بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:باب1-فصل 16: انتظار فرج به احیاء امر اهل بیت و اقامه دین و اقدام مصلحانه اجتماعی است لذا اجر آن هم باجهاد ومبارزه وشهادت بیان شده
در باب فضل انتظار فرج بودیم. محور این قسمت از بحث روایی مان عمدتا ج52 بحار بود. در روایاتی که تا به حال خواندیم بحث فرج شخصی را مشهودا از این روایات در کنار فرج عمومی استفاده کردیم.
روایت 16 ج52 ص126 بحار الانوار
16- سن، المحاسن ابْنُ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ الْكَلْبِيِّ عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ الْوَاسِطِيِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع أَصْلَحَكَ اللَّهُ وَ اللَّهِ لَقَدْ تَرَكْنَا أَسْوَاقَنَا انْتِظَاراً لِهَذَا الْأَمْرِ حَتَّى أَوْشَكَ الرَّجُلُ مِنَّا يَسْأَلُ فِي يَدَيْهِ فَقَالَ يَا عَبْدَ الْحَمِيدِ أَ تَرَى مَنْ حَبَسَ نَفْسَهُ عَلَى اللَّهِ لَا يَجْعَلُ اللَّهُ لَهُ مَخْرَجاً بَلَى وَ اللَّهِ لَيَجْعَلَنَّ اللَّهُ لَهُ مَخْرَجاً
تعبیر خیلی زیباست. خدمت امام باقر عرض میکند که ما همه کارمان را رها کردیم و بازارمان را رها کردیم، کسب و کارمان را رها کردیم انتظارا للفرج. اینکه میگوید ترک کردیم، یعنی رفتیم نشستیم و منتظریم، یا نه، مشغول به کاری شدیم؟ رفتیم و دعا کردیم؟ خسته میشود آدم. از تاییدی که حضرت میفرمایند و ذیل روایت اینگونه استفاده میشود که همه کار را رها کردند. در دوره سختی است. امام در خانه است. امام به امامی که کاملا در دسترس باشد دسترسی ندارند. یک نمایی از غیبت بوده است. مردم امکان دسترسی راحت نداشتند. از جواب امام تجویزش هم استفاده میشود. حضرت نفی نکرده اند. وجوب در نمی آید. اما جواب در می آید.
به خاطر این امر همه کارهایمان را تعطیل کردیم. جور دیگری داریم زندگی میکنیم.
بعضی از ماها نزدیک است که روزی اولی اش را نداشته باشد. تا این حد مشغول شدیم به این امر. تا این حد رها کردیم. نه فضائل کسبمان را رها کردیم. در اولیاتش احتیاج پیدا کرده است بعضی از ماها.
حضرت در جواب میفرمایند… حبس نفسه تعبیر خیلی ظریف است. کسی که خودش را وقف کند، اعتکاف کند، اعتکاف یعنی حبس. از همه چیز میبرد. لوازم اولیه مجاز زندگی هم برایش حد میخورد. به ضروریات اکتفا میشود. تعبیر اینجا، حبس نفسه یعنی اعتکف. شاید از اعتکف هم شدیدتر باشد.
کسی که خودش را وقف خدا بکند. د رمسیحیت یک عده ای فرییسین بودند. اینها بالاتر از راهبان بودند. وقف خدا بودند. اگر راهبه ها و راهب ها مرتبه ای از وقف در وجودشان بود. فریسین در انجیل برنابا خیلی زیبا بحث از فریسین را نقل میکند. گفتگوی اینها جالب است. خودشان را وقف خدا کرده بودند. لذتی را میبردند. رهبانیة التی ابتدعوا ها…
اینطور بودند. اینجا حبس نفس را حضرت مجاز میداند. آیا خدا برای او گشایش قرار نمیدهد. از همه شاید نزدیکتر که از ذیل روایت استفاده میشود، از همه نزدیکتر در حبس نفس کسی است که طلبه است. یک طالب علم، طلبه، که میخواهد د رمرتبه ای قرار بگیرد که کسب علم میکند تا ترویج کند، علم الهی حبس نفسه علی الله است. کسب علم میکند. علمی که خداوند منشا و مبداش است و امر به تحصیلش و تبلیغش و ارسال رسلش، همه از جانب اوست. کسی که در این مرتبه … مراتب است دیگر. مراتب دارد. شاید یکی از مراتب عالی اش امکان و اقتضایش برای طلبه هست. اقتضایش هست. استعدادش هست. به طوری که ترکنا اسواقنا انتظارا لهذا الامر. چون دنبال این بودیم که این امر توسعه پیدا بکند، از کسب و کار زدند. آمدند. خیلی از کسانی که آمدند طلبه شدند، امکان بالاتری درنظام عادی برایشان مهیا بوده است. نظائرشان در مراتبی از رفاه قرار گرفتند. لکن اینها به این معیشت راضی اند. تازه این را هم دنبالش نیتسند. خدا ایجاد میکند. طالب علم را خداوند متکفل روزی اش شده است. حبس نفسه علی الله، خداوند هم مخرج قرار میدهد. و من یتق الله یجعل له مخرجا.
روایت زیبایی هست که وقتی سه چیز بهشان داده میشود، سه مقابل دارد. من اعطی الدعا اعطی الاجابة، من اعطی التوکل اعطی الکفایه، کفایت خدا. یعنی خداوند متکفلشان میشود. کسی که حبس کرد نفسش را در راه خدا، همه امورش را در آن راه دارد صرف میکند، این مختص به طلبه نیست، اما یکی از مصادیقش اینجاست.
خدا قطعا … قسم میخورد حضرت، با لام تاکید و نون ثقیله نشان میدهد که این قطعی است. شک نکنید.
همه این بحث اول را، صدر را برای این ذیل داشتم عرض میکردیم:
رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً حَبَسَ نَفْسَهُ عَلَيْنَا
آنجا فرموده بود علی الله. اینجا میفرمایند علینا. دعاست یا بیان واقع است؟ هر دو میشود باشد. این یعنی خداوند مورد رحمت قرار داده است. عبدی که نفسش را بر ما وقف کرده است، یعنی توحید ولایی و حقیقت ولایت در راستای حبس نفس علی الله است. توحید ولایی در راستای توحید الوهی است. خداوند او را مورد رحمت قرار داده است یا قرار دهد. هر دو امکان پذیر است. شاید ظهور اولیه به اخبار باشد. خداوند مورد رحمت قرار داده است. چون رحمت خودش حبس نفس بر ولایت است. رحمت جزای این نیست. خودش نفس رحمت است. لذا رحم الله. خداوند او را مورد رحمت قرا رداده است. نه اینکه بعد از این قرار میدهد. به صورت دعایی هم اشکالی ندارد. مورد رحمت بالاتر قرار بدهد.
رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا
کسانی که منتظر بودند را دارند خصوصیاتشان را میفرمایند. کسانی که حبس نفسه علی الله و اسواق را رها کردند، امام باقر چی میفرمایند؟ حبس نفسه علینا، همچنین احیا امرنا. کارشان احیاء امر است. احیا امرنا غیر از این است که به ما مومن باشد. یک موقع میفرماید ما را قبول دارد. ایمانش به ما حفظ شده است. احیاء اقامه است. احیا زنده کردن و به پا داشتن است. احیا امرنا یعن یامر ما را زندضه میکند. نه فقط د روجود خودش. بلکه در یک نظام ارتباطی. یکی از مظاهر احیا امرنا نفس جمهوری اسلامی است. رحم الله امرا احیا امرنا. خداوند مورد رحمت قرار داده کسی که احیا امرنا. چه مبداش باشد که امام رحمة الله علیه باشد و چه حافظش باشد که مقام معظم رهبری است. چه مردم باشند و چه مسئولین. هر کسی که دارد خدمت میکند. در این نظام اسلامی که احیای امر الهی است و پیاده کردن قواعد دین است، هر کسی حبس نفسه، او را خداوند مورد رحمت قرار داده است. رحمت هم قرب است.ق رب الهی را پیدا کرده است. رحم الله یعنی ظرفیت رحمت در وجودش ایجاد شده و بهره مند شده از رحمت حق. مانعیت ها برداشته است. مانع برای اخذ رحمت در وجودش نیست. پس اگر در دوران انتظار، حبس نفس میخواهیم بکنیم، حبس نفس یعنی کاری به بقیه نداشته باشد؟ گوشه ای باشد؟ یا احیا امرنا؟ احیا امرنا.
معلوم میشود که در زمان امام باقر و امام صادق و حضرات معصومین دیگر علیهم السلام مردم منتظر منجی بوده اند. دراد روایات متعدد که اینها منتظر منجی بودند. حتی سوال میکردند که ما درک میکنیم یا نه. اینطور نبوده که اگر امام معصوم حاضر است، انتظار معنا نداشته باشد. یعنی بودن امام معصوم یک بحث است، این خیلی بحث دقیقی است، اعتقاد به فرج و انتظار یک بحث دیگری است که عمومیت داشته است. از دوران حضرات منتظر بودند. انتظار معنا میدهد. فقط در دوران غیبت امام نیست. در دوران عدم ولایت امام که حاکمیت پیدا نکرده، عدم حاکمیت امام یا اگر حاکم بوده، بسط ید نداشته. یعنی حتی امیر المومنین هم منتظر بوده. در دوران حکومت امیر المومنین هم منتظر بودند. روایات داریم. چون امیر المومنین هم با اینکه حاکم بود، بسط ید نداشت. محدودیت مردم، امکان بسط را گرفته بود از ایشان. خیلی جاها حضرت میفرمودند چه کند حاکمی که تابع ندارد. لارای لمن لایطاع. اینجا نشان میدهد که بسط ید ندارد. لذا انتظار در دوران حضور معصوم هم معنا میداده است. زمان امام باقر است. آمده خدمت حضرت عرض میکند که ما جزء منتظرانیم. به حضرت عرض میکردند که شما همان موعود هستید؟ حضرات نفی نمیکردند که ما هستیم، انتظار برای چی؟ تاییدشان میکردند.
قَالَ قُلْتُ فَإِنْ مِتُّ قَبْلَ أَنْ أُدْرِكَ الْقَائِمَ
عبد الحمید واسطی سوال میکند که اگر من قبل از ادراک حضرت از دنیا بروم چه میشود؟ انتظار ما بادهوا میشود؟ معلوم میشود که همین انتظاری میشود که ما میگوییم. آیا اثر ندارد این انتظار؟
حضرت تایید میکنند.
فَقَالَ الْقَائِلُ مِنْكُمْ
اگر کسی از شما که به این اعتقاد قائل باشد. نه به این قول. قول اعتقاد است.
إِنْ أَدْرَكْتُ الْقَائِمَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ نَصَرْتُهُ
اگر او را بیابم نصرت میکنم و یاری میکنم
كَالْمُقَارِعِ مَعَهُ بِسَيْفِهِ وَ الشَّهِيدُ مَعَهُ لَهُ شَهَادَتَانِ.
مثل کسی است که مقابل او با شمشیر در مقابل حضرت بجنگد و الشهید معه لها شهادتان. مانند کسی که پیش ایشان شهید بشود. یا مثل کسی که بجنگد. اگر کسی در راه ایشان شهید بشود، برای او دو شهادت حساب میشود. در انتظار هم الشهید معه صدق میکند. همانطور که المقارع له صدق میکند، الشهید له هم صدق میکند. اگر در این راه شهید شد، دو شهادت برای اوست. چون سخت تر از جایی است که امام معصوم آماده باشد، قائم باشد و این میبیند و در کنارش میجنگد. این نمیبیند. یقین مضاعف است. اجر و نتیجه اش مضاعف است.
چرا ذیل تمام روایاتی که در ارتباط با انتظار، شاید بیش از بیست روایت است در این مسئله در همین چند صفحه که وقتی میفرماید کسی منتظر اوست، منتظر او اگر با انتظار از دنیا برود، کالمقارع بسیفه، کالمتشحط فی دمه. مثل کسی که آغشته به خونش شده. یا کالمجهاهد بین یدی رسول الله. بمنزلة الضارب بسیفه فی سبیل الله. یعنی چی کسی که منتظر است اینطوری است. با این روایت که رحم الله من احیا امرنا. از طرفی میگویند کسی که میخواهد احیاء امر ما را بکند کالمقارع بسیفه است. کمن استشهد بین یدی رسول الله است. یعنی چی؟ نشان میدهد که این حقیقت قیام بهش و منتظر بودن با اقامه و سختی همراه است. اینطر نیست که در خانه درها را بسته باشد و به عبادت مشغول باشد. و الا تعبیرات به نحوی با او همراه بود. چرا تعبیرات همه اش با شهادت و جنگیدن و سیف و … همراه است؟ چون اقامه همراهش است، اقامه همراه بودن حتما شکنجه دارد، کشته شدن دارد، درد سر دارد. اخراج اموال دارد. تبعید دارد. سختی دارد. اما کسی که به تنهایی میخواهد درونش باشد کسی نمیفهمد. اگر امری درونی بود که این چیزهاد به دنبالش نبود. کسی در درونش تثبت داشته باشد بر انتظار. اما وقتی انتظار اینطوری بیان میشود، نه در یکی دو روایت، بیش از بیست روایت، چرا این تعبیرات می آید، آن هم به این بلندی، نشان میدهد که منتظر کارش احیاء و اقامه است. نه ساکت بودن فقط. کارش مصلح بودن است.متعدی است. دیگران را هم باید همراه بکند. لذا حرکت حرکت کاروانی است.
در این روایاتی که در مورد احیا امرنا آمده است روایات زیادی است.
ك، إكمال الدين الْمُظَفَّرُ الْعَلَوِيُّ عَنِ ابْنِ الْعَيَّاشِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ الْعَمْرَكِيِّ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ مِثْلَهُ وَ فِيهِ كَالْمُقَارِعِ بِسَيْفِهِ بَلْ كَالشَّهِيدِ مَعَهُ.
105- وَ عَنْهُ، عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ لِخَيْثَمَةَ وَ أَنَا أَسْمَعُ:
«يَا خَيْثَمَةُ، اقْرَأْ مَوَالِيَنَا السَّلَامَ،
در روایت دیگری دارد که خیثمه میگوید رفته بودم دیدن حضرت. روزی بود که میخواستم برگردم انا ارید الشخوص. داشتم برمیگشتم. حضرت وقتی رفتم برای خداحافظی آخر، حضرت فرمودند به دوستان ما سلام ما را برسان
وَ أَوْصِهِمْ بِتَقْوَى اللَّهِ الْعَظِيمِ، وَ أَنْ يَعُودَ غَنِيُّهُمْ عَلَى فَقِيرِهِمْ، وَ قَوِيُّهُمْ عَلَى ضَعِيفِهِمْ،
حضرت دارد راه را نشان میدهد برای انتظار. کسانی که درونند. کسانی که میخواهند احیا امرنا باشند. اینجا احیا امرنا را میخواهند بیان بکنند.
اغنیا عیادت بکنند. ارتباط داشته باشند. و ان یعود صحیحهم مریضهم. اگر بعضی سالمند، به دیدن مریض ها بروند. هر نوع ارتباط جمعی که ایجاد الفت میکند و جامعه را به هم مرتبط میکند و خلل و فرج جامعه را پر میکند دارند دستور میدهند. اینطور نیتس که اگر کسی پیر شد رها بشود. اگر کسی مریض شد بگوییم این را ولش کن. وقتمان را تلف نکنیم. فقیر را رها کنیم. نه. میگوید یک واحد است. اگر انسان خودشان را با دیگران یک واحد ببیند، ببیند اینجا چشم و دست و ابرویش هستند. در بعضی از این روایات که نشان میدهن کلمات برمیگردد به اینکه تصرفاتی از راویان شده است، لطیف تر نقل شده است. عرض میکنم.
وَ أَنْ يَشْهَدَ أَحْيَاؤُهُمْ جَنَائِزَ مَوْتَاهُمْ،
اگر یکی از دنیا رفت، در تشییع جنازه شان شرکت کنید. ایتلاف ایجاد میکند. هم برای آن کسی که از دنیا رفته است و هم برای کسانی که هستند. بازماندگان وقتی میبینند مومنین رفت آمد میکنند، میفهمند که چقدر نظام ایمان موثر است. چقدر نظام ایمان برای اینها کمال است. مشتاق تر میشوند. غیر از تسکینی که پیدا میکنند، این خودش یک تربیت دینی است که در سختی ها کسی را رها نکنید. تنها نگذراید. نگذارید احساس تنهایی بکند. نگذارید فشار مریضی بر او یا فشار مالی مریضی بر او بیاید. این روابط یک رابطه اتحادی، آن هم رابطه های متکرر، یعنی مریض میشود بروید و بیایید. نگویید درد سر دارد برای من یا او. از دنیا رفت نگویید رفت تمام شد. اینها ایجاد الفت بین مومنین میکند. از این بالاتر:
وَ أَنْ يَتَلَاقَوْا فِي بُيُوتِهِمْ
خیلی دستور العمل زیبایی است. یک دستور العمل کاربردی دقیق است. نمیگوید ان یتلاقوا. فقط دیدار نه، بگویید خانه های همدیگر بروند، اینطوری دیگر فقط یک نفر محور نمیشود. وقتی چرخشی است، این میرود خانه آن، آن میرود خانه این، هم همه اهمیت پیدا میکنند. وقتی کسی در خانه اش رفت و آمد میشود، پذیرایی میکند. احساس شخصیت میکند. مورد توجه واقع میشود. مجالس عمومی سرجایش. در مساجد شرکت کنید. اما فقط به این قانع نشوید. رفت و آمد های خانوادگی داشته باشید.
در پاسخ: این مربوط به موالینا است. مثل آیه ای که در المیزان داشیم که ادخلوا فی السلم کافة. بحث وحدت مومنین است. یا ایها الذین آمنوا بود. خیلی تعبیر زیبایی بود. کافة از کفّ می آید. کافة یعنی جمیعا. جمیعی که مانعیت ایجاد میکند نسبت به اغیار. با هم جمع بشوید. به طوری که دیگری قدرت نفوذ به شما پیدا نکند. کافه یعنی جمیعا ای که مانعیت نسبت به اغیار پیدا میکنند. هوای یکیدگر را داشته باشید. این جمع مانعیت ایجاد کند. و الا مراتب وحدت دارید دیگر. یک جا میفرمایند کسانی که شما را نکشتند و با شما مقاتله نکردند، شما را اخراج نکردند، ان تبروا هم و تقسطوا الیهم. نیکویی کردن هم یک مرتبه ارتباط است. یک مرتبه میفرماید تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم. کلمه توحید را قبول دارند. اینجا هم یک مرتبه اتحاد است. یک مرتبه در ارتباط با مسملمان هاست. و اعتصموا بحبل الله جمیعا. از تفرق بپرهیزید. این هم یک مرتبه است. هر کدام یک مرتبه اتحاد است. ادخلوا فی السلم، سلم مرتبه تسلیم محض است. جایی است که ایمان محض است. جایی است که اسلام محض است. ادخلوا فی السلم کافة مرتبه نهایی توهم و اتحاد است. اینجا هم همین را میفرماید.
خیلی از این کلمه ان یتلاقوا فی بیوتهم خیلی کار میرسد.ملاقات در خانه ها. چون روایاتی که میفرماید ملاقات داشته باشید زیاد داریم. به ملاقات هم برید هم زیاد داریم. اما ان یتلاقوا فی بیوتهم. قید لغو نیست. از باب این است که رفت و آمد خانوادگی داشتن استحکام ویژه ایجاد میکند. احیاء امر دایر مدار این میشود که کان هر خانه ای یک خانه تیمی میشود. به خصوص به در نظر گرفتن جایی که در اقلیت بودند در زمان امام باقر. تحت فشار بودند. این رفتو آمد ها باعث میشد استحکام بین مومنین ایجاد بشود. در نظام جایی که خفا نیست، اثرش این است که همه میبینند که مورد رجوع واقع شدند. وقتی کسی دعوت میکند و اجابت میشود، احساس شخصیت و تاثیر میکند. این در نظام ایمانی قابل توجه است. همه افراد باید خودشان را موثر ببینند و موثر ببینند. فکر نکنند باید تابع محض باشند و بقیه قدم بردارند. همه مسوولند. این قدم برداشتن را یادت میدهد. شجاعت میدهد. اعتماد به نفس میدهد. سعی کنیم این کار را داشته باشیم. دعوت که میکنند، تا جایی که ممکن است اجابت کنیم. باید برای این برنامه داشت. این جزء دستورات دین است. ایجادالفت و مودت و ولایت بین مومنین است. وقتی جمع میشوند خودش آثار دارد. درروایت بعد میفرماید.
فَإِنَّ لُقْيَاهُمْ حَيَاةٌ لِأَمْرِنَا».
وقتی به دیدار همدیگر میروند حیاة لامرنا. احیا امرنا را دارند بیان میکند. چند چیز را گفت؟ تشییع جنازه، مریض ها را دیدن، اغنیاء به فقرا سر زدن. همدیگر را دیدن ،خانه هم سر زدن. لقا در همه اینها صورت میگیرد، آخری به خصوص بود.
ثُمَّ رَفَعَ يَدَهُ فَقَالَ: «رَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَحْيَا أَمْرَنَا»
تکرار همین کلام. یک کد کرده اند این را. این عبارت متعدد آمده است.
يَا خَيْثَمَةُ أَبْلِغْ مَوَالِيَنَا أَنَّا لَا نُغْنِي عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِلَّا بِعَمَلٍ
وَ أَنَّهُمْ لَنْ يَنَالُوا وَلَايَتَنَا إِلَّا بِالْوَرَعِ وَ أَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَنْ وَصَفَ عَدْلًا ثُمَّ خَالَفَهُ إِلَى غَيْرِه
این خطابش به ماست. وصف عدلا. حرف خوب میزنیم. اما در عمل خالفه الی غیر آن عدل. حرف میزنیم. خوب هم حرف میزنیم. اما در عمل کردن درست عمل نمیکنیم.
روایتی که خواندیم در بحار ج68 ص187 بود.
48- بشا، بشارة المصطفى الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ بَابَوَيْهِ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَمِّهِ أَبِي جَعْفَرِ بْنِ بَابَوَيْهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ خَيْثَمَةَ الْجُعْفِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع وَ أَنَا أُرِيدُ الشُّخُوصَ فَقَالَ أَبْلِغْ مَوَالِيَنَا السَّلَامَ وَ أَوْصِهِمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أَنْ يَعُودَ غَنِيُّهُمْ فَقِيرَهُمْ وَ قَوِيُّهُمْ ضَعِيفَهُمْ وَ أَنْ يَعُودَ صَحِيحُهُمْ مَرِيضَهُمْ وَ أَنْ يَشْهَدَ حَيُّهُمْ جِنَازَةَ مَيِّتِهِمْ وَ أَنْ يَتَلَاقَوْا فِي بُيُوتِهِمْ وَ أَنَّ لِقَاءَ بَعْضِهِمْ بَعْضاً حَيَاةٌ لِأَمْرِنَا رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا يَا خَيْثَمَةُ إِنَّا لَا نُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِلَّا بِالْعَمَلِ إِنَّ وَلَايَتَنَا لَا تُنَالُ إِلَّا بِالْوَرَعِ وَ إِنَّ أَشَدَّ النَّاسِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَنْ وَصَفَ عَدْلًا ثُمَّ خَالَفَهُ إِلَى غَيْرِه
در پاسخ: احیاء امر استحکام روابط بین ممومنین است. انتظار حقیقتش استحکام روابط بین مومنین است. صبار که آمده است، میگوید صبار یعنی منتظر. من حبس نفسه علی الله. انسان وقتی میخواهد روابط برقرار کند مگر به همین راحتی است؟ کالمتشحط فی دمه.یعنی وواقعا تحمل همدیگر. انانیت ها فرو بریزد. همدیگر را تحمل بکنند. روابط برقرار بشود. حرف و حدیث ها پیش نیاید. صبوری پیشه بکنند. بتوانند تحمل بکنند، این کالمتشحط فی دمه. این خونش یعنی انانیتش. خیلی باید خودش را سرکوب کند. خیلی باید حبس نفس کند. خیلی باید شرح صدر پیدا بکند. فکر نکنید تحمل دیگران کا رساده ای است. آنقدر شیطان در این مسئله که عظیم است دخالت میکند که خیلی شدائد دارد. سختی ها دارد. لذا صباریت میخواهد. نه صبر. لذا انتظار که احیاء امر است، احیاء امر را میگوید روشش چیست؟ اینکه ارتباطاتتان را زیاد کنید.
در یک روایت دیگری هست در بحار ج1 ص200
8- ما، الأمالي للشيخ الطوسي الْمُفِيدُ عَنِ ابْنِ قُولَوَيْهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ مُعَتِّبٍ مَوْلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع
خوشبحالشان. خادم حضرت بودند.
قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ لِدَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ
حضرت خطاب به داوود داشتند میفرمودند، معتب میگوید من شنیدم. اینها مسافر بودند. می آمدند خدمت حضرات. چون عمده شیعیان در کوفه و عراق بودند. می آمدند و برمیگشتند
يَا دَاوُدُ أَبْلِغْ مَوَالِيَّ عَنِّي السَّلَامَ
الان کسانی که خدمت حضرت برسند، حضرت قطعا به شیعیانشان سلام میرساند. آقا به ورزشکاران میفرمودند وقتی شما مسابقات جهانی دارید من خیلی دعایتان میکنیم. قطعا ما ها هم وقتی در مسائل مختلف گرفتار میشویم، هم وارد میشویم، قطعا حضرت ناظر به همه ماست. حتما دعای حضرت شامل حال ما میشود و دعا میکند که در آن کار تسدید و توفیق پیدا بکنیم. با این نگاه کان انسان اثر دعا را میبیند. اثر در وجودش بیشتر میشود.
وَ أَنِّي أَقُولُ رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اجْتَمَعَ مَعَ آخَرَ فَتَذَاكَرَ أَمْرَنَا
اگر دعا باشد، دعا میکنم، اخباری باشد هم راه دارد، اینها دور هم قرار میگیرند. با دیگران ارتباط برقرار میکنند. تذاکر امرنا، نه فقط حدیث میخوانند. این فقط تذاکر امر نیست. بحث ارتباط بر دایره ولایت خودش میشود تذاکر امرنا. این خودش حقیقت ولایت است. اگر این ضمیمه شد به اینکه معرفتی هم ایجاد شد، البته خیلی عالیتر است. نفس جمع شدن مفید است. مطلوب و ممدوح است. روایت دارد اگر کسی رفت دیدن کس دیگری چون فقط اهل ایمان است، چه آثاری دارد. هیچ کار دیگری هم نکردند. سلام کردند. خداوند میفرماید تو به خاطر امر من رفتی این کرا را کردی، چون به خاطر امر من رفتی فجزای تو فقط بر من است و کس دیگری جزای تو را نمیتواند بدهد.
چون به خاطر امر من رفتی. این کف کارش است. اما کف کار اینقدر عظیم است.
فَإِنَّ ثَالِثَهُمَا مَلَكٌ يَسْتَغْفِرُ لَهُمَا
یعنی چی؟ یعنی اینقدر این رابطه عظیم شده است که دررتبه ملک قرار گرفتند که سومی اینهاست. یعنی مصاحبت اینها با این نگاه تذاکر امر در رتبه ملکیت است که سومی اینها ملک است. ملک سومی دوتا نیست که بشوند سه تا. این سومی… کسانی که میگویند ان الله ثالث ثلاثة، شرک بالله دارند. خداوند سومی سه تا نیست که. چهارمی سه تاست. چهارمی پنج تاست.
اینجا میفرمایند ثالثهما. سومی این دوتا. با هر دو اینها هست. این دو در این موطن قرار گرفته اند. اتحاد وجود است. نه اینکه یکی دیگر می آید کنارش.
وَ مَا اجْتَمَعَ اثْنَانِ عَلَى ذِكْرِنَا إِلَّا بَاهَى اللَّهُ تَعَالَى بِهِمَا الْمَلَائِكَةَ
خداوند به اینها بر ملائکه مباهات میکند. یعنی رتبه شان از ملک میرود بالاتر. مباهات کردن باید حقیقی باشد. اعتباری که نیست. مباهات در نظام الهی حقیقی است. بحث تعارفات و اعتبارات نیست.
فَإِذَا اجْتَمَعْتُمْ فَاشْتَغِلُوا بِالذِّكْرِ
اگر جمع شدید، نه اینکه تسبیح بردارید. بالذکر، یعنی بحث رابطه با ما را مطرح کنید. چکار کنیم که احیاء امر ما بشود. تشکیلات درست بکنید. روابطتان را تصحیح کنید. صندوق قرض الحسنه درست کردید که به همدیگر کمک بکنید. نشستید با هم گفتید که فلانی مریض است، فردا برویم خانه اش. این ذکر عملی است. دور هم نشستید احساس کردید که کسی نیاز به تذکر دارد. این تذکر است. تذاکر امرنا. نه اینکه بنشینیم و یک نفر صحبت بکند. این یک مرتبه است. تذاکر امر یعنی روابط تصحیح بشود. اگر اینطوری نگاه کردیم به روایات، آن موقع همه اش دستور العمل کار است. همه اش احیاء امر است. نه گفتار فقط. این گفتار تا جایی درست است و اثر دارد که به کردار و عمل کشیده بشود.
فإِنَّ فِي اجْتِمَاعِكُمْ وَ مُذَاكَرَتِكُمْ إِحْيَاءَنَا
این احیاء ماست. وقتی با هم مینشینید و گفتگو میکنید و جمع میشوید کنار هم، اینجا احیاء ماست. چقدر زیباست اینها. همچنین لطافت هایی در دینمان داریم و اینقدر بی اعتنا هستیم. عبادت است. کمال است. قرب است. مطابق طبیعت و نظام وجودی انسان هم هست که برود به سمتش.چون وقتی همدیگر را میبینند محبت ها به جوش می آید. وقتی آدم دور است، هی نظام محبتی ضعیف تر میشود، لذا دارد که وقتی رحم به هم میرسند، این محبت ها به جوش می آید، لذا رحمت الهی هم نازل میشود. اینجا هم همینطور است. وقتی همدیگر را میبینند، احیائنا.
وَ خَيْرُ النَّاسِ مِنْ بَعْدِنَا مَنْ ذَاكَرَ بِأَمْرِنَا وَ دَعَا إِلَى ذِكْرِنَا.
کسی که تذکر میکدهم امر نا را و مردم را هم به ذکر ما میخواند.
که الان وظیفه ما سنگین ترین رابطه است. مردم را از حیثیت های فردی به حیثیت های اجتماعی و ولایی بکشانیم. ارتباطات ولایی. جلسات متعدد با هم برای رفع گرفتاری ها. ارتباطات بالاتر. فهم بالاتر. وظایف دینی. محکم تر بشود ارتباطات.
در پاسخ: این یک حقیقت واحده است. هر مرتبه ای که امکان پذیر است. حکومت… بر ارتباط است. اعتقاد و حکومت یک حقیقت واحده هستند. اینطور ننیست که امر ما را حرفش را بزنید. احیاء است. احیاء اقامه است. یعنی آماده شدن برای ظهور و حاکمیت دین. آماده کردن زمنیه برای ظهور. مردم را سوق دادن به مرتبه ای از اقامه. ممکن است در یک اجتماع 5 نفری محقق بشود. ممکن است در یک فامیل 100 نفری محقق بشود. ممکن است در یک اداره 20 نفره محقق بشود. هر هسته ای باید اینطور باشد. احیاء امر اقامه است. باب افعال است.
15- ب، قرب الإسناد ابْنُ سَعْدٍ عَنِ الْأَزْدِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ لِفُضَيْلٍ تَجْلِسُونَ وَ تُحَدِّثُونَ
با همدیگر نشست و برخاست و گفتگو دارید؟ حضرت از همین جا شروع میکنند. با هم گفتگو میکنید یا نه.
قَالَ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ إِنَّ تِلْكَ الْمَجَالِسَ أُحِبُّهَا
من این مجالس را خیلی دوست دارم. این مجالس که با هم مهربان هستید، این تحدثون نه یعنی حدیث میخوانید. گفتگوی مومنین یا گفتار حدیث است یا پیاده کرده است. تحدثون یعنی گفتگو کردن. همه اش دنبال این هستند که این منتظر انتظارش واقعی تر بشود.
فَأَحْيُوا أَمْرَنَا
یعنی مجالس شما مبدا عمل باشد. احیاء امر باشد. اثر گذار باشد. اقامه دین باشد.
يَا فُضَيْلُ فَرَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَحْيَا أَمْرَنَا يَا فُضَيْلُ مَنْ ذَكَرَنَا أَوْ ذُكِرْنَا عِنْدَهُ فَخَرَجَ مِنْ عَيْنِهِ مِثْلُ جَنَاحِ الذُّبَابِ
اگر از چشم او به اندازه بال مگسی اشک جاری بشود که چرا احکام جاری نشده، یا چرا این مصیبات بر حضرات وارد شده است.
غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ كَانَتْ أَكْثَرَ مِنْ زَبَدِ الْبَحْرِ[1].
اگر از کف دریا ها که اینطور موج ایجاد میشود و کف ایجاد میکند بیشتر باشد، خداوند با آن قطره اشک میبخشد.
در پاسخ: روزه مصداق تام این جلسات است.
خود غصه خوردن و اشک ریختن خیلی است. اشکش در بیاید که چرا انجام نمیشود احکام دین.
از قول پسر آقا نقل کرده بود کسی که گفت من خودم شنیدم که نقل کرد پسر آقا که مادرمان مریض شده بود شب. آمدیم خانه و مادر را بردیم بیمارستان و برگرداندیم، تا صبح طول کشیده بود. پدر ما آنچنان مشغول عبادت بود اصلا متوجه نشده بود. صبح ما را دید گفتند چرا شما اینجایید. گفتیم دیشب اینطوری بود. این همه سر و صدا و برو و بیا، اصلا متوجه نشده بودند. آنچنان شدت مسائل سنگین و سخت است و رابطه با خدا عظیم است، واقعا متوجه نمیشوند. نه اینکه تکلیفشان را انجام ندهند. اگر به ایشان هم میرسید تکلیفشان را انجام میدادند. اما اینقدر تضرع و لابه میخواهد تا خیلی
مسائل حل بشود. اشک ها میخواهد تا خیلی مسائل حل بشود. میبیند دین خدا از دست چه کسانی دارد لطمه میخورد غصه دارد. لکن غصه را پیش کی میبرد؟ اشکوا الی الله. با خدا راز و نیاز میکند. از او صبر میخواهد. این چقدر ارزش دارد؟ این اشک برای این است که چرا احکام پیاده نشده است. امام حسین هم برای همین شهید شد. کسی که غصه میخورد دارد گریه میکند برای امام حسین واقعا. همان کاری که امام حسین برایش شهید شد این دارد برایش غصه میخورد.
ان شاء الله با این نگاه به روایات، تکلیف بر دوشمان بیشتر بشود. احیاء امر تکلیف معین میکند بیشتر از قبل. دهه فجر هم هست. یکی از مصادیق بزرگ احیاء حفظ نظام و تسدید نظام و تحکیم نظام است. هر کسی اگر بی تفاوت برخورد بکند، به مجلس عظیمی که بر امر ولایت شکل گرفته است به عنوان نظام اسلامی، به این عظمت بی سابقه بوده احیاء امر در طول تاریخ. بی سابقه است. دور امیر المومنین اینطور نبود. عده کمی رابطه ایمانی بود. بقیه رابطه خلیفه بود. کسی در تزلزل این قدم بردارد یا در تثبیت کوتاهی بکند، تمام این روایات باید جواب داده بشود نسبت به او.
در پاسخ: اجتماعی شدن در ارحام و پدر و مادر راحت تر است. از اینجا که شروع بشود، که مطابق میلشان هم هست، بعدا میتواند توسعه پیدا بکند.
میپرسند چی انفاق کنیم؟ میفرماید آن معلوم است. زیادی. به کی انفاق کنید مهم است. فللوالدین و الاقربین. و ابن السبیل. نشان میدهد در عمل کردن از نزدیکترین ها آدم باید آغاز بکند. حتی در دعوت کردن. انذر عشیرتک الاقربین. هر رسولی از قومش بود. یک نبی فقط از قومش نبوده است.
ان الرحم شجنة من الرحمن. حقیقت رحمانیت بخواهد تجلی بکند میشود رحم. این شاخه رحمت الهیه است.
-نمیشود یک مسجد خانوادگی داشته باشیم؟
اگر منافی آن نباشد اشکال ندارد. ارتباطات بین مومنین هم مهم است. میخواهند از خانواده سوق بدهند به سمت آن. ارتباطات قوی تر بشود. هرچقدر سعه بیشتر میشود ارتباطات اجتماعی بیشتر میشود.
در این مورد یک بازخورد بنویسید