بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: علم در زمان ظهور(4)؛ در خواب دنیا بیدارکننده امام است که مومنین در کانال وجودی امام سیر میکنند و با شأن امام شدن حدود ذاتیشان شکسته شده و به توحید الوهی منتقل میشوند
بحث جلسه گذشته که یکی از بحث های اصلی مهدویت است که مرتبط با توحید هم هست، این بود که همانطور که در روایت شریف میفرماید الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا، ما یک مسئله عظیمی داریم در بحث مهدویت که همه عالم مثل خوابی که انسان میبیند تعبیر دارد. همانطور که خواب تعبیر دارد و باید از آن خواب عبور کنیم تا به آن حقیقتش برسیم، معبر کارش عبور دادن آن خواب است به حقیقت، همه عالم طبق این روایت شریف و روایات نظیر این که داریم که الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا. مردم با ظاهر عالم که مرتبط میشوند، ظاهر عالم خواب دیدن است. این خواب تعبیر میخواهد. یعنی وقتی انسان با ظاهر عالم که اعلموا انما الحیاة الدنیا لعب و لهو و تفاخر… این ظاهر دنیا تعبیر دارد. اگر کسی در این ظاهر متوقف شد و عبور نکرد، این در صورت خوابی که تعبیر نشده است باقی مانده است. لذا به معنا نرسیده است. حشر انسان در حقایق عالم، ضوابط عالم و روابط عالم همه اش تعبیر دارد. تازه این گونه است که انسان وقتی از این ظواهر به مرتبه مثالی میرود، آن هم تعبیر دارد، به مرتب هبالاتر هم که میرو، آن هم تعبیر دارد. هر مرتبه ای که انسان را موتی حاصل میشود و حیاتی بعدش، حقیقت موت و حیات تعبیر کردن آن خوابی است که انسان بوده است و بیدار شدن از آن. که هر انتباهی یک بیداری است. یک تعبیر است. هر موتی یک بیدار شدن از آن خواب است که انسان وقتی میمیرد، میفهمد که الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا. این موت انتباه ست. دوباره بیدار شدنش از آن خواب، مثل بعثی که انسان پیدا میکند، یک بیدار شدن بعد از بیدار شدن است. نفخ صور اول و ثانی داریم. اگر عالم اینگونه است که تعبیر دارد در رابطه انسان باهاش، ما که در سطح ظاهر میمانیم، یعنی عمرمان را در خواب گذراندیم. مثل کسی میماند که یک خواب طولانی دارد از ابتدای تولدش تا وقتی از دنیا میرود. لحظه قبض روح و مردن، میفهمد همه اینها خواب بوده است. آن وقت میفهمد که انما الحیات الدنیا لهو و لعب و تفاخر و … بیدار نشده بوده است. بیدار شدن یعنی عبور کردن. اشیاء ،ان من شیء الان عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم، هر مرتبه ای که تنزل پیدا کرده و صورت گرفته است، این مرتبه نازل شده خواب است نسبت به بیداری. لذا وقتی قدر معلوم را انسان ازش دور بشود، مثل پیامبر اکرم که به معراج میرفت… منتها معراج از همه مراتب حجب نوریه عبور کرد، ما از حجب ظلمانیه هم عبور نمیکنیم. بیدار شدن از حجب ظلمانیه یک بیدار شدن است. بیدار شدن از حجب نوریه یک بیدار شدن دیگر است. در زمان ظهور این حقیقت را آنجا بیان کردیم که اگر روایات میفرماید که وقتی حضرت دست میکشد بر رئوس، کملت بها عقولهم. یا احلامهم در بعضی تعبیرات. این احلام و عقول کامل میشوند. این کامل شدن یعنی عبور کردن از ظاهر و رسیدن به باطن. دیدن حقیقت. از خواب بیدار شدن. اگر تاب ه حال ارزشهای دنیایی برایش ازش بود، میفهمد که اینها مثل سنگ زیر پاست برای انسان و ارزشمند نیست. این حقیقت موتوا قبل ان تموتوا است. اگر در مراتب وجود عالم انسان رشد بکند، این تعبیر خواب است. بالا رفتن است. توقف نکرده است. با این نگاه اگر آدم به عالم نگاه بکند که دائما خوابی است که باید صدایش بکنند که برود بالاتر، بیدار کننده امام است. در عصر ظهور این بیداری به اطلاقه محقق میشود. حالا اگر بیداری محقق شد، اگر بیداری خواست محقق بشود، انسان بیدار میشود شان امام. در مراتب وجود امام بیداری محقق میشود.
در عصر ظهور حجب نوریه و حجب ظلمانیه برداشته میشود. منتها به تبع نگاه امام. در بقیه اعصار اینگونه نبوده است. آنجا بر اساس ولی خاتم زمان ظهورش، ظهور اسم الباطن است. حجب برداشته میشود، اگر چشم ها باز نشده باشد معنا ندارد حجب برداشته بشود. انا معاشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم، اگر مردم خواب باشند، بیان نبی در همین حد است. اما اگر بیدار شدند، به اندازه عقولی است که کملت عقولهم.
لذا هرچقدر عقل ها رشد میکند، گفتگوی اولیاء الهی و حجت الهی بالاتر میرود. هرچقدر این خرق حجب بکند، گفتگو بالا میرود. عبور اول سخت است. بعد با تجلی ولی، همه گیر میشود. گفتگوی با عقول در این مرتبه صورت میگیرد. در ایام دیگر برای شخص به عنوان شخص هست. انبیاء و اوصیاء داشته اند این حقیقت را. همه چیز تعبیر میخواهد. تا کجا؟ حدی دارد یا ندارد؟ هیچ جا حدی ندارد. چون عالم نازله است. وقتی عالم نازله است، این رشد در مراتب تنزل دارد صورت میگیرد. از کجا نازل شده است؟ از خزائن الهی. عندنا. همینطوری که عالم دارد انسان را سوق میدهد به عندنا ،آیا عندنا جایی میرسد که متوقف بشویم؟ نه. انسان دائما در حال بالا رفتن و عروج است.
-چرا میگوییم همه رشد کردند؟ نه. تک تک رشد کردند.
مردم در زمان ظهور شان امام میشوند. تکثر به معنای اینکه این میبیند و آن میبیند نیست. این رشد انسان را میرساند با شان امام شدن. وقتی این شد، این رشد به هم مرتبط میشود. نه جدا.
دو سه باب هست در بصائر که خلق ابدان ائمه و ارواح ائمه و خلق شیعه از ابدان ائمه و ابدان شیعیان از مرتبه ای دون آن خلق شده است. لذا یک وحدت پیدا میکنند. چنانچه بدن امام معصوم، تحت اشراف و شان روحش است، قلوب شیعیان میشود مثل ابدان حضرات معصومین در آن دوره. تحت اشراف امام است و تصرف امام مثل تصرف دربدن است. این تعبیر روایات است. میگوید خلقشان اینگونه است. خلق قلوب شیعیان از ابدان ائمه است. در زمان ظهور این ظهور پیدا میکند. تفاوت الان با آن وقت این است که چون این مرتبه آشکار میشودف همه میبینند. در آن زمان همه گیر میشود. توحید فراگیر میشود، این عالمگیر میشود. فردی که به این میرسد، دیگران را هم ببیند، این در آن فرج محقق میشود. الان باب فرج فردی است. آن زمان جمعی است. همه میبینند که با هم شان امامند. این یک نحو بالاتری از توحید است که آنجا محقق میشود. لذا این اختصاص دارد به آن مرتبه فرج عمومی که محقق میشود.
کسی که الان به فرج شخصی میرسد، شان امام را احساس میکند. آن موقع میبیند همه شان هستند. بعضی میگویند کان ترجیح بدهیم در غیبت بمانیم. یا در زمان عدم سیطره. در دولت ظلم. چه ثمراتی دارد. بعضی میگویند دعا نکنیم برای ظهور؟ میفرمایند دوست ندارید توحید همه گیر بشود؟ برای ما قابل تصور نیست. اصطکاک های همه عالم برداشته میشود. ابتهاجی که برای مومن پیدا میشود، این وعده ها که نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض… و العاقبه للمتقین، آرزو میکنند که کاش اموات برمیگشتند و میدیدند. اموات کسانی بودند که منتظر بودند. اموات کسانی بودند که فرج شخصی برایشان محقق شده بوده است. اما آرزوهایی داشتند. انبیاء در حالی که این ظهور برایشان بوده است، منتظر بوده است. آرزو میکردند در آن دوره باشند. در روایات هست.
ابتلائات سنگینی که قبل از ظهور محقق میشود، باعث میشود خرق حجاب رخ بدهد برای مومنین.
روایات بهشت را خواندیم که گاه گاهی اینها را میبرند در تجلیات خاص. تجلیات خاص همان بیدار شدن های دوباره است. منتها بیدار شدن آنجا بیدار شدن از حجب نوریه است. یک وقت بیدار شدن از حجب ظلمانیه است، در بهشت بیدار شدن از حجب نوریه امکان پذیر است به لحاظ همین تجلیات ویژه. این عمل جدید نیست برای اینها.این هم برمیگردد به اعمال سابقشان. آنجا مفصل توضیح دادیم. با این نگاه اگر توجه بکنیم، علمی که این همه روایت متعدد وارد شده که دو حرف از علم خدش را تا زمان ظهور نشان داده، این همه کمالات دو حرف علم بوده است. در آن دوره بیست و پنج حرف علم دیگر خودشان را نشان خواهند داد. این گفتنش ظاهرش ساده است. این همه ظهوری که در رابطه علم به کمالات و رشد ها در عموم اظهار شده و ایجاد شده است، همه اش دو حرف علم بوده است. در آن دوره بیست و پنج حرف علم آشکار میشود که ظهور نداشته است. درصد گیری نیست. چون بحث کمی نیست. تشبیه برای ماست این بیان. اما ببینید چقدر تفاوت علم میخواهد رخ بدهد. ما فکر میکنیم علم سعه علوم حصولیه است. چه حقیقتی در انتظار بشر است. این کارخانه عظیم چقدر باید کشش و صبر در وجودش محقق شده باشد. چقدر باید ضربه خورده باشد تا پهن شده باشد تا کشش این مرتبه را داشته باشد. در این چند هزار سال عمر بشر، اینقدر چکش خورده، اینقدر پهن شده است که ظرفیت این مقدار علم را دارد. ببینید چقدر باید ضربه بخورد که این سعه را پیدا بکند
در آن دوره ابتلائات در کسر زمان واقع میشد. اگر الان ابتلائات در ظرف زمان محقق میشود، آنجا در کسر از زمان محقق میشود. یعنی خیلی جزء. چون میخواهد سرعت پهن شدن وجود ایجاد بشود. لذا وقایع و ابتلائات خیلی شدید است. نه از ابتلا به یک آرامش و از آن آرامش به ابتلائی. چند سال میگذرد تا یک ابتلاء سنگین پیش بیاید. قبل از ظهور از هر ابتلائی به ابتلاء سنگین تر میرود. ظرف وجود مردم این کشش را دارد. لذا اینقدر ابتلا دنبالش هست. اگر آن ظرفیت و کمالات را میخواهند بدهند ،لازمه اش این ابتلائات است.
دارد که صبح از خانه مومن بیرون میرود، شب کافر شده است. یا شب مومن بوده است، صبح کافر بیدار میشود. به جایی میرسد که لحظه به لحظه میشود. هیچ لحظه ای انسان در امان و آرامش نیست.
صبح که حضرت ندا میدهند، تا شب یازده تا صدا بلند میشود. یعنی صبح تا شب یازده نهضت اصلاحی راه می افتد. چقدر ظرفیت میخواهد که انسان تحلیل بکند که کدام واقع است و عیب کدام چیست.
یک نکته دیگر این است که همه این بیدار شدن ها بواسطه وجود امام و از طریق کانال وجود او محقق میشود. این نکته مهمی است. این رشد و این بیدار شدن از کانال وجود امام فقط محقق میشود. لذا مردم وقتی در این رشد می افتند، کم کم… این کم کم برای دوران قیام حضرت است. دورانی است که هنوز استقرار محقق نشده سات، در دوران قیام حضرت مردم کم کم انس به توحید ولایی را میابند تا به توحید الوهی برسند. یعنی میابیند این انتقال و شانیت و بیدار شدن را. این اثرش چی میشود؟ اگر کسی حقیقتا خودش را شان امام دید و به این نکته رسید، از حدود خودش در می آید. آنجا دیگر تابع آن حقیقت امام است در حرکت. و حد او در آنجا شکسته میشود. این حرف سنگینی است. حد او در اینجا شکسته میشود. تعبیر مرحوم علامه در الولایه این است که گاهی انسان فعلش در فعل امام فانی میشود، گاهی صفتش در صفت امام فانی میشود، گاهی ذاتش در ذات امام فانی میشود. اگر ذات و صفت و فعل در ذات و صفت و فعل امام فانی شد، میشود شان. دیگر ذتی در قبال ذات امام ندارد. اگر ذاتی د رقبال ذات امام نداشت ،این حد وجودی اش شکسته شده است. به تبع رشدی که برای امام ایجاد میشود، و امام بدن او به تبع روح او حرکت میکند که تروحن و رشد محقق میشود. در این نگاه میدانید چقدر شیفتگی اش برای ظهور، و تلاشش برای امروز که چه بکنیم که به آن حالت نزدیک بشویم. هرچقدر فناء در فعل و اطاعت پذیری در فعل و صفت بیشتر بشود، امکان اینکه انسان زودتر به شان برسد و به آن حقیقت برسد بیشتر میشود.
در پاسخ: سلة من الاولین و قلیل من الآخرین، بحث این است که به نسبت آن فراگیری قلیل است. اما اگر کسی این حرف را زد، دیگر آنجا کثرت در موردشان مطرح نیست. گاهی قلیل من الآخرین ذم است. گاهی مدح است. اگر کسی ذم گرفت، باید معنایی برایش گرفت. اگر کسی قلیل من الآخرین را مدح گرتف، مثل خلق الانسان هلوعا، یا انه کان ظلوما جهولا. در روایت بیان میشود که اینها صفت مدح است. قلیل آنجا اگر برگشت به شانیت، معنایش متفاوت میشود. مدح میشود. اینها کثیر نیستند. به خصوص در زمان ظهور، به لحاظ یوم ندعو کل انسان بامامهم، کثرت ندارد.
منتها باید این را جوری معنا کرد که با ظاهر روایات سازگار باشد. نباید استحسان بشود. یوم ندعو کل انسان بامامهم. یک امام مطرح است. اگر در دوران قبل امامانی بودند و امت هایی، در آن دوره یهود و نصارا همه مسلمان میشوند و تحت یک امام قرار میگیرند. سابق بر این اینطور نبوده است. در طول تاریخ امام ها زیاد بودند. اما آنجا امام واحد میشوند و همه تحت این پرچم قرار میگیرند. با اهل تورات با تورات، با اهل انجیل با انجیل، یک واحد است که احتجاج میکند و همه را هدایت میکند.
اما این شان شدن امام که با او بالا میروند، خیلی بحث عظیمی است. قرب نوافل و فرائض، شکسته شدنش را خوب نشان میدهد.
آن بحث که اولئک الذین نظروا الی المخلوقین بنظری الیهم. با چشم خدا به عالم نگاه کردن خیلی نگاه را تغییر میدهد. غیر از توحید چیزی نمیبیند. و غیر از حقیقت واحد تولید ولایی…
ارادة الرب فی مقادیر الامور تهبط الیکم و تصدر من بیوتکم آن روز دیده میشود. میبیند هرچی به او میرسد و میخواهد بالا برود، میبیند که از بیت ولایت است. تهبط الیکم. به بیت شما وارد میشود. از بیت شما صادر میشود. این بیت الولایه است. وقتی بیت الولایه را میبیند، وامدار بودن و فانی بودن خودش و همه چیزش را در این راه دیدن برایش کاملا واضح میشود. امروز هم ارادة الرب اینگونه است. اما امروز در حجابیم از این. اوحدی ممکن است از این حجاب خارج بشوند.
اما آن روز همه گیر میشود. وقتی شهود این باشد در عالم، این شهود عادی بشود، که ارادة الرب فی مقادیر الامور تهبط الیکم و تصدر من بیوتکم، میدانید شوق به ولی چقدر میشود. آدم میبیند از آنجا دارد می آید و از آنجا صادر میشود و به آنجا وارد میشود. هرچقدر انسان این شهود برایش قوی تر بشود و شهود یقینی و حقیقی باشد، شوقش بیشتر میشود. شوق که بیشتر شد، شوق به امام سرعت را زیاد میکند. سرعت سیر دائر مدار شوق به امام است. هرچقدر محبت بیشتر بشود، سرعت سیر شدت پیدا میکند. به جایی میرسد که حرکت در زمان نیست.
به جایی میرسد که آنجا زمان کند حرکت میکند. بطیء حرکت میکند. بطیء حرکت کردن خیلی بحث را معنا دار میکند که هرچقدر سرعت جذبه امام و شوق ماموم که شانش است، زمان جا میماند. یعنی حرکت در عالم ماده دیگر محقق میشود. هرچقدر فراتر میرود، حرکت از عالم ماده فراتر میرود.
-کسانی که تازه به دنیا می آیند کمالشان چطور است؟
در آن دوره کمالات زا همان دوران کودکی شروع میشود. الان در دوره ما کثرت ها و غفلت ها بچه را مشغول میکند، بعد که میخواهد بلوغ پیدا بشود و جذب بشود به باطن عالم، سخت است. چنانچه میبینید در نظام حضرات معصومین و انبیاء، از ابتداء که متولد میشوند، چرا بعضی از علوم را دارند؟ چون این مزاج معتدل شده است. هرچقدر این اعتدال قوی تر بشود، سرعت اخذش سریعتر است. ینی از کودکی معصوم بودند. نه اینکه معصوم بشوند. شما این اوج را نگاه بکنید، این حضیض را هم نگاه بکنید که لایلد الا فاجرا کفارا. این حضیضش است. میرسد به جایی برسد که هرچی به دنیا بیایند دیگر امید به نجات نباشد. به دنیا بیاید فاجر کفار به دنیا بیاید. آن طرف را در نظر بگیرید که از ابتدای تولد معصوم است، اینور را هم در نظر بگیرید که از ابتدای تولد فاجر کفار است. بین اینها مراتبی از وجود است. به آن دوره که نزدیک میشود، جنبه ای که به سمت عصمت کشیده میشود غلبه میکند. نه جنبه ای که به سمت فاجر کفار و حد وسط است.
خیلی زیبا برای ما ترسیم کرده اند. اگر معصوم و نبی از ابتدای تولد عصمت دارند، در مقابلش فاجر کفار را هم در مقابلش داریم. بین اینها الی ما شاء الله جا هست. جاهایی که شدت کفر باشد، هی به سمت فاجر کفار سوق پیدا میکند. جایی که جهت ایمان درش رشد پیدا بکند و اجتماع توحیدی بشود، به سمت عصمت میرود. اگر شرک کاملا نفی شده باشد در جامعه، بچه در موطن توحید به دنیا می آید. وقتی آنجا میرسد، ابتلاء او مطابق خود اوست. آیا معصوم ابتلا دارد یا ندارد؟ ابتلای معصوم به همان نسبتی که در مدارج کمالی که بعد از او قرار داده میشود، اذا ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن، ابتلائات ابراهیم اشد ابتلاء است. چون ظرفیت میخواهند ایجاد بکنند. پس ابتلا برداشت شده نیست. همه اینها در قرآن ذکرش هست. خودش تصویر میکند مسئله را با هم دیدن. لایلدوا الا فاجرا کفارا،ة فقط این نیست که بحث قوم نوح را میکند. دارد بحث یک سنت حضیض را میکند که جامعه ای که اینطور کفر و شرک درش غلبه میکند، تولد ها به سمت محض شدن میرود.
به جایی میرسد که خداوند میفرماید لاتبتئس. دیگر از این به بعد کسی به تو ایمان نمی آورد.
هیچ کس دیگری جدید ایمان نمی اورد. مگر کسی که قبل از این ایمان آورده است.ی عنی هر کسی اینجا به دنیا بیاید فآنقدر این جو و نظام ژنتیکی تغییر کرده است، دیگر این اقتضاء قبول درش نیست. لذا این جامعه ای که هلاک میشود، جامعه ای است که اقتضاء قبول درش نیست. از اقتضاء قبول خارج شده است. چون خد استعدادی را ضایع نمیکند. حتی تعبیر این است که امام کسی را میکشد که دیگر از نسل او هم کسی سالم امکان به دنیا آمدن نداشته است. شمشیر امام بر سر کسی فرود می آید … همان جریان امیر المومنین و مالک. آنها مهدور الدم بودند. تو کشتی. من میدیدم اگر نسل این هم صالحی درش نیست میکشتم. این رد فرد است. گاهی به جمع میرسد که این اجتماع امکان صلاح درش نیست.
هر اجتماعی که هلاکت برشان عارض شد و تحت عذاب الهی قرار گرفتند، اجتماعی بود که امید نجات برایشان نبود. گاهی هلاک آمده، عده دیگری هم هلاک شدند، برای آنها جزا و تنبیهی بوده است. با اینکه جزء مومنین بودند، اما ساکت بودند. این عذاب عذاب هلاکی نیست. عقاب بوده است. هلاکت نیست. چون کسی که به عذاب هلاک میشود، شقی محض است. امااین ممکن است شقی محض نبوده است. نسبت به قوم شعیب میگویند 40 هزار نفر شقی بودند. 60 هزار نفر به خاطر سکوتشان از بین رفتند. عذاب به خاطر این 40هزارتا آمد، آن 60هزارتا را هم برد.
در پاسخ: روایاتش از جهت سندی جای کار دارد. اما دارد که انسان ها به قدری زندگی میکنند که از هر نفری هزار نسل یا هزار فرزند از او به دنیا می آید و همه اینها صالحند. نشان میدهد که دوره دوره طولانی است. این استعدادهاست که میخواهد به فعلیت برسد. ظرفیت های خفته ای است که در وجود انسان میخواهد ظاهر بشود. دارد که کنوزی که در زمان حضرت ظهور میکند، فکر نکنید اینها ذهب و فضه است. اینها اولاد صالحی هستند که … نمیخواهد نفی بکند بگوید او نیست. میخواهد ب.گوید گنج حقیقی اولاد صالح اند. گنجینه های الهی اینها هستند. همانطور که امام فرموده بودند سربازان من در گهواره ها هستند. اینها ذخایرند.
در آنور باید ببینیم. یک بحث رجعت داریم که اشقیاء برمیگردند و بقیه تقاضای شقاوتشان محقق میشود. تبیین نشده است که در رجعت… رجعت یک دوره طولانی است. به اتم شقاوت رسیدنشان با حضور نسل است یا بدون حضور نسل است، این ذکر نشده است. اما شقی محض ها برمیگرداند. محض هم که میگویند مرتبه است. نه مطلق. ممکن است لایلد الا فاجرا کفارا را هم شامل بشود. باید روایات بحث رجعت را گفت.
در پاسخ: یک وقت دستو رامام را میشنوم و اطاعت میکند. این فناء در فعل است. یک وقت در وجود من صفتی ایجاد شده است که این افعال ازش محقق میشود. یک وقت هست که دستور امام می آید محقق میشود. اینطورظ نیست که بشنوم و تفکر بکنم و اطاعت بکنم. مثل اینکه امام دستش را تکان میدهد چگونه است؟ فناء ذاتی مثل بدن امام میشود. اینجا چیزی جدای از او ندارد. مراتب دارد. این میشود شان امام.
اگر چیزی معلوم بشود کلام امام است، دیگر تامل نمیخواهد. باید تحقق پیدا بکند. اگر راست است، تنبلی یعنی چی؟ یعنی در آن ظرف تنبلی معنا نمیدهد. دستور خدا تا رسید تحقق است. این مرتبه ای از آن مسئله را میخواهد بیان بکند. غیرت هم دارد که مگر میشود دستور امام باشد و تنبلی. نه فقط در وجود خودش اینطور نیست ،تحمل ندارد که در بیرون هم اینطور باشد که بشنود و کوتاهی بکند. این هم یک مرتبه اش است. یک ظهورش است. اراده او تحقق است. اراده او به من نمیرسد بعد من اراده بکنم و بعد من تحقق بدهد. اینها حرف است برای ما. ما کاری که باید بکنیم فناء فعلی است. فناء فعلی یعنی هرچه شنیدیم با تمام وجودمان اطاعت بکنیم. این فناء فعلی محقق بشود، فناء صفتی وهبی است. یعنی به جایی میرسد انسان که خود به خود به فناء صفت میرسد. فناء ذاتی وهبی است. کسب در فناء فعل است. کار ما در ایجاد فناء فعلی است . هر چی که او خواسته است اطاعت کنیم. اما مرتبه فناء صفتی کسبی نیست. وهبی است. در یک مرتبه ای فناء صفتی محقق میشودو در یک مرتبه ای فناء ذاتی محقق میشود. میابد. علم به علم پیدا میکند. شان جدا نیست. همراه است.
اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 61” دیدگاه میگذارید;