بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ادامه بحث امکان رؤیت حضرت در دوران غیبت ضمن تکذیب مدعیان نیابت خاص و باب بیان احکام جدید از جانب امام زمان(باب۲ف۷_ بحار ج۵۲ باب۲۳ )
سه روایت از این باب خواندیم. هرچند این سه روایت سه روایت اصلی بودند. امهات مطالب گفته شده. یک و سه و شش و نه.
روایت یکم که توقیعی بود که به ابی الحسن ثمری رسیده بود. اولین چیز این بود که کسانی بعد از جریان غیبت صغری می آیند که ادعای مشاهده میکنند. هر کسی ادعای مشاهده کرد قبل از خروج سفیانی و صیحه فهو کذاب مفتر. عرض شد این در باب نیابت یا سفارت است. یا ادعای پیغام و حکم از جانب حضرت بکند. حضرت به او دستور تشریعی داده اند برای کاری، این بابش بسته است. تا دوران نواب اربعه هم احکام می آمد. دستوارتی که شامل احکام بود میرسید. اما پس از آن، در دوران غیبت صغری هیچ حکم شرعی دیگری از جانب حضرت به عنوان اینکه به کسی ابلاغ کند که به ما بگوید… اما اگر باب این مسدود نبود، هر کسی میتوانست هر روزی بدون ارایه مدرک و دلیلی حکمی را اعلام بکند که حضرت به من فرمود که به شما بگویم. جایی برای انکار باقی نمیگذاشت. اما این باب ارتباطی که دنبالش حکمی ابلاغی باشد ،نیابتی باشد، تصدی کاری از جانب حضرت بخواهد باشد را بسته است. هیچ تصدی ای از جانب حضرت دردوران نیابت محقق نمیشود. بله. نیابت عامه سر جایش است. اینکه حضرت کسانی را قرار میدهند که نائب عام باشند، که هر کسی به این رتبه رسید نظام حاکمیت مردم که نهی از رجوع به طاغوت شدند باید از این طرف یک سازمانی و سازو کاری برای رجوع به حاکمیت حق برای مومنین امکان ش باشد، نیابت عامه است که قرار داده شده است. حالا چقدر مبسوط الید باشند از کارهای جزئی تا کارهای کلان. اما نیابت خاص راهش بسته است. هر کسی ادعای نیابت بکند یا حکمی از احکام، حکم شرعی ای که برای دیگران لازم الاتباع باشد نه بواسطه روایاتی که رسیده. بواسطه روایت جدیدی که تا به حال در روایات ما نبوده است. بله، وقایع و اخباراتی که درش حکمی از احکام نیست امکان پذیر است. اما چیز یکه بخواهد حکمی از احکام را برای ما بیان بکند راهش مسدود است. وجه صحت و کذب را خوب روشن میکند
اگر کسی دید و ارتباط داشت طوبی له و حسن مئاب. اما ادای اینکه حضرت حکمی را فرمود که بگویم برای شما، این کذب محض است .اگر کسی ادعای مشاهده کرد به عنوان ابلاغ حکمی از سمت حضرت ،قطعا باید او را تکذیب کرد. بله. ممکن است حضرت کسی را ملتفت بکند به حکمی. حکمی در روایات هست، حضرت ملتفتش بکند به آن حکم. این امکان پذیر است. این ابلاغ حکم جدید نیست. این تسدید است. جایی است که اگر کسی به غلط به جایی رسید، او را تسدید بکند. حضرت تسدید میکنند. او را ملتفت میکند به حکمی که صحیح است. از این باب خیلی داریم که خیلی ها اشتباها حکمی را فهمیده بودند، حضرت تسدید فرمودند. بعضی ذکر میکنند، بعضی ها ذکر هم نمیکنند. اما در عین حال باید استنباطش مبتنی بر روایاتی باشد که بوده است. نه مبتنی بر چیزی که حضرت فرمود هاند. ملاک صحت و سقم رویت او که حضرت فرموده است برای دیگران در قبول، همان روایاتی است که حضرت بهشان استشهاد کرده ست. لذا اینجا باب اینکه ذوق حاکم بشود یا ادعایی که مبنایی برای صحت و سقمش نباشد بسته است. این بحث مهم یاست. در نظام فقهی و اخلاقیو اعتقادی اثاری دارد. باید مبتنی بر محکماتی باشد که قبلا بوده است.
پس اصل مسئله ارتباط را نفی نکرده اند به نحو مطلق. جایی که ارتباط منفی است ،ارتباطی است که درش ادعای نیابت باشد. یا حکمی از احکام. قطعا این هم مردود است. باب رویت هم آن طرف باز است. چون خیلی از بزرگان رسیده اند و بقیه هم قبول کرده اند. باب ارتباط بسته نیست.
در وقت ظهور، حضرت حکم حضرات معصومین دیگر را دارند. تفاصیل احکام را آورده اند. آن برای ما مقبول است. ظهور حضرت و اخذ ار حضرت در دوران ظهور مانع ندارد. در دوران غیبت راه بسته است. حکم جدیدی آورده نمیشود از جانب کسانی که ادعای رویت و سفارت بکنند. این دو تا فرقش معلوم است. مثل دوران حضور حضرات معصومین میشود که اخذ از آنها مانعی نداشت. حالا این بحث که آیا اینها تشریع دارند یا ندارند بحث کلامی خودش است. اما اینکه تفاصیل احکام را می آورند، ممکن است بیان همان احکام باشد. چیز جدیدی نباشد. آن بحث کلامی سر جای خودش است. در دوران غیبت یکی از خصوصیاتش این است که کسی حکم جدیدی از حضرت نمیتواند بیاورد. چون باب ارتباط و ادعای نیابت خاصه مسدود است. البته حضرت تسدید میکنند. تسدید جزء ان بیان قاعده اجماع که میگوییم، جزء این است. ممکن است ملتفت نباشند به روایاتی یا برداشتی، حضرت متوجه شان بکند. چه در بیداری و چه در خوا بو چه در قالب شخص دیگری. این تسدید است به همان منابعی که در دست داریم. همان را نحوه برداشت ازشان را حضرت نسبت به کسانی که هستند لطف دارند و میکنند.
بعضی از احکام را حکم کرده بودند عالمان، حضرت متوجه شان کردند. ملتفت میشود به نکته ای که در همان منابع روایی ما بوده است. غفلت شده یا ذهنش متوجه نشده بوده است.
تخطئه چون قطعی است در روایات، اگر کسی فکر بکند حکم جدیدی دریافت کرده است، کسی جرات نمیکند بیاید بیان بکند. این قدرت باعث شده حفظ بشود شیعه. و الا خرافات سر تا پای شیعه را میگرفت حتی از جهت عالمان. گاهی ساده لوحند حتی عالمان. تا یک حقیقت نورانی را میدیدند فکر میکردند امام زمان است. خیلی این روایاتی که تکذیب را برای ما فرمودند رحمت خاصی است که حفظ میکند شیعه را. هرچی به عمقش تفکر بکنیم احساس میکنیم چقدر خداوند تدابیرش برای هدایت ما ما را در یک محکماتی قرار میدهد. از جانب خداوند تدابیر برای ارتباط با محکمات است. هرچند ما خودمان را وارد متشابهات میکنیم.
این بحث ها آنجا ذیل روایت اول نشده بود. ضمیمه بکنید.
در پاسخ: حکم جدید بیان نمیشود. اما بیان موضوع و تطبیق بر موضوع و ارشاد در این ناحیه امکان پذیر است. اما حکمی که سابقه ندارد بیاید، نه. باب احکام جدید بسته است. بله. ارشاد به احکام قبلی، یا تعیین و تشخیص موضوع، این هست.
اگر بخواهد ابلاغ کند باید مبتنی بر ادله باشد. اگر نتواند مبتنی بکند نباید ابلاغ بکند. هرچند برای خودش مسلم شده باشد.
این نکته ای است که روایات ادعای مشاهده این را میخواهد بردارد. با لسان شدید وارد شده، چون فساد دین را به دنبال خودش می آورد، لذا لحن روایات آنقدر تند است، کسی جرات نکرده است اینگونه ادعا بکند.
اما در مقابلش ادعای ملاقات با حضرت الی ما شاء الله بوده. نه اینها تخطئه کرده اند، نه خود افراد در صدد پنهان کردن بوده اند که تکذیب نشوند. علمای بسیاری این مشاهدات را نقل کرده اند. معلوم میشود مشاهده ای است که نیابت درش باشد.
این بحث تکمیلی بود نسبت به بحث قبلی.
در روایت سومی هم که خواندیم که خیلی روایت شریفی بود. جریان حضرت خضر بود. یکبار دیگر روایت را میخوانیم.
3- و عن الحسن بن علىّ بن فضّال قال: سمعت أبا الحسن علىّ بن موسى الرّضا عليهم السّلام يقول: «إنّ الخضر عليه السّلام شرب من ماء الحياة، فهو حىّ لا يموت، حتّى ينفخ فى الصّور، و إنّه ليأتينا فيسلّم علينا، فنسمع صوته و لا نرى شخصه.»
عرض کردیم مفصل که چرا صدا شنیدن…. تطبیقش کردیم با جریان رسولان و انبیاء و امام که در آنجا در روایت اصول کافی این است که امام فقط صورت را میشنود، انبیاء میبینند، رسولان میبیند در بیداری و خواب و میشنوند. نمیشود امامی افضل از رسول باشد؟ گفتیم میشود. امامتش دائر مدار شنیدن است. اما رسولان که میخواستند وحی را به عنوان لسان تشریع بیاورند، بباید با رویت همراه باشد که شکل ظاهری اش هم در قالب وحی باشد. لازمه کار رسول بود که رویت ظاهری هم میخواست. با این چشم قطعا نیست. اما چی هست، بیانش چیست، در بحث های کافی شریف آنجا گذشته است. اینجا میگوید خضر آمد، نسمع صوته. مکرر.
پیامبر وفات کرده بود. حزن شدید اهل بیت را فرا گرفته بود که بعد از رسول خدا که آن رابطه بین آسمان و زمین به آن عظمت در طول تاریخ بشریت برقرار کرده بود، یک بهت عظیمی حاکم شده بود. در این حالت بهت، روایت است، در آن حالت بهت شدید، اینها صدایی را شنیدند که تسلی داد آنها را. بعد سوال شد. گفتند این خضر نبی بود. وقتی امیر امومنان از دنیا رفت، امام حسن میفرماید حضرت خضر آمد و ایستاد و خطبه قرایی خواند. بعد سوال کردند کی بود؟ حضرت فرمودند خضر بود.
یا خود امیر المومنین دارند که مسائلی را ذکر میکنند که دعای کمیل دعای خضر است. و همچنین امثال اینها. جریان خضر یک نمادی است و نزدیک است به جریان امام زمان.
حتی موسی کلیم باید برود خدمت خضر نبی و تعلیم پیدا بکند. شاید بعضی از روایات دارد که علت وجودی خضر سلام الله علیه تسهیل معرفت به امام زمان علیه السلام است. این هم خودش یک بیانی است که وجود خضر در طول این دوران با تمام کارکرد ها و عملکردها و تسدید ها، میخواهد نشان بدهد که شخصی میشود شخصش رویت نشود اما بسیاری از جاها نتایج برش محقق شود. میفرماید فعل حضرت در دوران غیبت از سنخ فعل خضر است در دوران حیاتش. امکان ارتباط هست، اما خصوصیاتی دارد. اقبل باید قابلیت داشته باشد. هرچه قابل ضعیفتر میشودف امکان ارتباط ضعیف تر میشود. بله، ممکن است قابلی سادگی وجودش نه کمال زیادی اش سبب ارتباط بشود. بساطت و سادگی اش وجه ارتباط ایجاد کند. البته. اینطور نیست ه رکسی ارتباط پیدا بند باید ولی ای از او لیاء باشد. یا اگ رکسی خدمت حضرت نرسید، بگوییم ولی نیست. وجهی از تناسب بوده است. ممکن است سادگی و بساطت باشد. آن سادگی هم ممکن است خیلی کمال محسوب نشود. ممکن است زود هم گول بخورد. اما این وجه رابطه است. پیچیده در نظام وجودی اش نیست. پیچیدگی مذموم نیست. اما کسی که پیچیده نیست زود میتواند رابطه برقرا رکند. کسانی هم که میخواهند خواب مغناطیسی کنند، یا سراغ خانم ها میروند که از چهره شان تشخیص میدهند یا سراغ بچه ها میروند. لذا خواب های صادقه در خانم ها بیشتر است تا آقایان. اما آیا این کمالی است؟ معلوم نیست کمالی باشد. دلالت بر کمال نمیکند.
روایت میگوید شخصش را نمیبینیم. یعنی بدنش را نمیبینیم. رابطه بدنی نیست. نبودش ضعف نیست. ضعف بیننده نیست که بدن را نمیبیند. رابطه بدنی اضعف رویت هاست. اضعف رویت ها رابطه بدنی است. چشم ما بیچاره است که اینقدر محدود میبیند. اما حقایق عالم وجودی… به ما گفته اند هرچقدر این چشم را کنترل بکنید، هرچقدر توانستید عنانش را دست بگیرید، چشم باطن باز میشود. هرچقدر محدودیت ایجاد بشود، آن طرف بازتر میشود. چون آن کمال است. آن هم در مراتبش. لا نری شخصه، نه یعنی خضر را نمیبینیم، یعنی بدنی نیست رابطه. شبیه این در روایات ما نسبت به امام زمان وارد شده است.
الى أن قال:«و سيونس اللّه به وحشة قائمنا فى غيبته، و يصل به وحدته.»[109]
روایت چهارم فصل هفتم خود شموس. الخلف من بعد الحسن ابنی فکیف لکم بالخلف من بعد الخلف، قلت و لم جعلنی الله فداک، لانکم لاترون شخصه. شاهد مثال اینجاست. شخصه را نمیبینید یعنی بدنش را. ولا یحل لکم ذکره باسمه. برای شما حلال نیست ذکر او را با اسمش… چون نظام نظام شخصی نیست. دوره غیبت یک تبعاتی داشته است. اسم حضرت آورده نشود تا باعث زحمت نشود. فکیف نذکر؟ الحجة من آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم.
در روایت دوم این باب میفرماید سئل الرضا عن القائم علیه السلام. فقال لایری جسمه و لا یسمی اسمه. آنجا گفته بود شخصه. اینجا میفرماید شخصه. جسم حضرت دیده نمیشود. رابطه با جسم است. همانطور که در جریان خضر رابطه جسمی نبود. رابطه ای که کمالی بود محفوظ بود. اما رابطه جسمی نبود. این هم تدبیر الهی است که انسان فقط دائر مدار جسم نباشد. کمال میخواهند ایجاد بکنند.اگر میفرمایند انبیاء یا رسل میبینند، رویتشان رویت جسم نیست. رویت با چشم نیست. آنجا هم عرض کردیم که کف کار را بیان کرده. در ولی کفایت میکند سمع. دلیل ندارد که نمیبیند و دیدن برایش ممنوع است. میگوید برای کار ولایت کفایت میکند سمع. برای نبوت رویت در نوم. برای رسالت رویت در یقظه. میخواهد نظام وحی را در دایره ای باشد که نظام وحی کاملا مشخص و منظم برای مردم برسد. لازمه رابطه است.
-سمع با رویت چه فرقی میکند در غیر بدن؟
سمع با گوش نیست. همانطور که موسی کلیم شنید از شجره که انی انا الله لا اله الا انه. موسی با خداوند تکلیم و گفتگو داشته است. اما این سمعی نیست. لذا در روایت داردکه این صدا را از همه جهات میشنید. اگر قرع صوت باشد جهت دارد. شجره برای توجه موسی بود که جذب شد و آمد.آن آتش بود. از آن موطن. این هم خودش یک تعین است. شجره مراتب دارد. اینکه چرا شجره است تکفیر ها محق شده.
رواباشد انا الحق از درختی چرا نباشد روا از نیک بختی. معلوم میشود که قطعا انا الحق برای درخت نیست. اسمی است که در او تجلی کرده است. نه درخت باشد. و الا درخت که نمیتواند بگوید انی انا الله. بگوید من خدا هستم که کفر بود. ما هم یک ظهوری داریم دیگر. اما آن اسمی بود که در او تجلی کرده بود. فهیمد که نظام تجردی است. نه نظام مادی.
جسمش دیده نمیشود. پس در دوران غیبت رابطه با جسم برای ارتباط نیست.ی عنی جایی که معرفت میخواهد محقق بشود، جسم نیست. اینکه جسم نیستف کلا آن نظام تشریع را ناظر است. چون در نظام جسم است که نظام تشریع پیش می آید. لذا امام باید حاضر باشد. اخذ از او به صورت حضوری شده باشد تا تشریع….
فانه لیحضر حیث ذکر. هرجا نامش بیاید حاضر میشود. فمن ذکره منکم فلیسلم. معلوم میشود که ارتباط ایجاد میشود. حالت تخاطب پیش می آید. میدانید این چقدر قدرت انتقال میدهد در اینکه اسم امام زمان می اید انسان میگوید حاضر میشود. نه اینکه او حاضر بشود. من در محضریت رفتم. من تا به حال در حجاب بودم. هر کدام از شما که ذکر او کردید، چون او حاضر میشود، لیحضر حیث ذکر، یعنی تو موانع ات را برمیداری و توجه میکنی. نظام ارتباطی با او دائر مدار زمان و مکان نیست. توجه میخواهد. از این طرف توجه منقطع است. تامن توجه بکنم، سلام دادن من میشود توجه من. این فقط جریان خضر نیست. جریان حضرات معصومین و انبیاء عظام هم همینطور است. جریان ارتباط با ملائکه هم همین است. ارتباطب ا خداوند هم همین است. این یک تعلیم است برای ما. هرگاه از این طرف مانع برداشته شد آن طرف حاضر است. محضریت تام است. آن طرف غیبت نیست. غیبت از این طرف است. اگر در این روایت میفرماید که و انه لیحضر حیث ذکر، هرجا ذکرش بشود او حاضر است، یعنی مانع از این طرف برداشته میشود و با او ارتباط برقرار شده. شاید جریان موسی و خضر هم از همین سنخ باشد. او را دیده بود، ولی تطبیق نکرده بود. آنجا غفلت نیست نسبت به موسی، اما ارتباط محقق شده است.
در پاسخ: شجره به معنای جسد شجره نبود. اطلاق شجره بر او صدق میکند. مشاهده موسی نسبت به جبل صدق میکند. اما حقیقت ظاهری بیرونی این تابع نظام باطنی اش است. نظام ربطیت و ارتباط و اسم حاکم را یافت. ما اشیاءرا گسسته میبینیم. اگر اشیاء پیوسته دیده شدند و تجلی اسم دیده شدند، همه به انی انا الله ال اله الا انه، یعنی همه دارند او را نشان میدهند، همه نشانه برای او هستند. شجره را میبیند، اما شجره گسسته نیست. لذا شجره که زبان نداشت. از آن جانب، کدام جانب؟ جانب مادی اش است یا جانب وجودی اش؟ جانب وجودی اش است. صدق هم هست. مجاز نیست. جانب وجودی شجره است نه جانب مادی شجره. ما زود منتقل میشود به جانب مادی چون نگاه ما به اشیاء به نگاه مادی است، اما اگر جانب وجودی را دیدیم، محذوری ندارد.
همانطور که در مورد حضرت داریم که حضرت در مواسم شرکت میکند، انه یعنی خضر، لیحضر المواسم. فیقضی جمیع المناسک. معلوم میشود که حقیقت شخص است. نه اینکه یک نماد باشد. اما ما جسمش را نمیبینیم. ممکن است جسم هم داشته باشد، اما ارتباط خضر در ناحیه ارتباط خودش است. یقضی جمیع المناسک و یقف بعرفه فیومن علی دعاء المومنین. عرفه چقدر وسیع است؟ با همه این رابطه را دارد. هر کسی دعا بکند، یؤمن. با فرد فرد افراد رابطه دارد. چون در عرفه حال غفلت برداشته شده و ارتباط با خدا دارد ایجاد میشود. اوج جریان حج است. در ایام عرفه دارد جریان حج به اوج خودش میرسد. فطرت دارد لحظه به لحظه بیدار تر میشود. هر کسی در چادرش درش بسته دارد دعا میکند، یومن خضر با دعای او.
یکی از کارهای دیگرش هم این است که خداوند خضر را مونس قرار داده وحشت غائبنا فی غیبته. نه اینکه میترسند. نه تنهایی شان را.
سنخ وجودی حضرت با خضر یک سنخ است. لذا ارتباط دارند. خضرت از حضرت استفاده میکند و حضرت هم از تنهایی در می آید. مونس و یار داشتن در عالم یک نعمت است. یکی از نعمت های عظیم بهشتی نعمت رفاقت و انس است. امام سجاد میفرماید این یکی از نعمت های بهشتی است. این انس مفید است و اثر گذار است.
و یصل به وحدته.
هر موجودی این کشش را دارد، خداوند میتوانست بر کوه این کار را بکند. بر یک سنگ این کار را بکند. جاهای دیگر این بوده است.
روایت چهارم این باب، میفرماید ابن متوکل عن الحمیری عن محمد بن عثمان عمری، از حضرت شنیدم که میفرمود ان صاحب هذا الامر لیحضر الموسم کل سنة. این یک روایت نیست. حضرت هر سال در موسم حج هستند. شاید شبه تواتری از جهت تعداد روایات و نزدیکی شان به بیان همدیگر باشد.
فیری الناس، حضرت مردم را میبیند. و یعرفهم، و آنها را میشناسد. این یعرفهم، ما ذهنمان میرود که میداند ما کی هستیم، فرزند کی هستیم، از کجا آمدیم، شغلمان چیست. این هستف اما منحصر به این نیست. روایت دارد که این هست. ولی کامل هر زمان … دیده بود سراغ میگرفت یکی یکی از همسایه های او. کان حضرت در محله آنها زندگی میکرده است. یکی یکی با تمام مشخصات پرسیده بود حضرت. اما یعرفهم یعنی حقیقت وجودی اینها در مرئی و منظر حضرت است دائما. این خیلی سخت میکند کار را. آن یعرفهم هم که حضرت وجود ظاهری را ببیند. این هم کار را سخت میکند. مراقبه می اورد. اما جایی مراقبه سنگین تر میشود که یعرفهم یعنی کاملا زیر و روی وجود این شخص برای حضرت معرفت دارد و آشکار است. پنهان نیست. اگر این راست باشد، انسان در حالت هایی که راضی نیست هیچ کس مطلع بشود بر اسراری که در وجودش است، یعلم خائنة الاعین، آن را هم مطلع است. این خیلی کار را سنگین میکند. میفرماید که یری الناس. میبیند. یک جا نایستاده است که از دور ببیند، هر کسی را بتفصیله میبیند، و میشناسد. شناختن شناسنامه ای نیست. اما یعرفهم به نظام وجودی شان. به نیت هایشان.
و یرونه، مردم هم میبینند حضرت را، و لایعرفونه. مثل جریان یوسف. برادران یوسف میدیدند یوسف را. لایری جسمه یعنی بمعرفته که بدانند این حضرت است. اما ببینند جسم حضرت را اما تشخیص نمیدهند، این الی ما شاء الله است. بعدا میبینند که دیده بودند. یعنی رویت جسمی امکان پذیر است ولی شناختن نیست.
در روایت دیگر هم داریم که یرونه و لایعرفونه که این امام زمان است. مثل روایت نهم که قبلا خواندیم در مورد حضرت یوسف که برادران حضرت یوسف را میدیدند، گفتگو کردند، تجارت کردند، اما هیچ کدام نمیدانستند این یوسف است. یرونه و لا یعرفونه. تا اینکه یوسف خودش را معرفی کرد. پس رویت نسبت به امام زمان به عنوان جسمی که ما نشناسیم امکان پذیر است. لذا هر ارتباطی ممکن است آن رابطه باشد. امکانش هست، مراقبه را هم بیشتر میکند، اما ما نمیشناسیم همچنان که خداوند فمروده بود رضای خودم را بین همه طاعات قرار دادم تا همه را انجام بدهد تا برسد. انسان هر کسی را میبیند، با این معامله اگر برخورد بکند، چقدر رابطه ها عظیم میشود. احتمال بدهد که نکند این باشد، با این احتمال برای او توقیر قائل بشود، مومن اگر در رابطه با مومنین دیگر… بله، یک نفر کافر استف نقصی یا عیبی از جهت ایمانی دارد که واضح است، حضرت به آن صورت ظاهر نمیشود که. ممکن است عیبی باشد که قابل توجیه باشد. آسید محمد حسن الهی فرموده بودند که صالحین به مقداری که با عمل صالح همنشین شدند، با حضرت همنشین شدند. هر صالحی دارد او را نشان میدهد به مقدار خودش. جامعه مومنین ارتباطاتشان چقدر مستحکم میشود. همین یرونه و لا یعرفونه چقدر احکام تربیتی درش خوابیده است.
برای همه امکان ارتباط هست. هیچ کسی محروم نیست از این رابطه و ارتباط. دائما هم دارد بهره مند میشود چه متوجه باشد و چه متوجه نباشد. جسم هم دیده میشود اما کسی تشخیص نمیدهد این امام است. آیا میشود کسی حضرت را بجسمه ببیند و بشناسد؟ البته
این هم امکان پذیر است. اما اثر تربیتی برای عموم مردم این است که لایری جسمه. اما اگر امکان ارتباط هست، به صورت خورشید پشت ابر ببینند که شخص را نمیبینند اما اثر را میبینند. غیبت و ظهور انسان را میخواهد ببرد به سمت قیامت که ارتباط توحیدی برقرار بشود. کمال این است که رابطه را انسان در رابطه جسم قرا رندهد. هرچند جسم در کار هست. جسمیت و تشخص درکار است. اما مردم تشخص را در ناحیه وجود میخواهند تجربه بکنند. هرچند در دوران غیبت یرونه لکن لایعرفونه. یک نظام تربیتی است برای رسیدن به قیامت. خیلی باید رویش فکر کرد. که این نظام چقدر میتواند در نماد سازی ها یاری کند. چطور میشود نظام تربیتی در خودمان ایجاد کنیم.
حقیقت جامع است. هم ظاهر درش هست و هم باطن. در دوران غیبت انسان به اسم باطن نزدیک میشود. اما دوران ظهور دورانی است که اسم جامع اس. جسم هست، اما منحصر در جسم نیست.
ابوهارون مکفوف جسم را نمیدید، اما نور حضرت را میدید.
در روایت پنجم که از غیبت شیخ طوسی نقل میکند، میفرماید سمعت ابا عبد الله یقول ان لصاحب هذا الام رغیبتین.
بعضی میگویند از دنیا رفت. بعضی میگویند کشته شد. آنقدر طول میکشد. در روایت اول داشت که قسوت قلب ایجاد میشود. عادت میشود. نسبت به چیزی که هست دیگر تاثیر نمیکند. این قسوت قلب است. قساوت قلب این نیست که آدم بدی بشود سنگ دل بشود. یکی از مظاهر قسوت قلب این است که مردم عادت میکنند به غیبت. دیگر غیبت در وجودشان تاثیر ندارند. ادراکا فقدان نمیکنند. اگر ادراک فقدان کردند برای رسیدن کاری میکنند. فکری به حالش میکنند که چه کنیم. اگر فقدان یک کمال یاست. اما اگر این را حساس نکردند، صبح تا شب توجهی نیست. ادراک فقدانی نمیکنند. اینطور نیست که صبح بلند بشوند فکر بکنند نبود امام با بود امام متفاوت است. شب که میخواهد بخوابد، حسرت اینکه بدون رابطه گذراند، میشود قسوت قلب. طولانی بودن زمان … اوایل آدم دوران حضور و نبود امام یادش می آید. اما نسل های بعدی، میبینید خبری برایشان نیست. لذا دارد ظهور حضرت بعداز قسوت قلوب و یاس از ظهور است. مردم منصرفند. قلب ها عادت کرده اند. خود این ابتلاء است. اینها آمادگی ندارند. لذا ابتلائت قبل از ظهور برای این است که اضطرار ایجاد بشود، بلکه متوجه بشوند. دنبال منجی بگردند. حالت بیداری قلب ایجاد بشود. ظهور انبیاء هم همینطور بوده است. وقتی آدم میخواهد از دنیا برود، میگوید منتظر نوح باشید. بعد از قسوت قلب قیاام میکند. همین وصیت را به سام میکند. که هود قیام میکند. بعد صالح. بعد تا… قسوت قلب خودش یک فتنه است که اگر خداوند حججش را در مرئی و منظر ما قرا رندهد ما یادمان میرود. جلو چشم مادی ما قرار ندهد فراموش میکنیم.
خود این قبض و بسط ها برای این است که انسان قلب دارد. در وجودش این تقلبات امکان پذیر است. اگر تدبیر نکند به سمت عادت کشیده میشود.
به عادت که مبتلا شد کمالی را از دست میدهد. عادت یک از دست دادن عظیم است. خرق عادت… انبیاء کارشان معجزه بود. خرق عادت بود. همه وجود ما را عادت گرفته. خورشید صبح طلوع میکند، همه آسمان روشن میشود. تاریک میشود. هوا سرد میشود. گرم میشود. شب و روز. فصول سال.
همه اینها میخوانند خرق عادت بکنند، اما سبب عادت شده است.
اختلاف لیل و نهار. همه اینها برای خرق عادت است. انسان بر یک چیز عادت نکند. اما خودشان عادت ایجاد میکنند. بهار همه شکوفه ها میریزند بیرون، انسان به نظام احیاء پی ببرد، پاییز به نظام اماته پی ببرد. قسوت قلوب هم در همین راستاست. باید سبب ارتباط بیشتر با نظام ورای نظام ظاهر بشود.ولی سبب عادت میشود. قسوت قلب و یاس از ظهور ایجاد میشود.
ععده کمی باقی بر اعتقاد بر امامت حضرت باقی میمانند. این روایت میفرمایند بر موضع و مکان او احد من ولده مطلع نیستند. ولد ظاهری منظور باشد فممکن است نشان بدهد که حضرت زندگی عادی داشته باشند، اما فرزندان ندانند او حضرت است. صرف رابطه ظاهری اینطور نیست که معرفت محقق بشود. اما اینکه اگر باشد فرزند ظاهری باشد. جای بحث دارد.
غیر از کسی که متولی امر حضرت باشد. الا المولی الذی یلی امره. این متولی که کارهای حضرت را میکند یک نفر نیست. به قرینه روایت ششم که میفرماید لا بد لصاحب هذا الامر من عزله و لا بد من قوه و ما من ثلاثین من وحشه
این روایت شریف به طورهای مختلف نقل شده است. عزله یعنی همان غیبت. یعنی کناره گرفتن … جدایی بدنی. جدایی شخص. نه جدایی رابطه. در روایت دیگری آمده است لابد من غیبة و لا له من عزله. یعنی در عین اینکه عزلت استف دور نیست، جدا نیست.عزله و کناره که رابطه قطع باشد نیست. این نسخه هم قابل بیان است.
و لا بد فی عزلته من قوة. عزلتش از ضعف نیست. ازقوت است. اینکه دیده نمیشود یک وقت از ضعف است که میترسد کشته بشود که بعضی روایات ناظر به این است. اما میفرماید نه. لابد فی عزلته من قوة. در این جدا شدن قوت است. آن اثری که رابطه ای که دارد مردم با جهت وجودی قویتر مرتبط میشوند. وقتی مردم باور دارند، میشود آمنوا بسواد علی بیاض، اشد ایمانا میشود. اشد و اعظم استف چون ندیده ایمان آوردند و باور کردند. این همین لابد فی عزلته من قوة است. در عین اینکه ظاهر نیست، ارتباطش با مردم ارتباط قویتری است. آیت الله بهجت میفرمودند اگر انسان باور کرد به جریان حضرت، دیدن لزوم ندارد. دو رکعت نماز بخواند افضل است. اساس رابطه است. اگر رابطه محقق شد افضل از رویت ظاهری است. اگر این باور ایجاد شد، برای او مهم نیتس که تقدم هذا الامر او تاخر. رابطه محقق شد. رابطه در زمان نیست. تقدم و تاخر ضربه نمیزند. فرج شخصی را رجوع بکنید خوب مشخص میکند این را.
سی نفر همراه حضرت هستند. آیا در غیبت صغری است یا در غیبت کبری است، هر دو اطلاق دارد. بعضی خواسته اند بگویند مربوط به دوران غیبت صغری است. سی نفر همراه حضرت بودند. بقیه گفتند اطلاق دارد. قرینه ای هم بر انصراف از این اطلاق نداریم.
و نعم المنزل طیبه. آیا اسم مدینه طیّبه است. یا نه، جایی که ایشان زندگی میکند هر جا باشد طیبه است، این هم گفته شده.
عده ای جزء کارگزارانش هستند. اهل مکاشفه هم دیده اند. هر کدام از اینها از دنیا بروند کس دیگری جایگزین میشود. در مصباح مرحوم کفعمی هست که اینها در چند طبقه اند و طبقات پایینتر هم هستند که هر کدام از پایین از دنیا بروند از طبقه پایین می آیند بالا اسمهایی دارد برای هر طبقه ای. کارگزارانی دارد. بعضی نقل میکنند که صبح ها نمازشان را خدمت حضرت میخونند. کارگزار حضرتند. خیلی از کسانی که احساس میکنند خدمت حضرت رسیده اند، خدمت این کارگزاران رسیده اند.
اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 41” دیدگاه میگذارید;