بسم الله الرحمن الرحیم

 اللهم کن لولیّک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کلّ الساعة، ولیّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتّی تسکنه أرضک طوعا و تمتّعه فیها طویلا

ماه ذی حجه است و متعلق است به امر ولایت و بیش از چهل مناسب ولایی در ماه ذی حجه وجود دارد که خورشید همة این مناسب ها،عید غدیر است.ولیکن از روز اول که هم روز ابلاغ است,سورة برائت توسط امیر المومنین علیه السلام و روز ازدواج حضرت زهرا سلام الله علیها با امیر المومنین .تا در حقیقت بحث سدّ ابواب و نزول سورة هل أتی و إلی ما شاءالله مناسبت های ماه ذی حجه است و این ها اتفاقی نیست و تمام این ها روی یک حسابی از جانب خدای سبحان در این ماه بزرگ قرار

گرفته که به تعبیر بعضی از روایات بالخصوص بعضی از أیام آن از ماه مبارک رمضان أفضل است،بعضی از أیام آن؛درست است که ماه رمضان،ماهی است که از همة ماه ها أفضل است أما بعضی از أیام این ماه از ماه های دیگر افضل است که مثل روز غدیر که در حقیقت بی نظیر است و لذا حتی تشابه هایی بین ماه رمضان و ماه ذی حجه از جهاتی بعضی قائل شده اند و مناسبت ها ئ تناسب هایی که الآن فرصت آن نیست.

أما به مقداری که دوست داریم از این مناسبت های ولایی بهره مند باشیم و این جذبه های الهی شامل ما هم بشود،ما را هم به ولایت جذب کند؛صلواتی مرحمت بفرمایید.

خیلی دلم می خواست که اگر زنده بودیم به مناسبت ماه ذی حجه تا عید غدیر در همین مناسبت ها و بحث ولایت صحبت می کردیم. اما این حدیث عنوان بصری هم نیمه کاره مانده است و وسط آن فاصله افتاده است.

چه کنیم که تمام لحظات ما با ولایت گره بخورد؟ ولایت که فقط روز غدیر نیست،ولایت که فقط در ماه ذی حجه نیست.ولایت که فقط در مناسبت ها که مناسبت های ولایی باشد فقط منحصر در آن ها نیست.چه کنیم که دائما حال ما،حال ولایی باشد،رابطة ما ،رابطة ولایی باشد،تنفس ما در فضای ولایت باشد.

چگونه با خودمان برنامه ریزی کنیم و نگاه و بینش خودمان را قرار بدهیم که صبح که از خواب بیدار می شویم؛احساس کنیم در محضر هستیم.شب که داریم می خوابیم,احساس کنیم در محضر هستی.

شب احساس کنیم تمام کارهای روزمان عرضة بر امام شده و در محضر امام در حقیقت سر به خواب می گذاریم و به خواب می رویم و صبح هم که بیدار می شویم در دامن امام خودمان راببینیم که بیدار می شویم،با حضور امام خودمان را احساس کنیم.

اگر روایات طینت را دوستان شنیده باشند؛روایات طینت خیلی روایات زیبایی است.حیف که قرار نبود راجع به این مسئله صحبت کنم.اگر می دانستم راجع به این مسئله است،خود کتاب را می آوردم تا از روی کتاب در محضر آن باشیم،که آن شیرینی الفاظ روایات،نوانیت آن ها،جاذبة آن برای ما قطعا بیشتر می شد.

در بحث طینت یکی از مباحثی است که خیلی بحث معرفتی دقیقی است.الآن ما به آن نگاه دقیق آن نمی خواهیم وارد بحث شویم.به یک نگاه کاربردی مسئله می خواهیم وارد شویم.

در روایت طینت آن نقطة ثقل این است که حضرات می فرمایند:وجود ما را  طینت ما را که قلب ما باشد،خدای سبحان از أعلی علیین خلق کرد و بدن ما را از علیین.

بعد شیعیان ما را و محبین ما را قلبشان را از علیین خلق کرد و بدن های آن را از دون علیین.

حالا با این نگاه رابطة ما با حضرات چگونه می شود؟

قلب ما از مرتبة علیین است.علیین یعنی آن مرتبة بلند،مرتبة عظیم.

أعلی علیین یعنی قلة آن بلندی.

می فرماید:شما قلوبتان از مرتبة علیین است ،ابدانتان از مرتبة پایین تر و ما قلبمان از أعلی علیین است و بدنمان از علیین.

اشتراک ما با معصومین در چه چیزی می شود؟

جان ما در مرتبة بدن آن ها،جان ما از مرتبة علیین است؛بدن آن ها هم از مرتبة علیین است.جان ما که مرتبة برتر ما است،روح ما از مرتبة علیین است؛بدن حضرات از مرتبة علیین است.بعد در آن روایت می فرماید که چگونه هر اصلی به فرع خود مشتاق است،مگر جان شما به بدن شما مشتاق نیست؟در مقام حفظ بدن نیست دائما؟می فرماید:همانگونه که هر جانی که مشتاق بدن خود است،هر اصلی مشتاق  فرع خود است؛هر کلی مشتاق جزء خود است،هر والدی مشتاق ولد خود است؛أئمه مشتاق شیعیان خود هستند.چون شیعیان می شوند بدن آن ها چون از مرتبة علیین خلق شدند.بدن آن ها هم از مرتبة علیین است.جان آن ها از مرتبة بالاتر است.

اگر این رابطه را انسان خوب احساس کند،رابطة جان و بدن چگونه است؟می شود یک لحظه جان از بدن منقطع شود؟اگر جان از بدن منقطع شود چه می شود؟می میرد.دیگر چیزی برای انسان باقی نمی ماند.تا جان از بدن رفت،انسان نیست،جسد بی جان است.اگر رابطة حضرات با ما رابطة جان با بدن است،پس لحظه به لحظة ما توجه حضرات به ما است و حیات ما،بقاء ما دائر مدار توجه آن ها به ما است.

اگر این باور در وجود انسان شکل بگیرد،هر لحظه که توجه بکند در محضر است در محضر جذبة حضرات است و ألاّ نیست.لذا اگر در روایات می فرماید که به واسطة شما است که آسمان به زمین حفظ شده است.بکم یمسک السماء أن تقع علی الأرض[1].به واسطة شما است،بکم یمطر السحاب.ابر می بارد،باران می بارد.ینزّل الغیث[2]،باران می بارد.شما سبب متصل بین أرض و سماء هستید.أین سبب المتصل بین الأرض و السماء[3].

أرض می شود بدن،سماء می شود جان؛شما رابطة جان وبدن را حفظ می کنید.

(دقیقه 11:00): با این نگاه که رابطة حضرات با ما،رابطة طینت است و جان به بدن است.حالا هر قدر انسان دوست دارد بدن بیشتری برای حضرات باشد به اینصورت که بدن باشد برای آن ها.بدن نسبت آن به جان چه نسبتی است؟اطاعت است.یعنی هر چقدر بدن؛اگر اراده می کند جان من که این دست بیاید بالا،دست می آید بالا،دست دیگر فکر نمی کند که حالا من بیایم بالا یا نیایم؛فکر را جان می کند,آن جان اراده می کند این بدن دستش بیاید بالا،دست می آید بالا؛دیگر بدن مطیع می شود.

هر چقدر انسان در اطاعت مطیع تر باشد نسبت اوامر حضرت معصومین،بدن بودن او نسبت به آن جان قوی تر است.لذا این طینت او،طینت علییّنی تر است.طینت او می شود طینت علییّن،می شود بدن حضرات.تا جایی می رسد که انسان معصوم می شود؛یعنی هیچ خطایی از او سر نمی زند.مثل بدن معصوم که دیگر هیچ خطایی ندارد چون جان او تصمیم گیرنده است.انسان در اطاعت می رسد به جایی که دیگر خطایی از او سر نمی زند؛چون این جان است که برای او تصمیم می گیرد.آن جان هم،جان حضرات معصومین است.

گفت اینجا انجام بده،می گوید چشم؛این جا نکن،می گوید چشم.دیگر هیچ چیزی از خودش پیدا نمی کند.

بحثی که در محضر آن هستیم حدیث عنوان بصری بود،تا الآن حدود بیست جلسه ای پیرامون بحث داشتیم به اواخر این بحث رسیدیم که عنوان بصری از امام صادق علیه السلام تقاضای وصیّتی کرد که یا أبا عبدالله أوصِنی [4] وصیّتی کن.حضرت هم فرمودند:به نُه چیز تو را وصیت می کنم که این نه چیز برای هر کسی که می خواهد این راه را آغاز کند،حرکت به سوی خدا را داشته باشد،لازم است،فقط مخصوص تو نیست.هر کسی که می خواهد این مسیر را برود،جزء دستور العمل های مشترک همه است که باید همه،آن کسی که می خواهد تند برود،آن کسی که می خواهد کند برود،آن کسی که می خواهد در حقیقت با استاد برود،آن کسی که می خواهد بدون استاد برود.هرکسی،هر حرکتی در راه خدا،سلوکی در راه خدا می خواهد داشته باشد؛حتما باید این نه تا را رعایت کند.

بعد فرمودند:از خدا می خواهم تو را موفق کند.

سه دستور بود که هر کدام سه جزء داشت.

فقال:آن سه تای اول که در ریاضت بود که باید انسان رعایت این ها را بکند؛این بود که إیّاک أن تأکل ما لا تشتهیه[5]، آن چیزی را که اشتها نداری بخوری.

می گوید این کار را کردی؛یعنی آن چه را که اشتها نداری،خوردی,إنّه یورث الحماقة و البله تو را به حماقت می رساند.

البته این در خوردن ظاهری حتما دلالتش واضح است اما در خوردن های دیگری که أکل در نظام علم هم می شود،از همین سنخ است مثلا در نظام ظاهری اگر کسی،چیزی را که میل ندارد را بخورد؛یک موقع است که انسان مریض شده؛برای او ضروری است,در اینجا باید بخورد.

یک موقع است می گویند این دارو است،تلخ است،میل ندارد,باید بخورد.

أما انسان،هرزه خوار شود،هر چیزی را که می بیند با اینکه برای او ضرر دارد،چون  بدن لازم نبود،تعبیر این است که هرزه خوار شود،آجیل خوار شود.یعنی این میل نداشتن یعنی میل واقعی در وجود انسان نباشد؛دیگر عادت کرده باشد.نمی گویم اصلا نخورید از این ها.أما دائما حال او هرزه خواری کثیر خواری شده.دنبال این می شود حماقت.أحمق که شد؛بَلَه می آورد.یعنی ذهن کند می شود بالخصوص برای طلبه که همة وجودش با نظام فکری او حتما أجین است که می خواهد بیابد،بفهمد و بعد ابلاغ کند؛غیر از این که می خواهد خودش رشد کند؛دنبال فهم دین خدا و ابلاغ دین خدا به دیگران هم باید باشد.

این دیگر برای او شدّتش واضح تر است.که اگر طلبه ای به بلاهت مبتلا شد؛زندگی و کار او سخت می شود.این یک نکته بود که فرمودند.

بعد فرمودند: ولا تأکل إلاّ عند الجوع[6]؛نخور مگر وقتی که گرسنه شدی.یعنی انسان وقتی که سیر است؛خوردن روی سیری دنبالش همان بلاهت آوردن هم است,نخور إلاّ عند الجوع.که حالا در تعبیر روایات شریف می فرماید: که أجیعوا أکبادکم و أعروا أجسادکم لعلّ قلوبکم تری الله عزّوجلّ.مقداری به خودتان گرسنگی بدهید،خیلی به نظام ظاهر به زینت خودتان بپردازید.نمی گوید که زشت بروید بیرون.نمی گوید که لباس شما پاره باشد،کثیف باشد,أما کسی که اینقدر دغدغة او بشود،وقتش را بگیرد؛اینقدر برای او سخت باشد تا بخواهد برود بیرون،این در حقیقت اسیر شده نسبت به این.

یک نظافت ظاهری اولیه،رعایت جمال اولیه،حتما پیامبر اکرم می گویند وقتی می خواست بیرون برود؛در آب یا آیینه خودشان را نگاه می کردند،مرتب باشند.

این خوب است،درست است مؤکد هم است؛أما یک خوابگاهی بودم،در این خوابگاه دو تا جوان بودند،یکی از این ها می رفت آن دانشگاهی که همان جا خوابگاه آن بودیم،یکی هم می رفت آموزشکده های فنّی که بعد از دو سال فوق دیپلم به آن ها می دادند.

این آموزشکده،فقط پسرانه بود ولی این دانشگاه ،دختر پسرانه بود.

آن که می خواست برود آموزشکده بلند می شد یه آب به صورتش می زد و می رفت.ولی آن یکی باید خودش را،لباسش را مرتب می کرد.

بعد به او می گفت خوش به حال تو.

چون این دیگر از مرتبة نظافت ظاهری اولی گذشته بود.می خواست در نظر آن دختر ها جلوه داشته باشد،از منظر آن ها به خودش نگاه می کرد نه از منظر خودش فقط.

آن هم آراستگی ایجاد می کرد،أما حالا این آراستگی خیلی کامل نبود؛خیلی سختش نبود.اینقدر دیگر از چشم آن ها به خودش نگاه نمی کرد که ببیند چگونه است.که حالا اگر او را اینگونه ببینند،دیگر او را تحویل نمی گیرند.

(دقیقه 20:00): این خیلی مثال خوبی است که آدم گاهی از چشم افراد دیگری می خواهد به خودش نگاه کند،این می شود أعروا أجسادکم؛خیلی به بدن هایتان نپردازید در جلوه گری،اگر این کار را کردید؛تازه لعل قلوبکم تری الله عزّوجلّ.

اگر کسی اینقدر مشغول دنیا نشد،چه در شکم و خوردن و چه در ظاهر و رسیدن؛لعل قلوبکم تری الله عزّوجلّ؛شاید جان های شما به ملاقات حق برسد.

اینجا روایات زیادی است که مرحوم حضرت آیت الله پهلوانی در جاهای مختلفی از این سرّ الإسرار این روایات را آوردند.

این کتاب ساحل بقاء را هم من معرفی کنم که شرخ حدیث بصری است که یکی از شاگردهای مرحوم آقای پهلوانی آقای صالحان نوشت.کتاب خیلی خوبی است؛نکات خوبی را جمع آوری کردند.دوستان می توانند رجوع کنند به این کتاب؛نکات خوبی را روایات خوبی را از مرحوم آیت الله پهلوانی از مرحوم آیت الله جعفری هم بحث آیت الله پهلوانی رحمه الله علیهما و همچنین از علامه طباطبایی نکات و روایات خوبی را جمع آوری کرده و آورده است.

بعضی از روایاتی که در رابطه با این مسئله است من عرض کنم.

من قلّ طعامه صحّ بدنه[7]؛اینگونه نشود که ورزش نکنید،فقط بخورید و نشسته باشید و با سکونت و ورزش نکردن و تحرک نداشتن،چاق شوید.

حواستان باشد که در کنار درس خواند،ورزش داشته باشید،تحرک داشته باشید و کم خوردن.

چرب خوردن زیاد خوب نیست،زیاد خوردن خوب نیست.انسان سبک بخورد بعد هم یکی از دوستان سوال کرد که اسراف را چکار کنیم؟اگر نخوریم،می ماند.

گفتیم از اول برنامه داشته باشید؛در محله کسانی که موضع مناسبی ندارند را پیدا کنید،هر شبی که می بینید این غذا مقداری زیاد است؛بلافاصله قبل از اینکه غذا بخواهد دستخورده شود،یک قابلمه سوا برای آن ها می ریزید.چقدر هم ثواب دارد.

بعضی دانشگاه ها این کار را می کردند،خوزه باید در این کارها البته اسوه تر باشد.

بعضی از شب ها،بعضی از دانشجوها آخر شب ها ظرف ها را یکبار مصرف می کردند بدون اینکه کسی بفهمد؛این که کنار خیابان خوابیده بودند برای هر کدام یک ظرف غذایی می گذاشتند و می رفتند.یعنی می شود همین را بجای اینکه تبدیل به اسراف شود،تبدیل به فرصت کرد.

یعنی غذا را آوردند برای شما ولی شما هم می توانید در عین اینکه خودتان می خورید؛هر کدام دولقمه کمتر بخورد،از کنارش چند نفر دیگر هم در کنار شما که عذا ندارند سیر شوند.این دو سه لقمه نخوردن هم باعث می شود یک کمالی برای شما شده،که ضرر پیدا نکرده بدن شما؛تعبیر این است که من قلّ طعامه کسی که کمتر غذا می خورد،صحّ بدنه ،بدنش سالم می ماند.همچنین می فرماید: و صفی قلبه.

نه تنها بدن سالم می ماند؛بلکه جان او هم باصفا تر است چون وقتی دل پر بود،قلب هم سنگین می شود،قسی می شود دیگر انسان حال عبادت هم پیدا نمی کند.پس هم بدن سالم تر می ماند،هم قلب در حقیقت باصفا تر می شود.و در مقابل آن مَن کثر طعامه سقم بدنه وقتی زیاد می خورد،مریض می شود.و قسی قلبه؛از طرف دیگر هم قلب او قسی می شود.که پیامبر خدا این را فرمودند.

یا می فرماید:إیّاکم والبطنه[8] یعنی اهل شکم نباشید.آدم اهل شکم ضعیف می شود یعنی زود تسلیم می شود.انسان باید اینقدر بدن او قوی باشد.یعنی نسبت به خوردن و خوابیدن و گفتن و خندیدن قوی باشد و غلبه داشته باشد.نه اینکه از دست او خارج شود.یعنی بخورد اما به گونه ای باشد که غلبه داشته باشد که مقهور خوردن نشود.

لذت خوردن را داشته باشد أما به گونه ای نباشد که شهوت خوردن پیدا کند،چون شهوت خوردن مثل شهوت های دیگر مذموم است لذا این جا می فرماید:إیاکم و البطنه فإنّها مفسدة للبدن این بدن را از بین می برد و مورثة للسقم دنبال آن هم مریضی است بعد می فرماید:مکسلة عن العبادة از عبادت هم انسان را باز می دارد.عبادت ممکن است درس خواندن باشد.حال درس خواندن هم از انسان می گیرد.

پس ماه رمضان،خدای سبحان با نخوردن و نیاشامیدن از انسان پذیرایی می کند.

بعد می فرماید:چون خدا می خواهد انسان را عالم کند،انسان را رشد بدهد،لذا کریمی که همه چیز در دست اوست در ماه رمضان با نخوردن از آدم پذیرایی می کند.چون او می داند که این انسان با نخوردن رشد می کند.لذا ماه رمضان که ما مهمان خدا هستیم.خدا که کریم تر از همة ما است وقتی که آدم می رود پیش کسی که کریم است شما کسی که بیاید خانة شما و او را دوست داشته باشید؛هر چیزی در خانه دارید از او پذیرایی می کنید.هر چه دارید می آورید تا بهترین رابرای او پذیرایی کرده باشید.

خدا می گوید من با بهترین ها از شما پذیرایی می کنم.بهترین ها چیست؟روزه است.

این خیلی برای ما دستور العمل است که ماه رمضانی که خدای سبحان ما مهمان او هستیم.لذا دارد که سه نفر رفتند.و یکی از آنها رفت و در یک مسجدی مهمان شد.

و آن جا تا صبح هم گرسنه ماند.بعد خدا گفت من از تو پذیرایی کردم اینجا.

پذیرایی خدا بود،او مهمان خدا شد.مهمان خدا شدن،پذیرایی آن با مهمان ما شدن متفاوت است .

لذا اگر ما بخواهیم قضاوت کنیم،می گوییم این چه مهمانی است که،گرسنگی است،تشنگی است.این چه مهمانی می شود.

بعد می فرماید در همین حدیث معراج:بطونهم خیفیفة من أکل الحلال[9] تازه از حلال این ها کم می خورند؛حرام که اصلا نمی خورند.حلال هم که هست از آن جا هم کم خوری در وجود این ها است.

یا در روایت دیگر می فرماید:جاهدوا أنفسکم بالجوع و العطش[10]؛دیگر مجاهده است.انسان در این جبهه گاهی حواسش نیست شکست خورده است که تا سفره را می اندازند.(خوب است که انسان خوشحال بشود؛لذا به ما گفتند که یکی از خوشحالی ها عند الإفطار است در ماه رمضان) أما انسان در آنجا به امر می خورد،به امر نمی خورد.صُم للرؤیة و أفطر للرؤیة[11] به امر خدا بخور به امر خدا هم نخور.

خوردن به امر آن جایی است که بدن انسان قوت پیدا کند نه اینکه دیگر بشود اهل شکم که در اینصورت دیگر الهی نیست.

لذا اینجا می فرماید:جاهدوا أنفسکم بالجوع و العطش؛مقداری تشنه بودن،مقداری گرسنه بودن.نه گرسنگی و تشنگی که انسان را مریض کند.

چطور جهاد که انسان می رود،می خواهد در راه دفاع از دین از جان گذشتگی کند تا به شهادت برسد،یا مجروح می شود یا پیروز می شود.اما سختی دارد.

می فرماید:این هم مقابله با آن سختی دارد.نگویید گرسنه می شویم.عیب ندارد.گرسنه شدن تا حدّی مطلوب است اما نه این مقداری که آدم مریض شود،نه این مقداری که ضعف کند.

مقداری ضعف عیب ندارد؛بالأخره کم خوردن مقداری ضعف می آورد.

(دقیقه 30:00): أما ضعفی که از کار بیوفتد نه؛جاهدوا أنفسکم بالجوع و العطش فإنّ فی ذلک کأجر المجاهد فی سبیل الله یعنی مثل جهاد فی سبیل الله است.

یعنی معلوم است سخت است،راحت هم نیست فإنّ فی ذلک کأجر المجاهد فی سبیل الله و إنّه لیس عملٌ أحبّ إلی الله من جوع و عطش.چیزی در نزد خدا محبوب تر از اینکه انسان با گرسنگی و تشنگی پیش خدا باشد.ولی گرسنگی و تشنگی معقول.دائما سیر بودن خوب نیست،گرسنگی بیش از حدّی که انسان از کار بیفتد خوب نیست،انسان مقداری سر خالی باشد.که احساس گرسنگی داشته باشد.این باعث می شود هم درس را بهتر می فهمد،هم خودش سرحال تر است،نشاط او بهتر است،هم وقتی غذا می خورد معدة او آمادگی پیدا کرده است.

برای تغییر {31:12 نا مفهوم} حالمان و برای اینکه حالمان از رخوت و سستی به حال اطاعت و سلوک تبدیل شود،چه اعمالی را انجام دهیم؟

اولین و مقدمه و کاری که می توانیم به راحتی آن را آغاز کنیم این است که مقداری در خورد و خوراک خود(که خوردن کسالت ایجاد می کند،رخوت ایجاد می کند.یعنی یکی از چیز ها این است که تحرک انسان کم است،غذای انسان در بدن جذب نشده،غذای بعدی می رسد،این ها بدن را سست می کند)پس اگر می خواهیم در این ماه نشاطمان بیشتر باشد،اول این است که مقداری نسبت به خورد و خوراک خود مراقبه داشته باشیم که سرِ سیری چیزی نخوریم.مقداری سر خالی بمانیم.سر سفره نشستیم مقداری درز بگیریم.یک لقمه کمتر،اگر سی قاشق می خوری،اگر چهل قاشق می خوری،یک قاشق کمتر بخور.یک قاشق کمتر خوردن ضرری به انسان نمی زند.ولیکن از این طرف مقداری سرخالی تر بوده است.

برای اشتهای غیر از غذا که مثال علم را فرمودید.

در نظام مطالعه،گاهی انسان دنبال علوم ما لایَعنِی می رود یعنی علمی که مقصود او نیست،یعنی آدم می رود چیزهایی را می فهمد،می یابد به خصوص الآن در این گوشی ها وقتی آدم وارد می شود،یک چیزهای لازم است،آدم دنبال آن می رود.بعد از آنجا کشیده می شود به چیزهایی که دیگر لازم نیست.دنبال من بیا می شود.

این ما لا یعنی را پی گرفتن و دنبال آن رفتن،این مثل غذای سر سیری خوردن انسان را احمق می کند.چون نیاز من نبود.اما مثل عذایی که جلوی من گذاشته باشند،خوشم بیاید،بخواهم بخورم.این انسان را احمق می کند و ذهن را مشغول به خودش می کند.خزانة زیادی که شد،این ذهن دیگر قدرت تصمیم گیری پیدا نمی کند.

آیا فراگیری علمی و عبادتی از روی اشتها خوب نیست؟

لابُد از روی بی اشتهایی مقصود شماست. اگر انسان نسبت به یک علم بی اشتها باشد،مثلا الآن حال ندارد،اگر این حال نداشتن،حالت گاهی بود ؛انسان باید رعایت کند در این حالت خیلی به آن نپردازد.

اما اگر دارد غالب می شود،یعنی هر موقع آدم می خواهد چیزی بخواند می بیند حال ندارد،خوابش می گیرد.این معلوم می شودمریضی ایجاد شده باید درمان شود.

اما آن جایی که می بیند من هر روز این درس را سر حال بودم،ولی امروز حال ندارم،امروز کم توجه شدن یا بی توجه شدن،عیبی ندارد.مثل غذایی که ممکن است یک موقعی بی میل باشد.اما حواسش باشد،اگر این دارد زیاد می شود،اثرش این است که یک مریضی ایجاد شده است و باید آن را درمان کرد.

آیا کار کردن و خدمت کردن از روی اشتها خوب نیست؟

همة این ها از روی اشتها خوب است.منتها اشتها شهوت نیست.یعنی آدم کاری را می کند که می داند این کار مورد رضای خدا است.

اما یک موقع است که آدم از روی شهوتش یک کاری را می کند،این دیگر معلوم است متفاوت می شود.اشتها با شهوت می تواند متفاوت باشد.

اشتها یک ضرورت است،تابع یک امر است.اما شهوت فقط میل درونی ما است.دیگر کاری به بیرون ندارد.

إن شاءالله خدای سبحان همة ما را توفیق بدهد که قدرت بندگی او را داشته باشیم و در این ماه ولایت بتوانیم بهره مند زیاد از این مناسبتهایی ولایی باشیم.

إن شاءالله خدای سبحان مقام معظم رهبری را طول عمل با عزت و نفوس کلمه عطا بفرماید.

عاقبت ما را ختم به خیر بگرداند.

گناهان ما را که مانع کمالات ما هستند ببخشد و بیامرزد.

إن شاء الله خدای سبحان فرج امام زمان را نزدیک و نزدیک تر بگرداند.

چشم ما را به جمال حضرت روشن بگرداند.برای اینکه گناهان ما آمرزیده شود،توفیقاتمان زیاد شود،سربازی ما تثبیت شود،صلواتی بفرستید.

[1] مفاتیح الجنان،زیارت جامعة کبیره

[2] همان

[3] مفاتیح الجنان،دعای ندبه

[4] حدیث عنوان بصری

[5] همان

[6] همان

[7] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ج 16،ص 210

[8] مستدرک الوسائل ج 16،ص 210 ح6

[9] إرشاد القلوب 199

[10] المحجة البیضاء ج 5 ص 146

[11] تهدیب الأحکام ج 4 ص 159

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “حدیث عنوان بصری، جلسه 21” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید