بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: قرآن و امام زمان(عج) در عصر ظهور (3)؛ تاویل قرآن و تطبیق دائمی آن بر مصداقهایش در هر زمان بواسطه لقای امام و نفوذ طهارت ایشان برای یاران خاص (قبل ظهور) و برای عموم اهل ایمان در عصر ظهور
بحث در ارتباط با قرآن و امام زمان بود. بخشی از بحث در سال گذشته مطرح شد. بخشی در جلسه گذشته. در جلسه گذشته قدری از مباحث را خدمت دوستان و عزیزان عرض کردیم. مباحث دیگری هم هست که روایاتی را در محضرشان هستیم. از روایات استفاده میکنیم.
7- ثو، ثواب الأعمال بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص سَيَأْتِي عَلَى أُمَّتِي زَمَانٌ لَا يَبْقَى مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا رَسْمُهُ وَ لَا مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُهُ يُسَمَّوْنَ «2» بِهِ وَ هُمْ أَبْعَدُ النَّاسِ مِنْهُ مَسَاجِدُهُمْ عَامِرَةٌ وَ هِيَ خَرَابٌ مِنَ الْهُدَى فُقَهَاءُ ذَلِكَ الزَّمَانِ شَرُّ فُقَهَاءَ تَحْتَ ظِلِّ السَّمَاءِ مِنْهُمْ خَرَجَتِ الْفِتْنَةُ وَ إِلَيْهِمْ تَعُودُ «3».
همه فتنه ها زیر سر عالمان آنهاست. الان میبینید که همه فتنه هایی که عربستان دارد همه اش به عنوان قرآن است. منظور فقهای شیعه نیست. فقهای اهل تسنن است. بله. ممکن است یک وقت عالمی هم از شیعه خطاکار باشد، یا حتی معاند باشد. امکان پذیر است. اما این فقها به قرائن مختلف که د رروایات مختلف آمده است، ظواهر خیلی رعایت میشود، مساجد مرتب است، اما از هدایت خالی است. حلقه های درسی ظاهر قرآن خیلی زیاد است. اما عمل به قرآن نیست.
کتابش خیلی زیبا چاپ میشود و دست همه قرار میگیرد، اما فقط رسم قرآن است. از اسلام فقط اسمش باقی میماند.
در طول تاریخ این همه داعی داری به اسم قرآن و بیان کفر و شرک و توجیه هر فسادی. فتنه از آنها آغاز میشود و به آنها ختم میشود. بدء و عود فتنه همان ها هستند.
باید بترسیم. ماها هم ممکن است در این مسیر قرار بگیریم.
هرچقدر به ظهور نزدیکتر میشویم، تفاسیر از قرآن و برداشت های از قرآن متناقض تر و پیچیده تر میشود. در مقابل حضرت با قرآن می ایستند. قرآن را در مقابل حضرت علم میکنند. بلکه با گفتارشان و با تفسیرشان قرآن را در مقابل حضرت قرار میدهند.
-شیعیان انگلیسی را میشود گفت.
اینها به ظواهر قرآن هم خیلی کار ندارند.
در پاسخ: فقیه به معنای فقه نیست. همه علم را شامل میشده. بعدا مخصوص فقه اصطلاحی شده است.
حینئذ یاذن الله له بالخروج،قرآن میشود توجیه گر فساد. آنی که سبب هدایت بود مندرس میشود. مثل علی فترة من الرسل میشود. حضرت که می آید قرآن احیاء میشود.
از روایات برمی آید که هرچقدر به ظهور نزدیک میشود، استفاده از قرآن بیشتر میشود برای ضلالت.
أَصْبَحَ الْمُؤْمِنُ ذَلِيلًا وَ الْمُنَافِقُ عَزِيزاً مَسَاجِدُهُمْ مَعْمُورَةٌ بِالْأَذَانِ وَ قُلُوبُهُمْ خَالِيَةٌ عَنِ الْإِيمَانِ بِمَا اسْتَخَفُّوا بِالْقُرْآنِ
ظاهر قرآن را میگیرند.
وَ بَلَغَ الْمُؤْمِنُ عَنْهُمْ كُلَّ هَوَانٍ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَرَى وُجُوهَهُمْ وُجُوهَ الْآدَمِيِّينَ وَ قُلُوبَهُمْ قُلُوبَ الشَّيَاطِينِ
اینها ظاهر قرآن علم میکنند تا حقایقش را مخفی بکنند. به ما میگویند اگر حافظ قرآن هم هستید نگاه کنید به قرآن وقتی میخوانید.
این برای کسی است که نسبت به قرآن خاشع است. اما کسی که میخواهد قرآن را قلب بکند، هواهای نفسانی اش را با قرآن توجیه بکند. یعطف الهدی علی الهوی.
كَلَامَهُمْ أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ وَ قُلُوبَهُمْ أَمَرَّ مِنَ الْحَنْظَلِ فَهُمْ ذِئَابٌ فَعَلَيْهِمْ ثِيَابٌ مَا مِنْ يَوْمٍ إِلَّا يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أنى [أَ بِي] تَفْتَرُونَ أَمْ عَلَيَّ تَجْرُءُونَ [تَجْتَرِءُونَ]- أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ فَوَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَوْ لَا مَنْ يَعْبُدُنِي مُخْلِصاً مَا أَمْهَلْتُ مَنْ يَعْصِينِي طَرْفَةَ عَيْنٍ وَ لَوْ لَا وَرَعُ الْوَرِعِينَ مِنْ عِبَادِي لَمَا أَنْزَلْتُ مِنَ السَّمَاءِ قَطْرَةً وَ لَا أَنْبَتُّ وَرَقَةً خَضْرَاءَ فَوَا عَجَباً لِقَوْمٍ آلِهَتُهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَ طَالَتْ آمَالُهُمْ وَ قَصُرَتْ آجَالُهُمْ وَ هُمْ يَطْمَعُونَ فِي مُجَاوَرَةِ مَوْلَاهُمْ فِي الْجَنَّةِ وَ لَا يَصِلُونَ إِلَى ذَلِكَ إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ لَا يَتِمُّ الْعَمَلُ إِلَّا بِالْعَقْل
سَيَأْتِي عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِي زَمَانٌ لَيْسَ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ شَيْءٌ أَخْفَى مِنَ الْحَقِ وَ لَا أَظْهَرَ مِنَ الْبَاطِلِ وَ لَا أَكْثَرَ مِنَ الْكَذِبِ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ رَسُولِهِ ص
يَعْطِفُ الْهَوَى عَلَى الْهُدَى إِذَا عَطَفُوا الْهُدَى عَلَى الْهَوَى وَ يَعْطِفُ الرَّأْيَ عَلَى الْقُرْآنِ إِذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَى الرَّأْي
قبلا هدایت را به آنچه میخواستند عطف میکردند. هدایت را عطف میکردند به میلشان.
قرائت ها مختلف میشود. من این قرائت را میپسندم چون این با میل من سازگار است.
خود این باز شدنش که الان در نگاه ما چه چیزهایی را میتواند شامل بشود که رای چطوری بر قران بار بشود و قرآن چطور بر رای بار بشود. بشود مصادیق غلط واضح را پیدا کرد. درست ها را هم پیدا کرد. متشابهات سایه روشن تشکیکی است. هرچقدر دو طرف پررنگ تر بشوند، اینها کم رنگ تر میشوند. مثل محکمات و متشابهات. کجاها حقیقت قرآن است و کجاها حقیقت ضلالت است. این باعث میشود سایه ها هم کم کم روشن بشود.
وَ رَوَى جَابِرٌ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ إِذَا قَامَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ ع ضَرَبَ فَسَاطِيطَ لِمَنْ يُعَلِّمُ النَّاسَ الْقُرْآنَ عَلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ فَأَصْعَبُ مَا يَكُونُ عَلَى مَنْ حَفِظَهُ الْيَوْمَ لِأَنَّهُ يُخَالِفُ فِيهِ التَّأْلِيفَ «1»
منظور فقط این نیست که الفاظ مطابق ما انزل الله بیان بشود. بلکه حقیقت قرآن کارش هدایتگری بوده است. حتی اگر قرآن را صرف کردند برای بیان ادبیتش. صرف کردند فقط برای اینکه چه علومی را دارد. اینها هم علی ما انزل الله نیست. قرآن برای هدایت و راه انداختن و بردن است. گاهی آدم سرش گرم میشود تا جنس آینه را ببیند و … آینه برای دیدن است. یک مرتبه باید ببینی جنسش را و قیمتش را بدهی. مقصود از آینه این نیست. اگر خواستی هی الفاظ قرآن را بررسی کنی، وقتی بلند میشود انگار از پای یک کتاب ریاضی یا فیزیک بلند شده است، حرکتی درش ایجاد نشود ،مقصود ازش محقق نشده است. این علی ما انزل الله نیست. قرآن علی ما انزل الله بیان میشود. همه مطابق او رشد میکنند و تربیت میشوند. نه اینکه مطابق او فقط میدانند. مطابق او تربیت میشوند و میدانند. البته جزء ما انزل الله همان نزول لفظی و قرائات مختلف است. اما به اندازه خودش. اصلش بر این است که حرکت بدهد و تربیت بکند.
8- يد، «4» التوحيد الدَّقَّاقُ عَنِ الْأَسَدِيِّ عَنِ الْبَرْمَكِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ فَرَجِ بْنِ فَرْوَةَ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنِ الصَّادِقِ ع عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا فِي خُطْبَةٍ طَوِيلَةٍ قَالَ فِي آخِرِهِ فَمَا دَلَّكَ الْقُرْآنُ عَلَيْهِ مِنْ صِفَتِهِ فَاتَّبِعْهُ لِيُوصِلَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ مَعْرِفَتِهِ
مطابق قرآن حرکت صورت میگیرد. میرساند. سرعت پیدا میکند. شیطان هم سر بریده شده است وقتی حضرت قیامش به نتجیه میرسد و حاکمیتش محقق میشود موانع محبت که نجاساتی بود که شیطان ایجاد میکرد، برداشته میشود، سرعت در سیر ایجاد میشود.
وَ ائْتَمَّ بِهِ
به او اقتدا کن.
وَ اسْتَضِئْ بِنُورِ هِدَايَتِهِ فَإِنَّهَا نِعْمَةٌ وَ حِكْمَةٌ أُوتِيتَهَا فَخُذْ مَا أُوتِيتَ
اینطوری بگیر قرآن را.
وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ وَ مَا دَلَّكَ الشَّيْطَانُ عَلَيْهِ مِمَّا لَيْسَ فِي الْقُرْآنِ عَلَيْكَ فَرْضُهُ وَ لَا فِي سُنَّةِ الرَّسُولِ وَ أَئِمَّةِ الْهُدَى أَثَرُهُ فَكِلْ عِلْمَهُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنَّ ذَلِكَ مُنْتَهَى حَقِّ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ هُمُ الَّذِينَ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ عَنِ الِاقْتِحَامِ فِي السُّدَدِ الْمَضْرُوبَةِ دُونَ الْغُيُوبِ فَلَزِمُوا الْإِقْرَارَ بِجُمْلَةِ مَا جَهِلُوا تَفْسِيرَهُ مِنَ الْغَيْبِ الْمَحْجُوبِ فَقَالَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا فَمَدَحَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اعْتِرَافَهُمْ بِالْعَجْزِ عَنْ تَنَاوُلِ مَا لَمْ يُحِيطُوا بِهِ عِلْماً وَ سَمَّى تَرْكَهُمُ التَّعَمُّقَ فِي حَالِهِ مَا لَمْ يُكَلِّفْهُمُ الْبَحْثَ عَنْهُ مِنْهُمْ رُسُوخاً فَاقْتَصِرْ عَلَى ذَلِكَ وَ لَا تُقَدِّرْ عَظَمَةَ اللَّهِ عَلَى قَدْرِ عَقْلِكَ فَتَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ «1».
وقتی حجت ما قیام میکند مردم در جهل و نادانی بیش از زمانی هستند که در زمان پیامبر هستند. چون این جهل شدیدتر است. بعد میگویند چطوری میشود؟ میگویند در دروران پیامبر مردم سنگ و چوب را میپرستیدند فاما در دورانی که قائم ما قیام میکند، مردم به سوی قائم ما می آیند در حالی که همه کتاب خدا را در برابر او قرار میدهند و کتاب خدا را مقابل او میبینند. یعن یاین علمی که غلط بشود، از جهل بسیط بدتر است. از جهل جاهلیت اولی بدتر اتس. این را باید کلی زحمت بکشی تا این را برگردانی به جاهلیت اولی، از آنجا حرکتش بدهی به هدایت اینی که غلط در ذهنش است بخواهی برگردانی خیلی سخت است. خیلی بیان دقیقی است که این جاهلیت اشد از جاهلیت زمان پیامب راست.
در غیبت شیخ طوسی است. ص295
-مقصود عامه نیست؟
چرا. عرض کردیم اول بحث. همین الان هم با کتاب خدا لجاجت میکنند با حرف حق. میگوید خدا گفته، این هم آیه اش است.
کار نبی تنزیل قرآن بود، کار اوصیاء تاویل قرآن است. این هم در غیبت شیخ طوسی در ص295 است. تنزیل قرآن با کفار و مشرکین است. تاویل قرآن با اهل اسلام است.
با آنها خواست بگوید حرف حق این است در مقابل حرف باطل و کفر. در مقابل تاویل این است که بگویی مقصود از حق این مصداق است. مثل این میماند که آنجا مفهوم را بیان میکند تا مفاهیم غلط را ابطال بکند. اینجا میخواهد مصداق حق را نشان بدهد. میشود تاویل.
در روایاتی دارد که تطبیق بر مصداق میشود تاویل. یکی از مصادیق تاویل این است.
و الا بر سر مفهوم خیلی دعوا نیست. دعوا هم باشد به جدال و جنگ و خونریزی نمیکشد.
بر سر مصداق جنگ صورت میگیرد نه بر سر مفهوم. البته گاهی بر سر مفهوم هم جنگ بوده است. مثل اینکه کتا بخدا مخلوق است یا نه.
اما جایی که کتاب میخواهد مرز مصداقی اش را روشن بکند جنگ صورت میگیرد.
وقتی حجت ما قیام میکند گروهی خروج میکنند که با قرآن به جنگ با حضرت برمیخیزند.
الْمُزَنِيِ «1» عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِيرَةَ عَنْ حَبَّةَ الْعُرَنِيِ «2» قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى شِيعَتِنَا بِمَسْجِدِ الْكُوفَةِ قَدْ ضَرَبُوا الْفَسَاطِيطَ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ الْقُرْآنَ كَمَا أُنْزِلَ أَمَا إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ كَسَرَهُ وَ سَوَّى قِبْلَتَهُ.
آنی که نجات دهنده است در نظام فرهنگی… ما باور نداریم که قرآن جاذبه دارد. باور نداریم که میتواند خیلی قلوب را به سمت خودش جذب بکند و هدایت بکند. لذا نگاهمان هم اگر به قرآن می افتد به عنوان تکلیفی که باید یاد بدهیم. حد اکثرش میخواهیم تبرکا و تیمنا این کار را بکنیم. اما اگر باور کردیم که آنی که جاذبه دارد، جاذبه الهی دارد، جذبه دارد، میکشد قلوب را به سمت خودش، بعضی از کسانی که خارج از دین هستند با دیدن بعضی از آیات قرآن جذب میشوند. ما عادت کردیم. حجاب عادت مانع از فهم میشود. آنها گاهی این جاذبه را بهتر احساس میکنند. چون این عادت بارایشان پیش نیامده است.
آنچه نظام فرهنگی را تثبیت میکن توجه زیاد به قرآن است.
فساطیط، به قول امروز یعنی فرهنگسراها و نمایشگاه ها، تکریم قرآن میکنند با تعلیمش کما انزل. قرآن اکرامش به عمل بهش است. به هدایتگری اش و عمل بهش است. کانی انظر الی شیعتنا…
هیچ کار دیگری را در دوره ای که کا رحضرت استقرار پیدا میکند به این مقداری که در تعلیم قرآن است ذکر نشده است کاری. در روایات مختلف ذکر شده است. جا قرار داده اند. مسجد کوفه. کلاس های مختلف تا مردم را به این هدایت برسانند.
در پاسخ: دین از جذبه های اولیه استفاده میکند. اینطور نیست که مردم با استدلال هدایت بشوند. مردم با جذبه ها جذب میشوند. جریان امام حسین برای این است که با احساس مردم رابطه پیدا میکند. از اینجا شروع میشود، ولی به اینجا ختم نمیشود. قرآن این جذبه را دارد، ما برای جذب قلوب از آن استفاده نکردیم.
وقتی که پیامبر اکرم قرآن میخواندند، کفار شبانه می آمدند و اشکشان در می آمد گاهی. فقط برای صوت و آهنگین بودن نبودن، برای اینکه این محتوا را میفهمیدند. وقتی میخواستند معارضه بکنند، بعضی آیات که نازل میشد دست برمیداشتند. شاید همین آیه باشد که فاغرقوا فادخلوا نارا، خیلی ها که قرار گذاشته بودند میخواستند در شرایط مناسبی قسمتی شبیه قرآن بیاورند، دست برداشتند.
در پاسخ: این جذبه هم حصولی است، هم از حصولی به سمت حضوری دارند میبرند.
توقف در تعلیم گفتمانی نیست. عبور از ظاهر به باطن دائما انجام میشود. ظاهر در کار است و این ظاهر جذبه را ایجاد میکند و همه را میبرد.
در پاسخ: وقتی مصداقی شد، یک حقیقت معین بیرونی آشکار شد، سر حقیقت متحقق شده اختلاف نیست. محکم شده است.
غیبت شیخ طوسی ص239:
دین شما آنقدر در خون خودش دست و پا میزند تا وقتی که رجلی از اهل بیت ما بیاید، در آنجا…. به حکمت و دانش میرسید به گونه ای که حتی زن در خانه خویش به کتاب خدا و سنت رسول خدا به داوری میپردازد. قضاوت میکند.
قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِيُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: كَأَنَّنِي بِدِينِكُمْ هَذَا لَا يَزَالُ مُتَخَضْخِضاً «1» يَفْحَصُ بِدَمِهِ ثُمَّ لَا يَرُدُّهُ عَلَيْكُمْ إِلَّا رَجُلٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ فَيُعْطِيكُمْ فِي السَّنَةِ عَطَاءَيْنِ وَ يَرْزُقُكُمْ فِي الشَّهْرِ رِزْقَيْنِ وَ تُؤْتَوْنَ الْحِكْمَةَ فِي زَمَانِهِ حَتَّى إِنَّ الْمَرْأَةَ لَتَقْضِي فِي بَيْتِهَا بِكِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص «2».
18- وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَ الْعِلْمَ بِكِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ ص لَيَنْبُتُ فِي قَلْبِ مَهْدِيِّنَا كَمَا يَنْبُتُ الزَّرْعُ عَلَى أَحْسَنِ نَبَاتِهِ فَمَنْ بَقِيَ مِنْكُمْ حَتَّى يَرَاهُ فَلْيَقُلْ حِينَ يَرَاهُ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ الرَّحْمَةِ وَ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنَ الْعِلْمِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ.
ینبت اظهار است. ظهور است. امیر المومنین میگوید بیایید از من بپرسید. کسی نیست بپرسد. کسی میگوید من همه اینها را میدانم. ابن کواء میگوید آنهایی که نبودی وقتی بر پیامبر نازل شد چی. سوالشان این است. امیر المومنین میفرمایند ظاهر و باطن و فی من نزل و شانش و … میپرسندآیاتی که وقتی نبودی نازل شد چی؟ حضرت فرمودند من وقتی برمیگشتم حضرت به من میفرمودند.
بعضی میدانستند. به سوالاتی منعطف میکردند که در ذهن مردم ضایع بشود. بگو موی سر من چندتاست. خیلی اینها خراب کردن است. از این بیشتر نمیشود در خراب کردن کار کرد.
حضرت میگوید باطن و ظاهر و ماکان و ما یکون و ما هو کائن را بپرسید بگویم. اگر دنیا میخواستند هم باید سوالاتی میکردند که بعضی از اینها ایمانشان مضاعف بشود و دنیایشان هم آباد بشود.
معلوم میشود یک عده ای دشمن های کینه توز می آمدند در جلسات که هرجا حضرت شروع کردند به تلالؤئی خراب بکنند. افرادش هم مشخص است.
چطوری زرع در حالی که درخت در بهترین حالتش است، وقتی رشد میکند… یعنی قابلیت ها در کمال است. ظهور در کمال ظهور است. خیلی بیان زیباست. و الا حضرات معصومین از جهت فاعلی همه تام بودند. اما قابل برای ظهور نبود. وقتی امیر المومنین میخواهند ظهور بکنند با این کلام ظهورشان را خراب میکنند. آنجا قابلیت تمام است. فاعلیت همیشه کامل بوده است.
آن زمان تازه قران وسط می اید و ارزش قرآن معلوم میشود. همه حقایقی که در دوران ظهور… چرا این بحث را لازم است بدانیم؟ همه آنچه در آن دوره امکان پذیر میشود، در دوران غیبت افراد و اشخاص برایشان امکان پذیر است. به هر مقداری این باور ایجاد بشود، این امکان برایشان ایجاد میشود. در آن دوره عمومیت پیدا میکند، در دوره غیبت برای افراد و اشخاص امکان پذیر است. لذا باید طلب ایجاد بکند. قرآن این عظمت است و این نگاه است. با این نگاه با حضرت ارتباط برقرار بکنیم. راه فرج شخصی بسته نیست. فرج شخصی مانعش خودمان هستیم. هرچقدر در این طلب جدیتر بشویم، باب بهره ما و طلب ما، بیشتر میشود. امام و قرآن لن یفترقا. وقتی با این طلب جلو برود میتواند بهرهمند باشد. در دوران امیر المومنین حضرت یارانی داشت که اینطور برایشان اظهار میکنند. اما عمومی نبود. در خلوت ها بود. مثل رشید حجری. مثل میثم تمار. روزی یک ساعت وقت خاص داشته است حضرت برای میثم حتی در دوران خلافتش.
حضرت روزی یک ساعت می رفت جای مغازه میثم. حتی گاهی میثم کار داشت ،حضرت می ایستاد.
میثم وقتی امیر المومنین از دنیا رفتند، به ابن عباس گفت بیا بهت بگویم، ابن عباس میگوید من چند دوره خودم شرکت کردم. میثم گفت چیزهایی من میدانم که تو نمیدانی.
10- أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ الْأُدُمِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ زِيَادٍ الْقَنْدِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ ذَرِيحٍ الْمُحَارِبِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي فِي كِتَابِهِ بِأَمْرٍ فَأُحِبُ أَنْ أَعْلَمَهُ قَالَ وَ مَا ذَاكَ قُلْتُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ
آلودگی هایتان میریزد و عهدهایتان را وفا میکنید.
قَالَ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ لِقَاءُ الْإِمَامِ-
جایی که موانع برطرف میشود و آلودگی ها میریزد، لقاء امام است.
وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ تِلْكَ الْمَنَاسِكُ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سِنَانٍ
یکی از راویان بزرگ ماست. نقل زیاد دارد. روایات خوبی هم نقل کرده است.
این کلام را از ذریح شنیده بود، برایش سخت بود.
فَأَتَيْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَقُلْتُ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ قَالَ أَخْذُ الشَّارِبِ وَ قَصُّ الْأَظْفَارِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَإِنَّ ذَرِيحَ الْمُحَارِبِيَّ حَدَّثَنِي عَنْكَ أَنَّكَ قُلْتَ لَهُ- ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ لِقَاءُ الْإِمَامِ- وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ تِلْكَ الْمَنَاسِكُ فَقَالَ صَدَقَ ذَرِيحٌ وَ صَدَقْتَ أَنْتَ إِنَّ لِلْقُرْآنِ ظَاهِراً وَ بَاطِناً وَ مَنْ يَحْتَمِلُ مَا يَحْتَمِلُ ذَرِيحٌ «1».
کی میتواند مثل ذریح تحمل داشته باشد و قدرت حمل داشته باشد. معلوم میشود جوابهایی که حضرات میدهند… این مسئله که در زمانهای حضرات معصومین اختصاص به اشخاص و افراد داشت، در زمان ظهور میخواهد عمومی بشود. چقدر باید مردم رشد بکنند، چقدر استعدادها باید رشد بکنند تا این مرتبه امکان پذیر بشود. این افق برایشان ایجاد بشود. از این دست روایات الی ما شاء الله داریم. کد بگیرید اینها را. کلمات حضرات تعارض ندارند. اگر این بیان نیامده بود، میگفتیم چرا حضرت به او این را گفته، به این او را گفته است.
قص اظفار و زدن شارب که جدا کردن حدود است فوقتی در نظام معنا میرود، رسیدن به امام است که از همه حدها جدا میشود. همه تفث و حدود ریخته میشود. در محضر امام است که انسان حدودش ریخته شده است. چقدر زیباست. چقدر تفاوت میکند. در زمان ظهور این حقیقت میخواهد خودش را آشکار بکند. بحث تاویل و بطن قران میخواهد آشکار بشود.
فَإِنَّهُ قَدْ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ ثُنِيَتْ لِيَ الْوِسَادَةُ فَجَلَسْتُ عَلَيْهَا لَأَفْتَيْتُ أَهْلَ التَّوْرَاةِ بِتَوْرَاتِهِمْ حَتَّى تَنْطِقَ التَّوْرَاةُ فَتَقُولَ صَدَقَ عَلِيٌّ مَا كَذَبَ
تورات به زبان می آید و تصدیق میکند امیر المومنین را.
لَقَدْ أَفْتَاكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِيَّ وَ أَفْتَيْتُ أَهْلَ الْإِنْجِيلِ بِإِنْجِيلِهِمْ حَتَّى يَنْطِقَ الْإِنْجِيلُ فَيَقُولَ صَدَقَ عَلِيٌّ مَا كَذَبَ لَقَدْ أَفْتَاكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِيَّ وَ أَفْتَيْتُ أَهْلَ الْقُرْآنِ بِقُرْآنِهِمْ حَتَّى يَنْطِقَ الْقُرْآنُ فَيَقُولَ صَدَقَ عَلِيٌّ مَا كَذَبَ لَقَدْ أَفْتَاكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِيَّ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْقُرْآنَ لَيْلًا وَ نَهَاراً فَهَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ يَعْلَمُ مَا نَزَلَ فِيهِ
فقط نزول ظاهری نیست. مردم میدانستند که کدام کجا نازل شده است. ما نزل یعنی آنی که الان تطبیق بکند.
وَ لَوْ لَا آيَةٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَأَخْبَرْتُكُمْ بِمَا كَانَ وَ بِمَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هِيَ هَذِهِ الْآيَةُ يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ «3».
علامه طباطبایی میفرمایند بعضی خواسته اند استفاده بکنند که من اگر بگویم علمم در مرتبه محو و اثبات است. میترسم اثبات میشود. مرحوم علماه میفرمایند نه. هدایتگری بر اساس این است که محو و اثبات باشد. شما با این هدایت میشوید. در زمان ظهور هدایتگری از این مرتبه عبور میکند. ما یکون برای همه روشن میشود. همچنان که در این دوره برای افراد خاص روشن میشد. رشید حجری، میثم تمار، حبیب بن مظاهر میدانستند.
میثم و حبیب به هم رسیدند، یکی گفت میبینم سرش را چطور … جریان شهادت دیگری را گفتند. مردم گفتند اینها را ببین. رشید آمد. مردم گفتند این دوستانت چرا اینطوری اند. گفت خدا رحمت کند رشید را که سر حبیب را با شتر سرخ موی تا کجا میبرند.
در دوران تثبیت حکومت حضرت….
ظهور میخواهد دالان قیامت بشود. همه اینها از قرآن در می آید. منتها مثل چی میماند. مثل جایی که میگوید لقاء امام است.
روایت از بحار بود ج89 ص78
14- مع، معاني الأخبار أَبِي عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْبَرْقِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْقَمَّاطِ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ ظَهْرِ الْقُرْآنِ وَ بَطْنِهِ فَقَالَ ظَهْرُهُ الَّذِينَ نَزَلَ فِيهِمُ الْقُرْآنُ وَ بَطْنُهُ الَّذِينَ عَمِلُوا بِأَعْمَالِهِمْ يَجْرِي فِيهِمْ مَا نَزَلَ فِي أُولَئِكَ «3».
آن زمان معلوم شد شان نزول چیست. چه کفار و چه مومنین. بعد از این بطن قرآن این است که تطبیق بشود این قرآن بر کسانی که همان عمل ها را دارند که این آیه در مورد آنها هم هست.
پس قرآن شان نزولش دائمی است. نسبت به اهل ایمان عملوا باعمالهم، این بطن قرآن است. الذین عملوا باعمالهم، اگر اهل کفرند، بداند این آیه چطور تطبیق میکند.
آیت الله بهجت میفرمودند استنباط حکم یک بحث است. تطبیق حکم بر مصداق خیلی سخت. ایشان میفرمودند به نظرم که گاهی چند هزار فقیه(یا هزار فقیه) یکی قدرت ندارد که حکم را بر مصداق تطبیق بکند. این میشود ولی فقیه. کسی که قدرت دارد حکم را بر مصداق تطبیق بدهد. این خیلی سخت است. این که بتواند قرآن را بر مصداق بار بکند که این مصداقش است، نه ظنا و گمانا و تخمینا.
در زمان ظهور این کاملا ممتاز میشود. معلوم است که قرآن در مورد کیست. در مورد چه افرادی است. وقتی اینطور روشن میشود، مرزها خیلی روشن تر و مرزها روشن تر میشود.
اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 89” دیدگاه میگذارید;