند، دقایقی خدمتشان باشیم و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها داشته باشیم، یک صلوات بلند. حاجتمان را هم این قرار بدهیم ان شاء الله، خدایا کشور ما را از این که محتاج دیگران باشد، خدایا این کشور را حفظ کن و ان شاء الله اهل غزه و مردم غزه را هم ان شاء الله خودت امداد کن. با یک صلوات بلند.

[1]  حدیث معراج / دیلمی در ارشاد القلوب

[2]  الکافی/ جلد 1/ ص 183

[3]  الکافی/ جلد 4/ باب کراهیة المسألة

[4]  حدیث معراج / دیلمی در ارشاد القلوب

[5]  بحار الانوار/ جلد 73/ صفحه 171

[6]  بحار الانوار/ جلد 73/ صفحه 171

[7]  بحار الانوار/ جلد 73/ صفحه 171

[8]  بحار الانوار/ جلد 73/ صفحه 171

[9]  مستدرک الوسائل، جلد 7، صفحه 231

[10]  مستدرک الوسائل، جلد 12، صفحه 69

[11]  مستدرک الوسائل، جلد 12، صفحه 69

[12]  فاطر/ 28

[13]  مستدرک الوسائل، جلد 12، صفحه 69

[14]  مستدرک الوسائل، جلد 12، صفحه 69

[15]  مستدرک الوسائل، جلد 12، صفحه 69

[16]  مستدرک الوسائل، جلد 12، صفحه 69

[17]  مستدرک الوسائل، جلد 12، صفحه 69

[18]  مستدرک الوسائل، جلد 12، صفحه 69

[19]  صحیفه سجادیه / دعای 28

[20]  صحیفه سجادیه / دعای 28

[21]  صحیفه سجادیه / دعای 28

[22]  صحیفه سجادیه / دعای 28

[23]  صحیفه سجادیه / دعای 28

[24]  صحیفه سجادیه / دعای 28

[25]  صحیفه سجادیه / دعای 28

[26]  صحیفه سجادیه / دعای 28

[27]  صحیفه سجادیه / دعای 28

[28]  صحیفه سجادیه / دعای 28

[29]  صحیفه سجادیه / دعای 28

[30]  صحیفه سجادیه / دعای 28

[31]  صحیفه سجادیه / دعای 28

[32]  صحیفه سجادیه / دعای 28

[33]  صحیفه سجادیه / دعای 28

[34]  یوسف/ 106

[35]  بحار الانوار/ جلد 5/ ص 148

[36]  بحار الانوار/ جلد 5/ ص 148

[37]  بحار الانوار/ جلد 5/ ص 148

چهارشنبه 22 آذر ماه ۱۴۰۲
مدرسه‌علمیه‌ثامن‌الائمه‌(ع) قم

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “شرح حدیث معراج (23)” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید