بسم الله الرحمن الرحیم
یاد آوری بحث خشوع:
امام می فرمایند که بالجمله. خلاصه ی مذاکره ی ما در این فصل آن است که پس از آن که عظمت و جلال جمال حق را انسان را به قرآن و بیان انبیا علیم السلام فهمید قلب را متذکر آن باید نمود چون اول فرمودند علم و ایمان و بعد فرمودند خشوع سه مرتبه که انسان اول علم پیدا می کند همین علم اصولی بعد ا ز این ایمان پیدا می کند و باور و سپس خشوع که دیگه این تو قلب راه پیدا می کند. این سه مرتبه را فرمودند و کم کم با تذکر و توجه قلبی و مداومت به ذکر و عظمت حق ، خشوع را در قلب باید وارد نمود تا نتیجه ی مطلوبی حاصل آید. ایشان بعد می فرمایند ( البته حواستون باشد این خشوعی هم که میگیم برای ما خیلی مهم است اما تو بازار اهل معرفت این پشیزی ارزش نداره ، برای ما خیلی مهم است. اما برای کسانی که مراتب کمالی الهی را طی کردند اصلا چیزی نیست.یه موقع اگر یه حالی برای انسان تو نماز و عبادت پیش آمد به خودش نباید بگیرد. فکر نکند که این حالت یک آثاری تو وجود پیش آورده است. اصلا این ها پیش اهل معرفت به پشیزی نمی ارزد. ما چون نمیدانیم چه خبرها هست با یک نخود سردیمون می کند و با یک کشمش گرمی. یه موقع یک حالی تو نماز برامون پیش بیاد دیگه خیلی برامون این حالت با ارزشه. این حالت وقتی پیش آمد نباید بهش بها داد . فکر نکنی چیزی شده، اگه پیش نیاد که خیلی حسرت و بیچارگیه. اگرم پیش میاد حواستون باشه که با این سردی و گرمیمون نشه. وگرنه اینقدر خبرها هست که این خبر بی خبریه. لذا این بیانی بود که ایشون می فرمایند: باید انسان دائم عیب خودش را ببیند. اگر آدم کار خیری کرد ولی نه یادش موند و نه براش مهم جلوه کرد این می ماند. اما اگر کار خیری کرد تو ذهنش جلوه کرد نمی ماند.. اگر یک کاری کرد که فراموش کرد ، کار خوبی، حال خوبی پیش آمد ولی فراموش کردیم. گاهی آدم فکر می کند که اگر یک حال خوشی پیش آمد، بنویسد و یا یادداشت کند و تو ذهنش بسپارد .نه این تو نظام کمالی برای انسان اصلا خوب نیست. بلکه اگر انسان حالی براش پیش آمد به حال باید بها بدهد که بماند به این عنوان که از دست ندهد. اما یه موقع تو ذهنش بماند که این حال که آمده متحد…. شده ، اینا بد است. اگر کاری کرد انسان، عمل صالح یا حالی و تو دلش ماند و در یادش باقی ماند این نمی ماند. اما اگر کاری کرد یا حالی پیش آمد ولی تو دلش نماند هی براش مرور نشد… .باید آدم توجه به این بکند که بیشتر بشود و اثرگذارتر شود اما نه با مرورش. نه با تو دلش موندن که این آفت کمال است.
یکی از مراتب شکرش به این است که از یاد ببردو انسان نسبت به آن چیزی که پیش آمده اینم یکی از مراتب شکرش هست که آدم از یاد ببرد نه این که بگیم نعمت را بی نعمت کند، اما فکر کند که این اما بنعمت ربک فذکر پس آن را به دیگران بگم نه این جوری نیست . یعنی اگر یادآوری کند آدم نعمت را تا ملکه نشده اینها باعث میشود که از دست برود. اما اگر برای افرادی ملکه شد آن خودش جلوه می کند.
لزومی هم ندارد که گفته بشود .مشک آن است که خود ببوید نه آن که عطار بگوید. اگر بنا شد که انسان حالش را به دیگران بگوید کارش را، و یا برای خودش ، این خراب میشه . هم خود آدم خراب میشه هم آن کار و آن حال خراب میشه.
لذا در اوایل کار آدم باید در عین این که شاکر نعمت است و توجه به نعمت دارد ، در عینی که میخواهد مضاعف بشه اما هی دستمالیش نمی کند. هی تو ذهنش مرور نمی کند . دستمالی کردن آن هم به مرور کردن ذهنش است.هر چیزی دستمالش مطابق خودشه این پلاسیده میشه و از بین میرود و خراب می شود.
لذا حواسمون باشد که تو این نسبت یکی از ؛ ایشون می فرمایند که در جمیع حالات متذکر … و معایب خود باشد شاید با این نگاه که اگر یک کمالی هم پیش بیاد ببیند که چقدر معایب دارد، آن معایب باعث بشود که دائما شکستگیش بیشتر بشود. لذا شاید راهی به سعادت از این طریق باز بشود. راه این است که معایب را هی ببیند برای خودش نه این که ناامید بشود. نه به حدی که معایب را به حدی ببیند که ناامید شود. او هم خودش اگرزیاد ببیند و ناامیدی بیاورد خوب نیست. اما به حدی که حرکت ایجاد کند. ادراک فقدان کند. اما اگر انسان احساس دارایی کرد، احساس دارایی توقف می آورد. شوق و عشق چیست؟ شوق این است که ایجاد حرکت می آورد و عشق ؛ وصال است و دارایی است و یافت دارایی است که توقف می آورد.
لذا شوق حرکت می آورد و عشق تعبیری که در معنا کردند وگرنه عشق تعبیر دیگری هم دارد.
تفاوت شوق و عشق این است. عشق وصال است و شوق چیه شوق فقدان است. لذا آدم خوبه که این فقدان و شوق همیشه همراهش باشد.
ایشان در فصل چهارم بحث طمانینه قلبی را مطرح می کند. که این طمانینه قلبی مقدمات عبادت است که اگر انسان این ها را داشته باشد علم، ایمان، خشوع و طمانینه ی قلبی که چهارم ذکر می کند . ایشان می فرمایند که از آداب مهم قلبیه ی عبادات ، خصوصا عبادات ذکریه.
آن عباداتی که ذکر توش هست مثل نماز. این طمانینه است . منتها ما یک طمانینه فقهی داریم که انسان وقتی می خواهد تکبیره الاحرام بگوید باید ساکن باشد و آرامش پیدا کند. یا در حین نماز انسان حرکات زائد نباید داشته باشد. این طمانینه فقهی است. اما یک طمانینه ذکری داریم که وقتی که انسان می خواهد بیاید تو ذکر و حال ذکر باید تمام آشوب ها و آن شلوغی ها باید قبلش آرام شده باشد. آدم بدود برسد سر نماز و تکبیره الاحرام بگوید با همان شلوغی ها وارد شده است. اگر آمد و نشست با یک تامل این شلوغی ها یواش یواش مثل آبی که می جوشد و یک دقیقه که زیرش را خاموش کنی ، یواش یواش آرام می گیرد تا آب آرام میشود.
این طمانینه در نظام وجود ما از یک کاری و از یک چیزی انسان یک دفعه برگردد و یهو بیاید در حالت آن ذکر براش چی ایجاد می کند،طمانینه نیست. لذا طمانینه یک مرتبه ابتدایش است که ابتدایش به این است که انسان چه کار کند، قبل از مجلس ذکرش حالا یا نماز باشد و یا ذکر باشد باید یک دقایقی آن آرامش و خلوت ایجاد شود. حتی اگر درس و تدریس و درس خواندن و مطالعه است که آن هم اگر آرامش نباشد و یک دفعه آدم بدود و بیاید چند لحظات اول و دقایق اول طول می کشد تا خلوت بشود و آرامش پیدا کند و توجه به ذکر پیدا شود.
لذا اوایل جلسه را از دست می دهد. یعنی آن اوایل جلسه صرف این می شود که انسان خودش را آرام کند. چقدرآدم از دست می دهد اگه حین نماز .. چون نماز می خواهد معراج باشد اگر مدتی آدم صرف این کند که آن تعلقات و آشوب ها از بین برود ، فرصت رشد را خیلی از دست می دهد. لذا آن چند دقیقه قبل خیلی آثار دارد که ایشان می فرمایند از آداب مهم قلبیه .. طمانینه است و آن غیر از طمانینه ایست که فقها در خصوص نماز اعتبارکردند که آن عبارت از این طمانینه قلبی چیه از آن که شخص سالک عبادت را از روی سکونت قلب و اطمینان خاطر بجا بیاورد. سکونت قلب و اطمینان خاطر در مقابل اضطراب قلب و تزلزل است . این مراتبی دارد یکیش این است که همین آرامش ایجاد بشود یکیش هم این است که هرچقدر انسان باورش به خدا بیشتر باشد سکونت قلب بیشتر می شود. هر چقدر انسان باور کند که در محضر است باورش بیشتر می شود. هر چقدر انسان باور کند که خدا حی و حاضر است باور بیشتر می شود. و سکونت هم بیشتر می شود. یعنی سکونت این است که اگر شما در مقابل یک کسی که براش عظمت قائلید قرار بگیرید از جهت جسمی و مادی می شناسید درست است؟ بدانید که این آدم بزرگی است یک ولی الهی است. چقدر سکونت و آرامش جسمی و قلبی ایجاد می شود.
چون باور دارد که اینجا جلسه، جلسه ی مهمی است.
کسانی که می آمدند پیش امام و دیدن امام (خارجی ها)، چه حقایقی نقل کردند. اگر این ها را جمع می کردند یک جا (شاید هم جمع کرده باشند). که این ها می آمدند ، بدون این که امام را بشناسند، مثلا خبرنگار بودند یا عده ای بودند به مناسبت هایی می آمدند مثلا دهه فجر می آمدند که این ها را می بردند خدمت امام. این ها مثلا می گویند که امام را که دیدیم آن چه حالاتی براشون ایجاد شده. همان آرامش قلبی است که انسان در محضر یک بزرگ براش ایجاد می شود. که بخواهد و نخواهد ایجاد می شود. منتها گاهی مقداری عدم انکار باید باشد . ما گاهی در وجودمان انکار هم هست. یعنی باوری که برای ما شکل گرفته به نحوی است که این باور خدا را برای ما جوری ساخته، عادت انکار ایجاد کرده است.
یعنی از خدا یک تصویری عادت کردیم ، یک رابطه ای را عادت کردیم از خدا که وقتی که وارد نماز می شویم، حالمان حال انکار است با آن عادت. توجه کنید این عادت نمی گذارد حال دیگری بیاید. یعنی خدا فاعلیتش تام است . این که وقتی ما در نماز قرار می گیریم آن حالت ایجاد نمی شود، مال چیست؟ اگر عرض کردم بعضی ها امام را نمی شناختند و معرفتی هم نداشتند، اما در محضر امام که قرار می گرفتند، خودبخود یک حالت روحانیت پیدا می کردند.
این مال این بود که حجاب مانع عادتشون نشده بود. شاید در آن جلسه آدم های مومنی هم بودند اما حجاب عادت مانع این حال توجه به این حال روحانیت می شد. با این که اعتقادشون هم به آقا بیشتر هم بود ولی آن حالت برایشان ایجاد نمی شد. چرا؟ چون خود حجاب عادت یک نوع انکار است. به این هم توجه کمی داریم. که حجاب عادت یک نوع انکار است. اگر این جریان حجاب عادت خیلی بد در وجود ما رخنه کرده و مانع ایجاد کرده و کم بهش توجه داریم چون عادت این قدر قوی تنیده می شود در وجود آدم کندن از آن خیلی سخت می شود. اصلا انسان احساس عادت را نمی کند. از بدی های عادت این است که عادت را آدم نمی کند. اگر آدمی اولین بارش است که می آید سرنماز همین مقدار که خدا را هم نشناسد، همین حالت تکبیره الاحرام بگوید و این رابطه را … یا می بیند که ما این کار را می کنیم احساس می کند که چه معنویتی است. اما ما خودمان چی هستیم؟ تکبیره الاحرام می گوییم واقعا تکبیره الاحرام است؟ یعنی احساس می کنیم وارد احرام شدیم، محرم شدیم! نه چرا؟ می فرمایند که ما عادت کردیم به نماز. و چون ما عادت داریم اصلا نیازی به توجه هم ندارد. الله اکبر که می گوییم تا السلام علیکم که میگوییم یکسره می رویم. تازه ایشان گفت وقتی سلام می دهیم وقتی است که تمام شد. هیچ توجه نمی خواهد و این حجاب عادت است دیگر.
حجاب عادت از آن حجابهای عظیم است که ما را خیلی محروم کرده .اگر در زندگی مان از صبح که بلند میشویم، در مقابل حجاب عادت نگاه اول است. یعنی وقتی شما اولین بار وارد این خانه میشوید، همه چینش این جا و در و پنجره و نقشه این جا یک توجهی از شما جلب میکند.
شما وقتی دوبار، سه بار، پنج بار آمدی دیگه وقتی می آیی دیگه اصلا حواستون به هیچ کدام از این ها نیست و این حجاب عادت است.
حجاب عادت در معنویات هم از همین سنخه. یعنی آدم اگر کسی برای اولین بار نماز را می خواند یا میبیند، خیلی جذابیت در آن می بیند. ولیکن با عادت به جای این که این ملکه بشود؛ ملکه با عادت تفاوتش این است که عادت اثر را از کار می اندازد ، ملکه اثر را راحت می کند. یعنی دیگه دائما اثر مضاعف می شود ولی دیگر انرژی و نیروی زیادی نمی خواهد. برخلاف عادت که اثر را از کار می اندازد یعنی باعث می شود که دیگر آدم اثری از این شیء نمی بیند و محروم می شود. این حجاب عادت در مقابل این طمانینه است. این طمانینه یک ملکه و یک فضیلت است. آن خشوع یک ملکه و یک فضیلت است. اما حجاب عادت یک محرومیت است.
روی حجاب عادت خیلی فکر کنید. عادت این است که اثر ایجاد نمی کند و ملکه این است که اثر را مضاعف می کند، این را از اثرش می شود فهمید. یعنی اگر آدم وارد عبادت شد و وارد مجلس اهل بیت شد؛ حجاب عادت گاهی باعث می شود که آدم از صد مثلا با حجاب عادت ده درجه استفاده کند. نود درجه اش نه این که این حال نداشته یا جلسه اش خوب نبوده ؛ نود درجه اش مال حجاب عادت است. که انسان عادتا در این مجالس شرکت می کند، می رود و می آید و مثلا دعای توسل و زیارت عاشورا خوانده می شود، صحبت می شود و توسل پیدا می شود اما حجاب عادت مانع می شود. که انسان نگذارد. لذا به ما می گویند که زیارت کنید و برگردید خیلی نمانید. چرا؟ چون حجاب عادت ایجاد می شود و برایتان کم کم محضریت را از دست می دهد. می گویند مجاور شدن خیلی مطلوب نیست . چرا؟ چون مجاور شدن حجاب عادت ایجاد می کند . یک کسی که یک بار می آید زیارت حضرت معصومه سلام الله، ببینید چه حالی دارد! و ما اینجا هستیم آیا این حال را داریم؟ این حجاب عادت است دیگر.
دست بزنید به همه چیز خراب می شود. اگر همه را زیر و رو کنید می بینید خیلی اوضاع…
این حجاب عادت همه ی هستی ما را دارد بر باد می دهد. نود درصد انرژی ما را . سر کلاس توحیدیم و درس توحید هست اما چی ؟ حجاب عادت ما را مشغول کرده به الفاظ. خیلی خسران است.
اگر بتوانیم این حجاب عادت را با این توجه که علم، ایمان، خشوع و طمانینه که هرکدام از این ها را آدم دائما تمرین داشته باشد، بگذارد آرامش ایجاد بشود تا توجه کند. یعنی هر لحظه قبل از عبادت توجه می خواهد. بدویم سر نماز و ببندیم و بعد برسیم تا تهش و بعدا در نماز ؛ گاهی چند درجه در نماز می دهند اما آن اثری که میشه از نماز. معراج باشد ، عبادت جامعه باشد، ذکر کامل باشد، این ها کجا نماز است. بنده که واقعا هیچ اثری از نمازهای خودم نمی بینم و با این نگاه اگر حواسمون را جمع نکنیم خیلی از دست می دهیم.
خب ایشان می فرمایند که اگر عبادت را با حال اضطراب قلب و تزلزل به جا آورد این قلب از آن عبادت منفعل نشود. نه فقط قلب منفعل نمی شود بلکه ضد ضربه می شود. قساوت هم پیدا می کند. پوست کلفت هم می شود. آنوقت اگر بخواهد چیزی در این قلب اثر بگذارد باید دوزش بالاتر برود. ما الان نسبت به خیلی از عبادت ها قساوت پیدا کرده ایم.
نماز را که می خوانیم، باید هر نمازی برای ما یک دیدار جدید باشد و حال جدید باشد اما نیست. مربوط به این است که این حالت عادت محروممون کرده و توجه به آن نداریم. قلب از آن عبادت منفعل نشود و آثاری از عبادت در ملکوت قلب حاصل نشود و حقیقت عبادت صورت باطنی قلب نگردد.
در همین ظاهر می بینید با همین ظاهر فقط محشور می شود و عبور از این ظاهر نمی کند و سرمایمون را از دست می دهیم و این خسران است. نماز ضرورت ذاتی ماست. ضرورت وجود ماست. اگر نماز ما در وجود ما تاثیر نگذاشت، ذات ما متزلزل می ماند. لذا برای نماز قضا گذاشتند . لذا برای نماز اعاده گذاشتند. برای نماز حتی بعد از وفات اگر کسی انجام نداده بود وصیت گذاشتند که انجام بدهد . یعنی این قدر این ذات متزلزل است که بعدش هم حتی می تواند این چی بشود؟ اگر چیزی را خدای سبحان قضا برایش قرار داده معلوم می شود که این اهمیتش این قدر ضروری بوده که رحمت الهی باعث شده که برایش جای جبران بگذارد.
بعد ایشان نکاتی را می فرمایند که این ها کم کم ایجاد می شود. نمی شود که انسان… و از نماز بعدیش باید ذره ذره درست کند. اگر بخواهد درست محقق بشود مثل این کودکی که زبان باز بکند. لذا این که خدای سبحان چقدر تکرار برای ما گذاشته است این تکرار نشانه ی اهمیت نماز است. که پنج بار در روز است یعنی هر چیزی که این قدر برایش تاکید است نشان می دهد که این ذات چقدر بهش محتاج است. قائم این است چون محتاج است. … چون واجبه . به این محتاج است اینقدر زیاد چون پنج بار در روز واجب است. این قدر ذات و این قائم است. مثل این که شما تو نظام بدنی دوبار یا سه بار در روز غذا لازم است برای بدن، چون بدن به این محتاج است. و بدن قوامش به این غذا است. اگر این نباشد این بدن ازبین میرود. لذا نماز مثل غذا است برای بدن. که این قوامش به این است. حتما باید بخورد وگرنه صلبش باقی نمی ماند و از پا می افتد. در نماز هم گاهی ما از پا افتادیم. اما احساسش نمی کنیم. چون غذا نیست نماز برای ما. نماز برای ما چیه؟ این حجاب عادتی شده . نماز وقتی غذا محسوب می شود که آدم احساس کند که از این چیزی بدست آورده است. مثل خوردنی که آدم سیر می شود. این حالت سیری به انسان دست می دهد از خوردن غذا. آن نماز وقتی از لحاظ روحی اثری بر روح بگذارد .نماز معراج است قرب است.
پس با این نگاه ایشان می فرمایند که تا قلب را اطمینان و سکونت و طمانینه و و قار نباشد، اذکار و نسوخ را در آن تاثیرگذار نیست. اگر این محرومیت ها را خودمان اختیاری ایجاد نکنیم ببینید چقدر میشود رشد ایجاد شود. و بعد می فرماید که اگر عبادتی چنین شد اثری از آن در وجود انسان ظاهر نشد اگر عبادتی چنین باشد و قلب را از آن به هیچ وجه خبری نباشد و آثاری در باطن پیدا نشود. در عوالم دیگر محفوظ نماند. این ثبت نمی شود در وجود آدم. و اگر ثبت نشد می دانید اثرش چیست؟ اثرش این است که یک فشار که بیاید این چه می شود؟ جدا می شود.
یک فشار و یک زلزله در وجود آدم که بیاید جدا می شود. با یک زلزله عبادات انسان که به عمق وجود انسان راه پیدا نکند ، خیلی نماز خواندیم، خیلی کار کردیم اما یک زلزله در وجودمان . زلزله ها تو وجود مراتب دارد اما اوج زلزله وقت موت است. که این تعبیر روایت است که اوج زلزله هست آنجا. آنجاست که حقیقتی که ثقل داشته وزن داشته و توعمق داشته آن جا فقط می ماند. و بقیه چه می شوند؟ نیستند. می ریزند. چیزی ندارد اگر اینجوری باشد چه امیدی به این نمازها ببندیم. چه امیدی به توسلاتمون ببندیم. بله ما به خودمان امید نداریم اما این راه این عمق و باطن قرار دادند. لذا ایشان می فرمایند که اگر این به باطن راه پیدا نکند در عوالم دیگر محفوظ نماند و ازنشئه ی ملک به ملکوت بالا نرود و ممکن است در وقت شدائد، مرض موت، سکرات که موت و احوال و مصیبات پس ازموت . بعضی هایش تو موت نمی رود پس از موت . خدای نخواسته صورت آن به کلی از صفحه ی قلب محو و نابود شود. ولی چون روایت می آورد می گوید بعضی ها در قیامت وقتی که در موطن سوال و جواب قرار می گیرند هول است آنجا اینقدر زیاد است پیغمبر را می شناخته و امت پیغمبر بوده اما این قدر هول زیاد است ازش می پرسند من نبیک؟ اصلا می بینید هول است آنجا. دیدی وقتی آدم می بیند صحنه هولناک باشد گاهی ممکن است آن بدیهیات و ضروریات هم به لکنت بیفتد و از یادش برود.
اگر این به عمق وجود نرفته باشد ” من ربک، من نبیک، من امامک” آنجا به داد انسان نمی رسد .انسان می بیند و می شناسد اما یادش نمی آید. این ها روایت است. متن روایت است. که انسان آنجا نمی بیند و یادش نمی آید. متزلزل می شود . چون عمق پیدا نمی کند. ثبات پیدا نکرده بود. ایمان این ایمان مستودع بوده. ایمان مستودع آن است که با یک زلزله می ریزد.
خدا نکند که این عبادات و عمرمان فقط سبب ایمان مستودع شده باشد. باید گاهی با خودمان این ترس را داشته باشیم که اگر یک دفعه لحظه موت رسید از دست دادیم چه کنیم؟ با ابدیتی که اینجور بخواهد انسان تاریک بماند. با ابدیت چه کند .
ایشان بعد نکات دیگری را می فرماید. این حدیث را این جور می آورد که در حدیث است که یک طایفه از امت رسول اکرم (ص) را که وارد جهنم می کنند، از هیبت مالک جهنم پیغمبر را فراموش می کنند. این جهنم، جهنم خلد نیست. جهنم مواقف است. از هیبت مالک جهنم اسم پیغمبر را فراموش می کنند. با آن که در همان حدیث است که آن ها اهل ایمان هستند و قلوب و صورت های آن ها از نور ایمان درخشان و متلاله است. اما اسم پیغمبر را فراموش می کنند. خیلی سخته. چون اسم پیغمبر در آنجا دیگر فقط اسم نیست . اسم یعنی رابطه است. یعنی رابطه نیست توی اون موطن. با این که در این جا این همه صورت هم متلألأ شده اما رابطه چی؟ چون هر مرتبه ای از مواقف با یک مرتبه از وجود انسان رابطه پیدا می کند. یعنی اولین موقف، موت با همین مرتبه بدن است. با همین مرتبه میرود بالاتر و بالاتر . لذا اگر ایمان در مرتبه ی بدن باشد ایمان در مرتبه ی نظام است. مثال انسان باشد تا نظام عقل انسان باشه که هرکدام از این ها یک مرتبه ای دوام می آورند. ولی گاهی انسان فقط.. یک موطن نیست. در هر موقفی پاسخ خودش را می دهد. انسان گاهی در یک موقف از عهده بر می آید.
اگر آنجا یادتان باشد حضرت زهرا (س) به حضرت پیغمبر می فرمایند که اگر شما را من از دست بدهم کجا شما را ببینم؟ پیغمبر می فرمایند در چند موقف؛ این جا، آن جا … این این جا، آن جا و آن جا که ذکر می شود و نام می برند نه تکرار باشد بلکه هرکدام از این مواقف یک مرتبه ای از وجود انسان رابطه پیدا می کند که اگر نداشته باشد تو موقف قبل می ماند و به موقف بعد عبور نمی کند.
لذا صراط و میزان و حساب و هرکدام از این مواردی که ذکر می شود این مواقف هرکدام یک رتبه ای از منازل راه هست که دارند انسان را می برند. خب این جا در حقیقت بحث را ادامه می دهیم ایشان که یک نکته ای را می فرمایند که چون می خواهم خلاصه اش کنم این است که اگر انسان می خواهد کاری را انجام بدهد هرچقدر تعلقاتش کمتر باشد این کار نقش گذاری و اثر گذاریش بیشتر است. چنانچه که به ما می گویند که العلم فی الصغر کالنقش بالحجر. چرا این را میگویند؟ چون که بچه هنوز تعلقاتش زیاد نیست . علم وقتی که در وجودش در اون مرتبه وارد شود عمق پیدا می کند. موانع نمی گذارند که نفوذ کند.موانع مانع نفوذ علم نمیشود. نقش دیگری نیست . اما وقتی علم در نقش وجودش وارد شود انسان می آید بالاتر نقش های دیگری درش نفوذ پیدا می کند. هر یک جهتی که بخواهد نفوذ پیدا کند باید با تمام این ها معارضه کند تا بتواند نفوذ کند. چون معارض ها زیاد است از سطح ظاهر عبور نمی کند. لذا انسان می خواهد تلقی عبادتی ، کمالی و حالی را که داشته باشد قبلش طمأنینه پیدا کند تا تعلقات کمتر بشوند امکان نفوذ بیشتر می شود. امکان نفوذ این و عمیق تر شدن بیشتر میشه. لذا به ما گفتند قبلش خلوت کنید .ساده کنید بسیط کنید. لذا در بچه این عینی است . در آدم بزرگ این تعلقات دارد بیشتر می شود . باید قبل از هر عبادت یا عمل… یا مثلا می فرمایند که قرآن در جوانی اگر انسان بخواند با گوشت و خونش مختلط می شود. چرا باید مختلط شود؟ چون این موانع ندارد الان. یک ملاک است . پس اگر در کودکی آن است و در جوانی این جوری است. بعد اگر می گویند موقع عبادت قبلش خلوت کنید مربوط به این است که از همین سنخه. یعنی نزدیک کنیم حالمون رو به آن حالی که کودک دارد. به آن وساطتی که جوان دارد. تا این نقش اثرگذار باشد. این مهر می خورد به وجود ما وقتی عباداتمون را داریم انجام می دهیم. اما چون مهرهای زیادی آن جا است نقش های زیادی است، تعلقات زیادی است این مهر رنگ نمی دهد. اثر نمی گذارد. مانع زیاد است. مثل مهری می ماند که می خورد ولی چون رنگش آنجا موانع زیاد است مثلا چرب است می بینی که اثری از آن باقی نمی ماند . این جوری می شود در دل آدم.
هدر می رود. این خسرانی است که انسان از دست می دهد. پس هرچقدر این حال تعلقاتمون کمتر باشه تاثیر گذارتر است.
یک نکته دیگر هم بگویم یک مطلبی را مرحوم علامه طباطبایی در المیزان جلد 3 می فرمایند این را ما تازه داشتیم. نکته ی خیلی کلیدی و کاربردی است . ایشان می فرمایند که اگر می خواهید اصلاح شکل بگیرد در جامعه و اصلاح شکل بگیرد در وجودتان، اصطلاح از اجتماع شروع می شود با جو و فضا. یعنی طمانینه اگر یک جو و فضای طمانینه ایجاد شود این را فرهنگ سازی کنیم از نظام اجتماعی شروع کنیم، سرعت حرکت بیشتر می شود. یعنی ما بیاییم یک فرهنگ ، لذا انقلاب ایجاد شد چه تغییری انقلاب ایجاد کرد؟ واقعا اگر چند میلیون کتاب خوانده می شد این قدر اثر می گذاشت؟ نه
یک فضا ایجاد شد که آن فضا چیکار کرد؟ تحول ایجاد کرد. ما در اخلاق عمدتا نگاهمون فردی است. اگر بتوانیم نگاه اجتماعی را در سلوک اجتماعی تثبیت کنیم. سلوک اجتماعی سرعت سیر در کمال ایجاد می کند. لذا ابتدای انقلاب مردم به لحاظ آن از جان گذشتگی و فداکاری که پیش آمد که همه تعلقات را گسست . از توی نظام اجتماعی. سرعت سیر ایجاد کرد و خیلی ها به کمال رسیدند. خیلی ها سرعتی پیدا کردند غیر قابل قیاس. جنگ را اگر یادتون باشد که دیگر شنیدید. سرعت سیر برای خیلی ها ایجادکرد. چون حرکت اجتماعی و فضا سازی بود که شهادت طلبی قطع تعلقات بود دیگر. یک موقع هست که انسان آرامش پیدا می کند از قطع تعلق اما یک موقع است که وقتی حال شهادت طلبی میاد خودبخود قطع تعلقات محقق می شود . وقتی قطع تعلق محقق شده آن وقت آن عبادت توش کاملا نفوذ پیدا می کند و سرعت ایجاد می شود. عبادت کشش است برای سرعت. موانع مانع می شوند برای این که ما.. لذا زوال موانع خیلی سخت است . هر گاهی که در یک حرکت اجتماعی یک همچین مسائلی پیش آمده سرعت سیرها زیاد شده آن هم به صورت عمومی. بیانی که ایشان توی المیزان جلد 3 صفحه59 دارند به نظر من یکی از مبانی اساسی بحث است که بیانش این است که مقدماتی می چینند و بعد که می فرمایند. .این کلام برای امروز اجتماع ما جزو دستورالعملهای بسیار مهمی است که برنامه ریزان ما باید دقیق توجه کنند که … اصلا عبادات چی شدند . برای این که این تکالیف اجتماعی مقدم بر آن عبادات هستند .اگر تکالیف اجتماعی نباشند عبادات نتیجه ندارند. عبادات فردیه آن نتیجه را ندارند. موانع ایجاد می شود در اجتماع. یعنی آن موانع و چیزهایی که باید کشش و جاذبه هایی که ایجاد شود باید هر چی عبادت فردی انجام شود آن کشش های بیرونی که دراجتماع ایجاد شده خراب می شود. نقش محقق نمی شود. اما اگر مقدمات اجتماعی و تکالیف اجتماعی خوب محقق شد هر نماز ساده ای عمق و سرعت پیدا می کند. ما این جوری نیستیم ما الان نظام اخلاقیمون نظام فردیه. دنبال این هستیم که افراد را فقط در خلوتشون اصلاح کنیم در حالی که در خلوتش آن ممدعلی باهاش هست یا نیست. مش ممد علی هست. مش ممدعلی خودشه و تعلقاتشه که باهاش هست لذا آن کثرت آن جا محفوظه.
بعد ایشان می فرمایند که … پس تکالیف اجتماعی مقدم تر از تکالیف عبادی است. اگر می خواهد معرفت خدا محقق بشود از کجا باید آغاز کنیم؟ ازتکالیف و قوانین اجتماعی. .. تکالیف اجتماعی می رساندت به قالب عبادیه و تکالیف عبادیه می رساندت به معرفت الله. اصلا این مسیر الان تو مسیر ماها نیست. یعنی اخلاق اجتماعی و نگاه اجتماعی را ما اصلا نداریم. و باور هم نداریم.
بعد ایشان می فرماید که عدن الاختلال …این را باید تابلو کرد. هر تغییری و تحریفی در احکام اجتماعی اسلام ایجاد شود یوجب الفساد العبودیت . عبادت مختل شده. و فاسد شده . می بینید که نماز خیلی خوانده می شود اما این نمازی که قوانین اجتماعی توش اختلال ایجاد شده تاثیر ندارد. نه در فرد تاثیر می گذارد و نه در اجتماع. چون مقدمه اش محقق نشده است مثل نماز بی وضو است. همان طور که مقدمات برای نماز تکالیف اجتماعیه برای آن جو. حالا این جو که میاد گاهی کامله گاهی حاکمیت محلیه گاهی حاکمیت جمعیه . که این انواع مراتب است که تکالیف اجتماعی ساقط نمی شود اگر حکومت نداریم اگر در جایی حکومت نباشد. که همین قدر می توانند در جایی که حاکمیت فرعون هم هست این ها یه جمعی را تشکیل دهند و آن جا چه کار کنند : اجعلوا بیوتکم قبلتهم با این نگاه. بعد ایشان می فرمایند که واضح نتیجه علی انها واضحه ااتفرع علی البیان تعید التجربه . تجربه هم براین دلالت دارد که بعد ادامه می دهند که حالا شیطان هم … فساد عبودیت هم منجر به فساد امر به معرفت می شود. پس اگر ما معرفت هامون حصولی است حضوری نمیشود و باور به خدا در ذهن و وجود ما شکل نمی گیرد مربوط به این نیست که بد خواندیم و یا کج خواندیم. مربوط به این است که طریقو اشتباه آمدیم . یعنی از جو اجتماعی که قوانین اجتماعی دین است باید محقق بشود تا عبودیت تا آن جا شکل میگیرد عمق پیدا می کند که از تعلقات کاسته شود.وقتی که جریان شهادت طلبی جنگ در دفاع مقدس پیش می آید مرتبه ای از قوانین اجتماعی محقق شده است. مرتبه ای از قوانین که اجتماع محقق می شود مرتبه ای از عبودیت محقق می شود. مرتبه ای از معرفت. لذا امام فرمودند این شهدای ما یک شبه ره صد ساله پیمودند. از چه طریقی . ببینید کالبد شکافی شود. میشه این را مهندسی معکوس کرد بفهمیم باید چه کار کند در اجتماع ما . حالا اگر شهادت طلبی امکان پذیر نیست نحوه ای از آن را، مدلی از آن را، ما این جا مدل سازی کنیم تا تعلقات کم شود. تا وقتی هم که انسان سر نماز قرار بگیرد این نماز یک دفعه معراج ایجاد کند. موانع برطرف شود و این تعلقات نمی گذارد چیزی ایجاد شود. لذا تعلقات از همه طرف دارد. امروزه با این گوشی ها و .. که انواع تعلقات و انواع رفاه ها و انواع مسائل مختلف زندگی که پیش آمده تعلقات را فوق تعلقات کرده که بی نظیر بود در تاریخ بشریت این نحوه تعلق. خوب معلوم است که این همه نحوه تعلق این همه مانع هم ایجاد می کند . انسان عائق می شود. عائق عائق می شود. هیچ چیزی دیگر ازش برنمیاید.
بعد ایشان می فرمایند که فتنه هم وقتی می خواهد ایجاد شود از اجتماع شروع می شود. یعنی شیطان در فتنه گریش اولین جایی که سراغ می گیرد و رخنه ایجاد می کند در اجتماعیات است. عده ای که نشستند دنبال این هستند که نظام اجتماعی اسلام را زیر سوال ببرند. که بگویند اسلام حاکمیت ندارد. اصلا حکومت چه ربطی به اسلام دارد. کجا را دارند میزنند؟ همه چیز را دارند میزنند. نه فقط حکومت را. به اسم تقدس دین، که دین مقدس است. و باید در حقیقت دین چی باشد؟ مقدسه شیطانیه دروغ توشه حیله توشه بزاریم کنار .در حقیقت دارد آن نظام جو اجتماعی که تعلقات را گسسته می کند تا عبادیات و معرفت به نتیجش برسد را همه را دارد می زند چون مقدمه . وقتی اجتماعیات فتنه گری شد توش. تو همه اش فتنه گری اختلال ایجاد شده دیگه. تا معرفتش هم مختل است. تا عبادتش هم مختل است. خیلی حرف دقیقی است. یعنی یه حرف بسیار دقیق و عمیقی است که اجتماعی کردن نظام اخلاق و قوانین اجتماعی اسلام که قطع تعلقات را این جوری کند و این جور باعث می شود که عبادیات تازه معلوم شود. لذا ببینید که جعل نماز که عبادی ترین عمل است اجتماعی جعل شده است. چه نماز جماعت است چه نماز جمعه است و چه نماز عید است. جعل شده اما عبادتی ترین و اجتماعی تریت جعل شده است. هر وعده نماز جماعت باشد. نماز جماعت صبح این است، نماز جماعت ظهر این است، حتی حکم جماعت بر حکم عبادت در نماز مقدم می شود تا حکم جماعت در حقیقت چه بشود؟ میگن سر بلند کردی از رکوع دیدی امام روی رکوع بود برگرد به رکوع واجبه. با این که سهوا و عمدا مبطل نمازه اضافه ی رکن. اما در جماعت می گوید برگرد. عیبی ندارد اختلال ایجاد شده تو رکن…جماعت این اثر را ایجاد می کند. لذا رفتن اگر نماز جماعت را ما با این نگاه بخواهیم فرهنگ سازی کنیم که وقتی انسان می رود در فضای جماعت قرار می گیرد احکام اجتماعی قطع تعلقات می کند. خب این قطعا فضای مسجد باید مطابق این شکل بگیرد فضای اقامه ی جماعت باید با این نگاه شکل بگیرد تو این جور نگاه . پس باید برای این یک فکری کرد که چه جوری می شود جماعت قطع تعلقات کند. چه جوری می شود فضا جوری بشود که آماده بشود عبادت در اوج محقق بشود. نمیدونم تونستم این درد دلم را براتون بگویم که چقدر غافلیم از راه به راه های دیگری دست می زنیم اما این راه به این واضحی و بیان وضوح که آدم می بیند مطابقه کاملا .لذا دیگه شیطان هم عمدتا از این راه وارد می شود که افراد را ابتدا از را اجتماع ببرد تا از نظام اجتماعی برید، فردشون کرد دیگه برید تمام است دیگر. هرکاری خواسته کرده. این آن جو و فضا دیگر ایجاد نمی شود. هم خود این را محروم کرده و هم اجتماع را. چون هر یک فردی که گسسته میشه به خصوص کسی که یه انگیزه هایی دارد گسسته می شود این فقط خودش گسسته نشده روح جمعی را مختل کرده. رو ح جمعی و حرکت کاروانی را مختل کرده. حرکت کاروانیست با روح جمعی است. لذا این اختلال در روح جمعی و حرکت جمعی و کاروانی اختلال در عبادات است و اختلال در عبادات اختلال در معرفت است. دیگر به چه زبانی به صراحت بیان کنند. بعد می گویند که فتنه ها … از اجتماعیات آغاز می شود و به واسطه اجتماعیات انسان به جایی می رسد که امام زمان را هم انکار می کند. یعنی سیر این ها را که تو مسیر بودند را ببینید . از این جا عبور می کنند بعد عبادات بعد می رسند به این که می بینید اصلا اعتقادات را هم زیر سوال می برند.
اگر می گویند آن جا توحید همه ی حقیقتش را در زمان ظهور نشان می دهد چرا ؟ چون جامعه حقیقت قوانین اجتماعی اسلام تو آن جامعه محقق شده است. فضاسازی در آن جامعه محقق شده است. وقتی فضاسازی در آن جامعه محقق می شود عبادات نهایت خودش را نشان می دهد. و معرفت به اوج خودش می رسد. ما فکر می کنیم که امام زمان عج وقتی تشریف می آورند این که فرمودند دست می کشد بر سرها، یعنی فکر می کنند این یک فوت کوزه گری است و دست می کشند تمام می شود نه. دست کشیدن به رئوس یعنی نظام اجتماع ملبس به قواعد اجتماعی اسلامی می شود فضا فضای دینی می شود. وقتی فضا دینی شد مثل زمان جنگ که یک برهه اش، یک جرعه ای از آن چشیده شد یک پرده ای از آن دیده شد. مثل در حقیقت کسانی که حال شهادت طلبی پیدا می کنند یک حال دیگه دارند….
ببینید وصیت نامه ی این سردار آسمانی را ببینید که خداییش از یک عارف این وصیت نامه می آید. اصلا خیلی عظیم است. این کجا در حقیقت به این معرفت می کشاند. تو وسط نظام اجتماعی، عبادتش با این قطع تعلق محض در سیر میشود. همه اش عبور است. همه اش رسیدن است. بعد می بینید معرفت هم ایجاد می شود مطابق این. خیلی راه واضح است. پس ما اگر میخواهیم این کار را بکنیم باید تو جمع هامون حال احکام اجتماعی، آن روح مثل ،نظیر شهادت طلبی یکی از این مسائل اجتماعی است اما انواع و نظائر این را ایثارها، جهاد ها، انواع این ها مباحث مختلفی است که می تواند روح را ایجاد کند که مثل همین جهاد که گروه های جهادی است. امثال این ها. فقط منتها برنامه ریزی شده با این نگاه .که عمقش معلوم بشود فقط نمیخواین برین یه کار بدنی کنید و بیایین بلکه قطع تعلقه. قطع تعلق تحقق احکام اجتماعی است و عبادات آن جا به اوج می رسند بعد معارف محقق می شود. اگر این را دیدین ببینید که چقدر این سیر زیبا ست. و مرحوم علامه می فرمایند اسلام تنها دینی است بین همه ادیان و مذاهب و مکاتب و همه ی گرو ه ها که تنها دینی است که منحصر است حتی بین ادیان. احیا کرده و منحصر است و پرچم داره در بحث اجتماع. چرا؟ با این نگاه خیلی روشن می شود که چرا. چون تمام عباداتش با این نگاه با اوج پیدا می کند یک حرکت جمعی و روح جمعی ایجاد می شود. حالا بحث حرکت جمعی وقت را می گیرد. سوال: به فرمایش امام و علامه این مسئله مغفول است در تمام تاریخ. ما خودمان هم مودب به این ادب نشدیم. باور به این پیدا نکردیم. چون نچشیدیم و نمیدونیم احساس می کنیم که حرکت فردی که همیشه بوده شیعه چون حاکمیت نداشت در حر کت های فردی عمدتا رشد کرده همان را بلدیم. اما این نگاه با این بیانی که الان چند خط بود اما ببینید این چند خط کلا نگاه ما را در برنامه ریزی می تواند عوض کند یانه ؟ برنامه ریزی دیگری می طلبد. اگر این را ما باز کنیم پروژه اش را به عنوان یک بحث جدی بیاییم در اجتماع و جامعه ی اسلامی که الان داریم از یه جایی مدل سازی کنیم. تجربه ی تاریخی را که محقق شده و نتیجه داده را نشان بدهیم و از چند مثال زدم مثل جنگ که خوب خودشو نشان می دهد. آدم می بینی که عه چرا این جوان رزمنده ی ما که نه کلاس درسی رفته بود حرفهایی می زند که آدم تعجب می کند که این ها را از کجا بلد بود؟ این مال آن سرعت سیر است که حالا آن عبادتی که انجام می داد. چون احکام اجتماعی غلبه داشت. تعلقات تمام شده بود حالا تازه نماز اثر خودش را نشان می دهد همین نماز ساده. همین نماز ساده که چقدر عمیق است و چقدر اثرات دارد و این نشان می دهد که چقدر معراج است.چون ما طناب وجودمون را بستیم به این ها. اینا موانع این هاست دیگر. بعد حالا می خواهیم نماز بخوانیم و پر بکشیم . طناب ها نمی گذارد . تا این ها پاره نشود تا تو جو اجتماعی این ها حال اجتماعی قطع این تعلقات نباشد هر چقدر داریم این قدر زور می زنیم . بالمون بیشتر به زمین می خورد تا بخواهیم حرکت بگیرد. حالا می فرمایند از جمله نظامات اجتماعی بحث انتخابات است. ما متاسفانه انتخابات را یک بدن بی روح کردیم .یعنی انتخابات برای ما انتخاب شدن یک عده نماینده ای است که بروند و یه کارهایی بکنند. اما اگر انتخابات یک روح پیدا کند که این شرکت در انتخابات و این مراحلی که پیش میاد می خواهد که یک روح جمعی را متجلی کند . هم آن که کاندید می شود متفاوت می شود و هم آن که دارد رای می دهد متفاوت می شود. و هم ثمره ای که از این ایجاد می شود متفاوت می شود.
اما الان یک حقیقت بدن بدون روحی است . لذا هم آن که انتخاب میشه . هم آن که انتخاب می کند هم اصل انتخابات ، لذا اگر بخواد آن جا بشود ما با این باور که می خواهیم سرنوشت یک جمع را به عنوان یک حرکت جمعی الهی بدهیم دست یک عده ای که این ها ما را بکشند ببرند طرف خدای سبحان. یعنی قانون گذار ما می خواهد برود این قوانین اجتماعی را با این نگاه را ایجاد کند. قطعا آدم وقتی می خواهد با این نگاه می خواهد برود در مجلس و این قوانین را قطع تعلقات کند و تصویب کند و این را در حالت اجتماعی ایجاد کند باید خلاصه خودش از این بهره داشته باشد یا نه؟ باید خودش به این باور داشته باشد یا نه؟ یا نه حداکثری که الان نماینده های ما حرف می زنند می گویند ما رفاهی برایتان ایجاد می کنیم. ما مشکلات را حل می کنیم. در آن موتع مشکلات حل می شود ، رفاه هم ایجاد می شود، اما مقصود نهایی آن نیست. آن هم یکی از مقاصد اولیه است. نه این که آن نباشد، اما مقصود آن نیست. آن مقصودی که این ها بیان می کنند نوع بیانشون تعلقات بیشتر است. یعنی نماینده ای که الان دارد شعار می دهد ببینید الان انواع تبلیغات را در کشور داره می کند چه تبلیغات کالاها چه تبلیغات انتخابات توی یک مسیره. اونی که می خواهد کالایش را بفروشد با اونی که می خواهد انتخاب شود و برود در مجلس نگاه کنید ببینید کدهایی که به کار می برند تعلقات بیشتر. تعلقات بیشتر نتیجه اش فرو رفتن بیشتر است. حضرت آیت الله بهجت می فرمودند که هیچ شده که ما برای تحقق عدالت عمومی و عدالت جمعی و تضرعات جمعی داشته باشیم.
ما برای انتخابات شده تضرعات جمعی داشته باشیم؟ بگیم خدایا این یک حقیقتی است که می خواهد این نقش الهی را در کشور ما ایجاد کند . اگر ما دعاهای جمعی هم در کنار زحمت ها و فعالیت ها می کشیم آن جلسات بدانیم روحش با این ادعیه محقق می شود. بدنش با آن دویدن ها محقق می شود و روحش با چی محقق می شود؟ با این توسلات می دانیم این باید در آن روح دمیده شود. دل ها را خدا به سمت افراد هدایت کند که آن افراد این دغدغه را داشته باشند ، اگر هم نیست این دغدغه ها به دلشون بیفته . یک کسی باید مسیر شون قرار بگیره . به آن ها بگوید باور کنند و کاری ندارد برای خدا. دو نفر توی مجلس بیفتند باور داشته باشند به این حرف ها و توی مجلس بگویند خیلی آمادگی دارند ولی نمی دانند . می خواهند ولی نمی شناسند .یک نفر، سه نفر، ده نفر بیفتند این دغدغه را و به دل های آن ها می افتد بعد می بینیم نوع تصویب قانون هم متفاوت می شود. این تضرعات برامون امکان پذیر است و نکنیم و از این تحقق عدالت محروم شویم و دیر محقق شود. اگر بعدا از ما بپرسند اونی که فقط خودت می تونستی انجام دهی و خانه دیگری هم نبود و هیچ احتیاجی به ابزار و آلات دیگری نبود فقط خودت بودی و خودت بودی و اطرافیان. می تونستی جمع شوین و یک همچین حالی را تشکیل بدین . اگر نکردید این محرومیت ها ایجاد شده چه جوابی بدیم برای آن محرومیت هایی که ایجاد شده که غیر از خودمان دخیل در آن نبودیم.
اولین کسی باشید که برای “شرح کتاب آداب الصلاة | جلسه 9” دیدگاه میگذارید;