درس اخلاق هفتگی استاد عابدینی در مدرسه علمیه ثامن الائمه (علیهالسلام)
موضوع جلسه: «زهد از دنیا و رغبت به آخرت، نکاتی در پی شهادت اسماعیل هنیه»
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ الحمدلله ربِّ العالَمین وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم وَ لَعنُ الدّائمِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعین إلی یَومِ الدّین
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا
انشاءالله از یاران، یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم صلواتی سرداری مرحمت کنید.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.
انشاءالله خدای سبحان شهدای ما را مقامشان را عالیتر قرار بدهد و امشب انشاءالله همهشان مهمان امام حسین علیه السلام باشند و همچنین توفیق شهادت را در دنیا روزی همه ما بکند صلوات دوم را بلندتر مرحمت کنید.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.
همۀ عشق و علاقهمان را به حضرت زهرا سلام الله علیها با صلوات بر محمّد و آل محمّد ابراز کنیم.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.
نکاتی در پی شهادت اسماعیل هنیه
خب ابتدا یک کلامی راجع به این جریان اخیری که هم در ایران اتفاق افتاد هم در لبنان اتفاق افتاد و این کارِ درحقیقت جسوران و بی باکانهای که رژیم صهیونیستی به خرج دادش یک کلامی گفته بشود انشاءالله بعد وارد بحثمان بشویم حواسمان باشد ببینید آن نقشهای را که آنها دارند اطرافش را خوب وارسی میکنند میدانند که اگر این جریان پیش بیاید ممکن است نقشههای مقابل ما درمقابلِ آنها چه باشد و برای هرکدام از آنها طرحی دارند، مراقب باشیم ما در نقشۀ آنها واقع نشویم یعنی ما یک کاری نکنیم که ما در نقشه واقع بشویم، بله باید حتماً مجازات سخت همانجوری که آقا فرمودند اتفاق بیفتد، قطعی است، آقا با نقشۀ آنها مطلع است از نقشهشان و با اطلاع می فرمایند اما یک موقع ما خلاصه کاری بکنیم که با جوسازی زیادی که ایجاد بکنیم مسؤولین را به زحمت بیندازیم بهطوریکه زودتر از آنچه که باید بخواهند اقدامی بکنند یا بیشتر از آنچه که باید بخواهند اقدامی بکنند، سپاه و ارتش تحت فرماندهیِ آقا است و مجریِ اوامرِ آقا است و آنها به اندازهای که آقا صلاح بداند در این مسأله اقدام باید بکنند و چون بحث پیچیده است و نقشۀ دشمن هم خیلی پیچیده است در مسأله و دنبال این است که اسرائیل را نجات بدهند، اسرائیل در یک مخمصهای گیر کرده بوده در یک بنبستی گیر کرده بوده برای نجات از این بنبست حتماً باید این جنگ از چهار دیواریِ اسرائیل خارج بشود و مرزهایش فراتر از این بشود برای اینکه این کار صورت بگیرد خیلی خودش را به اینطرف آنطرف میزند ما باید او را محصور در همان مرزهای خودش در جنگ بکنیم تا نکند با این تنفسی پیدا کند و خودش را از زیر بار مسؤولیتی که پیش آمده درنهایت خارج بکند، انزوای جهانی نسبت به او پیش آمده و انزجار جهانی نسبت به او پیش آمده، ما باید مراقب باشیم در انتقاممان و در درحقیقت آن مجازات سختی که آقا میفرمایند بهگونهای باشد که او را از انزوا خارج نکند خب این هم طراحی میخواهد این هم شدنی است نه که دست بگذاریم روی دست بگوییم پس هیچ کاری نکنیم نه، اما نوع ِمجازات باید بهگونهای باشد که درعین حال آن مخمصۀ سابق برای او سختتر بشود، خب این حتماً چون جنگِ ترکیبی است یک جنگِ شناختی است عمدهاش به این برمیگردد و ما بهدنبالِ آن درحقیقت انزوای جهانی اسرائیل برای نابودیاش هستیم چون با نظامِ فقط فیزیکی این حذف صورت تنهایی نمیگیرد نمیگذارند اطرافیانش که این حذف به این راحتی فیزیکی صورت بگیرد اما حریفِ آن جنگِ شناختی اگر ما درست حرکت بکنیم به موقع حرکت بکنیم درست بهاصطلاح در هر حرکتی مراقبت بکنیم قطعاً اینها نمیتوانند حریفِ او بشوند چنانچه تا به حال جنگ مغلوبه است برای آنها، آنها تا به حال در جنگ شکست خوردند هرچند این همه شهید کردند مثل جریان امام حسین علیه السلام با اینکه امام حسین علیه السلام شهید شدند اما جنگ برای بنی امیه چه شد؟ مغلوبه شد با همۀ توانی که داشتند و قدرتی که داشتند همۀ اذهان علیهِ ایشان قرار گرفت و محکوم شد در ذهنها و لذا اثرش هم در تاریخ چه شد؟ شکستِ بنی امیه و زوالِ بنی امیه و دولت بنی امیه با اینکه از جهت حزبی حزبِ قویای بود بینظیر بود از جهتِ حزبیت و آن روابط حزبی ولی با این حال چه شد؟ حکومتش به اندازۀ بنی عباسی که آنجور حزبی نبودند آنجور تشخّص نداشتند نتوانست دوام پیدا بکند به خاطر جریان کربلا بود که این عدم بقای آنها چه شد؟ بعد از جریان کربلا رو به اضمحلال رفت، لذا اساس این است که ما در این جنگِ ترکیبی که خیلی شدید هم هست و آنها هم تمام توانشان را دارند به کار میگیرند ولی خدای سبحان تا به حال هرچه که بوده را علیه آنها محقق کرده و به نفع آنها نشده در انظار جهانی بهطوریکه اگر آن نمایندهها بلند میشوند برایش دست میزنند اما در خارج از مجلس آنجا چه هستش؟ در آنجاها این همه تظاهرات و گفتار و گفتگو و شعار علیه آنها شکل گرفته، اگر بگویند کارِ ما بوده خب این یک قدرت عظیمی از ماست که میتوانیم در همۀ کشورهای اروپایی و آمریکایی و اینها چه کار بکنیم؟ یک همچنین تظاهراتهای بزرگی به راه بیندازیم خیلی قدرتمند است، اگر بگویند نه این افکار جهانیست که دارد علیه آنها میشود خب این هم خیلی علیه آنهاست که بگویند افکار جهانی علیه آنها دارد بدون اینکه کسی بخواهد سازمانی بدهد علیه آنها دارد [شکل میگیرد]، در هر صورت آنها در یک جریان مغلوبهای قرار گرفتهاند و قطعاً کشورهای آمریکایی و اروپایی هم راضی نیستند که گسترشِ جنگ باشد چون با منافع آنها سازگار نیست اما این دولت اسرائیل میداند که نجاتش در این است که این جنگ فراکشوری بشود و از کشورش عبور کند مرزهایش لذا دست و پا زدنهایی است که با درحقیقت حتی ناراحتیِ آنها حاضر است ولی اگر بخواهد اتفاقی بیفتد آنها مجبورند کنارش باشند و این جبرشان هم عذری برایشان نیست البته بگوییم پس معذورند نه، مجبورند یک تعهداتی با هم دارند یک مسائلی هست مجبورند کنارِ هم باشند در مسأله چون بالأخره اینها این تعهد را با هم دارند که نجات اسرائیل را برایش داشته باشند نقشه داشته باشند هزینه بکنند اما اگر ما درست در افکار جهانی قدم برداریم حتی اگر مثل آن دفعه موشک زدیم جوری بزنیم که نظام جهانی علیه آنها محکومشان بکند زدنِ ما باز هم محکومیتِ آنها باشد، درست است؟ و این هرجوری زدن این را شامل نمیشود هر بهاصطلاح وقتی زدن اینجوری نیست، پس باید روی این هم چه کار بکنیم؟ روی این هم کاملاً حساب شده [عمل بکنیم]، فشار بیخودی نیاوریم، من عرض کردم که امروز اختلاف افکنی در رابطه با این مسأله فرماندههایمان را زیر سؤال بردن که چرا دیر کردید معلوم است شما حزبی شدید اینها خیلی حرفهای زشتی است! یعنی اینها مثل موشکِ اسرائیل علیه خودمان است، چطور او بخواهد موشک بزند چقدر باید هزینه بکند تا این کار را بکند ما از درونمان این تیرهایی که اختلاف انگیز است نفاق افکن است تضعیف کننده است اثرِ موشکِ اسرائیل را دارد باور کنیم این را، لذا در حرف زدن خیلی مراقب باشیم خودمان بهاصطلاح آن زیرساختهای خودمان را افرادِ خودمان را تضعیف نکنیم، آنها چیزهایی که نیست را میگویند هست ما چیزهایی که داریم هم تضعیف میکنیم ناخواسته بهخاطر یک سری حبّ و بغضهایی که در دلمان گاهی مانده، گاهی اینها با حبّ و بغضهای از سابق هم نشأت میگیرد حالا در یک معرکهای که آنجا جای اتحاد و اتفاق است تازه جای این میشود که آن حبّ و بغضها زنده بشود و بخواهیم آنها را [بروز بدهیم]، حواسمان باشد که اینها پیش خدای سبحان جواب میخواهد، هر تضعیفی نسبت به مؤمنین حتی اگر امروز نقدِ صحیح باشد جایی نقدِ صحیح است که محیط آرام باشد در وقتیکه محیط درحقیقت آلوده است سخت است نقدِ صحیح هم آنجا چیست؟ آنجا حکمِ زهر را دارد حکمِ درحقیقت گزیدن را دارد حکمِ تضعیف را دارد، در این ایامی که این چند روزی که بهخصوص یک همچین مسألهایست مراقبِ نوشتههایمان گفتههایمان انتقالِ پیامهایمان که یک چیزی میآید زود نفرستیم مراقب باشیم، این حتماً توصیه را داشته باشیم انشاءالله خدای سبحان هم نصرت میکند ما را انشاءالله، نصرت میکند ما را، این مظلومیت را که این شهید بزرگوار بلند شود بیاید در ایران میهمان ما باشد برای ما خیلی سرافکندگی و خجالت آور است که میهمان عزیزمان در کشور ما جلوی روی ما اینجور خلاصه به شهادت برسد و دشمن بهاصطلاح کف و سوت بزند مراقب باشیم کف و سوتها از درون خودمان شکل نگیرد که خدایی نکرده آنها خوشحال بشوند که ما چه حرفهایی میزنیم دربرابرِ تحلیل این مسأله، همه یکپارچه باشیم سببِ وحدت بیشترِ ما باشد، درون ما نسبت به این جریان واقعاً خشمگین باشیم یعنی این خشم مقدسی است این غضب مقدس است که نسبت به این مسأله آرام نشویم راحت نباشیم، دنبال این باشیم هر کدام ببینیم چه قدمی چه کاری از ما برمیآید و از کشور چه کاری برمیآید، اینجور نباشم نگاهمان به دستِ چه باشد؟ مسؤولین نظامیمان باشد ببینیم آنها چه کار میکنند که بعد هم تخطئه [کنیم]، نه، از آنها یک کاری میآید از ما هم در این جنگِ ترکیبی کارهایی میآید که الآن شاید خود این کار یک لطف خفی برای اتحاد بیشتر کشور باشد و اینکه در این ایام هم شکل گرفته خودِ این هم میتواند در خیلی از تصمیم گیریهای کشور دخیل بشود سعی کنیم این را درست استفاده بکنیم، در انتخاباتی که بهاصطلاح بهعنوان وزراست میتواند این جو دخیل باشد اگر درست از آن استفاده بکنیم، در رأی مجلس میتواند دخیل باشد اگر درست استفاده بکنیم، میتواند در برنامهریزیِ آیندۀ سیاست خارجی ما چه باشد؟ دخیل باشد این مسأله امروز که پیش آمده چون ابتدای این دولت است و این دولت دارد تقریباً الآن شکل میگیرد، اگر با نگاه صحیح شکل بگیرد این میتواند در ایامی که برقرار است این دولت و پایدار است این بهاصطلاح سیاست یک زاویۀ درستی از حالا پیدا بکند، اینها همه از ما میآید درست هم بیاید که یک جوری که با تخطئه و با نمیدانم اینها نه، با یک کاری که نگاهی که درست باشد. انشاءالله خدای سبحان به ما وظیفه شناسی بدهد، به ما آن اتحاد و آن نگاهِ ارتباطمان و اخوت ایمانیمان را انشاءالله به ما یاد بدهد، قدرت پیدا بکنیم درمقابلِ دشمنِ مستکبرمان و صهیونیستمان انشاءالله بنیان مرصوص باشیم غیرقابل نفوذ باشیم یعنی جوری نباشد که خودمان نفوذی بشویم و ندانسته نفوذی باشیم بلکه غیرقابلِ نفوذ باشیم انشاءالله. این جریانات باعث استحکام بیشتر محور مقاومت باشد انشاءالله و ما هم از اجزای محور مقاومت یک اتحاد بیشتری پیدا کنیم. شاید اینها از الطاف خفیۀ الهی است که خدای سبحان در این ایام میتواند با همین جریانی که پیش آمده کشور را با پلههایی به صعود بکشاند. من یک دفعه اگر یادتان باشد یک قصهای را از حضرت موسی علیه السلام نقل کردم که خیلی زیبا بود[1]که حضرت موسی میرفت برای مناجات به کوه طور یکی از یارانش را نزدیکانش را دید بعد آنجا دید این خلاصه به موسی وقتی پناهنده شد موسی به خدای سبحان سپرد او را، سپردش به خدای سبحان و حتی در روایت دارد دور او خطی کشید خدایا این محفوظ باشد به تو سپردم این را، بالأخره این مهمانی که میآید در کشورِ ما و ما تحتِ حفظش میگیریم این همان نحوهای از این حفظِ الهی است که میخواهیم داشته باشیم دیگر، درست است؟ وقتی موسی کلیم رفت کوه طور مناجات کرد برگشت چه شد؟ دید عجب شیر این را تکه و پاره کرده، به سختترین وضع این به شهادت رسیده بود و از دنیا رفته بود، موسی علیه السلام عرض کرد خدایا من این را به شما سپردم و تو بهترین کسی هستی که حافظِ هر کسی میتوانی باشی پس چرا این وضع؟ چرا این طور؟ خدای سبحان به موسی فرمود: موسی! این بنده را وقتی به ما سپردی ما ولایتش را به عهده گرفتیم این نمیرسید به آن کمال مگر از همین طریق مگر از همین راه و آن به کمالش رسید و بعد جایگاهش را نشان داد که آن کمالی که به او دادند چیست، موسی وقتی که دید گفت: خدایا راضی شدم به اینکه به تو سپردم تو به کمالش رساندی چون وقتی به خدا سپرد میخواست خدا به کمالش برساند، این منافی با این نیست اگر ما کوتاهیِ در حفاظت کردیم باید جبران بکنیم اما میتواند این باشد که کمال پیدا شده برای هم او هم به واسطۀ او برای ملت فلسطین و حتی محور مقاومت که همه چه باشند در این مسأله؟ این شهادت انشاءالله یک کمالی بالاتر از کمالات سابق ایجاد بکند آن هم در کشور ایران آن هم برای ایران، اینها همهاش بی علت و حکمت نیست، نقشۀ دشمن یک چیز است اما طراحیِ الهی هم همیشه مقابلِ آن است که هر تهدیدی تبدیل به فرصت میشود، اگر با این نگاه ببینیم که خدا دستش بسته نیست مقهور نمیشود و اگر هر چیزی در عین اینکه به دشمنان نسبت دارد از حیث دیگری به خدا نسبت دارد مَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَمِنْ عِنْدِ اللَّهِ است[2] یعنی دشمن هم هر کاری که میکند به نحوی انتصاب به خدا دارد منتها از آن نحوی که انتصاب به خدا پیدا میکند او چیست؟ رحمت است خیر است، پس دنبالِ این باشیم که اگر یک چیزی به ظاهرش و جهتی از آن مصیبتی است که این فقدان است از دست دادن است همانجوری که در آن روایت میفرماید:[3] «مَا مِنْ بَلِيَّةٍ»، هر بلیه و ابتلائی که برای انسان پیش میآید «وَ لِلَّهِ فِيهَا نِعْمَةٌ تُحِيطُ بِهَا»، الّا اینکه احاطه کرده خدا نعمش را به او، نعمش را به او احاطه کرده، از یک زاویهاش این نقمت است از صدها زاویه این چه هستش؟ نعمت است، اگر این باور صورت بگیرد آن موقع انسان فقط از دریچۀ نقمت به این مسأله نگاه نمیکند بلکه از دریچههای نعمت هم به این نظر میکند آن موقع دنبال این است که منافع این از جهت الهی برای محور مقاومت، برای درحقیقت مسلمانانِ ایران، برای بهاصطلاح این مظلومینِ فلسطین، برای درحقیقت این جریانِ اخیر جنگی که پیش [آمده] هرکدام از اینها منافعش چگونه است برای بیداریِ همه انسانها چگونه ممکن [است باشد]، یعنی در بیداری انسانها هم این چه میتواند داشته باشد؟ از جانبِ خدا اثر داشته باشد. اگر اینها را دیدیم آن موقع خودمان را محدود و محصور نمیکنیم در یک جزئیاتی که گیر کنیم در آنها و از دریچۀ تنگی نگاه بکنیم که فقط عیب ببینیم بلکه محاسنی را که میبینیم بهدنبال آن استفادۀ صحیحِ از آن محاسن انشاءالله هستیم.
در روایت شریفی که حدیث معراج در محضرش بودیم یک صلوات بفرستیم.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.
هم برای شهید فؤاد شکر حالا نمیدانم تلفظش چگونه است، فرماندهی که در لبنان درحقیقت به شهادت رسید که از فرماندهان بسیار بزرگ حزب الله بوده بعضی او را جانشین عماد مغنیه، شهید عماد مغنیۀ بزرگ میدانستند که عظمت کارش اینگونه بوده که شاید هم بعید نباشد که آن هم خودش یک لطمۀ بسیار بزرگی است از آن جهتِ فقدانیاش و هم شهید هنیه که در ایران اسلامی به شهادت رسید و هم بعضی از شهدای حشد الشعبی عراقی که در عراق به شهادت رسیدند و همۀ شهدا انشاءالله برای اینکه ما هم رهرو شهدا باشیم باورمان به راه شهدا باشد و خدا آنها را هم مورد رحمت ویژهاش قرار بدهد یک صلوات بفرستیم.
حدیث معراج
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.
در این روایت شریف در ادامهاش فرمودند که[4]: «یا أَحْمَدُ! إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تَکُونَ أَوْرَعَ النّاسِ، فَازْهَدْ فِى الدُّنْیا، وَ ارْغَبْ فِى الْآخِرَةِ. فَقالَ: إِلهِى! وَ کَیْفَ أَزْهَدُ فِى الدُّنْیا؟ فَقالَ: خُذْ مِنَ الدُّنْیا کَفافاً مِنَ الطَّعامِ وَ الشَّرابِ وَ اللِّباسِ، وَ لا تَدَّخِرْ شَیْئاً لِغَدٍ، وَ دُمْ عَلَى ذِکْری». عرض کردیم حقیقتِ زهد مراتبی دارد. یک زهد است که انسان در دنیا برای دنیا زاهد میشود تا دیگران او را اکرامش کنند. یک زهد است که انسان در دنیا انجام میدهد اما این زهد برای دنیا نیست مِنَ الدّنیا است، از دنیا بی رغبتی نشان میدهد میگوید خدایا من تحمل ندارم که در دنیا این بار سنگین روی دوشم بیاید که بخواهم حسابِ آخرتش را پس بدهم، میترسم توان نداشته باشم در اینکه واردِ این معرکه بشوم، این هم برای شروع برای عموم افراد عیبی ندارد که این زهد یعنی درحقیقت یک نوع فرار از این کثرت اما زهدِ نهایی این است که انسان فی الدّنیا زاهد باشد نه از دنیا فرار کند بلکه که در عین اینکه در دنیاست رغبتی به دنیا پیدا نمیکند میلی پیدا نمیکند علقهای ایجاد نمیشود بهطوریکه همِّ او و نگاهِ او به دنیا نیست، در دنیاست اما چه هستش؟ اما متعلق به دنیا نیست، این عالیترین مرتبۀ زهد است، تمامِ تفاوتِ این مرتبۀ سوم که خودش مراتبی دارد به نگاه و نظر و معرفت است یعنی این بهاصطلاح زهدی که عظمت و عظیم است و با شدتِ عالی میتواند محقق بشود در کنار کشیدن نیست فقط بلکه در چه هستش؟ معرفتِ نگاهِ به مسأله است که چگونه درحقیقت این شکل میگیرد. یک روایتی را میخوانم الآن شاید با روایت مسأله بهتر خودش را نشان بدهد این روایت از امیرمؤمنان علیه السلام است، روایت معروفی است، میفرماید که[5]: «كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اللَّهِ»، در گذشته من برادری داشتم، امیرمؤمنان علیه السلام میفرماید: «كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اللَّهِ»، برادری داشتم در راه خدا، «وَ كَانَ يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ»، آن چیزی که باعث میشد این در چشم من خیلی عظیم باشد و بزرگ باشد این بود که او دنیا در چشمش کوچک بود، دنیا در چی؟ چشمش کوچک بود، یعنی چه دنیا در چشمش کوچک بود؟ یعنی نوع نگاهش به دنیا یک نگاهِ درحقیقت عظیم نبود، یک موقع هست من در دنیا حوائجم نسبت به دنیا انقدر برایم بزرگ میشود همۀ حواسِ من را جذب میکند، برای رسیدن به هر خواستهای تمام توجه من جلب میشود، این يُعْظِمُهُ درحقیقت امرِ دنیا، اما یک کسی دیگری مثل همین شخص هم در دنیاست همۀ آن حوائج هم دارد مثلِ این اما درعین حال تمام توجهش جلبِ به این مسأله نیست، هر دو هم گاهی به یک نحوی حل میشود مسألهشان، یعنی اینکه شب تا صبح انسان فکر بکند خوابش هم فکرِ به این مسأله باشد در خواب هم این را ببیند از صبح هم که بلند میشود همه توجهش به این باشد این حل کننده نیست در مسأله، سرعت دهندۀ در حل نیست، یک قدری از فکر را میطلبد برای حل مسأله، میطلبد، اما اینکه بیشتر از این انسان غصه بخورد مأیوس باشد همۀ وجودش محزون بشود از پا بیفتد احساس بکند دیگر کار دیگری نمیتواند [بکند] اینها هیچکدام حل کننده نیست بلکه توانِ انسان را تحلیل هم میبرد کم هم میکند قدرتش را هم ضعیف میکند، یک حدی از تدبیر را میطلبد ولی بیش از این حد از تدبیر هرچقدر که باشد فقط ضعیف کننده است فقط تلف کننده است، اینجا میفرماید که «كَانَ يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي» حالا بعضی ممکن است يُعَظِّمُهُ هم بخوانند عیب ندارد، «يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ»، خیلی زیباست! امیرمؤمنان علیه السلام در دو کلامِ دیگری نظیرِ این بیان را دارد که میفرماید:[6] «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ»، عظمتِ خالق در جانِ اینها نشسته، «فِي أَنْفُسِهِمْ»، «فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ»، چشمشان وقتی نگاه میکند به عالم به اندازه بها میدهد نه بیجا. ببینید ما نگاهمان براساس معرفتمان است، اگر در جانمان یک چیزی ارزش نهایی را داشته باشد چشمِ ما بزرگی این شیء را به اندازۀ آن جانِ ما که اهمیت به این میدهد میبیند لذا میبینید چشم را پر میکند یک چیزی، همهاش فقط این را میبیند، به هرجا رو میکند این برایش جلوهگر است و این مسأله تداعی میشود این برای این است که جانش را پر کرده، این مربوط به این است که جانش به این مشغول شده که اگر عظمتِ خالق در نفسی جا بگیرد باعث میشود بقیۀ چیزها چه بشوند؟ کوچک بشوند یعنی یک نسبتِ معکوسی برقرار است در اینکه عظمتِ خالق با کوچک شدنِ درحقیقت چی؟ بقیه. نمیگوید مخلوقات کوچک میشوند چون مخلوق به حیث مخلوق بودنش منتسبِ به خالق است از حیثِ غیریتش کوچک میشود، از آن حیثی که به خالق نسبت ندارد کوچک میشود لذا همانجوری که امام حسین علیه السلام میفرماید: خدایا کیف استعزّ و فی الفقراء أقمتنی،[7] خدایا من چگونه احساس عزت بکنم درحالیکه من را در جایی قرار دادی که همهاش چیست؟ فقر است، همانجوری که حدیث جلسۀ گذشته خیلی عالی بود که میگوید در دنیا وقتی انسان را به امرِ دنیا مشغول میکند خب دنیا که عینِ فقر است هرچه انسان به دنیا بیشتر مشغول بشود به چه چیزی بیشتر مشغول شده؟ به فقرِ بیشتر چون خودِ هرکدام از اینها آلات و ابزاری میخواهد حفظشان و آلات و ابزار دوباره آلات و ابزاری میخواهد یعنی دائماً انسان به فقرِ بعدِ فقر [مبتلا میشود]، آن چیزی که انسان را بینیاز میکند دنیا نیست که بینیاز میکند چون دنیا عینِ فقر است و تعلق به آن هرچقدر هم این تعلق شدت پیدا کند فقرِ بیشتر است، حرصِ بیشتر ایجاد میکند، تعلق و کثرتِ بیشتر ایجاد میکند، آن چیزی که انسان را به وحدت میکشاند آن جنبۀ وجودیِ انسان که حالِ درحقیقت ارتباط با خداست که تعبیرِ آن روایت این بود «مَنْ لَمْ يَتَعَزَّ بِعَزَاءِ اللَّهِ»،[8] کسیکه نسبتش با خدا تصحیح نشود رابطهاش با خدا گرم نشود هرچیزی باعث فقرش میشود، هرچیزی باعث نیاز بیشترش میشود، آن چیزی که انسان را به سمت غنا میبرد «يَتَعَزَّ بِعَزَاءِ اللَّهِ» است، نسبتِ با خداست، امام حسین علیه السلام دنبالش میفرماید که «کیف لا استعز»، آنجا فرمود «کیف استعزّ» چگونه احساس عزت بکنم درحالیکه من را در جایی که همهاش فقر است قرار دادی هرچه بیشتر دست و پا بزنم در اینجا فقیرتر میشوم محتاجتر میشوم برخلافِ آن فقری که ما فکر میکنیم فقط در نداری است، یک فقری است در نداری است یک فقری است در دارایی است، فقرِ در دارایی آن است که انسان به چیزی محتاج است که آن شیء خودش چه هستش؟ محتاج است و احتیاج است و عینِ ربط است و عینِ نیاز است، 10 تا چیزی که محتاج است را تو داشته باشی 10 تا احتیاج برای تو پیش آمده یکی داشته باشی یک احتیاج پیش آمده، این را درست اگر با آن روایتی که جلسۀ گذشته پیش آمد بیان بکنیم آنوقت انسان اگر از ضروریاتش بیشتر برداشت عیبی ندارد اما حواسش باشد اگر محتاجِ آنها شد محتاجِ ارتباطِ با آنها شد این میشود چی؟ احتیاج در احتیاج، چون خودش محتاج بود محتاج به یک محتاج هم شد که امام سجاد علیه السلام میفرماید: کسیکه نیازِ «طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَی الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْیهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِهِ»[9]، این سفاهت است که انسان خودش را محتاجِ یک چیزی بکند که آن چیز خودش چیست؟ محتاج است، کلامِ امام سجاد علیه السلام [است]. این روایت که عرض کردم «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ» که در خطبۀ متقین است از صفات متقین است در آن خطبۀ متقین آمده یک کلامِ دیگری هم امیرمؤمنان اینجا دارد که این هم خیلی جالب است این هم جزءِ عالیترین بیانات در این مسأله است: «عِظَمُ الْخَالِقِ عِنْدَكَ يُصَغِّرُ الْمَخْلُوقَ فِي عَيْنِكَ»[10]، اگر عِظَمِ خالق، این علیت است دیگر، آنجا تلازم بود اینجا علیت است، «عِظَمُ الْخَالِقِ عِنْدَكَ»، اگر عظمتِ خالق نزدِ تو شکل گرفت، «عِنْدَكَ» یع همان «فِي أَنْفُسِهِمْ» همان جان است «فِي أَنْفُسِهِمْ» یعنی در جانشان، عظمتِ خالق کوچک میکند بقیۀ چیزها را، آنوقت یک نسبت است: هر چیزی خواستیم ببینیم ارزشِ درحقیقت خدای سبحان در وجودِ ما چقدر است ببینیم توجهمان به مخلوق و آن درحقیقت موجوداتِ دیگر چقدر است، هرچقدر به موجوداتِ دیگر و تأثیرِ آنها در وجودمان و توجهمان به آنها دیدیم بیشتر است به همان نسبت عظمتِ خالق چه شده؟ کوچک شده. وقتیکه انسان درمقابلِ، یک کسی میگفت من خواب دیدم یک ستونهای بزرگی را دیدم که این ستونهای عظیم درحقیقت وقتیکه میدیدم هر بزرگی را در آنجایی که میدیدم دیگر قبلاً برایم بزرگ بود کوچک شدند با دیدنِ این ستونهایِ بزرگ، میگوید یک کاروانی خدا رحمت کند حضرت آیت الله ممدوحی را میفرمودند که یک کسی بچۀ دهدارِ یک دهی بود و این وقتی میدید که همه کرنش میکنند نسبت به این دهدار و خیلی خلاصه بالأخره این که میآید در خیابون و حالا بگوییم کوچه و برزنِ آنجا همه درحقیقت سلام و احترام و ادب بعد میگفت یک روزی نشسته بود در بهاصطلاح حالا آن دشت و صحرایی که بود دید یک کاروان خیلی عظیمی دارد عبور میکند که این کاروان را بعد این پرسید اینها چه کسانی هستند؟ گفتند این مثلاً فرماندار است دارد عبور میکند، وقتی کاروانِ فرماندار را دید دیگر بزرگیِ پدرش و جلالتِ پدرش در چشمش چه شد؟ تمام شد از بین رفت چون دید اگر جلالت آن است پس این چیست؟! با اینکه قبلاً این چشمش را پر میکرد و برایش کیف داشت که همه [تواضع میکنند]، دیگر آن تواضعِ مردمِ یک ده برایش چه شد؟ کوچک شد، چرا؟ چون دید تواضعِ یک شهر را برای یک فرماندار محقق کرده، عظمتِ کاروان و رفت و برگشت و پس و پیشِ او را دید که چگونه دارند میبرند او را، حالا به همین نسبت اگر کسی یک مثلاً، فرض مسأله است دیگر، رئیس جمهور را ببیند، درست است؟ به همین نسبت بقیه برایش چه میشوند؟ کوچکتر میشود، حالا اگر کسی مثلاً رئیسِ عالمِ دنیا را توانست ببیند دیگر آن رئیس جمهور هم برایش چه میشود؟ کوچک میشود دیگر، «عَظُمَ الْخَالِقُ»، اگر کسی آن دستگاهِ الهی را ببیند قدرتِ خدای سبحان را بیابد ببیند که خداست در عالم دارد خدایی میکند آنوقت هر امر و نهیای هر قدرتی در چشمش چه میشود؟ جلوه نداره دیگر، لذا این روایت چقدر زیباست! اگر دیدیم جلوه دارد چیزی برایمان کالایی در دنیا ذهنمان را پر میکند چیزی مشغولمان میکند، اگر دلمان، شکممان برایمان مهم [بود] یک خورده غذا دیر میشود بهاصطلاح داد و هوارمان [بالا میرود] حال و هوایمان متغیر میشود معلوم میشود که این بهاصطلاح أکبَرُ هَمِّه شده دنیا شده شکمش، این أکبَرُ هَمِّه یعنی تمام توجهش [به آن است] اما اگر انسان درعین اینکه میرسد به حوائجش اما کم و زیادش یک دفعه اینجوری منقلبش نمیکند، بالأخره گرسنه شدن گرسنه شدن است همه میفهمند نه که بگوید این گرسنه نمیشود اما گرسنگی این را از تعادل خارج نمیکند، درست است؟ میگوید گرسنه هستم دیگر خب بالأخره گرسنه است گاهی هست گاهی نیست، گاهی کم است گاهی زیاد است، اما یک موقع از تعادل خارج میشود این معلوم میشود اکبرِ توجهش به عالم دنیاست.
خب این روایت شریف را ادامه بدهیم که این سه تا روایت با هم این را میخواست بیان بکند که «كَانَ يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ»، چشمش عالم دنیا را درست میدید چون چشمش درست میدید هرچیزی به اندازه برایش جلوه داشت زیاد از حد نبود. این تصحیحِ نسبت که آدم بتواند هرچیزی را به اندازه ببیند، متأسفانه نیست. الآن یک شهادتی پیش میآید یک دفعه بعضیها خودشان را میبازند میگویند پس آن میتواند هر کاری بکند، این خودباختگی است، درست است؟ یک موقع یک دفعه وعدۀ صادق محقق میشود آنچنان خلاصه یک دفعه مفتخر میشود احساس میکند ما قدرتِ اعظم دنیا شدیم دیگر، بالاتر از ما هم مگر کسی هست دیگر؟! یک دفعه از این طرف، نه در آنجا “لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ”[11]، نه آن داده غفلت زا بشود نه آن نداده و نبوده انسان را مأیوس بکند. بعد میفرماید دنبالش که «وَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ»[12]، بر این بطن حاکم نبود، این سلطه بر شکم داشت نه شکم بر این. فکر نکنید بگوییم ما که بری هستیم از اینکه سلطانِ بطن بر ما حاکم باشد، کافی است خلاصه چه بشود؟ همه چیز برایمان جور نباشد دو وعده غذایمان عقب بیفتد، حالا یک وعده را یک جوری تحمل میکنیم، دو وعده، یک دفعه میبینیم از این رو به آن رو [میشویم]، «كَانَ خَارِجاً»، این حرف، امیرمؤمنان دارد توصیف میکند، «خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ»، از سلطنتِ شکم این خارج بود، شکمش بر او سلطه نبود حاکم نبود، «فَلَا يَشْتَهِي»، علامتش چه بود؟ «فَلَا يَشْتَهِي مَا لَا يَجِدُ»، اگر یک چیزی نبود هیچ موقع هوس نمیکرد، آدم میگوید دلم میخواهد فلان چیز را، بویش خورد بهِم دلم خواست، میگوید این «كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلَا يَشْتَهِي مَا لَا يَجِدُ»، آن چیزی را که نیست اشتها پیدا نمیکند به آن چون اشتها یعنی میل وقتی میل آمد دنبالش دل دنبالِ این میل میرود دیگر، حالا کم یا زیاد مراتب دارد. بعد میفرماید که: «وَ لَا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ»، وقتی هم پیدا میکرد خیلی درحقیقت کثیر آن را استفاده نمیکرد، یعنی قبل از آن که سیر بشود از آن چیزی هم که میل داشت دست میکشید«لَا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ وَ كَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً»، تازه بیشتر اوقات هم این چه بود؟ روزه دار بود، این آن کسی است که امیرالمؤمنین هوسِ دیدارش را دارد، اشتهای دیدارش را دارد، «كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ»، برادری داشتم، این مثل است، ممکن است مصداق هم داشته باشد اما دارد نشان میدهد که، آخرش هم میفرماید اینجوری باشید. بعد میفرماید که: «فَإِنْ قَالَ»، اگر حرفی میزد «بَذَّ الْقَائِلِينَ»، حرفش انقدر به جا بود بر همه حرفها غلبه میکرد اما «وَ نَقَعَ غَلِيلَ السَّائِلِينَ»، آن کسانی را که حرفش را میشنیدند برطرف میکرد، عطشِ آنها را، آن «وَ نَقَعَ غَلِيلَ السَّائِلِينَ»، آن درحقیقت جوشِ وجودِ اینها را چه کار میکرد؟ آرامش میداد به آنها، «وَ كَانَ ضَعِيفاً مُسْتَضْعَفاً»، اما در چشمِ همه فکر میکردند این چون کم حرف است چون کم خوراک است آدم ضعیفی هم هستش همینجوری نگاهش میکردند کسی به او توجهی نداشت، «فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ»، اما اگر یک جایی پیش میآمد که آنجا جای چه چیزی بود؟ جایِ جِدّ و مردان اهل عمل بود این «فَهُوَ لَيْثُ غَابٍ»، این شیرِ میدان بود، شیر میدان بود در عین اینکه مردم فکر میکردند این ضعیفترین فرد است، «وَ صِلُّ وَادٍ»، مثل یک مار و اژدهایی که در بیابان جولان میدهد این حالش اینجور میشد آنجایی که جایِ چه چیزی بود؟ تا قبل از اینکه، امیرالمؤمنین راجع به طلحه و زبیر میگوید به ابن عباس[13] میگوید اینها «أَرْعَدُوا وَ أَبْرَقُوا» وَ لَا تُمطِرُوا، رعد و برق خیلی دارند، حرف خیلی میزنند، شعار خیلی میدهند وَ لَا تُمطِرُوا، باران ندارند مثل ابرِ بی باران است، خیلی گول حرفها و رعد و برقشان را نخور. بعضیها رعد و برق خیلی دارند، وقتی نشستند جای گرم و نرم و خوب خیلی حرفها میزنند اما تا بگویی که الآن ماشین دمِ در است میخواهیم برویم میدان برای جنگ، آمدند پیشِ پیغمبرِ زمانِ بعد از موسی که ما را از همه چیز آواره کردند یک کسی بیاید فرماندۀ ما بشود، میگوید تا خلاصه خدا فرمانده برایشان تعیین کرد میگوید اکثرشان پشیمان شدند، در حرف خوب بودند [اما] اکثرشان همراهی نکردند، اینجوری نباشیم. بعد میفرماید که: «لَا يُدْلِي بِحُجَّةٍ حَتَّى يَأْتِيَ قَاضِياً»، الکی حرفش را جایی خرج نمیکند، در یک جایی که تأثیرگذار باشد. «وَ كَانَ لَا يَلُومُ أَحَداً عَلَى مَا يَجِدُ الْعُذْر»، اگر یک جایی ممکن است عذری درکار باشد حرفِ بیخودی راجع به کسی را نمیپذیرفت. یک چیزی راجع به یک کسی گفتند اما میداند ممکن است او عذری داشته باشد در این کلامش، احتمال میدهد یک چیزی دلیلی [داشته باشد] نمیپذیرفت به این راحتی، این چیزهایی که ما مبتلا هستیم زود میپذیریم. «حَتَّى يَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ»، تا بشنود عذرِ او را، این هم خیلی زیباست: «وَ كَانَ لَا يَشْكُو وَجَعاً»، هیچ درحقیقت دردی را این در زمانِ درد شکایت نمیکرد، یعنی کسی آه و نالۀ این را از این نشنیده بود، «وَ كَانَ لَا يَشْكُو وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ بُرْئِهِ»، مگر وقتیکه خوب شد، وقتیکه خوب شد میگوید مثلاً یک همچنین ابتلائی هم ما داشتیم اما دیگر الآن بهعنوانِ شکر است که خدا سلامتی به من داده الآن، یعنی این هم برای چه هستش؟ مقامِ شکر است، اما در وقتِ درد عالم و آدم بفهمند، خدا رحمت کند این حضرت آیت الله بخشی که دو سه روز پیش از دنیا رفتند خدا رحمتش کند ما مجبوریم گاهی مثلاً بهخاطر قولهایی که دادیم هی میگویم بابا مثلاً الآن نمیتوانیم عذر داریم میگویند حاج آقا مثلاً یک ساعت است میگویم بابا من مثلاً مریضی قلبی دارم یک دفعه به من گفتش که انقدر نگو، انقدر نگو مریض [هستم]، گفتم چه به آنها بگویم بپذیرند؟ گفت نپذیر دیگر، گفتم آخر نمیپذیرند هرچه میگویم میگویند یک ساعت است، اینقدر نگو یک کلام الهی است که تعبیری که میفرماید که: «لَا يَشْكُو وَجَعاً»، هی نمیگوید من مریضم «إِلَّا عِنْدَ بُرْئِهِ»، مگر وقتیکه چیست؟ وقتیکه سالم میشود. خب روایت ادامه دارد همهاش زیباست، انشاءالله خدای سبحان ما را جزءِ کسانی قرار بدهد که ما درحقیقت چه باشیم؟ «أَخٌ فِي اللَّهِ» باشیم امیرالمؤمنین آرزوی دیدارمان را بکند بگوید: «كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ» بعد بگوید كَانَ لِي فِيمَا یَلِی بَعداً [14]، برای من برادرانی میآیند که فرمودهاند که این را هم فرمودهاند خصوصیاتشان این خصوصیات است. آخرِ این روایت میفرماید که: پس حواستان باشد «فَعَلَيْكُمْ بِهَذِهِ الْخَلَائِقِ»، این خُلقهایی که گفتم مراقب باشید که اینها را انجام بدهید داشته باشید که اگر انجام دادید «فَالْزَمُوهَا وَ تَنَافَسُوا فِيهَا»، از دست ندهید، مراقب باشید به راحتی اینها را از دست ندهید، تنافس داشته باشید در این و اینها را بخواهید، «فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِيعُوهَا»، اگر دیدید توان ندارید «فَاعْلَمُوا»، اگر نمیتوانید همۀ اینها را داشته باشید «فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ الْقَلِيلِ خَيْرٌ مِنْ تَرْكِ الْكَثِير»، نگویید حالا که نمیشود پس رهایش کن، یک ذرهاش را میتوانید میگوید آن یک ذره را انجام بدهید، اخذِ قلیل [یعنی] انجامِ کم بهتر از این است که همه را رها بکنید ترکِ کثیر است. انشاءالله خدای سبحان کمک بکند به امدادِ امیرالمؤمنین علیه السلام تا بتوانیم که درحقیقت چه کار بکنیم؟ کثیرِ اینها را در وجودمان محقق بکنیم. انشاءالله تا میآیند بهرهمند بشویم از آقای میریان عزیزمان توسل پیدا کنیم انشاءالله ثوابِ این جلسهمان هم هرچه که هست به روح شهدا بهخصوص شهدای اخیری که در ایران و عراق و لبنان و در خودِ فلسطین به شهادت رسیدند انشاءالله هدیه میکنیم و این توسلاتمان انشاءالله ادای درحقیقت آن وظیفۀ ما، قسمتی از ادای وظیفهمان در ابرازِ علاقهمان به شهدا باشد با صلوات بر محمّد و آل محمّد.
[1] به جلسۀ 6 تیرماه 1403 مراجعه شود.
[2] درواقع آیه به این شکل است: “وَإِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هَٰذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هَٰذِهِ مِنْ عِنْدِكَ ۚ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ” (نساء/ 78)
[3] حدیث از امام حسن عسگری علیه السلام است؛ تحف العقول- ابن شعبة الحرّانی- تصحیح و تعلیق: علی اکبر غفاری- مؤسسة النشر الاسلامي (التابعه) لجماعة المدرسين بقم المشرفة (ايران)- ص 489.
[4] الوافی- الفیض الکاشانی- کتابخانه امام امیرالمومنین علی علیه السلام- اصفهان،1406 ق- ج 26- ص 142
[5] نهج البلاغه (نسخۀ صبحی صالح)، حکمت 289
[6] نهج البلاغه، خطبۀ 193 (متّقین)
[7] بخشی از دعای عرفه که به این شکل است: «الهی کیف استعزّ و فی الذّله ارکزتنی ام کیف لا استعز و الیک نسبتنی الهی کیف لا افتقر و انت الذی فی الفقراء اقمتنی ام کیف افتقر و انت الذی بجودک اغنیتنی»
[8] الخصال- الشیخ الصدوق- محقق/ مصحح: علی اکبر غفاری- جامعه مدرسین- قم،1362- ج 1- ص 64
[9] بخشی از دعای 28 صحیفۀ سجادیه
[10] نهج البلاغه (نسخۀ صبحی صالح)، حکمت 129
[11] حدید/ 23
[12] ادامۀ حکمت 289 نهج البلاغه
[13] خطبۀ 9 نهج البلاغه و در واقع به این شکل است: «وَ قَدْ أَرْعَدُوا وَ أَبْرَقُوا وَ مَعَ هَذَيْنِ الْأَمْرَيْنِ الْفَشَلُ وَ لَسْنَا نُرْعِدُ حَتَّى نُوقِعَ وَ لَا نُسِيلُ حَتَّى نُمْطِرَ»
[14] یافت نشد
اولین کسی باشید که برای “زهد از دنیا و رغبت به آخرت، نکاتی در پی شهادت اسماعیل هنیه” دیدگاه میگذارید;