بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:باب1-فصل 16 : حدیث2 و 5 و 6 – شریک بودن منتظران حقیقتاً در جهاد همراه با معصومین -علیهم السلام- به جهت معرفتشان بر میثاق غلیظ ولایت
دو بحث گذشت. یکی از آنها این بود که اولا حقیقت فرج برای همه در همه زمان ها امکان پذیر است و اینگونه نیست که مختص به زمان خاص باشد که می اید. هرچند فرج عمومی برای همه و به عنوان نهایت عالم دنیا باید محقق بشود، اما دیگرانی که در آن دوره نیستند و در دوران غیبت هستند ،از فرج شخصی محروم نیستند. اصل این بحث گذشت.
بحث دیگر این بود که انتظار فرج خودش فرج است. یک مرتبه از فرج محقق شده است. شاید بیش از 10-15 روایت در مسئله بود. بعضی اش هم بیان شد. اینها همه مربوط به این است که خود انتظار فرج از فرج است. یا بهترین اعمال امت من انتظار فرج است. یا انتظار فرج با صبر کار ساز است. یا احب الاعمال الی الله انتظار فرج است. یا انتظروا الفرج و لاتیئسوا من روح الله. انتظار الفرج من اعظم الفرج. افضل اعمال امتی انتظار الفرج من الله عز وجل. یا فانتظروا انی معکم من المنتظرین. افضل اعمال المومن انتظار فرج الله؟؟؟
این بحث حای کار دارد که خود حقیقت انتظار فرج هم، مثلا در این روایت سوال شد من شیء من الفرج. و لست تعلم ان انتظار الفرج من الفرج. تعبیر خیلی زیباست. قلت لا ادری الا ان تعلمنی. فقال نعم، انتظار الفرج من الفرج. کتب الی ابا الحسن. اذا غاب صاحبکم من دار الظالمین، فتوقعوا الفرج. این بحثی بود که گذشت که انتظار فرج خودش فرج است. انتظار فرج یعنی ذکر یاد و همنشینی با حضرت و بیان….
گذشت که این به یاد بودن عبور از بدن و رسیدن به روح است. حضور حضرت مثل حضور روح نسبت به بدن است. حضور ایشان نسبت به افراد که میشوند ابدان نسبت به حضرت، با این نگاه میشود انتظار فرج از فرج که اعظم الفرج. این بحث بسیار مهمی بود که گذشت. در بحث بعدی، روایاتی است که تعبیر ایشان این است که اگر کسی در حالت معرفت به امام از دنیا برود و منتظر باشد فاین ماننند کسی است که به همراه حضرت در خیمه حضرت، در پیش روی حضرت، در کنار حضرت، در کنار رسول خدا جنگیده و به شهادت رسیده است. یا در مقابل او مقاتله کرده است و دشمنان را از بین برده در حال یکه این شخص ممکن است سالها و سالها قبل از ظهور حضرت باشد. این چگونه ممکن است. یک ادعاست یا واقعیت است. این بنابر بحث فرج شخصی و آن رابطه، که ارتباط در نظام روح است و نظام روح زمان ندارد. رابطه نظام روحی دائر مدار زمان نیست. مکان و زمان در نوردید شده است.ببینیم چطور این مطلب ازش در می آید. روایات میخواهد این دلالت را ایجد کند که همان بحثی که در فرج شخصی مطرح شد که همانطور که رابطه در لحظه احتضار محقق میشود، دیگر در زمان و مکان نیست. در نظام عالم مثال است که زمان و مکان مطرح نیست. لذا ببینید چطور با همین زبان ساده این مطلب را به ما میفهمانند که معرفت در این رابطه است. در دائره معرفت زمان و مکان نیست. تقدم وتاخر برداشته میشود. میشود همراه رسول خدا بود با این نگاه. همراه امیر مومنان بود و میشود همراه اماام زمان بود. وقتی رباطه محقق شد، قبل و بعد برداشته میشود.
2- و عنه (عن مفضل بن عمر)أيضا قال: سمعت الصّادق جعفر بن محمّد عليهما السّلام يقول: «من مات منتظرا لهذا الأمر،
این امر یعنی امر فرج و امر ما که امر ولایت است. کسی که بمیرد در حالی که منتظر باشد نسبت به این امر، منتظرا یعن یحقیقت انتظار. جلسه بعد ان شاء الله بیان میشود که منتظر کیست در روایات. فعلا بحث در این است که من مات منتظرا لهذا الامر….
كمن كان مع القائم فى فسطاطه،
در خدمت حضرت با حضرت هست. انتظار انسان را ملحق میکند، همراه میکند با حضرت در چادرش. از خیمه حضرت نزدیکتر جایی نداریم که. در چادر آن خواص جمع میشوند. در چادر خود حضرت، خیمه حضرت، یا خیمه گاه حضرت، خواص جمع میشوند. کسی که بمیرد منتظرا، یعنی قبل از دوران ظهور عمومی از دنیابرود، اما حالتش حالت انتظار بود، عرض میکنیم جلسه بعد ان شاء الله، کسی که اینطوری از دنیا برود ، کمن… در بعضی روایات کـ ندارد. روایت از حمران بن اعین است. اعرف امامک. حدیث ادامه دارد.در آخر میفرماید کان فی فسطاط القائم. کمن یعنی به منزله اوست. به منزله در روایت داریم. یعنی یک نازل آن مرتبه است. آن هم حمران. روایت معتبر تر هم هست.
چون منتظر حضرت است، آدم برایش خیلی سخت نیست.
لا بل كان بمنزلة الضّارب بين يدى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله بالسّيف.»[140]
کان با دشمنان پیامبر جنگیده است. این مثل آن میماند، یعنی هم ملحق میشود به آینده و هم ملحق میشود به گذشته زمانی. یعنی زمان گذشته و آینده در برابر کسی که منتظر است خرق میشود و در نوریدیده میشود. اینطور نیست که زمان حاجبش باشد. وجود انسان چون مرتبه روح و بدن دارد، زمان و مکان مربوط به مرتبه بدن است. ما چون عادت کرده ایم، زمان و مکان را شرط حقیقتمان میگیریم. همه ادراکاتمان را فکر میکنیم در زمان و مکان محقق میشدو. اما این روایت دارد ما را توسعه میدهد به زمان و مکان.نه زمان آینده حاجب است و نه زمان گذشته از دست انسان خارج شده. روح انسانی در مرتبه فرا زمان است. زمان نسبت به بدن است. خرق زمان و مکان با این روایات زیبا…. متعلق خرق را هم نشان میدهد که چگونه خرق زمان ایجاد میشود؟ نه رابطه با بدن. رابطه بدنی زمانی است. رابطه با حقیقت حضرت محقق میشود. من عرف هذا الامر. من تعرف هذا الامر. کسی که بشناسد این امر را. شناخته شدن این امر، حقیقت آن امر زمانی نیست. حقیقت آن امر مرتبه وجودی آنهاست. حقیقت وجودی آنهاست. کسی که او را بشناسد. کسی که او را شناخت هم زمانی نیست. نه اینکه بدنش را ببیند. لا رسول خداو امام صادق و امیر مومنان اظهار شوق میکردند که برادرانشان را ببینند. این برای کسانی است که عبور میکنند از زمان و مکان. در زمان آن حضرات هم امکان پذیر بوده، اما در دوران انتظار، عمومیت پیدا میکند. عیار نظام ولایت میشود در دوران غیبت. بدنی در کار نیست.
از اراده خودش غالب تهیکرده است. من مات منتظرا لهذا الامر. کسی که به مرگ اختیاری هم موت برایش محقق بشود، از عالم دنیا هم خارج شده یا نه؟ کسی که میتواند اختیارا هم موت برش عارض بشود و انخلاع از بدن، یعنی آن علقه ها تا مرتبه امکان پذیر قطع شده باشد، میتواند همین الان کنار رسول خدا باشد با اینکه 1400 سال گذشته. همین الان کنار حضرت حجت باشد. در کنار رسول گرامی قبل و حضرات معصومین قبل باشد.
در ریک روایت شریفی از امیر مومنان میفرماید که عن الحکم بن اعینه قال، وقتی امیر مومنین خوارج را کشت. فقال یا امیر المومین طوبی
طوبی که شجره طیبه ولایت است برای ما. اذ شهدنا معک. ما همراه شما بودیم. شهدنا معک هذا الموقف. این توفیق را پیدا کردیم که اینها خروج بر حقیقت امام و ولی پیدا کرده بودند شریک باشیم و قتلنا معک هولاء الخوارج. ما هم شریک شدیم در کشتن آنها. با امامت شما خدا به ما توفیق داد. طوبی لنا.
و الذی فلق الحبة و بری النسمة… لقد شهدنا فی هذا الموقف.
با ما شریکند کسانی که پدران و اجدادشان هم خلق نشده اند. خیلی نسل مانده است که اینها بیایند. لقد شهدنا فی هذا الموقف، در همین قتل خوارج که جزء سخت ترین شرایط بود، که امیر مومنان فرمودند انا فقعت الفتنة. خیلی کار سختی است جنگیدن با خوارجی که پینه بسته بوده پیشانی شان. قرآن میخوادند. او هم میگوید طوبی لنا که شک نکردیم. اینجا حضرت میفرمایند که کار خوبی کردید. اما فقط منحصر به شما نیست.
فقال الرجل فکیف شرکنا قوماد لایخلقون. نظام عمل مربوط به نظام روح است درست است که عمل یک امر فیزیکی است. من آجری را روی آجر میگذارم. شمشیری را برگردن طاغی میزنم. اما این عمل فیزیکی عملی است در زمان. اما حقیقت عمل تنها این نیست. بلکه همانطور که در روایت شریف دارد که ان النیة افضل من العمل، الا ان النیة هو العمل. ممکن است این عمل فیزیکی از چند نفر صادر بشود. در روز حساب اعمال برنمیگردد فقط به کسی که از جهت فیزیکی فاعلش بوده. بلکه برمیگردد به کسی که از جهت جان و وجود تناسب داشته است.
این بیان دارد که یعنی چی. یعنی آیا این عمل بدون مناسبت ممیرود یا نه، نقشی داشت این شخص در تحققش. روایت حکم ملکوتی که علامه می آورند در المیزان. در بحث جزای اعمال ام است بی نظیر است. اینجا هم اینها همه تناسب دارد با او. کیف شهدنا قوما لا یخلقون.
در این کاری که ما کردیم مشارکند. شریکند. یسلمون لنا. تسلیم برای ما هستند. تسلیم ما که شدند. یعنی اگر این زمان هم بودند، چون اینها تسلیم شدند. در شرایط سخت تر تسلیم ما شدند. اینها در شرایط سخت تر تسلیم ما شدند، اگر در شرایط سهل تر بودند، تسلیم م بودند. کسانی که در دوره حضرت بودند، میگفتند کاشکی در آن دوره بودیم، روایت هست که حضرت میفرمایند شما صبر آنها را ندارید. اجر آنها مربوط به شما نیست. اما اجر شما مربوط به آنها هست. چون در شرایط سخت تر تسلیم شدند. کسی که در شرایط سخت تر تسلیم است، حتما در شایط سهل تر مکتوب و مضبوط است. از باب اینکه در هر دوره ای از دوران ها بوده تسلیم بوده و عمل را انجام میداده. لذا همه آن اعمال هست به ضمیمه این عمل. نه اینکه منطوی است چون آخری را دارد. خیلی کمال ایجاد میکند برای انسان. که حقیقت وجود یانسان در ظرف زمان محصور نیست. در ظرف مکان محصور نیست. میتوانددر ظرف وقایع توسعه بدهد وجودش را. دوران غیبت که میفرمایند افضل کل دوران است، برای این است که شرایط خیلی سنگین است. میتواند هرچی از اولبوده را نصیب خودش بکند. تسلیم شدند برای ما. چیزی برای خودشان ندارند. هرچی که ما میگفتیم اطاعت میکردند. هم اجر زمان ظهور را میبرند، هم اجر دوران رسول خدا و هم در تعبیر روایت مطابق 50 شهید بدر و احد اینها اجرشان هست. چون در بدر و احد، هرچقدر سخت بود، حفظ ایمان اینها سخت تر بوده است. کسی که در اوج تسلمی باشد این مرتبه است. اینها مراتبش باید حفظ بشود.
این روایات که این قدرت را دارند ایجاد میکنند، خیلی کیف دارد. هرچند حسرت هم دارد که ما استفاده نمیکنیم. خداوند چه قدرتی داده که محصور در هیچ زمان و مکانی نیست ولی ما خودمان را اینطور محصور کرده ایم.
اولئک شرکائنا فیما کنا فیه حقا حقا. مجاز نیست ها. مثل اینکه با ما بودند نه. اولئک شرکائنا فیما کنا فیه حقا حقا. یعنی حقیقتا حقیقتا کانه حضرت دارد تاکید شدید میکند که کسی شد نکند.
نظیر این روایت در جنگ صفین هست که هر بلندی و پستی که طی کردیم، آنها که میخواستند بیایند شریکند. نظیر این را نبی گرامی اسلام دارد. جنگ تبوک جنگ دوری بود. خیلی ها که مرکب و شمشیر نداشتند نمیتوانستند بیایند. خیلی ها که حریص بر جهاد بودند آه و حسرت داشتند. یکی گفت خیلی ها با اشک جدا شدند. حضرت فرمودند آنها همراه ما هستند د رتمام این سختی ها و تشنگی ها. آنها همانند ما شریک هستند. چون واقعا میخواستند بیایند. امکانش نبود. اگر این مسئله باور بشود، حقیقت آرزویش و افق نگاهش چقدر تغییر میکند؟
به جای اینکه ببرد در یک امر کوچک زمانی و مکانی، طلب میکند وجودش بودن کنار معصومین. کنار نوح و ابراهیم و … همه انبیاء طلب میکند بودن وجودش. همه کمالاتی که در دورهای مختلف بوده، با حضرات معصومین در خفاء و شدت و … را طلب میکند. مانعی هم نیست در وجودش اگر این باور در وجودش ایجاد بشود، اینها جزء عملش میشود.واقعا اگر اینطور باشد. میتواند همراه امام حسین باشد. بین 72 تن باشد. این قدرت را به ما داده اند و راهش را به ما نشان داده اند.
برویم روایت پنجم
3- و فى حديث علىّ بن أبى حمزة [عن أبى بصير] قال: الصّادق جعفر بن محمّد عليهما السّلام: «… يا أبا بصير! طوبى لشيعة قائمنا! المنتظرين لظهوره فى غيبته، و المطيعين له فى ظهوره. اولئك أولياء اللّه الّذين لا خوف عليهم و لا هم يحزنون.»[141]
4- و عن علىّ بن مهزيار قال: كتبت الى ابى الحسن عليه السّلام أسأله عن الفرج؟ فكتب:
«إذا غاب صاحبكم عن دار الظّالمين، فتوقّعوا الفرج.»[142]
الشموس المضيية، ص: 57
5- و عن العلا بن سيّابة عن ابى عبد اللّه عليه السّلام قال: «من مات منكم على هذا الأمر منتظرا له، كان كمن فى فسطاط القائم عليه السّلام.»[143]
6- و عن عبد الحميد الواسطىّ عن ابى جعفر عليه السّلام فى حديث قال: «القائل منكم:
«ان أدركت قائم آل محمّد صلّى اللّه عليه و اله نصرته.»، كالمقارع بين يديه بسيفه، لا بل كالشّهيد معه.»[144]
اگر کسی اینطور بگوید، یعنی اعتقادش این باشد، اگر من ادراک بکنم او را، نصرت میکنم او را . مثل کسی است که مقابل حضرت با دشمنانش جنگیده است. این اثر مترتب است برایش. بلکه بالاتر، نه فقط جنگید. خودش هم به مرتبه رفیع شهادت رسید.همراه امام زمان علیه السلام.
با چه عنوانی به اینجا میرسد؟ یعنی در وجودش قائل به این باشد که اگر من در کنار حضرت قرار بگیرم، اگر کسی این را میگوید، آیا آمادگی برای این کار باید پیدا کرده باشد یا نه؟
نظام وجودی انسان را از ظرف زمان…
تعبیر بنده این است که خرق زمان و مکان نسبت به وجود انسان امکان پذیر است. این خرق با چی محقق میشود؟ با ارتباط با حقیقت حضرات معصومین. شناخت این امر. تعرف هذا الامر. مرتبه ولایی آنهاست. نه مرتبه بدنی.لذا این سرایت دارد. در زمان معصومین هم من تعرف هذا الامر. نه شخص امام را. میشود کسی امام را بشناسد اما مخالف امام باشد. من تعرف هذا الامر.
اگر در وجودش جا گرفت، این دیگر در زمان نیست. چون آن امر در زمان نیتس. لکنا نورواحد. یک حقیقت واحد متجلی بوده از ااول تا آخر عالم. کسی که تعرف هذا الامر. در میثاقی که از انبیاء گرفتند، گفتند از مردم برای انبیاء از انبیاء برای اولوالعزم و از اولوالعزم برای نبی گرامی تا مرتبه حضرت حجت. اگر کسی از اولوالعزم تا آخر را اقرار نکند یعنی بقیه را هم قبول ندارد. لذا ظرف همه نبوده است تا این مرتبه میثاق برایشان محقق بشود. اولوالعزم بودند. در تعبیر همه انبیاء اینطور نبوده که تا این مرتبه را بشناسند. ظرف وجودی شان کشش داشته باشد. میثاق، تعرف هذا الامر. به مترتبه کمالش… در مراتب تشکیکی اش مراتب تشکیکی اش را می آورد.
ما تقول فیمن مات فی هذا الامر… ج52 ص125
هو بمنزلة القائم فی فسطاته. هو کمن کان مع رسول الله. بعد از یک سکوت و طمانینه برد در گذشته. اگر بردی پیش رسول خدا، همه را شامل میشود. گذشته و آینده را فرا میگیرد.
ج52 ص122.
دوران غیبتش که باقی ماندند بر ولایتش، افضل کل زمان. اعطاهم من العقول و … و المعرفة….ما صار الغیبة عندهم بمنزلة المشاهدة
غیبت به منزله مشاهده است یعنی چی؟یعنی رابطه امکان پذیر است بدون اینکه بدنی باشد. رابطه با آن حقیقت روح و نظام روحی امکان پذیر است. ظاهرا غیبت است. اما برای اینها مشاهده است. نه اینکه بدن برای اینها هست. رابطه با امام در نظام بدن نبوده. کسانی که کنار حضرت ایستاده بودند، نمیدیدند. ابوهارون مکفوف.نوره ساطع. با این چشم ندید. امام شناس بود. امام شناسی با این چشم نیست. اینها همان فرج شخصی است. فرج انفسی است. فرجی است که اضطرارا محقق میشود برای همه. برای بعضی اختیارا قبلش محقق میشود.
در همان زمان خودشان که زمان غیبت است…
این روایت هم خیلی زیبا تبیین میکند که حقیقت ارتباط بدن ینست. در نظام روحی حاجبی نیست. مثل خورشید پشت ابر انتفاع هست. شخص خورشید نیست. اما اثر خورشید هست. کسی که خورشید شناس باشد، با او محشور است. روز بودن را از او میابد. کار نداردکه شخص خورشید را ببیند. این رابطه را میبیند و در محضر است. این حضورش تام تر از بدن است. دیواری حائل بشود نمیبینی. مسافرتی بروی نمیبینی. چشمت آفت دیدی نمیتوانی ببینی. اما نظام روحی دائر مدار هیچ کدام از این حجب نیست. اینور عالم باشی یا در زمان دیگر. هیچ کدام از اینها حاجب نیست.چقدر این نگاه عالی و جالب میشود در ارتباط. چقدر سعه برای انسان است و قدرت انسان است که انسان اینقدر عجیب است که از زمان و مکان پر میکشد. و زمان و مکان خصوصیت بدنش است. اگر میگوییم روح جاودانه است و از بین نمیرود،یکی از خصوصیاتش این است که زمان و مکان ندارد. روح قبض میشود. برمیگردد به مکانی که از آنجا نشات گرفته بوده است. نفس هم توفی میشود. اما بدن میمیرد. حضرت زهرا در دعای ظهر است. یا عصر، میفرماید بدن میمیرد نفس توفی میشود و روح قبض ممیشود. جایی که تفصیلا به هم توجه شده باشد و حکم هر کدام گفته شده باشد، اینجاست. بدن میمیرد. نفس توفی میشود و روح قبض میشود. هر کدام حکمی دارند.
اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 24” دیدگاه میگذارید;