بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:ادامه روایت سابق : سنت نوح در امام زمان (علیهما السلام) بر خالص سازی و تمحیص مومنین برای نجات جامعه ایمانی از نفاق و شرک
در روایت جلسه قبل بحث قوم نوح مطرح بود. عذابی که میخواست نازل بشود بعد از نفرین نوح، سه بار تقاضای الهی بر تاخیر بود، شد 900 سال. بعد دانه ها داده شد تا کاشته بشود و این هم 7 بار تکرار شد و شد 50 سال. هر بار تکرار میشد عده ای از دین خارج میشدند. بعد فرمود این جریان برای این است که محض بشوند یا محص بشوند. خالص سازی. اینکه نهایتا به خالص کامل برسند، به جایی رسید که اینها آمدند پیش نوح، در روایت دیگری دارد، یا نوح، اگر 100 بار دیگر هم بگویی این دانه ها را دوباره بکاریم تا دوباره در بیاید و عذاب بعد از آن نازل میشود، ما راضی ایم، چون میدانیم خداوند به تو میگوید و تو رسول خدا هستی. خداوند فرمود الان اینها محض شدند. محض شدن باید به اینجا منجر بشود. چون و چرا نسبت به فعل الهی … اگر فهمیدند کسی رسول الهی است و بیان بیان الهی است، چون و چرا ندارد. منتهی سخت است گفتنش. چند نسل طول کشیده است.
-آیا به نحوی تعقل زیر سوال نمیرود؟
نه. متن تعقل است. وقتی فهمیدند دین از جانب خداست. رسول الهی است. آنجا چون و چرا نسبت به رسول راه ندارد. بله، در مبدئیت مسئله که رسول رسول خدا هست یا نیست، دین خدا هست یا نیست، حرف حرف خدا هست یا نیست، آنجا جای کلام دارد تا اثبات بشود. اما وقتی فهمیدند که او رسول الهی است، اما به خاطر اینکه آن چیزی که اینها مطلوبشان بود محقق نشده است ،به خاطر این دست برداشتند. شک ایجاد شد برایشان. شک اینها از چی نشات میگیرد حقیقتا؟ آیا شک در این داشتند که نوح نبی الهی نیست؟ یا شکشان به خاطر این بود که انتقامی که اینها میخواستند از ظالمین گرفته نشده است. دلشان خنک نشده است. ما خیلی هامان دنبال این هستیم که دلمان خنک شود. امام زمان را برای خودمان میخواهد. انتقام ما را بگیرد تا دل ما خنک شود. دنبال این نیستیم که امر الهی پیاده بشود. امر الهی محقق بشود. این هم یک منیت است.
یک بیانی میخواهم استفاده بکنم. جهان رو به محض شدن دارد میرود. خیلی بیان دقیقی است. یعنی غایت وقتی قیامت است که جهنم و بهشت دو شق میشود، وسط هم ندارد، یعنی محض ایمان و محض کفر. جهان به سمت محض شدن دارد حرکت میکند. حرکت جهان از ابتدا به سمت محض شدن است. در مسیر این محض شدن، انبیاء مردم را به سمت این محض شدن سوق میدادند. هرگاه دین نبی ای به کمال میرسید، تمایز بین ایمان و کفر محض تر میشد. مرز نفاق کمتر میشد. منافق در جایی زندگی میکند که محوضت کمتر است. سایه روشن است. این بحث دقیق جامعه شناسی است. ما در نگاه جامعه شناسی باید چکار کنیم؟ هدف و مطلوب چیست؟ نقطه حرکتمان کجاست؟ نقطه حرکت جذب حد اکثری است. یک نگاه مطلوب داریم که به کدام سمت باید حرکت بکنیم. حرکتمان هم باید معلوم باشد که غایتش کجاست. غایت ما به لحاظ اینکه قیامت در کار است و قیامت لنگر گاه هستی انسانی است که لنگر گاهی هستی انسانی محض شدن هستی انسانی در رابطه با محض جهنم یا بهشت، ایمان یا کفر است. همین مسئله است که در نگاه انبیاء ببینید، غیبتهایشان، اگر غیبتی داشتند، اگر میقاتی داشتند، اگر ابتلائاتی داشتند، تمام اینها برای این بوده که محوضت ایجاد بشود در دین هر نبی. آن وقت تمام این محوضت ها در دین نبی ختمی، در وصی آخرینش میخواهد محقق بشود. یعنی تمام ابتلائات برای ایجاد محوضت میخواهد ایجاد بشود. اگر میگویند شدت ابتلائات در آخر الزمان است، علت این شدت ابتلائات برای ایجاد محض شدن است. خالص شدن. یکتا شدن در ایمان یا کفر. به خاطر این شدت ابتلائات ایجاد میشود. تا زوائد را بریزد. کوره ای باشد که ناخالصی ها در آن… تعبیر روایت است، لیمحصوا، لیمیزوا، یتغربلوا، تمام اینها در روایات آمده، برای خالص سازی و محض شدن است. قبل از قیامت رجعت است. در رجعت میگویند کی ها برمیگردند؟ محض ایمان و محض کفر. دیگر بقیه که خلطوا عملا صالحا و اخر سیئا برنمیگردند. چرا؟ چون خط مسیر حرکت انسانی دارد به سمت محض شدن میرود. آن محض شدن همان بحث است که … قیامت پایان نیست. قیامت آغاز است. وقتی محض شد، تازه حیات آنجا معنا میدهد . لذا ان الدار الآخره لهی الحیوان. ما فکر میکنیم قیامت پایان کار است. پایان عمل اختیاری است که میخواهد جزا برش مترتب بشود. اما آغاز جزاست. جزا ثمره و نتیجه است. یعنی تازه آنجا موقع درو محصولی است که کاشته است. درو عملی است که کرده است. درخت را انسان میکارد تا به ثمر بنشیند. ثمر که رسید، تازه موقع بار دادن و نتیجه دادن است. موقع استفاده از اوست. لذا قیامت آغاز استفاده انسان است از حیات انسانی که انجام داده. چه در جانب شقاء که میشود لایموت فیها و لا یحیی که عرض کردیم. یا میشود حیات تفور. حیات جوشان است در آخرت برای مومن. با این نگاه که انسان دارد به سمت محض شدن میرود، هر چقدر ابتلائات سخت تر و سنگین تر میشود، محوضت و شدت محض بودن شدیدتر میشود. این اینگونه نیست که …. اصل و محکم را اگر آدم به دست بیاورد، متشابهات به محکم برمیگردد. اگر در علایم ظهور وقایعی ذکر شده است، حقایقی ذکر شده است، خود روایات هم فرمودند که تمام این حقایق و وقایع اینطور نیست که حتمی الوقوع باشند. بعضی شان حتمی الوقوع هستند. بسیاری شان امکان وقوع مسائل هست. لذا فرموده اند که بدا راه دارد. ممکن است اینها غیر از این بشود. به سمت محض شدن میروند، این علائم اینطور نیست که همه شان قطعی محقق بشوند. یعنی آنچه برای محض شدن لازم است اگر محقق بشود محض شدن، این علائم محقق نمیشود. یعنی این در نظام اجتماعی یک بیان دارد، در حرکت فرج انفسی و فرج شخصی همین مصداق دارد. مصداق این در فرج عمومی این است که جامعه باید به سمت محض شدن برود تا فرج محقق بشود، لذا ابتلائات سنگین پیش می آید تا جامعه محض بشود. در نظام فرج شخصی باید شخص به سمت محض شدن برود، فرجش محقق میشود. لذا هرچقدر انسان خودش هر فعلی که دارد انجام میدهد، ما من بسط و لا قبض الا و فیه برای خداوند در اینجا تدبیری است. ابتلا و امتحانی است. هر قبض و بسطی برای ایجاد محوضت است. هر حکمی که ما انجام میدهیم، هر تکلیفی که اتیان میکنیم، هر نماز و روزه ای که انجام میدهیم، اگر با نگاه اطاعت امر انجام بدهیم، در راستای محض شدن هستیم. داریم به سمت فرج حرکت میکنیم. انسان در هر اطاعتی به سمت محض شدن میرود. با هر خطایی از فرج دور میشود. یعنی لحظه به لحظه در فرج انفسی یا به سمت محض شدن ایمان جلو میرویم یا داریم از محض شدن دور میشویم. اگر انسان به سمت محض شدن جلو میرود، دارد به سمت فرج شخصی سوق پیدا میکند. اگر خلطوا عملا صالحا و اخر سیئا است، تاخیر در فرج دارد محقق میشود. یعنی اگر انسان خلط کرد، تاخیر در فرج است. این نگاه هم در اجتماع سرایت دارد. دنباله اینها حقایقی می آید. اگر اجتماعی با قواعدی که پیش میگیرند، به سمت محض ایمان حرکت بکنند، ابتلائاتی که میخواست اینها را برای محض شدن سوق بدهد، برداشته میشود. به هر مقداری که اجتماع به سمت محض شدن پیش برود، به همان مقدار ابتلائاتی که قرار بود بیاید تا به این جهت محوضت پیش ببرد، برداشته میشود. لذا قطعی الوقوع نیستند وقایع و محنی که پیش بینی شده اند. بدا درشان امکان پذیر است که یا شدت پیدا بکنند یا کمتر بشوند. علت شدت پیدا کردن یا کمتر شدنش این است که افراد اجتماع و جامعه اگر به سمت محض شدن حرکت بکنند، این ابتلائات برای این بود که محوضت ایجاد بکنند. فی نفسه مدخلیت نداشت. فی نفسه موضوعیت نداشت. طریقیت داشت ایجادش. راه بود برای ایجاد محوضت. اگر این خالص سازی از طریق و راه دیگری محقق شد، اینها رسیده اند. لذا ابتلائات برداشته میشود. در نظام فردی هم همینطور است. اگر کسی میخواهد فرج برایش محقق بشود، ابتلائات خیلی سنگینی باید محقق بشود تا از هرچه غیر اوست جدا بکند. انسان باید به سمت محض شدن برود. یعنی یکتا شدن. حقایق غیر از او از او جدا بشود. مثل مرگ که انسان را از غیر خودش جدا میکند، در فرج انفسی انسان از غیر خودش جدا میشود. وقتی جدا شد فرج محقق میشود. هرچی تعلق به غیر است، از وجودش کنده میشود. همه به عنوان اطاعت امر محقق میشود. اگر کسی در نگاه فردی حرکتش به سمت محوضت پیش رفت، ابتلائاتی که میخواست او را به سمت محوضت ببرد برداشته میشود. ابتلائات برای این بود که محوضت ایجاد بشود. حرکت سریع میشود.
در نظام اولیاء و انبیاء الهی سرعت در محوضت است. لذا سرعت در لقاء و فرج و وصال است. دیگران که افتان و خیزانند، افتان و خیزان است این. وقایع سخت مادی هم ملاک نیست. گاهی برای رساندن به نقطه عظیمی از اخلاص، برای او ابتلائاتی پیش می آید. فرج هم مراتب دارد. اینطور نیست که یک مرتبه باشد. از یک کفی شروع میشود تا سقفی که ندارد. چون مقامات امامان معصومین و امام زمان نامتناهی است از جهت تعالی، او دائما به سمت حقایق الهی در حرکت است با سرعت نامتناهی خودش، بقیه به سمت او در حرکتند. لذا هیچ گاه به سقفی نمیرسند که پایان پیدا بکند. لذا محوضت دائما ادامه دارد. حتی در جریان انسانکه وارد قیامت میشود، در بهشت و جهنم حرکت انسان متوقف نمیشود. انسان آنجا عمل جدید ندارد. اما سرعتی که در بحث محوضت داشت و برای او به عنوان یک عمل تعریف شده بود که این را در دنیا کسب کرده بود و برایش ملکه شده بود، آن سرعت به ثمر رسیدنش در آنجا آن سرعت است. سرعت آن ثمرات دارد محقق میشود. کلما رزقوا منها من ثمرة رزقا قالوا هذا الذی رزقنا … کلما رزقوا نشان میدهد که دائما اینها رزق بعد رزق دارند. یعنی کمال بعد کمال. منتهی این عمل بعد عمل نیست. شکوفایی بعد شکوفایی است. ثمره بعد از ثمره است. یا آن شجره طیبه یوتی اکلها کل حین باذن ربها. دائما ثمره دارد. در بهشت است اصلش. در دنیا مظهریت دارد. اما اصلش در بهشت است. آنجا هم به سمت کمال انسان دارد حرکت میکند. اما آن کمال متخذ از اعمالی بوده که داشته. حرکت به سمت کمال هست. اینطور نیست که توقف پیدا کرده باشد. آیا وقتی انسان به بهشت و جهنم رسید انسان تمام میشود یا ادامه دارد. یعنی رسید به خدا؟ نه. الا الی الله تصیر الامور، الی الله المصیر، الی ربک المنتهی، اینها دائما ادامه دارد. یعنی در بهشت هم صدق میکند. خطاب به همه موجودات میشود که الی ربک منتهی. به رب نبی ختمی منتهای همه است. یعنی دارند به آن سمت و انتها حرکت میکنند. این نگاه که به سمت محوضت حرکت کردن تفسیر ظهور است. اگر مرحم علامه میفرمایند ظهور و رجعت و قیامت سه مرتبه یک واقعیت هستند که آنجا ظهور توحید است، این حقیقت یعنی محوضت و محض شدن. یعنی کسی که توحید را بارزا میبیند، کسی که توحید را آشکارا میبیند، اگر این حقیقت در فرج شخصی، در آن رابطه فردی این محقق شد، قیامت این قیام کرده است. از ظهور این تا رجعت این تا قیامت این امکان تحقق دارد. آن هم هیچ حد یقف ندارد. اینطور نیست که برسد و تمام بشود. همه این انکشاف های بعد انکشاف، فرج بعد فرج، اینها محقق است و امکان دارد. این بحثی بود که از جریان نوح سلام الله علیه که در انتهای آن جریان فرمود الان اصفر اصبح عن اللیل. الان بود که صبح از شب جدا شد.یعنی صبح کامل شد. تا به حال یا در شب بودند یا در بزرخ بین شب و روز. هر کسی که بیگانه بود، طینت خبیث داشت باید مرتد میشد و جدا میشد. از این قافله خودش را کنار میکشد. تمام این ابتلائات که پیش آمد، همه برای این بود که هر کسی درونش اختلال و ناخالصی هست جدا بشود.
در نظام الهی تعداد مطرح نیست. در آنجا این صفوه مطرح است که کسی باشد که آن دو قوس هستی را به هم پیوند بدهد. اتصال بین قوس نزول و قوس صعود را محقق بکند. از مرتبه کمال عالی الهی که نشات گرفت و آمد، دوباره برگردد و به آن مرتبه برسد. برگشتن به این و وصل کردن دو قوس امکان و وجوب در حقیقت آن غایتی است که میخواهد محقق بشود. و الا تعداد محقق نیست. بله، در نگاه متوسط و دون، اینها مراتب دارد و مطرح است و عیبی ندارد. اما در نگاه عالی و غایتی که در مسئله است، غایت این است.
انسان استعدادش حد یقف ندارد.
انسان توقف ندارد. تازه وارد بهشت و جهنم که میشود، رو به ازدیاد است. لکن اختیار و عمل جدید نیست. لکن رو به ازدیاد است. و لدینا مزید الهی هم این را میرساند. لهم ما یشاوون و لدینا مزید. انسان توقف پذیر نیست.
با این نگاه اگر نگاهمان به قیامت اینطوری شد، به ظهور اینطوری شد که حقیقت ظهور به سمت محض شدن حرکت کردن است، لذا رجعت فقط محض ایمان و محض کفر برمیگردند. در قیامت که همه انسان ها رجوع دارند، همه به آنجا که میرسند تکلیفشان روشن شده است. در قیامت دیگر حد وسطی نداریم. علی الاعراف هم در مواقف است. اگر اعراف مستضعفین باشند. نه کسانی که تقسیم بهشت و جهنم با اینهاست. اگر مستضعفین باشند هم تازه آنجا یا بهشتی میشوند و یا جهنمی.
313 تا یکی از آثار وجودی شان این است که در اطراف خودشان موثرند. روایت هم دارد که اینها سرداران حضرت هستند. وقتی اینها سردار حضرتند، یعنی کسانی هستند که در اطراف خودشان تاثیر گذارند. وقتی وارد میشوند یک فرد نیستند. یک خط و جریان هستند. یعنی 313 جریان ایجاد میشود. هر کدام جریان سازند. اینها سردمداران و سرداران حضرت هستند. سردار جریان ساز است. یک فرد نیست. یک امت است. اگر بعضی از افراد را حضرات میفرمودند امت است، یا قرآن میفرماید که خود ابراهیم یک امت بود. امتا قانتا. جریان سازند اینها. کان اختیار و زمان یک اجتماعی را میتوانند به عهده بگیرند یا به عهده دارند. 313 نفر تاثیر گذارند. نه تنها و کنار نشسته که فرج شخصی درشان محقق شده باشد. روایات میفرمایند که اینها سرداران و علماء و بزرگان هستند. سردار حضرت هستند. جریان ساز هستند. مثلا آقای زکزاکی یک جا جریان سازی میکند یک امتی را شیعه میکند. حالا چه به ماموریت ظاهری و چه به ماموریت باطنی. گاهی بعضی از اینها ماموریت باطنی دارند. فیضی را برای جایی آماده میکنند. نفخ روحی محقق میکنند. ممکن است در نظام ظاهر شناخته نباشند. اینها علی البدل هستند. بعضی داخل این عده میشوند، بعد چون عده محقق نمیشود، جایگزین میشوند. تا این محقق بشود. یعنی دائما این عده که به صورت هرمی افراد حضرت هستند، آن ابدال و نقبا و نجبا که هستند، اینها هر یکی از بالایی ها که از دنیا میرود، یکی از پایینتری ها جای او میرود و یکی از عموم به آخرین رده اینها اضافه میشود. این سیر ادامه دارد. تا جایی که این سیر تکمیل بشود این ادامه دارد.
در پاسخ: حتی در برزخ ، همه محض نمیشوند. سوال قبل از محض ایمان و محض کفر است. بقیه باید تکلیفشان معلوم بشود که کدام طرفی اند. عذاب های برزخی و نعمت های برزخی باید اینها را یکطرفه بکنند. در برزخ هنوز یک طرفه نشده اند همه. آنهایی که محض از دنیا رفتند یا در برزخ محض شدند، اینها برمیگردند. اما قیامت بعد از مواقف قیامت دیگر محوضت تام میشود. یا بهشتی و یا جهنمی. اما در برزخ هنوز یلهی عنهم هستند. در مواقف قیامت هنوز بعضی نمیدانند. نظام تطهیری است. لذا هر قدمی که ما برمیداریم، عبادتی که داریم انجام میدهیم، هر فعل اختیاری ای میتواند اگر اطاعت امر باشد به سمت فرج حرکت باشد. و به سمت محض شدن. اگر غیر از این باشد دور شدن است. یا فعل را انسان توجه دارد و عبادت است و به سمت محض شدن اس. یا توجه ندارد و غفلت است یا معصیت است. چه غفلت باشد و چه معصیت، دورشدن است. اما گاهی شدت در دور شدن و گاهی توقف و ایستادن است. این صحنه دیگر تکرار نمیشود. این عمل دیگر تکرار نمیشود. به همین مقدار که حرکت نکرد از محض شدن دور شده است. از محوضت و خالص سازی و فرج دور شده است. لذا اولیاء الهی هر کسی در نظام طهارت از ابتدا طاهر تر باشد، محض شدنش سرعت بیشتری پیدا میکند. محوضت هرچقدر شدت وس رعت پیدا بکند برای کسی، عواقبی که میخواست او را به سمت محوضت ببرد، از او برداشته میشود. ابتلائاتی که میخواست او را به سمت محوضت ببرد برداشته میشود. بله، برای بعضی مراتب محوضت هم مطرح است. اذا ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن. آنها مراتب محوضت است. لذا ابراهیم خلیل وعده بهش داده میشود که انه فی الآخره لمن الصالحین. یعنی این محض مطلق برای ابراهیم کجا محقق میشود؟ در آخرت. یعنی در دنیا این مقام محض مطلق برای او محقق نیمشود باز هم. لذا مخلصین یعنی محض ها. آنهایی که محوضت تام دارند. مراتب عالی محوضت، آنها هم مراتب دارند. این یک بحث خیلی شکلی و دقیق است … تمام مهن و فتنی که راجع به امام زمان ذکر میشود، تمام وقایع و شدت ها که در آخر الزمان ذکر میشود، تمام حرکت هایی که ما میتوانیم انجام مبدهیم تا بدا حاصل بشود نسبت به وقایع و امتحان ها، همه در این دایره میگنجد. همه اینها معنا پیدا میکند. بی ربط به هم نیست. بی حساب و کتاب نیست. همه در یک دایره ای است که دارد یک حقیقتی را محقق میکند. لذا هر فعل من، چه فردی و چه اجتماعی، هر فعل قومی و هر اراده و ابتلایی که دارد محقق میشود، همه در یک راستا و فکر و چهار چوب است که میخواهد انسان را به آن سمت ببرد و این حرف خیلی حرف قابل پیگیری است. یعنی قابل انی است که فروعات را بهش ملحق بکنیم.
در پاسخ: محوضت در آخرت همراه با فتنه نیست چون فتنه اش اینجا محقق شده است. آنجا شکوفایی اش است. لذا این فعل ابراهیم خلیل الرحمن اینجا محقق شده است اما اخذ او برای شکوفا شدن، اینجا امکان پذیر نیست. نقص قابلی است. این کشش برای اخذ آن مرتبه را ندارد. اما ابتلایش اینجا محقق شده است. اما کشش برای باز شدن و انفطار این مقام اینجا برایش امکان پذیر نیست، چه بگویید عالم دنیا مانع است که این ممکن است قابل خدشه باشد چون برای دیگران محقق شده است، چه بگویید نه، ابراهیم خلیل الرحمن این مرتبه کمالی را وقتی به دست آورد که در اینجا انفطار برایش امکان پذیر نبود. لذا در آخرت برایش محقق میشود.
در پاسخ: کسانی در رجعت برمیگردند، بیش از این طلب داشتند، لکن مانعیت عالم دنیا مانع شد که طلب محقق بشود. چون عالم دنیا مزاحمت داشت و مانع شد، برمیگردند تا اینها محقق بشود. لذا در رجعت دو خط نیست. یعنی دو راه در مقابل هر انسانی نیست. یک راه بیشتر نیست. یا محض ایمان است و فقط راه ایمان است. یا محض کفرند و فقط راه کفر است. لذا در آنجا اختیار به معنای عالم دنیا نیست. دو خط در مقابلشان نیست. در قیامت هم دو خط نیست. تنها جایی که دو خط در مقابل انسان است و انسان انتخاب این یا آن را دارد دنیاست.
-اگر در آخرت امکان شکوفایی هست، دیگر رجعت لزومی پیدا نمیکند که برگردند و کامل کنند.
بعضی از این اعمال باید دانه اش کاشته بشود. این میخواست دانه عمل را بکارد. طلب انفطارش به گونه ای است. اگر این طلب به منصه ظهور برسد، به تفصیل برسد، ظهروش به گونه ای است. در عالم دنیا امکان نداشت که طلبشان را به فعلیت برسانند. لذا خود طلب به ظهور میرسد اما به گونه ای منفطر میشود. اگر این طلب به منصه ظهور برسد، در نگاه تفصیل آثار بالاتری را محقق میکند. لذا همین مسئله در دوران رجعت برای این است که تفاصیل هم محقق بشود. در عین اینکه طلب و نیت بوده است حقیقتا. لذا میگوید اگر کسی نیت عمل خیر را میکند اما عمل محقق نمیشود، یک حسنه دارد، اما کسی که عمل را هم محقق میکند ده حسنه دارد. چرا؟ این از منصه نیت به ظهور رسیدن، یعنی تمام مراتب وجودی او را فرا گرفتن. نشان میدهد خود این در تفصیل برای این کمالاتی است که در مرتبه نیت فقط نیست. بله. نیت به سمت کمال میبرد، اگر هم موفق نشد. این طلب خودش یک عمل است. اما این طلب وقتی ظهور پیدا میکند آثار بالاتری ازش متمشی میشود طبق روایات دیگر هم که آمده است.
در پاسخ: اصحاب یمین کف محوضت است. اینها بهشتی اند. تابع امر الهی بودند. اهل معصیت نبودند. اینکه انسان اهل اطاعت باشد فقط و اگر عصیان کرد هم توبه کرد، این کف کار است. این کف کار محض ایمان است. یعنی کسی که عمل سیء در وجودش باقی نمانده. اگر هم محقق شده توبه کرده. جبران کرده. این میشود کف کار محض ایمان است. محض شقاء هم کسی است که ذره ای از ایمان در وجودش نباشد. اگر ذره ای از ایمان نبود، این کف کار شقاوت است. یک شقی این است که اهل ایمان نیست فقط. اما یک کسی هم هست که در مراتب بعد عن الحق هم هست. عناد این الی ما شاء الله است. پس اشقیاء برمیگردند و سعدا برمیگردند، سعدا با تمام مراتبشان، اشقیاء هم با تمام مراتبشان. اما کسی که خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا، گاهی عمل صالح داشته و گاهی عمل بد داشته، اینها محض ایمان و کفر نیستند. در برزخ سوال و جواب بر اینها مراعی میشود. تا وضعشان روشن بشود. چون جواب ندارند. اگر ازشان سوال بشود، نه جواب تکذیبی دارند… این هم رحمت حق است. اگر جواب داده نشود محلق میشود به کسی که مکذب است. اما رحمت خداوند این است که سوال را در آن موقع برداشته است تا تکلیفشان یکسره بشود. معمولش قاعده اش این است که اگر یک ذره از ایمان باشد کم کم غلبه میکند. قبلا ذکر شده که چطور. روایت دارد. ذره ای از ایمان بماند، وارد عذاب خلودی نمیشود.
فَلَوْ أَنِّي أَهْلَكْتُ الْكُفَّارَ وَ أَبْقَيْتُ مَنْ قَدِ ارْتَدَّ مِنَ الطَّوَائِفِ الَّتِي كَانَتْ آمَنَتْ بِكَ لَمَا كُنْتُ صَدَقْتُ وَعْدِيَ السَّابِقَ لِلْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ أَخْلَصُوا التَّوْحِيدَ مِنْ قَوْمِكَ وَ اعْتَصَمُوا بِحَبْلِ نُبُوَّتِكَ بِأَنْ أَسْتَخْلِفَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ أُمَكِّنَ لَهُمْ دِينَهُمْ وَ أُبَدِّلَ خَوْفَهُمْ بِالْأَمْنِ
خوف و حزن ندارند اینها. چون خوف و حزن برای کسی است که غیریتی در وجودش دارد. به محوضت نرسیده است. به مرتبه محوضت برسد در مقام امن است.
لایشرکون بی شیئا. هیچ مرتبه ای از شرک را ندارند. در مراتب ایمان نیستند. در اوج ایمان هستند. چون مراتب ایمان با مراتب شرک جمع میشود. لایشرکون بی شیئا تفسیر عظیم مقام امن است. کسی به مقام امن میرسد که هیچ مرتبه ای از شرک نداشته باشد. چون امن یعنی فزع نداشتن. شرک یعنی غیریت درش راه داشتن. اگر کسی مرتبه از شرک در وجودش باشد فزع دارد. کسی فزع ندارد که لایشرکون بی شیئا. هیچ مرتبه ای از شرک درش نباشد. نه شرک خفی و نه شرک جلی. خداوند میفرماید که وعد الله الذین آمنوا من این وعده را داده ام که باید روزی برسد که زمین به دست اینها اداره شود. این تعبیر خیلی زیباست. اینها مستخلف در زمین بشود.
لِكَيْ تَخْلُصَ الْعِبَادَةُ لِي بِذَهَابِ الشَّكِّ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ كَيْفَ يَكُونُ الِاسْتِخْلَافُ وَ التَّمْكِينُ وَ بَدَلُ الْخَوْفِ بِالْأَمْنِ مِنِّي لَهُمْ مَعَ مَا
بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج51، ص: 222
كُنْتُ أَعْلَمُ مِنْ ضَعْفِ يَقِينِ الَّذِينَ ارْتَدُّوا وَ خُبْثِ طِينَتِهِمْ وَ سُوءِ سَرَائِرِهِمُ الَّتِي كَانَتْ نَتَائِجَ النِّفَاقِ
نفاق خیلی مراتبش پنهان میشود. گاهی انسان به نفاق خودش آگاه نیست. مرحوم علامه فرمودند که گاهی انسان عمری تحت ولایت شیطان زندگی میکند ولی خودش هم نمیداند. یحسبون انهم یحسنون صنعا. خودشان فکر میکنند کارشان درست است. اتمام حجت بوده. توجه نکردند. الان دیگر توجه ندارند.
وَ سُنُوحَ الضَّلَالَةِ فَلَوْ أَنَّهُمْ تَسَنَّمُوا(بر او استوار میشدند و قرار میگرفتند) مِنِّي مِنَ الْمُلْكِ الَّذِي أُوتِيَ الْمُؤْمِنِينَ وَقْتَ الِاسْتِخْلَافِ إِذَا أَهْلَكْتُ أَعْدَاءَهُمْ لَنَشَقُوا رَوَائِحَ صِفَاتِهِ وَ لَاسْتَحْكَمَتْ سَرَائِرُ نِفَاقِهِمْ
تازه آنجا اوج نفاق اینها… این خیلی حرف سنگینی است. اگر کسی مراتب ایمان در وجودش جا نگرفته باشد، وقتی قدرت پیدا میکند تازه شروع میکند بیرون ریختن. چرا وقتی یک عده ای وقتی به ریاست میرسند استبداد وجودی شان آشکار تر میشود؟ حقایق نفاقشان قویتر آشکار میشود؟ چون سلطه و سلطنت برای اینها نقمت است نه نعمت. ابتلاست نه نعمت. لذا خیلی وقت ها شهرت و ریاست و مقام، حتی مقام علمی باعث میشود سوء سریره انسان آشکار بشود. این رحمت رحیمیه من بود که نگذاشتم کسانی که اظهار ایمان میکردند، اینها با این وجود ناخالصی ها به ریاست برسند. اگر به ریاست میرسدند فسادشان عالمگیر میشد. چون مخالفی هم نداشتند. شدت بروز در حیوانیت محقق میشد و مانعی هم در مقابلشان نبود. خیلی تعبیر زیباست.
وَ تَأَبَّدَ حِبَالُ ضَلَالَةِ قُلُوبِهِمْ وَ كَاشَفُوا إِخْوَانَهُمْ بِالْعَدَاوَةِ
تازه اینها زمینه پیدا میکردند که اوج ظهور نفاق و عداوت هایشان را آشکار بکنند.
وَ حَارَبُوهُمْ عَلَى طَلَبِ الرِّئَاسَةِ
اینها برای حفظ ریاست و ماندشان در ریاست با همه حاضر بودند که بجنگند. حتی با نبی خدا و ولی الهی. این خیلی حرف دقیقی است. گاهی خداوند یک نفر را دوست دارد و نمیگذارد رئیس بشود. انسان خالی از شرک و نفاق نیست. این ضعف زیادی نیست. همه مبتلائیم. معصوم از این مبراست. اگر انسان نرسید، ریاست برایش محقق نشد، خداوند برداشته است ازش که نکند در این ریاست، این که در مقامی که غلبه میکرد بر اعدائش، اینجا ظهور پیدا میکرد… چقدر روایت زیباست.
وَ التَّفَرُّدِ بِالْأَمْرِ وَ النَّهْيِ وَ كَيْفَ يَكُونُ التَّمْكِينُ فِي الدِّينِ
تمکین دین نداشت. منیتش گل میکرد
وَ انْتِشَارُ الْأَمْرِ فِي الْمُؤْمِنِينَ مَعَ إِثَارَةِ الْفِتَنِ وَ إِيقَاعِ الْحُرُوبِ كَلَّا فَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا
حالا که نفاق برطرف شد، اینها رسوا شدند، حالا وقتی این است که کشتی را بسازی. چقدر روایت زیباست.
قَالَ الصَّادِقُ ع وَ كَذَلِكَ الْقَائِمُ ع تَمْتَدُّ أَيَّامُ غَيْبَتِهِ لِيُصَرِّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ
باید صریح بشود. محض حق بشود.
وَ يَصْفُوَ الْإِيمَانُ مِنَ الْكَدَرِ
ایمان از کدر و هرچی شوب قاطی بودن دارد جدا بشود. پس این مسیر حرکت است. اگر کسی میخواهد در مسیر فرج باشد، یصفوا الایمان من الاکدر باید باشد. تعبیر روایت این است که مومن کسی است که اگر تمام زندگی اش را گذاشتند در طبق و جلو مردم، نشان دادند، باکی اش نباشد. چون چیزی مخفی نباشد. چون نفاق در وجودش نیست. همه چیزش صدق است. صدق بودن میشود این. انی میشود فرج برایش. اگر به جایی رسیدیم که لایه های درونی ما اگر قرار شد همه را بگذارند رو، بگذارند روی طبق، امروز بگو بگذارند در اینترنت. از لایه های درونی اش. نیتهایش را، سریره هایش راگذاشتیم، ببینید، باکی اش نباشد. این شخص صدق محض است. اگر میخواهیم به سمت فرج حرکت میکنیم، باید ظاهر و باطنمان به سمت صدق و یکتایی برود. این محض شدن باشد.دوگانگی در وجود مرتبه شرک است.
بِارْتِدَادِ كُلِّ مَنْ كَانَتْ طِينَتُهُ خَبِيثَةً مِنَ الشِّيعَةِ الَّذِينَ يُخْشَى عَلَيْهِمُ النِّفَاقُ إِذَا أَحَسُّوا بِالاسْتِخْلَافِ وَ التَّمْكِينِ وَ الْأَمْنِ الْمُنْتَشِرِ فِي عَهْدِ الْقَائِمِ ع
نفاق ها و زوائد باید جدا بشود. خیلی سخت است. یک فرد را ببیند. من را از این مرتبه بخواهند جدا بکنند، مردن و زنده شدن است. نه یک مرتبه. حالا اگر بخواهد اجتماع را از این جدا بکنند ببینید چی میشود. لذا ظهور یک حقیقت خیلی سنگین و عظیمی است. ما فکر میکنیم امام زمان میخواهد بیاید و … مرتبه ای از قیامت مخیواهد محقق بشود. خیلی سخت است.
اصل بحث این بود. آن روایات روایاتی بود که میخواست این بحث را روشنتر بکند.
قَالَ الْمُفَضَّلُ فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ النَّوَاصِبَ تَزْعُمُ أَنَّ هَذِهِ الْآيَةَ نَزَلَتْ فِي أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ وَ عَلِيٍّ قَالَ لَا يَهْدِ اللَّهُ قُلُوبَ النَّاصِبَةِ مَتَى كَانَ الدِّينُ الَّذِي ارْتَضَاهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مُتَمَكِّناً بِانْتِشَارِ الْأَمْنِ فِي الْأُمَّةِ وَ ذَهَابِ الْخَوْفِ مِنْ قُلُوبِهَا وَ ارْتِفَاعِ الشَّكِّ مِنْ صُدُورِهَا فِي عَهْدِ أَحَدٍ مِنْ هَؤُلَاءِ وَ فِي عَهْدِ عَلِيٍّ ع مَعَ ارْتِدَادِ الْمُسْلِمِينَ وَ الْفِتَنِ الَّتِي كَانَتْ تَثُورُ فِي أَيَّامِهِمْ وَ الْحُرُوبِ الَّتِي كَانَتْ تَنْشَبُ بَيْنَ الْكُفَّارِ وَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ تَلَا الصَّادِقُ ع حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا وَ أَمَّا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْخَضِرُ ع فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَا طَوَّلَ عُمُرَهُ لِنُبُوَّةٍ قَدَّرَهَا لَهُ وَ لَا لِكِتَابٍ يُنْزِلُهُ عَلَيْهِ وَ لَا لِشَرِيعَةٍ يَنْسَخُ بِهَا شَرِيعَةَ مَنْ كَانَ قَبْلَهَا مِنَ الْأَنْبِيَاءِ وَ لَا لِإِمَامَةٍ يُلْزِمُ عِبَادَهُ الِاقْتِدَاءَ بِهَا وَ لَا لِطَاعَةٍ يَفْرِضُهَا لَهُ بَلَى إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا كَانَ فِي سَابِقِ عِلْمِهِ أَنْ يُقَدِّرَ مِنْ عُمُرِ الْقَائِمِ ع فِي أَيَّامِ غَيْبَتِهِ مَا يُقَدِّرُ وَ عَلِمَ مَا يَكُونُ مِنْ إِنْكَارِ عِبَادِهِ بِمِقْدَارِ ذَلِكَ الْعُمُرِ فِي الطُّولِ طَوَّلَ عُمُرَ الْعَبْدِ الصَّالِحِ مِنْ غَيْرِ سَبَبٍ أَوْجَبَ ذَلِكَ إِلَّا لِعِلَّةِ الِاسْتِدْلَالِ بِهِ عَلَى عُمُرِ الْقَائِمِ ع وَ لِيَقْطَعَ بِذَلِكَ
بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج51، ص: 223
حُجَّةَ الْمُعَانِدِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ.
اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 32” دیدگاه میگذارید;