بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: علم در زمان ظهور(15)؛ برهان محبت به جمال و کمال مطلق – با توجه و معرفت به مظهر تام صفات کمال و جمال الهی در مقام امام است که انسان حب ذاتش منقلب به حبّ الله میشود
بحث جلسه گذشته تحت این عنوان بود که تمام وعده هایی شد که در باب امامت مرطح شده است، تمام اینها در دوره ظهور آشکار میشود. هرچه این وعده ها در دوره قبل از ظهور به عنوان وعده هایی بود که اگر حقیقت معرفت محقق بشود برای بعضی محقق میشود، در دوره ظهور این فراگیر میشود. حقیقت معرفت در دوران ظهور فراگیر میشود به طوری که همه به این مرتبه میرسند. هرچند تشکیکی. یعنی همه در یک رتبه نمیرسند. اما به این مرتبه شناخت حضرت با صفات کمالی که در روایات وارد شده، مثل زیارت جامعه، مثل امثال زیارت جامعه که وارد شده است در معرفی حضرات معصومین و مقامات حضرات و صفات حضرات و برکات حضرات و وجود نوریه حضرات، نه فقط وجود ظاهری شان، تمام اینها در زمان ظهور آشکار میشود. مهم یافتنش است که فعلیت پیدا میکند و مردم میابند. با این نگاه مردم شوق پیدا میکنند و اشتیاق پیدا میکنند. انسان هر صفت کمالی را وقتی کمال ببیند مشتاق میشود. هرچقدر این کمال نامتناهی تر باشد شدت شوق بیشتر میشود.
اینکه خداوند فوق ما لایتناهی است بمالایتناهی عدة و شدة و مدة، در حرکت به سمت محبوب اثر دارد. وقتی کسی را میشناسم که صفت سخاوت دارد، محبتی شکل میگیرد در من نسبت به او. اگر ببینم شجاعت و عدالت و معنویت و رحمت و کرامت هم دارد، هر صفتی که دروجود او اضافه میشود، یک مرتبه ای از محبت نسبت به او در وجود من شکل میگیرد. هرچقدر این صفت ها به سمت نامتناهی بروند… این صفات مرابت تشکیکی دارند. هرچقدر به سمت نامتناهی برود شدت شوق انسان به او بیشتر میشود. اگر وارد شده است که پیامبر اکرم ص مظهر تمام اسماء الهی است و کمالات را مینمایاند و خلقش قرآن است، هرکسی که ارتباط پیدا بکند، اگر اهل عناد نباشد… چون اهل عناد هرچقدر کمال بیشتری ببینند در او، بیشتر دشمن میشوند. بیشتر عناد پیدا میکنند. این سر جایش هست. هرچقدر بیشتر میبینند کمال را، بیشتر بغض پیدا میکنند. اما اگر فطرتی طلب درش باشد، دستخورده نباشد و اگر هم دستخوره است آنقدر انحراف پیدا نکرده باشد… این نکته مهمی اس تدر ارتباط با خدا شناسی و پیغمبر شناسی و امام شناسی. یک برهان هم هست. محبت محبوب و کمال، یا جمال، در هر دو استفاده میکنند… یکی از جاهای که در اصل محبت استفاده میشود که انسان جمال را دوست دارد. بعد میبیند جمال مطرح را میبیند. از جمال طلبی به جمال مطلق منتقل میشود. بعد میبیند که کل الجمال آنجاست. به آن چیزی که متعلق است عشق پیدا میکند. عبور از عشق خود به حب الله. چون کمالات خودش را دوست داشت، کمالات خودش را رشحه میبیند، مظهر میبیند. از یک کمال و یک ذات بالاتر با جمال تر، بعد میبیند برای خودش عین ربط به اوست. بعد چون خودش را دوست دارد به او علاقه پیدا میکند. از راه محبت نفس و محبت ذات انسان به محبة الله میرسد. محبت نفس همه جا تخطئه نشد. محبت نفسی که انسان را نگه میدارد تخطئه شده است. و الا حب ذاتی که انسان را در مراحلی بالا میبرد بعد به جایی میرساند که این چیزی که تو دوست داری ،خودت را بیشتر دوست داری، هر کمالی را برای خودت میخواهی. خودت هم عین ربط به یکی دیگری. تا او نباشد تو نیستی. تا او نخواهد تو این کمال را نداری. تو قبل از اینکه مربوط به خودت باشی مربوط به او هستی. ان الله یحول بین المرء و نفسه. اگر خودت را خیلی دوست داری باید نسبت به او اشد حبا باشی.
چرا؟ ایمان میرساند به آنجا.
میبیند حب ذات دارد. میبیند ذات این قبل از اینکه مربوط به کسی باشد، برای دیگری است. خودش خودش نیست قبل از اینکه او باشد. علاقه به او پیدا میکند و به خودش علاقه مند میماند.
مرحوم علامه میفرمایند حب ذات انسان را تا اصحاب یمین میبرد. از اصحاب یمین تا سابقون منقلب میشود به حب الله. لذا حب ذات تخطئه نشده است. حب نفسی که تخطئه شده است حب نفس اماره است. حبی که خودش را در مقابل بقیه میبیند. اما حب نفسی که انسان را میبرد جلو و دفاع میکند از این ذات و کمال این ذات را میخواهد و کمالات را میبیند و هرچه میبیند خوب است میخواهد، خدا از این استفاده کرده است.
شیطان شناخت که گفت هل ادلک علی شجرة الخلد و ملک لایبقی. بقی و قدرت بلامنازع. انسان طلب داشت. شیطان خودش را تن نشان داد. گفت بدن تو آفل است. اگر از این درخت بخوری بقا و قدرت پیدا میکنی. انسان روحش بقا دارد. چون وجود دارد ولی انتهاء ندارد. شیطان فقط یک دروغ گفت. گفت این تن تو که آفل است، اگر از این درخت بخوری باقی میشوی. یعنی آدم بدن داشت ،اما توجه به بدن نداشت. در حالت جذبه بود. مثل کسی که جذب به بارگاه الهی شده و از تن غافل است. از گرسنگی و سیری و … غافل است. احساس نمیکند. انسان در موقعی که در بهشت بود آنچنان توحیدی بود، تعبیر قرآ« این است که اینجا بخورید، انیجا بیاشامید، ان لک ان لاتجوع فیها و لاتعری و لا تظما فیها… بخورید بدون گرسنگی. بیاشامید بدون تشنگی. این قابل بحث است. خیلی زیباست. نبودن هیچ آفتی که به انسان آسیب بزند. آفتاب شما را اذیت نمیکند. عریانی ندارید. نه اینکه لباس تنتان است. لذا بعد از اکل بدت لهما سواتهما. در جذبه ای بوده است که احساس نمیکرده است. در بهشت اخروی هم یک چنین حالتی هست. یک جذبه ای هست. خوردن هست. لحم طیر مما یشتهون.فواکه مما یتخیرون هست. به مراتبی میرسند که از همه چیز منصرفند. بعد که میخواهند برگردانند میگویند کاشکی میماندیم. میگویند در دنیا برایتان دائمی نبود. این یک ملاقات رب ویژه است.
در رسول گرامی اسلام که مظهر تام همه صفات کمالی است، نه مظهر همه صفات کمالی، مظهر تام همه صفات است. تجلی اعظم است. هرکسی پیغمبر را با هر صفتی بشناسد، حبش به پیامبر شدیدتر میشود. همه صفات کمالی را دارد، در نهایت و در اوج دارد. اینطوری اگر باشد با هر ارتباطی شیفته تر میشود. صفات او حد ندارد و تعدادش هم حد ندارد. هم کیفیتش حد ندارد، هم کمیتش حد ندارد. هرچقدر انسان محشور میشود با پیغمبر اکرم حبش و شوقش به او بیشتر میشود در زمان ظهور این حقیقت تجلی میکند با تمام صفاتش و نهایت ظهورش.
این مرتبه کمالی صفات حضرت را میبیند. محجوب نیست. لذا حجت خیلی تمام است. شدت شوق ایجاد میشود.
شدت حرکت در سمت کمال ایجاد میشود. لذا انسان ها سرعت سیر دارند. امروز امکان پذیر است اما برای اوحدی که بشناسند. آن روز فراگیر میشود. این تجلی بازتر میشود. اذهان و عقول از کثرات منصرف ترند. ما گاهی یک کمال را یک لحظه میبنییم و خوشمان می آید. اما آنقدر منصرف کننده برای انسان هست، انسان جذب میشود دلش به اینور و آنور و کنده میشود دلش. یادش می آید حسرت میخورد. کاشکی آن حال باز تکرار میشد. اما کثرت ها مانع میشود.
وقتی حضرت حکومتش مستقر میشود، عوامل منصرف کننده در کار نیست. وقتی به مرتبه ای از جذبه رسید این را از دست نمیدهد. بلکه امکان بالاتر محقق میشود. زینت دادن شیطان در کار نیست. در زمان استقرار حکومت حضرت، شیطان سر بریده میشود. سراب ها که انسان را میکشانند نیست.
نه اینکه انسان لذت اکل و شرب و نکاح و … ندارد. اما همه در یک طریق واحد قرار میگیرند. اینطوری نیست که هرکسی به سمت خودش بکشاند. بلکه میبیند که میتواند الذ لذائذ را در ارتباط با همسرش داشته باشد که سابقه نداشته باشد. چون ما محبتمان نسبت به فرزندان با اصطکاک مواجه است. نه فقط محبت با خدا اینگونه است، بلکه همه اینها با منصرفات همراه است. هیچ کدام خالص نیست. همه اش مشوب است. امام معصوم در لذائذ دنیایی هم الذ از بقیه است. لذا اصلا قابل قیاس نیست در لذت بردن. چون منصرفات انصراف ایجاد نمیکند در وجودش. همه اینها پلکان است. درجات است. نه فقط مانع نیستند، بلکه توجه دهنده اند. چون در نظام خلق الهی هیچ چیزی متعارض خلق نشده است. این در نظام کشش های عالم دنیا بین شیطان و ملک این تعارضات ایجاد میشود. در جایی که انسان در مرتبه و رتبه ای قرار بگیرد که پای شیطان بریده میشود… انسان اختیار دارد، اما پای شیطان بریده شده است. انسان وقتی دارد حرکت میکند مقاماتی را که به دست می آورد از دست نمیدهد. بلکه دائما پله میشود برای مرتبه بالاتر. هیچ شانی اش اصطکاک با شان بالاتر ندارد. بدنش با نفسش اصطکاک ندارد. اینطور نیست که انسان بخواهد بلند بشود و بدن خوابش بیاید. اینطور دیگر نیست. آنچان این شوق تابعیت می آورد که کاملا مطیع روح میشود. اسمعوا و اطیعوا که نسبت هب امام پیدا میکند بدن این هم نسبت به خودش پیدا میکند. بردنش تروحن پیدا میکند. مانعیت ندارد دیگر. بلکه معد است.
سبقت در کمال بالاترین لذت است. انسان با مسابقه زنده است. هرچقدر مسابقه سنگین تر باشد… یک موقع مسابقه برای زمین زدن شیطان است. یک وقت در سبقت به خیرات است… همه با یک همت و عزم حرکت نمیکنند. با اینکه جلوشان باز است.
-مهذب شدن قبل از ظهور سخت تر نیست؟
سخت تر است. اما امکانی که فراهم شده است هرکسی مطابقش حرکت نکند خیلی خسران کرده است. اگر کسی یک لحظه غفلت بکند… اینجا کسی غفلت بکند از دست دادن هست، اما آنجا میبیند از چنیدن میلیون نفر عقب افتاده است. چون همه با سرعت دارند سیر میکنند.
یک تانی و تنبلی، یک بی حالی و دیر اقدام کردن خیلی از دست دادن است. امر به معروف و نهی ا زمنکرهست. الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلاة…
امر به معروف و نهی از منکر آنجا مطابق خودش میشود. اگر کسی نسبت به معروفی آن تنبه را پیدا نکرده است که سبقت بگیرد به سمتش، امر به معروف صورت نمیگیرد. میگوید تو برایت راه باز است. چرا به این قانع شدی. اگر به این قانع بمانی و حرکت نکنی منکر است برای تو. ماندن منکر است.پس حتی آنجا هم امر به معروف هست. نهی از منکر هست. منتها متناسب با خودش.
یکی از کمالات دوران ظهور این است که انسان های زیادی به دنیا می آیند و حاکمیت الهیه مطلقه آغاز میشود. آغاز زندگی انسان است. آخر الزمان اینطور نیست که دوران کوتاهی باشد
در بعضی از نقل ها دار دکه آنچه امکان پذیر است از اصلاب افرادی که هستند محقق میشود.
اگر در نظر بگیرید که آنجا رشد با این نگاه، فرزندانی که کسی می آورد عملش باشند، اینها هم امکان رشد در دریای بیکران باشد، چقدر ذوق و شوق در فرزند آوری ایجاد میشود.
انسان الان میترسد فرزند ناخلف بشود هرچقدر ما بکوشیم. جایی که محیط بهترین محیط است. امام بهترین امام است. اشتیاق آفرین ترین حقایق تجلی کرده اند. همه جاذبه ها موجود است. هرکسی هرقدر عزم بکند مانعی برای حرکتش نیتس. دارد که تعداد نسل خیلی زیاد میشود. از وقتی به دنیا می آیند در این فضا به دنیا می آیند. اختیار گاهی بین امر غلط و صحیح است. گاهی بین صحیح و صحیحتر است. بین خوب و خوب تر است. چنانچه مرتبه ای از آن در رجعت محقق میشود. برای سابقین هم تکرار میشود اما در رجعت. منتها به نحو دیگری. رجعت بین دنیا و آخرت است.
اگر تمام وجود صلاح بشود، هم زن و هم مرد….
در مورد حضرت نوح، همسرش ناصالح بود، فرزندش ناصالح شد.
در دوران استقرار شدت کار و شدت حرکت است.
این میخواهد به ما یک الگو بدهد که اگر میخواهیم در جایی جذبه ایجاد بشود، باید آن الگو های خوبی که تجلی خوبی ازشان آشکار میشود، در معرض قرار داد. اینها را باید جلوه دادو آشکار کرد که هرچقدر مردم اینها را ببینند و ارتباط پیدا بکنند، شوق و محبتشان به خوبی زیادتر میشود. با گفتگوی خوبی صالح نمیشوند. با دید خوبی صالح میشوند. آنجاست که این حقیقت این شدت حرکت را…
جلوه جهانی و جاذبه عمومی برای این است که این آشکار میشود.
این بحثی بود که قابل بسیط اس در آن نگاه که جلوه حضرت در آن دوره چگونه…. تبیینش در روایات چگونه است.
در عین اینکه اهل سیف است، اهل جنگ است، در همین جنگ امیر المومنین که به قتّال العرب معروف است، جنگ جمل و صفین و نهروان را ببینید، آنقدر زیبایی از حضرت در جنگ جمل آشکار شد، بر هر منصفی عرضه بشود… بگویند حضرت اینطوری جنگید، اینطوری معامله کرد بعد از جنگ، شاید در جنگ که جای سطوت و غضب و صفات جلالی است، بالاترین صفات جمالی تجلی کرده است. یکیش این است که وقتی جنگ تمام شد، حضرت که راه میرود و کشته های دشمن را میبیند، اشک میریزد. با دست خودم دست خودم را قطع کردم. بعد دستور میدهند که کسی را تعقیب نکنند. مجروح را تعرض نکنند. اجازه نمیدهند لشکر حضرت وارد بصره بشوند. دوهزار و خورده ای از اینور کشته شدند. هفده هزار نفر از آنور. الان زخم خورده اید، وارد بشوید تعرض میکنید. 40 نفر آن هم حضرت شرط کرد که اگر تندی بکنی و … جواب بدهی… حضرت تازیانه میزند کسی را که یک تندی کرده است. بعد میگوید وسایلی که مانده بریزید یک جایی. جایی که برای بیت المال بوده بردارید. آنی که مربوط به خودشان است بیایند ببرند.
عایشه را با 20-40 نفر از افرادی که خانم بودندولی به شکل آقایان بودند هودج عایشه را همراه کرد تا مدینه بعد محمد بن ابی بکر را فرستاد که محرم بود.
گفتند بپرسید ازش بپرسید، راضی بود. گفت خیلی خوب بود. ولی با 40 نفر نامحرم من را فرستاد. حضرت به محمد بن ابی بکر گفتند آن 40 نفر لباسشان را دربیاورند ببینند زن بودند.
وقتی حضرت علی از دنیا رفت، در مکه شیرینی پخش کرد عایشه. بهش گفتند خوب نیست. اظهار نکن. جمع کرد.
در جنگ جمل و نهروان و صفین… همچنین در زمان پیامبر. صفات رحمتی که از امیر المومنین در جنگ ها تجلی کرده است هیچ کجا تجلی نکرده است. در حالی که جای سطوت است. این شخص اگر خوب آشکار بشود میدانید چقدر محبت ایجاد میکند؟ اگر یک وجود منصف نگاه بکند که جایی که جای این است که… یک فحش کسی به آدم میدهد آدم دلش میگیرد و نگاهش دیگر عادی نیست با او. دلش آرام نمیشود. امیر المومنین کشته اند ازش، مقابلش ایستاده اند و بیعت را شکسته اند. منافع مسلمین را به خطر انداخته اند. حیثیت مسلمانان را متزلزل کردند با اختلاف درونی، نمادی ازش در مقام معظم رهبری در این جریانات است. دلش میخواهد که اینها کمترین آسیب را ببینند. این خیلی سخت است.
حاج آقای ممدوحی نقل میکردند که در جریان خبرگان که یک نفر خیلی تند علیه آقا حرف میزند، فقط خود خبرگان میتوانستند با رای اکثریت عزلش بکنند. چهل و خورده ای نفر از هفتاد نفر که عزلش بکنند. به آقا عرض کردند، شخصی بود که خیلی بد دهنی میکند و جسارت میکند. آقا فرموده بودند میل خودتان است. اختیار شماست. اما اگر من جای شما بودم این کار را نمیکردم. آنها هم منصرف شدند. این خیلی سعه صدر میخواهد. آدم سلطه داشته باشد، قدرتمند باشد، همه چیز در دستش باشد، دشمنی که با بد دهنی دشمنی میکند، با کمال رحمت برخورد بکند.
وقتی این صفات از حضرت در آن دوره ظهور میکند، عشق و محبت به حضرت شدت پیدا میکند. اطاعتی که شکل میگیرد اطاعت با این عشق است. هرچقدر اطاعت با عشق بالاتری صورت بگیرد عمق عمیقتر انجام میشود. عمق و نتیجه عمل بالاتر شکل میگیرد. آن حقیقت در اوج صفات کمالی تجلی میکند… محشور بودن با حضرت هم رو در رو جسمانی نیست. همه با حضرت …. همه حضرت را میبینند نزدیکترین به خودشان. روابط بر اساس نظام چشم فقط نیست. روایت دارد که کسی در دورترین نکته است، مرتبط ترین فرد به حضرت است. انس پیدا میکند. کمالات را میابد. ارتباط را میبنید. انس بیشتر سرعت سیر بیشتر. امروز هم امکان پذیر است. منتها امروز اصطکاکات خیلی زیاد میشود.
انسان یک حالی پیدا میکند، اما جذبه ها تا تمام میشود، جاذبه های مختلف انسان را میکشند به سمت خودشان
و الا اگر بماند… در روایت شریف هست که خدمت امام باقر عرض کردند که تا خدمت شما هستیم حالمان خوش است، میرویم سر کار و زن و بچه، به هم میریزیم. حضرت فرمودند که عده ای آمدند خدمت پیامبر و گفتند منافق شدیم. حضرت فرمودندچرا؟ گفتند تا پیش شما هستیم خوشحالیم. میرویم فرق میکنیم. حضرت فرمودند اگر این حالت شما ادامه پیدا میکرد لصافحتکم الملائکه. از دنیا خارج میشدید. میشدید مجرد. اگر کشش های دیگر نبود، تجردش دوام پیدا میکند. نه اینکه لحظاتی مجرد باشد و بعد برگردد. لصافحتکم الملائکه میخواهد محقق بشود. منصرف کننده ها نیست. در خانه بودن دور بودن نیست. چون نزدیک بودن به نزدیک بودن فیزیکی نیست. ارتباط با حضرت ارتباط در جانب بدنی نیست. در غیبت این را تعلیم دادند که ارتباط هست، حضرت مثل خورشید پشت ابر است، آثار این خورشید بر همه میتابد، خورشید به شخصه دیده نمیشود. کوه ها صاف میشود. دره ها صاف میشود. تعبیر را دقت بکنید. هر کسی در اقصی نقاط ارض باشد حضرت را میبیند. اینکه کوه ها پایین می آید و دره ها بالا می آید معلوم است که در نظام مادی نیست. زمین صاف بشوند هم کروی است. کسی که آنور است اینور را نمیبیند. نظام ارتباط با جان و روح عالم است. این ادراک صورت میگیرد.
اگر این نظام ارتباطی امکان پذیر است و اگر این نگاه امکان پذیر است در آن روز موانع نیست، لصافحتکم الاملائکه. انسان در نظام تجردی اش برنمیگردد. اعراض امکان پذیر نیست. نه اینکه محال است. کسی میل به اعراض پیدا نمیکند.
ما الان میل به اعراض پیدا میکنیم چون وقتی از این حال خارج میشویم، بدن گرسنگی پیدا میکند. نیاز به روابط عاطفی پیدا میکنیم.
اینها میتواند در همان راستا باشد. در همان راستا بخورد و بخوابد و … همه موکد میشود. انصراف ایجاد نمیشود
مقدمه میشود برای ورود به قیامت که انسان نه خواب دارد نه غفلت دار دنه اعراض دارد. اگر در جانب کفر است با تمام وجود جهنمی میشود لحظه ای موت و خواب ندارد اگر هم در بهشت است و در مقامات عالی است، لحظه ای اعراض ندارد. همچنان که در ماه رمضان خواب عبادت است. و نفس تسبیح است، با اینکه میخواهد، آنجا خواب معنا پیدا نمیکند. بدن تابع است. صادر است از نفس. اینجا حال است روح نسبت به بدن. آنجا بدن قائم و صادر است از روح. معاد جسمانی هست، اما به نحوی که بدن صادر است. لذا تجسم اعمال معنا میدهد. اگر در نظام و روحی حیوانیت غلبه داشته باشد، بدن به صورت خوک در می آید. کبر باشد به صورت مورچه در می آید. این قیام بدن است به نظام نفسانی و روحی او که او را به این شکل در می آورد. چون نفس و روحش طلب این را دارد.
به شکلی که روح در او… همچنان که در نظام کمالات این بدن به شکل چیزی که روح میپسندد در می آید. هر کدام از صفات کمالیه هر کدام از این خلق ها و ملکات، اسواق دارد. بازار صور است. سوق الصور است. وارد میشود، هر صورتی را که میپسندد انتخاب میکند و به آن متجلی است.
-رشحات این در ظهور و رجعت هم هست؟
بله. انسان ها به سمت روحانیت میل پیدا میکنند.
طی الارض مرتبه ای از آن است. بدن که تروحن پیدا میکند، بدن تابع میشود. طی الارض ها مراتب دارد. یک مرتبه اش در زمان واقع نمیشود. بعضی اش طول میکشد.
تخت بالقیس را با سرعت فوق سرعت نور احضار میکند.
حکومت حضرت و بیان آخرین دولت را میخواستم بکنم. این بحث مقدمه بود.
در پاسخ: در زمان ظهور، سنخ مانع از سنخ عقب ماندن است نه جدا شدن. محرومیت از درجات ذلت آور میشود.
وقتی می آید در بهشت از یادش میرود. اما قبل از ورود به بهشت حسرت شدیدی میخورد.
مومن گناهکاری که میخواهد توبه بکند بیشتر اشک میریزند یا پیامبران در مراتبشان؟
آدم چند سال گریه کرد؟
یوسف سلام الله علیه چندین سال گریه کردند.
یوم العرق و العلق. روز عرق ریختن و خون ریخته شدن است. آنقدر اشک میریزند، ندارند خون میریزند در حسرت ها و حرکت ها.
اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 72” دیدگاه میگذارید;