بسم الله الرحمن الرحیم
خیر مقدم می گوییم به دوستانی که تشریف آورده اند و سال جدید را با یک عزم راسخی که ما غلبه کردیم بر کرونا ، آغاز کنند.
با اینکه چند جلسه ای است که از حدیث عنوان بصری دور افتاده ایم ، این جلسه نیز می خواهیم در رابطه انگیزه صحبت کنیم تا جلسات بعدی بیشتر به حدیث عنوان بصری بپردازیم.
مصادیق نظام طلبگی
یکی از بحث هایی که در رابطه با بحث طلبگی وجود دارد این است که، مصادیق نظام طلبگی در زمان حضرات معصومین چگونه بوده است و چگونه با این ها برخورد می کردند و حال حضرات در ارتباط با طلبه های آن زمان چگونه بوده است. راویان احادیث ، طلبه های اون موقع بوده اند و خدمت حضرات می رسیدند . مانند: جابر بن یزید جعفی ، محمد بن مسلم. از صبح تا شب نزد حضرت می نشستند و سوال می کردند و غیر از اینکه خودشان سائل بودند و سوال می پرسیدند هر کس نزد حضرت حاضر می شد و سوالی می کرد، اینها یادداشت می کردند و در رابطه با محمد بن مسلم نقل می شود که چهار سال خدمت امام باقر(ع) و امام صادق (ع) بوده اند و در همین دوره پر روایت ترین راوی ایشان بوده است یعنی طلبگی او بسیار قوی بوده است.
کسانی دیگری هم نزد حضرت بوده اند اما می بینید که روایات آنچنانی از آنها نقل نشده است یا اگر هم شده نادر است اما ببیند که چقدر محمد بن مسلم روایت نقل کرده است و همینطور بعضی از راویان دیگر.
پس طلبه ها در بهره مندیشان از درس حضرات خیلی متفاوت بوده اند و به همین مقدار تأثیر گذار بوده اند. اگر به ما می فرمایند که هر کس که یک روایت نقل کند و شیعه ی ما را از تحیّر نجات دهد، خدای سبحان چه معامله ای با او خواهد کرد و برای او چه مقاماتی قرار خواهد داد. کسی را که در یک جا یا یک بن بست یا حیرت قرار گرفته است، دستش را گرفته و او را یک قدم جلو بیاورد و او را از حیرت خارج کرده باشد.
حالا ببیند کسی که این همه روایت داشته باشد، این همه آثار داشته باشد، تعدادی زیادی حیرت را از عالمان رفع می کند. این روایات دست عالمان را پر کرده است، ببیند چه آثاری برای او ایجاد می کند. برای نمونه، یک نمونه از رفتارات حضرات نسبت به شاگردانشان را برایتان نقل می کنم تا ببیند چقدر مهربان بوده اند در همان روایتی که نقل کرده ام.
تعلّم و جزاء آن
«مَن تَعَلَّمَ مَسألةً واحِدَةً قَلَّدَهُ اللّهُ يَومَ القيامةِ ألف قلادة من النور»[1] یک مسئله را به کسی یاد بدهد، خدای سبحان هزار گردن بندی از نور برای او قرار می دهد، گردنبند نوری این نیست که زینت باشد بلکه یعنی نور از وجود او متساطع می شود، همچنان که در قرآن کریم می فرماید «يَسْعَىٰ نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ»[2] نور آنهاست، دیگر در آنجا نور خورشید وجود ندارد بلکه نور به چی قائم است، اگر کسی گردنبد های نوری می دهد بخاطر اینکه یک مسئله به او یاد داده است، بخاطر این است که علم نور است. یک کسی که علم یاد داد یعنی حقیقت نور را ایجاد کرده است به همین خاطر خداوند در قبال یک مسئله یاد دادن، هزار گردنبند نوری برای او قرار می دهد «و غفر له ألف ذنب و هيّأ له مدينة من ذهب، و كتب له بكلّ شعرة على جسده حجة (و عمره)» [3] برای هر مویی که در بدنش باشد، برای او حج قرار می دهد، چون وجود او نوری شده است یعنی حتی مویی که بر تن او می روید، نازله ی این مرتبه ی علم اوست. ببینید عالم بدنش هم بدن نوری است. نگاه نکنید که مثل بقیه ی انسان هم مریض می شود و می میرد. وقتی کسی وجودش نوری شد، اثرش این است که تمام نشست و برخاستش هم نور شده و اثر علم در آن است و دیگران از آن استفاده می کنند. به همین خاطر وقتی که سر سفره ای می نشیند و بلند می شود، بقیه بهره مند می شوند از این برخاستن، حتی بدون اینکه کلامی رد و بدل بشود. علم اینگونه در وجود انسان نورانیت ایجاد می کند و اثر می گذارد. این روایت را تتفلی بود.
روایت علی بن مهزیار
روایتی که می خواهم در محضرش باشیم از علی بن مهزیار است. روایت معروفی است که می فرماید علی بن مهزیار پس از بیست حجّ نرسیدن خدمت امام زمان (عج)، سال بیست و یکم دیگر نمیخواست برود و به خود گفت دیگر نمی شود امام را در غیبت صغری دید. خطاب به او آمد که علی بن مهزیار امسال هم بیا، در آخرین لحظات راه افتاد و در آخرین لحظات حجّش بود و در حال برگشت بود که واسطه ای آمد و گفت حضرت (عج) تو را خواسته است. این نشان می دهد که با اینکه بیست سال با یک اشتیاق حجّ رفته است، حساب کنید اگر حدود سال 260 باشد که امامت حضرت ولی عصر(عج) باشد، تا 280 زنده بوده است اما این علی بن مهزیار که داریم ما می خوانیم از شاگردان امام جواد(علیه السلام) و امام هادی و امام حسن عسکری(علیهم السلام) بوده است. نقل می کنند که سال 254 ، یک سال قبل از تولد امام زمان(عج) از دنیا رفته است، حالا بعضی می گویند که یکی از اینها علی بن مهزیار است یا علی بن ابراهیم بن مهزیار است یعنی پسر برادرش است. حالا این دعوا هم وجود دارد، گفته ایم که در ذهنتان باشد.
در رابطه با علی بن مهزیار، امام جواد(ع) نوشته اند. می خواهم دو ، سه تا از این نامه ها را برای دوستان بخوانم که ببیند امام جواد(ع) با یارانش چگونه برخورد می کردند. یکی از آن نامه ها در جواب سوالی است که علی بن مهزیار پرسیده است. دارد که حسن بن شمّون نقل می کند که نامه را که برای علی بن مهزیار بردم و خواندم، قرأتُ هذه الرسالبة الی علی بن مهزیار عن ابی جعفر ثاني بخطّه»[4]، معلوم می شود که حسن بن شمّون نامه را گرفته بوده و نزد امام برده بوده و جواب را به علی بن مهزیار رسانده و در حال قرائت آن است. «بخطّه» در آخر نامه می نوشتند به این معنا که من این نامه را به خط خودم برایت نوشتم. این خودش یک افتخار ویژه بود، چون حضرت کاتب داشتند و حضرت می گفتند و آنها می نوشتند اما وقتی جایی حضرت گفته اند بخطه این ویژگی است و اکرام ویژه ای در آن دوره بوده است.
متن نامه امام جواد به علی بن مهزیار
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم ، یا علیّ ، أحسن اللَّه جزاک ، وأسکنک جنّته ، ومنعک من الخزی فی الدنیا والآخره ، وَ حشرک اللَّه معنا . یا علیّ ، قد بلَوتک و خیّرتک فی النصیحه و الطاعه و الخدمه و التوقیر و القیام بما یجب علیک ، فلو قلت : إنّی لم أر مثلک لرجوت أن أکون صادقاً ، فجزاک اللَّه جنّات الفردوس نزلاً . فما خفی علیّ مقامک و لاخدمتک فی الحرّ والبرد فی اللیل والنهار ، فأسأل اللَّه إذا جمع الخلائق للقیامه أن یحبوک برحمه تغتبط بها ، إنّه سمیع الدعاء.» [5]
بیان نامه
یا علی بن مهزیار خداوند تو را بهترین جزاء را بدهد و در بهشتش ساکن بکند و از رسوایی و خاری در دنیا و آخرت تو را نجات بدهد، (اینها مهم است اما فعلا محل بحث ما نیست)، تو را با ما حشر بکند. یک موقعی است که ما می خواهیم با حضرات محشور بشویم، این دعای دائم ماست که زیر سایه ی حضرات باشیم و با آنها محشور بشویم. اما در اینجا حضرت می فرماید که «وَ حَشَرکَ اللَّهُ معنا»، دعای امام قطعا مستجاب است، چون از مشهودش می بیند و دعا می کند. تعارف ندارد. اگر اینجا امام می فرماید « وحشرک اللَّه معنا» «معي» هم نه بلکه «معنا» ؛ «قد بلَوتک» من تو را خیلی امتحان کردم «وَ خَیَّرتُکَ» و تو را انتخاب کردم، یک رعیت مثل من و شماست ، تازه علی بن مهزیار و پدرش ، هر دو مسیحی بودند، و بعدا که وارد مدینه شدند، مسلمان شدند، یک مسیحی که بعدا مسلمان شده به این مقام می رسد « وَ حشرک اللَّه معنا . یا علیّ ، قد بلَوتک و خیّرتک فی النصیحه والطاعه والخدمه والتوقیر والقیام » برای خیر خواهی تو را انتخاب کردم ، در همه ی جهات تو خوبی، در خدمت، خادم بودن کامل و خوبی ، در وقار خوبی، در قیام و آنچه که وظیفه ی توست خوبی، در طاعت ….، شهادت امام است، این خیلی است.هر چی بر تو واجب بوده انجام دادی و در هیچی کوتاهی نکرده ای، خیلی تعریف بالایی است.« فلو قلت : إنّی لم أر مثلک لرجوت أن أکون صادقاً ، فجزاک اللَّه جنّات الفردوس نزلاً»[6] اگر بگویم که مثل تو را ندیده ام، اینقدر که در تمام جهات خوب هستی، درست گفته ام. این همه شیعه ، این همه شاگرد ، این همه آدم های بزرگ در آن زمان بوده است چون بعداز امام رضا(علیه السلام) بوده است و امام رضا (ع) یک سلطه ای پیدا کرده بودند، به عنوان ولیعهدی که بودند، یک سیطره ای ایجاد شده بود، دیگه مثل قبل قدرت نداشتند. لذا شیعیان زیادی بودند. اسامیشان در رجال وجود دارد که همگی از شاگردان و آدم های با افتخار بوده اند، بین همه ی اینها می فرمایند، اگر من بگم «: إنّی لم أر مثلک لرجوت أن أکون صادقاً» اگر بگم مثل تو ندیده ام ، درست گفته ام. امام این حرف را می زد، یک موقع منم ، در جواب می گوییم تو نمی شناسی که می گویی اما امام وقتی می گوید فرق دارد، او احاطه و اشراف به همه دارد، عمل هر کسی اولین لحظه بر امام عرضه می شود. عمل حتی قبل از اینکه بر خود شخص عرضه شود، بر امام عرضه می شود. امام بر زیر و بم ، باطن و ظاهر، خفی و آشکار عالم است و همه ی وجود او اطلاع دارد. بعد امام که این احوالات را دارد، در حال شهادت دادن به این شکل است به جای اینکه ما تقاضا کنیم و بگوییم که به ما بدید ، امام می فرماید که شما این ها را دارید. از کجا به اینجا رسید!! آسمان که دهن باز نکرد که این بیفتد، بلکه این شخص نیز رعیت و مسیحی هم بوده است که مسلمان شده است ولی بعداز اسلامش کوشا پای شاگردی و خدمت و طاعت و اطاعت وایساد. با این جور وایسادن ، شخصی شد که اینگونه امام از او تعریف می کند. «فجزاک اللَّه جنّات الفردوس نُزلاً»[7] ، خدای سبحان به تو جنات فردوس را نُزُل قرار بدهد. «نُزُل» در قرآن و در لفظ، اولین پذیرایی است که از مهمان می کنند، یعنی وقتی کسی می رسد اولین پذیرایی که از او می شود را «نُزُل» می گویند. به قول لبنانی ها «مقبلات» یعنی پیش غذا و چیز هایی که اول پذیرایی می کنند.
می فرماید: جنات فردوس که به ما در روایات می فرماید اگر تقاضایی داشتید و بهشت را از خداوند می خواستید بهشت فردوس را بخواهید، چون بهشت فردوس بهترین بهشت است. اینجا می فرماید: «فجزاک اللَّه جنّات الفردوس نُزلاً»[8]، جنات فردوس اولین پذیرایی از تو باشد. نشان می دهد مقام آخر او نیست بلکه یکی از مقامات علی بن مهزیار است. بعد می فرماید:«فما خفی علیّ مقامک»[9] چرا این ها را برای تو بیان کردم؟! به این خاطر که هیچ چیز از تو بر من مخفی نیست. آیا این مخصوص علی بن مهزیار است یا همه ؟ قطعا همه ، حالا این خصوصیت در شاگردان دارد یا ندارد؟! ما الان شاگرد هستیم یا نه؟
این جملات امام زمان (عج) را نسبت به خودمان ببینم،:«فما خفی علیّ مقامک»[10] هیچ یک از کار های تو بر من مخفی نیست. امام می فرماید این را به تو می گویم تا بدانی که تمام وجود تو را خفی و علنش را می دانم. :«وَ لاخدمتک فی الحرّ والبرد فی اللیل والنهار»[11] خدمات و خادمی تو نسبت به دین و اهل بیت، بر من مخفی نیست. انقدر انگیزه ات بالا بود نه سرما مانع کار تو بوده و نه گرما مانع بوده است.نمی گویید که حالا تابستان است و درس ها تعطیل است یا زمستان و سرماست و حالش را ندارم از زیر لحاف و اتاق گرم خارج شوم. پس درس اول رفت. و همینطور نه شب مانع تو بود و نه روز ، نه تاریکی تو را از پا انداخت و نه در حقیقت مرآ و منظر دیگران بودن و کار های دیگه تو را نسبت به ما سرد کرد.
«فأسأل اللَّه إذا جمع الخلائق للقیامه أن یحبوک برحمه تغتبط بها ، إنّه سمیع الدعاء»[12] من از خداوند می خواهم ، آن روزی(یوم الحشر) در صحرای محشر جمع می شوند، می خواهم از خداوند که با محبتش تو را مشمول رحمتش قرار بده که هر کسی در قیامت تو را می بیند، قبطه بخورد.
این تابلو برای ما نیست. که ما هم این حالت را پیدا کنیم. بگن خوش به حالش، خدا چه جور ازش پذیرایی کرد، بگن خوش به حال چه شاگردی بود، چه خادمی بود. چه جور خدمت کرد. نمیتوانیم ما…!! امکان ندارد که سرما و گرما مانع خادمی ما نباشد؟ امکان ندارد «حالی فی خِدْمَتِکَ سَرْمَداً»[13] نسبت به ما که دائما حال ما ، حال خدمت باشد. مثلا ببیند این ایام اربعین، که آدم به سمت پیاده روی اربعین می رود، (هر چند دو سال است که محرومیت برای اغلبمون ایجاد شده است) این ایام اربعین خادمی دائم است. یعنی چند روز انسان دائما حالت زائری یا خادمی دارد که دائما حالت حشر با امام دارد، نفس کشیدن ، خوابیدن، بلند شدن، خوردنش ، هر چیزیش با حال ارتباط است، غذا می خورد مهمان است، می خوابد مهمان حضرت در خیمه ها خوابیده است، راه می رود در مسیر حضرت و در دامنه وجود حضرت است که حرکت می کند. این می شود نمونه ای و نظیری از «حالی فی خِدْمَتِکَ سَرْمَداً»[14]، این می شود مدلی که انسان فی اللیل و النهار ، فی البرّ و البحر ، حال شاگردی و حال خادمی داشته باشد که هیچ چیزی او را از این حالت جدا نکند. این یک نمونه و رزمایش است تا انسان تمرین کند تا عمرش و زندگیش را بر این اساس شکل دهد. ببینیم می توانیم این کار را بکنیم، وقتی می خواهیم بخوابیم، خودمان را بسپار به حضرات، وقتی می خواهیم بلند بشویم، چه وقتی دوست دارن، بلند بشویم ، همان موقع بلند بشویم. ببینیم دوست دارند، چگونه سر کلاسمون باشیم، ببینیم دوست دارند، چگونه ارتباطات هایمان باشد.همانگونه باشد و همان حالت را داشته باشیم. مثل به اصطلاح یک فنری باشیم که دائما به سمت آنها کشیده بشویم. دائما حالمان در ارتباط با آنها باشد. اگر هم چیزی ما را مشغول می کند تا ما را رها می کنند، برگردیم در ارتباط با آنها یعنی اگر هم مجبور هستیم که به اصطلاح کار هایی را انجام بدهیم که حواسمان نیست، تا رهایمان می کند انسان به حالت ارتباط و ذکر و خادمی آنها برگردد. اگر انسان اینگونه بشود، شاگرد مثل علی بن مهزیار می شود.
نامه های دیگر هم هستش که تمامی آنها زیباست.
می فرماید علی بن مهزیار بعداز اینکه خورشید طلوع می کرد، سرش را بلند نمی کرد مگر اینکه برای هزار نفر از دوستانش دعا می کرد. مثل همان چیزی که برای خودش می خواست برای آنها هم می خواست. انقدر سجده ها طولانی بوده که پیشانی او پینه بسته بوده است که مثل «رکبة البعیر» بوده یعنی مثل زانو ی شتر که پینه می بندد، پینه بسته بوده است.
بعد می فرماید: برای او مکاشفات نوریه ای پیش می آمد یا بشارت های مختلفی که امام جواد(ع) دادند یا حضرت می فرماید: «أسئل الله أن یحفظک بین یدیک و من خلفک و فی کل …» ببیند چه دعاهایی است، می فرماید: من از خدا خواستم در همه ی حالات از پشت سر ، رو به رو و … خداوند تو را حفظ کند.
در روایتی دارد که می فرماید که «نَرِقُ قلوبنا»، ما اهل بیت خیلی زود به سمت شما منعطف می شویم. کافیست که شما یک بهانه ای دست ما بدهیم تا ما به شما منعطف و مرتبط بشویم و شما را در راه قرار بدهیم و جلو بیندازیم. روایت خیلی زیبایی است که حالا فرصت بیان آن نیست، فقط این را در نظر بگیریم که در دورانی قرار گرفتیم که همه ی مشکلات عالم را ما باور داریم که با نگاه به دین و اینکه همه ی جواب ها در دین است، برای همه انسان هاست. آخر الزمان یعنی این. باور داریم که جواب سوال ها و نیاز های بشریت در دین وجود دارد. اما کی باید این ها را در بیاورد و استنباط، بیان کند.
یک کسی که نزد حضرت بقیةالله اعظم (عج) رسیده بود، از آقا پرسیده بود که از این طلبه ها راضی هستید؟ حضرت گفته بودند که چه کنم راضی نباشم! کس دیگری را نداریم. چه کنم؟! به کی میخواهم تکیه کنم؟!
امام زمان (عج) ما را سرباز خودش می داند و بدانیم که آنها قلبشان رقیق است و به دنبال بهانه ای از طرف ما هستند. بدانیم که اگر ما یک عظم جدیی بکنیم ، پاسخ همه ی اینها در دین وجود دارد و امروزه طلبه ای را از یک روستایی، از یک شهر کوچکی، از شهر بزرگی ، آورده اند و در پیشانی جهان قرار داده اند.گفته اند تو میتوانی قدم جهانی و پاسخ جهانی به همه بدهی. خب اگر آدم بخواهد همه ی افکار و ذهن ها را با همه ی تهاجمات فرهنگی که امروز است، با همه ی عرفان های مختلف با همه ی تظاهرات و زیبایی های مختلف ، اگر انسان بخواهد نجات بدهد، چقدر باید حرف متین، فطری، دقیق و الهی باشد تا جواب بدهد.
این را هم در نظر بگیرید که یک وقت نگوییم ما اینجا هستیم و جواب ما کجا به آنها می رسد، خدای سبحان به ابراهیم خلیل فرمود وقتی همسر و فرزندت را در بیابان های حجاز گذاشتی، بیا بالای فلان کوه و ندا بده «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ»[15]، همه ی مردم را ندا بده و به حج دعوت کند. تو ندا کن الی یوم القیامة، هر کسی لبیک بگوید در رابطه با حج، ندای تو است که ما رساندیم به او و دعوت تو را لبیک گفته است. چقدر زیباست.
این سنت خداست که ما زحمتمان را بکشیم و فهم از دین و استنباط از دین پیدا کنیم با تمام توان و کوتاهی هم نکنیم، چرا که خداوند وعده داده است که من می رسانم و رساندنش با من. گفته شما زحمتتان را بکشید و استنباط کنید، رساندنش با من. می دانید اگر خدای سبحان ندای انسان را برساند، هر هدایت و هر نورانیتی به انسان بر میگردد. «غلده الف» در آنجا غلائد داشت. هزار گردن بند نوری برای انسان قرار می دهد، حالا فرض کنید هزاران نفر ، میلیون ها نفر از کلام شما استفاده کنند، با واسطه ، بی واسطه و…. دخلی ندارد بلکه بیان شما بوده است. اگر این باور را کردیم، چقدر باید بکوشیم ، چقدر باید بدوییم تا یک کلام از ما به گوش جهانیان برسد. چقدر باید در استنباط دین زحمت بکشیم تا بدانیم حرفی که می زنیم، حرف دین است، حرف خداست تا امام زمان (عج) این جملاتی که راجب علی بن مهزیار بود، را راجب ما بگویند.
روایت دارد که می فرماید، علی بن مهزیار نامه نوشته بود به حضرت که مرا دعا کنید. حضرت در جواب گفته بودند که علی بن مهزیار من دعات کنم!!؟؟ تو نمیدانی من تو را چقدر دوست دارم، تو را به اسم، به اسم آبائت به صورت خصوصی دائما در حال دعا و رصد کردنت هستم، حالا به من می گویی که تو را دعا کنم. تو نمی دانی برای من در چه حالت و موقعیتی قرار داری یعنی امام انقدر به مأموم و محبّش و شیعه اش علاقه مند می شود. اگر ما محبوب امام بشویم ، می فرماید که از خداوند می خواهم که از همه ی جهات انسان را از شرّ شیطان حفظ کند. چقدر این برای انسان عظیم می شود که امام با دیدن او خوشحال و مسرور شود. نامه اش که می رسد، امام منبسط شود، می بیندش امام خوشحال شود. اگر کاری انجام می دهد امام بگوید به من رسیده و من خوشحال شدم.
متن نامه علی بن مهزیار به امام جواد(ع)
«سَأَلْتُهُ اَلدُّعَاءَ فَكَتَبَ إِلَيَّ : وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ مِنَ اَلدُّعَاءِ فَإِنَّكَ بَعْدُ لَسْتَ تَدْرِي كَيْفَ جَعَلَكَ اَللَّهُ عِنْدِي، وَ رُبَّمَا سَمَّيْتُكَ بِاسْمِكَ وَ نَسَبِكَ، كَثْرَةُ عِنَايَتِي بِكَ وَ مَحَبَّتِي لَكَ وَ مَعْرِفَتِي بِمَا أَنْتَ إِلَيْهِ، فَأَدَامَ اَللَّهُ لَكَ أَفْضَلَ مَا رَزَقَكَ مِنْ ذَلِكَ، وَ رَضِيَ عَنْكَ بِرِضَايَ عَنْكَ، وَ بَلَّغَكَ أَفْضَلَ نِيَّتِكَ، وَ أَنْزَلَكَ اَلْفِرْدَوْسَ اَلْأَعْلَى بِرَحْمَتِهِ! إِنَّهُ سَمِيعُ اَلدُّعَاءِ، حَفِظَكَ اَللَّهُ وَ تَوَلاَّكَ وَ دَفَعَ اَلشَّرَّ عَنْكَ بِرَحْمَتِهِ، وَ كَتَبْتُ بِخَطِّي».[16]
«سَأَلْتُهُ اَلدُّعَاءَ فَكَتَبَ إِلَيَّ» از حضرت خواستم که مرا دعا کنند. پس حضرت پاسخ دادند: «وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ مِنَ اَلدُّعَاءِ فَإِنَّكَ بَعْدُ لَسْتَ تَدْرِي كَيْفَ جَعَلَكَ اَللَّهُ عِنْدِي» تو هنوز خودت نمیدانی که پیش من چقدر ارزش داری و خداوند تو را پیش من چگونه قرار داده است. می گویی دعام کن!!؟ «وَ رُبَّمَا سَمَّيْتُكَ بِاسْمِكَ وَ نَسَبِكَ» من بالاتر از دعا را برای تو دارم. من که دعات می کنم، دعای ساده برات نمیکنم بلکه دعای با اسم و نسبت و همه ی خصوصیاتت دعایت می کنم. «كَثْرَةُ عِنَايَتِي بِكَ وَ مَحَبَّتِي لَكَ» از بس دوستت دارم، توجهم بهت است، از بس حواسم بهت است. «وَ مَعْرِفَتِي بِمَا أَنْتَ إِلَيْهِ» می دانم جایگاهت چیست و چی کار می کنی. هر جایی می روی، هر کاری می کنی، حواسم بهت است. مثلا علی بن مهزیار کجا بوده است، اهواز یا عراق بوده و امام مدینه بوده است. با این حال می فرماید حواسم به لحظه به لحظه ی تو هستش. اگر بدانیم که عنوان طلبگی پیدا کردیم، حضرت به لحظه، لحظه ی ما ویژه حواسش باشد. این هم یک افتخار است و هم یک هشدار است. به این خاطر هشدار است که از خودم بپرسم، حواسم هستش که حضرت لحظه به لحظه من را نگاه می کند و توجه می کند. آنوقت من اینگونه ول باشم و رها باشم، نعوذ بالله حواسم پرت باشم. افتخار هم است به این خاطر که بین این همه آدم حضرت توجه ویژه به طلبه هایش ، به شاگردانش دارد که این ها را حفظ بکند. پس هم افتخار است و هشدار.
بعد می فرماید:«فَأَدَامَ اَللَّهُ لَكَ أَفْضَلَ مَا رَزَقَكَ مِنْ ذَلِكَ، وَ رَضِيَ عَنْكَ بِرِضَايَ عَنْكَ» خدا از تو راضی باشد که رضایت الله، رضایت ما اهل بیت است. ، وَ بَلَّغَكَ أَفْضَلَ نِيَّتِكَ، وَ أَنْزَلَكَ اَلْفِرْدَوْسَ اَلْأَعْلَى بِرَحْمَتِهِ! إِنَّهُ سَمِيعُ اَلدُّعَاءِ، حَفِظَكَ اَللَّهُ وَ تَوَلاَّكَ وَ دَفَعَ اَلشَّرَّ عَنْكَ بِرَحْمَتِهِ، وَ كَتَبْتُ بِخَطِّي».
این یکی از شاگردان حضرت بود، شاگردی اینقدر می تواند عظیم بشود. غرض بیان حال شاگردی بود، به عنوان مصداق، نمونه که ما میتوانیم به اینجا برسیم و امام زمانمان(عج) را خوشحال کنیم ولی راهش تمام وجود جهاد است و تنبلی در این کار معنی ندارد. اینجا بی رمقی، بی حالی، خوابالودگی راه ندارد. کسی که می خواهد اینجوری باشد، از چشم می افتد.
ان شاء الله خدای سبحان حال جهاد و اجتهاد و قدرت و اراده و عظم را به همه ی ما در راه تحصیل دینش و تحققش در خودمان ابتدائا و بعد بیان و ابلاغش برای دیگران عطا بفرماید.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[1] نوادر الأخبار ج۱ ص۲۰
[2] حدید 12
[3] نوادر الأخبار ج۱ ص۲۰
[4] کتاب الغیبة شیخ طـوسی،ص 622-بـحار،ج 05،ص 501.
[5] کتاب الغیبة شیخ طـوسی،ص 622-بـحار،ج 05،ص 501.
[6] کتاب الغیبة شیخ طـوسی،ص 622-بـحار،ج 05،ص 501.
[7] کتاب الغیبة شیخ طـوسی،ص 622-بـحار،ج 05،ص 501.
[8] کتاب الغیبة شیخ طـوسی،ص 622-بـحار،ج 05،ص 501.
[9] کتاب الغیبة شیخ طـوسی،ص 622-بـحار،ج 05،ص 501.
[10] کتاب الغیبة شیخ طـوسی،ص 622-بـحار،ج 05،ص 501.
[11] کتاب الغیبة شیخ طـوسی،ص 622-بـحار،ج 05،ص 501.
[12] کتاب الغیبة شیخ طـوسی،ص 622-بـحار،ج 05،ص 501.
[13] دعای کمیل
[14] دعای کمیل
[15] حج 27
[16] رجال الکشی ج۱ ص۵۵۱
در این مورد یک بازخورد بنویسید