درس اخلاق هفتگی استاد عابدینی در مدرسه علمیه ثامن الائمه (علیه‌السلام)

موضوعات مطرح شده:

2:11 رشد در وقایع به وجود می‌آید
3:51 نسبت بین خواستن و تحقق
4:30 مومن از هیچ چیزی نمی‌ترسد
5:33 مومن در هنگام سختی‌ها شکفته می‌شود.
6:40 ترامپ فقط عربده کش است
8:22 وقتی دشمن متحد می‌شود پیروزی نزدیک است
10:40 قدرت غالب غیر مغلوب خداست
12:12 دستگاه محاسباتی مومن
14:21 نصرت الهی بر انجام تکلیف ماست
17:13 علامت آرامش قلب مومن
19:05 عهد ما با خدا
20:35 اضطرار به سوی خدا
22:01 نگرانی مومن
23:13 تدبیر انسان یا تدبیر خدا؟
24:50 دشمن جاهل و احمق
26:11 دل آدم گاهی برای مردم آمریکا می‌سوزند
26:31 از هارت و پورت دشمن نترسید
27:42 وظیفه مومنین
29:20 ثمره‌ی تدبیر غلط
30:30 محاسبات امیدآفرین
33:18 وسواس یعنی تزلزل در امر خدا
34:21 دل منافق با امام نیست
36:28 نتیجه‌ی اصرار بر گناه
37:16 لرزش‌های اعتقادی در نتیجه لغزش‌های عملی
38:30 داده‌ها سبب اراده‌هاست
39:51 نگذارید هر فکری وارد ذهن شما شود
40:50 دلیل اینکه اراده ما ضعیف است
42:15 اهمیت جهاد تبیین
43:45 راهکار مقابله با اندیشه فاسد

متن جلسه

 

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ الحمدلله ربِّ العالَمین وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ.

 

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم وَ لَعنُ الدّائمِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعین إلی یَومِ الدّین.

 

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلا.

 

ان‌شاءالله از یاران، یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم صلواتی سرداری مرحمت کنید.

 

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.

 

 ان‌شاءالله بعد از این ولادت‌هایی که گذشت دلِ ما آماده شده باشد برای شب قدری که در پیش داریم و تولّد امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف هم هست، ان‌شاءالله ما را به عنوان سربازشان بپذیرند توفیقِ سربازیِ ایشان را به ما بدهند ان‌شاءالله، هرچقدر دوست داریم سرباز حضرت باشیم صلوات بلند مرحمت کنید.

 

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.

 

همه‌ی عشق و علاقه‌‌‌مان را به حضرت زهرا سلام الله علیها با صلوات بر محمّد و آل محمّد ابراز کنیم.

 

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.

 

در محضر روایت نورانی معراجیه بودیم. قبل از اینکه ان‌شاءالله  به این فراز وارد بشویم نکته‌ای را عرض می‌کنیم ان‌شاءالله بعد وارد ادامه‌ی روایت می‌شویم.

نکته این است که ما در نگاه کمالیمان که خدای سبحان برای سلوک به سوی خودش و لقای خودش برای ما قرار داده اینجور نیستش که کمالات با نشستن و شنیدن محقّق بشود، یعنی من حرف بزنم شما هم بشنوید کمال محقّق بشود بلکه سبک و سیره‌ی قرآن کریم این است که در ضمن وقایع و حوادث بالاترین حقایقِ توحیدی را ایجاد می‌کند، یعنی در ضمنِ شدّت‌ها، سختی‌ها، مشکلات، راحت‌ها، جنگ‌ها، صلح‌ها، خوبی‌ها، بدی‌ها، شکست‌ها، پیروزی‌ها، در ضمنِ همه‌ی وقایعی که در زندگی پیش می‌آید خدا آنجا دستش باز است در اینجاها بنده‌ها را بالا می‌برد، یعنی تمامِ این‌ کثرت‌های عالمِ وجود برای این است که انسان به آن وحدت برسد، حالا این کثرت ممکن است پیروزی و شکست باشد ولی خدا کارش با این نیستش که پیروزی یا شکست است کارِ اوّلی‌اش این است که بنده را بکشد بالا، درست است؟ لذا گاهی ممکن است یک کسی با فقر کشیده بشود بالا یک کسی با مریضی کشیده بشود بالا یک کسی با شکست کشیده بشود بالا یک کسی با پیروزی کشیده بشود بالا دیگری با سلامتی، خدا دنبال این است که بنده‌ها را چه کار بکند؟ ببرد بالا، با این نگاه دنبال این است که آن کمال را ایجاد کند؛ ما دنبال این هستیم که پیروزی را هم به دست بیاوریم سلامت هم داشته باشیم، این‌ها را هم به ما گفتند بخواهید اما خواستنِ ما یک طور است تحقّقی که دنبالش محقّق می‌شود و واقعه‌ای که تدبیر الهی است آن هم یک سبک است، گاهی با هم توافق دارد گاهی با هم توافق ندارد ولیکن عقل اینجا تدبیر می‌کند و خدای سبحان تقدیر می‌کند، درست است؟ یعنی آن تقدیر الهی بر تدبیرِ ما غلبه دارد. در نگاه عالم هر موقع دیدیم وقایع سخت، پیچیده، شدید، سر و صداها زیاد می‌شود بدانیم خدا یک کارِ ویژه دارد با ما، معلوم می‌شود یک منزلِ جدیدی منزلِ متعالی‌تری آماده شده یک جای ویژه‌ای دارد قرار می‌گیرد که برای ما قرار دادند با این نگاه اگر نگاه بکنیم آن‌وقت هیچ چیزی مؤمن را نمی‌ترساند، “وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ” (آل عمران/ ۱۳۹)، این باور را باید مثل ذکر داشته باشیم؛ نمی‌شود بگویی من می‌دانم این را، تمام است دیگر، می‌گوید نه، این فقط به دانستن نیست این تمرین می‌خواهد، در هر واقعه‌‌ی هولناکی شدیدی انسان بداند باورش به این مسأله چقدر است اگر دید دلش لرزید معلوم است باور ندارد، اگر دید یک خرده حالش منقلب شد دلش لغزان [شد] معلوم است باور [ندارد]، اما اگر دید نه هرچه شدیدتر می‌شود این انگار شکفته‌تر می‌شود چون می‌بیند اینجا تازه اراده‌ی حق بیشتر می‌خواهد آشکار بشود، درست است؟ چون آنجایی که عادی است اسباب هم در کار هستند همه چیز مطابقِ پیش‌بینی است آدم وقایع را نسبت می‌دهد را به چی؟ به اسبابش، به عللش، آنجا آدم خدا را نمی‌بیند که، آنجا علل و اسباب را می‌بیند، اما وقتی‌که یک جایی پیچیده می‌شود، محاسبات به هم می‌خورد، مطابقِ آن چیزیکه پیش‌بینی شده درنمی‌آید آنجاست که اراده‌ی حق آشکار می‌شود انسان می‌بیند، لذا مؤمن در وقتی‌که کار گیر پیدا می‌کند پیچیده می‌شود شکفته می‌شود، چرا؟ چون تازه دستِ خدا را بی‌واسطه می‌بیند؛ این اصلِ لبِّ مطلب است، حالا ببینید امروز مسائلی که در مسائلِ سیاسی پیش می‌آید چقدر صحنه چه هستش؟ چقدر صحنه در تبلیغات یک نوعِ وارونه‌ای دارند جلوه می‌دهند، یک کسی آمده یک  عربده کشی آمده دارد خلاصه عربده کشی می‌کند برای همه، یعنی برای اینکه نشان بدهد من قدرتمندم قدرت ندارد نشان بدهد ولی عربده دارد که بکشد، از عربده‌هایش هم یک عدّه می‌ترسند چون خلاصه سابقه‌ی قدرت بوده از عربده‌هایش هم یک عدّه می‌ترسند، اما ما که دیدیم ۴ سال این بود وقتی در آن ۴ سال آن پهپاد گلوبال هاوک را زدند این خلاصه از ایران تشکر کرد گفت از شما تشکر می‌کنیم که شما آن هواپیمای ما را که درونش سرنشین بود نزدید که نزدیکِ این بود این را زدید که این اقلّاً کسی درونش نبود، خب این همه به‌اصطلاح هارت و پورت را قبلاً هم داشت، اگر بزنند من نمی‌دانم فلان می‌کنم پنجاه و چند نقطه را آدرس داد اگر بشود من آن‌ها را با خاک یکسان می‌کنم، خب زدند بعد آن هم گفت چون زدند فقط یک ضربه‌های مغزی [ملایمی] شده، خب این را دیگر تجربه کرده را که آدم نمی‌آزماید که‌، دلِ کسی را که نمی‌تواند خالی کند، منتها زیباییش این است ببینید این چند تا آیه را من می‌خوانم این چند تا آیه را در ذهنمان به عنوان ذکر داشته باشیم، در قرآن بیش از این‌هاست من این‌ها را همین چند دقیقه‌ی آخر در ذهنم بود یادداشت کردم وگرنه اگر وقت داشتم تفحّص می‌کردم بیش از این بود. یکی یکی آیات را [می‌خوانم]: بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیموَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ” (احزاب/ ۲۲) وقتی مؤمنون دیدند همه با هم متّحد شدند علیه آن‌ها، جنگ احزاب، “قَالُوا هَٰذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ”، گفتند عجب! این‌ها با هم متّحد شدند؟! ما منتظر بودیم این‌ها با هم متّحد بشوند بیایند مقابلِ ما، پیغمبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) به ما وعده داده بود که آن موقعی که این‌ها با هم متّحد می‌شوند وقتِ شکستشان است، به قاعده این است که وقتی متّحد می‌شوند چه باشد؟ وقتِ سختیِ ما باشد وقتِ شکستِ ما باشد وقتی همه‌ی دشمنانِ ما با هم متحّد بشوند، قرآن است خداست! یعنی ببینید ما با دو دو تا چار تای محاسباتیِ خودمان نگاه نکنیم، خدا می‌گوید اگر این‌ها آمدند پشتِ هم قرار گرفتند مثل جنگ دفاع مقدّسِ ۸ ساله آنجا من پشتیبان می‌شوم، اگر شما به خودتان متّکی بودید خب خودتان بجنگید عیبی ندارد، دارید؟ بجنگید، اما اگر دیدید که داراییتان هرچه که هست آن دارایی‌ای نیستش که شما را نجات بدهد به داراییتان ببالید “وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ” (انفال/ ۶۰) اما بدانید که این بالیدن با اینکه “أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ” روح پیدا می‌کند حقیقت پیدا می‌کند؛ “وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَٰذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ”، چقدر زیباست! “وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَانًا”، گفتند عجب! پس وعده‌ی خدا محقّق شد، الآن است آن وعده‌ی نصرت؛ یعنی کاملاً در دستگاه محاسباتیِ الهی یک چیزهای دیگری است اصلاً آدم نمی‌تواند بفهمد یعنی چه در نگاهِ عادی، هاج و واج می‌شود آدم، اینجا می‌خواهد توحید را آشکار کند؛ اگر ما قدرت داشتیم قوی بودیم آن‌ها هم قوی بودند زدیم به کاسه کوزه‌ی هم، زد و خورد شد، یک چیزهایی ما زدیم یک چیزهایی آن‌ها زدند خلاصه زد و خورد شد، خب شده دیگر، ما با قوّتمان جنگیدیم آن‌ها هم با قوّتشان جنگیدند یک محاسبه‌ی عقلایی دارد، گاهی ما زدیم گاهی ما خوردیم بالأخره یک جمع و تفریقی دارد دیگر، اما یک موقع هست که می‌گوید نه، این جمع و تفریق‌ها را بکنید تدبیراتتان را بکنید آمادگی‌هایتان را داشته باشید اما وقتی خواستید بجنگید نگاه بکنید قدرتِ غالبِ غیرِ مغلوب من هستم، با من بروید مقابلِ آن‌ها، هرچه که دارید از من ببینید، آن موقع تمامِ این ادوات جنگی‌ای که ما داریم روح پیدا می‌کند، آن که می‌گوید ملائکه‌ی مُسوّمین نازل می‌شوند، ملائکه‌ی مُردفین نازل می‌شوند، ملائکه‌ی مُنزلین می‌آیند آنجا که در قرآن می‌فرماید آن روحی است که مؤمن پیدا می‌کند قدرتی است که مؤمن پیدا می‌کند آن اثری است که در آن وسیله از جانب خدا ایجاد می‌شود آن به‌اصطلاح زدنِ سنگی است که داوود به پیشانی جالوت می‌زند و جالوت سرنگون می‌شود، یک سنگ بود اما فرمانده‌ی لشکر را یک‌دفعه زد، چون فرمانده را زد همه یک‌دفعه چی شدند؟ این نگاه را اگر بکنیم بعد دنبالش: “وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا”، این دستگاه محاسباتیِ مؤمن است، مؤمن پس یک دستگاه محاسباتیِ الهی دارد، نه فقط دستگاه محاسباتی‌اش با حساب و کتابِ عادی، آن را دارد اما فقط آن نیست، دقّت بکنید نفیِ آن را نمی‌خواهیم بکنیم اما او می‌گوید خدایا من با محاسبات آماده کردم خودم را به دستورِ تو “وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ” اما ما می‌دانیم که هرچقدر هم سلاح زیاد باشد تا اراده‌ی تو تعلّق نگیرد “لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ” (فتح/ ۴ و ۷)، جنودِ آسمان‌ها و زمین مربوط به توست، می‌تواند بیخود بخورد یک جائیکه هدف نبود، می‌تواند ما هدف‌گیری کردیم به هر جهتی آن هدف جایش را تعویض کرده باشد وقتی می‌خورد آن اثر را نگذارد، اما تو می‌توانی اگر هم ما در تشخیصمان اشتباه تشخیص داده بودیم هدف را یک جای دیگری دیده بودیم و آن نبود بکشاند بیاورد آن هدف را آنجا تا آن را بزنی، خداست دیگر! اصلاً یک‌دفعه می‌بینی آن جریان حضرت سلیمان یک شخصی آمد پیش او گفت من را از اینجا ببر یک جای دیگری، گفت چه شده؟ گفت من ملک الموت را دیدم به من امروز چپ نگاه می‌کرد در جلسه، همچنین نگاهِ خریداری داشت به من، خیلی خلاصه خوشگل نگاه می‌کرد و انگار دنبال خریدنِ من بود، من اینجا دیگر نمی‌مانم، حضرت سلیمان هم گفت باشد، باد در اختیارش بود دیگر، با باد این را فرستاد یک شهر دیگری، بعد حضرت ملک الموت رفت سر وقتش، گفت عجب چه جوری آمدی اینجا؟! گفت رفتم سراغ حضرت سلیمان، گفت من نگاهت کردم صبح تو اینجایی عصری می‌خواهی چه جوری آنجا باشی، اصلاً از طریقِ عادی نمی‌شد، خودت رفتی با دستِ خودت خودت را کشاندی اینجا، یعنی رفته از ترسی که آنجا دیده رفته تدبیر بکند ولی هلکه را در تدبیرِ خودش قرار داده، چقدر نگاه زیباست عالم اگر آدم بداند! بعد آیه‌ی دیگری، حالا بگذارید بعد دو سه تا روایت از این‌ها هم از امیرالمؤمنین (علیه السلام) برایتان می‌خوانم. در آیه‌ی دیگری، این مربوط به جنگ حمراء الاسد است بعد از احد: “الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ” (آل عمران/ ۱۷۳)، وقتی‌ این مؤمنان شَل و شولی که در جنگ احد همه مجروح شده بودند و همه باندپیچی بودند به قولِ ما راه افتادند که گفتند کفّار می‌خواهند حمله کنند مشرکین دوباره شهر را بگیرند این‌ها راه افتادند، فقط هم این‌ها باید راه می‌افتادند، یک لشکری از باندپیچی شده‌ها و عصا به دست‌ها و خلاصه جانبازان جنگ احد راه افتادند برای جنگ بعدی، خب این‌ها راه افتادند “الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ”، مردم این‌ها را نگاه می‌کردند بعضی‌ها آمدند [گفتند] شما اینجوری می‌خواهید بروید با آن‌ها بجنگید؟! آن‌ها در جنگ احد پیروز شدند الآن هم قبایلِ دیگر هم که با آن‌ها نبودند به آن‌ها پیوستند با همدیگر شدند، بیشتر هم شدند، قدرتِ پیروز هم بودند، دارند می‌آیند شما هم که تازه نصفِ آن جمعیتِ قبلتان هم نیستید، همه‌تان هم که یک زخمی دارید، چون پیغمبر (صلّی الله علیه و آله وسلّم) [فرموده بودند] هر کسی زخم خورده فقط بیاید سالم‌ها نه، چون سالم‌ها فرار کرده بودند، آن سالم‌ها نیایند که آن فراری‌ها نیایند، فقط آن‌هایی که مانده بودند در جبهه که یا شهید شده بودند یا مجروح گفتند مجروح‌ها بیایند، شهیدها که دیگر نمی‌شده بیایند مجروح‌ها بیایند، این‌ها هم راه افتادند، حتّی دارد یکی از آن‌ها از درِ خانه آمد بیاید بیرون انقدر خون از او رفته بود همان دمِ در افتاد از هوش رفت، یعنی این‌ها آمده بودند با این وضع، تصویر بکنید یک لشکرِ اینجوری را، “الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ”، مردم به آن‌ها می‌خندیدند، این ناس منافقین هستند، این ناس آن‌هایی بودند که دائماً همیشه آزار می‌دادند همیشه هم هستند، “الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ”، آن‌ها با هم همه مجتمع شدند علیه شما “فَاخْشَوْهُمْ”، جای ترس دارد دیگر، دیگر اینجا بترسید، “فَاخْشَوْهُمْ” بترسید از این‌ها دیگر، الآن نمی‌گویند؟! بابا آمریکاست اسرائیل است این‌ها با هم شدند بترسید دیگر، دائماً این نصیحت‌ها هست، “فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا”، این‌ها دیدند این‌ها با هم شدند گفتند آخ جان! پس اینجا جای آنجایی است که خدا می‌خواهد نصرت کند چون وقتی‌که آن‌ها همه با هم بشوند تازه نصرتِ خدا می‌آید، ما وظیفه‌مان است در میدان بایستیم، اگر ما وظیفه‌مان را انجام دادیم خدا نصرت می‌کند دیگر، به ما پیغمبرمان (صلّی الله علیه و آله وسلّم) امر کرده بیایید در میدان اگر ما نصرت بکنیم “إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ” (محمّد/ ۷)، خداست “وَ لله جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ”، می‌گوید: “فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ”، خدا ما را کافیست، خیلی زیباست این نگاهِ الهی!

در یک آیه‌ی دیگری می‌می‌فرماید: “هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ” (فتح/ ۴)، علامتِ آرامشِ قلبِ مؤمن این است هرچقدر سختی شدیدتر می‌شود این ایمانش بیشتر می‌شود، نه نمی‌لرزد اصلاً بلکه چه می‌شود؟ ایمانش بیشتر می‌شود، یعنی نمی‌خواهد دشمن‌تراشی کند بگوید بیایید هی دشمنی کنید با من اما اگر دید دشمنان با هم متّحد شدند چه کار می‌کند؟ اصلاً یک ذرّه در دلش شک و شبهه هم راه نمی‌افتد، این‌ها کسانی هستند “فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ” (آل عمران/ ۱۴۶)، هیچ سستی در دلشان از جانبِ آنچه که از جانب خدا بر این‌ها وارد بشود ایجاد نمی‌شود. یا “رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ” (احزاب/ ۲۳)، این‌ها نگاهشان این است که خوش به حالِ آن‌هایی که در وقایعِ قبلی بابِ شهادت باز بود رفتند، حاج قاسم را دیدید چقدر عاشق شهادت بود، عاشق کم است کانّه، دیوانه‌ی شهادت بود، یعنی واقعاً یک جنونی بود در وجودش عشق به شهادت، آدم تصورِ آن را که بکند آن عنصرِ شهادت طلبی و جنونِ شهادت طلبی را می‌تواند ببیند که چه بود و چه جوری بود، دیگر این‌ها حجّتِ خداست برای ما دیگر امروز، می‌گوید این‌ها “فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ” بعضی‌ها به شهادت رسیدند به عهدشان با خدا وفا وفا کردند، “وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ” چون اوّلش چه هستش؟ “رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ”، بر آن عهدی که با خدا داشتند، عهدمان با خدا این باشد خدایا تو به ما امر کن ما آماده‌ایم، خدایا ما آماده‌ایم پای فرمانِ تو، هرجا دیدیم فرمانِ توست ما می‌دویم کار نداریم ۱۰ تا هستند یا ۱۰۰ تا، کار نداریم ۱۰۰۰ تا هستند یا ۲۰۰۰ تا، کار نداریم اسرائیل است یا آمریکاست، دشمنِ تو باشند امرِ تو باشد بدانیم، باید بیاییم اینجا، آنجا می‌دویم می‌گوییم شهید شدیم “فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ”، اگر نه توانستیم پیروز بشویم “وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ”؛ امیرالمؤمنین علیه السلام می‌گوید من مَنْ يَنْتَظِرُ هستم دوستانِ من همه شهید شدند اما من جزءِ مَنْ يَنْتَظِرُ هستم خب ما هم اینجا می‌گوییم اگر تا حالا ماندیم همین نگاه که به عنایتِ امام زمانمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) تا حالا ماندیم اما دلیل نداریم که همه‌اش بخواهیم بمانیم، ان‌شاءالله بابِ شهادت برای همه‌مان در آخرِ عمرمان [باز شود]، حالا یک کسی گفته بود من دوست دارم شهید بشوم ۱۲۰ ساله بشوم خواب باشم یک جایی در خواب یک تیری بیاید درجا بیدار هم نشوم همان در خواب خلاصه واصل بشوم شهید بشوم اجرِ شهید هم ببرم اینجوری‌، این هم بالأخره یک مدلش است دیگر، حالا ما نه می‌گوییم ان‌شاءالله خدا توفیقِ جهاد بدهد به ما و مجاهدت کنیم ولی به شهادت هم برسیم.

یا این آیه‌ی شریفه که: “أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ” (بقره/ ۲۱۴)، فکر می‌کنید به بهشت می‌رسید بدون اینکه آن آزمایشِ گذشته‌ها برای شما هم انجام بشود؟! “مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ”، تمامِ آن سختی‌های جانی و مالی که برای آن‌ها رسید “مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا”، انقدر سخت شد زیر پایشان و تحمّلِ مسائل “حَتَّىٰ يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ”، این همان حالتِ اضطرارِ به سوی خداست که خدایا کمکت را برسان دیگر، اینجور هم نیستش که ما بگوییم که ما می‌رویم راه می‌افتیم ولی می‌نشینیم آنجا می‌گوییم خدایا “إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ” (مائده/ ۲۴) تا اینجا ما آمدیم لبِ مرز از اینجا می‌نشینیم، به موسی (سلام الله علیه) بگوییم تو با خدایت بروید بجنگید وقتی پیروز شدید ما هم بلند می‌شویم می‌آییم آنجا آن‌وقت واردِ شهر مقدّس می‌شویم، نه، “وَزُلْزِلُوا حَتَّىٰ يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ”، انقدر کار سخت می‌شود، اینجا ایمان محقّق می‌شود اینجا رشد و توحید محقّق می‌شود، اگر دیدیم مدتی گذشت، می‌گوید مؤمن اگر ببیند مدّتی گذشت سختی برایش پیش نیامده شک می‌کند می‌گوید خدایا نکند من را رها کردی خبری نیست، در نظامِ اجتماعی هم همینجور، اگر نظامِ اجتماعی رها بشود آنجایی است که می‌بینیم هیچ خبری دیگر نمی‌شود مسأله‌ای نیستش همه فکر کار روزمره‌ی خودشان هستند اما اگر دیدیم نه خدای سبحان یک آدمِ ابلهی را آورد گذاشت سرِ کار و این آدمِ ابله دائم شروع کرد با همه شاخ و شانه بکشد، یک شاخ این‌طرف می‌کشد یک شانه آن‌طرف بکشد یک به‌اصطلاح دَری وَری این‌طرف بگوید یک توهین و فحش آن‌طرف، نه دوست می‌شناسد نه آشنا می‌شناسد همه را دارد با یک چوب [می‌راند]، خب این نشان می‌دهد خدا یک اراده‌ای کرده، آنجایی که کسی استکبارش خیلی شدید بشود معلوم است جای سقوطش دارد آشکار می‌شود، هر جا دیدید کسی استکبارش علنی شد آشکار شد پرده‌پوشی در استکبار نکرد آنجا خدا دارد چه کار می‌کند؟ ببینید من ۲، ۳ تا روایت را بخوانم برایتان وقت گذشت تا ان‌شاءالله اگر بشود واردِ بحثمان بشویم.

در یک روایت زیبایی است امیرمؤمنان علیه السلام می‌فرماید که: (تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِیرِ) (حکمت ۱۶ نهج‌البلاغه)، امور خوار و ذلیل است نسبت به مقادیرِ الهی، یعنی شما نقشه‌هایتان را بکشید کارهایتان را بکنید اما بدانید خدا دارد درحقیقت عالم را اداره می‌کند تقدیرِ خداست نه من و شما، (تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِیرِ)، خوار است همه‌ی امور یعنی چه؟ یعنی مُنقادِ خدا هستند همه‌ی امور، (لِلْمَقَادِیرِ) یعنی تقدیراتِ الهی، (حَتَّى یَکُونَ الْحَتْفُ فِی التَّدْبِیرِ)، حتّی اینکه آدم گاهی نقشه می‌کشد که چه جور زنده بماند نقشه‌اش می‌شود رفتن به سویِ مرگ، همان که برایتان از جریان سلیمانِ نبی عرض کردم، (حَتَّى یَکُونَ الْحَتْفُ فِی التَّدْبِیرِ)، با نقشه‌ی خودش به سمتِ مرگِ خودش می‌رود. امیرمؤمنان (علیه السلام) می‌فرماید نقشه می‌کشد آدم ولی دارد با نقشه‌اش چه کار می‌کند؟ خب این را الآن آدم می‌بیند در وضعیتِ مردی که آمده و ادّعا دارد، آدم احساس می‌کند که اصلاً این حَتف و مرگش را، نه مرگِ خودش را اصلاً مرگ و به‌اصطلاح ریزشِ آن کشور و استکبار را در تدابیرش خدا قرار داده و این خودش یکی از نعمت‌های الهی است که دشمنانِ انسان از چه کسانی باشند؟ از جاهلان و احمق‌ها باشند، یعنی خدا یک نعمتی به انسان می‌دهد که دشمنش را از حُمَقا قرار بدهد، فکر نکنید که آمریکاست مگر می‌شود احمق باشند؟! بله می‌شود، آمریکا باشد می‌شود احمق‌ترینشان بشود رئیس جمهورشان، چرا نشود؟! حالا آدم می‌بیند شده دیگر، بعد ببینید خودشان می‌گویند ما خجالت می‌کشیم این رئیس جمهورمان است، هم آن دوره می‌گفتند هم این دوره، می‌گفتند این مثل اینکه رئیس جمهور بدوی‌ها و بیابان نشین‌های ماست، نمادِ مدنیت اصلاً [در اونیست]، آن یکی به‌اصطلاح خواب آلود و خلاصه دائماً خفته بود این یکی هم که خلاصه دائماً پارس کن است، خب این نمادِ یک کشور را دارد نشان می‌دهد، مردم کم کم بیدار می‌شوند، بالأخره یک آدمِ عاقل باشد یا آن اهل چرت و بَنگ و این‌ها نباشد یا این یکی خلاصه اهل هارت و پورت نباشد خب فرق می‌کند، من صبح گفتم دلِ آدم می‌سوزد گاهی برای مردم آمریکا، این بنده خداها چه کردند که یک همچنین کسانی باید بیایند سرِ کارشان، آدم دلش می‌سوزد، بالأخره این‌ها آدمِ از بیابان رفته آنجا نبودند که ولی ببین چه شده که این‌ها آمدند، این نگاه، آن‌وقت خیلی از هارت و پورتِ این‌ها نترسید، یعنی تعبیر امیرمؤمنان علیه السلام به طلحه و زبیر گفت این‌ها (وَ قَدْ أَرْعَدُوا وَ أَبْرَقُوا وَ مَعَ هَذَيْنِ الْأَمْرَيْنِ الْفَشَلُ وَ لَسْنَا نُرْعِدُ حَتَّى نُوقِعَ وَ لَا نُسِيلُ حَتَّى نُمْطِرَ) (خطبه‌ی ۹ نهج‌البلاغه)، رعد و برقشان زیاد است ولی باران ندارند، بعد ببینید چند تا تهدید و این‌ها کرده بعد یک‌دفعه از آن‌طرف هم می‌گوید که نه ایران هم خیلی قوی است همچنین هم نیست که بشود به آن حمله‌ی اینجوری کرد، یعنی خودشان هم خلاصه می‌فهمند که کار به این سادگی هم نیست یعنی اینجور نیستش که ناوشان را بیاورند و تمام شود تهدید بکنند و طرف ساکت شود، آن‌وقت ایران دارد هدایتِ جهانی را به نحوی می‌کند که بقیّه هم جرأت کنند وقتی این هارت و پورت می‌کند بگویند نه این حرفت غلط است، عربستان کِی جرأت می‌کرد از این حرف‌ها بزند؟! مجبور است در ظاهرش هم، اما اگر این حرف را نمی‌زد همین کار را می‌کردند عربستان واقعاً نگاهش همین است که این می‌گوید، یعنی در خفایشان با هم همین حرف‌ها را می‌زنند اما جرأت نداشتند که علنی بگویند، وقتی علنی می‌گوید مجبور می‌شود چه کار کند؟ از ترسِ جمعیتِ مسلمانان تکذیب کند بگوید این نیست، همین تکذیب خودش به نفعِ ماست، الآن دوره‌ای است که ما باید از این اختلافی که آن دارد ایجاد می‌کند کمالِ استفاده را بکنیم، حالا چه جوری راه‌های مختلفی دارد، و از این‌طرف من نگاه می‌کنم می‌بینم در مقابلِ این همه حرف‌های این یک سکوتی در جمعِ مؤمنين ایجاد شده دلم می‌سوزد که ما، یا ممکن است البتّه از این باشد که مردم بگویند این از این حرف‌ها زیاد می‌زند ولش کن اصلاً ارزشِ [واکنش نشان دادن ندارد] “وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا” (فرقان/ ۷۲)، اگر از این باب باشد که “وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا” می‌گویند این اصلاً از این حرف‌ها زیاد زده، ولش کن اصلاً با این دهان به دهان نشویم “وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ” (اعراف/۱۹۹)، از جاهل اصلاً رو بگردان با او دَک دَک نکن، یک موقع این است، اما یک موقع هستش که این دارد در عرصه‌ی بین‌المللی شاخ و شانه می‌کشد اگر کسی جوابی ندهد حرفی نزند دربینِ مردم آن حالِ  درحقیقت نگاهِ الهی دیده نشود و از این فرصت برای تقویتِ ایمان استفاده نکنیم فرصت را از دست دادیم، این فرصت باید بشود برای ما که دل‌های مردم را به این عربده‌کشی‌های این که کسانی‌که دنبال یک لبخندِ این بودند دهانشان آب افتاده بود الآن نشان بدهیم ببین آن چیزی که تازه در دلش است از اینکه ابراز می‌کند اشدّ است از آن چیزی که در افواهشان ابراز می‌کنند “قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ” (آل عمران/ ۱۱۸)، درست است؟ همین را اقلّاً یک وفاقی علیه جریانِ این شیطان قرار بدهیم.

در روایت دیگری امام علی علیه السلام می‌فرماید: (مَن ساءَ تدبيرُهُ كانَ هَلاكُهُ في تَدبيرِهِ) (غررالحکم و دررالکلم- التميمي الآمدي- محقق/ مصحح: سید مهدی رجائی- دارالکتاب الإسلامي،قم- ۱۴۱۰ ق، چاپ دوم- ص ۶۳۶)، امیرمؤمنان (صلوات الله علیه) حرف‌هایش خیلی بلند است! کسی‌که بد تدبیر می‌کند هلاکتِ خودش را در تدبیرِ خودش قرار می‌دهد. یا می‌فرماید که: (مَن ساءَ تَدبيرُهُ تَعَجَّلَ تَدمِيرُهُ) (همان، ص ۵۸۶)، تعجیل می‌کند در اینکه دولتش سرنگون بشود، زودتر از بین برود، یعنی گاهی اساسِ مردن است دنبالش گاهی سرعتِ در این ایجاد می‌شود. باز امیرمؤمنان (علیه السلام) می‌فرماید که: (يَغْلِبُ الْمِقْدَارُ عَلَى التَّقْدِيرِ) (حکمت ۴۵۹ نهج‌البلاغه)، تقدیرِ الهی بر آن محاسباتِ ما، تقدیرِ دوم یعنی محاسباتِ ما، (يَغْلِبُ الْمِقْدَارُ) یعنی تقدیرِ الهی بر آن تقدیر و اندازه گیری‌هایی که ما می‌کنیم (حَتَّى تَكُونَ الْآفَةُ فِي التَّدْبِيرِ)، به طوری می‌شود که آفت در تدبیر می‌شود، انسان می‌بیند هرچقدر تدبیر می‌کند بدتر می‌شود آن‌وقت، نمی‌گوید تدبیر نکن اما این تدبیری که به دور از ارتباط با خداست، هرچه انسان این تدبیر را بکند آفت می‌شود همین تدبیر، انسان هی دور می‌شود، کشور را باید در این مواقع به سمت ازدیادِ ایمان برد باید حرف‌های امیدبخش زد که حالا خلاصه روایت‌های دیگر هم هستش که از جریان مروان هم جالب است که وقتی رومی‌ها تهدیدش کردند برای حمله خب این ترسید، گفتند یک لشکری که مثلاً لا غاية له ما داریم راه بیندازیم بیاییم حمله کنیم، این ترسید آمد پیشِ بعضی نقل‌ها می‌گوید امام سجّاد علیه السلام بعضی نقل‌ها می‌گوید امام باقر علیه السلام، می‌گوید آمد خدمتِ امام سجّاد علیه السلام اگر اشتباه نکنم، مضمونش حالا همین است، آمد حضرت فرمود که سکّه ضرب ‌کن به نام حکومت اسلامی، ضربِ سکّه خودش علامتِ چی بود؟ تثبیتِ حاکمیت، بعد هم گفت به او نامه بنویس بگو از آن وقتی‌که تو قصد می‌کنی این کار را بکنی تا وقتی‌که می‌خواهی این را به عمل بکشانی خدای سبحان را تقدیراتی است، وقتی‌که این کلام حضرت را فرستادند برایش او که خوانده بود چون آن‌ها با کلام انبیا آشنا بودند گفته بود این کلامِ فردِ عادی نیست منصرف شدم، با همین یک کلام، که از آن وقتی‌که تو می‌خواهی راه بیفتی تا وقتی‌که بخواهی این فکرت را انجام بدهی و عملیاتی کنی خدا را تقدیراتی است؛ اگر باور کردیم که خدا درکار است باید محاسباتِ ما با کسی‌که این باور را ندارد متفاوت باشد یا نباشد؟ نزدیکِ تولّدِ امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف است بابتِ باورِ به امامتِ حضرت و اینکه امام فعّال است در جامعه، تک تکِ مؤمنان را دلسوز است حضرت، اگر هر واقعه و حادثه‌ای برای مسلمان‌ها و مؤمنين محقّق می‌شود دلِ حضرت به درد می‌آید اگر مشکلی است و خوشحال می‌شود اگر سُروری است، امام است فعّال است در جامعه، اگر باور کردیم عرضِ ارادت کردیم که ما آماده‌ایم ببیند که نصرتِ ما آماده است، باور کردیم که ما فقط نمی‌نشینیم در یک گوشه دعا بخوانیم که آن را هم داریم اما آماده‌ی میدان هم هستیم یقین کنید که این خودش یک مرتبه از ظهور و یک مرتبه از فرج است که نصرت محقّق می‌شود.

خب یک صلوات بفرستید.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.

ابن یک مقدمه بود، حالا وارد متن بخواهیم بشویم حالا این یک مقدمه بود. البته حالا زیاد اذیّتتان نمی‌کنیم همین که وارد این روایت شریف شده باشیم، در حدیث معراج به این فراز رسیدیم فرمود که: (يَا  أَحْمَدُ وَ عِزَّتِي وَ جَلاَلِي مَا مِنْ عَبْدٍ  ضَمِنَ  لِي بِأَرْبَعِ خِصَالٍ) (الوافی- الفیض کاشانی- کتابخانه امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام،اصفهان- ج ۲۶- ص ۱۴۲)، اگر کسی ۴ خصلت را به من وعده بدهد (إِلاَّ أَدْخَلْتُهُ اَلْجَنَّةَ)، من هم قطعاً او را وارد بهشت می‌کنم، (يَطْوِي لِسَانَهُ فَلاَ يَفْتَحُهُ إِلاَّ بِمَا يَعْنِيهِ)، این‌ها را گفتیم، زبانش را برای این باز می‌کند که آن چیزی باشد که بِمَا يَعْنِيهِ یعنی مقصود باشد از او یا یُعِینُهُ یا او را اعانت بکند، (وَ يَحْفَظُ قَلْبَهُ مِنَ اَلْوَسْوَاسِ)، قلبش را از وسواس حفظ بکند، وسواس چیست که این قلبش را باید حفظ بکند اینجا می‌خواهد بیان بکند: هر چیزی که انسان را به تزلزلِ از راه خدا می‌کشاند، نه وسواس فقط آن وسواس در نجسی و پاکی، نه، آن خیلی نازل است دیگر، این وسواس که می‌گوید انسان در امیدش به خدا در حرکتش به سوی خدا دچار چه بشود؟ وسوسه بشود، در همین روایات دارد یک کسی آمد خدمت امام باقر علیه السلام حضرت فرمود: (إِنَّ رَجُلًا أَتَى رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّنِي نَافَقْتُ) (الکافي- الشيخ الكليني- محقق/ مصحح: علی اکبر آخوندی، محمد آخوندی- دارالکتب الاسلامیة،تهران- چاپ چهارم، ۱۴۰۷ ق- ج ۲- ص ۴۲۵)، عرض کرد من منافق شدم، (فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا نَافَقْتَ)، نه منافق نشدی (وَ لَوْ نَافَقْتَ مَا أَتَيْتَنِي تُعْلِمُنِي)، نمی‌آمدی پیشِ من از من سؤال بکنی، منافق نمی‌آید اینجوری، همین که تو آمدی از من می‌خواهی سؤال کنی چرا اینجوری شدم معلوم است منافق نشدی، دلِ منافق با امام نیست، همین هم یک علامت است اگر دیدیم یک چیزی یک جایی برایمان پیش آمد زود رفتیم درِ خانه‌ی اهل بیت علیهم السلام، این رفتنِ ما هم اینجوری است دیگر، آن موقع رفتن به مدینه بود و آنجا بوده الآن هم رفتن یعنی تا ما دیدیم یک چیزی یک مشکلی پیش آمده زود رفتیم درِ خانه‌ی اهل بیت (علیهم السلام) معلوم است نفاق نیست، اگر دیدیم یک شبهه‌ای پیش آمد وسوسه‌ای زود برویم درِ خانه‌ی اهل بیت (علیهم السلام) نرویم جاهای دیگر وقتی نتوانستیم بعداً مجبور شویم بیاییم اینجا نه، بعد همین علامت را ببینید چقدر زیباست: (لَوْ نَافَقْتَ مَا أَتَيْتَنِي تُعْلِمُنِي)، نمی‌آمدی از من بپرسی، (مَا الَّذِي رَابَكَ)، آن چیزی که می‌بینم از حالِ تو تو منافق نشدی، اما حضرت خودش می‌گوید که چی شده: (أَظُنُّ الْعَدُوَّ الْحَاضِرَ أَتَاكَ)، فکر می‌کنم شیطان سراغت آمده، الْعَدُوَّ الْحَاضِرَ یعنی شیطانی که همه جا حاضر است سراغت آمده، (فَقَالَ لَكَ) به تو می‌گوید (مَنْ خَلَقَكَ) چه کسی تو را خلق کرده؟ می‌گویی: (فَقُلْتَ اللَّهُ خَلَقَنِي)، بعد بلافاصله به تو می‌گوید: (فَقَالَ لَكَ مَنْ خَلَقَ اللَّهَ)، خدا را چه کسی خلق کرده؟ یک‌دفعه تو چه می‌شوی؟ می‌گویی خب راست می‌گوید خدا را چه کسی خلق کرده؟! یک‌دفعه در تمامِ حرف‌هایت می‌ریزی انگار زیر پایت خالی شده، در روایت دارد، خیلی روایت زیباست! می‌فرماید: انسان گناهی را انجام می‌دهد اصرار بر آن می‌کند شکّ در امامت برایش ایجاد می‌شود، دوباره اصرار بر آن گناه می‌کند شکّ در نبوّت ایجاد می‌شود، اصرار بر گناه می‌کند شکّ در توحید ایجاد می‌شود، آنجا می‌فرماید فکر می‌کنید جوابِ این شخص چه جوری برطرف می‌شود؟ استدلال شکّش را برطرف می‌کند؟ نه، برای این بنشین استدلال کن خدا واحد است پیغمبر رسول است و امام وصیّ است، می‌پذیرد اما شکّش هم برطرف نمی‌شود، چه جوری برطرف می‌شود؟ آن گناه را باید جبران کند، توبه باید محقّق بشود، یعنی این‌ها لرزش‌های اعتقادی در اثرِ لغزش‌های عملی است، لرزش اعتقادی است اما در اثرِ چه هستش؟ من این را در دانشگاه بین جوانان تجربه کردم ۹۵ درصدِ جوان‌های ما که شبهه برایشان در نظام اعتقادی پیش می‌آید منشأش آن شبهه‌ی فکری نیست بلکه منشأش لغزشِ عملی است، می‌گوید حاج آقا من قبلاً نماز جماعت مقیّد بودم دیگر الآن بی میل هستم، فلان کار را دوست داشتم الآن دیگر حال ندارم، این‌ها منشأش این نیستش که اعتقادِ این ضعیف شده منشأش این است که یک عملی از انسان سر زده که آن مانع ایجاد کرده، این شخص هم این است که (مَنْ خَلَقَ اللَّهَ) به تو می‌گوید بعد یک‌دفعه زیر پایت خالی می‌شود، لذا اینجا نباید برویم بگوییم یک کسی بیاید برای این استدلال بکند، کم پیدا می‌شود کسی چه بخواهد؟ استدلال درستش بکند، نمی‌گوییم اصلاً نیست خیلی نادر است آن‌ها، عمدتاً این لغزش‌هاست؛ بعد خوشش آمد گفت من همین را می‌خواستم مشکلم همین بود که زیر پایم خالی شده: (قَالَ إِي وَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ لَكَانَ كَذَا)، همینجوری است که شما فرمودید، (فَقَالَ إِنَّ الشَّيْطَانَ أَتَاكُمْ مِنْ قِبَلِ الْأَعْمَالِ)، شیطان می‌آید اوّل سراغ اعمال با شما (فَلَمْ يَقْوَ عَلَيْكُمْ)، می‌بیند نه نمی‌تواند شما را با عمل گول بزند، (فَأَتَاكُمْ مِنْ هَذَا الْوَجْهِ)، می‌آید یک اختلالی در فکرتان ایجاد می‌کند، یک لغزش، وقتی آن لغزش پیش آمد یک شبهه است گاهی آدم می‌گوید بگذار این را هم بخوانم بگذار آن را هم بخوانم هی چیزهایی که می‌خواند داده‌ها سبب می‌شود برای اراده‌ها، یعنی انسان یک داده‌هایی را که می‌بیند حرف‌هایی که گاهی شوخی و مزاح است ولی یک‌دفعه [می‌بینی] یک تفکّر را نشانه گرفته، یک‌دفعه می‌بینی انسان با یک داده‌های اینجوری در او تزلزل در اراده‌اش ایجاد می‌شود، لذا هر چیزی را نخوانید، نگذارید هر نامحرمی وارد بشود به آن سرِّ شما، وقتی وارد شد اثر می‌گذارد شما از آن غافل می‌شوید، خواندید فکر کردید تمام شد نپذیرفتم این می‌رود یک جا می‌نشیند، همین واردِ شما می‌رود یک جا می‌نشیند یا باید دائم مراقبش باشی که اثر نگذارد که این حال و توجّه را ما نداریم، وقتی نشست تو سرت گرم شد به کارهای دیگر چه کار می‌کند؟ شروع می‌کند ریشه زدن و جوانه زدن شروع می‌کند یک‌دفعه زیر پایت را خالی کردن، نگذارید هر غریبه‌ای واردِ ذهن شما بشود، ذهنتان محلّ سِرِّ شماست چطور انسان در خانه آن اندرونِ خانه‌اش آن کُنهِ خانه‌اش هر نامحرمی را نمی‌برد می‌گوید نکند این دزد باشد راه را یاد بگیرد بعداً بیاید سرقت بکند، باید یک کسی آشنا و محرم باشد آدم ببرد، حواسمان باشد می‌فرماید: (فَلَمْ يَقْوَ عَلَيْكُمْ فَأَتَاكُمْ مِنْ هَذَا الْوَجْهِ لِكَيْ يَسْتَزِلَّكُمْ)، می‌آید از طریقِ همین که یک خبر است فقط، یک داده‌ای است فقط، یک اطّلاعی است فقط، می‌آید می‌نشیند بعد یواش یواش می‌بینید همین سببِ شُل شدنِ ما می‌شود، یک‌دفعه در یک جایی تا می‌خواهیم یک تصمیمی بگیریم این مثل یک جرّقه خطور می‌آید در آن تصمیم هم چه می‌شود؟ چون دیدید که کامپیوتر وقتی می‌خواهد  یک مسأله‌ای را جواب بدهد به شما مسائلِ مرتبط را کنار هم قرار می‌دهد این مسائلِ مرتبط که کنار هم قرار می‌گیرد مجموعه‌ی نتیجه‌ی از آن‌ها می‌شود به‌اصطلاح آن جوابی که مثلاً هوش مصنوعی به شما می‌دهد اینجا هم همینجوری است این داده یک جایی نشسته وقتی‌که شما می‌خواهید حالا تصمیمی بگیرید این داده‌ها رَج می‌شوند مرتبطِ با این، این هم می‌آید، تا حالا نبود، تصمیمِ شما مطابقِ چی بود؟ قدرت و اراده[تان]، این که می‌آید یک ذرّه تصمیم خود به خود چه می‌شود؟ از درون هم هست از بیرون هم نیست، از بیرون باشد آدم می‌گوید این را قبول ندارم، حالا دیگر از درون می‌آید، درونی شده دیگر، چون درونِ من بوده دیگر، فکر نکنید که بگویید من حواسم هست نه، غفلت باعث می‌شود این آنجا خودی می‌شود کم کم، بعد در خطوراتِ ما می‌آید در آن ۱۰۰ تا مقدمه می‌بینید ۱۰ تا از آن‌ها می‌شود از داده‌هایی که غلط هستند [و] نباید می‌بودند یک‌دفعه آن‌وقت اراده‌ی انسان مطابقِ ۹۰ شکل می‌گیرد نه ۱۰۰، اگر مطابقِ ۹۰ شکل گرفت یعنی احتمالِ غیر هم می‌دهد، همین که احتمالِ غیر می‌دهد اراده تامّ نمی‌شود، وقتی اراده تامّ نشد نتیجه با یک مانع که جلویش می‌آید انسان شُل می‌شود انجام نمی‌دهد، ببین چقدر اثر دارد! آن‌وقت ببینید این الآن جهاد تبیین که آقا می‌فرماید چقدر مهم است که ما به جای این داده‌های تقویت کننده دائم واردِ ذهنمان بکنیم که حتّی اگر قبلاً ۹۰ تا ۱۰۰ تا بود بشود ۲۰۰ تا که اگر این ۲۰۰ تا بعد امید شکل گرفت [که] قبلاً ۱۰۰ تا باعثِ اراده‌ی من می‌شد حالا ۲۰۰ تا اراده‌ی من را مضاعف می‌کند در تصمیم گیریِ من و من را با یقینِ بالاتر جلو می‌برد که هر مانعی بیاید قبلاً ۱۰۰ تا درحقیقت می‌توانست عبور کند الآن ۲۰۰ تا می‌بینید  موانعِ بزرگ‌تر را هم می‌تواند از آن‌ها عبور بکند؛ این تحلیلِ دقیق است دارم عرض می‌کنم خدمتتان، یعنی دشمن الآن در مدیریتِ شناخت و ادراکِ جنگ‌های شناختی دارند از این با لطائف و ظرایفش استفاده می‌کنند، این لُری‌اش بود که من گفتم خدمتِ شما یعنی ساده‌ی ساده‌اش، یعنی بی شیله پیله‌اش و بدون اصطلاحش و همان ساده‌ی ساده‌اش را گفتم، لُری‌اش یعنی همان ساده‌اش یعنی حرفی که لُر می‌زند صادق است یعنی هیچ خلاصه پیرایه به آن آویزان نمی‌کند همان را می‌آورد زینت نشده، اگر این دقّت را بکنیم آن‌موقع هر پیام و پیامکی را نمی‌خوانیم می‌گوییم این می‌خواهد برود بنشیند در جایی که بعداً چه بشود؟ من وقتی می‌خواهم یک تصمیمی بگیرم مرتبطِ با این این هم حاضر است این هم به سهم خودش تأثیر می‌گذارد پس برای چه بگذارم الآن برود داخلِ سِرِّ من و آنجا جا بگیرد. بعد می‌فرماید: (فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ)، حضرت راه نشان می‌دهد می‌گوید وقتی اینجوری شد (فَلْيَذْكُرْأَحَدُكُمُ اللَّهَ وَحْدَهُ)، فقط کلمه‌ی توحید را بگویید تا این کلمه‌ی توحید مثل یک داده وارد بشود در قلبِ شما لَا إِلَه إِلَّا الله، لَا إِلَه إِلَّا الله، لَا إِلَه إِلَّا الله، یعنی این اذکار خودش می‌شود چه؟ آن هم با باور، ذکری که آدم می‌گوید خدا کاره است خدا جُنود سماوات والأرض، این‌ها داده است وقتی واردِ وجود می‌شود، تقدیرِ الهی است، این داده‌ها می‌رود جایش می‌نشیند این‌ها هم وقتی آدم می‌خواهد یک فکری را بکند می‌آیند جلو و آنجا خودشان را نشان می‌دهند.

پس این وسوسه‌ی قلب چی شد؟ در اثرِ داده‌هایی شد که انسان در دلش وارد می‌شود و بعد موقعِ تصمیم به تزلزل می‌افتد، می‌گوید اگر کسی تضمین کرد که ورودی‌هایش را کنترل بکند نگذارد هر چیزی وارد بشود (يَحْفَظُ قَلْبَهُ مِنَ اَلْوَسْوَاسِ) من هم بهشت را برایش تضمین می‌کنم. این هم یکی از خصوصیات است.

ان‌شاءالله خدای سبحان ما را از هر وسوسه‌ی شرک آلودی حفظ بفرماید. الهی آمین. ایمان ما را بیش از گذشته قرار بدهد. الهی آمین. تمامِ وقایعِ سخت را برای مؤمنين راحت قرار بدهد. الهی آمین. ان‌شاءالله دماغ این مستکبر آمریکا و صهیونیست را به زودیِ زود به بهترین وجهی که مثلِ فرعون که در آب فرو رفت مثل نمرود که با پشه به خاک کشیده شد ببینیم قدرت خدا را که چه جوری دماغ فرعونیان و مستکبران را به خاک می‌مالد جلوی همه‌ی جهانیان ان‌شاءالله. الهی آمین.

هرچقدر دوست داریم و توسّلي که خدمت آقای میریان هستیم ان‌شاءالله این داده‌های ذهنیمان را در توسّل به اهل بیت (علیهم السلام) قوی‌تر بکنیم این‌ها را درحقیقت راسخ‌تر بکنیم استفاده بکنیم یک صلوات بفرستیم.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید