بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: باب1 : فصل2 : حدیث 1. شباهت های امام زمان با انبیاء بالخصوص با حضرت موسی (علیهم السلام)
- اینکه در حدیث لوح از اوصافِ خاتم الاوصیاء حضرت حجّت (علیه السلام) میفرماید: عَلَیْهِ کَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِیسَى وَ صَبْرُ أَیُّوبَ، آن بهاء عیسی که روحانیّت خاصّه ی ایشان بود که گویی مَلَکی بود که جسمانی بود، و از باب اینکه اصلا پدری هم برای او بود، و جلوه جمالی حضرت حق در ایشان مشهود بود، تماماً همه در حضرت حجّت(علیه السلام) خواهد بود.
- امّا در مورد عَلَیْهِ کَمَالُ مُوسَى، روایات این کمال را «هیبتِ موسی» گرفته اند و مثلا در روایت دارد که مِنَّا مَهْدِیُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ لَهُ هَیْبَةُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِیسَى وَ حُکْمُ دَاوُدَ وَ صَبْرُ أَیُّوب ؛موسی (علیه السلام) از جهت وجودی تجلّی هیبت بود در نظام الهی (لذا مردم به ملایمتِ برادرش هارون راحتتر نزدیک میشدند، و خوف از هیبتِ موسی داشتند، در عین اینکه موسی از همه متواضع ترین بود).
- این هیبتِ موسی را در بعضی از روایات تعبیر کردند که «شَبِیهُ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ عَلَیْهِ السَّلَامُ، عَلَیْهِ جُیُوبُ النُّورِ، یَتَوَقَّدُ مِنْ شُعَاعِ ضِیَاءِ الْقُدُس» مثل همان معجزه ی «ید بیضاء» که در جیبش کرد و وقتی بیرون می آورد بیضاء و نور افشان بود، این هیبت جیوب و شدّت نور هم بود، لذا چون نورش تلألؤش بسیار شدید بود و چشم بیننده تحمّلش را ندارد، همان نور که ابتدائاً از مظاهر جمال بوده، اینجا که کسی نمیتواند به آن خیره شود و عقول را متحیّر میکند، اینجا از مظاهر جلال و هیبت حق میشود، و لذا این شدّت کمالات نورانی موجب هیبتِ مظهر میشود.
متن جلسه:
اولین روایتی که وارد شدیم، حدیث لوح بود. مفصل در مورد این حدیث، که از جانب خداوند به عنوان تحفه داده شده بود، و نبی ختمی به عنوان بشارت تولد امام حسن یا امام حسین علیه السلام به حضرت زهرا داده بودند، و نقلی که جابر میکند برای امام باقر. راوی این نقل امام صادق علیه السلام است.
حدیث لوح چند جور صادر شده است. خیلی مفصلتر از این است.
در این فراز بودیم که علیه کمال موسی، و بهاء عیسی و صبر ایوب. صبر ایوب شاید آشکار باشد. بهاء عیسی علیه السلام، آن نورانیت و روحانیتی که بر عیسی علیه السلام حاکم بود، به خاطر اینکه کانه ملکی بود که جسمانی بود. ملکی بود که جسمانی بود، پدری برایش نبود. جلوه جمالی حضرت حق که در عیسی مشهود و ملموس بود. این هم تا حدی روشن است.
اما علیه کمال موسی چیست؟ روایاتی که در باب کمال موسی و شبیه این وارد شده است، کمال را هیبت گرفته اند. در بعضی روایات آمده است هیبت موسی.
موسی علیه السلام از جهت وجودی تجلی هیبت بود. برادرش هارون خیلی ملایم بود با مردم. مردم از جهت رابطه خیلی به هارون متمایل بودند. نه اینکه این هیبت زنندگی داشته باشد. اما مردم نزدیک شدن به موسی سخت تر بود برایشان. راحت نزدیکش نمیشدند. با اینکه موسی علیه السلام در بین مردم متواضع ترین بود. اصلا علت انتخاب موسی برای نبوت، تواضعش بود. هیبت به معنای تکبر نیست. هیبت موسی را نبی ختمی هم داشت. این هیبت را امام زمان هم دارند.
این هیبت را گفته اند علیه جیوب النور. همانطور که دستش را در جیبش کرد و نورانی میشد. این هیبت جیوب نور هم بود. منتها وقتی نور تلالاش بیش از قدرت چشم بیننده است، هیبت است. تا وقتی که در حد دیدن بینننده است، بهاء است. بیش از آن جلالی میشود. نور از اسماء جمال است. اما بیننده برایش جلالی میشود. چون بیننده قدرت ندارد نظرکند.
او نوری است که یبهر العقول. عقول متحیر میشوند.
علیه کمال موسی، کمال همان هیبئت است. حضرت متحلی است به تمام کمالاتی که انبیاء داشتند. انبیاء کمالات اختصاصی داشتند. تمام کمالات اختصاصی انبیاء را دارد. چون کمالات اختصاصی انبیاء در ظهور هدایتگری داشت. در زمانی که امام زمان تجلی میکنند ،تمام کمالات انبیاء تجلی میکند، چون همه شان هدایتگری دارند. هم بهاء عیسی را دارد و هم کمال موسی. هرچند در ظاهر بهاء و کمال به هم جمع شدنشان سخت است با تفسیری که گذشت، این وجود جامع است. بستگی دارد به کسی که نظر میکند. کسی که در مرحله هیبت هدایتگری برایش است کمال موسی را میبند. اگر کسی به جامعیت رسیده باشد، هر دو را با هم میبند. آن وجود، تجلی اش جامع است. در انبیاء گذشته تجلی برای عموم مردم بود. اما امام زمان تجلی اش جامع است. هر کسی هر طوری هدایتگری برایش لازم است ،همانطور میبیند. معرفت در حد عارف صورت میگیرد. او جامع است. اینها از مرتبه و اسمی به مرتبه و اسم دیگری کمال و عبور پیدا میکنند. این حقیقت گفتنش ساده است. تصور کردنش سخت است. هم کمال موسی را داشته باشد و هم بهاء عیسی. هم هیبت و هم جمال. بسته به بیننده است. انجا فقط نگاه و تجلی در مرتبه چشم نیست. نگاه از جانب نگاه کننده و تجلی از جانب تجلی کننده در حد چشم نیتس. بلکه نگاه وجودی است. تجلی وجودی است. اینطور نیست که بگویی یک بدن است و باید یکی از اینها باشد. در دوران ظهور، مرتبه وجودی حضرت، تجلی اش بر افراد از بدن عبور کرده است. جنبه روحانی حضرت است که تجلی دارد. همه نفس میشوند بدن برای او.
لذا ما دنبال این هستیم که همان حقیقتی که تا به حال میشناختیم آنجا ببینیم ،در حالی که بحث اعظم از این است. دوران غیبت دوران عبور است. به دنبال این دوران ظهور است. حالا دیگر اینها مانع و حاجب نیستند. بعد از عبور. با اهل دین موسی به تورات و با اهل دین موسی با انجیل، با اهل زبور با زبور. با هر قومی به آنچه قبول دارند. این فقط لفظی نیست. کسی که تورات را قبول دارد، تجلی و هیبت موسوی را میطلبد. کسی که دید عیسوی دارد، آن را میطلبد. فقط به الفاظ نیست. آن حقیقت را متجلی میکند. لفظ هم دنبالش است. این بحث یکی از آن بحث های مهمی است که رابطه بین جریان موسی و امام زمان علیه السلام، یکی از جریاناتی که است که شاید بیش از 30 روایت، رابطه را بیان کرده اند.
بعدا هم به این مفصلی وارد نمیشویم.
در بعضی روایاتی که وارد شده است.
مثلا در این روایت که جاء ابلیس الی موسی بن عمران
به موسی در حال مناجات رب طمع کردی؟ نا امید نیست از جناب موسی آن هم در حال مناجات.
همان امیدی که به پدرش آدم بسته بودم.
قبول نمیکند نماز را مگر کسی که خاشع باشد نسبت به عظمت من.
درون دلش خوف من راه پیدا کرده باشد. الزم، ملازم باشد. جدا نشود. نه گاهی بیاید و گاهی نیاید. خداوند دارد خطاب میکند به موسی.
روزش با یاد من سپری بشود. بیتونه نکن ،شب را به صبح نرساند در حالی که خطیئه ای از او صادر شده باشد و بر او باقی مانده باشد.
و بشناسد حق اولیاء و انبیاء من را.
با اولیاء من رابطه داشته باشد و بشناسد. حضرت عرض کردند که ابراهیم و اسحاق و یعقوب را میفرمایید؟ خداوند فرمود اینها هم جزئشان هستند. خداوند فرمودند من کسی را منظورم هست که آدم و حواء به خاطر او خلق شدند.
14- لي، الأمالي للصدوق الْعَطَّارُ عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْأَصْفَهَانِيِّ عَنِ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ حَفْصٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَقُولُ جَاءَ إِبْلِيسُ إِلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ هُوَ يُنَاجِي رَبَّهُ فَقَالَ لَهُ مَلَكٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مَا تَرْجُو مِنْهُ وَ هُوَ فِي هَذِهِ الْحَالِ[1] يُنَاجِي رَبَّهُ فَقَالَ أَرْجُو مِنْهُ مَا رَجَوْتُ مِنْ أَبِيهِ آدَمَ وَ هُوَ فِي الْجَنَّةِ وَ كَانَ فِيمَا نَاجَاهُ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ أَنْ قَالَ لَهُ يَا مُوسَى لَا أَقْبَلُ الصَّلَاةَ إِلَّا مِمَّنْ تَوَاضَعَ لِعَظَمَتِي وَ أَلْزَمَ قَلْبَهُ خَوْفِي وَ قَطَعَ نَهَارَهُ بِذِكْرِي وَ لَمْ يَبِتْ مُصِرّاً عَلَى الْخَطِيئَةِ وَ عَرَفَ حَقَّ أَوْلِيَائِي وَ أَحِبَّائِي فَقَالَ مُوسَى رَبِّ تَعْنِي بِأَحِبَّائِكَ وَ أَوْلِيَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ هُمْ كَذَلِكَ يَا مُوسَى إِلَّا أَنِّي أَرَدْتُ مَنْ مِنْ أَجْلِهِ خَلَقْتُ آدَمَ وَ حَوَّاءَ وَ مَنْ مِنْ أَجْلِهِ خَلَقْتُ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ فَقَالَ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلَامُ مَنْ هُوَ يَا رَبِّ قَالَ مُحَمَّدٌ أَحْمَدُ شَقَقْتُ اسْمَهُ مِنِ اسْمِي لِأَنِّي أَنَا الْمَحْمُودُ[2] فَقَالَ مُوسَى يَا رَبِّ اجْعَلْنِي مِنْ أُمَّتِهِ
من را از امت او قرار بده
قَالَ أَنْتَ يَا مُوسَى مِنْ أُمَّتِهِ إِذَا عَرَفْتَهُ وَ عَرَفْتَ مَنْزِلَتَهُ وَ مَنْزِلَةَ أَهْلِ بَيْتِهِ
اگر شناختی تو هم جزء امتش هستی. اسمی نه. شناخت. به موسی اولوالعزم میگوید اگر تو شناختی میشوی امت نبی ختمی.
إِنَّ مَثَلَهُ وَ مَثَلَ أَهْلِ بَيْتِهِ فِيمَنْ خَلَقْتُ كَمَثَلِ الْفِرْدَوْسِ فِي الْجِنَانِ
مثل اینها در بین اولیاء، مثل مثل فردوس است در جنان. چطور خاص است
لَا يَيْبَسُ وَرَقُهَا[3] وَ لَا يَتَغَيَّرُ طَعْمُهَا فَمَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفَ حَقَّهُمْ جَعَلْتُ لَهُ عِنْدَ الْجَهْلِ عِلْماً وَ عِنْدَ الظُّلْمَةِ نُوراً أُجِيبُهُ قَبْلَ أَنْ يَدْعُوَنِي وَ أُعْطِيهِ قَبْلَ أَنْ يَسْأَلَنِي
اگر این شناخت محقق شد، به مرتبه ای میرسد که به علمی میرسد که جهلی نیست. ارتباط با حضرات معصومین به جایی میرساند که علمی که جهل ندارد محقق میشود. نوری که ظلمت ندارد محقق میشود. چون متصل میشود به نوری که ظلمت ندارد. این خیلی شکر میخواهد.
لابد من فتنة سماء سیله
همه رابطه های صمیمی، همه رابطه ها ریخته میشود. آنقدر فتنه سنگین میشود که یکی اینطرف فتنه قرار میگیرد و یکی آن طرف فتنه. یبکی علیه اهل السماء و الارض.
حضرات وقتی اسم امام زمان را می اوردند، بابی و امی
با اینکه فرزند پیامبر و فرزند معصومین است، میفرمودند بابی و امی و سمی جدی.
لَا بُدَّ مِنْ فِتْنَةٍ صَمَّاءَ صَيْلَمٍ يَسْقُطُ فِيهَا كُلُّ بِطَانَةٍ وَ وَلِيجَةٍ وَ ذَلِكَ عِنْدَ فِقْدَانِ الشِّيعَةِ الثَّالِثَ مِنْ وُلْدِي، يَبْكِي عَلَيْهِ أَهْلُ السَّمَاءِ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ، وَ كُلُّ حَرَّى وَ حَرَّانَ، وَ كُلُّ حَزِينٍ وَ لَهْفَانَ، ثُمَّ قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: بِأَبِي وَ أُمِّي سَمِيُّ جَدِّي صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ شَبِيهُ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ عَلَيْهِ السَّلَامُ،
در شباهت ظهوری حضرت مدخلیتی دارد. شبیه است در چی؟
عَلَيْهِ جُيُوبُ النُّورِ،
جیوب قمیص است. لباس نورانی هم نه اینکه لامپ درش باشد. نور هدایتگری دارد و رفع ظلمت میکند. لباس ظاهری نیست. اینطور نیست که وابسته باشد در اینکه اصل نور را بیاید. به افراد وابسته است که چه مرتبه ای را بیابند.
يَتَوَقَّدُ مِنْ شُعَاعِ ضِيَاءِ الْقُدُسِ،
این نور شعاع ضیاء قدس است. این نورانیتش و این شعله نور به شعاع ضیاء القدس است.
كَمْ مِنْ حَرَّى مُؤْمِنَةٍ، وَ كَمْ مِنْ مُؤْمِنٍ مُتَأَسِّفٍ حَيْرَانُ حَزِينٌ عِنْدَ فِقْدَانِ الْمَاءِ الْمَعِينِ.
كَأَنِّي بِهِمْ آيِسٌ مَا كَانُوا قَدْ نُودُوا نِدَاءً يَسْمَعُ مَنْ بَعُدَ كَمَا يَسْمَعُ مَنْ قَرُبَ
کسی که در نزدیکترین نقطه است، و کسی که در دورترین نقطه است، نمیشود یکسان باشد، مگر اینکه مجرد باشد. به آلت اگر باشد دیگر همان صوت نیست. در رابطه با همان صدایی که راجع به موسی کلیم وارد شد که رفت سمت شجره، دارد در روایت که این صدا از جانب خاصی نبود. از همه اطراف یکسان شنیده میشد. صدای مادی منبع دارد. انسان میتواند جهت صدا را تشخیص بدهد. اگر صدایی جهت نداشت. نه انعکاس صوت باشد. انعکاس صوت با صوت تفاوتش با صوت این است که میرود و برمیگردد. صدایی که در آن واحد از همه اطراف شنیده بشود، مجرد است. برای موسی اینگونه تجلیکرد خداوند. کلام حضرت که کنار کعبه ندا میکند، از این سنخ است. ندا مجرد است.
آن 11 ندای دیگر نگفته اند مجرد است. تا عالم مثال امکان شقاء تجری هست. امکان دارد کسی قدرت تجرد پیدا بکند و صدا را به گوش برساند. اما در جهت سعادت، تا جهت عقل یو بالاتر هم تجرد راه دارد. اما شقاوت میتواند تا عالم مثال استفاده بکند. شیطان از این مرتبه استفاده میکند.
مرحوم علامه هم میفرمایند که شیطان در ارتباط با انسان در بیرون رابطه برقرار نمیکند. عمده رابطه شیطان با انسان در نظام اتحاد مثالی است. لذا انسان فکر میکند خودش است. خطورات را از غیر نمیبیند. از درون خودش میبیند. در نظام مثالی اتحد محقق میشود.
صوت مجرد تصویر دارد. لکن قرع هوا نیست. کوبیدن هوا نیست. در آنجا صورت غیر از حقایق دیگر است. هر حقیقتی که در عالم دنیا هست خزائن دارد. همانطور که تصویر خزائن دارد، صوت هم خزائن دارد. لذا دارد که هرچه لطیف تر میشود ،از هر کدام از اینها، گاهی خاصیت همه اش می اید/ در بهشت داوود خطیب الجنة است. وقتی داوود مضامیر داوودی را سر میدهد ،صوتی که از او شنیده میشود، لذت همه مسموعات مطعومت و مشروبات را دارد. او کشش اینها را دارد. این بحث خودش را دارد.
انسان جزء توانایی هایش است، نه جزء توانایی های ایمانی، با تمرکز میتوانند چنین کاری بکنند. این جزء توانایی های ایمانی نیتس. مومن به این راحت تر دست پیدا میکند. اما منحصر نیست در انتقال پیام بدون لفظ مادی به مومنین. جزء توانایی های انسان است. میتواند حرفش را بدون حرف زدن در ذهن مخاطبش با فاصله یا بی فاصله القاء بکند. این امکان هست. خیلی عجیب نیست.
مقام معظم رهبری فرموده بودند در زمان ظهور همه قابلیت های انسان به کار گرفته میشود واین جزء قابلیت های انسان است که باقی مانده است. ما الان خیلی در اوج-خود دکتر های مغز و اعصاب هم میگفتند در جلسه ای، گفتند نمیتوانیم بگوییم 5% استفاده میشود. اما توان محدودی استفاده میشود. ما نهایت را ندیدیم. اما میدانیم که آنچه توانایی برای انسان است خیلی فوق این است که تا حالا استفاده شده است. این تازه نگاه مادی است. بالاتر را هم که تصور ندارند.تا همین مرتبه هم استفاده بشود، خیلی از وسایل تعمق در ماده ایجاد کرده است. قبل از این خیلی رابطه ها امکان پذیر تر بود. چون باور به وسایل پیدا شد، جدا شدیم. رابطه های معنوی شدیدتر بود. اشتغال به ماده شدیدتر شده است. مومنین با هم ارتباط داشتند. میفهمیدند. شدت وضعف داشت. بین پدر و مادر و فرزند. گاهی دل مادر میگرفت با فاصله از فرزندش. اینها رابطه هاست و امکان پذیر است. امکان ارتباط بوده بیش از این بوده است.-مقام معظم رهبری میفرمودند که ارتباطات محقق میشود. مکان در نظام مثالی حذف است. مکان حاجب نیست.
اگر بدن لحظه ای در شرق عالم ایجاد بشود و در لحظه ای در غرب عالم، حرکتی در نفس ایجاد نمیشد. چون ارتباطش مکانی نیست. ما خیلی در ماده راسخیم. ما تصور هم نمیکنیم اینها را. اینکه رابطه نفس با بدن مادی نیست، خیلی تسهیل میکند. اگر ارتباط از طریق نفوس بخواهد محقق بشود، دوری و نزدیکی بدنی معنا ندارد. اینکه این اینور است و آن آنطرف است، اصلا حائل نیست. ما چون باید ببینیم و گوشمان بشنود ،این نظام ارتباط مادی ،ین رابطه ها را میطلبد. اینها را هم خدا جعل کرده است. اما گفته است متوقف در این نشویم. این غلط است و خطاست. وقتی بدن میخوابد و بدن سیر میکند در اقصی نقاط عالم. در اتاقی دربسته است. در عالم خواب سیر میکند هر جا بخواهد.
چون تصور داریم که ما یک محدودیتی میبنیمی سیر معنا میدهد. و الا فقط توجه است. تا توجه میکند آنجاست. نه اینکه سی رمیکند از جایی به جایی. این سیر از جایی به جایی برای ماده است. نفس انتقال مکانی ندارد. انتقال زمانی ندارد.
منتها ما در مکان و زمان حاجب پیدا کردمی. والا نه گذشته مانع است و نه آینده.
اولیاء الهی نه خوفی نسبت به آینده دارند. نه حزنی نسبت به گذشته. آینده و گذشته برایشان حال است. مسامحه است البته باز هم.
ما قوای نفسمان را نشناخته ایم. قوای نفس را معنی میکنیم به بدن. چون از پنجره بدن نگاه میکنیم، نفس را در حد بدن میبینیم. نفس جزء حقیقت ماست. خودش امکان علم حضوری بهش داریم. پنجره علم حصولی است. اگر رابطه خودمان را با حقیقت خودمان بیابیم، میبینیم که هیچی حائل نیست. میبینیم که هرجا میخواهد باشد. طی کردن نیست. نه یک کیلومتر فرق میکند و نه صد هزار کیلومتر. بدن است که برایش موونه دارد. اگر نفس بخواهد بدن را ببرد، مونه دارد. حرکت دادن بدن به اندازه توان نفس است. برای بعضی خیلی راحت است. عاصف بن برخیا اگر تخت بلقیس را در لحظه بعد کنار سلیمان ایجاد کرد، این تخت عظیم را چطور اماکن داشته 4000 هزار کیلومتر را فوق سرعت نور، جابجا کرده است. قبل ان یرتد الیک طرفک. این فوق سرعت نور نظام تجردی است. ایجاد در آنجاست در لحظه بعد. میتواند اشیاء عالم را جابجا بکند. این امکان برای انسان هست.
بعضی ازمراتب اینها منوط به امیان نیست. اما مثل عاصف بن برخیا که ایجاد میکند، این موقوف بر ایمان است. غیر ایمانی اش حد دارد. تعلق به زمان هست، میتواند کمرنگ بشود. آنی که منصرف بشود از زمان و مکان کلا، جزء شئون الهی میشود.
بحث مفصلی دارد. میتواند در نظام اسماء الهی، لحظه بعد را اینجا ایجاد کند. مظهر اسم باید شده باشد. نسبت به عاصف بن برخیا میگوید قال من عنده علم من الکتاب. چی سبب شد جابجایی را محقق بکند؟ تقیید به وصف مشعر به علیت است. علیت داشت برای این جابجایی. خداوند با این کاری که یکی از وزرایش انجام داده است ،میخواهد آزمایش بکند که ما شاکر هستیم یا نه. سلیمان فوق این است. این وزیر بوده است. عنده علم من الکتاب. سلیمان شان اولیاء محمدیین علیهم السلام است.
يَكُونُ رَحْمَةً عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ عَذَاباً عَلَى الْكَافِرِينَ.
روایت دیگری دارد که سنة من موسی بن عمران. یصلح الله تعالی امره فی لیلة واحدة.
وَ مِمَّا جَاءَ فِيهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع مَا رَوَاهُ الصَّادِقُ عَنْ آبَائِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: فِي التَّاسِعِ مِنْ وُلْدِي سُنَّةٌ مِنْ يُوسُفَ وَ سُنَّةٌ مِنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع وَ هُوَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ يُصْلِحُ اللَّهُ أَمْرَهُ فِي لَيْلَةٍ وَاحِدَةٍ.
تشبیه کرده است با جریان موسی. تراکم حوادث میشود.
موسی علیه السلام این صفت را داشت. مردم منتظرش بودند. قائم ما می آید. از زمان یوسف بشارت داده شده بود. مردم ذکر داشتند. این خودش یک وجه شبه است. یکی دیگر هم این است که حوادث برای ظهور موسی خیلی پیچیده شد. 400سال بین یوسف و موسی فاصله است. شدت بر بنی اسرائیل خیلی عظیم بود. یکی از شباهت ها را سنگینی ها میدانند. ما در راحت ترین دوران شیعه در طول تاریخ بشریت هستیم. کشور ما، الان در طول تاریخ بشریتی که از ابتدا شیعه بوده است، در این 1400سال، راحت ترین دوران شیعه است. همیشه در سختی و فشار و مصیبت بودند. هیچ راحتی نبوده است. این خیلی شکر دارد. این لطف خاص حضرات معصومین است. فکر نکنیم این راحت به دست آمده است. این همه خون ریخته شده است. تا یک کشور شیعه ای تشکیل شده است. باید نعمت را قدر دان باشیم.
یک همچنین توانی را در خودمان ایجاد کردیم که اگر یک وقت حادث پیچیده شد.
زمان یک زمانی تند حرکت میکند و گاهی کند حرکت میکند. روایت دارد که وتقتی حضرت ظهور میکنند، حرکت زمان کند میشود. حوادث زیادی واقع میشود در زمان کم. کانه در یک زمان ایستاده رخ میدهد. لذا هرچقدر یقین در بشر شدت پیدا بکند، زمان که تغییر است کند تر میشود.
حتی تعبیر هست در روایات که افلاک کند حرکت میکنند. هرچقدر یقین شدت پیدابکند، زمان به ثبات حرکت میکند. در قیامت اگر ثبات است، چون یقین است. دیگر زمان معنا ندارد. زمان مربوط به نظام ادراک ماست.چون عالم فقط عالم مادی نیست. عالم مراتب عالم است. نسبیت نیست. در ارتباط عالم مادی زمان همین است. انسان مراتب دارد. عالم هم مراتب دارد. ادراک انسان با خزائن اشیاء محقق مشیود نه باشیء مادی. ادراک با خزائن اشیاء محقق میشود. هر قدر با خزائن عالم مرتبط بشود، عالم به سمت ثبات میرود. علم مجرد است. تغییر پذیر نیست. چون با نظام ثبات عالم مرتبط شده است. اینها بحث های پیچیده و دقیقی دارد.
این را میخواستیم عرض بکنیم که حوادثی که به لحاظ عادی 100 سال وقت میخواست تا محقق بشود، آنقدر قوت یقین بالا میرود، همه در یک شب محقق میشود.
همانطور که موسی رفت دنبال آتش، نبی اولوالعزم شد. کن لما لا ترجو ارجی مما ترجو. میگوییم اگر بخواهد فرج محقق بشود، کو حالا تا محقق بشود.
اگر بگوییم هر شب احتمال دارد، احتمال واقعی باشد، خیلی احتمال قوی میشود./
علائم قطعیه میتواند در یک شب محقق بشود. خداوند قدرت دارد بر این. خداوند مقهور زمان نیست. ماییم که فکر میکنیم علائم قطعیه باید 200سالی طول بکشد. نه یک سالی باید طول بشکند. کاری ندارد که یک دفعه این دشمنان بزنند به کاسه و کوزه هم و همه عالم را به هم بزنند. با این حماقتی که دارند. بعید میدانید نسبت به اینها؟ قطعیات را گفته اند محقق میشود. جنبه مقدمی دارد. محقق میشود. منتها اینها در زمان نیست. طول ندارد. لذا شب میخوابند و صبح بیدار میشوند میبینند در رخت خوابشان نیستند. مفقودین هستند. کسانی شب میرسند و کسانی صبح میرسند. بعضی به محض اراده حضرت در کنار حضرت هستند. بعضی به یک فاصله ای. این هم به قدرت رابطه است. آنی که آن رابطه قوی قطعیه دارد، به محض عذب حضرت کنار حضرت هستند. ما گرفتار تن هستیم. همه چیز را با این قیاس میکنیم.
در نظام نفوس ،ابتلائات آخر الزمان فقط در نظام بدن نیست. ابتلاء حقیقی در نظام نفوس است. چون در نظام نفوس نیست، زمان بر نمیدارد.
در نظام تجری شان به شقاوت شدید میرسند. اینها هم در نظام کمالی شان محدود به بدن نیستند. نمیگوییم در زمان نمیشود. میگوییم منحصر نیست.اگر در روایات دارد که حضرت از مکه عقب نشینی میکند، در صحراء بیدا، خسفی صورت میگیرد و اینها نابود میشوند، تمام اینها که بیان میشود، لزوم ندارد در زمان باشد. بیان بر این است. اینی که ما تصور میکنیم که این حرکت و آن حرکت، هر کدامش چند ماه طول دارد. اینطوری نیست. در زمان بودنش مانع نیست. اما شرطش هم نیست
اینطور نیست که در زمان هم محقق نشود. بعضی مردم باید در زمان ببینیند تا لحوق محقق بشود. کسانی که یقیین دارند، زمان برایشان معنا ندارد. دارد که کسی یقین دارد، فرقی نمیکند برایش که یتقدم هذا الامر او یتاخر.
از سنت های موسی خفای مولد داشت و غیبت از قومش. موسی در قوم خودش که رشد نکرد. بعد هم که سیلی را زد و کشت، رفت مدین. غیبت داشت
28 سال غبیت داشت حضرت موسی. این روایت از عبد الله سنان است. ممکن است قابل تفسیر به جهاتی باشد. توقیت اصلش غلط است. حتی احتمال دادن. به صرف احتمال هم گفتن صحیح نیست.
معین کردن گاهی منشا بدا میشود. باید این امر غیر منتظره محقق بشود. اگر هم کسی اطلاع پیدا کرد، در بعضی روایات دارد که بیانش موجب بدا میشود. اظهارش غلط میشود. روایات هم رمزی گفته اند. دور نیست. حواستان را جمع بکنید.
اما من موسی فخائف یترقب. موسی بعداز فرار ،نزدیک 18 سال، 12 سال، یا 28 سال، یا 10 سال، هم منتظر بود و هم خائف بود. چون تحت تعقیب بود. حضرت منتظر است. این همه وقایع که برای مسلمانان پیش می اید و برای انسان ها، همه تصرفات نا صحیح در عالم، همه شقاوت ها از انسان ها، آن حضرت که استوانه و قوام عالم وجود است را آزرده میکند. نسبت به مومنین اشد است. اما نسبت به عالم انسانی آزرده است.
اما من موسی فالخوف و الغیبة. خوف یکی است و غیبت یکی دیگر است
اما شبهه من موسی، دوام خوفه و طول غیبته و خفاء ولادته و تعب شیعته. خیلی زجر کشیدند شیعیان موسی. الی ان اذن الله فی ظهوره
حتی وقتی موسی آمد و در بین قوم بود، قبل از اینکه اینها را نجات بدهد، شاید نزدیک 40 سال با اینها بود. در همان شدت و فشاری که بود و فرعونیان غالب بودند. نزدیک 40 سال زندگی میکرد. منتظر بود برای امر الهی. میدیدند. گاهی نسبت به موسی بدی میگفتند. اگر تو نبی و حجتی پس کو. حتی وقتی دارد نجات میدهد، رسیدند به دریا، فرعونیان دارد در بعضی روایات که با 600 هزارتا دنبالشان هستند. آیه قرآن است که انا لمدرکون. در روایات داردکه موسی ما را به هلاکت انداخت. تا رسیدند به انیها، دریا شکافته شد. سنت فرج الهی در اوج اضطرار است. وقتی به جایی برسد که فوقش طاقت نیست، صورت میگیرد.
اگر کسی احساس کرد که طاقت ندارد در فراق، فرجش محقق میشود. اگر اجتماعی رسید، محقق میشود.
فاصله خیلی نزدیک بود. کانه تن به تن بود. انکه خارج شد ،او رسیده به لبه که خارج بشود. آب رها شد.
آن حضرت در مقام اضطرار هست، اما چون تسلیم امر الهی است، اذا دعی دارد. وقتی بخواند. لکن چون میبینند که شرایط محقق نیست، اذا دعا محقق نشده است. حضرت میبینند که در عالم این همه ظلم و ستم هست. او خیلی نگران ایجاد توحید است. اضطرار از جانب او تام است. اما این اضطرار موکول به یک زمان است. مثل اینکه امام علی علیه السلام میفرمایند لولا عاجالهم، آمده پر زدند، اما منتظر امر الهی هستند. مضطر است، اما منتظر امر الهی است. وقتی رویت حضرات برای شرایط محقق بشود، دعای حضرت هم محقق میشود.
الی ان اذن الله عز و جل فی ظهوره. اذن خداوند مربوط به محقق شدن تمام شرایط کمالی است که باید محقق بشود.
اما اگر این اذن محقق شد، دیگر نصره و ایده علی عدوه. نه اینکه شیعیان مینشینند و تو و خدایت برو بجنگ. یوم العرق و العلق. روز عرق ریختن و خون ریختن است. هر یکنفر به اندازه بیست نفر کار میکند. با تمام شوق. اگر تمام ظرفیت به کار بیوفتد، آن موقع اقتصاد مقاومتی محقق میشود.
اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 4” دیدگاه میگذارید;