بسم الله الرحمن الرحیم

درس اخلاق هفتگی استاد عابدینی در مدرسه علمیه ثامن الائمه (علیه‌السلام)

موضوع جلسه: مناسبت امامت امام زمان (عج)

سلام علیکم و رحمة الله

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین نبینا محمد صلی الله علیه وآله و سلم و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

اللهم کن لولیک الحجة ابن الحسن صلواتک علیه و آله فی هذه الساعة و فی کل الساعة ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا.

انشاالله از یاران و یاوران و سربازان و بلکه سرداران حضرت باشیم صلواتی سرداری مرحمت کنید.

هرچقدر دوست داریم ما را به سربازی بپذیرند و از ما راضی باشند و از این امروزی که روز آغاز امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است ما هم باور به این امامت حضرت برایمان، دیدن آثار وجودی حضرت در درونمان، احساس یاری و یاوری در وجودمان هر چه قدر دوست داریم شدید تر و با معرفت تر و با عهد و اطاعت بیشتری باشد صلوات دوم را بلند تر مرحمت کنید.

من این همه مقدمه چیدم برای این کار، یک صلواتی میخواستم، این صلوات دنبال این همه نتیجه، یار، یاور، اطاعت، عهد، سربازی، چقدر ما عنوان چیدیم، گفتیم الان شما با صلوات خودتان اینجا یه صلوات نفاق افکن می‌فرستید، یه صلوات نفاق افکن بفرستید.

همه عشق و علاقه خود را به حضرت زهرا که منتقم ایشان امام زمان است، دل حضرت را میخواهند خرسند کنند، هرچقدر عشق و علاقه به حضرت زهرا داریم، قلب حضرت زهرا را مسرور کنیم با صلوات بر محمد و آل محمد.

آن شیرینی احساس امامت را در دل خود داشته باشیم از اول، احساس بکنیم که واقعا از امشب حالی در وجودمان ایجاد بشود، که از آن حال ادراک امامت امام زمان در وجودمان یقینی تر و بیشتر بشود، خدا ایام را بهانه ای قرار داده است تا این بهانه ها مارا به یاد خدا بیندازد و ما را مرتبط کند و این بهانه امشب که امامت امام زمان است، سالگرد آن امامت است، در وجودمان باعث شود یک انس بیشتری را که از عادت های قبل که ما هر روز سربازیم نسبت به امام زمان از ابتدا در دولت امام زمان به دنیا آمده ایم و رشد کرده‌ایم اما بهانه ها برای یاد آوری این عهد است، از جمله این بهانه ها خود همین امشب است.

در روایت دارد که به انبیا گذشته هم امر شده بود که یک روز را برای یادآوری امر وصایت هر سال گرامی بدارید، درست است که آن روز غدیر بود و روز غدیر است که امر وصایت باید گرامی داشته شود، اما آن به عنوان مطلق وصایت است و این وصایت خاص که از امشب به عنوان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف محقق می‌شود را بهانه ای قرار بدهیم در دل خود، این احساس انس را داشته باشیم که یک یادآوری باشد، یک حالی باشد، یک انگیزه ای باشد، یک عهدی باشد برای ما، همان جوری که روز غدیر روز میثاق مأخوذ و عهد معهود است، این شبی که از امشب سالگرد امامت امام زمان عجل الله تعالی و آغاز آن امامت محسوب میشود را حتما برایمان یک تغییری در وجودمان احساس بشود.

تنها دینی که امام حی دارد مذهب شیعه است، اگر مسیحیت است ما معتقدیم که در حقیقت عیسی رافع الیه، به سوی خدا بالا رفت و الا آنها خودشان میگویند که به صلیب کشیده شد، کشته شد، برمیگردد اما بعد از اینکه کشته شد بر میگردد اما ما قائل به این هستیم که حضرت عیسی علیه السلام زنده هستند. تنها دینی که قائل هست به اینکه امامش و آن کسی که متکفل امرش است زنده است و باید یک حقیقت حی زنده باشد اسلام است و در اسلام مذهب شیعه است و این هم حرف ساده ای نیست، این اگر باور شود. همان نقلی که از مرحوم آقاسید ابوالحسن اصفهانی نقل کردم برایتان که مرحوم آقاسید عبدالله جعفری نقل می‌کردند از علامه طباطبایی رحمة الله علیه، ایشان فرموده بودند که آقاسید ابوالحسن وقتی با عالم زیدی ملاقات کرد که بزرگ زیدیه بود که رفته بودند برای زیارت امیرالمؤمنان به نجف، بعد رفته بودند به دیدن آقاسید ابو الحسن. صحبت از امام زمان شده بود، چون آنها قائل به این هستند که امام زمان بعدا به دنیا می آیند و آن قیام بعد از به دنیا آمدن در دورانی است که لازم است. به آقاسید ابوالحسن گفته بود که چه اثری دارد امام حی که الان زنده باشد و غائب باشد؟ آقاسید ابوالحسن گفته بودند که ما سوالاتمان را از ایشان می‌پرسیم، مشکلاتمان را رفع میکنیم، هدایت گری های ایشان برای ما هست، گفته بود یعنی واقعا شما ارتباط دارید؟ آقاسید ابوالحسن گفته بود بله ما ارتباط داریم، استفاده میکنیم، سوالاتمان را می‌پرسیم، گفته بود میشود من هم ببینم آقا را گفته بود بله، این دیگر سخت تر کرده بود کار را برای آن جمع که گفته بودند شما هم میتوانید ببینید. گفت پس میشود یک وقتی هم برای من بگیرید گفته بودند که بله با قاطعیت تمام. بعد از چند روزی که اینها اینجا بودند آقاسید ابوالحسن خبر می‌دهد که برای شما هم وقتی گرفته ام، حضرت میخواهند شما را ببینند، با هم راه افتادند در قبرستان وادی السلام به جایی میرسند، آنجا آقاسید ابوالحسن به عالم زیدی میگویند که از این مسیر بروید امام منتظر شماست، او میگوید باهم [برویم] آقاسید میگویند که نه من تازه خدمت ایشان بوده ام و سوالاتم را پرسیده ام و وقتی این شخص می‌رود و بعد از مدتی شاید ساعتی برمیگردد می افتند به دست بوسی و پا بوسی آقاسید ابوالحسن که من یقین کردم که باید امام زنده باشد و در کار باشد. اما غائب نه به معنای این است که در کار نیست، کنار کشیده نشسته است، امام نشسته نیست، امام ایستاده است، امام در کار است بلکه کارایی امام در غیبت بیش از امام حی است، چرا؟ چون در امام حی مردم باید رجوع کنند به ایشان، در یک جای معلوم، اما در امام غائب مردم هرجایی که هستند از همان جا می‌توانند به امام متوسل شود و از امام بخواهند و امام رسیدگی میکند پس امام حس رابطه ایشان به همه نه اینکه امامان دیگر در دوران زندگی این رابطه را نداشته باشند، اما برای مردم تعریف این بوده است که در دوران امام حاضر مردم باید بروند سراغ امام که در نجف هستند یا در مدینه هستند یا در سامرا هستند بروند و خدمت امام برسند اما در رابطه با امام غائب مردم چه یاد گرفته اند؟ هرکسی در هرکجا که هست میتواند با امام خویش رابطه بر قرار کند و همین گونه هم هست. این امام را فعال تر میکند. حالا خیلی درباره این فعال بودن امام بحث است اما این را نمیخواهم بگویم.

یک روایتی عرض میکنم، در حول این روایت یک سری معارف و عمل هست که تعریف میشود، البته این روایت هم دسته ای از روایات است. این روایت شریف این است است: بسم الله الرحمن الرحیم کافی شریف عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) قَالَ: «إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ اَلْمُؤْمِنَ مِنْ طِينَةِ اَلْجَنَّةِ ، وَ خَلَقَ اَلْكَافِرَ مِنْ طِينَةِ اَلنَّارِ – وَ قَالَ – إِذَا أَرَادَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِعَبْدٍ خَيْراً، طَيَّبَ رُوحَهُ وَ جَسَدَهُ، فَلاَ يَسْمَعُ شَيْئاً مِنَ اَلْخَيْرِ إِلاَّ عَرَفَهُ، وَ لاَ يَسْمَعُ شَيْئاً مِنَ اَلْمُنْكَرِ إِلاَّ أَنْكَرَهُ»[1]. آن قدر این روایت زیباست شاید بیش از ۱۰ روایت داریم که با این صدر شروع می‌شود که اذا اراد الله بعبد خیرا چه دنبالش مسائل مختلف آمده من هفت هشت تا را نوشتم اما این مقصود من هست که اذا اراد الله بعبدا خیرا طیبه روحه و جسده هم روحش و هم جسدش طیب پیدا می‌کند طهارت پیدا می‌کند خلوص پیدا می‌کند اثر این چیست؟ اثرش این است که اذا اراد الله بعبد خیرا طیب روحه و جسده ولا یسمع من الخیر الا عرفه فلا یسمع شیء من المنکر الا انکره. این قدر این مسئله مهم است که تمام هدایتگری‌ها به دنبال همین مسئله است. یعنی از یک طرف توحید افعالی است که همه چیز در دست خداست از یک طرف انسان فاعل مختار است در این دیده شده است اما فعال و مختار بودن انسان با توحید افعالی که تاثیر و تصرف خدا است با هم و کنار هم دیده شده است این یک نکته. نکته دیگر این است که نشان می‌دهد تمام افعال ما دائر مدار و متفرع بر شناخت خیر و شرع است خیر و شر چطور شناخته می‌شود که عمل می‌خواهد طبق این شکل بگیرد؟ به الهام الهی. الهام الهی آیا منفعل از فعل ماست یعنی خدا منفعل از فعل ماست؟ انفعال در خدا راه ندارد پس از طرف خدا دائماً این الهام خیر و شر دارد می‌شود که ﴿فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَىٰهَا٨﴾[2]؛ اما ما گوش‌هایمان کر است وقتی گوش‌هایمان کر است نمی‌شنویم، نمی‌فهمیم ‌میرسیم به خیر؛ اما خیر نمی‌بینیم، می‌رسیم به شر؛ اما انکار به شر نداریم. چه کنیم تا حساسیت ما نسبت به خیر و شر بالاتر بیاید که اگر خیری را می‌بینیم، حساسیت بیشتر نسبت به خیر، انگیزه بیشتر را ایجاد می‌کند، نسبت به شر انگیزه بالاتر در ترک او را ایجاد می‌کند. اگر یک موقع انسان می‌بیند که نسبت به خیر انگیزه ندارد، خیر را می‌شناسد اما انگیزه ندارد خیلی بد است. علامت بدی است که انسان خیر را بشناسد ولی انگیزه‌ای نسبت به انجام خیر نداشته باشد، بد را بشناسد اما انگیزه‌ای به ترک و نفرت نداشته باشد. می‌فرماید اذا اراد الله بعبد خیرا در مقابلش چه می‌شود؟ یعنی خدا اراده خیر از این بنده نکرده است. این رهاست، اذا اراد الله یعنی این رها نیست یعنی تحت سرپرستی خداست، سر اینکه تحت سرپرستی خداست چه می‌شود؟ وقتی به خیر می‌رسد فلایسمع شیئا من الخیر الا عرفه. آن را می‌شناسد. ولایسمع شیئا من المنکر الا انکره. از انکره که انکار می‌کند شر را، نشان می‌دهد که آن عرفه هم فقط شناخت نیست، بلکه چه کار می‌کند؟ متحققش می‌کند. انکره یعنی جلوی او می‌ایستد جلوی بدی می‌ایستد، انکره یعنی انکارش می‌کند، در مقابل تصدیق است. پس معلوم است که خیر را تصدیق و عمل می‌کند. پس اگر دیدیم که یک جایی یک امر خیری جلوی راهمان قرار گرفت و دیدیم که نسبت به این امر خیر میل داریم یعنی که خدا تحویلمان گرفته است، اراده کرده است نسبت به ما خیر را یعنی این هم یک جذبه الهی است. جذبه الهی خود آن خیر است که جلوی راه ما قرار گرفته است و خود میل به خیر است که و اذا اراد الله بعبد خیرا. اما اگر خیر آمد و ما هم شناختیم ولی بی‌تفاوت گذشتیم، حالا خیر چیست؟ همه اعمال از ریز تا درشت را شامل می‌شود، فکر نکنید که خیر حالا یک امر خیلی بزرگی باشد.

یکی از چیزهایی که باعث می‌شود در فتنه‌ها انسان سقوط می‌کند نشناختن خیر و شر است، وقتی نشناخت خیر و شر را تشخیص نمی‌دهد. لذا می‌بینید، خدا رحمت کند حضرت آیت الله بهجت را ایشان می‌فرمود شیطان گاهی با تطمیع انسان را گول می‌زند، انسان‌ها قیمت دارند، ممکن است در قیمت‌های کم مقاومت بکنند اما قیمت که هی رفت بالاتر آرام آرام انسان شل می‌شود. یهو یک قیمت بالا که پیشنهاد دادند پای انسان سست می‌شود و توجیهش هم می‌کند، که من این را می‌گیرم و در راه خیر استفاده می‌کنم، شاید این هدیه باشد. شیطان بلد است درست بکند، ﴿سَوَّلَتۡ﴾ [3] یعنی همین تزیین می‌کند یه جوری می‌کند که انسان نگوید این پول حرام است که دارم می‌خورم. یک راهی برایش درست می‌کند. ایشان می‌گوید که اگر کسی قیمت نداشت امان از تهدید. آبرویت را می‌بریم از تو سوژه داریم برای تو بد می‌شود، منتشر می‌کنیم، فلان و فلان تا اینکه می‌بینید که دیگر اینجا طاقت ندارد و تسلیم می‌شود. ایشان می‌فرمود که اگر در این هم مقاومت کرد، اینجا هم توان داشت و خودش را حفظ کرد، امان امان امان از اغوا، که باطن را حق ببیند، تمام وجودش را مجانی صرف این باطل که حق دیده می‌کند، نه پولی می‌خواهد و نه تهدیدی، تمام جانش را هم سر این می‌گذارد. این خیلی پیش می‌آید. از اول انقلاب ما تا به الان خیلی دیدیم، در جریان‌های مختلف چه شده است؟ یک هیجان یک به اصطلاح شلوغی، یک سایه روشن، یک عده با تطمیع آمدند یک عده با تهدید آمدند یه عده‌ای هم با اغوا. گول خوردند، باور کردند، اما این باورشان تا پای جانشان آنها را کشاند. شاید از آن دوتا قوی‌تر می‌ایستند. چون وقتی ببیند پای جان است در تطمیع و تهدید جانش را نمی‌آورد وسط اما اینجا تا پای جان می‌ایستد. اینکه انسان بشناسد خیر را، شناخت خیر مراتب دارد.

از اینجا می‌خواهم گریزی بزنم به بحث امشب، ببینید خیر یک موقعی هستش که انسان می‌بیند این امر خیری هست، دوست دارد خیر را انجام دهد. اما یک موقع می‌بیند که این امر خیر است، و این خیر یک حقیقت متصل است به همه خیرات دیگر، یعنی این خیر را که انجام دهد طبق روایات این خیر با همه خیرات دیگر مرتبط است، اگر من این خیر را انجام دادم یک دفعه تمام خیرات مرتبط با این خیر هم برای من پیش می‌آید. خیرات قبلی هم که انجام دادم، طبق روایات ما می‌فرماید که یک عمل صحیح که انسان انجام دهد با همه آنها مرتبط است و همه آنها را بالاتر می‌آورد، یعنی یک رتبه همه آنها می‌آیند بالاتر وقتی که این عمل انجام شد. اگر کسی با این نگاه ببیند، من دارم مختصر می‌گویم تا بحث را به نتیجه پایانی اش برسانم، با این نگاه و معرفت به عمل صالح انجام دهد، اگر این عمل را انجام دهد یک دفعه می‌بیند که تمام عمری که انسان عمل انجام می‌داده است، انگار از نو به او قدرت دادند که در این موقع که معرفت او بالاتر است، همه آنها را امروز انجام دهد با هم، یک دفعه همه را انجام دهد. چقدر عظمت پیدا می‌کند این عمل. روح ایمان انسان بالاتر می‌رود روح و ایمان یعنی آن حقیقتی که مثل، مثل ما روح داریم نسبت به بدن، بدن ما تابع روح ماست، حرکت بدن ما نازله تقاضای روح است. نازله امر روح است. روح ایمان روح اعمال صالح است. همه اعمال صالح مثل یک بدن هستند و روح صالح روح آنهاست، اگر که روح ایمان بالاتر بیاید یعنی که همه آن اعمال در رتبه این روح قرار گرفتند، عمل روح ایمان است. لذا تعبیر این است که اگر عمل صالح انجام داد همه اعمال صالحه او بالاتر می‌روند و در رتبه این روح ایمان محاسبه میشوند نه رتبه قبل. اگر خواست ترک بکند این عمل صالح را چقدر از دست داده است؟ یک وقت هست که یک عمل را ترک کرد و از دست داد، یک موقع است که حالا معرفت پیدا کرده، می‌بیند روابط این عمل را با همه اعمال. که اگر این را بردی بالا همه این زنجیره آمده است بالاتر. غیر از اینکه قبلی‌ها را همه را یک رتبه می‌آورد بالاتر، نسبت به آینده هم می‌فرمایند که این عمل توفیق اعمال بعدی را ایجاد می‌کند. یعنی همه اعمال بعدی که از من می‌خواهد سر بزند، این روح ایمان باعث می‌شود که توفیقات اعمال بعدی هم ایجاد شود، که اگر این نبود آن توفیقات ایجاد نمی‌شد. حالا چه توفیقی ایجاد می‌شود، چقدر عمل به دنبال این، امکانش برای انسان ایجاد می‌شود که اگر این عمل را انجام نداده بود، آن توفیقات ایجاد نمی‌شد، یک بحث بسیار عالی در روایات دارد که اگر ما بگوییم توفیق دو عمل از انسان صادر بشود، این را که انجام داد، اگر می‌گوید ﴿كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنۢبَتَتۡ سَبۡعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنۢبُلَةٖ مِّاْئَةُ حَبَّةٖ﴾، ۷۰۰ دانه از یک دانه در می‌آید، یعنی یک عمل ۷۰۰ برابر تاثیرگذار است در اعمال دیگر، ما می‌گوییم ۷۰۰ برابر نه، وَٱللَّهُ يُضَٰعِفُ لِمَن يَشَآءُۚ نه، وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٌ٢٦١[4] نه، این‌ها را اصلاً کار نداریم الان، توفیق دو عمل در بیاید، در مرحله بعد این عمل توفیق دو عمل را در من ایجاد می‌کند. در مرحله بعدش چه می‌شود؟ این دوتا هر کدام دو توفیق را ایجاد می‌کنند، یکی هم قبلی بود که باز دوباره توفیق ایجاد می‌کند، از کار نمی‌افتد زنده است، این را بدانیم که اعمال صالح ما زنده است. هر عملی که انجام می‌دهیم چه صالح و چه شر، مثل یک نهال است که می‌کاریم. در صلوات این تعبیر را دارد که صَلاَةً نَامِيَةً زَاكِيَةً[5]، نمو می‌کند، رشد دارد، حیات دارد. اعمال صالح حیات دارند. لذا اگر انسان اعمال صالح داشته باشد مثل یک جنود همراه انسان است، و وقتی به بدی می‌رسد این اعمال صالح خودشان را سپر می‌کنند که بدی به انسان نرسد، گاهی اعمال صالح ما در مقابل قصد بدی که می‌کنیم حائل می‌شوند، این عمل ممکن است فدا بشود اما عوضش این است که آن بدی به انسان نمی‌رسد. طرد می‌کنند سیئه را با حسنات.

خب این را تا اینجا برای چه گفتم؟ معرفت به عمل نیک یک موقع است خدا به آن مقدار که لا یسمع شیئا من الخیر الا عرفه، آن را می‌شناسد در حدی که یک عمل خیر است و باید انجامش دهد یک طور انگیزه ایجاد می‌شود. یک موقع آن را می‌شناسد به این جور که این عمل خیر چه هست؟ مرتبط با همه اعمال صالحه است و همه این‌ها را می‌خواهد بالا ببرد، اگر این جوری شناخت قدرت عمل و انگیزه عمل او چه قدر متفاوت می‌شود؟ نسبت به بدی می‌داند، تعبیر روایت این است که اگر انسان قصد عمل بد کرد، در وقت عمل ناصالح روح ایمان از انسان جدا می‌شود، روایت است، متعدد هم هست. وقتی که برمی‌گردد بعد از عمل ناصالح که تمام شد، اگر برگشت، ناقصتر از مرتبه قبل برمی‌گردد، یعنی در آن مرتبه قبل دیگر نیست، یعنی تمام اعمال صالح من یک مرتبه پایین‌تر آمده‌اند. این عمل ناصالح باعث شد که روح ایمان ضعیف‌تر شود، روح ایمان که ضعیف‌تر شد همه اعمال گذشته یک رتبه آمدند پایین‌تر، یک دفعه چقدر انسان ضرر کرده؟ در بورس که می‌گذارند یک دفعه که می‌آید پایین چقدر غصه و دغدغه [ایجاد میشود] که سود که نکردیم سرمایه هم رفت، اینجا انسان خسران یک دفعه پیدا می‌کند. آن هم اگر ببیند که تمام عمرش را که داشته است عمل انجام می‌داده است یک دفعه با یک عمل ناصالح باعث شده است که همه آنها یک رتبه بیایند پایین‌تر، می‌فهمد که چقدر از دست داده است و این برایش چقدر سخت می‌شود. این هم یک مرتبه از معرفت است. به این می‌گوییم معرفت دوم، آن معرفت اول بود که انسان هر کدام را در مرتبه خودش می‌شناخت، اما آن چیزی که مقصود ماست امشب این است که اگر خدا به عبدی قصد خیر کرده باشد، اذا اراد الله بعبد خیرا، لا یسمع شیئا من الخیر الا عرفه، چطور عرفه؟ می‌بیند که هر خیری مرتبط با امامش است، نازله ی امامش است، یعنی اگر إِنْ ذُكِرَ اَلْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعِهِ وَ مَعْدِنُهُ وَ مَأْوَاهُ[6]، اگر (این ها روایت است) نحن اصل کل خیر و من فروعنا کل بر[7]، ما اصل خیر هستیم و فروع خیرات همه شاخه‌های ما است، لذا در روایت دارد در این نگاه اگر کسی چنگ بزند به هر خیری عمل انجام بدهد هر خیری را، متصل شده است به تنه ولایت، یعنی با این معرفت انسان رابطه‌اش در هر خیری با امام محقق می‌شود. حالا ببینید این هم مصداق این حدیث است لا یسمع شیئا من الخیر الا عرفه، چطور عرفه؟ خیر را به آن کنهش می‌شناسد. می‌دانید وقتی انسان اینگونه ببیند خیر را قدرت و شوق و انگیزه او برای انجام خیر چقدر متفاوت می‌شود، ببیند که هر خیری که در راه او قرار می‌گیرد یک دعوتنامه است برای ملاقات امام، چطور وقتی علی بن مهزیار در سفر بیستم که داشت ناامید می‌شد که اصلاً امام را ببیند، ۲۰ سفر رفته بود حج برای اینکه امام را ببیند، آخرین لحظات سفرش پیک حضرت آمد و گفت علی بن مهزیار آقا منتظر توست. می‌خواهد ببیند تو را، می‌دانید با چه شوقی حرکت کرد تا به امام برسد. حالا برای ما جوری کرده‌اند در این رابطه که می‌گویند هر عمل صالحی که در راه تو قرار گرفت دعوت خاص پیک امام است برای تو برای ملاقات. باور می‌کنی؟ می‌گوید امام در این تجلی کرده است نحن اصل کل خیر و من فروعنا کل بر، هر بری شاخه ما است؛ لذا در روایت داریم که اگر کسی سخاوت داشت می‌گوید این شاخه سخاوت او را متصل کرده است به تنه ولایت. می‌گوید ما هستیم شجره طوبی، شاخه های شجره طوبی همه خیرات است، و همه خیرات شاخه‌های ما است، وصل به این تنه درخت است، هر کسی بر خیری چنگ می‌زند با این نگاه، به ما چنگ زده است.

خوب با این نگاه امشب اگر ما باور کردیم که امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، این حقیقت نورانی در همه خیرات و اعمال حسن تجلی دارد و ملاقات با حضرت است در همه خیرات. آن موقع شوق ما به خوبی و خیرات چقدر متفاوت می‌شود. این هم از مصادیق این است که لایسمع شیئا من الخیر الا عرفه، منتها چه مقدار عرفه؟ نه اینکه فقط این خوب است و آن بد، یک موقع انسان مرز خوب و بد را می‌شناسد، تعبیر روایت این است که اگر کسی من سائته سیئة و سرته حسنة فهو مومن[8] . اگر کسی کار بدی انجام داد ولی از بدی بدش آمد، بد را بد می‌بیند، و سرته حسنه اگر کار خوب انجام داد خوشش آمد مسرور شد، فهو مومن، مرز بین خوب و بد را تشخیص می‌دهد و حساسیتش به خوب کم نشده است، با اینکه انجام داده است بد را اما مرز خوبی و بدی کمرنگ نشده است، هنوز می‌گوید این بد است و آن خوب است. نمی‌گوید که ولش کن، بد را عرفه، خوب را عرفه، بد را انکر حتی اگر انجام داده است؛ ولی انکار دارد و بدش می‌آید، خودش هم ناراحت است، این مومن است. اما اگر بین خوب و خوبتر تمیز داد، بین بد و بدتر تمیز داد، می‌فرماید فهو مفلح، این مفلح است در مرتبه فلاح است بالاتر از ایمان است، این هم یک مرتبه از معرفت است. حالا اگر بین خوب و خوب‌تر تشخیصش این شد… به تعبیر دعای سحر که می‌گوید خدایا تو را قسم می‌دهم بعظمتک؛ بعد می‌فرماید کل عظمتک عظیم، اللهم انی اسألک بعظمتک کلها، من نورک بابهاه و کل نورک بهی اللهم انی اسئلک بنورک کله[9]. یعنی اول می‌گوید که خدایا نورها مختلف است، من آن ابها را می‌خواهم، عظمت‌ها مختلف است و من تو را قسم می‌دهم به آن اعظم‌ها، بعد آخر سر به یک جایی می‌رسد، از یک منظری نگاه می‌کند می‌بیند هر چیزی متصل به او عظیم است، دیگر آنجا همه مرتبط با او عظیم هستند. در این نگاه انسان اول می‌بیند خیر را، بعد می‌بیند که خیر و اخیر داریم، بالاتر هم هست تمایز این‌ها را می‌بیند، به یک جایی می‌رسد می‌بیند که عجب همه این‌ها متصل به امام است، همه این‌ها دارد او را نشان می‌دهد، بعد می‌گوید که همه این خیرات اخیر است، چون همه دارد او را نشان می‌دهد. اگر کسی این نگاه را پیدا کرد که همه خیرات دارد او را نشان می‌دهد، مرتبط به او می‌شود انسان، به نظر شما این شخص امامش غایب است یا حاضر؟ کجاست که عمل صالح امکان پذیر نباشد؟ کجاست که عمل صالح در دسترس انسان نباشد؟ اگر یک عمل صالحی جلوی روی انسان آمد و انسان بی حال از او گذشت، باور کرد که عمل صالح ملاقات با امام است، یعنی از جلوی روی امامش بی‌میل گذشته است، می‌دانید چقدر سخت می‌شود این حالت برای انسان. این هم یک مرتبه از معرفت است که بشناسد عمل صالح چه هست؟ اذا اراد الله بعبد خیرا جوری به او می‌شناساند که می‌بیند که عمل صالح آن گمشده نهایی اوست که دنبالش است. لذا تعبیر روایات این است که امام زمان لایری جسمه[10]. جسم ایشان دیده نمی‌شود نه اینکه حضرت دیده نمی‌شود. دیدید که روایات متعددی داریم که حضرت غائب است نه اینکه مرتبط نیست، تعبیر این است مثل خورشید پشت ابر است که قرص خورشید دیده نمی‌شود اما ارتباط خورشید با تمام آن منافعی که دارد برقرار است، روز بودن هست، درختان بهره‌مند می‌شوند، اما مثل قرص خورشیدی که پشت ابر است آن بدن دیده نمی‌شود اما نور و آثار آن باقی است تازه اینجا مال آن حالتی است که انسان رشد کرده و از مرحله بدن عبور کرده است، رابطه انسان با نظام روحی برقرار شده است، لذا غیبت جزو بالاترین دوران بشریت است که ایجاد شده است چون انسان می‌خواهد از مرتبه بدن عبور کند، رابطه با نظام روحی ایجاد بشود.

این نگاهی که عرض کردم در رابطه با عمل صالح همان توسعه وجود انسان و بهره‌مندی از دوران غیبت که تعبیر روایات این چنین است افضل دوران بشریت است، ارضی ما یکون العباد[11] است، راضی‌ترین دورانی است که خدا از بندگان راضی است، دوران غیبت است. تعبیر کافی شریف است، افضل در دوران است، این دوران غیبت با این نگاه می‌شود چه؟ لذا می‌فرماید این ها آمنوا بسواد علی بیاض[12]، این‌ها با یک رویت‌هایی ایمان آوردند به یک نوشته‌هایی که سیاهه هایی بر سفیدی بود.

اگر این باور از امشب به عنوان یک عهد با امام زمانمان که ما می‌خواهیم امام زمانمان را ملموس و محسوس بیابیم، دوران ظهور دورانی است که وقتی انسان از دوران غیبت به این مسئله رسید و به این باور حالا هم جسم آنجا حاضر است و هم نظام روحی برقرار است، جامع است دوران ظهور، اما دوران غیبت دوران عبور از بدن است یعنی می‌خواهند سلطه بدن را در رابطه انسان با امام تضعیف بکنند، امام در دسترس شما به ظاهر نیست، لذا اغلب رویت‌ها به تعبیر بزرگان، آیت الله بهجت هم می‌فرمودند، در دایره بدن نیست هرچند به عنوان بدن دیده است، در دایره عالم مثال است، درست هم هست، نمی‌گوییم امکان ندارد؛ اما می‌فرمودند شاید شذ و ندر لزومی هم ندارد، اصلش همان رابطه است رسیدن به این موطن است، از اینکه کمی بیایم جلوتر، از اینکه می‌شناسد خیر را، مراتب معرفت مراتب انجام عمل صالح می‌شود،

حالا با این نگاه تعبیری که بعضی بزرگان دارند خیلی زیبا است، اگر عمل صالح لقای امام است افراد صالح و صالحین، صالح یعنی کسی که با عمل صالح متحد شده است، کسی است که عمل صالح خوراک وجود او شده است، حالا هر چقدر، مراتب [مختلف]، این متحد شده است با عمل صالحی که آن عمل صالح ظهور امام است، جلوه امام است، این چه حالتی برای انسان ایجاد می‌شود اگر این باور را کرد؟ هر صالحی، تعبیر آن بزرگ سید محمد حسن الهی طباطبایی برادر علامه طباطبایی، می‌فرمودند که هر صالحی آینه‌ای است که دارد امام را نشان می‌دهد، به مقدار صالح بودنش. آن وقت می‌دانید که انسان شوق و اشتیاقش به مومنان و صالحان چقدر زیاد می‌شود؟ می‌گوید هر چقدر که دوست داری به امام زمان خدمت بکنی، باور داری که باید خدمت بکنی، اشتیاق داری، به صالحین خدمت کن، به مومنان خدمت کن، خدمت به اینها خدمت به امام زمان است، چون این به همین مقدار متحد شده است با امام در عمل صالح، این سنت که اگر کسی این را شناخت و به امام به این باور رسید، تعبیرش این است که اسمش را می‌گذارند سنت یوسفی، که سنت یوسفی چیست؟ تعبیر روایت این است مثل حضرت یوسف است که برادرها با حضرت یوسف ارتباط داشتند از او گندم می‌گرفتند، رفت و آمد داشتند، اما نمی‌دانستند که یوسف است، تا اینکه یوسف خودش را معرفی کرد. در عبارت دارد امام زمان که ظهور می‌کند، عَرَفَهُ صَالِحٌ أَوْ طَالِحٌ.[13] همه می‌بینند که از قبل می‌شناختند او را، دیده بودند او را، نه یعرفه؛ بلکه عرفه همه از قبل می‌شناختند او را، صالح او طالح. خوب کار و بدکار می‌بینند که از قبل ارتباط داشتند با او، کجا بوده است ارتباط؟ چطور بوده از ارتباط که همه او را می‌شناختند؟ می‌فرماید که حضرت سر سفره‌های شما می‌آید تعبیر روایت این است، با شما در بازار هست، همه جا هست، چطور می‌شود این؟ با این نگاه که عرض کردم ضمن هر عمل صالحی انسان می‌بیند که این جلوه او بود، این آینه او بود، این خود او را نشان می‌داد، من او را می‌شناسم، چطور اثر انگشت من مربوط به من است و به دیگری مشترک نیست چطور در حقیقت خصوصیات من مربوط به من است، آنجا هم می‌یابم که اعمال صالح هر کسی که در مقابل عمل صالح قرار می‌گیرد می‌بیند که آنجا آشکار می‌شود که این‌ها ظهورات حضرت بوده است، ما در مرتبه‌ای با این ارتباط برقرار کردیم، آن مرتبه مرتبه ای بود که عمل صالح را منقطع دیدیم یا متصل به هم دیدیم، یک مرحله‌اش این است که متصل با امام دیدیم، اگر این حالت برایمان پیش بیاید یقین بدانید که فرمودند همان جوری که آن فرج انفسی ایجاد می‌شود یعنی انسان دائم در محضر امام خودش را می‌بیند، و غیبت برای این شخص نیست، تعبیر این است که اگر کسی این امر را شناخت (تعبیر متعدد روایات است) من عرف هذا الامر دیگر تاخر و تقدم ظهور برایش فرقی نمی‌کند. خیلی زیبا است، تقدم و تاخر برایش فرقی نمی‌کند چون وقتی ظهور محقق می‌شود هم می‌خواهد همین کار را بکند. با امام محشور است دیگر. منتها روایت می‌فرماید یک کسی گفت آقا پس ما دعا نکنیم که ظهور بشود؟ گفت چرا مگر نمی‌خواهید ببینید که حکم خدا همه جا مستقر است؟ توحید همه جا است؟ این را نمی‌خواهید ببینید؟ یعنی آن در رابطه با شخص تو محقق شده است؛ اما در رابطه با اینکه در همه عالم هم مستقر بشود یک کمال است یک تقاضا است، یک امید است یک در حقیقت زیبایی است، نمی‌خواهی ببینی این را؟ نمی‌گوید که آنجا بالاتر می‌شوی تو می‌گوید او را نمی‌خواهی ببینی در کافی شریف است این هم، نمی‌خواهی ببینی که در همه جا این محقق شده است؟ پس اگر ما راحت بگذریم اراد الله بعبد خیرا را در وجودمان محقق نکنیم، اراد الله بعبد خیرا مرحله به مرحله است. اگر انسان مرتبه اول را شناخت و اعتنا کرد مرتبه بعدی ایجاد می‌شود، اگر مرتبه دوم را دید اعتنا کرد توجه کرد، مرتبه بعدی ایجاد می‌شود، اما اگر انسان این‌ها را فهمید ولی وقتی رسید به خیر می‌بیند که بازهم میل ندارد، این دیگر شقاوتش خیلی… یک موقع است که من عمل خیر را انجام نمی‌دهم چون یک ثوابی داشت من حالا ثواب را نمی‌خواهم، میگوید این عیب ندارد ثواب را از دست می‌دهد، اما یک موقع انسان ببیند که عمل خیر ارتباط با همه اعمال دارد بگوید خدایا من این عمل را نمی‌خواهم، میگوید پس همه این اعمال تو با این می‌آید پایین، می‌توانستی این‌ها رو ببری بالا اما نبردی، یک موقع است که انسان می‌بیند که این عمل خیر ارتباط با امامش دارد، امام اصل و تنه ی همه خیرات است، وقتی با امام را به برقرار کرده یعنی با همه خیرات رابطه برقرار کرده‌ای از طریق تنه ولایت، از طریق اصل و ریشه ولایت، از طریق اطلاق آن خیر نه تقید آن… یک موقع من در رابطه‌های اتصالی خودم ارتباط این عمل صالح من با خیرات مقیده در این رتبه است این‌ها حالا سنگین است همین قدر می‌گویم و می‌گذرم، اما یک موقع است من با خیرات از طریق امام رابطه برقرار می‌کنم، ارتباط با خیرات از طریق امام یعنی اطلاق آن خیر، بالاترین رتبه آن خیر، لذا مثل این می‌ماند که عمل امام دارد محقق می‌شود با این نگاه، وقتی انسان دارد با این نگاه عمل انجام می‌دهد یعنی عمل عمل امام محسوب می‌شود، این خیلی متفاوت است با رتبه دوم حتی. ببین چقدر برای انسان خدا سعه قرار داده است، چقدر عظمت قرار داده است و امر غیبت چرا اینقدر در روایات ما می‌فرماید غیب من غیب الله سر من سرالله امر من امر الله[14]؟ مثل جریان موسی و خضر است که جریان خضر مثل غیبت است که آن معرفت بالاتر برای موسی محقق شد، ورای عالم ظاهر بود جریان خضر. روایت می‌فرماید، بعد می‌فرماید کسی نمی‌تواند امر غیبت را بفهمد که چه کار با آن انسان داشت مگر بعد از اینکه ظهور محقق می‌شود می‌فهمد که غیبت می‌خواست برای انسان چه چیزی را ایجاد بکند، که این را خدای سبحان این جور خلاصه… لابد للناس من غیبة[15]. حتماً باید محقق شود یعنی این جور نیست که اگر حاکمیت حضرات معصومین بود، دوران غیبت محقق نمی‌شد نه، اگر آن هم بود دوران غیبت باید محقق می‌شد، چون این امر باید به این کمال برسد که حالا این استدلالش در جای دیگری است که حالا چرا باید حتماً باید غیبت محقق می‌شد حتی اگر امام عسکری علیه السلام در حالت حاکمیت بود که از دنیا می‌رفت بازهم دوران غیبت باید محقق می‌شد و کمالاتی که مربوط به دوران غیبت است محقق بشود. اگر باور کردیم به این اراد الله بعبد خیرا بعد می‌فرماید فلا یسمع شیء من الخیر الا عرفه، در چه مرتبه‌ای عرفه؟ در مراتب معرفت، ولایسمع شیئا من المنکر الا انکره، اگر ما در فتنه‌ها ساکت بودیم، در بدی‌ها ساکت بودیم، یک موقع است منکر فردی هست و یک موقع است منکر اجتماعی است، یک موقع خیر خیر فردی است یک موقع خیر خیر اجتماعی است، این را می‌خواهم بگویم و تمام کنم چون که می‌خواهند بالاخره مداحی هم داشته باشند برای ایام سرور، ببینید تعبیر روایت این است که اگر کسی یک درهم در راه تثبیت ولایت خرج کند، مثل هزار هزار درهم در بعضی از روایات بیشتر از این هم آمده است، این هزار هزار می‌شود یک میلیون، در بعضی از روایات دارد مثل مثلاً خلاصه ۲۰۰ میلیون، حالا تعبیر روایت مختلف است، مثل هزار هزار درهم است که در راه خیرات دیگر مصرف کرده باشد، یک درهم در راه ولایت یک میلیون برابر خیرات دیگر تاثیر دارد، چرا؟ چون این اصل و تنه است، اگر این تثبیت شد همه هست، اما شما راجع به خیری داری کاری می‌کنی که آن خیر است اما وقتی راجع به ولایت بکنی یعنی همه چیز هست، در حاکمیت الهی وقتی رجل عادل الهی، آن هم به عنوان نیابت عامه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در راس کار است، اگر انسان نگاهش به خیرات در این حاکمیت اجتماعی با این نگاه انجام دهد که می‌خواهد تثبیت ولایت امام زمان بشود، تثبیت حاکمیت الهی بشود، تثبیت ولایت عامه بشود که نسبت به امام پیدا می‌کند، اگر کسی با این نگاه هر عمل خیری هزار هزار برابر است همین عمل خیری است که به صورت عادی مصرف می‌شد، با این نگاه نبود. چقدر ضریب سرعت رشد ما را به کمال بالا قرار داده اند، و بالعکس اگر کسی در حاکمیت الهی بی تفاوت گذشت نسبت به خیرات یا نسبت به منکرات، گاهی بی‌تفاوت هم نه جایش رسید یک لگد هم زد، خیلی از دست داده است دیگر، برای یک منکر فردی که انسان مبتلا شود، این نگاه اگر باور کردیم آن موقع قدرت انسان در کمال را معلوم میکند خدا چقدر قرار داده است از راه ولایت، همه حقیقت دین ولایتش است. ای عری الایمان اوثق؟ پیغمبر سوال کرد. یکی گفت صلاة یکی گفت صیام، یکی گفت حج، یکی گفت جهاد، حضرت فرمودند همه این ها عروه های ایمان است؛ اما اوثق عری الایمان. وثیق تر الحب فی الله و البغض فی الله[16] که در رابطه تولی و تبری در رابطه ولی خود را کاملا آشکار میکند که فرمود اگر میخواهی حب فی الله و بغض فی الله را نگاه کن به علی. تعبیر پیغمبر است. نگاه کن به او اگر دیدی که علی را دوست داری ولو قاتل ابیک. کسی که این را دوست دارد دوست داشته باش ولو قاتل ابیک، هرچند پدر تو را کشته اما چون می دانی این اهل ولایت است این در حقیقت باید محبوب تو باشد، خیلی جالب است، بعد می‌فرماید دشمن بدار دشمن او را ولو ولدک و ابیک[17]؛ حتی اگر پسرتو یا پدر توست، اگر دشمن این است دشمن داشته باش، یعنی ملاک حب فی الله و بغض فی الله در این رابطه خودش را آشکار میکند، همه خیرات با این نگاه حب فی الله و بغض فی الله آن ها با تجلی امیر المومنین و امام زمان دیده میشود، شوق ما یک هر عمل صالحی با این نگاه محبت امیر المومنین و امام زمان میشود. کار سختی نیست اما مراقبه میخواهد. خیلی دم دست است اما از شدتی که دم دست است برای انسان پنهان میشود. یا من هو اختفی لفرط نوره[18]، اژ شدت ظهور گاهی انسان یک چیزی از دستش خارج میشود. ما باورمان این است که اگر می‌گفتیم اگر میخواهید ولایت امیر المومنین را که یک کمال کیمیا گری با انسان میکند را به دست بیاورید بروید فلان کوه قله بلند را فتح بکنید، آنجا در حقیقت یک چیزی است بردارید و بخورید و مثلاً ممکن است… باورمان میشد، اما اگر که به ما بگویند که از همین صبح که بلند میشوی دم دست توست، شب که میخواهی بخوابی دم دست توست، هر جا که هستی دم دست توست این کمال، این راه دم دست تو است باورمان نمیشود، این ها یک نحوه ایراد بنی اسرائیلی است، وقتی موسای کلیم به این ها گفت که یک گاو را بکشید و یک جزئش را بزنید به این بدن زنده میشود، این ها گفتند مگر میشود که هر گاوی باشد، حتما این گاو باید یک خصوصیتی داشته باشد دیگر، لونش چه باشد، سنش چه باشد، حالش چه باشد، هی سوال کردند تا سخت شد برایشان، ما عادت نداریم امر اگر ساده باشد باور کنیم، این یک حجاب است برای ما، بدانیم راه خیلی نزدیک است، مسیر خیلی ساده است اما عزم می‌خواهد، همت می‌خواهد، یاور میخواهد، خدا رحمت کند مرحوم حضرت آقای بهجت می‌فرمودند ما محرومیت هایمان اختیاری است، چوب عدم باورهایمان است پس این اذا اراد الله بعبد خیرا را در زندگی خود داشته باشیم و بگوییم هر عمل صالحی جلوی پایمان آمد بگوییم خدا میخواهد ما را با اماممان مرتبط کند، دعوت نامه ویژه است، آن وقت ببینیم به چه شوقی به آن عمل چنگ می‌زنیم و اگر امر بدی جلوی راهمان قرار گرفت و شناختیم بگوییم این دعوت ویژه خداست در اینکه دارد نشان میدهد که نرویم، حواست باشد دارد مارا متنبه میکند که نزدیک نشویم به آن.

انشاءالله خداوند سبحان همه مارا قوت و توان دهد که به بهترین وجه و عالی ترین وجه معروف را بشناسیم و منکر را بشناسیم و به ما قوت و عزم دهد که معروف را محقق بکنیم و از منکر اجتناب بکنیم. انشاءالله خداوند سبحان به برکت این امشبی که شب امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است توفیق اطاعت حضرت را در تمام وجودمان در تمام لحظات وجودمان به همه ما عنایت بکند فرج امام زمان را نزدیک و نزدیکتر بگرداند برای اینکه بهرمند شویم از مدایحی که میخواهد خوانده شود صلوات بلند مرحمت کنید.

 

[1] . الکافي ، ج۲، ص۳

[2] . [الشمس: 8]

[4] . [البقرة: 261]

[5] . مصباح الزائر ، ج۱، ص۲۴۵، بحار الأنوار ، ج۹۸، ص۲۲۲، إقبال الأعمال ، ج۲، ص۷۱۲، مصباح الزائر ، ج۱، ص۲۹۱، البلد الأمین ، ج۱، ص۲۸۱، المصباح (للکفعمی) ، ج۱، ص۴۹۱، المزار (للشهید الأوّل) ، ج۱، ص۱۴۲، بحار الأنوار ، ج۹۸، ص۳۳۶، من لا یحضره الفقیه ، ج۱، ص۴۲۷، الوافي ، ج۸، ص۱۱۵۴، البلد الأمین ، ج۱، ص۲۲۶، المصباح (للکفعمی) ، ج۱، ص۶۲۳، المصباح (للکفعمی) ، ج۱، ص۴۹۳، مصباح الزائر ، ج۱، ص۴۳۷، بحار الأنوار ، ج۹۹، ص۹۸، مصباح الزائر ، ج۱، ص۳۸۱، بحار الأنوار ، ج۹۹، ص۱۶

[6] . من لا یحضره الفقیه ، ج۲، ص۶۰۹، عيون الأخبار ، ج۲، ص۲۷۲، تهذيب الأحكام ، ج۶، ص۹۵، المزار الکبير ، ج۱، ص۵۲۳، المحتضر ، ج۱، ص۲۱۵، الوافي ، ج۱۴، ص۱۵۶۶، بحار الأنوار ، ج۹۹، ص۱۲۷، زاد المعاد ، ج۱، ص۲۹۶،، بحار الأنوار ، ج۹۹، ص۱۴۶، البلد الأمین ، ج۱، ص۲۹۷، مستدرك الوسائل ، ج۱۰، ص۴۱۶

[7] . وسائل الشیعة ، ج۲۷، ص۷۰، الکافي ، ج۸، ص۲۴۲، شرح الأخبار ، ج۳، ص۹، تأويل الآيات ، ج۱، ص۲۲، الوافي ، ج۵، ص۱۰۶۷، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۵۳، بحار الأنوار ، ج۲۴، ص۳۰۳

[8] . تفسير الصافي ، ج۳، ص۳۳۶، مجموعة ورّام ، ج۱، ص۹۸، الوافي ، ج۴، ص۱۶۱، بحار الأنوار ، ج۶۴، ص۳۵۰، ، کنز الفوائد ، ج۱، ص۵۵، بحار الأنوار ، ج۷۴، ص۱۶۸، صفات الشیعة ، ج۱، ص۳۲، روضة الواعظین ، ج۲، ص۲۹۲، جامع الأخبار ، ج۱، ص۱۷۹، التوحيد ، ج۱، ص۴۰۷، مشکاة الأنوار ، ج۱، ص۳۲۸، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۸۱۲، بحار الأنوار ، ج۸، ص۳۵۱، ، عوالي اللئالي ، ج۱، ص۱۲۳

[9] . مصباح المتهجد ، ج۲، ص۷۵۹، البلد الأمین ، ج۱، ص۲۶۳، المصباح (للکفعمی) ، ج۱، ص۶۹۲، بحار الأنوار ، ج۹۵، ص۱۱۲، زاد المعاد ، ج۱، ص۲۲۰،، إقبال الأعمال ، ج۱، ص۱۰۰، زاد المعاد ، ج۱، ص۱۱۳

[10] . كمال الدين ، ج۲، ص۳۷۰، الإمامة و التبصرة ، ج۱، ص۱۱۷، كمال الدين ، ج۲، ص۶۴۸، اثبات الهداة ، ج۵، ص۹۳، اثبات الهداة ، ج۵، ص۱۰۷، بحار الأنوار ، ج۵۱، ص۳۳، ، الکافي ، ج۱، ص۳۳۳، الوافي ، ج۲، ص۴۰۴، وسائل الشیعة ، ج۱۶، ص۲۳۹، مستدرك الوسائل ، ج۱۲، ص۲۸۵، اثبات الهداة ، ج۵، ص۲۰۸، مستدرك الوسائل ، ج۱۲، ص۲۸۴، الهداية الكبرى ، ج۱، ص۳۶۴

[11] . الإمامة و التبصرة ، ج۱، ص۱۲۳، الغيبة (للنعمانی) ، ج۱، ص۱۶۱، كمال الدين ، ج۲، ص۳۳۷، كمال الدين ، ج۲، ص۳۳۹، الغيبة (للطوسی) ، ج۱، ص۴۵۷، إعلام الوری ، ج۲، ص۲۳۵، اثبات الهداة ، ج۵، ص۸۵، بحار الأنوار ، ج۵۲، ص۱۴۵،، الکافي ، ج۱، ص۳۳۳، الغيبة (للنعمانی) ، ج۱، ص۱۶۲، الوافي ، ج۲، ص۴۴۰

[12] . من لا یحضره الفقیه ، ج۴، ص۳۵۲، مکارم الأخلاق ، ج۱، ص۴۳۳، الوافي ، ج۲۶، ص۱۶۸، بحار الأنوار ، ج۷۴، ص۴۶،، جامع الأخبار ، ج۱، ص۱۸۰، كمال الدين ، ج۱، ص۲۸۸، بحار الأنوار ، ج۵۲، ص۱۲۵، وسائل الشیعة ، ج۲۷، ص۹۲، اثبات الهداة ، ج۵، ص۶۶، اثبات الهداة ، ج۱، ص۲۷۸، نوادر الأخبار ، ج۱، ص۲۴۹، مستدرك الوسائل ، ج۱۷، ص۳۰۰

[13] . اثبات الهداة ، ج۵، ص۲۱۵، بحار الأنوار ، ج۵۲، ص۳۸۹، سرور أهل الإیمان ، ج۱، ص۱۰۸، كمال الدين ، ج۲، ص۶۷۱، تفسير الصافي ، ج۳، ص۱۱۸، اثبات الهداة ، ج۵، ص۱۱۰، بحار الأنوار ، ج۵۲، ص۳۲۵، تفسير نور الثقلين ، ج۳، ص۲۵، تفسير كنز الدقائق ، ج۷، ص۱۵۱، ، بصائر الدرجات ، ج۱، ص۴۹۵، مختصر البصائر ، ج۱، ص۱۷۱، تفسیر البرهان ، ج۲، ص۵۴۸، بحار الأنوار ، ج۲۴، ص۲۵۰، ، بصائر الدرجات ، ج۱، ص۴۹۶، تفسیر العیاشی ، ج۲، ص۱۸، تفسیر البرهان ، ج۲، ص۵۵۳، بحار الأنوار ، ج۸، ص۳۳۶، بحار الأنوار ، ج۲۴، ص۲۵۰، تفسير نور الثقلين ، ج۲، ص۳۳، تفسير كنز الدقائق ، ج۵، ص۹۳، ، تفسير الصافي ، ج۲، ص۱۹۹

[14] . علل الشرایع ، ج۱، ص۲۴۵، كمال الدين ، ج۲، ص۴۸۱، الاحتجاج ، ج۲، ص۳۷۶، منتخب الأنوار ، ج۱، ص۸۱، الوافي ، ج۲، ص۴۲۴، اثبات الهداة ، ج۵، ص۱۰۴، بحار الأنوار ، ج۵۲، ص۹۱، عوالم العلوم ، ج۲۰، ص۶۰۲،، كمال الدين ، ج۲، ص۳۸۴، إعلام الوری ، ج۲، ص۲۴۸، كشف الغمة ، ج۲، ص۵۲۶، منتخب الأنوار ، ج۱، ص۱۴۳، الوافي ، ج۲، ص۳۹۵، اثبات الهداة ، ج۵، ص۹۵، بهجة النظر ، ج۱، ص۱۴۲، مدینة معاجز الأئمة علیهم السلام ، ج۷، ص۶۰۶، مدینة معاجز الأئمة علیهم السلام ، ج۸، ص۶۸، بحار الأنوار ، ج۵۲، ص۲۳،

[15] . كمال الدين ، ج۱، ص۳۳، إعلام الوری ، ج۱، ص۵۳۸، بحار الأنوار ، ج۴۷، ص۳۱۷، عوالم العلوم ، ج۲۰، ص۹۹۵،، علل الشرایع ، ج۱، ص۲۴۵، كمال الدين ، ج۲، ص۴۸۱، الاحتجاج ، ج۲، ص۳۷۶، منتخب الأنوار ، ج۱، ص۸۱، الوافي ، ج۲، ص۴۲۴، اثبات الهداة ، ج۵، ص۱۰۴، بحار الأنوار ، ج۵۲، ص۹۱، عوالم العلوم ، ج۲۰، ص۶۰۲، ، الکافي ، ج۱، ص۳۴۰، الغيبة (للنعمانی) ، ج۱، ص۱۸۸، تقریب المعارف ، ج۱، ص۴۳۱، الوافي ، ج۲، ص۴۱۵، اثبات الهداة ، ج۵، ص۵۷، بحار الأنوار ، ج۵۲، ص۱۵۷، ، تفسير نور الثقلين ، ج۳، ص۲۹۰، تفسير كنز الدقائق ، ج۸، ص۱۳۵، الإرشاد ، ج۲، ص۲۰۶، علل الشرایع ، ج۱، ص۲۴۳، اثبات الهداة ، ج۵، ص۱۱۶، بحار الأنوار ، ج۵۲، ص۹۰

[16] . المحاسن ، ج۱، ص۱۶۵، بحار الأنوار ، ج۲۷، ص۵۶، تحف العقول ، ج۱، ص۵۵، بحار الأنوار ، ج۷۴، ص۱۵۹، المحاسن ، ج۱، ص۲۶۴، الکافي ، ج۲، ص۱۲۵، معاني الأخبار ، ج۱، ص۳۹۸، مشکاة الأنوار ، ج۱، ص۱۲۱، الوافي ، ج۴، ص۴۸۲، وسائل الشیعة ، ج۱۶، ص۱۷۷، بحار الأنوار ، ج۶۶، ص۲۴۲، ، الإختصاص ، ج۱، ص۳۶۵، مستدرك الوسائل ، ج۱۲، ص۲۲۴، من لا یحضره الفقیه ، ج۴، ص۳۵۲، مکارم الأخلاق ، ج۱، ص۴۳۳، الوافي ، ج۲۶، ص۱۶۸، بحار الأنوار ، ج۷۴، ص۴۶، ، السرائر ، ج۳، ص۶۱۵، بحار الأنوار ، ج۶۶، ص۲۵۲

[17] . علل الشرایع ، ج۱، ص۱۴۰، عيون الأخبار ، ج۱، ص۲۹۱، معاني الأخبار ، ج۱، ص۳۹۹، الأمالی (للصدوق) ، ج۱، ص۱۱،، صفات الشیعة ، ج۱، ص۴۵، روضة الواعظین ، ج۲، ص۴۱۷، مشکاة الأنوار ، ج۱، ص۱۲۳، الأربعون حدیثا (للشهید الأوّل) ، ج۱، ص۶۵، وسائل الشیعة ، ج۱۶، ص۱۷۸، بحار الأنوار ، ج۲۷، ص۵۴،، التفسير العسکری علیه السلام ، ج۱، ص۴۷، معاني الأخبار ، ج۱، ص۳۶، بحار الأنوار ، ج۶۵، ص۷۸، ، بحار الأنوار ، ج۸۹، ص۲۵۵

[18] . شرح المنظومة، السبزواری، الملاهادي، ج2، ص44

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “امامت امام زمان (عج)” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید