سلام عليكم

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلی آلِهِ الطَّاهِرِين وَ لَعنةُ اللّهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعينِ إلی قيامِ يَومِ الدّين

اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِيِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا

ان‌شاءاللّه از ياران و ياوران، بلكه سرداران حضرت(عجل اللّه تعالی ففرجه الشریف) باشيم، صلواتی سرداری مرحمت بفرماييد.

ان‌شاءللّه خداوند سبحان به همه ما كمک كند و در قلب‌های ما اشخاصی كه به رضای او نزدیک‌تر هستند و در دل‌های مردم کشور ما آن کسانی را که به رضای حق نزدیک‌تر هستند، بیندازد و انتخاب مناسب‌تری ان‌شاءاللّه مردم داشته باشند، صلوات دوم را بلندتر ختم بفرمایید.

هر اندازه عشق و علاقه به حضرت زهرا (سلام اللّه علیها) دارید با صلوات بر محمد و آل محمد ابراز کنید. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

بحثی که در محضر دوستان بودیم، بحث نیاز بود که به تبع نیاز، رافع نیاز مطرح شد که انسان به جهت نیاز خود با خدا مرتبط می‌شود و شدت نیاز او شدت ارتباط ایجاد می‌کند و در رفع نیاز حقیقتی که در رفع نیاز تأثیر دارد، حال دعا است و دعا رفع نیاز است. بزرگی کلامی دارد، کلام زیبایی است که: انسان به هر چیزی برای رفع نیاز خود توجه می‌کند، هر چیزی که توجه می‌کند، حتی اگر وقتی که به یک لیوان آب تشنه است، توجه او برای رفع عطش به لیوان آب است، این دعا است.

اما ما یک دعای صحیح داریم، یک دعای وهمی داریم. اگر انسان توجه کرد به اینکه این سبب، رفع نیاز او می‌کند و فقط این رفع نیاز را از این سبب دید، این وهم است. زیرا این سبب، عین ربط و بیچارگی است و عین احتیاج است. هر توجهی به هر چیزی، دعا است. هر متوجه الیهی؛ آن چیزی که انسان به او توجه کرده است، مدعو است و انسانی که توجه می‌کند، داعی است.

حال با این نگاه می‌شود فهمید که حقیقتاً آن که خدای ما و مدعو ما است، چه چیزی است. می‌توانیم بفهمیم حاجت‌ها و توجه ما به کجا و به چه چیزی است. ممکن است در حرف انسان بگوید: خدا؛ اما واقعاً طلب حاجت خود را از کجا می‌طلبیم؟. اگر سیری را از غذا دیدیم، مدعو ما غذا است. اگر سیرابی را از آب دیدیم، مدعو ما آب است. اگر اسباب ظاهری را دخیل در رفع حاجات خود دیدیم، آنها مدعو ما هستند. گاهی می‌گوییم، خدا؛ اما خدا در پس پرده‌ها و سبب‌ها و آن عقب‌ها است. اگر گرد و غباری از او زدوده شود، وقت اضطراری به او توجه شود، در غیر این صورت در حالت عادی چهره‌ی مبهمی از مدعو الهی در نظر ما است. اما آن مدعو که روشن و شفاف است، همین اسباب ظاهری است. تمام قرآن و انبیاء آمده‌اند تخطئه کنند که در اسباب متوقف نشویم. آیا اسباب بی‌اثر است؟ خیر، بی اثر نیست، اما توقف در اسباب بد است. اینکه انسان متوقف بشود. این راه عبور است که باید انسان را عبور بدهد. از آن شروع کند، اما در آن متوقف نشود. این عبور اگر منزل شد، انسان بیچاره شده است. انسان در جا زده است. مدعو انسان همان اسبابی که می‌خواند، شده است. پس با این نگاه، ببینید توجه ما به چه چیزی است. آن چیزی که واقعاً در گرفتاری و نیاز سراغ آن می‌رویم، پول ما است؟ جیب ما است؟ اگر اینگونه است، مدعو ما آن است. خدا یعنی آن حقیقتی که انسان در وقت نیاز، به سوی او می‌رود. معبود، مألوه، اله ما خدا است. آن که انسان محتاج به او است باید خدا باید باشد. ببینیم در احتیاج خود به کجا می‌رویم. چه می‌خواهیم. این واقعیت آن است. نه می‌شود خود را فریب بدهیم و نه خدا را.

پس ببینیم در زندگی، هر چیزی که پبش می‌آید، از نظام تربیتی فرزند تا نظام احتیاجات بدنی تا تمام اجتماعی و کشور و مشکلات و سختی‌ها و جهان و فرج و به بیان ساده‌تر، اینکه به تعبیر موسای کلیم، عَلَفَ شَاتِكَ وَ مِلْحَ عَجِينِكَ [1]؛ از علفی که برای گوسفند خود می‌خواست تا نمکی که برای سفره و غذا می‌خواست، به کجا می‌رویم. کوچک و بزرگ هم ندارد. آن جایی که انسان می‌رود، آن خدا  است. پس ببینیم خداهای ما چه چیزی است. اگر ما گاهی قوم بنی اسرائیل را تخطئه می کنیم که وقتی خدای مشهودی دیدند، گفتند: اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ [2]؛ به موسی گفتند: موسی، یک چیزی شبیه خدای دیدنی که آنها دارند، برای ما قرار بده. خدایی که تو می‌گویی، ما نمی‌بینیم. اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا؛ الهی که ما آن را ببینیم. گاهی ما به سخره می‌گیریم که آنها یک چنین حرفی زده‌اند. اما آیا خود ما اینگونه نیستیم؟ الهی که ما به آن توجه داریم، آن جایی که نیاز برای ما از کوچک تا بزرگ ایجاد می‌شود، توجه ما را به خود جلب می‌کند، اگر همین مدعوهایی باشد که می‌بینیم و اسبابی باشد که دم دست ما است، پس این خدا است. سِر ما، همان حرفی را می‌زند که سَر آنها زد. زبان سَر آنها گفت: اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا. سِر ما هم می‌گوید: اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ.

این یک مشکل عظیمی است که گرفتار آن هستیم. طلبه بیدار شده است و نیاز را فهمیده است. دنبال این است که رفع نیاز را فقط از خدا ببیند. این بیداری در وجود طلبه می‌خواهد محقق شود و سپس این آتش را به بقیه هم بزند. این آتش است. یک آتشی است که همه مدعوهای دیگر را می‌خواهد بسوزاند. اما بسیار سخت است و به این سادگی نیست. اگر خاطر شما باشد، در جلسه گذشته، یک جمله‌ای از یک دعا از امام صادق(علیه السلام)را خواندیم که: خدایا من غیر از تو کجا بروم؟ جای دیگری ندارم.

یک فراز دیگری: إِلهِی کیفَ أَدْعُوک وَ أَنَا أَنَا؟ وَکیفَ أَقْطَعُ رَجائِی مِنْک وَ أَنْتَ أَنْتَ؟[3]؛

اینجا یأس راه ندارد. من عین نیاز و فقر و بیچاره هستم، پس چگونه نخوانم؟ کار من دائم خواستن است. تو (خدا) هم که عین غنا هستی. پس یک طرف نیاز و یک طرف غنا، کیفَ أَدْعُوک وَ أَنَا أَنَا؟؛ اما من خجالت می‌کشم. با این بیچارگی و بدبختی چگونه؟ أَيْنَ التُّرابُ وَرَبّ الأَرْبابِ.

در دعای دیگری از امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید:  سَجَدَ وَجْهِيَ اَلذَّلِيلُ لِوَجْهِكَ اَلْعَزِيزِ [4]؛

یکی از شراط داعی که توضیح دادیم، عبودیت بود. این بخش ذیل عبودیت است. سَجَدَ وَجْهِيَ اَلذَّلِيلُ لِوَجْهِكَ اَلْعَزِيزِ، فقط صورت نیست، وجه انسان حقیقت انسان است. می‌گوید: سَجَدَ وَجْهِيَ، این حقیقت من که ذلیل و بیچاره و فقر است، لِوَجْهِكَ اَلْعَزِيزِ، تو (خدا) در حقیقت عزیز و باعزت هستی. عزیز یعنی آن مقتدری که هیچ رخنه‌ای در اقتدار او نیست. ما گاهی قدرت داریم، اما رخنه در قدرت ما هست. یک قدرت بالاتر که بیاید کنار می‌کشیم. یا نقطه کور و نقطه ضعف داریم. اما آن عزیزی است که حقیقت عزت است و هیچ نقطه ضعفی ندارد. می‌گوید: من با تمام ذلت خود در مقابل تمام عزت تو (خدا) سجده می‌کنم و خاضع هستم. اگر تمام ذلت انسان در مقابل تمام عزت خدا قرار گرفت، انسان به عزت الهی معتز و عزیز می‌شود. به عزت الهی، عزیز می‌شود. اما اگر عزت را به دیگران ارائه داد، این بیچارگی می‌شود.

در ادامه می‌گوید: سَجَدَ وَجْهِيَ اَلْبَالِي لِوَجْهِكَ لدَّائِمِ؛

هر صفت کمالی الهی در مقابل یک صفت نقص من. اصلاً آن صفت کمالی الهی، رافع نقص من است. وجه من بالی و پوسیدنی است، نافد و از بین رفتنی است. ما بیچاره و هالک و نافد و از بین رفتنی و پوسیدنی و بالی هستیم، اما تو دائم هستی. اگر این بالی و نافد و هالک به دائم گره خورد، این وجه، دائم می‌شود. در آن صورت می‌شود: كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ [5]. مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ [6]. این آیه به این معنا نیست که خدایا من از بین می‌روم و تو هستی. می‌گوید که خدایا من تا من هستم بیچاره و از بین رفتنی هستم. تو تا تو هستی باقی و دائم هستی. اگر منی که من هستم، خود را تو گره بزنم، دائم و باقی می‌شوم. یعنی اگر انسان خود را به دائم گره زد، باقی می‌شود. من به تنهایی بیچاره و هالک و نافد هستم. مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ؛ نافد و تمام شدنی است. وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ؛ آن دوام دارد. اما اگر مَا عِنْدَكُمْ به وَمَا عِنْدَ اللَّهِ گره خورد، باقی می‌شود، الهی می‌شود. به تعبیر امام (رحمه اللّه علیه) انبیاء آمدند همه دنیا را الهی کنند. همه آن نافد و فانی را باقی کنند. یعنی اگر هر چیزی، حتی نفس کشیدن به خدا گره خورد، این نفس کشیدن باقی می‌شود. ما در حوزه آمده‌ایم این مطلب را در وجود خود ملکه کنیم. آتشی شویم و در میان مردم برویم و این آتش به جان مردم بیفتد که این آتش مردم را از این فانی نجات بدهد. وجه فانی را آتش بزنیم و وجه باقی باقی بماند. ابراهیم خلیل(علیه السلام) که در آتش افتاد، باقی شد. وجه فانی برای او نماند و وجه باقی شد. زیرا خدا او را نجات داد. آنچه را تو انداختی ما برداشتیم. تمام انانیت ابراهیم افتاد و خدا برداشت.

در ادامه دعا می‌خوانیم: سَجَدَ وَجْهِيَ اَلْفَقِيرُ لِوَجْهِكَ اَلْغَنِيِّ اَلْكَبِيرِ؛

امام سجاد(علیه السلام) می‌فرماید: كَيْفَ يَسْتَغْنِي اَلْعَبْدُ عَنْ رَبِّهِ [7]؛

ما گاهی كَيْفَ  را به راحتی می‌گوییم که عبد از رب چگونه بی‌نیاز می‌شود؟ اما امام سجاد(علیه السلام) می‌بیند که امکان ندارد. ما می‌گوییم که نباید اینگونه باشد. اما امام می‌گوید که اصلاً اینگونه نیست و نباید باشد. كَيْفَ يَسْتَغْنِي اَلْعَبْدُ عَنْ رَبِّهِ. مگر امکان دارد عبدی عبد باشد، جدای از عبد باشد؟ امکان ندارد.

كَيْفَ يَسْتَغْنِي اَلْعَبْدُ عَنْ رَبِّهِ، سَيِّدِي لَمْ أَزْدَدْ إِلَيْكَ إِلَّا فَقْراً؛

خدایا هرچه به من می‌دهی، هر من جلو می‌آیم. لَمْ أَزْدَدْ إِلَيْكَ إِلَّا فَقْراً. به تو محتاج‌تر می‌شوم. محتاج تر شدن به خدا خوب است. انسانی که به خدا محتاج‌تر می‌شود، یعنی بهره‌مندتر است. لذا پیامبر اکرم(صلی اللّه علیه و اله و سلم) محتاج‌ترین به خدا است. به تعبیر دقت کنید: سَيِّدِي لَمْ أَزْدَدْ إِلَيْكَ إِلَّا فَقْراً. هر چه در حقیقت به من بدهی، دارایی من که بیشتر شود، احتیاج من به تو بیشتر می‌شود. زیرا دارایی مربوط به من نیست، مربوط به تو است. مثل یک بنده‌ای که نزد مولا است. مولا به او خانه می‌دهد، زن می‌دهد، لوازم زندگی می‌دهد. هر چه به او می‌دهد، احتیاج او به مولا بیشتر می‌شود. آیا ما اینگونه احساس می‌کنیم؟ علم ما اگر یک لحظه بیشتر شد، احساس فقر بیشتر به خدا داریم؟ اگر این دعوای انتخابات، دعوای خدا بود، رفتن در مجلس با این مشکلاتی که برای مردم ایجاد می‌کند، اگر این رفتن برای خدا بود، باید حال آنها به گونه‌ای باشد که لَمْ أَزْدَدْ إِلَيْكَ إِلَّا فَقْراً باشد. اگر ببینند نزاع باعث می‌شود مردم از یک سو در حیرت بیفتند و از سوی دیگر دشمن خوشحال بشود و نفاق داخلی از سوی دیگری خوشحال بشود. بر فرض که فردی صالح‌تر هم هست، اما می‌بیند امر دارد که صالح‌تر برود یا صالح برود. اما دشمن ناامید شود، اما با قوت برود. اگر اینگونه بود که دعوا راه نمی‌افتاد. بر فرض که صالح‌تر است، اما اگر امر صالح‌تر این باشد که بماند. با ماندن او یک غیر صالح برود، زیرا اختلاف باعث می‌شود یک غیر صالح برود.

وَ لَا تَزْدَدْ عَنِّي إِلَّا غِنًى؛

تو (خدا) هم هر چه به من می‌دهی، غنای تو بیشتر می‌شود. من هر چه می‌گیرم، فقر من بیشتر می‌شود. اما این فقر، فقر ممدوح است. فقر دارائی است، نه فقر نداری. زیرا فقر ارتباط با نامتناهی است. انسان هر چه خدا به او می‌دهد، با نامتناهی مرتبط‌تر می‌شود. وقتی با نامتناهی مرتبط‌تر می شود، نامتناهی‌‌تر می‌شود. اما خدایا، تو هر چه به من می‌دهی، غنای تو بیشتر می‌شود. وَ لَا تَزْدَدْ عَنِّي إِلَّا غِنًى. شعر زیبایی است:

خدا آیت اللّه بهجت را رحمت کند. ایشان فرمود: در مقابل اوامر الهی مثل یک پر باشید. پر نسیمی که می‌آید، در جهت نسیم تکان می‌خورد؛ حتی یک نسیم کم. در مقابل این نسیم، پر عکس العمل دارد، پر سبک است و چیزی از خود ندارد. مقاومت ندارد. اینجا می‌گوید:

پر کاهم در مصاف تند باد                        خود ندانم در کجا خواهم فتاد

تندباد اوامر تو (خدا) است. من هیچ مقاومتی در مقابل اوامر تو ندارم. پر کاه هستم. آیا ما هم اینگونه هستیم یا عایق داریم؟ من عبد هستم. برای خودم سرنوشت تعیین نمی‌کنم. خود را در مسیر باد اوامر الهی قرار می‌دهم که هر کجا خواست من را ببرد.

         پیش چوگان‌های حکم کان فکان                  می‌دویم اندر ماکن و لامکان

چوگان یعنی او ضربه می‌زند، لحظه به لحظه و آن به آن؛ اگر می‌خواهد ببرد، ببرد. اگر می‌خواهد بگذارد، بگذارد. اگر می‌خواهد بگیرد، بگیرد. اگر انسان به اینجا رسید که او (خدا) اَبَر است به ما و مهربان‌تر و نیکوتر از پدر و مادر مهربان به ما است، اگر این باور شد، هر کاری با آدم می‌کند، آدم خوشحال می‌شود. اما بسیار سخت است.

اگر این رابطه را انسان به عنوان فقر وجودی در دعا ببیند که یکی از شرایط داعی، فقر بود، عبودیت بود، این عبودیت و فقر را ببیند، عین غنا است. ما عادت کردیم فقر را ذلت را در برابر دیگران می‌بینیم، اما فقر و عبودیت نسبت به درگاه الهی عین عزت است. در مقابل همه هستی است. البته خدای سبحان فوق تدبیر همه تدبیرهای ما است. ما ممکن است روی انانیت‌ها و نفسانیت‌های خود به هر دلیل مقاومت کنیم و آن وحدتی را که خدای سبحان خواسته است، به هر دلیلی محقق نکنیم. اما تدبیر خدا فوق تدبیر همه ما است. بلد است به هر نحوی شده با لطف خفی و جلی خود عزت را برای این کشور حفظ کند. دوست و دشمن هر چه سعی کنند این کشور را از بین ببرند، تقدیر خدای سبحان فوق تقدیر همه ما است. اما روسیاهی برای ما می‌ماند که کوتاهی کردیم.

إلهی، كَفى لي عِزّا أن أكُونَ لكَ عَبدا، و كَفى بي فَخرا أن تكونَ لي رَبّا [8] ؛

كَفى لي عِزّا؛ این بالاترین عزت برای من است. أن تكونَ لي رَبّا؛ که تو خدای من باشی. اگر تو خدای من باشی و من هر نیازی دارم به سمت تو بیایم، این بالاترین عزت است. و كَفى بي فَخرا؛ این بالاترین افتخار من است. أن أكُونَ لكَ عَبدا؛ من عبد تو باشم. كَفى لي عِزّا؛ یعنی هر کجا مشکلی پیش می‌آید، به درب خانه تو می‌آیم. تو رب من هستی. كَفى بي فَخرا؛ یعنی تا بیچارگی احساس می‌کنم، چون عبد تو هستم و تکفل عبد برعهده رب است. پس آن طرف، عزت است که تو رب من هستی. این طرف هم، فخر است که من عبد تو هستم. مثل این است که در کوچه و خیابان فریاد بزنم که من عبد و بیچاره و ذلیل درگاه خدا هستم. اگر وجود انسان در اجتماع اینگونه شد که هر که با او محشور می‌شد می‌دید که او عبد و ذلیل خدا است. این افتخار را پنهان نمی‌کند. اگر این در وجود ایجاد شود که خدایا من بیچاره و ذلیل تو هستم. در آن صورت عزت پیدا می‌کند. مگر می‌شود فخر بودن عزت شود؟. مگر می‌شود ذلت فخر باشد؟. ذلت این درگاه فخر است. به این دلیل که ما گردن‌کشی و انانیت‌های خود را فخر می‌بینیم، خود را به هر شکلی به دیگران جلوه بدهیم، با هر عنوانی: علم، ثروت، ماشین، لباس، هر که با هر چه دارد فخر می‌فروشد. یاد نگرفتیم یک نوع فخر دیگری هم هست که ذلیل بودن در درگاه الهی فخر می‌شود. با همه وجود و عمل و دارایی و ذات و صفات و علم و لباس و خانه، كَفى بي فَخرا أن أكُونَ لكَ عَبدا؛ خدایا من امانت‌دار هستم. همه اینها را به من امانت دادی، امانت دادن که فخر فروختن ندارد. فردی که صندوق‌دار است به پولی که به او می‌دهند، چه احساسی دارد؟ روزی که پول بیشتری به او داده‌اند با روزی که پول کمتری داده‌اند برای او فرق می‌کند؟ خیر، زیرا این پول برای او نیست، امانت‌دار است. البته روزی که پول بیشتری می‌دهند، حسا‌برسی آن سخت‌تر هم هست. وقتی امانت‌دار باشیم، فخر ندارد. آدم باید این شعار را بنویسد و دائم با آن مراقبه داشته باشد:

إِلَهِي كَفَى بِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً وَ كَفَى بِي فَخْراً أَنْ تَكُونَ لِي رَبّاً إِلَهِي أَنْتَ لِي كَمَا أُحِبُّ فَوَفِّقْنِي لِمَا تُحِبُّ ؛ خدایا تو آنگونه هستی که من دوست دارم. یعنی خدای عزیز مقتدر غنی جواد… همه خصوصیات خوب را تو داری. هر چه من دوست دارم تو داری. دوست دارم بگویم که خدای من غنی است؛ تو هستی. دوست دارم بگویم که خدای من مهربان‌ترین است؛ تو هستی. دوست دارم بگویم که خدای من کریم‌ترین است؛ تو هستی.

إِلَهِی !أَنْت کمَا أُحبُّ فَاجْعَلْنِی کمَا تُحِبُّ [9]؛ آنگونه هستی که من دوست دارم. تو هم مرا به گونه‌ای قرار بده که تو دوست داری. تو دوست داری من بنده خوبی باشم، شاکر باشم، راضی باشم. پس، فَاجْعَلْنِی، قرار بده من را آن شکل که دوست داری. تو آن شکل هستی که من دوست دارم، پس من را آن شکل قرار بده که تو دوست داری.

موسی کلیم به خدای سبحان عرض کرد: خدایا بنده چه زمانی مقام رضا پیدا می‌کند؟ چه زمان این حال برای او ایجاد می‌شود؟ خطاب کرد: موسی، هر زمان از من راضی شد، مقام رضا یعنی آن موطن رضا برای او ایجاد می‌شود. پس ببین چقدر از ما راضی هستی، به همان اندازه به مقام رضا رسیده‌ای. لذا راضی بودن از خدا، مقام رضا و کمال انسانی است. ان‌شاءاللّه خدا ما را به مقام رضا برساند.

لا يُبالِي كيفَ أصبَحَ، بِعُسرٍ أم بِيُسرٍ [10]؛ یکی از خصوصیاتی که خدا به اهل رضا می‌دهد این است که آن بندگان خاص خود را به او نشان می‌دهد. یکی از خصوصیات آن حدیث معراجی است که باب ارتباط با بندگان خاص خود را به آنها نشان می‌دهد. گاهی بندگان خاص خداوند سبحان در دسترس ما هستند، اما به این دلیل که نمی‌بینیم، ارتباط نداریم. امام زمان(عجل اللّه تعالی فرجه شریف) هم یکی از بندگاه خاص خدا است. خدا رابطه را ایجاد می‌کند، انسان مرتبط می‌شود. خدا می‌گوید که باب ارتباط با بندگان خاص خودم را بر آنها باز می‌کنم. ما خیلی از دست می‌دهیم. از او همه ناز است و غرور است و تکبر، کبریایی مربوط او است.

من نازعنی؛ اگر کسی با خدا نزاع کند و بخواهد خود در کبریایی و عظمت جلوه بدهد، بیچاره می‌شود. زیرا با خدا به منازعه پرداخته است. زیرا اَلْكِبْرِيَاءُ رِدَائِي وَ اَلْعَظَمَةُ إِزَارِي، این مخصوص خدا است. یعنی انسان در درگاه الهی باید بیچاره باشد و او در حقیقت کبریایی دارد. اگر انسان خواست به دیگران کبریایی کند و فخر فروشی کند، منزاعه در کبریایی رب کرده است، لذا می‌گوید که با من به منازعه پرداخته است.

   از او همه ناز است و غرور است و تکبر         از ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است

آن که از او ستوده است، کبریایی است. وقتی به کبریایی است، در مقابل کفر، یَتَکَبَّرون. تکبر پیدا می‌کنند وعزت پیدا می‌کنند، أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ [11]، در مقابل کافر عزت پیدا می‌کند و ذلت پیدا می‌کند در مقابل مؤمن، زیرا مؤمن وصل به خدا است.

این خلاصه‌ای از مقام عبودیت رب بود.

نکته دوم این بود که باور به قدرت حق داشته باشد. خلاصه می‌گویم تا یک نکته دیگر را هم بتوانم بگویم.

بتواند قدرت حق پیدا کند و بداند که:

فَمَنْ حَاوَلَ سَدَّ خَلَّتِهِ مِنْ عِنْدِكَ؛ اگر کسی نیاز خود را پیش خدا آورد،

وَ رَامَ صَرْفَ اَلْفَقْرِ عَنْ نَفْسِهِ بِکَ؛ اگر همه فقر خود را منصرف کرد و به سوی تو (خدا) آورد،

فَقَدْ طَلَبَ حَاجَتَهُ فِي مَظَانِّهَا؛ حاجت را در جایی برده است که قطعاً برآورده می‌شود.

وَ أَتَى طَلِبَتَهُ مِنْ وَجْهِهَا[12]؛ در جای خودش برده است و درست رفته است و راه را پیدا کرده است. پس وقتی حاجت پیدا کرد و به آنجا رفت، نه اینکه راه به جایی نداشته باشد و مجبور شود به آنجا برود. از ابتدا به آنجا رفت نه از باب ناچاری. لذا می‌گوید: کسی که اینگونه باشد، خدای سبحان می‌بیند این صدا آشنا است و اجابت قطعی است. اما اگر صدا ناآشنا باشد، می‌پرسند که تا به حال کجا بوده است. چرا الان یاد ما کرده است.

نه اینکه خدا بخواهد انتقام بگیرد که چرا دیر آمده‌ای، بلکه این هم هدایت‌گری الهی است.

سپس امام سجاد(علیه السلام) می‌فرماید:

سُبْحَانَ رَبِّي كَيْفَ يَسْأَلُ مُحْتَاجٌ مُحْتَاجاً؛ چگونه می‌شود یک محتاج درب خانه یک محتاج دیگر برود. امام سجاد(علیه السلام) باور نمی‌کند که یک محتاج درب خانه یک محتاج دیگر برود. امثال ما را ندیده است که همه جا می‌رویم. گاهی سراغ یک درهم و دینار خشک  بی‌جان هم می‌رویم و تا آن را می‌بینیم، زنده می‌شویم. احساس می‌کنیم همه حاجات ما با آن مرتفع است.

كَيْفَ يَسْأَلُ مُحْتَاجٌ مُحْتَاجاً وَ أَنَّى يَرْغَبُ مُعْدِمٌ إِلَى مُعْدِمٍ؛ کسی که محتاج و فناپذیر است به درب خانه یک فناپذیر دیگر برود؟! از او بقا می‌خواهد؟! او که خودش فناپذیر است به سراغ یک فناپذیر دیگر برود؟!

چگونه می‌گوییم که شیعه امام سجاد(علیه السلام) هستیم؟ او اساس انسان شناسی الهی را نشان می‌دهد که انسان از منظر الهی کسی است که اصلاً نیاز او به غیر نیست، فقط به خدا است. رابطه و درخواست او از غیر نیست، فقط از خدا است. اگر سراغ غیر می‌رود به امر الهی می‌رود. می‌گوید: چون خدا گفته است برو، من می‌روم. اگر می‌گوید که لیوان آب را بخور که سیراب شوی. به امر او بر می‌دارد، سیرابی را از آب نمی‌بیند.

جلسه گذشته گفته شد اجابت از اسباب در حد اسباب است. اما اگر اجابت را از خداوند دید، اجابت در حد خدا است. انسان چقدر خسارت می‌بیند که اجابت را از اسباب ببیند به جای اینکه از خدا ببیند. چقدر تفاوت دارد؟! چقدر خسارت می‌بینیم که اجابت از خدا را قید بزنیم و محدود کنیم تا از جانب اسباب ببینیم. هر اجابتی برای ما، از نفس کشیدن تا مراتب کمال بالا، هر چه محقق می‌شود، اگر از جانب خدا دیدیم، مرتط با نامتناهی می‌شود. همین اجابت را اگر از اسباب دیدیم، در حد سبب می‌شود و بیشتر نیست. این خیلی ضرر و زیان برای ما است که معامله خاصه نیست که انسان با اسباب معامله داشته باشد، چقدر خسران دارد؟

سپس حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) می‌فرماید:

لاَ يَسْتَغْنِي أَحَدٌ إِلاَّ بِفَضْلِ مَا لَدَيْهِ[13]؛ کسی بی‌نیاز نمی‌شود مگر با خدا. بی نیازی با دیگران امکان پذیر نیست، بی نیازی با خدا امکان پذیر است. لاَ يَسْتَغْنِي أَحَدٌ إِلاَّ بِفَضْلِ مَا لَدَيْهِ؛ او دیگر در نزد خدا است.

امام سجاد (علیه السلام): لَیسَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ إِلَّا مَا قَضَیتَ [14]؛ برای ما نیست الا آنچه قضای تو در آن است. فکر کنیم از جای دیگری خبری است، نیست. اگر انسان از جای دیگری بگیرد، بیچارگی است. نمی‌داند که به او ضرر می‌رساند و او را از بین می‌برد. همان است، اما آنچه از جانب خدا می‌رسد، فرد را بالا می‌برد، خیر است. اگر از جانب غیر آمده باشد ممکن است به ظاهر زندگی را سامان بدهد، اما از جای دیگری به فرد ضربه می‌زند و حقیقت او را نگه می‌دارد. آن که از جانب خدا می‌آید، فرد را بالا می ریدو آن که از جانب غیر می آید، فرد را پایین می‌برد. لذا این ضرر است و آن سود است. لَیسَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ إِلَّا مَا قَضَیتَ وَ لَا مِنَ الْخَیرِ إِلَّا مَا أَعْطَیتَ.

در آستان جانان گر سر توان نهادن        گلبانگ سربلندی برآسمان توان زد

که سجده نماد آن است.

نقل شده است در یکی از جنگ‌ها پیامبر(صلی اللّه علیه و اله و سلم) شرکت کرده بودند. باران تندی گرفت و سیلی آمد و بین پیامبر(صلی اللّه علیه و اله و سلم) و لشگر فاصله افتاد. یکی از افراد دشمن ایشان را در حالی که از یاران خود دور افتاده بود، غافلگیر کرد و شمشیر را به گلوی پیامبر(صلی اللّه علیه و اله و سلم) گرفت و گفت: چه کسی تو را از دست من نجات می‌دهد؟ مَن یُنجیکَ الان؟ تعبیر زیبایی دارد که می‌فرماید: ربّی و رَبّکَ. دشمن شمشیر را بلند کرد که به گلوی پیامبر(صلی اللّه علیه و اله و سلم) بزند، با حرکتی پیامبر(صلی اللّه علیه و اله و سلم) شمشیر را گرفت و به گلوی او گذاشت و فرمود: حال تو را که از دست من نجات می‌دهد. فرد گفت: کرامت تو. او که خدا را قبول نداشت، اما می‌دانست پیامبر(صلی اللّه علیه و اله و سلم)، کریم است. گفت: کرامت تو من را نجات می‌دهد. همین باعث شد پیامبر(صلی اللّه علیه و اله و سلم) او را هلاک نکد و نجات پیدا کرد. در سخت‌ترین لحظات وقتی انسان با خدا ارتباط دارد، ناامید نمی‌شود. ما اگر احساس اضطرار در انتخابات داشته باشیم، باید عرض کنیم: خدایا ما از خواص خود ناامید شدیم که تدبیر الهی داشته باشند، می‌دانیم که قلب آقایمان از سرسختی آنها ناراحت است، اما بالاخره آنها فکر می‌کنند تکلیف خود را ادا می‌کنند. قائده این است که برای خود توجیحاتی دارند. اما خدایا تو کریم هستی، رب هستی، به اعمال کودکانه ما نگاه نکن. دل‌های ما را به سمتی سوق بده که نمایندگانی را انتخاب کنیم که برای این کشور امام زمان(عجل اللّه تعالی فرجه شریف) و اهل بیت(علیهم سلام)، آرزوی دیرینه انبیاء که محقق شده و خون‌های شهیدان که ریخته شده و دل‌های سوخته مادران شهدائی که تحمل کرده‌اند، مقام معظم رهبری که اینگونه اخلاص به خرج می‌دهد، به عزت خودت، به این اخلاص‌ها نگاه کن. سردار دل‌ها و آسمانی ما را که به آن صورت شهید شد نگاه کن و انتخابات ما را هم همانگونه که رهبر فرمودند، عزت و سربلندی دوباره برای ما قرار بده. هر چند ما کوتاهی می‌کنیم. ما اگر بخواهیم با قدم خودمان بیاییم، بیچارگی و تفرقه و شکست می‌شود. اما تو سبب عزت هستی، تو به دل‌های ما و دل‌های مردم ما این را بینداز تا بهترین‌ها را انتخاب کنند. افرادی که بیشتر مورد رضایت تو هستند، انتخاب کنند. تا ان‌شاءاللّه به فرموده رهبر، مجلس عزتمند انتخاب کنیم که در مقابل دشمن عزیز باشد، نه مجلسی که در مقابل بیگانگان فقر و بیچارگی خود را ابراز کنند. مجلسی عزتمند و خدا باور و اهل باور به خدا باشد. پای کار بایستند و برای مردم خدوم باشند و دنبال خدمت به مردم باشند. مردم ما خیلی صبوری کردند. دشمن از صبر مردم ما بیچاره شده است که هر کاری می‌کند مردم علیه نظام برنمی‌خیزند. صبر مردم خدمت متناسبی را می‌طلبد که در خور آنها باشد. رهبر عزیز ما نعمت به این بزرگی و عظمت، این اختلافات ما قطعاً قلب ایشان را به درد می‌آورد. اگر پرده کنار برود و ببینیم با اعمال خود قلب اولیاء الهی را آزار می‌دهیم، حتماً امام زمان(عجل اللّه تعالی فرجه شریف) هم که امام فعال امروز و عصر ما است، هم از افعال ما ناراحت می‌شود؛ اگر عزت نباشد. ان‌شاءاللّه خداوند دل‌های ما را به سمت رضایت خود سوق دهد.

این بحث ادامه‌دار است و دعا بحث بسیار مظلومی است. رابطه با خدا بحث بسیار مظلوی است و جای کار بسیار دارد. همین مقدار که ما مطرح کردیم که دعا سلاح انبیاء است، مگر می‌شود انسان سلاح خود را کنار بگذارد. سلاح مؤمن است، مگر می‌شود انسان اسلحه خود را جدا کند. امیرالمؤمنین(علیه السلام)، رَجُلاً دَعَّاءً بودند [15]، کثیرالدعا بودند. پس، سلاح انبیاء است. عَلَيْكُمْ بِسِلاحِ الْأَنْبِياءِ، فَقيلَ: وَ ما سِلاحُ الْأَنْبِياءِ؟ قالَ عليه السلام: الـدُّعا [16]. بهترین سلاحی که انبیاء داشتند، دعا بوده است؛ رابطه با خدا بوده است. دعا، سلاح مؤمن است و در هر جایی برنده و پیش برنده است. اگر باور کردیم، می‌دانیم که با خدا بالاترین عزت و رشد و هدایت را به انسان عطا می‌شود. دعا کردن توافق با اسباب هستی ایجاد می‌کند. وقتی انسان دعا می‌کند، توافق اسباب در هستی می‌شود. لذا برای انتخابات در این ایام باقی ‌مانده دعا کنید، دعای فردی و جمعی داشته باشیم. بعد از هر نماز دعا کنیم. اگر از صبح تا شب تلاش کنیم، به اندازه آن رابطه حقیقی که انسان با خدا برقرار می‌کند و طلب می‌کند از خدای سبحان مؤثرتر نیست، هر چند نباید از حرکت ایستاد. اما باید دانست که این روح آن است. یکی بدن یکی روح است. باید حرکت کرد، روشنگری کرد، مردم را به سمت بهترین‌ها هدایت کرد. اما در عین حال دعا روح آن است. اگر آن بدن این روح را نداشته باشدا، ثر ندارد. این روح است که آن را زنده می‌کند و نتیجه می‌دهد.

سپس رسول خدا(صلی اللّه علیه و اله و سلم) می‌فرماید: اَلدُّعَاءُ سِلاَحُ اَلْمُؤْمِنِ وَ عَمُودُ اَلدِّينِ وَ نُورُ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضِ [17]؛ دعا نور آسمان‌ها و زمین است، رابطه است. حواسمان باشد خود را با چه مرتبط می‌کنیم. گفتیم که توجه، دعا است. متوجه الیه، مدعو می‌شود. آن که توجه می‌کند، داعی می‌شود. این سه رکن دعا است. حواسمان باشد توجه‌های ما به کجا است. اگر چشم ما به این بود که دیگران چه موقع کار انجام می‌دهند، مدعو ما آنها هستند. این نگاه را داشته باشیم.

روایات زیبایی در این مورد داریم:

إنَّ إبراهِيمَ لَأوّاهٌ حَليمٌ [18].

اَلدُّعَاءُ أَنْفَذُ مِنَ اَلسِّنَانِ اَلْحَدِيدِ [19]؛ نیزه برای پیش بردن و رسیدن به اهداف چقدر مؤثر است، دعا أَنْفَذُ از آن است؛ دعا از آن مؤثرتر است. سلاح هر میدانی را داشته باشی دعا أَنْفَذُ آن است. نفوذ آن بیشتر است.

دعا روح آن حقیقت و بدن است. اگر با این نگاه برویم، هیچ حالی و هیچ کاری در انسان بدون روح محقق نمی شود. لذا این روح همه جا را اشباع می‌کند.

عَلَيكَ بِالدُّعاءِ، فإنَّ فيهِ شِفاءً مِن كُلِّ داءٍ [20]؛ برای هر دردی دوا این است.

امام کاظم (علیه السلام) می‌فرماید:

مَا مِنْ بَلاَءٍ يَنْزِلُ عَلَى عَبْدٍ مُؤْمِنٍ؛ وقتی بلا بر عبد مؤمن نازل می‌شود.

فَيُلْهِمُهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَلدُّعَاءَ؛ وقتی دید که در مشکل حال دعا پیدا کرد، می‌فرماید:

إِلاَّ كَانَ كَشْفُ ذَلِكَ اَلْبَلاَءِ وَشِيكاً؛ معلوم می شود که خدا قصد کرده است این بلا را از او بردارد. اگر دید مشکل آمد، حال دعا پیدا کرد، معلوم می‌شود برداشته شدن مشکل نزدیک شده است.

وَ مَا مِنْ بَلاَءٍ يَنْزِلُ عَلَى عَبْدٍ مُؤْمِنٍ؛ اگر بلائی آمد،

فَيُمْسِكُ عَنِ اَلدُّعَاءِ؛ حال دعا ندارد،

 إِلاَّ كَانَ ذَلِكَ اَلْبَلاَءُ طَوِيلاً؛ معلوم می‌شود قرار است بلا تا مدتی بماند. اگر  این دو قائده و سنت الهی را دانستی،

فَإِذَا نَزَلَ اَلْبَلاَءُ؛ زود به سراغ دعا برو.

فَعَلَيْكُمْ بِالدُّعَاءِ وَ اَلتَّضَرُّعِ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ تا زود برداشته شود. اگر به سراغ دعا نروی بلا مدت زیادی خواهد ماند.

عرض ما این است که حتماً برای بحث انتخابات دعای جدی داشته باشیم. به فرمایش رهبر فقط در سرنوشت چهار سال نیست که اثرگذار است، این چهار سال سنت گذاری و ریل گذاری برای سال‌های دیگر است. خیلی قوانین در آن وضع می‌شود که سال‌های سال باید به آنها عمل شود.

حضرت آیت اللّه بهجت می‌فرمودند: اگر بدانیم که اگر ما سراغ دعا برویم تسریع می‌شود در اجابت، وای بر ما اگر اعتراض بکنند که چرا دعای جدی نکردید، سؤال کنند که چرا شروط اختیاری دعا که دست خودت بود را محقق نکردی؟ سؤال کنند که چرا موانعی که در اختیار خودت بود را برطرف نکردی؟ آن وقت چه جواب بدهیم؟. که دعا اینهمه سرعت اثر داشت و دست من هم بود. فرد دیگری هم مانع نبود. بعضی کارها مثل کمک کردن نیاز به پول دارد. اگر پول داشتید کمک می‌کردید. این نداشتن پول دست شما نیست، اما برای دعا فرد دیگری دخیل نیست. برای دعا، تو هستی و خدا و حال تو.

اگر بسیاری از مانع با این برطرف شود و بسیاری از نتایج با این محقق شود و ما کوتاهی کنیم و بعد از ما سؤال کنند که چرا کندی کردیم، می‌شد با دعا تسریع کنیم و تسریع نکردیم و برکاتی را محروم شدیم، چه جوابی بدهیم؟ اگر دعا کرده بودید، اجابت می‌شد. اگر دعا کرده بودید، تسریع می‌شد. اگر دعا نکردیم، دیگر نمی‌توانیم دیگران را مقصر بدانیم. اینجا هیچ مانعی به جز خود انسان نیست. لذا فرمودند: آن وقت چه جواب بدهیم؟

ایشان فرمودند کتاب ادعیه را در دسترس خود داشته باشید. هرگاه دیدید حال دعا دارید، موکول نکنید به اینکه مثلاً این دعای مسجد سهله است و من در آنجا نیستم. این دعای شب جمعه است و امروز دوشنبه است. این دعای عرفه است و امروز عرفه نیست. او تمام جواب آن است. او کمال دعا است. اما اگر دیدید حال دعا دارید و مثلاً می‌خواهید دعای کمیل بخوانید، حتی اگر شنبه است بخوانید. اگر خواستید دعای مسجد سهله بخوانید و آنجا نبودید، آن دعا را بخوانید. دعا را به زمان خودش موکول نکنید، هر زمان حس آن را داشتید، بخوانید. اگر غیر از این باشد محرومیت اختیاری است.

اگر انسان این باور را داشت، خواهید دید مکتب دعای خدای سبحان که از طریق حضرات معصومین برای ما قرار داده شده است، مکتب یاد دادن نیازهای حقیقی است. دعای معصومین ذخیره‌ای است، سفرنامه حضرات است. زیرا مخاطب در دعای معصومین خدا است. گوینده کسی است که همه معرفت را به خدا دارد، بالاترین معرفت را به خدا دارد، همه عبودیت را در رابطه با خدا دارد. خدا هم خطاب او است. مخاطب کلمات و احادیث معصومین افراد بودند، اما مخاطب دعا در حد معصوم است. زبان دعا زبان اسماء الهی است. زبان حاکمیت خدا است. زبان دیدن خدایی خدا است. این زبان دعا است. لذا وقتی انسان با دعا محشور می‌شود، با خدا محشور است. با اسماء الهی محشور می‌شود. هیچ چیزی مثل دعا، تعبیری که امام از مرحوم شاه آبادی گفته‌اند: دعا قرآن ساعد است؛ جواب قرآن است. یعنی از جانب خدا نازل شده است، دعا و ادعیه‌ای که معصومین دارند، قرآن ساعد است. لذا این قرآن با ادعیه‌ای که از معصومین رسیده است، حتی به ما گفته شده است خواندن این ادعیه و داشتن ادعیه ارتباط انسان با خدا را حشر می‌دهد. به تدریج انس انسان با خدا که زیاد شد، الهی می‌شود.

روایات در این مورد بسیار زیاد و زیبا است.

اُدعُوا اللهَ وَ اَنتُم موقِنونَ بِالاِجابَةِ [21]؛ دعا کنید در حالی که به اجابت یقین دارید. زیرا خدا غنی مطلق است. اگر پیش فردی که ثروتمند و بخشنده بود، می‌دانستید از او بخواهید، می‌دهد. چقدر با یقین از او می‌خواستید که بدهد. از زمانی که قصد می‌کردید به نزد او بروید، می‌گفتید: الحمد اللّه حالا که ما را قبول کرده است، به نزد او برویم. او که دارا است و ما هم محتاج هستیم و او کریم هم هست، همه شرایط مهیا است. پس حاجت ما برآورده شده است. یا قول داده است بزودی کار ما را انجام دهد.

همین مقدار که به اسباب اعتماد دارید، اُدعُوا اللهَ وَ اَنتُم موقِنونَ بِالاِجابَةِ. ان‌شاءاللّه خدای سبحان یقین به اجابت را در وجود ما قرار بدهد. ان‌شاءاللّه شور بیدار شدن طلبگی که با خدا باشد را در رفع نیاز خود باور کنیم و با این باور به تدریج به مردم هم ارتباط با خدا را منتقل کنیم. هر چه مردم به سمت اسباب روی بیاورند، ناامیدی بیشتر می‌شود، زیرا خدای سبحان مردم را دوست دارد. برای اینکه برگردند.

حدیث قدسی است که لأقَطِّعَنَّ أَمَلَ کُلِّ آمِلٍ أمَلَ غَیری [22]؛ وقتی مردم دل به اسباب ببندند، خدا آرزوی آنها را ناامید می‌کند، زیرا آنها را دوست دارد. به این دلیل که اگر بروند و آنجا ماندگار شوند، دیگر برنمی‌گردند. خدا آنها را ناامید می‌کند تا برگردندند. لأقَطِّعَنَّ، با این تأکیدات: «نون» ثقیله و «لام». لأقَطِّعَنَّ؛ أَمَلَ؛ آرزوی، کُلِّ آمِلٍ؛ که أمَلَ غَیری؛ آرزوی او را قطع خواهم کرد. این از رحمت خدا است که انسان دل به حقیر نبندد.

ان شاءاللّه ما باید در حوزه با تمام وجود این موضوع را تمرین و باور کنیم، وقتی وارد جامعه می‌شویم هر چیزی که پیش می‌آید، سنگین‌ترین تهاجمات با این باور مثل پر کاه سبک می‌شود.

خداوند رهبر را سلامتی و عزت بیشتر عطا کند، ایشان در مشکلات عظیمی که برای کشور پیش می‌آید، آرامش کامل دارند. به فرموده ایشان، جریان سال هشتاد و هشت مانند زمانی بود که خداوند به مادر موسی(علیه السلام) فرمود که موسی(علیه السلام) را به آب بینداز ما او را به تو باز می‌گردانیم، إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ [23]. بر قلب آن مادر خدا رابطه و ربط ایجاد کرد و او را برگرداند. این نگاه که رهبر دارند و همه سعی خود را می‌کنند. اما در عین حال خیالشان هم راحت است.

               کارفرمای جهان در کار ما است                   فکر ما در کار ما آزار ما است

[1] بحار الأنوار ،  جلد۹۰ ,  صفحه۳۰۳

[2] سوره اعراف، آیه ۱۳۸

[3] دعای امام سجاد(ع)

[4]   إقبال الأعمال  ,  جلد۱  ,  صفحه۱۸۳

[5] سوره قصص، آیه ۸۸

[6] سوره نحل، آیه ۹۶

[7] دعای امام سجاد(ع) در روز عرفه

[8] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ,  جلد۹۱ ,  صفحه۹۴

[9] مناجات امیرالمؤمنین (ع)

[10] بحار الأنوار  ,  جلد۷۴  ,  صفحه۲۱

[11] سوره مائده، آیه ۵۴

[12] دعای سیزدهم صحیفه سجادیه

[13] بحار الأنوار  ,  جلد۸۷  ,  صفحه۱۴۶

[14] دعای ششم صحیفه سجادیه

[15] روایتی از امام صادق (ع)

[16] مکارم الأخلاق  ,  جلد۱  ,  صفحه۲۷۰

[17] وسائل الشیعة  ,  جلد۷  ,  صفحه۳۸

[18] امام باقر (ع)

[19] الکافي  ,  جلد۲  ,  صفحه۴۶۹

[20] امام صادق (ع)

[21]پیامبر اکرم(ص)

[22] بحارالانوار، ج68، ص 155

[23] سوره قصص، آیه ۷

5 ستاره

100%
2 دیدگاه

4 ستاره

0%
0 دیدگاه

3 ستاره

0%
0 دیدگاه

2 ستاره

0%
0 دیدگاه

1 ستاره

0%
0 دیدگاه

توسط 03 کاربر

مرتب‌سازی بر اساس

  • تصویر آواتار

    محمدحسین صالحی

    جلسه 12 طلبه تراز

    سلام
    چندتا از کاربران در مورد جلسه 12 طلبه تراز پرسیدن که چرا صوتش تو سایت نیست.
    چون موضوعش جلسه بصیرتی سیاسی در مورد انتخابات در آن برهه زمستان سال 1398 بوده، و خارج از موضوع طلبه تراز، در سایت بارگذاری نشده.
    اما دوستانی که میخوان گوش کنن صوتش در کانال ایتای درس اخلاق استاد عابدینی هست:

    https: eitaa.com tarazenghelab 581

    یاعلی

    1402/05/14

    اشتراک‌گذاری در

    آیا مفید بود؟

  • تصویر آواتار

    ۱۱۸

    باعرض سلام و خسته نباشید خدمت شما
    جسارتا جلسه ۱۲ ام طلبه تراز انقلابی نیست؟

    1402/01/26

    اشتراک‌گذاری در

    آیا مفید بود؟

  • تصویر آواتار

    ۱۱۸

    سلام خسته نباشید. جسارتا چرا جلسه ۱۲ام نیست؟

    1402/01/26

    اشتراک‌گذاری در

    آیا مفید بود؟

  • تصویر آواتار

    سعید

    با سلام – لطفا استاد بزگوار مسئله ی جهاد تبیین را هم ،بحث بفرمایند با تشکر.

    1401/06/24

    اشتراک‌گذاری در

    آیا مفید بود؟

    • آیکون فروشگاه ریویوایکس

      مرکز تنظیم و نشر آثار استاد عابدینی

      1401/06/24

      باسلام و احترام
      موضوع سخنرانی دهه اول فاطمیه 1400 استاد عابدینی جهاد تبیین می باشد؛ این لینک رو مشاهده نمایید:
      https://tamhis.ir/lectures/6863

در این مورد یک بازخورد بنویسید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید