بسم الله الرحمن الرحیم
حرکت کاروانی
جلسه 5
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین
خوشحالیم از اینکه باز هم در خدمت دوستان هستیم و ان شاء الله بحث هایی بشود که در راستای کار تشکیلاتی مفید واقع بشود و کم کم با یک نگاه تشکیلات اسلامی بتوانیم این جبهه فرهنگی کشور را قدم هایی به جلو ببریم و از قرآن و سنت و سیره بهترین استفاده ها را بکنیم.
در جلسه گذشته یک موضوعی را بحث کردیم که یک خرده برای بعضی از دوستان سنگین بود. یک خرده امروز بحث را از جهت دیگری و طور دیگری آغاز میکنیم که ساده تر باشد و بتوانیم روشن تر و مصداقی تر بحث را جلو ببریم.
ما در وجودمان قوایی داریم که این قوای وجود ما بعضی اش را میشناسیم و بعضی اش را هم نمیشناسیم. آن قوایی را که میشناسیم حواسمان هست، مراقبیم که آسیب نبینند، اگر اشکالی پیدا بکنند، مریضی پیدا بکنند دنبال اصلاحش میآییم، میدانیم این یک قوه است، مثلا چشم ما یک توانایی ماست، اگر آسیب ببیند، محرومیت ما میتواند شدید باشد. چون این محرومیت را میشناسیم نمیگذاریم چشم ما به زودی به آسیب برسیم و هر آسیبی را دنبال این هستیم که جبران بشود. گوش ما همینطور. قوای دیگری که میشناسیم همینطور. اما قوایی در وجود ما هست که این قوا را نمیشناسیم و این قوایی که نمیشناسیم را گاهی به کار هم میگیریم اما درست نمیشناسیم. از جمله این قوا که درست نمیشناسیم ولی خیلی زیاد به کارشان میگیریم ، بحث حب و بغض است. بحث حب و بغض از قوای عظیم عالم وجود انسان است که در بحث نظام تشکیلاتی و کار تشکیلاتی اساسی ترین نقش را دارد. لذا باید کاملا به بحث حب و بغض اشراف پیدا بکنیم تا بتوانیم آن تاثیری را که میخواهیم در تشکیلات اسلامی که تفاوتش با تشکلات دیگر همین روح و حقیقت حب و بغضی است در درون این تشکیلات باید شکل بگیرد و اساس رابطه های ما بر نظام ولایت، تبری و تبری قرار گرفته است که حب و بغض است، حتی در روایت داریم که هل الدین الا الحب و البغض که همه این ها یک بحث عظیمی را در راستای حب و بغض به خصوص در شیعه ایجاد میکند و حتی مرحوم علامه طباطبایی دارند که در مسالک اخلاقی آخرین مسلکی که مسلک نبی ختمی است که بالاترین مسلک است، مرکبش محبت است و اساسش محبت است و حرکت حبی است. این بحث ها را ان شاء الله جزئی تر و دقیقترش را در جای خودش عرض خواهیم کرد.
حب و بغض یک توانایی ویژه ای است که ما حدش را نمیدانیم چقدر است. اگر بشناسیم، آن موقع مصرف و استفاده اش برای ما خیلی قیمت پیدا میکند. انسان با محبت و بغض فرا زمانی و فرا مکانی میشود. این دو توانایی در وجود انسان، حقیقت انسان را آشکار میکند که حقیقت انسان محدود به بدن نیست که حد بدن باعث میشود که انسان زمانی و مکانی بشود. اما حب و بغض انسان را فرا زمانی و فرا مکانی میکند. شاید مثالش را قبلا برای دوستان زده باشم که محبت به اینکه انسان در دوران امیر مومنان علیه السلام میبود اگر در وجود انسان شکل بگیرد، حقیقتا انسان را به آن دوره میبرد طبق روایات و انسان را در آن چیزی که در آن دوره بوده است شریک میکند. اگر انسان محبت پیدا بکند به آنچه که تا آخر الزمان میخواهد محقق بشود، آنچه شنیده شده و گفته شده در روایات برای ما، این ها میخواستند در وجود انسان یک محبتی را ایجاد کنند که این محبت اگر شکل بگیرد حتی نسبت به مسائل آخر الزمان، انسان را شریک در افعال آن ها قرار میدهد. این طلبی که نسبت به گذشته و یا آینده شکل بگیرد، این طلب از مباحث عظیمی است که انسان را وراء بدن میکند، وراء زمان و مکان میکند. با این نگاه اگر دقت بکنیم، محبت و بغض نسبتش به قوای دیگر ما غیر قابل قیاس میشود اثرش. ما میتوانیم با محبت هم مکان را درنوردیم… الان کسی را که در آنور دنیا باشد با محبت میتوانیم ما هم آنجایی بشویم. امیرمومنان علیه السلام دایی زاده هایی داشتند. یکی از این دایی زاده ها آمدند خدمت حضرت عرض کردند که یا امیرالمومنین من برادرم از دنیا رفته و خیلی نسبت به او حالت دلتنگی دارم. مدتی است که از دنیا رفته است. حضرت فرمودند میخواهی ببینی اش؟ خیلی خوشحال شد و گفت چی از این بهتر که این دلتنگی من را برطرف بکند. دارد که حضرت عبای پیغمبر را بر دوش گرفتند و حرکت کردند و رفتند تا سر قبر برادر این شخص و آنجا دعایی و ذکری را بیان کردند و از خدای سبحان خواستند که این شخص به اذن الهی از قبر به پا خیزد. وقتی از قبر بلند شد، اولین کلمه ای که خطاب به امیرالمومنین علیه السلام عرض کرد، عرض کرد رُمِیکا، این رمیکا به زبانی که غیر عربی بود، به معنای سلام محسوب میشد یا نظیر این. حضرت فرمودند تو مگر عرب نبودی که از دنیا رفتی؟ گفت چرا، من عرب بودم، اما کسانی را دوست داشتم که آن کسانی که من دوست داشتم زبانشان و وجودشان بر این لهجه و این نگاه بود، وقتی از دنیا رفتم، تمام وجودم، حتی زبانم تغییر کرد به آنچه که محبوبم بود و آنی که دوست داشتم. خب اگر همچنین بحثی که اینجا میفرمایند که روایات متعددی هم داریم، یکی و دوتا نیستند، خیلی زیاد هستند، اساس ارتباط انسان با محبت، تمام وجودش… مثل تعبیری که در فلسفه داریم که میگوییم فصل اخیر، فصل اخیر یعنی آن چیزی که حقیقت همه این شیء به او قائم است، این شیء حقیقتش به او شناخته میشود، بقیه وجودشان به او شناخته میشوند، او آخرین مرتبه وجودش است و بقیه وجودش به او شناخته میشوند و تابع او هستند. مثل اینکه اگر یک کسی عالم بزرگی شد، دیگر رفتار و حرکاتش هم مطابق این شخصیتش شکل میگیرد، فصل اخیرش آن علم بوده است. یا اگر کسی الهی شد فصل اخیرش چون الهیت است، همه روابط وحرکاتش هم بر اساس همان الهیت شکل میگیرد. این نگاه که محبت انسان را به سرعت… سرعت محبت هم -این ها را دارم مقدمتا میگویم تا بدانیم یک تشکیلاتی که میخواهیم شکل بدهیم چقدر محبت دخیل در تحقق و سرعت و تاثیر گذاری آن است.
محبت سرعت و تاثیرش، یعنی غیر از اینکه زمان و مکان در نوردیده میشود، سرعت تاثیر هم یکی از عواملی است که میتواند تاثیر گذار باشد. یک موقع هست که من میتوانم زمان و مکان را طی کنم، اما در یک فاصله مثلا طولانی. از اینجا راه بیوفتم بروم آنور عالم یا صد سال طول بکشد این زمان را طی کنم. اما یک موقع هست که سرعت سیر آن قدر شدید میشود که با یک لحظه انسان میتواند هزار سال، دو هزار سال را عقب یا جلو برود، و هزار کیلومتر یا دو هزار کیلومتر را از اینور عالم به آنور عالم و بلکه بیشتر حرکت بکند. چون چیزی که قائم به بدن است، حرکت بدن شدتش آخرش میشود سرعت نور. یعنی اگر بگوییم سرعت نور هم در عالم ماده است نه انرژی، بگوییم مادی هم باشد، با اینکه مادی نیست و انرژی است، حداکثر سرعتش 300 هزار کیلومتر در ثانیه است. اما سرعت محبت و بغض از این هم سریع تر میتواند باشد. یک مثالش قدرتی است که آصف بن برخیا پیدا کرد. در قرآن کریم دارد که وقتی سلیمان نبی شنید که ملکه سبا دارد میآید، گفت کی میتواند حاضر بکند تخت بالقیس را قبل از اینکه خودش به اینجا برسد. قال عفریت من الجن انا آتیک قبل ان یقوم من مقامک، قبل از اینکه از جایت بلند بشوی، من میتوانم حاضر بکنم. مجلس سلیمان نصف روز بود. یعنی قبل از اینکه این دو سه ساعت تمام بشود، من این 4000 کیلومتر را از سبا تا خود شام میتوانم حاضر بکنم. آنجا دارد که قال من عنده علم من الکتاب انا آتیک قبل ان یرتد طرفک، قبل از اینکه چشم به هم بزنی میتوانم برایت حاضر بکنم. مرحوم علامه میفرمایند قبل ان یرتد طرفک، یعنی قبل از نگاه. یعنی قبل از اینکه نگاه بکنی این حاضر میشود. فلما رآه مستقرا عنده، تا نگاه کرد دید حاضر است. مرحوم علامه میفرمایند اگر میگفت چشم زدن و نگاه کردن، میشد سرعت نور. میگوید قبل از نگاه. یعنی تا بخواهی نگاه بکنی قبلش حاضر است، یعنی فوق سرعت نور که تخت بالقیس را این وجود آصف بن برخیا که وزیر سلمان بود، توانست قبل از چشم به هم زدن یا نگاه کردن فوق سرعت نور حاض بکند.
در نگاه محبت و بغض همین مسئله به همین سرعت و بلکه بالاتر امکان پذیر است. اگر انسان قدرت محبتش شدت پیدا بکند، هرچقدر محبوب قوی تر باشد، محب هم آماده تر باشد، سرعت بیشتر میشود. هرچقدر محبوب ضعیف تر باشد، محب هم آمادگی اش کمتر باشد، سرعت کمتر میشود. پس محبوب قوی سرعت بالاتر، محب آماده تر، سرعت بالاتر. اگر با این نگاه انسان در حرکت های حبی خودش را نگاه کرد، آن موقع میبیند که سرعت حرکت در جایی که محبوب را باید بالاتر برد… هر چقدر آرمان عمیق تر باشد، عظیم تر باشد، سرعت حرکت بیشتر میشود، هرچقدر افراد اهل محبت بیشتری باشند، شناسنده محبت بیشتری باشند، محبت را بیشتر بشناسند، باز هم سرعت اثر گذاری و سرعت محبت به سمت بی نهایت میل میکند، چون محبوب که به سمت بی نهایت میل بکند، سرعت محبت هم به سمت بی نهایت میل پیدا میکند.
در تشکیلات اگر کسی باور کرد که محبت یکی از مسائل تاثیر گذار اساسی و قوای وجودی انسان است که هرچقدر به این بها بدهد باعث میشود که اثر بپذیرد و نتیجه بگیرد. اگر ما محبت هایمان در تشکیلات متفرق بود، یعنی افرادی که کنار هم قرار میگیرند، چه خود فرد نسبت به محبت هایش، چه افراد در کنار هم نسبت به محبوب ها و محبت هایشان، هرچقدر این ها پراکنده تر باشند، تاثیری که این محبت در وجود میگذارد، در اثری که از این تشکیلات ظاهر میشود، این اثر پراکنده تر و کثیر تر است. هر چقدر افراد وحدت شان قوی تر باشد، یعنی محبت هایشان سمت و سویش واحد باشد… پس در فرد اینطور است، در افراد هم سمت و سوی محبت افراد هم به یک سمت باشد، این شدت محبت سرعت حرکت و وحدت را شدیدتر میکند. هر چقدر وحدت جمع شدیدتر باشد، این حقیقت تاثیرش در بیرون از خودش قوی تر و اثر گذارتر است. پس تا اینجا ما عرض کردیم که محبت از قوای ناشناخته است، قوت محبت به آن محبوب و آمادگی محب بر میگردد. یک تشکیلاتی که از افراد تشکیل شده است، هر چقدر محبت درشان قوی تر باشد، وحدت این تشکیلات شدیدتر است. وحدت این تشکیلات که از محبت تشکیل شده است، به محبت افراد نسبت به محبت های خود یک فرد بر میگردد و محبت های افرادی که در این جمع هستند با همدیگر. که این ها هر چقدر شدیدتر بشود، یک راستا تر بشود، این بردار یک جهت تر بشود، تاثیر بیشتر میشود و وحدت قوی تر میشود. این نکات را کنار هم بگذاریم. ما قبول داریم که هر چقدر جمع وحدتشان بیشتر باشد، تاثیرشان بیشتر است. هرچقدر وحدت درونی افراد بیشتر باشد، تاثیر آن فرد بیشتر است. مرحوم علامه میفرمایند انسان غیر از از اینکه حرف میزند، خوب هم حرف میزند، آن حقیقت درونی اش و آن آرامش و یقین درونی اش تاثیر گذاری اش غیر قابل قیاس است نسبت به حرف زدن بیرونی اش. آدم ممکن است خیلی هم خوب حرف بزند، اما آن یقین درونی است که باعث میشود که تاثیر اساسی گذاشته بشود. و الا یک کسی خیلی خوب حرف میزند، ولی میبینید وجودش این حرف را تکذیب میکند. لذا باید حواسمان باشد که وجودمان، درونمان و یقینمان این حرف را تکذیب نکند و این را داشته باشد.
تا اینجا ما به این مسئله رسیدیم که محبت تاثیرش وحدت زاست. وحدت باعث میشود که نیروها در یک راستا حرکت بکنند. پس باید محبت هایمان را در یک راستا قرار بدهیم تا وحدت ایجاد بشود، تا یک تشکیلات بتواند تاثیر گذار باشد. این یک نکته.
نکته بعدی این است که جذب نیرو در دایره مشابهت صورت میگیرد. یعنی هرچقدر مشابهت افراد بیشتر باشد با همدیگر، آن کسانی که کادر اصلی هستند، مشابهتشان بیشتر باشد و مشابهت این ها با افراد بیرونی که میخواهند جذب بکنند بیشتر باشد، قدرت جذب بیشتر میشود و جذب قوی تر صورت میگیرد. پس هر چقدر تشابه بیشتر باشد، سبب قوام جمع و جذب بیشتر میشود. چکار بکنیم که شباهت های ما چه در درون کادر اصلی بیشتر بشود، چه در ارتباط با کسانی که میخواهیم از بیرون جذب بکنیم، شباهت ایجاد بشود تا این شباهت سبب جذب بشود. همیشه شبهات ها سبب جذب است و تباین ها و جدایی ها و بینونت ها سبب جدایی است، سبب دور شدن از همدیگر است، سبب گسستن است. پس باید سعی بکنیم برای بقای یک جمع تا میتوانیم شباهت هایمان بیشتر باشد. البته شباهت ها گاهی ممکن است به اوج و نهایت خودش برسد، آن وقتی است که یک طرف میشود شأن طرف دیگر، مثل آنجایی که میگوییم امام و ماموم. ماموم وقتی اقتدا میکند به امام، آنقدر این اقتدا را قوی انجام میدهد که میشود شأن امام. یوم ندعو کل اناس بامامهم،. آن روز مردم را به امامشان میخوانند. این ها شدند شأن امام. مثل بدن ما که شأن ماست. مثل افعال ما که شأن ماست. این هم شباهت است. یعنی بدن ما نازله روح ماست، شبیه به روح ماست، شبیه از جهت آنچه که در عالم ماده میشده این شکل بگیرد. لذا تمام خلقیات ما در نظام وجودی و بدنی ما تاثیر میگذارد و البته این تاثیر شدید و تامش در نظام عالم مثال و بدن مثالی است که آنجا دیگر بدن مثالی قائم است کاملا به نظام نفسی و روحی ما که بحث آن جدا میآید.
ما با این نگاه اگر میخواهیم تاثیر بگذاریم در اطراف خودمان و بقاء جمع خودمان را تضمین بکنیم، باید شباهت هایمان بیشتر باشد. شباهت ها هم در دایره محبت ها و همسو بودن محبت هاست. پس هر چقدر محبت های ما در درون ما و همچنین بین افراد، یعنی هر فردی محبت هایش و همه افراد نسبت به هم محبت هایشان هر چقدر شدیدتر بشود، بقای آن جمع قوی تر و باقی تر شکل میگیرد. تا اینجا یک بحث ابتدایی این مسئله است که دایره شباهت های ما و بقای تشکلات ما بر اساس محبت ها و مشابهت هایی است که محبت ها شکل میدهند.پس باید سعی بکنیم محبت هایمان هم یک جهت باشد، هم با همدیگر نزدیک باشد.
سوال فرموده اند که فقط در جذب شباهت ها مد نظر باشد، دامنه جذب محدود نمیشود؟
بحث دامنه جذب و محبت البته قواعد زیادی دارد، ما در اینجا داریم کلیت مسئله را میگوییم، و الا این یکی عوامل است. منتها شباهت ها بعدا عرض خواهیم کرد که در دایره ای شکل میگیرد که کنترل شده این شباهت ها جلو میرود. این شباهت ها وقتی کنترل شده جلو برود، باعث میشود که قوای وجودی انسان به سمت تعالی پیش برود. آن طوری که دین گفته است. دستورات دین شباهت ایجاد میکند. بعدا عرض خواهیم کرد که ما برای اینکه شباهت ها بیشتر بشود، از نظام عهدهای جمعی استفاده میکنیم، عهدهای جمعی باعث میشود تشکلات کادرهای مرکزی شان و هسته های اولیه شان به هم شبیه تر و نزدیکتر بشوند، محبت هایشان به هم بیشتر بشود، ارتباطشان و آن روح جمعی که از این ها متولد میشود قوی تر شکل بگیرد، آن موقع همین ها باعث میشود که یک جمع قوی تر بشود. من قبلا هم به دوستان عرض کردم که اگر فرصتی را تشکل های ما برای خودسازی و این عهدهای جمعی قرار بدهند که شباهت هایشان بیشتر بشود در هسته های اولیه خودشان، هیچ گاه این فرصت از دست رفته نیست، بلکه این فرصت کاملا جبران شده است و چندین برابر مضاعف اثر خودش را برمیگرداند و بعد هم شجره ای میشود طیبه که تؤتی اکلها کل حین باذن ربها. لذا ما به دوستان عزیز در تشکلات مختلف کاملا اصرار داریم که اگر قصدشان این است که تشکلشان تشکل باقی و برقراری بماند، حتما باید دایره شباهت ها و محبت هایشان با نگاه عهدهای جمعی در دایره الهی و محبت الهی حتما یکسان تر، قوی تر و شدیدتر بشود و آن روح جمعی قوی تر بشود.
من یک مثالی هم قبلا برای دوستان زده ام. یک کسی آمد خدمت امام حسین علیه السلام عرض کرد من عاشق یک دختری شدم، میخواهم بگیرم، حضرت فرمودند که عیبی ندارد، اگر دوست داری میتوانی بگیری، اما بدان که تو ثروتمندی، او هم ثروتمند است، ولی در رابطه شما با همدیگر، اگر ازدواج صورت بگیرد، این ازدواج منجر به فقر میشود. قاعده این است که دوتا ثروت بشود ثروت مضاعف، اما حضرت فرمودند که اثر این ترکیب این است که این دوتا ترکیبی که دونفر کنار هم میخواهند خانواده ای را تشکیل بدهند یک ترکیب حقیقی شکل میگیرد. این ترکیب حقیقی مثل یک وجود حقیقی، آثاری دارد که حتما باید بهش توجه کرد. لذا حضرت فرمودند که ترکیب شما دوتا یک روح دیگری را ایجاد میکند که نتیجه آن روح جمعی خانوادگی شما میشود فقر. نه هر ترکیبی تبدیل به فقر بشود، اما این را امام میشناختند و فرمودند. این گفت نه، من خیلی علاقه دارم و نمیتوانم رها بکنم. حضرت فرمودند مانعی ندارد. رفت و آن خانم را گرفت، روایت دارد که یک سال شاید نگذشته بود آمد خدمت حضرت، عرض کرد دیگر نمیتوانم تحمل بکنم، فقر آن قدر فشار آورده بهمان که قدرت تحمل را ازمان گرفته است. حضرت فرمودند اگر یک موقعی قصد ندارید دیگر زندگی بکنید و یا قصد دارید که جبران بشود، فلان دختر را که بگیری، ترکیب او با شما تبدیل به ثروت میشود، یعنی حتی آثار مادی در ترکیب دو روح یا یکدیگر هست. چقدر آثار اینجا هست.
این مثال است. اینطور نیست که اگر یک خانواده ای سختی درش پیش آمد بگویند پس از هم جدا بشویم چون با هم نمیسازیم. نه. این ها ابتلائات و امتحانات الهی است و اصلا مکتوم گذاشته اند تا ما با این ابتلائات رشد بکنیم. اما اگر یک موقع امام معصوم علیه السلامی ک جایی را آشکار میکند… گاهی هم برهه ای اینطور است و برهه دیگری گشایش است. آنجا امام معصوم علیه السلام میدانست که در همه برهه ها این مسئله این گونه است نسبت به این دو. اما همیشه اینطوری نیست.
لذا هر جمعی که کنار هم قرار میگیرند، هر دو نفری که با یک هدف مشترک کنار هم قرار میگیرند، این دو نفر در راستای یک هدف مشترک فقط نتیجه اش اینطور نیست که مجموع دو نفر بشود نتیجه این جمع، بلکه غیر از اینکه هر کدام از این ها توانایی داشتند و مجموع این دوتا مجموع دو قوه هست، تعبیری که بزرگان دارند مثل علامه طباطبایی یا بعضی بزرگان دیگر مثل شهید مطهری و امثال این ها، میفرمایند یک روح جمعی متولد میشود از ترکیب چند نفری که یک هدف مشترکی را دارند، یک کار مشترکی را میخواهند انجام بدهند یک روح جمعی ایجاد میشود که آن روح جمعی تاثیری که در هستی و آثاری که از او محقق میشود و تاثیری که در هستی میگذارد غیر قابل قیاس با قدرت افراد تنها یا مجموع افراد است. این یک قدرت علی حده است، یک تاثیر علی حده است. یک چیز دیگری است که این برای خودش حیاتی دارد، موتی دارد، کمالی دارد، رشدی دارد، نموی دارد، حتی به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی کودکی دارد، رشد دارد، نمو دارد، بلوغ دارد، اَشُد دارد، موت دارد. یعنی مثل یک فردی که این ها را دارد، آن روح جمعی هم همه این ها را دارد. لذا در تعبیر قرآن کریم آیات متعددی را مرحوم علامه طباطبایی آوردند که نشان بدهند همه این ها مربوط به یک روح جمعی امتی یا جمعی که شکل میگیرد است. یعنی یک تشکلی که شکل میگیرد، این تشکل کودکی دارد، دوران نوجوانی دارد، دوران جوانی و بلوغ دارد، دوران اشد و رسیدن کامل دارد. اگر تشکل نعوذ بالله در دایره ابدان و نگاه مادی باشد، آن نکث و شکست و پایان دارد. اگر در دایره نظام تجریدی باشد، اوج بعد اوج دارد و بقا دارد و مظهر اسم باقی یا دائم حضرت حق میشود.
در مورد [تفاوت] محبت های صحیح و محبت های غلط سوال فرمودند. اجمالا اشاره کردیم که هر محبتی مجموعش این اثر را ایجاد میکند. اگر در جهت غلط است، شدت تاثیر غلط ایجاد میشود از مجموع، اگر محبت صحیح است، شدت تاثیر صحیح ایجاد میشود. لذا کسانی هم که در جهت غلط کنار هم جمع میشوند، هدف واحدی را دارند، آن نظام جمعی که با هم میشوند، آن هم تاثیر علی حده میگذارد. لذا آن تاثیر علی حده هم باعث میشود که یک نتیجه عظیم تری ایجاد بشود در همان دایره محبت غلط. همه آن ها میشود عمل این ها. لذا عملش فقط عملی نیست که از خودش سر میزند. بلکه آن اعمالی که از دیگران هم سر میزند، عمل این محسوب میشود. در دایره صحیح هم همینطوری است.
سوال بعدی این است که برای اینکه محبت بین افراد کادر و افراد دیگر بیشتر بشود، به نظرتان چه اقدامی باید انجام داد؟ این سوال بسیار مهمی است که اگر ما بخواهیم این شباهت بیشتر بشود، محبت بیشتر بشود، این جمع وحدتش و توحیدش بیشتر بشود، چه باید بکنیم؟ عرض کردم که برای اینکه یک جمعی توحیدش قوی تر بشود، بقائش بیشتر بشود و شباهتش بیشتر باشد، باید امیال این جمع، کارهای این جمع به هم نزدیک تر بشود. مسائل مختلفی است که ان شاء الله در طول بحث بعد از این خواهیم گفت. از جمله مسائلی که برای این جهت خیلی مجرب است و تاثیر گذار است که از یک جای ساده ای هم شروع شده باشد تا بتوانیم تاثیرش را ان شاء الله توسعه بدهیم بحث عهدهای جمعی است که در جلسات مکرر ما اجمالا بهش اشاره کردیم و ان شاء الله یک جلسه مفصل راجع به خود عهدهای جمعی، حقیقتش و آثارش صحبت خواهیم کرد.
همین که الان در رابطه با ماه مبارک رمضان قرآن را پیشنهاد دادیم که جمع ها با همدیگر قرار بگذارند که یک کار مشترکی در رابطه با خواندن قرآن داشته باشند. یک موقع هست که انسان میخواهد قرآن بخواند، جمع میشوند در یک مکان واحدی، یک جلسه قرآنی تشکیل میدهند، مکان و زمان واحد است و افراد هم حالاتشان واحد است. از یک سوره واحده شروع میکنند، از یک جای واحد کنار هم میخوانند. یعنی همه شرایط وحدت هست. اینجا وحدت میتواند هم جسمی باشد هم نظام روحی و نفسی باشد. شباهت را هم این در ارتباط با هم قرار گرفتن ها قطعا بیشتر میکند. اما اگر یک موقعی برای افراد این امکان نبود، مثل همین جلسه ای که ما الان داریم، در مکان واحدی امکان پذیر نشد که شکل بگیرد، به هر دلیلی، گفتند میتوانیم شرایط وحدت را جوری برقرار بکنیم که این شرایط وحدت جبران آن نبود مکان را بکند، چون اساس وحدت در دایره ارواح و نفوس شکل میگیرد. در دایره ابدان من که روی این صندلی نشستم، دیگری روی این صندلی نمیتواند بنشیند، دیگری روی صندلی دیگری کنار هم میتواند بنشیند اما روی این صندلی نمیتواند. اینجا دار تزاحم است. دنیا دار تزاح است. عالم اجسام عالم تزاحم است. لذا اگر من اینجا نشستم دیگری همین جای من نمیتواند بنشیند، کنار من، آنور من و روبروی من میتواند بنشیند. و لذا اگر یک چیزی در عالم اجسام ملک من شد، دیگر ملک دیگری نمیتواند باشد. اگر چیزی من او را به دست آوردم، دیگری نمیتواند او را به دست بیاورد. این تعارض در نظام اجسام است. ابدان با هم اتحاد پیدا نمیکنند. اما نفوس و ارواح با همدیگر اتحاد پیدا میکنند که اتحاد نفوس و ارواح خیلی عظیم است. لذا نه زمان حائلشان است نه مکان. شباهت هایی که در دایره ابدان باشد مهم است، یعنی ما از اینجا راه میافتیم، برای زیارت میرویم کربلا. این شباهت ابدانی است، مسیر مادی را هم طی کردیم علاوه بر مسیر نفسی و عقلی که مراتب محبت است. اما مسیر مادی را هم طی کردیم. این مسیر مادی هم آیا تاثیر دارد؟ بله، تاثیر دارد. یعنی وقتی که من قدم برمیدارم به سمت حرم امام حسین علیه السلام حرک میکنم، همین قدم برداشتن های من عبادت ابدان است، عبادت ابدان شباهت ابدان ایجاد میکند. وقتی جمع کاروان اربعینی شکل میگیرد، این عبادت ابدان و این حرکت کاروانی اربعین یک تشابهی ایجاد میکند که این تشابه از مرتبه جسم آغاز میشود، تا مرتبه نفس و روح هم کشیده میشود. اما اگر یک جایی امکان نزدیک بودن ابدان با همدیگر، کنار هم قرار گرفتن ابدان با همدیگر و آن شباهت ابدان با همدیگر نشد، حالا این بحثش خیلی گسترده است، خیلی زیباست که بحث ابدان از جهت روانشناسی گاهی نقل میکنند که زن و شوهری که همدیگر را دوست دارند، همین که سال های متمادی کنار همدیگر هستند، با محبت به هم نگاه میکنند، کم کم قیافه هایشان به هم نزدیک میشود مقداری که امکان پذیر است. چون تغییر در نظام مادی حدی دارد. یعنی ابتدای این ها با انتهای این ها، این نزدیک شدن محسوس است. البته اگر با محبت باشند. اگر با نفرت باشد دورتر میشوند. محبت حتی در نظام مادی تا این مقدار شباهت ایجاد میکند. اگر ما نتوانستیم نظام مادی مکانی را در شباهت ایجاد بکنیم، میتوانیم شرایط زمانی و بالاتر را ایجاد بکنیم. یعنی در زمان واحدی… خدا رحمت کند حضرت آیت الله خوشوقت را، ایشان میفرمودند اگر امکان ندارد ختم صلواتی یا ذکری یا دعایی را همه با هم برای یک کار مشترکی در یک مکان واحدی انجام بدهند، میتوانند زمان واحدی را تعیین کنند، مثلا بگویند یک ساعت به اذان مغرب تا مغرب این ذکر گفته بشود. هر کسی هر جا هست. این هم خودش در دایره زمان یک شباهتی ایجاد میکند که این شباهت در دایره زمان در کنار شباهت نفوس و ارواح برای بقاء این ها و آن ایجاد روح وحدت، این هم تاثیر دارد. لذا عهدهای جمعی را باید به شکلی قرار داد که هم منافات با وقت دوستان کمتر پیدا بکند، هم امکان داشته باشد در دایره زمان، هم شباهت جسمی، هم شباهت نفسانی و هم شباهت روحانی ایجاد بشود. عرض کردیم در ماه مبارک رمضان این خواندن قرآن که یک سنت حسنه ای بود و هست و دوستان مشغول هستند، سعی بکنیم این سنت را که عادتی شد در ماه مبارک رمضان از دست ندهیم و اگر هر روز هم بعدا نمیتوانیم جزء را بخوانیم، بعد از ماه مبارک رمضان عهد کنیم با همدیگر، جمع ها و تشکل ها میتوانند با هم عهدهای خاص داشته باشند، یک تشکلی ممکن است بگویند ما بعد از نماز صبح پنجاه آیه قرآن میخوانیم که در روایت هم آمده است که لا اقل پنجاه آیه قرآن را بخوانید، این عهد الهی است و این تکلیف بر انسان است که با این کتاب الهی که یک حقیقت حی زنده با شعور است ارتباط داشته باشد، مثلا قرار بگذارند بعد از نمازهای صبح پنجاه آیه را بخوانند و بعد به کارهایشان برسند. یا شب قبل از خوابیدن، هر کدام که برایشان مساعد است، پنجاه آیه را بخوانند و بعد بخوابند که خود این پنجاه آیه خواندن و توجه به قرآن که قرار شده است در این چهل روز دوستان ادامه بدهند و داشته باشند، با این نگاه ایجاد وحدت میکند کم کم. وقتی این رابطه های وحدت زا که عهدهای جمعی است کم کم اضافه میشود، شدت وحدت بین این جمع هم کم کم ایجاد میشود. شباهت ها هم ایجاد میشود. هرچقدر شباهت بیشتر ایجاد شود، محبت بیشتر ایجاد شود، وحدت بیشتر ایجاد شود، تاثیری که از این روح جمعی که ایجاد شده است که تکثر نیست، کثرت نیست، کثرت هایش مقهور تحت وحدتش است، تاثیر گذاری بیشتر میشود. اگر ما این باور را کردیم و این ضرورت را دیدیم، گاهی به جای اینکه مثلا در هفته روزی پنج ساعت بدویم، بشود 30-35 ساعت، به جای این گاهی میبینید با این روح جمعی که ایجاد میشود، بیست ساعت اثر سی ساعت را ایجاد میکند. تصرف در فعل ایجاد میشود. وجود انسان وقتی وحدت زا باشد، تاثیر عمیق تر میشود، باقی تر میشود. آن کسی که با ما ارتباط پیدا میکند، هر چقدر وحدت را در وجود ما بیشتر ببیند، وجودش از این تاثیر بیشتری میپذیرد. این بحث ادامه دارد.
سوال کردند که مدل افاده و استفاده مردم در تشکل سازی همرنگ و شبیه مردم شدن است. شبیه مردم شدن، یک موقع هست که میگویند خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو، این شبیه مردم شدن انفعالی از ضعف است. اما شبیه کردن فاعلی، این از قوت است. یعنی اگر ما آمدیم با فاعلیت کادری که هستند، آمدند کنار هم، شباهت هایی را با این عهدهای جمعی و محبت ها و بغض ها، چون بغض ها هم شباهت ایجاد میکند، بغض های مشترک هم شباهت ایجاد میکند، همانطور که محبت های مشترک شباهت ایجاد میکند، بغض های مشترک هم شباهت ایجاد میکند. لذا هم تولی و هم تبری هر دو شباهت ایجاد میکنند. اگر ما این نگاه را کردیم، آن محبت هایی که قوت دارد، نه از روی این است که انسان هی فعلیت هایش را از دست بدهد، هی کم کند هی کم کند، شباهت به جایی میرسد که در یک چیز کوچک با هم شباهت پیدا کنند، نه. شباهت باید با فاعلیت و با قدرت و با اختیار صورت بگیرد، نه از روی انفعال.
منتها این نکته درست است که اگر ما میخواهیم شروع بکنیم نسبت به جذب مردم، از کجا شروع بکنیم؟ از شباهت های آن ها استفاده بکنیم؟ البته. یعنی آن چیزی که نقطه شباهت آن ها با کار ماست را سبب حرکت قرار بدهیم. البته این کار بسیار دقیقی است.
پس دو نکته است، یکی اینکه ما ضعیف کنیم خودمان را تا شبیه آن ها بشویم، یک موقع از نقطه های شباهت استفاده میکنیم تا آن ها را به نقاط دیگرمان که قوی است بکشانیم تا آنجاها هم نقطه شبیه بشود. این درست است.
یکی از دوستان سوال کردند که روش هم برای تغییر نظام محبتی داریم؟ البته، همین عهدهای جمعی یکی از کارهایش تغییر نظام محبتی است. یکی از کارهایی که میتواند نظام محبتی را شکل بدهد و تصحیح بکند و جلو ببرد همین بحث عهدهای جمعی است. البته کارها و مسائل دیگری هم هست که ان شاء الله باید جلو ببریم بحث را.
سوال دیگری پرسیده اند که گاها وقتی بحث محبت میشود، میگویند محبت هم حدی دارد، مرز محبت تا کجاست؟
مرز محبت نسبت به محبوب ها متفاوت است. یک موقع است محبوب نامتناهی است، محبت مرز ندارد، یک موقع هست محبوب متناهی است، محبت نسبت به او در دایره محبوب است، یک موقع است من یک انسانی را دوست دارم، این انسان هم مثل خود من است. خب این دوست داشتن حد دارد. البته محبت شباهت میآورد، اما حد دارد. اگر از حد بگذرد خودش تبدیل به غلط میشود. لذا دوتا دوستی که همدیگر را دوست دارند، اگر به افراط کشیده بشود میبینید که این محبت او را به هر کاری میاندازد. اما یک موقع هست که محبت به رسول خداست، او محبوب میشود، محبت به امیرمومنان است، او حدی ندارد. وقتی او حدی ندارد، انسان هرچقدر به او محبت پیدا میکند و بغض نسبت به دشمنش پیدا میکند، این باعث میشود که رشد بکند، وحدت در درون این ها شدیدتر بشود و حدی هم ندارد این محبت.
یکی از دوستان فرمودند ساختار جمعی غیر سلسله مراتبی آیا داریم یا نداریم. این بحث خوبی است، خودش جلساتی را میطلبد، ان شاء الله در بحث هایمان هست. ساختارهای جمعی سلسله مراتب دارند، اما سلسله مراتب ساختارها همیشه مخل نیست. مثلا ما در رابطه با انبیاء یک بحث بسیار خوبی داریم که از همه مردم میثاق گرفتند برای انبیاء، و از انبیاء میثاق گرفتند برای اولوالعزم از انبیاء، و از اولوالعزم انبیاء میثاق گرفتند برای نبی ختمی و اوصیاء حضرت. ببینید، این خودش یک سلسله مراتب در میثاق و عهد است که این ارتباط ایجاد میکند. یا میفرماید یوم جئنا من کل امة بشهید و جئنا بک علی هؤلاء شهیدا، این پیغمبر ما برای هر امتی میزان و شاهدی قرار دادیم که انبیائشان هستند و تو علاوه بر اینکه میزان بر امتت هستی، شاهد بر میزان ها و شاهدها هم قرار دادیم. این هم سلسله مراتب است. یا کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا. شما امت وسطی هستید که بر مردم میزان و شاهد هستید و پیغمبر بر شما شاهد است. حالا اگر این امت وسط منظور حضرات معصومین علیه السلام هستند، ممکن است و روایت دارد، مقصود امت پیغمبرند که شاهد بر بقیه مردم هستند، ممکن است و این هم روایت دارد. پس این هم سلسله مراتب است، اما این سلسله مراتب مخل نیست. پس هر سلسله مراتبی مخل نیست. در نظام محبتی، سلسله مراتب را نوع محبت همراه میکند، محبت سلسله مراتب را اداره میکند، آنجا نه تنها مخل نیست، بلکه مؤید هم هست. خدای سبحان مثلا میفرماید امام جماعت، مامومین. این سلسله مراتب است. جلو نیوفتید، عقب نیوفتید. این تمرین است، آمادگی است، پس سلسله مراتب هست، نه جلو افتادن، نه عقب افتادن… این ها در روایات الی ماشاءالله مصداق دارد، در احکام و اعمال که باید این ها را ببینیم. سلسله مراتبی که اسلام پیشنهاد میکند در تشکیلات آیا این سلسله مراتب مخلند، مخل نیستند، این ها را باید ان شاء الله ببینیم.
سوال فرموده اند که غالب محبت ها در نظام مادی صورت میگیرد و تشکل را به سوی اهداف مادی سوق میدهد، ملاک محبت هم سو در جهت کمال چیست؟ آیا همین محبت های مادی هم ممدوح است؟
محبت مادی ممدوح است به شرطی که نقطه آغاز باشد. مثلا فرزند وقتی به دنیا میآید محبت پدر و مادر را دارد، این محبت پدر و مادر را داشتن محبت مادی است از ابتدایی که بچه به دنیا آمده است، چون نیاز دارد، در دایره نیازهایش است و پدر و مادرش را واسطه میبیند و رافع نیازش میبیند، ولی از اینجا آغاز میشود، پایان کار نیست. پس محبت مادی و در دایره مادی خدای سبحان گفته این وزنه را بزنید. کسی که این وزنه را نزده باشد، نچشیده باشد، اصلا محبت مادی نداشته باشد، این نمیتواند وزنه محبت معنوی را هم بزند. همانطور که کسی که حس خاصی را ندارد، مثلا چشم ندارد، از ابتدا کور مادر زاد بوده است، نمیتواند تصاویر را اصلا تصور بکند، کسی هم که محبت مادی را نچشیده باشد، حتما نمیتواند محبت های معنوی را هم بچشد. یعنی از اینجا آغاز میشود ولی پایان راه نیست. پس محبت های مادی آغاز راه است. پس باید این را هم داشته باشیم. لذا پیغمبر به آن شخصی که گفت کی هست بین ما که تا حالا فرزندش را نبوسیده باشد، یک کسی فکر کرد این خیلی هنر است و مردانگی است، گفت من، پیغمبر گفت دور شو از جمع ما، میترسم که وجود تو باعث بشود عذاب الهی بر ما نازل بشود که این قدر قلب قسی شده باشد. یعنی همین محبت را نچشده باشد.
اما محبت مادی اگر فقط در مرتبه ماده ماند، تعارض، تکثر و تضاد ایجاد میکند و باعث از هم پاشیدن میشود. لذا الأخلاء یومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقین. اگر محبت فقط در دایره مادی بود، به دشمنی منجر میشود و نتیجه صحیح گرفته نمیشود.
سوال فرموده اند که چگونه میتوان محبت قلبی را افزایش داد؟ این سوال عمیقی است، باید ان شاء الله در مطاوی بحث داشته باشیم.
فرموده اند که گاهی آن قدر محبت زیاد میشود که آن قدر شبیه هم میشوند که حتی مزاج ها بعد از مدتی جابجا و همه خلق ها شبیه هم میشوند، حتی اگر از راه دور به چیزی فکر میکنند میفهمند و حتی بیماری یکدیگر را…
مثلا بچه های دوقلو این مسئله درشان بیشتر است که برایشان که یک چیزی پیش میآید، این شباهت ها در آن یکی زود اثر میگذارد، حتی اگر همدیگر را نبینند. یا مثلا مادرها و فرزندان روی آن شباهتی که مادر با فرزند دارد، اگر برای فرزند در یک جای دوری هم یک چیزی اتفاق میافتد، این مادر قبل از اینکه این وسائل ارتباطی و مخابراتی باشد، بدون اینکه چیزی بشنود احساس آن را میکرد. این ها درست است، این ها از همین نگاه مادی آغاز میشود، اما در نگاه مادی نمانده است.
این میتواند صفات بد را هم منتقل کند؟ البته. اگر کنترل شده نباشد، گاهی صفات بد او در این منتقل میشود، یا صفاتی که قابل تقلید نیست و اختصاصی است به این منتقل میشود و همین ها باعث اختلال هم میشود. پس محبت برای خودش چهارچوب و حیطه دارد که باید ان شاء الله در جلسات مختلف گفته بشود.
سوال کرده اند که در بحث جلسه قبل فرمودید سلب ها در ابتدا میتوانند یک عهد جمعی درست کنند. این سلب ها با اینکه سلب هستند، چگونه حب ایجاد میکنند؟
ببینید، مثلا بغض مشترک ما نسبت به شیطان بزرگ، آمریکا، این میتواند یک وحدتی ایجاد بکند یا نه؟ بغض مشترک ما نسبت به کسانی که ناصبی هستند و مبغض اهل بیت هستند، در روایات این ها آمده است. البته. بغض مشترک ما نسبت به شیطان، بغض مشترک ما نسبت به سقوط، نسبت به نقص، نسبت به نبود کمال ها، همه با هم نسبت به اینکه یک حکم الهی در جامعه زمین خورده است، همه نسبت به زمین خوردن حکم الهی که سلبی است، ناراحت بشوند و غصه بخورند. این میتواند یک حرکتی و یک جهشی و یک سرعتی را ایجاد بکند. پس سلب ها و نقص ها و بغض ها میتوانند حرکت زا باشند.
سوال کرده اند که نسبت بین تعهد و محبت چیست؟
باید یک بحثی راجع به این داشته باشیم. تعهد به دنبال محبت میآید، هرچقدر محبت عمیق تر باشد، عهد به دنبالش میآید. لذا نسبت بین حضرات انبیاء در نظام عهدشان که داشتند، نظام عهد انبیاء باعث میشد که نسبت به همدیگر عهد داشته باشند و نسبت به خدای سبحان. همین عهدشان محبت ایجاد میکرد. لذا از ابتدا حضرت آدم تا حضرت موسی و حضرت عیسی علیهما السلام، همه نسبت به نبی ختمی محبت شدید داشتند و در اوج اضطراراتشان به حضرات معصومین، اهل بیت علیهم السلام، خمسه طیبه، پیغمبر اکرم… این محبت باعث میشد که این ها تعهد نسبت به او پیدا بکنند که تعهد از عهد میآید و عهد یک ضمانی را به عهده گرفتن است، یک عهدی را به عهده گرفتن است تا با این محبت انجام بدهد. چون گاهی آدم کاری را میخواهد انجام بدهد، از روی محبت است، خیلی راحت میشود. گاهی کار از روی محبت نیست، خیلی سخت میشود. پس محبت میتواند کار را ساده بکند. لذا عاشق ها کارهای سخت برایشان ساده میشود، در آنجایی که محبوبشان میخواهد. پس با محبت تعهد خیلی عمیق میشود و تاثیر گذار.
سوالات دیگر را ان شاء الله جلسه آینده سعی میکنیم جواب بدهیم تا یک خرده بحث تعاملی تر بشود، بلکه ان شاء الله این فعال بودن و تعاملی شدن برای دوستان هم بهتر باشد.
اولین کسی باشید که برای “حرکت کاروانی، جلسه 5” دیدگاه میگذارید;