بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الَّرحیمِ الحمدلله ربِّ العالَمین وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَ لَعنُ الدّائمِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعین إلی یَومِ الدّین.

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا

ان­شاءالله از یاران، یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم ان­شاءالله.

خب ابتدائاً روز یکشنبۀ اول ماه ذیقعده است و حتماً دوستان تا الآن نماز یکشنبۀ ذیقعده را در آن نماز 4 رکعتی را حتماً خواندند ولی اگر کسی فراموشش شده بوده حتماً این را در تتمۀ زمانی که تا مغرب باقی مانده ان­شاءالله تدارک بکند و ان­شاءالله حتی سعی بکنیم که در یکشنبه‌های آینده هم تکرار بکنیم که تکرارش هم موضوعیت دارد و نتیجه­بخش است، ان­شاءالله بلکه در هر کدام از این‌ها جزئی از موضوع برایمان محقق بشود و در پایانِ این ماه آن حقیقت برای همه­مان ان­شاءالله خدای سبحان که وعده داد از طریقِ پیغمبرش برای همه‌ی­مان ان­شاءالله آن وعده‌هایی که پیغمبر به اصحابش داد برای همه­مان محقق باشد.

 بحثی که ما در خدمت دوستان بودیم بحث حرکت کاروانی و کار تشکیلاتی بود که مباحث متعددی ازآن گذشت و رسیدیم به موضوعی که دو جلسه است راجع به آن صحبت کردیم که در نظام نگاه دینی آیا اصالت با فرد است یا اصالت با اجتماع است؟ و هر کدام از این‌ها اگر خوب شکل بگیرد و درست مطرح بشود و بیان بشود در نظام تشکیلاتی که ما می‌خواهیم بچینیم آثار بسیار زیادی دارد که بدانیم چه­جور باید این تشکیلات چیده بشود و آن ساختار چگونه باید مطرح بشود تا آن مقصودی که از این اصالت بوده دیده بشود. عرض کردیم که در یک نگاه دوگانه که اصالت را یا با فرد می­دانند یا در مقابلش با جمع می­دانند که هر کدام از این‌ها هم خصوصیاتی داشت که بعضی از آن را بیان کردیم بعضی از آن را هم احاله دادیم به فرمایشات شهید مطهری در کتاب جامعه و تاریخ یا آن کتابی که شنیدم بعداً از ایشان آمده که نقلش را شنیدیم که جامعه و تاریخ در قرآن که گفتند آمده مفصل­تر است حتماً دوستان رجوع بکنند در آنجا و همچنین به کلمات مرحوم علامه طباطبایی در المیزان جلد دوم ذیل آیۀ 213 سورۀ بقره و جلد چهارم آیه 200 سورۀ آل­عمران که در این دو جا هم مرحوم علامه بحث را با اشاراتی و نکاتی ذکرکردند. اما آنچه که به­عنوان نکتۀ اساسی در اینجا مطرح است این است که ما برای اینکه به این مدل برسیم از کجا این مسأله را به دست بیاوریم که اصالت با فرد است یا اصالت با جمع است در نگاه دینی و بتوانیم برنامه‌ریزیمان را بر آن اساس شکل بدهیم؟ یک بحث اساسی این است که نگاه دینی و آنچه که در نظام تشریع است تطابق کاملی با نظام تکوین دارد چون با نظام تکوین تطابق دارد ما می‌توانیم با نگاهِ به تکوینِ عالم و حقایق وجودی مدل را کم کم از آنجا اصطیاد کنیم یعنی خدای سبحانی که خالق عالم تشریع است که دین است خالق عالم تکوین است که عالم وجود است و بین عالم وجود که نظام تکوین ماست با عالم دین که نظام تشریع ماست یک تطابق و هم­پوشانی کاملی در کار است که این توحید اقتضاءِ همین را هم می­کند، پس آنچه که در نظام تشریع آمده قطعاً با نظام تکوین تطابق دارد اگر این تطابق را باور کردیم آن­موقع سراغ تکوین که می­رویم آموزه‌های تشریع را که برای ما بیان شده تفسیرش را و تفصیلش را در نظام تکوین پیدا می­کنیم، پس اگر می­آییم به­عنوان نظام اجتماع که قبلاً هم برای دوستان بیان کردیم که اصلاً بیان قرآن کریم این است که نظام تکوین را ما خلق کردیم به­عنوان زوجین که هر چیز را در هستی خلق کردیم زوجین خلق کردیم، درست است؟ که این خلق زوجین که آیا صراحت دارد که مثال‌هایشهم از نظام اتمی و ریزاتمی تا درحقیقت می­رسد به نظام گیاهی، نباتی و حیوانی و تا انسانی کاملاً در هستی سرایت دارد و این زوجیت یک حقیقت کاملی در تمام هستی چیده شده است که اصلاً فردیت در عالم به غیر از خدای سبحان تحققی ندارد همه چیز زوج است و این خودِ زوج بودن یک نظام ارتباطی است و این زوجیت فقط هم در دایرۀ دوتا نیست در دایرۀ ارتباط است، زوجیت در دایرۀ ارتباط است، پس اساس اینکه در عالم چیده شده و بنا شده بر نظام ارتباط در همۀ هستی این یک حقیقتِ کاملاً مشهودی است که دیده می­شود اگر هم در نظام دینی می‌رسیم به اینکه انسان را بر اساس نظام اجتماعی تعریف می‌کنند تطابق دارد با این و هیچ منافاتی ندارد، اما آیا این اجتماعی بودن یعنی جمع اصل است و فردیت مقصود نیست؟ این هم عرض کردیم که قطعاً این­جوری نیست و در نگاه دینی ما هر فردی در نظام انسانی مسؤول کار خودش است این­گونه نیستش که با نگاه‌های جامعه­شناسی که بگویند جمع اصیل است پس فرد جبر دارد و دیگر تکلیفی ندارد نه، کاملاً درحقیقت چه هستش؟ هر فردی مسؤول اعمال خودش است “لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ” (فاطر/ 18) هیچ­کسی آنچه را که به گردنش هست را نمی‌تواند از گردنش باز بکند و وزرِ دیگری هم به گردن این نمی‌افتد “عَلَيۡكُمۡ أَنفُسَكُمۡ لَا يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا ٱهۡتَدَيۡتُم” (مائده/ 105) که دو معنا هم برایش کردیم، خب با این نگاه پس چه کار بکنیم؟ از یک طرف نگاه اجتماعی و جمعی را سوق می­دهد نظام تکوین و نظام تشریع از یک طرف نظام فردیت را سوق می­دهد عرض کردیم که در اینجا یک بحث جدی­ای مطرح می‌شود که تعبیری که شهید مطهری دارد خیلی تعبیر خوبی است ایشان می‌فرماید که ببینید هر چقدر ما انواع ترکیب­ها را در هستی نگاه بکنیم چه ترکیب اعتباری که مثل این می­ماند که اجزاءِ این صندلی‌هایی که در این اتاق چیده شده یک ترکیب اعتباری است اما حالا یکی را بردی ممکن است اتاق ناقص باشد ازجهتِ آن قرینه بودنش و آن چینشش و این­ها اما صندلی بغلی دردش نمی­آید چون ربطی به او ندارد، ربطی به او ندارد دردش نمی­آید، حالا یک مثالِ باز ساده‌تر مثلاً شما ببینید یک استخری را وقتی­که کلر می‌زند حالا این را اگر از جاهای مختلفش نمونه­برداری بکنند درصدِ ترکیبِ کلر در این مختلف است یک جایی ممکن است بیشتر باشد یک جایی ممکن است کمتر باشد اما اگر انسانی یک مادۀ قندی خورد از هر جایش خون بگیرند آیا این درصد خونی که می‌گیرند از هر جایش یکسان هست یا نیست؟ کاملاً یکسان است، چرا؟ چون این موجود زنده است فعال است در مسأله، غیر از آنجایی است که یک موجود، ترکیب هست در آب هم آنجا هم یک واحدند کنارِ هم مولکول‌های آب اما کنارِ هم هستند یک درحقیقت وحدتی ایجاد نشده که آن وحدت وحدتِ پویا و مرتبطِ با هم باشند، همان در حدِّ جاذبه‌های کنار همدیگر که این گسستش هم به راحتی نیست باید بالأخره انرژی وارد [بشود] اما در عین حال وحدت یک وحدت چیست؟ این وحدت اعتباری که در اینجاست یک وحدت است آن وحدتِ آب هم که کنارِ مولکول‌هاست یک وحدت است اما در عین حال هنوز موجود زنده نیست، این­ها را داریم می­گوییم ما در تشکیلات باید این­ها را مدل چینشمان را از اینجاها چه کار بکنیم؟ کم کم به دست بیاوریم، این هم یک نکتۀ خوبی است که در همین­جا حالا که داریم این مثال‌ها را می‌زنیم دوستان توجه بکنند ببینید در نظام تکوین از ساده‌ترینِ تشکیلات چیده شده در آن هست تا پیچیده­ترین تا عالی­ترین یعنی اگر می‌خواهیم مدل‌های تشکیلات را به دست بیاوریم این­جور نیستش که از نظام بیرونی و نظام تکوین فقط یک مدل دربیاوریم، از ساده‌ترین مدل هست تا پیچیده‌ترین مدل، لذا انسان وقتی رجوع می‌کند حواسش باید باشد هر مرتبه­ای از هستی یک نظام اجتماعی را دارد نشان می­دهد اما درعین حال با حدِّ خودش، باید آن کمال را که آن نظام اجتماعی است گرفت حدِّش را چه کار کرد از آن؟ جدا کرد، این از آن کارهای زیباییست که اگر آدم یاد بگیرد که هرجایی به هستی نگاه می­کند هرجایی به مراتب عالم وجود نگاه می­کند آن مرتبه را خصوصیاتش را می‌بیند این خصوصیات یک کمال دارد یک نقص، کمالش آن کمالِ آن مرتبه از وجودیست که در آن مرتبه است نقصش آن حدودش است تفکیک بین این دوتا باعث می­شود که انسان بتواند راه پیدا کند به اینکه حقیقتِ تشکیلات چه­جوری باید چینشش ایجاد بشود این یک نکته، یک نکتۀ دیگر این هستش که همان­جوری که انسان نظام وجودش جسمانیت الحدوث است و روحانیت البقا یعنی از جسم از نطفه آغاز می­شود، از یک نطفه آغاز می­شود این حرکت می‌کند در طریق درحقیقت کمالش تا مراتبش را طی می‌کند تا روح درآن دمیده می‌شود تا به دنیا می­آید تا درحقیقت به مرتبۀ بلوغ می‌رسد، درست است؟ این­ها همه یک حقیقت واحده است یا نیست؟ که حالا مخاطبِ به تکلیف می­شود یا نه؟ مرحوم علامه طباطبایی می‌فرماید که این حقیقت اجتماع و جمع همین­جوری است یعنی ما از اول نمی­آییم یک حکم واحدی راجع به اجتماع و جمع و تشکیلات بکنیم که بگوییم این را می‌خواهیم اجرا بکنیم بلکه یک دوران کودکی و نطفه­گی و درحقیقت علقه­گی و مضغه­گی تا برسد به مرتبۀ دمیده شدنِ روح تا برسد به مرتبۀ تولد تا برسد به مرتبۀ بلوغ دارد یک تشکیلات لذا همۀ این­ها را می­شود مدل‌هایش را از نظام اجتماعی به دست آورد بیرون کشید از این مدل‌ها و بعد حکمِ هر مرتبه‌ای را در هر مرتبه از تشکیلات برای این قرارداد، اگر کسی بخواهد در یک تشکیلاتی مرتبۀ بلوغ را حمل کند بر مرتبۀ تولدِ ابتداییِ تشکیلات مثل این می­ماند که یک بچه را یک­دفعه بخواهی به او امر و نهیِ در مرتبۀ بلوغ بکنی، هدر دادی هم بچه را هم امر و نهی را،  پس باید تشکیلات تمامِ آن تکوّن، دورانِ تکوّنِ جنینی را طی کند دوران تولد را طی کند دوران درحقیقت رشد و نمو را طی کند تا برسد به دوران بلوغ، این­هایی که داریم می­گوییم به­اصطلاح کاملاً مصداقی باید بشود یعنی یک بحث بحثِ نظریِ صرف نیست، اگر تشکیلاتی طیِّ مراتبِ خودش را با این نگاه طی کرد این تشکیلات که با یک شیب ملایم به سمت بلوغ برود قابل این است که آن مرتبۀ بلوغ را به راحتی طی کند اما اگر شیب ملایم نبود تند بود هر لحظه امکان درحقیقت ساقط شدن و متلاشی شدن و از بین رفتن هست این با آن نگاهِ درحقیقت دقیق هم قابل بررسی است آن­وقت مدل‌های مختلف دوران تکوّنِ نطفه، جنینی، دمیده شدن روح تا مرتبۀ تولد، رشد و بلوغ عالم تکوین مدل‌هایش را دارد ارائه می­دهد یعنی وقتی­که شما نگاه می‌کنید به یک سنگ این دارد یک مدلی از نظام تشکیلات ما را ارائه می­دهد وقتی نگاه می‌کنید به یک گیاه این دارد مدل دیگری از نظام تشکیلات را به ما در آن رتبه نشان می­دهد وقتی به یک حیوان نگاه می‌کنیم به نظام بدنیش نگاه می‌کنیم یا نظام خیالیِ حیوان که مرتبۀ برزخی یا مثالیِ حیوان است هر کدام از این­ها دارند یک مدل را به ما نشان می­دهند که اگر بتوانیم آن موطنِ به­اصطلاح وجودیِ این­ها را بگیریم حدِّ این­ها را کنار بزنیم لذا می­شود حالتِ اشتدادی، یک خرده فلسفی شده بحث عیب ندارد چون این جزءِ مبانی بحث است اگر این خوب حل بشود خیلی مباحثِ ما حل می­شود ما چون تشکیلات را یک امر اعتباری دیدیم چون امر اعتباری دیدیم نگاهمان این است که اعتبار را هرجوری چیدیم می­شود، نه این­جوری نیست هرجوری چیدیم می­شود نیست هرجوری چیدیم باعث می­شود به راحتی هم چه می­شود؟ گسسته می­شود، چون آن قوام را پیدا نکرده چون آن نظام را مطابق با هستی پیدا نکرده اگر می‌خواهد یک چیزی قوام و درحقیقت نظام پیدا بکند و بتواند باقی بماند عمر پیدا بکند تأثیرگذار باشد دائماً رو به نمو باشد، اگر تشکیلاتی خوب چیده نشود دوران تکوّنش و تولدش و نموش و بلوغش را مناسب طی نکند این به گسستگی منجر می­شود به سرعت “نُنَكِّسْهُ”[1] یعنی این نَکسش و شکستنش سرعت پیدا می‌کند یعنی آن کسی که در آن دوره قوام وجودیش ضعیف بوده نکس و پیریش خیلی سریع است اما اگر دوران تکوّن و به­اصطلاح آن جنینی و دوران تولد و نمو را خوب طی کرد تا بلوغش را آن­وقت این می­رسد به مرتبه‌ای که از دوران بلوغ به بعد دیگر از مرتبۀ بدن دارد عبور می‌کند و به بقا و جاودانگی می‌رسد و آن جاودانگی برای این تشکیلات ایجاد می‌شود یعنی تشکیلات دیگه نکس ندارد نکس مربوط به بدن است اگر حقیقتی از مرتبۀ بدن عبور کرد در مرتبآ تحققش که جسمانیت الحدوث است و روحانیت البقا اگر از مرتبآ بدن عبور کرد دیگر نکس ندارد شکستگی ندارد اگر می‌بینیم که دائماً بالا و پایین دارد تشکیلات‌ها برای این است که در مرتبۀ بدن است هنوز، یعنی هنوز در مرتبۀ بدن است با یک نخود سردی­اش می­شود با یک کشمش گرمی­اش می­شود این بدن است که این­جور به سرعت چه می­شود؟ تحت تأثیر قرار می­گیرد اما اگر تشکیلات با قوام رفته باشد بدن قوام داشته باشد دیگر بدن هم حتی با یک نخود سردی­اش نمی­شود اعتدال مزاج باعث می­شود که این قوام داشته باشد. خب تا اینجا یک خرده بحث بالأخره سنگین بود و با آن به­اصطلاح نگاهِ به تکوین بود که حالا خیلی جا دارد این باز کردنش. یک نکتۀ مهمی که اینجا مطرح می­شود اینکه ما در ضمنِ این بحث مطرح کردیم که اصالت با حالا فرد است یا اصالت با جمع است در این نگاه؟ گفتیم اصالت با فرد است اما کدام فرد؟ فردِ شامل، این فرد شامل نه محدودیتِ فرد را دارد نه درحقیقت استقلال فرد زیر سؤال رفته در نظام جمع، این مهم است، راهی پیدا بکنیم که به فرمایش شهید مطهری ایشان می‌فرماید ما می‌دانیم که فرد محور هست اما می‌دانیم که جمع هم محور هست و نمی‌توانیم به اصالت فرد و جمع هم قائل بشویم چون این دوتا احکامشان با هم متفاوت است، چه کنیم که هم آن نظام جمعی را که هم در هستی می­بینیم در تکوین هم در نظام تشریع می‌بینیم که دین آمده آیاتش را آن جلسه بعضی از آن را خدمت دوستان در محضر آیات بودیم و مرحوم علامه هم بیشتر مطرح کرده شهید مطهری هم مطرح کردند و بعضی از آیات و روایاتی که بحث را فردی می­کنند که این دوتا آیا تعارض است یا مربوط به دو مرتبه است؟ نه، هر دو مربوط به یک مرتبه است و تعارض هم ندارد بلکه این حقیقت یک حقیقتِ واحده‌ای است که دارد یک چیز بالاتری را بیان می‌کند که می‌تواند از آن چیزی که در تصور اولیِ ما بوده که اصالت با فردِ مقابل جمع است یا جمعِ مقابل فرد است ما را بیاورد برتر قرار بدهد که می­گوید اصالت با فردی است که شاملِ جمع است لذا انسان در حرکتش دارد توسعه پیدا می‌کند و این توسعۀ وجودی او را در مقابل افراد دیگر قرار نمی­دهد بلکه چه کار می­کند او را؟ بلکه او را شاملِ افرادِ دیگر قرار می­دهد، این اگر بحث دوستان در نظام تشکیلاتی مصداقی سؤال کنند، مصداقی که چه­جوری می­شود این را، شمول را و توسعه را در جمع با نگاه به تکوین و نگاه به تشریع این را سوق داد به نظرم یکی از آن مباحث مهمی است که چینشِ تشکیلات ما را می‌تواند چه کار بکند؟ خوب جلوه بدهد، آن جلسه مثال زدیم گفتیم آیا آن نظام ترکیبی که دین می­گوید مثل ترکیب اعتباریست؟ گفتیم نه، مثل ترکیب صناعی است؟ گفتیم نه، مثل ترکیب شیمیایی است که مثلاً کلر و سدیم با هم قاطی می­شوند که نمک طعام بشود؟ نه گفتیم مثل این هم نیست چون آنجا دیگر کلر و سدیم چه شدند؟ محو شدند فقط آن چیزی که باقی مانده نمک است که باقی مانده، درست است؟ دیگر آن­ها در کار فرد در کار نیست آنجا جمع در کار است فقط، آیا مثل، نزدیک‌ترین مسئله­ا‌ش را آنجا حالا شهید مطهری مثال به جوهر و عرض هم می‌زند آیا مثل این می­ماند که مثلاً این ذاتی که در نظر بگیرید حالا یک سنگی را یک مثلاً هر چیزی که، حالا اینجا چون این­ها چون صناعی است آدم می‌خواهد مثال بزند بگوید باید صورت طبیعی باشد، مثلاً بگویید این سنگ رنگش چه هستش؟ این رنگ عرضِ آن است ممکن است رنگ را هم از دست بدهد در اثر آفتاب خوردن یا چی شدن ولی سنگ سنگ باشد چون سنگ عرض است آن رنگ برایش، حجمش عرضش است، نمی‌دانم وزنش عرضش است، درست است؟ گرمی و یا سردی­اش عرضش است این­ها ذاتش نیست، این می­گوید جوهر و عرض هم یک نحوه ترکیب است که اَعراض بر جوهر چه کار می‌کنند؟ حالّند عارض می­شوند‌، آیا این ترکیبِ در نظام جمع و فرد هم که جمع عارضِ بر فرد می‌شود؟ نه این هم نیست، آنجا حالا بحثش را می­کنند که چرا [نیست]، نزدیک­تر از این می­شود مثالی که زدیم گفتیم مثالی که  مرحوم علامه طباطبایی مثال می­زند به بدن می­گوید نزدیک­ترین مثالِ مادیِ این مثل یک بدن است که در عینِ اینکه اعضا اعضا هستند در عین حال یک بدن هستند یک وحدت در آن­ها حاکم است البته قابل نقض است مثال است دیگر چون مثال از یک جهت مقرب است نه از جهات متعدد، اما شهید مطهری مثال می‌زند به یک مرتبه بالاتر می­گوید شما، دیگر جسمی مثال نمی­زند، می­گوید شما می­گویید که مثلاً من هنرمندم، من مثلاً پدرم، من فرزندم، من این هستم من آن هستم من‌های مختلف، در حالی­که این من یک حقیقت واحدی است فرد در آن درحقیقت تحقق دارد و واحد است اما در عین حال این کثرت‌ها همه آیا منسوب به او هست یا نیست؟ همۀ کثرت‌ها را هم دارد یا ندارد؟ تمام این کثرت‌ها هم منسوب به این هست در عین اینکه فردیتِ این هم به­اصطلاح چیز نشده، در نظام فرد و اجتماع هم با اینکه ارتباطِ این با همه هست و این ارتباطات هم درست است و ارتباط هم هست با تک­تک هست با همه هم هست اما درعین حال، یک مثال است برای فرد و جمع، باز هم ممکن است از جهاتِ این هم چه باشد؟ قابل خدشه باشد که این هم نتواند آن مقصود را کامل هویدا بکند اما عالی‌ترین نوعِ به­اصطلاح رابطه‌ای که در رابطه با به­اصطلاح آن نظام فرد و جمع می­شود زد همان منِ شامل است که تعبیر این است که يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ” [2]امام درحقیقت چی هستش؟ آیا فرد هست یا نیست؟ فرد است، دیگر امام یک نماد نیست که بگوییم که فقط یک نماد است، درست است؟ سمبلی نیست که بگوییم فقط یک چیزِ درحقیقت سمبلی است ولی حقیقتِ بیرونی در کار نیست، در ذهن‌ها موجود فقط نیست بلکه در خارج موجود است اما در عین حال امام آیا درعین اینکه فرد است اینجایی که “يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ” بقیه در دامنۀ وجودِ او حشر [نمی­دانم واژه درست است یا نه 21:28] پیدا می‌کنند یا نمی‌کنند؟ این شامل جمع شده، یا درجانب مخالفش آن که درحقیقت “يَقْدُمُ قَوْمَهُ … َبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ”[3] در رابطه با فرعون که وارد آتش می‌کند قومش را که آن­ها تبعیت کردن از او و او هم در روز قیامت آن­ها را وارد آتش می­کنند آن­ها هم به­دنبالش می­روند آیا این حقیقت واقعی هست یا نیست؟ فرعون یکی هست یا نیست؟ یکی است اما به لحاظ اینکه این تبعیتِ دیگران او را کرده بود چه؟ امامش و این امام شاملِ [واژۀ نامفهوم 21:58] وقتی او می­رود بقیه هم دنبالش چه می­شوند؟ به­دنبال او می­روند. [چند ثانیه موسیقی پخش می­شود و بعد از این کیفیت صوت پایین می­ید در 22:04] از مردم بیعت گرفتیم و عهد گرفتیم برای اینکه تابع انبیا باشند و از انبیا عهد و پیمان گرفتیم که تابع اولوالعزم از انبیا باشند و از اولوالعزم از انبیا بیعت گرفتیم تا تابع چه باشند؟ نبی ختمی و اوصیایش باشند ببین این سلسلۀ پیمان‌ها از مرتبۀ پایین‌تر تا بالاتر، که یک “فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ”[4] در نظام انبیا عین این مدلِ تشکیلاتی را در نظام درحقیقت … باید چید [مطمئن نیستم 22:40] که روحی که حاکم است از یک موطنی که این درحقیقت می‌تواند در نظامِ بدن روح حاکم است بدن را تدبیر می­کند، آیا این روحی که بدن را تدبیر می­کند مراتب دارد یا ندارد؟ همان­جوری که در روایات کافی شریف هستش روح پنج مرتبه دارد دیگر ما روحِ قوّه داریم روحِ بدن داریم روحِ شهوت داریم روحِ درحقیقت غضب داریم، شهوت و غضب که حالا قوت هم که همان می­گویند، این سه تا روحی است که در همۀ ابدان هست، روح ایمان داریم که در مؤمنین هست، روح قدسی داریم که در اولیا و انبیا هست، درست است؟ آیا این مراحل تشکیکی همان انبیاءِ بیرونی به لحاظی نیستند؟ که در نظام درونی بدن خدا چیده و این را قرار داده، عین همان است که این­ها انبیای درونی هستند اگر می‌فرماید حجت درونی قرار دادیم حجت بیرونی قرار دادیم آن حجت درونی نظم ایجاد می‌کند روح ایجاد می‌کند منتها هر چه حجت درونی به حجت بیرونی متصل‌تر بشود رشد پیدا می‌کند اشتداد پیدا می‌کند همین مسأله چه می­شود؟ رشدِ این اجتماع و بدن را هم به­دنبال خودش دارد رفع اختلاف هم، در نظام تشکیلات اگر آن روح بخواهد دیده بشود همان نظام درحقیقت تشکیلاتی است که انبیا چیدند حضرات معصومین چیدند تا نظام عالِمان تا دوران غیبت به­اصطلاح آن نائب عام تا می­رسد به نائب خاص و نائب خاص هم با درحقیقت سلسله، منتها آیا سلسله مراتبی که غیر معصوم باشد تبعیت به معنای بی چون و چرا است؟ که تکلیف ساقط است و جبر باشد و انسان مجبور باشد؟ نه این­جوری نیست، در جایی­که عصمت باشد هم بی چون و چرا نیست در آنجا علمی است یعنی چه علمی است؟ تبعیت عالمانه است یقین دارم که این درحقیقت صحیحِ صحیح را می­گوید، هست یا نیست؟ وقتی من یقین دارم تبعیت از یقین لازم است، اما در غیرِمعصوم به مقداری که ظنّ و گمان پیدا می‌کنم که به این صحیح می­گوید می­توانم نپرسم به مقدارِ ظنّ و گمانم ولی به مقداری که یقین ندارم باید چه کار بکنم؟ باید مراقب باشم که یک موقعی به خطا نیفتد این استقلال فرد سر جایش است [مبهم است 24:55] چه در آنجایی که از معصوم تبعیت می­شوئ استقلال فرد محفوظ است با یقین باید برسد که این معصوم است، درست است؟ رسالت معجزه دارد تا مردم یقین کنند در تبعیت نه تقلید کنند در تبعیت باید تبعیت چه باشد؟ یقینی باشد، در نظام وجود هم خدا همین را چیده در نظام تشریع هم همین را چیده، نمی­دانم توانستم به­اصطلاح آن سؤال را درحقیقت مطابق سؤال شما باشد ولی این سؤالات را هرچه جدی‌تر بکنید جواب‌ها مصداقی­تر می­شود من مایلم، بله، حالا اینجا دو سه تا سؤال هم اینجا دوستان فرمودند که: آیا در حرکتِ جمعی نسبت به دشمنان برنامه‌ای هست؟ وظیفۀ افراد و اشخاص را در این زمینه لطف بفرمایید. این یک جلسه می­خواهد ان­شاءالله برنامه داریم برایش که قبلاً اشاره­اش را کردیم در نظام دشمنان عرض کردیم اگر یادتان باشد گفتیم حتی یک تشکیلات وقتی می‌خواهد چیده بشود یک بحث خیلی مهمی را مطرح کردیم قبل از اینکه ما چه چیزی هستیم را بگوییم باید ما چه چیزی نیستیم را بگوییم، آنچه که ما نیستیم را در یکی از جلسات راجع به این صحبت کردیم لذا تعرف الاشیاء باضدادها ما به جای اینکه یاد گرفتیم در اساسنامه­هایمان می‌نویسیم که ما این کار را می‌خواهیم بکنیم ما این کار را می­خواهیم بکنیم ما این کار را می­خواهیم بکنیم به جای اینکه این باز سر جایش باشد اما قبل از این باید بنویسیم ما چه کارهایی را نمی‌خواهیم بکنیم اینجاهاست که متشابهات را تبدیل به محکمات می­کند یعنی آنجایی که انسان مثبتات را می‌نویسد فقط جای متشابهات باقی می­ماند اما آنجایی که متشابهات تبدیل به محکمات می­شود آنجاهایی است که نیست‌های ما معلوم می­شود حدودِ کارِ ما معلوم می­شود چون ما شما مطلق نیستیم در کارمان باید حدِّ کارمان معلوم باشد، لذا خدای سبحان صفاتِ چی دارد؟ صفات سلب و درحقیقت اثبات دارد جلال و جمال دارد این صفات سلبیه که عمدتاً ما خدا را به صفات سلبیه می­شناسیم، لذا عرض کردیم اولین کاری که پیغمبر اکرم در تشکیلِ جمعِ آن شش نفر اهل مدینه قرار داد چی بود؟ شش تا ترک، گفت این شش تا را نکنید این کارها را، یعنی آن شش تا ترک نمادِ شش چیزی که ما نیستیم شش جهتی که ما در آنجا نمی‌خواهیم باشیم، ببینید این­ها مدل دارد ارائه می­دهد دیگر، فقط یک به­اصطلاح بیانِ تاریخ نیست مدل است لذا می­گویند که اگر می‌خواهید به­اصطلاح یک تشکیلات را بچینید اول با تروک فطری شروع کنید که آن­هایی که ترک‌های فطری [است] که آن­ها را درحقیقت چه کار بکنید؟ پررنگ کنید و آن­ها را مرز قرار بدهید یواش یواش به اثبات‌ها انسان نزدیک بشود تا درحقیقت چه بشود؟ این روحِ جمعی درست متولد بشود چون در آنجایی که ترک است [و] با فطرت هم سازگار است قبولش ساده‌تر است لذا دینِ حنیف اساسش بر ترک­هاست چون بر اساسِ حنیفیت است یک­سری تروک را دارد چند تا از آن­ها ترک است در دین حنیف، که حنیفیت داریم چند تا ازآن­ها اصلاً ترک است، این­ها خیلی زیباست اگر خوب کالبدشکافی بشود آن­وقت می‌دانیم که مدل‌های تشکیلاتِ ما ما قالب‌هایمان را، من همیشه این را گفتم، قالب‌هایمان را بر اساس عقلمان می‌چینیم محتوا را از شرع [اگر واژه را درست شنیده باشم 28:10] می­گیریم می­ریزیم درونش در حالی­که در نظام چینش قالب‌ها الی ماشاءالله مدل در نظام دینی داریم که اگر این­ها به­خصوص ضمیمه بشود نظام تکوین و تشریع و تطابقِ بین این‌ها و مدل‌های این­ها به دست بیاید چقدر ما مدل‌های قالب‌های دینی داریم که این­ها را چون قالب‌ها را از روی تعقل خودمان معمولاً می­شناسیم می­چیدیم محتوا را فقط از دین می‌ریختیم به این­ها توجه نکردیم و این‌ها باز نشده پرداخته نشده و این­ها حل نشده برای ما و احتمال هم نمی­دهیم حتی باشد گاهی کنارش ساده و از روی عادت عبور می‌کنیم و می‌خوانیم واقعه را جریان را می‌خوانیم اما کاملاً از رویش، [اینجا هم صدا خراب می­شود نمی­دانم افتادگی دارد یا نه 28:50] آن جریان حضرت عیسی علیه السلام را در یک جلسه گمانم گفتم یک بار، یادم نیست دوستان، گفتیم دیگر آیۀ 53 سورۀ آل­عمران را دیگر؟ بله؟ یادشان نمی­آید دوستان؟ که آن آیۀ 53 سورۀ آل­عمران آنجا که عیسی علیه السلام فرمود، گمانم گفتم در جلسه، “فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَىٰ مِنْهُمُ الْكُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ ۖ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ”[5] عیسی علیه السلام وقتی دید مؤمنین زیاد شدند، مؤمنین به عیسی چون عیسی علیه السلام 3 سال نبوتش طول کشیده ۳۰ سالگی به نوبت مبعوث شده ۳۳ سالگی رفع محقق شده، حالا یک قول دیگری هست 35 سال [یعنی] 5 سال بوده یعنی بین 3 تا 5 سال ولی مشهور ۳۳ سالگی است، این خب 3 سال بوده همۀ این آوازها همه مربوط به همین دوران 3 ساله است آن هم عیسی علیه السلامی که سیاح بوده مسافر بوده هیچ­جا قرار نمی‌گرفته دائماً در چه بوده؟ فرارِ از این شهر بوده به شهر دیگر، هم رومی‌ها دنبالش بودند هم یهودیان دنبالش بودند فرار می­کرد دائماً غیر از اینکه خودش هم سیاح بود اصلاً جایی قرار نمی­گرفت، خب عیسی علیه السلام دارد که مدتی از عرضۀ دینش گذشته بود [دوباره صدا خراب شد و افتادگی دارد 29:58] هی زیاد شدند قرآن می‌فرماید که: “فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَىٰ مِنْهُمُ الْكُفْرَ” وقتی عیسی دید مؤمنینِ به او ایمان آوردند اما رفتارشان رفتارِ چیست؟ کفرآمیز است، رفتارِ کفرآمیز مثل چی می­ماند امروز؟ سبک زندگی یعنی آنچه که دیده می­شود، تعبیر علامه طباطبایی این است “أَحَسَّ عِيسَىٰ مِنْهُمُ” أحَسَّ احساس کردن است احساس کردن یعنی مشهود بود دیده می‌شد قابلِ حس بود یعنی آن که دیدنی بود کفر بود اما آن که این­ها قبول داشتند ایمان بود اما ایمان برای این‌ها وقتی به عمل می‌خواست بیاید عملشان از مبدأِ کفر بود با اینکه اهل ایمان بودند التقاطی که به فرمایش آقا التقاطی که در سبک زندگی ایجاد شده که ایشان فرمودند سبک زندگی ما التقاط ایجاد شده درونش بعضی از مبادیِ کفر آثارش را دارد درحقیقت نشان می­دهد خب “فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَىٰ مِنْهُمُ الْكُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ”عیسی فرمود که چه کسانی حاضرند من را کمک بکنند در رفع این مشکل؟ چه کار کنیم برای رفع این مشکل؟ مشکل امروز ما هست یا نیست؟ الآن ما هم دغدغۀ اینکه مردمِ ما سبک زندگیشان مؤمنانه نیست عده­ای، به این مبتلا هستیم یا نه؟ آنجا عیسی علیه السلام دارد که “مَنْ أَنْصَارِي” چه کسانی دغدغۀ ویژه دارند؟ آماده­اند وقت علی حده بگذارند؟ این­ها را مرحوم علامه طباطبایی می­گوید که ذیل آیه [است]، “مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ ۖ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ”حواریون هم به اعتبارِ بعد اسمشان می­شود حواریون الآن می­فرماید حواریون آن­موقع حواریون نبودند بعداً می­شوند، این­ها گفتند ما، عده‌ای آمدند گفتند ما حاضریم وقت می­گذاریم، عیسی علیه السلام این­ها را برد پیش خودش و به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی مدتی با عیسی دینداری را در وجود عیسی دیدند نه شنیدند یعنی دینداری در وجود عیسی دیدند به­طوری که روزها با عیسی بودند شب‌ها با عیسی بودند مدتی، خب اگر بخواهیم بگوییم که این دورۀ به­اصطلاح جریانِ موسی علیه السلام[6] 3 سال بوده به نظر شما آنچه که به دست می­آید حدوداً از آنچه که آدم از روایات به دست [می­آورد] 2 سالش صرف آن مقدماتی بوده که تا شهرهای مختلف ایمان بیاورند جمعیت زیاد بشود با همۀ آن فرار و این‌هایی که داشته بعد یک سالِ دیگر باقی مانده در این یک سال این تدبیر را ایجاد کرد که عده­ای را آورد پیش خودش این­ها هم که آمدند پیش عیسی علیه السلام در بعضی نقل‌ها هستش که این­ها رفت و برگشت داشتند یعنی یک مدتی پیش عیسی علیه السلام بودند بعد این­ها را پخش می‌کردند در شهرها بعد دوباره این­ها برمی­گشتند پیش عیسی بازآموزی داشتند منتها بازآموزی‌ها دیگر چه بوده؟ انقدر کوتاه مدت بوده که درحقیقت این­ها، خب اثرش چه شد؟ اثرش این شد که به جای اینکه عیسی علیه السلام می‌توانست خودش سخنرانی‌های جمعیت‌های زیاد داشته باشد ولی آن اثر را دیگر الآن نداشته آن سخنرانی‌ها بلکه باید چه کار می‌کردند؟ مردم دینداری را می­دیدند،‌ درست است؟ اگر مردم بخواهند دینداری را ببینند تا به دین اعتقاد پیدا بکنند جریانِ عیسی علیه السلام با این نگاه آورد این را به تعبیر مرحوم علامه کانون‌های متراکمِ دینداری ایجاد کرد با اینکه با عیسی نشستند، برخاستند، خوردند، خوابیدند، رفتند، آمدند، برخوردش را دیدند با دیگران که حالا بعدش [یا بعضیش 33:05] هم در روایات آمده، آن­وقت این­ها [را] پخششان می‌کرد در شهرها که مردم با نگاه به این­ها دینداری را ببینند، این مدلی که تشکیلات ما می­خواهد ایجاد بکند این قالب در قرآن آمده یا نیامده؟ قالب است این، غیر از محتوا این چیست؟  قالب است، مدل دارد ارائه می­دهد در قالبِ به­اصطلاح، ما قالب‌ها را می­نشینیم خودمان فقط فکر می­کنیم، نمی­گویم باید فکر را تخطئه کرد فکر باید کرد اما فکر را بینندازیم در اصطیاد قالب‌ها از نصوص، خودِ این بالاترین فکر است چطور مجتهد وقتی­که فکر را می­اندازد در اصطیادِ فتوا از به­اصطلاح روایات این درحقیقت می­شود اصولی، اخباری نمی­شود، در اصطیادِ قالب‌ها هم اگر ما این اجتهاد را بکنیم بتوانیم اصطیاد بکنیم بسیاری از قالب‌ها در نظام تکوین که الی ماشاءالله در نظامِ وجود و در نظامِ تشریع الی ماشاءالله این­ها بیان شده که اگر این­ها را به کار بیندازیم می‌بینی یک بدن را با نظام قلب و مغز که می‌چیند حتی نظام قلب و مغز را که می­چیند‌ دو کار قرار می­دهد دو عضوِ رئیسیِ اصلی قرار می­دهد یک­جا مرکز احساس است یک­جا مرکز درحقیقت تعقلات است چرا یک همچین مدلی را قرار می­دهد؟ این را اگر بخواهیم قالبش را اصطیاد بکنیم در نظام تشکیلاتی چه­جوری باید این را قرار بدهیم ؟ روی این فکر کردیم که یک قالب نزدیک‌ترین قالبِ به ماست که در نظام تشکیلاتِ ما که همۀ اعضا و حواس ماست قلب از کار بیفتد چه می­شود؟ بدن می­میرد مغز هم می­میرد اما اگر مغز از کار بیفتد حیات نباتی انسان چه می­شود؟ ادامه پیدا می‌کند ولی دیگر انسان نیست حیات نباتی است یعنی آن چیزی که آخرین مرتبه از کار می‌افتد و از کار افتادنِ آن دیگر چیزی را باقی نمی­گذارد قلب است دیگر، اما با این حال قلب مرکزِ چیست؟ احساسات و عواطف است، درست است؟ مرگز احساسات و عواطف هست یا نیست؟ ولی مغز مرکز تعقلات و علم است، این­ها تحلیلش در تشکیلات چه­جوری باید باشد؟ آیا این تعقل نمی‌خواهد؟ تفکر نمی‌خواهد؟ اجتهاد نمی‌خواهد؟ همین­جوری خدا در بدن این را قرار داده؟ مدل نیست برای یک تشکیلات؟ که چه­جوری اعضا و جوارح را از طریق سلسلۀ اعصاب دارد اداره می­کند دارد این­ها را رفت و برگشت، همۀ اخبار و اطلاعات را از این­ها می‌گیرد بعد دستور به این­ها می­دهد چه بکنند چه­جوری برخورد بکنند تعاملاتِ این‌ها را اداره می­کند بهترین تعامل را اداره می­کند، تلویزیون یک چیزی نشان می­داد که یک انسانی که مثلاً حالتش را تغییر می­دهد یا خم و راست می­شود یا از یک پله می­خواهد برود بالا می‌دانی سلسلۀ اعصاب ما در اینکه این­ها تنظیم کنند که این تمام تعادل ایجاد بشود چقدر کار صورت می‌گیرد! که روی این به­اصطلاح چیزها که می‌خواستند انجام بدهند می‌گفتند سنگین‌ترین کاری که ما روی این ربات‌ها که درست می‌کنیم که وقتی می‌خواهند از یک پله بالا بروند یا خم و راست بشوند که بتوانند وزنشان را در تعادل جوری چیز بکنند، سنگین‌ترین کار این است که بتوانی حرکات مختلفی [را تنظیم بکنی]، حالا بدنِ انسان این ژیمناستیک­ها را دیدید این کارهایی که می­کنند چه­جور ورجه وورجه می­کنند می­پرند این طرف می­پرند آن طرف این می­دانید چقدر این تعادل می‌خواهد که در هیچ لحظه­ای رها نشود؟! تمامِ این­ها را نفس دارد اداره می­کند، تمام این­ها در رفت و برگشتِ سلسلۀ اعصابِ مغز دارد چه می­شود؟ دارد رفت و برگشت می­شود، دستور داده می­شود، اطلاعات، در چه سرعتی این دارد انجام می­شود؟! حالا تنها کارِ نفس هم این نیست آن­موقع، تنها کارِ مغز هم تازه آنجا این نیست، یک تشکیلات را در نظام مادی­اش، اگر این­ها را واقعاً انسان باور بکند که این­ها مدل هستند برای این تشکیلات ما و الی ماشاءالله از این مدل‌ها در کارهای مختلف داده شده، حالا یک بار هم راجع به همان بحث سلول‌های ایمنی صحبت خواهیم کرد که ببینیم چه مدل عظیمی را خدا در دفاع قرار داده که وعده­اش را دادیم. خب چون دشمنان را عرض کردیم، از کجا نمی‌دانم رفتیم به اینجا. منابع بر تکوین و تشریع است، گفتم منابع از کجاست دو تا از آن­ها را ارائه دادم: یکی شهید مطهری بود در آن جامعه و تاریخ در قرآن، یکی هم تفسیر المیزان بود جلد 2 و جلد 4 که آن دو تا را عرض کردم، اما بحث درحقیقت ابتدای بحث است این­ها یعنی واقعاً هنوز بحث پخته نشده این مباحث باید کار بشود منبع اصلی‌اش هم نظام تکوین است، عالم تکوین همین که می­گوییم بدن است، عالم وجود است، هستی است، تمامِ عالم است، همۀ این­ها مدل برای انسان است، به تعبیری که ما در نظام عرفانی داریم عالم تمامِ وجودِ گستردۀ انسان است، عالم وجودِ گستردۀ انسان است یعنی همۀ این­ها درحقیقت برای انسان خلق شدند “خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا”[7]، “سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا”[8] همۀ این­ها مدلند برای اینکه انسان از این‌ها سوژه پیدا کند چون تجلی اسماءِ الهی هستند تا به سمت آن کمالش مدلی که می­خواهد. یک سؤال دیگرهم این بودش که: با توجه به اینکه بسیاری از افراد در تشکل‌های خودجوش مردمی صرفاً بر اساس تعهد وجدانی حاضر می­شوند پس از مدتی …[بقیه نامفهوم و البته کامل هم نمی­خوانند 38:05] البته این نگاه ببینید آن نگاه تشکیلات اسلامی نیست یک نگاهِ بالأخره کمک کردن است ما اگر می­گوییم تشکیلات مبنا می­خواهد، تشکیلات یک تکوّن به­اصطلاح تولد یک رشد و بلوغ می­خواهد لذا ثبات می­خواهد لذا درحقیقت بودن و ممارست می­خواهد، آن هم خوب است انسان می­رود یک­جا یک تأثیری می­گذارد بهتر از این است که نباشد اما این تشکیلات ضعیف‌ترین نحو تشکیلاتی است که اتفاقی ایجاد می­شود این هم اثر دارد اما آن تشکیلاتی که مقصود است یعنی از ابتدایش از آن درحقیقت نطفه­اش که بخواهد بسته بشود می­خواهند این­ها دخیل باشند تا یک بقای ان­شاءالله جاودانه پیدا بکند. خب حالا این بحث­ها یک خرده در عین اینکه متفرق شد ولی سوژه‌های مناسبی را ان­شاءالله برای دوستان ایجاد می‌کند در نظر من منسجم است حالا ممکن است در نحوۀ القا به­خاطر فرصتی که نیست و گاهی سؤالات را می‌خوایهم یک خرده جواب بدهیم ممکن است بحث نیمه کاره بماند اما ان­شاءالله این بحث‌ها برای تشکلات ما شاید یک خرده ابتدائاً حوصله سر بیاید  ولی بدانیم اگر با این نگاه وارد نشویم چهل ساله داریم دور خودمان می‌چرخیم و نحوه‌ای از یتیهون[9] را داریم تجربه می‌کنیم منتها آن یتیهونِ آن­ها عقابشان بود ما یتیهونمان در اثر عدم کوششمان است که باورها و معرفتمان را جدی­تر نکردیم تا اینکه بتوانیم سرعت سیر بیشتری [داشته باشیم] انگار سر جای اولمان هستیم دوباره مثل به­اصطلاح گیاهانی که سیرشان این است که دانه را می‌کارند می­شود درحقیقت گیاه همان ثمره می­شود دوباره همان دانه دوباره بکارند همان بشود، الآن باید وقت ثمر دادنِ تشکیلات ما باشد تا حدّی هم داده ناشکر نیستیم اما واقعا خیلی بیش از این در جایی­که مثل امام روحِ این کالبد بوده مثل مقام معظم رهبری روحِ این کالبد بوده که یک فرد بسیار تشکیلاتی بسیار دقیق هست ولی معلوم می­شود این بدن بدنِ آماده­ای نبوده همراه نبوده تا این روح بتواند این بدن را کاملاً به آن نتایجش برساند. چون ظاهراً فرصت هم تمام شده، بله؟ اگر سؤالی هم دوستان حضوری هم دارند بفرمایند چون من بحث دارم ولی اگر شروع کنم به 5 دقیقه تمام نمی­شود چون هردفعه می‌نویسم خیلی می‌نویسم ولی خلاصه این­هایی که بخواهم بگویم بله به 5 دقیقه این­ها هیچ­کدامش تمام نمی­شود. اگر سؤالی دوستان دارند بفرمایند. بله؟

سؤال: در مورد فردِ شامل فرمودید که باید اثرگذار باشد حالا ملاک اثر را [بفرمایید] [اگر درست شنیده باشم 40:53]. تنها ملاک همین اثر است یا غیر از اثر؟ یک این، دومی اینکه متعلَّقِ شامل چیست اینجا؟ اگر طرف مقابل را بخواهیم آیا عبارت مشمول بگوییم چی بگوییم…؟ [نقطه­چین نامفهوم 41:07]

‌ پاسخ: ببینید در آنجا مشمول نمی­گوییم چون ما در فلسفه یک بحث داریم می‌گویییم اضافۀ اشراقیه، اضافۀ اشراقیه طرف ندارد، یک موقع اضافۀ معقولیه است می­گوییم این و آن اما یک­جا می­گوییم که فرد شامل، شما مثلاً، می‌خواهم بگویم اگر بخواهیم شمول را بگوییم، شما نسبت به افعالت شمول داری افعال شما شأن شما هستند تمام افعال شما که از شما سر می­زند خوردنتان، خوابیدنتان، حرکاتتان، اعمالتان، عباداتتان ،علمتان، همۀ این­ها شأن شما است، درست است؟ شما نسبت به همین­ها چه داری؟ شاملی، در عین اینکه هر کدام از این­ها با هم تفاوت خیلی دارند، درست است؟ خیلی تفاوت دارند،  پدر بودنِ شما غیر از پسر بودنِ شماست که پسرِ مثلاً پدرتان هستید [و] پدرِ فرزندتان هستید، عالمید، هنرمندید، نمی‌دانم همۀ این­ها، راننده­اید، هر کدوم از این­ها چه هستش؟ یک شأنی است دیگر، منِ شما شاملِ بر همۀ این­ها هست، به­طوری که با همۀ این­ها هست ولی عینِ او نیست، [ 42:08دوباره صدا خراب شد گویا می­گوید: اصلاً نمی­تواند عینِ دیگری باشد] درست است؟ امام درحقیقت شأنش این­جوری است، انسانی که گسترده می­شود وجودش توسعه پیدا می‌کند در تشکیلات در عینِ اینکه تأثیرگذار هست ولی حدِّ موطن را پیدا نمی‌کند حدِّ افراد را پیدا نمی­کند لذا عرض کردیم اثرش این است که تقابل ایجاد نمی­شود آنجا، رئیس و مرئوسی پیش نمی­آید که این رئیس حد بزند او بشود مرئوس حد بخورد، اگر گفتیم شامل و مشمول شد می­شود رئیس و مرئوس این دو تا حد می­شود درحالی­که این شمول هر چقدر جلوتر برود حدها شکسته می­شود نه حدّی ایجاد بشود، این خودش خیلی درحقیقت مهم است که هر چقدر در منِ شامل [اینجا هم صدا خراب شد و نمی­دانم واژه­ای بیان شد یا نه 42:51] امام هرچه جلو می­رود حدشکسته­تر می­شود وجودش، درحقیقت این شکستنِ حد شمول بیشتری ایجاد می‌کند که حالا در فلسفه یک تعبیری است می­گویند بسیط الحقیقة کل الاشیا ولیس بشئ منها، همۀ اشیا هست اما هیچ­کدام نیست عیِن هیچ­کدام نیست چون هر کدام را که بگویی حد دارد اما شمول دارد مثل همین منِ شما نسبت به افعالِ شما، نسبت به بدنِ شما، نسبت به آثارِ شما، همۀ این­ها، یعنی همۀ این­ها را نسبت بدهیم که این برای شماست، مربوط به شماست، شأنِ شماست درست است صحیح هم است.

سؤال: [در یک] سازمان مدیرِکل شامل معاون می­شود؟

پاسخ: نه، ببینید مدیرِکل عنوان اعتباری است، دقت می‌کنید؟ ما اینجا در تشکیلات دنبال نظامِ چه هستیم؟ یک نظامِ حقیقی هستیم یعنی ممکن است یک کسی در تشکیلات سعۀ وجود داشته باشد اما چی نباشد؟ مدیر هم نباشد، حقیقتاً تشکیلات باید حول محور او بچرخد هرچند مدیر یکی دیگر است، یعنی ما اعتبارات را نمی‌خواهیم بیاوریم به­اصطلاح اصل کنیم حالا چون این حکم دارد این چون، بله باید جوری حرکت بکنیم که مدیرِکل آن فردِ شامل باشد، دقت می­کنید؟ باید ما به این حرکت بکنیم که آن فرد شامل باشد.

سؤال: [تشریح] [نمی­دانم واژه را درست شنیدم یا نه 44:10] کنید یعنی چه مدیرکل فرد شامل است؟

پاسخ: یعنی ازجهت سعۀ وجودی به­گونه‌ای باشد که وقتی مثل امام رحمت الله علیه بدون اینکه حکمی از بیرون برایش زده شده باشد شد چی؟ رهبر انقلاب، یعنی فرد شامل بود، مردم پذیرفته بودند، دقت می‌کنید؟ خود به خود این اگر حکمی هم نبود بود، محقق بود، منتها این حکم تأکیدِ او بود، این تأییدِ او بود، لذا در بحث شهرتی در همان مرجعیت هم همین است او خودش هست منتها این شهرت من می‌خواهم درحقیقت برسم به آن این شهرت هم دلیل می­شود که من برسم به آن، یعنی این کشف است درحقیقت، در نظامِ حقیقتِ این رابطه‌ها کشف است، بله مادر نظام اعتبار می‌خواهیم قالب‌ها را نظیرِ او قرار بدهیم باید سعی بکنیم پس شرایطش هم نظیرِ او رعایت بکنیم که اگر کسی را می‌گذاریم اگر مدیرِکل مدیرِکل است دارد نظم اداری می­دهد قدرت مدیریتش قوی است اما یک کسی هست از جهت چی؟ معرفتی قوی‌تر است این درمقابل او خاضع است از جهت چی محتو هر چند او در مقابل این خازه است از جهت مدیریت اشکالی هم نداره خیلی هم که او خاضع است ازجهت چه؟ محتوا، هرچند او درمقابل این خاضع است ازجهت مدیریتش، اشکالی هم ندارد خیلی خوب است که او خاضع است درمقابل این ازجهت مدیریتش و این خاضع است در مقابل او ازجهت چه؟ محتوا لذا این­جور نیست که این بگوید من مدیرم دیگر خودم باید تصمیم بگیرم می­گوید می­پرسم مشورت می‌کنم او چون در این مسأله وارد است مشورت [می­کنم]، این نظام تشکیلات الهی می­شود دیگر مدیریت مدیریتِ اعتباری نیست یک مدیریت واقعیه است مطابق با شرایط واقعی است.

سؤال: ببخشید حاج آقا! درمورد آن رشدِ منحنیِ رشد تشکیلاتی که فرمودید حالا آن بحث تولد و طفولیت و …[45:55] مثلاً.

استاد: این راعلامه طباطبایی می‌فرماید البته در المیزان.

ادامۀ سؤال: الآن ما در تشکلاتی که داریم حالا همین مثال رشد را داشته باشیم در این برگه­های خانه بهداشت کودکان هم هست،

استاد: بله منحنی رشد را می­کشند.

ادامۀ سؤال: منحنی رشد را می­کشند در یک مقطعی که برسند مثلاً چهاردست و پا اینجا روی دو پا می­ایستند.

استاد:خصوصیاتی پیدا می­کنند.

ادامۀ سؤال: خصوصیاتی پیدا می­کنند، برای اینکه ما در تشکیلات دچار افراط و تفریط، زود رسیدن و دیر رسیدن و این­ها نشویم خصوصیات هر مرحله کدام است که من بیایم ارزیابی کنم تیتر بزنم بدانم که الآن مثلاً من دیگر ماندنِ در این مرحله دیگر عقب­ماندگی ذهنی حساب می­شود.

پاسخ: ببینید این بحث خیلی بحث جدی است از آن بحث‌هایی است که واقعاً جای کار دارد منتها جمعی که تشکیل می­شود متفاوت است یعنی یک موقع هست یک جامعۀ بزرگ اسلامی است مثل کشور ایران الآن مثلاً این منحنی رشدش یک منحنی با شیب خیلی ملایم است و لذا خصوصیت هر مرحله هم مطابق این شیب ملایم است که، اکثر مردم پی کار و زندگیشان هستند ولی می‌خواهند دیندار هم باشند، ما نمی­توانیم باری روی دوش این­ها بگذاریم دینداری باید اینقدرشیبش ملایم باشد، اما یک موقع هست یک جمع مؤمنان ویژه­اند قطعاً شیب این با شیبِ آن کاملاً متفاوت است و مراحلِ این با مراحلِ آن کاملاً متفاوت است اصلاً دوران تولدِ این دوران شاید پایانِ درحقیقت اوجِ رشدِ او باشد، تولدِ این رشدِ آن است، دقت می‌کنید؟ با این نگاه باید جمع مؤمنانه­مان را تعریف کنیم بعد بیاییم آن با نگاهی که در دین هست ببینیم، ببینید مثلاً شما با“یا ایها الذین آمنوا”ها با “یا ایها الناس‌”ها ببینید رشدشان را متفاوت دیدند در عین اینکه قرآن “هُدیً لِلنّاس” است درعین حال “هُدیً لِلمتّقین”[10] است در عین اینکه درحقیقت «حَسَنات الأبرار» است همین حسنات درعین حال «سَیِّات المقرّبین» [11]است لذا به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی یک بحث زیبایی را در این مسأله دارند می‌فرمایند یک مقداری از تکالیف دینی مشترک است بین همۀ مردم است یعنی چه آن خواصی که در اوجِ خواص بودن هستند چه آن عوامی که در اوجِ عوام بودن هستند که خروجِ از این خروج از دین است می­شود واجبات و محرمات، درست است؟ در تعریفِ دین واجبات و محرمات می­شود این خصوصیات مشترکی که همه باید این را طی بکنند هیچ­کسی از این خارج نیست، اما می­آییم در طبقۀ اصحاب یمین که بحث اصحاب یمین حالا یک خواصی پیدا می‌کنند خصوصیاتی پیدا می‌کنند اصحاب یمین که این­ها دیگر با آن طبقۀ عمومی [یکسان نیستند]، آن­ها را دارند به­اضافه بعد می­آیند در سابقون یک چیزهایی را دارند که اصحاب یمین ندارند، هی هرچه می­آید جلوتر منحنیِ ما رشدش عظیم‌تر می­شود تا می­رسد به  انبیا که انبیا چه هستند؟ تمام حرکات و سکونشان تابعِ امر است، در آن جلسه شاید یک خرده راجع به آن صحبت کردیم، همۀ حرکات و سکونشان تابعِ امر است اصلاً مباح در دایرۀ انبیا معنی ندارد تمامِ حرکات و سکونشان تابعِ امر است لذا اگر به ذوالنّون می­گوید که درحقیقت “وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ”[12] که درحقیقت یونس نبی سلام الله علیه اگر یونس [صدا دوباره خراب شد و نمی­دانم واژه­ای جاافتاده یا نه 49:03] مورد درحقیقت عتاب قرار می‌گیرد روایت دارد برای این است که وقتی عذاب آمد این دید خب عذاب آمده به شهر باید خارج بشود از شهر دیگر خطاب شد چرا خارج شدی؟ باید صبر می­کردی من به تو بگویم اما این مربوط به مردم نیست مربوط به سابقون هم نیست مربوط به اصحاب یمین هم نیست مربوط به عموم مردم هم نیست این، اگر عموم مردم می‌رفتند آنجا خدا برایشان کف هم می­زد بارک الله که رفتید که از محلِّ عذاب [واژۀ نامفهوم 49:30] فهمیدید عذاب آمده خارج شدید برای اصحاب یمین هم کف می­زد خدا برایشان، حالا تعبیرِ [ما] می­گوییم کف می­زد، برای سابقون هم [همین­طور]، اما برای انبیا می­گوید تو چرا حرکت کردی؟! تو باید می­ایستادی من به تو بگویم برو لذا تکلیف درهر جمعی باید مطابق، غیر از آن مرز مشترک که قطعی است که باید رعایت بشود بعد برای هر جمعی باید مطابق آن جمع و تخصص آن جمع و خاصیت‌های آن جمع و افراد آن جمع تکالیف خاصِّ آن جمع را [واژۀ نامفهوم 50:00] که از کجای این کمرۀ این انحنا می‌خواهند شروع بکنند و به کجا باید بروند، بحث خیلی جالبی است خودش، دین ما همه­اش تشکیلاتی است همه­اش دستورات تشکیلاتی اجتماعی است مرحوم علامه طباطبایی می‌فرماید هیچ مکتبی مذهبی و هیچ دینی اصلاً غیر قابل قیاس است نسبتشان با اسلام ازجهتِ تشکیلاتی و اجتماعی، اصلاً نداریم دیگر، حتی ادیان توحیدی سابق، می­گوید اصلاً اجتماعیاتشان هیچ قابل قیاس با اسلام نیست می­گوید ینادی بِاعلا صوته [اگر درست شنیده باشم 50:33] به اجتماعیاتی که بی‌نظیر است در تمام ادیان و مذاهب و مکاتب و هرچه که در عالم بوده ایشان می­فرماید هیچ­کدام به گرد اسلام در رابطه با اجتماعیات نمی­رسند، اگر این باور را بکنیم ما چقدر عقبیم  و چقدر حرکت‌هایمان فردی است! آن هم در شیعه نسبت به به­اصطلاح اسلام در اشدِّ مرتبۀ اجتماعیت و اصلاً نظام چینش اجتماعی است که این­ها حسرت‌هایی است که دست به منابعمان نزدیم برای اینکه خدای نکرده یک موقعی دست نخورد، خدا رحمت کند آقای بهجت یک کسی آمده بود گفته بود که آقا این همه ما کتب خطی داریم من بودم آنجا می­گفت آقا ما این همه کتب [خطی داریم] آقای بهجت سرش را این­جوری تکان می­داد این [واژۀ نامفهوم 51:20] هنر است که درصد کتب خطیمان بر کتب چاپیمان بیشتر باشد؟! گذاشتیم که چه بشود آن‌ها را؟ کتب خطی داریم؟! خب در کتابخانه کتب خطی که استفاده نشده که، گذاشتیم خاک بخورد، اگر کتاب خطی زیاد بود که هنر نیست کتاب چاپی ببینید چقدر دارید که در دسترس قرار گرفته و برای مردم قابل [استفاده است]، ببینید این نگاه چقدر جالب است، ما می‌نازیم به اینکه چقدر کتب خطی داریم، ایشان می­فرماید اینکه نازیدن ندارد، حالا مثل این اجتماعیات داریم همۀ این­ها را داریم نازیدن ندارد که در عمل ببینیم چقدر این­ها را استفاده کردیم. ان­شاءالله خدای سبحان دست ما را باور ما را نسبت به این مسائل ان­شاءالله بیشتر قرار بدهد. ایام ولادت امام رضا علیه السلام را در پیش داریم به برکت این رئوف اهل بیت ان­شاءالله خدای سبحان همۀ آن انحرافاتی را که در آن دوره پیش آمد و از برکت وجود امام رضا علیه السلام انحرافات طی شد ان­شاءالله کشور ما از همۀ انحرافات، شبهات از همۀ اشکالات ان­شاءالله به رحمت و سلامت ان­شاءالله عبور بکند و مقام معظم رهبری خدای سبحان قدرت و نفوذ کلمۀ بیشتر روز به روز به ایشان عطا بکند و ان­شاءالله این انقلاب ما و این نهضت ان­شاءالله به امام زمان و قیام امام زمان متصل بشود ان­شاءالله.

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.

  • واژۀ اصطیاد را در متن با رنگ زرد مشخص کردم چون از املایش مطمئن نبودم.
  • از دقیقۀ 22 که در متن هم اشاره کرده­ام کیفیت صوت پایین می­آید و چند مرتبه هم صدا خراب می­شود به همین دلیل تعداد عبارات یا واژ­های نامفهوم زیاد است.

[1] یس/ 68

[2] اسراء/ 71

[3] هود/ 98

[4] بقره/ 253

[5] البته این آیۀ 52 است.

[6] عیسی علیه السلام

[7] بقره/ 29

[8] جاثیه/ 13

[9] برگرفته و اشاره به سرگردانی بنی­اسرائیل. این واژه در آیۀ 26 سورۀ مبارکۀ مائده آمده است.

[10] عبارات برگرفته از قرآن است.

[11] كشف الغمة في معرفة الأئمة- المحدث الإربلی- الرضی- ج 2- ص 780

[12] انبیاء/ 78

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید