بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: قرآن و امام زمان(عج) در عصر ظهور(1) کتاب خدا امام و حجت خداست و حجت خدا کتاب خداست، و هر مرتبه ارتباط با قرآن ارتباط با امام زمان (عج) در آن رتبه است.
بحث امروز رابطه و قرآن و ظهور است. که رابطه قرآن با عصر ظهور نیست. نگاه به قرآن در عصر ظهور چگونه است. اگر بخواهیم این بحث را مبنایی نگاه بکنیم که باید رابطه امام را با قرآن ببینیم، فقط اشاره میکنیم. اصل این مسئله شاید کلیدی ترین روایتی که در این مسئله هست و بقیه روایات به عنوان شروح و فروع این هستند، همان رویات شریفی است که به زبان های مختلف و اسانید مختلف از نبی مکرم وارد شده است که انی تارک فیکم الثقلین، یا خلیفتین، ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی. و احدهما اکبر من الآخر که حب ممدود من السماء الی الارض است و …
این روایت شریف که عرض کردم که فانظروا کیف تخلفونی فی عترتی.
ان اللطیف الخبیر اخبرنی انهم لن یفترقا. از آنجا این خبر وارد شده است. هر کدام از روایات اضافاتی دارد…
نکته ای آیت الله بهجت ذیل این روایت فرمودند. این نکته خیلی کلیدی و کار گشاست. ایشان میفرمودند این روایت سری از اسرار شیعه است. بیان کننده این است که هر کدام از این دوتا باشند دیگری هست.
امکان جدایی ندارند. نه اتحاد اینها اعتباری باشد. نه. این اتحاد حقیقی است. لن یفترقا حتی یردا علی الحوض. نه اینکه در آنجا جدا میشوند. در آنجا وجه وحدتشان روشن تر میشود. حوض مقام وحدت همه کثرات است. تعبیری که در حوض آمده است، جایی است که همه کثرات در آن موطن به وحدت میرسند. این حقیقتی که خودش وحدت داشته است، اشد وحدتا آشکار میشود مراتب وحدتش و شدت وحدتش. تجلی اش تازه آنجا خودش را خوب نشان میدهد. اگر با این نگاه که باور بکنیم که لن یفترقاست، آیا اینها در مرتبه کتاب مکتوب و نوشته و لفظ با امام یکی میشوند. نه. شما شنیدید که بحث محب و محبوب هیچگاه محب و محبوب اگر میگویند یکی میشوند، یک جان است در دو بدن، اتحاد که در مرتبه بدن محقق نمیشود. درست است که این دو بدن یک چیز را نشان میدهند ،اما دو بدن هستند. اتحاد در مرتبه نفس به بالا محقق میشود. در مرتبه کتاب خدا و امام هم حقیقت امام با مکتوب کتاب که متحد نیست. لذا امیر المومنین فرمودند من کتاب ناطق هستم. یعنی آن کتابی که گویاست. کتابی که عجمه ندارد. همه چیزش شرح است. کتابی که زبان دارد و مصداق است میشود امام. درست است که احدهما اکبر از دیگری، اما این را دارد کی میفرماید؟ پیغمبر اکرم میفرماید که انی تارک فیکم الثقلین. این دو چیز فرع وجود پیغمبر اکرم است. به لحاظ پیغمبر این دو چیز فرع وجود پیغمبر هستند. چون از آن وجود باقی مانده اند. پس خود پیغمبر اکرم اعظم از آن دوست. یک وقت کتاب را در مقابل عترت نگاه میکنیم که این دو یادگاران من هستند. اگر تمسک بکنید گمراه نمیشوید. اگر با این نگاه به مسئله نگاه بکنیم که این دو نازله وجود پیغمبرند. دو فرع وجود پیغمبرند. در وجود پیامبر توحیدشان روشن تر بوده است.
اگر دوازده تا معصوم ذکر میشود، این کثرت مخل این وحدت نیست. یکی دیگر این است که مرتبه وحدت اینها اگر در دایره کتابت و بدن نبود، در دایره مراتب دیگر بود، البته اتحاد اینها واقعا اتحاد است. اگر این نگاه باشد که بعد روایات دیگر را میخوانیم، این نگاه را باور بکنیم…
-فرعیت…
در روایت میفرماید من باقی گذاشتم. پس فرع وجودپیغمبر هستند.
اگر کسی به لحاظ وجود امیر مومنان انفسنا و انفسکم را گفت، یا به لحاظ آیه انا انزلناه فی لیلة قدر، که کتاب را به صورت دفعی نازل میکنیم. بعد فرمودند تنزل الملائکة و الروح که این نزول دائما ادامه دارد. لذا فرمودند با این استدلال بکنید برای ادامه و بقای ولایت ما. اگر چیزی نازل میشود، نازل شده در ظرفی که نازل میشود، ظرف باید در حقیقت شامل او باشد، اقلش باید مساوی باشد در نگاه عادی. اقلش این است که باید مساوی باشد. اگر کمتر باشد که نزول در او معنا ندارد که سر برود. یا حاوی است، یا مساوی است. ایا احاطه دارد یا مساوی است. انا انزلناه فی لیلة القدر، تنزل الملائکة و الروح، کتاب هم دفعة هر سال نازل میشود، این تمام امر که از جمله اش کتاب الهی است در آن وجود مبارک نازل میشود.
اگر یک موقع این روایت شریف را ما باور کردیم، به فرمایش آقای بهجت که میفرمودند این رابطه و عدم افتراق یک رابطه حقیقی است. اگر انسان میخواهد دنبال امام بگردد کجا بگردد؟ اگر باور کند واقعا و با این باور… یک موقع هست که انسان این باور و این نگاه را ندارد. رجوع به کتاب خدا میکند بدون این باور. آثار دارد. ممکن است برای این رهنمون به امام هم بشود. اما اگر کسی گمشده داشت. و میدانست که باید کجا دنبال این گمشده بگردد، به دنبال گم شده وارد خواندن کتاب شد، اگر با این نگاه وارد قرآن خواندن شد، قطعا سرعت یافت و وصول بالاتر است. چون به کسی که گمشده ندارد گاهی نشان میدهند ولی نمیهفمد. نمیابد. احساسش نمیکند. اما اگر کسی گمشده دارد، در در و دیوار دنبال علامت برای اوست. هر علامتی که پیدا میکند ره میگیرد و دنبال میگیرد و از دست نمیدهد. اگر کسی باور کرد که انی تارک فیکم الثقلین، اینها لن یفترقا، جدا نمیشوند، اگر این باور شد و ضمیمه کرد فرمایش آقای بهجت را که این سری از اسرار شیعه است که اگر امام غائب است، جبران شده است یقینا. این یک بحث اصلی است که درنظام الهی هیچ فقدانی بدون جبران در عالم محقق نمیشود. هر جا در نظام الهی فقدانی محقق شود، حتما جبرانش قرار داده شده است. این اصل است. لذا در روایت هم دارد که اگر ما میدانستیم که شما با وجود غیبت عده ای به خاطر غیبت به هلاکت و ضلالت می افتند، هیچ گاه غیبت محقق نمیشد. معلمو میشود که غیبت جبران شده است. و الا خداوند سبحان اسباب ضلالت ایجاد نمیکند. اسباب هدایت و کمال ایجاد میکند. منتها کسانی اختیارا پشت میکنند و توجه نمیکنند و مبتلا به ضلالت میشوند. اسباب الهی همیشه به سمت خدا می خوانند. اگر کسی به ضلالت افتاد به خاطر بی توجهی و غفلت است. سبب هدایت تبدیل شد به سبب ضلالت. این تبدیلش کرد به سبب ضلالت. در نظام غیبت حتما غیبت جبران شده است. این یک اصل اساسی است. منتها جبرانش را گاهی انسان میفهمد کجا جبران شده است. وسیله جبران کننده را میابد. این دیگر خیلی از راه را جلو رفته است، تا کسی که میداند جبران شده است، اما نمیداند کجا جبران شده است. مجبور است به این در و به آن در بزند تا بفهمد جبران کننده چیست.
اگر این کلام آقای بهجت که این سر است و غیبت امام جبران شده است و طریق امام را باقی گذاشته اند، تعبیر روایات این است که کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض. به تعبیر آیت الله جوادی میفرمایند این حبل آویخته است نه انداخته. یک وقت یک حبلی را انداخته اند. مثل طناب فروشی. اما یک وقت طناب آویخهت است. دارند بالا میکشند. کتاب خدا حبل آویخته است. ممدود، کشیده شده است از سماء الی الارض. این دائما مشغول بالا بردن است. الا و انهما لن یفترقا. این بالابرنده که حبل آویخته فعال حی است، لن یفترقا با اهل بیت من حتی یردا علی الحوض. اگر این روایت را تعارفی نبینیم، باور بکنیم که راست است، مثل این میماند که به ما بگویند امام است. امام شما به ظاهر شخص بدنی انسانی ما غائبش کردیم ولی این قرآن را در قبال او به صورت قرآن او را ظاهر کردیم. اگر بگویند امام به صورت قرآن ظاهر شده است، نگهامان به قرآن چقدر متفاوت میشود؟ قرآن کنار دستمان هست، در خانه هست، ولی روابط ما با قرآن اگر میدانستیم که امام است که اینجا نشسته است، روابط ما اینطور بود؟ ما قرآن را موجود حی نمیبینیم. اگر موجود حی ای میدیدیم که این نگاه میکند، میبیند، میشنود، حاضر است، حی است، ذی شعور است، روابط ما با قرآن اینطور بود؟ قطعا اینطور نبود. چنانچه اگر میدانستیم امام مهمان خانه ما باشد، چطور اسباب پذیرایی را فراهم میکردیم؟ چه افتخاری بالاتر از اینکه خانه ما را به عنوان سکونتش انتخاب کرده باشد. اگر انسان امام را ببیند و با او تکلم بکند و وقتی میخواند از زبان او بشنود که امام دارد با او گفتگو میکند، چون به ما میگویند اگر میخواهید خدا با شما صحبت بکند با قرآن گفتگو بکنید.
اگر باور بکنیم که این تنزل پیدا کرده است و این بیت الامامه دارد زبان میدهد و با ما میگوید، اگر ما یک آیه از زبان امام میشنیدم و حی، چقدر متفاوت است با وقتی که قرآن را از بلندگو میشنیدیم. یک وقت یک آیه انسان را اخذ میکند. یک وقت آیات مختلف تاثیری ندارد. اگر این نگاه باور بشود بهش که اینها جدا شدنی نیستند و انسان … ببینید قرآن چقدر عظیمتر میشود و عظمت امام چقدر ملموس میشود. قرآن ذی شعور دیده میشود. حی دیده میشود. انسان به صورت زنده با او برخورد میکند. اگر این نگاه در وجود انسان شکل بگیرد، رابطه انسان با قرآن و قران خواندن خیلی متفاوت میشود. هرموقع میخواهد برود به حضور قرآن خودش را آماده میکنند. بعضی میخواستند از دور سلام بدهند به حضرت معصومه، در آینه خودشان را نگاه میکردند که منظم باشند. ادب لباس را رعایت میکردند.
ما گاهی پایمان را داز میکنیم و …
میشود جوری کرد که…
آیت الله بهاء الدینی در سفری در شیراز بودیم، دراز کشیدند در اتاقی، بعد بلند شدند نشستند. عکس امام روی گاوصندوقی بود.
امام که یک فقیهی است و نائب عامی است این مراقبه را دارد. اگر این امام بادش و حی باشد نه عکسش، چه رابطه ای باید پیدا بکند
هرچقدر محبت ما به قرآن بیشتر باشد، قرآن خودش را بیشتر نشان میدهد. در رابطه با خدای سبحان دارد که خدای سبحان تجلی میکند بر افراد به قدر ما احب. هرچقدر خدا را دوست دارند…
پیامبر اری بقلبه مقدار ما احب. یا قدر ما احب. کلمه اش یادم نیست.
محبت انسان به یک حقیقتی هرچقدر اوج بگیرد از او بهره مند میشود. اگر این رابطه را به عنوان یک رابطه حی زنده طلب امامی که منتظرش هستیم و همه گشایش ها را در آن رابطه میبینیم، اگر با قرآن با این شدت علاقه ارتباط برقرار بکنیم، قرآن خودش را به انسان نشان میدهد. امام خودش را نشان میدهد. به آیه ای که میرسد احساس میکند امام دارد گره کارش را برطرف میکند. چون موجود غیر زنده میبینیم، میگوییم یک آیاتی است که داریم میخوانیم. اما اگر یک موجود زنده دیدیدم و قابل گفتگو، میشود او چیزی بگوید که به کار ما نیاید. میشود با امام صحبت بکنیم و امام چیزهایی بگوید که به کار ما نیاید. یا اگر گفتگو دارد صورت میگیرد با امام، هرچه میگوید به کار ما می آید. با این نگاه اگر انسان ببیند، خیلی سخت است، ولی هر آیه انسان دنبالش است که ببیند کدام مشکل را دارد حل میکند. میگویند وقتی در حرم حضرات معصومین میروید، اگر کسی سوالی میکند، اگر کسی چیزی میگوید، اگر واقعه ای پیش می آید، اینها را سر سری نگیرید. گاهی سوال میکنند، این سوال خود من است. این مربوط به من است. من را میخواهند متنبه بکنند به یک حقیقتی. آنجاها هیچ جای اتفاق نیست در عالم. میلیون ها میلیون علل خوابیده است پشتش. اگر این عادت برایت محقق است و اینها را مرتبط با زندگی خودت نمیبینی…
جریان موسی و خضر تمام آنچه خضر برای موسی بیان کرد، همه وقایع مربوط به خود موسی بود. روایت است. پیامبر میفرمود اگر برادرم موسی صبر میکرد، صدها واقعه از زندگی خودش را نشان میدهد.
سوراخ کردن کشتی انداختن به آب موسی بود. کشتن آن قبطی کشتن آن غلام بود. یعنی اتفاقاتی که در بیرون محقق میشود، مرتبط با آن چیزی است که در درون ما دارد محقق میشود. آنچه به عنوان سیر آفاقی است، برگشتش به سیر انفسی است. آنچه سیر آفاقی در بیرون میبینیم، برگشتش به سیر انفسی است. اگر کسی هب این باور ندارد، این در قرآن قطعی است که با یک موجود ذی شعور به گفتگو پرداخته میشود.
اگر بگوییم او دارد چیز دیگری میگوید و من چیز دیگر یمیخواهم و این نیاز من نیست، این یعنی او ذی شعور نیست. او دارد با من گفتگو میکند. اگر من باور کردم که انسانی با من گفتگو میکند، پرت و پلا بگوید، به من ربطی نداشته باشد، از یک انسان ساده پذیرفته نیست. چه برسد به انسانی که حکیم و علیم و در بالاترین مرتبه رشد باشد.
اگر همچنین نگاهی در رابطه انسان با قرآن محقق بشود، ظهوری که حضرت آیت الله بهجت میفرمودند، خیلی ساده تر میشود و برای انسان ملموس تر میشود امام.
-ظهور بدنی حضرت نباید تفاوتی بکند.
برای کسانی که نگاهشان این است، لذت جامع تری دارد. تمام مراتب وجودش تمام مراتب حضرت را طلب میکند. طلب وجود بدنی حضرت را هم دارد.
وجود بدنی حضرت اگر ظاهر بشود، اگر به معنای ظهور عام باشد، اثرش این است که هدایتگری در همه جا محقق میشود. آن لطف فوق لطف است. که فقط من نیستم که مرتبطم. بلکه این ظهور دارد تام میشود.
اگر من وجودم را در وجود جمعی ام تعریف بکنم، رشد من هم بالاتر میرود.
طلب ظهور شخصی حضرت و ظهور بدنی حضرت هم انسان طالبش باقی میماند و از دست نمیرود.
در پاسخ: تجلی تام الهی مگر میشود متفرق جدا جدا باشد؟ اینکه میفرماید عزین میکنند، دارد تخطئه میکند.
ما وقتی داریم صفحه را میخوانیم، به عنوان کل نمیخوانیم.
اگر با این نگاه کسی با قرآن رابطه پیدا کرد و مثل امام دید او را و متحد با امام دید و قابل گفتگو دید، با قرآن به گفتگو میپردازد. استفاده میکند با این نگاه که دارد سوالاتش را جواب میدهد. معضلاتش را حل میکند.
ما کان و ما یکون و ما هو کائن در وجود امام هست، قرآن هم تبیان کل شیء است، این تبیان کل شیء میشود باهاش رابطه برقرار بکنم، او چیزی بگوید که ربطی به من نداشته باشد؟ ما دهان بهره مندی مان را از قرآن بسته ایم. بعد میگوییم قرآن به ما چیزی نمیگوید. اگر انسان آداب تلاوت قرآن را رعایت بکند. با این نگاه. به محضر قرآن که میرود با وضو برود. با ادب برود.
آیت الله حسن زاده میفرمودند که گاهی انسان قرآن را رو به قبله بخواند. احساس بکند که این مراقبه حیات وجودی او را و حی دیدن باشد. که در محضر قرآن ایستاده است. کم کم محبت انسان به قرآن بیشتر میشود. نگاه با محبت با این نوع نگاه نسبت به قرآن، انسان کم کم میبیند دهانش باز تر میشود. این طهارت با این محبت محقق میشود. این طهارت با این محبت محقق میشود. اگر این محبت ایجاد شد و این طهارت ایجاد شد، کم کم رابطه با قرآن بیش از قبل میشود. انسان احساس میکند که غیبت از او برداشته شده است.
اگر در محضر امام بود و هرچی میخواست بهره مند میشد، امام او را راهنمایی میکرد، کار امام ایصال الی المطلوب است. قرآن هم عدل امام است، متحد با امام است، ایصال به مطلوب را در این میبیند. میبیند که قرآن امام است. میبیند که امام قرآن است. این شدت رویت دیدن امام است. نه بی نیازی از امام. چون تا بگوییم بی نیازی از امام یعنی افترقا. مثل این میماند که شما هرچقدر محبت به رسول خدا داشته باشید، این محبت به خداست. چون رسول خدا رسول اوست. هرچقدر محبت میکند انسان به خدا دارد محبت میکند.
این رسول خداست. چون رسول خداست ما محبت میکنیم. کتاب خدا امام است و امام کتاب خداست. تجلی پیدا کرده است. روایاتی که در مورد قرآن آمد هاست به خصوص از امیر المومنین نگاه بکنیم. معنای دیگری پیدا میکند. کانه حضرات دارن دخودشان را معرفی میکنند.
در پاسخ: در نگاه برون دینی، ثقل اکبر قرآن است. اگر میخواهیم تبلیغ دین را بکنیم، باید از قرآن اسفاده بکنیم. حتی روایات معصومین باید به قرآن عرضه بشود. این درست است. این صحیح است. متن واقع است. اما یک موقع میرسیم به اینکه امام را به عنوان حقیقتی درون مذهب داریم نگاه میکنیم. از این منظر این بحث دارد مطرح میشود. این سری است در شیعه. این منافاتی با آن نگاه ندارد. این نگاه سر اکبر است. میزان است.
یک وقت یکی از این دو ثقل را به عنوان رساننده به دیگری میبینیم، یک وقت میگوییم لن یفترقا. آنجایی که ابزار رساننده باشد یفترقا. مقدمه موصله است. نه اینکه عین باشد. اینجا میگوید لن یفترقا. فوق مقدمه موصله است. فوق وسیله رساننده است. یک حقیقت واحده اند و جدا شدنی نیستند. آن هم با تعبیر حتی یردا علی الحوض. تازه حقیقت وحدت اینها آنجا روشن میشود. شدت وحدت آنجا آشکار میشود.
کتاب الله طرف بید الله تعالی و طرف باییکم
قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الثَّقَلَانِ قَالَ كِتَابُ اللَّهِ الثَّقَلُ الْأَكْبَرُ طَرَفٌ بِيَدِ اللَّهِ وَ طَرَفٌ بِأَيْدِيكُمْ- فَتَمَسَّكُوا بِهِ لَنْ تَضِلُّوا وَ لَنْ تَزِلُّوا- وَ الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ عِتْرَتِي وَ أَهْلُ بَيْتِي فَإِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِي اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ- أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ كَإِصْبَعَيَّ هَاتَيْنِ وَ جَمَعَ بَيْنَ سَبَّابَتَيْهِ- وَ لَا أَقُولُ كَهَاتَيْنِ- وَ جَمَعَ بَيْنَ سَبَّابَتِهِ وَ الْوُسْطَى- فَتَفْضُلَ هَذِهِ عَلَى هَذِهِ»
اهل تسنن کتاب خدا را به عنوان محکم قبول دارند. این را اهل تسنن هم نقل کردند. این روایاتی که خواندیم از اهل تسنن بود
عصمت مطلق اهل بیت برای دیگر مسمانان هم درست میشود.
چنانچه قرآن حفظ الهی درش هست و هیچ تخطی درش نیست… امام هم همینطور است.
فتمسکوا به، یعنی تمسک کنید به امام. یعنی امام یک حقیقت عین ربط است در نظام تشریع و ابلاغ و بیانش هم همینطور است. واگذار به خودش نیست در نظام وجودی اشت.
اگر اینطوری دیدیم میگوییم این السبب المتصل بین الارض و السماء. حبل متصل است. همچنان که قرآن حب آویخته است، امام هم همینطور است.
لذا امکان ندارد غیبت جبران نشده. راه جبران غیبت را به ما نشان داده است قرآن. کسی که این نگاه را داشته باشد دیگر غیبت برایش مطرح نیست.
در پاسخ: در نظام معقول غیبت معنا ندارد. در نظام مادی است که غیبت مطرح است.
کسانی که در نظام عقلی حرکت میکنند، ارتباط دارند و بهره مندند و مرتبطند و دائما هدایت میشوند. نظام محسوس است که غیبت درش امکان پذیر است.
این بحث قرآن در عصر غیبت شد. البته در عصر ظهور هم هست> منتها اشد میشود.
حضرت کلام میفرمایند و یصدقه القرآن. یوم یاتی تاویله خود حضرت میشود. آنجا که تاویلش می آید. ظهور با این نگاه است حضرات دیگر هم تاویلش بودند. در زمان ظهور مردم به این رشد میرسند که این تاویل را میابند.
بحث قرآن در عصر ظهور ماند.
اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 84” دیدگاه میگذارید;