سلام علیکم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد الله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و لعن الدائمه و اعدائهم اجمعین الی یوم الدین

اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً

ان‌شاءالله از یاران، یاوران، و بلکه سرداران حضرت باشیم، صلواتی سرداری مرحمت کنید.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

ان‌شاءالله خدای سبحان رحمت خودش را در امروز که مردم با این همه سرما، سختی آمدند در خیابانها، بیعت خودشان را دوباره با اساس انقلاب اسلامی و رهبری معظم و اسلام عزیز اعلام کردند، این رحمت عالی و واسع خودش را بر همه ما نازل بکند. ما را قدردان این انقلابی که پس از 1400 سال بنا شده، با همه کاستی‌هایی که دارد ولی آن عظمتی که ایجاد کرده، قدردان این قرار بدهد، صلوات دوم را بلندتر مرحمت کنید.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

تولد حضرت زهرا سلام الله علیها را در پیش داریم. ان‌شاءالله این رمز یا فاطمه و یا زهرایی که همیشه کارگشا بوده برای بن‌بست‌های انقلاب ما هر جایی به سختی خوردیم، رمز یا زهرا یا فاطمه، آنجا راه را گشوده.

انشاالله همه سختی‌ها مشکلات، همه آنچه که دشمنان ما برای ما ایجاد کرده‌اند و می‌کنند با نام مبارک و توسل به  نام مبارک حضرت زهرا گشوده شود و دشمنان ما روز به روز ضعیف‌تر و نابود بشوند صلوات سوم را بلندتر مرحمت کنید: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

خدمت مهمانان عزیزمان هم خیر مقدم می‌گوییم که از استان فارس و شهر کازرون بله؟ تشریف آورده‌اند و بچه‌های گرم فارس و شیراز از جمله کازرون که استان فارس هستند. جنوبی‌های با صفا انشاالله که خوش آمدید.

در قم انشاالله حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها از شما پذیرایی بکند، قبولتان بکند، تضمینتان بکند، آینده‌تان را انشاالله اینجا برایتان خیر باشد، انشاالله به برکت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها.

خیر مقدم می‌گوییم خدمت همه‌تان. خوش آمدید  و انشاالله بهتان خوش بگذرد.

بحثی که در محضر دوستان بودیم بحث طلبه تراز عنوان کلانش بود.عنوان فرعی‌ترش بحث چه بود؟ بحث  نیاز بود که در محضر بحث نیاز بودیم. انسان با نیاز عجین شده است، با نیاز آمیخته است.

لحظه‌ای نیست که خارج از نیاز باشد و نیاز انسان را به رافع نیاز که خداست، سوق می‌دهد. که هر نیازی انسان را به سمت خدای سبحان که او رفع نیاز می‌کند و نیازها را اجابت می‌کند. محقق می‌کند آنها را در حقیقت برطرف می‌کند. لذا انسان در هر لحظه با خدا حشر دارد. این کل کلام ما بود.

و یک طلبه کسی است که در رابطه با این نیاز، بیدار شده اگر دیگران غفلت پیدا بکنند یا گاهی بیدار باشند یا گاهی غفلت. اما کسی که عنوان طلبگی بر خودش گذاشته است، یعنی که خدایا من آمدم  نیاز را که آن جعلی بود، قراری بود که شما گذاشتید تا من را به سوی خودت جذب بکنی، من ادراک کردم، آمدم، توجه دارم حشرم با شما باشد و در این حشری که انسان با خدا دارد، در نظام ارتباط و بیداری که حالا ان‌شاءالله بعد بیداری را عرض خواهیم کرد.

فعلاً در بحث رافع نیاز بودیم که رافع نیاز را با رابطه دعا، جلسه گذشته عجین کردیم که این نیاز که با انسان آمیخته است، چگونه اجابت می‌شود؟ راه اجابت این نیاز با چه بود؟

توجه به دعا بود که در جلسه گذشته آغاز کردیم.

بعد عرض شد دعا سه رکن دارد.

یک رکن دعا چه هست؟ یک رکن دعا، داعی است که دعا کننده است. یک رکن دعا، مدعو است که از او طلب می‌کنی. که خداست. یک رکن دعا هم خود این رابطه است که بین این دعا کننده با خدا ایجاد می‌شود. آن حالت، آن جذبه. این هم می‌شود دعا.

خود دعا داعی مدعو، که سه رکن دارد.

بعد در رابطه با این صحبت کردیم قبل از اینکه ورود به این بحث پیدا بکنیم عرض بکنیم که بالاخره امروز یک حقیقتی را ما ساده می‌گیریم که ۴۱ سال از انقلاب گذشته. چون عادت کردیم، چون در متن نعمت هستیم، برایمان خیلی طبیعی است اما برای کسان و کشورهای دیگری که ‌اینها را ندیدند، از بیرون به این مسئله نگاه می‌کنند، برایشان یک چیز غریبی است. یک چیز بعیدی است که چطور می‌شود پس از ۴۱ سال از یک انقلابی گذشته، مردم گرفتار سختی‌ها، ابتلائات، بالاخره مشکلات  هوای سرد، آن موقع همه این‌ها دست به دست هم می‌دهند. بعضی از شهرها برف شدید. با این حال مردم با یک انگیزه به قول یکیشان می‌گفت با یک حرارت درونی که این سرما را اصلاً سرما نمی‌بیند که آن حتماً هم اینجوری است. یک ایمانی است می‌آورد. بیرون می‌آیند در این سرما. با بچه‌های کوچک وبا پیر و جوان و این‌ها در این سرما می‌آیند اینجور کنار هم تا نشان بدهند که از دین خدا حمایت می‌کنند. اجابت دعوت خدا را دارند. اجابت دعوت خدا را. آن وقت شما فکر می‌کنید خدای سبحان جواب این همت‌ها و زحمت‌ها را نمی‌دهد؟

این یک عبادت جمعی است بالحقیقه. واقعاً یک دعای جمعی است واقعاً یعنی وقتی که این جمعیت بدون اینکه بخواهد کسی به او چیزی بدهد، بدون اینکه بخواهد از کسی چیزی بخواهد، بلکه سختی‌ها را هم دارد، تازه احتمال دارد بعضی‌ها سوء استفاده بکنند بگویند

این‌ها آمدند در خیابان، یعنی کار ما درست است. یعنی حتی آن کار غلط را درست تلقی بکنند. با همه این‌ها این‌ها می‌آیند. یک عبادت جمعی شکل می‌گیرد. آن وقت این عبادت جمعی که همه می‌آیند، باورمان نباید بشود که این چقدر رحمت حق را نازل می‌کند؟ چه دعای عجیبی است که اجابتش چه می‌تواند باشد؟

یک صحنه عظیمی است از یک دعای جمعی متصف که در همه کشور پراکنده شده است با هم. هر شهری آمده‌اند در یک ساعت خاصی یک عبادت جمعی است. این یک معراج است برای یک کشور. یک سفر معنوی است برای کشور. برای ما عادت شده و یک نگاه عادی به آن می‌کنیم اما آمدن این جمع با این سختی در این شرایط واقعا به عنوان آن فقط برای خدا آمدند. یعنی می‌پرسید انگیزه دیگری؟ کسی برای تفریح در این سرما بیرون نیامده.  کسی برای نمی‌دانم خوش گذرانی. ممکن است یک وقتی هم به خاطر خدا بیایند، خوش هم بگذرد. سخت هم نشود برایشان. اما برای خدا آمدند. خدا چه اجابتی اگر شما جای خدا بودید کاری ندارد که خودتان را بگذارید جای خدایی که قدرت دارد، جود دارد، رحمت دارد، یک همچین جمعیتی در یک همچین شرایطی با یک همچین هوای سردی مردم اینجور بیایند بیرون به خاطر اینکه در حقیقت خدا دوست دارد اگر شما جای خدا بودید چه می‌دادید به این مردم؟ چه اجابتی برای این مردم می‌کردید که با همه سختی‌ها و فشارها که رویشان است با یک صفایی بدون هیچ چشم داشتی فقط به خاطر خدا بیایند در صحنه؟ اگر شما جای خدا بودید؟ ما تازه جای خدا بودیم، افق نگاهمان هم محدود بود ولی چه می‌دادید وقتی داشتید و دارا بودید، همه چیز داشتید، دستتان باز بود، چه می‌دادید که احساس بکنید که این بالاخره سزای این کسانیست که آمدند  و این در سختی، در سرما، در مشکلات، با همه دردسرها آمدند. اینجور آن کشور را نگاه بکنید‌. یک کشور آمده. همه کشور نمی‌توانند یکجا جمع شوند اما همه در یک مرکزیتی در شهرهایشان چه کار کردند؟ شهرها جمع شدند. این‌ها همه ضمیمه می‌شوند به هم. یک دعای عبادت جمعی برای خدای سبحان آن هم برای خدای سبحان لوجه الله لوجه الله فقط و فقط لوجه الله. خیلی‌ها ممکن است سرما بخورند، آمدند و رفتند. خیلی‌ها ممکن است بچه‌شان مریض بشود در این سرما، بچه‌ها آمدند و رفتند اما باکی‌اش نبود می‌گفت چون رضای الهی است عیبی هم ندارد، ناراحت هم نمی‌شود که چرا آمدیم، خلاصه حالا بچه‌مان سرما خورد، دفعه بعد نمی‌رویم. نه. یعنی احساس می‌کرد که یک عبادت است دیگر. بعد اگر یک همچین چیزی جای خدا بودید با این مردم چه معامله‌ای می‌کردید؟ همین فقط سوال در ذهنتان باشد اگر ما جای خدا بودیم به این مردم در قبال این همه لطفشان، صفایشان، رحمتشان، این همه خلوصشان،

این همه عبودیتشان. این عبودیت است. این عبادت است. جزو بالاترین عبادت‌های ما است که اگر کسی نرفت یا کم رفت یا در حقیقت بی‌حال رفت این خیلی ضرر کرده. از این عبادت متصل‌تر، عظیم‌تر، همانجور که می‌گویند اگر نماز مثلاً دو نفر شدند، اقتدا کردند، اثرش می‌شود انقدر، اگر ۱۰ نفر شدند دیگر از حد و احصا ثوابش خارج می‌شود. چرا؟ چون یک روح جمعی ایجاد می‌شود که آن روح جمعی، اثرش غیر قابل احصا است. حالا حساب کنید در یک جریان اینجوری،  یک روح جمعی ایجاد شده آن هم در همه کشور، با هم، یک جمعیت اینجوری آمدند با همدیگر چه کار کردند؟ آمدند برای خدای سبحان در صحنه و یک عبادتی را محقق کردند که مبارزه با دشمن خداست. دماغ دشمن خدا را به خاک مالیدند. نگاه نکنید که دشمن منعکس می‌کند یا نمی‌کند. آن کسی که باید اثر بدهد به این، خداست اصلاً دشمن بیچاره‌تر از آن است که کتمان هم بکند بگوید اصلاً کسی نیامد، هیچ مهم نیست. یک چیزی در عالم واقع باید تحقق پیدا می‌کرد، تحقق پیدا کرده. خدا شاهد باید می‌بود، که هست. حالا دیگران ندیدند، نخواستند ببینند. بعد اصلاً این‌ها مهم نیست. این اثر این که می‌خواهد محقق بشود مرتبط با آن است که او ببیند نه این‌ها ببینند. یعنی فکر نکنید اگر این‌ها منتقل نکردند، منعکس نکردند، رسانه‌ها به آن نپرداختند، بگوییم چقدر نامرد هستند که این‌ها نپرداختند. حالا اثر این آنجور که باید، نخیر. بله آنها نکردند. ناجوانمردی خودشان است. او ناجوانمردی کرده واقع را غیر واقع کرده. او عیبی ندارد. او خودش خراب کرد. مکرو مکر الله والله خیرالماکرین است. اما  آنی که باید ببیند و اثر بدهد، او خداست خدا می‌بیند.

اصلاً اینجور نباشد بگویید حالا من بروم یا نروم چقدر اثر می‌گذارد؟ چقدر ممکن است تفاوت کند؟ حالا چه کسی می‌بیند؟

یک کسی دارد می‌بیند، که آن کسی که دارد می‌بیند.

تو می‌روی قاطی این جمع آن جمع، از تو استفاده نمی‌کند تو داری از آن جمع استفاده می‌کنی. لذا ما منت جمع را باید بکشیم وقتی وارد جمع می‌شویم، نه منت بگذاریم که ما هم آمدیم. نه. اگر کسی غایب بود این به جمع ضرر نزده، به خودش خیلی ضرر زده.

بله روح جمعی. هرچه این جمع پیوسته‌تر باشد، عظیم‌تر می‌شود. بعد روز قیامت این‌هایی که آمدند، آنهایی که نیامدند را  مواخذه می‌کنند. به چه عنوان؟ می‌گویند تو نیامدی. اثر این کار که می‌توانست با آمدن تو، مثل نماز جماعت عظیم‌تر بشود، تو بدون عذر نیامدی. چون بدون عذر نیامدی، اثر این کاسته شده بود. این کاسته شدن را ما از تو می‌خواهیم. بده. از آن ثواب‌هایی که داری، اعمالی که داری، بده تا در حقیقت چه بشود؟ جبران.

حالا می‌بینی چه داری که بدهی؟ آنجا دقت بکنید، یک بحث کاملاً در حقیقت دینی است. پس یک عبادت جمعی عظیم چند میلیونی که یک روح جمعی چند میلیونی از این محقق شد این اثر رحمت حق  نازل می‌کند. آن هم گره خورده با شروع انقلاب اسلامی. این خودش یک عظمت است. گره خورده به حقیقتی که سنت گذاری حسنه است برای کل تاریخ بشریت. گره خورده به چهلم سردار شهید ما که یک عظمت را ایجاد کرد و زنده کرد ارزش‌ها را. چهلم ایشان هم بوده. گره خورده به دشمنی با دشمن بزرگ ما که داریم اظهار مقابله می‌کنیم با دشمن بزرگ دین. شیطان بزرگ، داریم دشمنی می‌کنیم. ببینید همه این‌ها این وجه را چه کار می‌کند. مضاعفش می‌کند. قوی‌تر می‌کند. خب حالا ببینید اقلش اگر یک موقعی نرفتیم یا کم رفتیم یا بی‌میل رفتیم، این حسرتش در دل ما بماند، شاید یک وجهی برای جبرانش پیش بیاید. این حسرت که ای بابا پس اگر ما نرفتیم خیلی از دست دادیم. البته این جمع همه رفتند اما اگر یک موقع کسی نرفته باشد بدون عذر، بفهمد خیلی از دست داده.

آن وقت این اثری که از این راهپیمایی پیش می‌آید، اگر چشم ما باز می‌شد، می‌دیدیم. می‌دیدیم خیلی از وقایع و شروری که دفع می‌شود و اصلاً ما باورمان نمی‌شود به این سادگی دفع شد. این جریان هواپیمای اوکراینی که ساقط شد، خیلی نقشه‌ها برایش داشتند اما یک روز طول کشید شورش. یک روز چند ساعته. ما نمی‌دانیم. همش فکر می‌کنیم تدبیر ما بود که زود خیلی خوب. نخیر. این آثار آن رابطه تشییعی که از سردار سلیمانی شد، وحدتی که مردم بروز دادند، رحمتی که از وجودشان بیرون ریخت در آن حال، در حقیقت ارتباطی که با سردار شهیدمان پیدا کردند. سردار دل‌ها خیلی توطئه‌ها را خنثی کرده. خیلی‌هایش را اصلاً نفهمیدیم چه کارها می‌خواهند بکنند. در روایت دارد خیلی از مصیبت‌هایی که می‌خواهد به شما برسد، قبل از اینکه به شما برسد، دفع می‌شود. اصلاً ما نمی‌فهمیم. خیلی از ویروس‌ها که وارد بدن ما می‌شوند، بدون اینکه ما بدانیم در حقیقت این بدن ما ، با آنها مبارزه می‌کند، از بین می‌برد. اصلاً ما نمی‌فهمیم. که یکی از این‌ها کفایت می‌کند انسان را از پا بیندازد. اما بدن ما مقابله می‌کند. اصلاً ما نمی‌فهمیم جنگ درونمان را. در بیرون خدای سبحان ملائکه الهی مشغول جنگ با توطئه‌های شیاطین هستند. خیلی از این توطئه‌ها با جنگ ملائکه از بین می‌رود. آن ملائکه امدادشان به این در حقیقت چه هست؟ رحمت‌هایی است که با حضور در این تظاهرات، در این راهپیمایی‌ها، در این تشییع‌ها، در این ارتباطات، در این تجمعات، در این دعاها ایجاد می‌شود در حقیقت این‌ها این را باور کنیم. هر چقدر باورمان بیشتر بشود، شوق در شرکتمان ارتباطمان بیشتر می‌شود. بهره‌مندتر می‌شویم. آن وقت گاهی هم یک ذره پرده را می‌زنند بالا، یک چیزهایش را نشان آدم می‌دهند. یعنی پشت کار را هم گاهی یک ذره پرده را می‌زنند بالا، نشان می‌دهند. ببین چه خبر است. ببین چه غوغایی در عالم به پا می‌شود وقتی که می‌بینند انسان‌ها در سرما، با مشکلات می‌آیند بیرون، اصلاً انگار نه انگار سرما است. انگار نه انگار مشکل است. این خیلی عظمت است. می‌دانید پوزه شیطان چطوری به خاک مالیده می‌شود؟ با این نگاه چقدر شیطان زحماتش بر باد می‌رود؟ اگر شیطان را کسی چشم داشت می‌دید آن حالت بیچارگیش و ذلتش را.

تعبیر روایت این است دو نفر که با هم قهرند اگر یکیشان دارد می‌رود به سراغ دیگری آشتی کند، اصْطَكَّتْ رُكْبَتَاهُ وَ تَخَلَّعَتْ أَوْصَالُهُ (1)

زانوانش به لرزه می‌افتد شیطان و انگار تمام اجزایش دارد از هم جدا جدا می‌شود. اینقدر برای او سخت است. حالا حساب کنید یک جمع اینجوری می‌روند کنار همدیگر متحد و مرتبط در تمام کشور. شما فکر می‌کنید که چقدر توطئه از شیطان خنثی می‌شود . چقدر شیطان ضعیف

کافی 2/346 ، عنه البحار 72/187

می‌شود. چقدر شیطان بیچاره می‌شود. چقدر دماغ شیطان و شیاطین به خاک مالیده می‌شود. دشمنان ما چقدر به رو نیاورند دلیل می‌شود که نباشد؟ چرا  هست. نمی‌توانند انکارش بکنند، هرچند نگویند. این را عمداً خلاصه یک قدری گفتم. بگذار بگویم که ما فکر نکنیم این عبادت‌هایمان کار کمی است کار بزرگ و عظیمی انجام دادیم یک عبادت چندین میلیونی به درگاه خدا داشتیم تضرع بود این اصل عبودیت است اصل تضرع است آن هم در چهلم سردار شهید ما آن هم در آغاز  انقلاب اسلامی ما بیعت ما با این انقلابی که روروح جهان بی‌روح امروز است این انقلاب اسلامی روح جهان بی‌روح امروز است دارد روح می‌دمد در این جهان باور بکنیم که این روح متصل می‌شود انشاالله به ظهور حضرت  و انشاالله خدای سبحان به ما توفیق بدهد که ما هم ادراک بکنیم آن حقیقت را و بهره‌مند بشویم از برکات بی‌نهایت آن حقیقت یک صلوات بفرستید اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم عرض کردیم که نیاز رفع نیاز طلبه تراز بیدار شدن نسبت به نیاز دنبال رفع نیاز از جانب خدا راه رفع نیاز ارتباط با خدا من یک نکته‌ای را اولش بگویم این نکته را در ذهنتان داشته باشید شاید کمتر شنیده باشید. چرا به ما می‌گویند که دیده‌ای خواهم سبب سوراخ کن تا حجب را برکند از بیخ و بن؟

اگر دنبال رفع نیاز هستیم چرا می‌گویند که وسائط را نبینیم در عین اینکه هست؟

خدا قرار داده. انکار نمی‌خواهیم بکنیم اما از وسایل عبور کنیم برسیم به آن چه؟ اصل چرا؟  می‌دانید تفاوت این دو تا نگاه کجا ظاهر می‌شود؟ یک کسی که از طریق وسائط می‌بیند خدا را هم چه می‌بیند؟ مسبب الاسباب می‌بیند.  در راس همه اسباب، خدا را می‌بیند اما می‌گوید خدا در حقیقت آب را سیراب کننده قرار داده. خورشید را نور دهنده قرار داده. خورشید آسمان را روشن می‌کند، گرم می‌کند. آب انسان را سیراب می‌کند. خدا قرار داده. درست است غلط است این؟ نه درست است اما وقتی می‌خورد آدم سیر می‌شود سیراب می‌شود، یک موقع است آب را واسطه در سبب می‌بیند. این سیرابی در حد آب است. اما یک کسی که واسطه را می‌بیند اما متوقف در واسطه نیست، خدا را سیراب کننده می‌بیند. این سیراب کننده عبور می‌کند از مرتبه سیراب کننده ظاهری تا سیراب کنندگی باطنی و نهانی کشیده می‌شود. هر چقدر این نکته خیلی دقیق است خیلی دقیق است خیلی دقیق است هرچه به شما بگویم دقیق است. یعنی وقتی که انسان یادتان هست یک نکته‌ای را عرض کردم بهتان که هاجر سلام الله علیها وقتی که آب جوشید از زیر پای اسماعیل در آن صحرای بیابان بین در حقیقت صفا و مروه  که بیابان بود. آن موقع هیچ چیز نبود. هاجر آمد. دورش را چه چید؟ سنگ چید. بعد امام صادق علیه السلام فرمود چه؟ هاجر مادر امام صادق می‌شود دیگر. اگر مادرمان هاجر سلام الله علیها سنگ نچیده بود، این آب جریان پیدا می‌کرد الی یوم القیامه. چون سنگ چید، دور آب حد زد. به این محدودش کرد. آب جوشش دارد زمزم اما چه هست جریان ندارد یادتان هست گفتیم حد زد به اجابت خدا. اگر انسان در رابطه با اجابت، اسباب را در رفع نیازش ببیند، حد زده به اجابت. می‌دانید چقدر سرمان کلاه می‌رود اینجوری؟ اگر ببینیم آب سیراب کننده است، اگر ببینیم خورشید نور دهنده است، اگر ببینیم در غذا سیر کننده است، اگر ببینیم اسبابی که لباس ما گرم کننده است لباس می‌پوشیم درست است لباس می‌پوشیم باز هم اگر تشنه شدیم باید برویم سراغ آب باید برویم اما اگر آب را سیراب کننده دیدیم رفع نیاز را به خدا ندیدیم حد اجابت در حد چیست آب است اما چرا موسی کلیم عصایش می‌شود اژدها نه عصایش بشود چوب فقط چرا؟ چون می‌بیند عصا در اختیار یک کسی است که هرچه بخواهد می‌شود. عصا می‌شود اژدها.

اگر انسان در رفع نیاز، حالتش به جایی برسد که اسباب را در می‌نوردد می‌رسد. می‌رسد در این اجابت جزئی می‌رسد به چه چیز؟ چه کسی را او رافع نیاز می‌بیند؟  خدا را این رفع نیاز در حد اجابت الهی محقق شده نه در حد اجابت این واسطه نمی‌دانم توانستم عرضم را بگویم چقدر مهم است؟ معلوم شد یا نشده هنوز؟ بله؟ معلوم شده؟ باریکلا این آقای مظلوم رضایی را ببینید. چند ساله هستی؟ آقای مظلوم ۱۲ سالش است. ۱۲ سالش است. فهمیده است این چه خبر است. خوش به حالش. باریکلا. ماشاالله ماشاالله. اگر این معلوم بشود برای انسان، انسان دیگر هیچ موقع قانع نمی‌شود. در هر چیزی که نیاز دارد رفع نیازش را از چه ببیند؟ از چشم واسطه‌هایی که ابزار و آلات و وسائط هستند برای خدا. خدا این‌ها را واسطه کرده ما را راه بیندازد هی ببرد بالاتر. اگر کسی راه افتاد، دیگر در اینجا نمی‌ماند. اگر کسی اینجا ماند و این را دید، این مانده. در منزل سفر اتراق کرده. عبور نکرده. این منزل اول است که آدم باید از کودکی این را ببیند. بعد هی می‌آید جلوتر می‌بیند نه این، این کاره نیست فقط. چرا آتش برای ابراهیم خلیل نمی‌سوزاند؟ چرا آتش وقتی موسی کلیم کودک بود تازه به دنیا آمده بود فرعونیان آمدند داخل ببینند این بچه کجاست، صدا می‌آید. مادرش از ترسش گذاشت در تنور داغ. تنور روشن بود، این نفهمید چه کار می‌کند. گذاشت در تنور. در تنور را هم بست. این‌ها آمدند هرجا را گشتند دیدند تنور که روشن است دیگر درش را باز نکردند دیدند روشن است، آتش دارد درونش، رفتند وقتی رفتند تازه فهمید که چه شده. این بچه را کجا گذاشت از ترس این‌ها؟ بچه را گذاشت در تنور. می‌خواسته  این‌ها نکشندش گذاشته در آتش. بعد در تنور را باز می‌کند می‌بیند بچه دارد بازی می‌کند. مگر نمی‌شود؟ اگر عالم دست خداست اگر آب سیر کننده است، خب چرا بعضی‌ها وقتی مورد نفرین حضرات معصومین قرار گرفتند، آب می‌خوردند سیر نمی‌شدند، سیراب نمی‌شدند، عطش باقی می‌ماند؟ این باور که خدا در هر اجابتی خودش دخیل است اگر اینجوری شد انسان به غیر خدا با کسی محشور نیست. در هر حاجتی هر حاجتی. از کجا شروع می‌شود؟ وقتی من دارم نگاه می‌کنم. نگاه کردن من یعنی چه؟ یعنی خدایا من نگاه کردن، حاجتم است. این یک نیاز است. خدایا نفس کشیدن حاجتم است. این یک نیاز است. یعنی من در نفس کشیدن با چه کسی محشور هستم؟ الان نفسم را چه کسی بالا می‌آورد؟ بعد از اینکه درون می‌رود، خدا بالا می‌آورد. این نفس می‌خواهد درون برود تا اکسیژن  برساند به درون شش من از آنجا برود در خون من. چه کسی این نفس را می‌برد درون من؟ و چه کسی در حقیقت آن نفسی را که در حقیقت برگردان آن دی اکسید کربن‌ها و آن سموم بدن است با نفس برمی‌گردد دیگر بقیه‌ش دیگر چه کسی برمی‌گرداند؟ خدا. چه کسی این گلبول‌های قرمز من را حرکت می‌دهد این اکسیژن‌ها و غذا را برسانند به سر و صورت؟ خدا. چه کسی من را لحظه به لحظه حیات افاضه می‌کند؟ خدا. اگر اینجوری است، پس من با غیر خدا محشور نیستم که در عین اینکه انکار نمی‌کنیم غیر خدا اما این‌ها شئون می‌شوند. اینها ارتباط، اینها در حقیقت ظهور می‌شوند. چیزی مانع نمی‌شوند. مثل اسماء الهی می‌شوند. چطور اسماء الهی در کار هستند، این‌ها هم می‌شوند مثل اسماء الهی. خیلی رابطه انسان شیرین می‌شود اگر حال انسان گاهی هم اینجوری باشد. گاهی هم باشد. گاهی‌اش هم خوب است. در خواب هم آدم این را ببیند خوب است. هرچند که خواب ببیند ببیند حالش اینجوری است. در خواب هم ببیند لذت خوابش هم خوب است. در بیداری آدم غفلت‌ها نمی‌گذارد. خب این سه رکن داعی دعا کننده مدعو دعا شونده که آدم از خدا می‌خواهد آن کسی که از او می‌خواهد و دعا که رابطه است. این سه رکن هر کدام شرایطی دارند هر کدام اقسامی دارند. هر کدام قواعدی دارند. من به دوستان توصیه می‌کنم این کتاب شهود و شناختی که حضرت آیت الله ممدوحی در شرح صحیفه سجادیه نوشتند حتماً دوستان ببینند.  همه‌اش چهار جلد است اگر زیاد همه‌اش را نمی‌توانند ببینند. یک جدا هم این رساله به اصطلاح نیایش از دیدگاه عقل و نقل که در مقدمه‌ای اینجا آن رساله آمده که حدوداً مثلاً نزدیک خود این رساله ۲۰۰ صفحه است اینجا که جدا هم چاپ شده. این رساله را بگیرند و با دعا بخوانند. یکی این رساله را باید با دعا بخوانید یکی رساله ﻋﺪة اﻟﺪاﻋﻰ ترجمه شده هم عربیش را طلبه‌ها هم غیر عربی‌اش فارسیش را.  دو سه تا ترجمه شده. آداب راز و نیاز به درگاه بی‌نیاز یا آداب بندگی به درگاه بی‌نیاز ترجمه شده ﻋﺪة اﻟﺪاﻋﻰ یا در رابطه با رساله‌ها به اسم‌های مختلف و ترجمه‌های مختلف بسیار کتاب روان آن ﻋﺪة اﻟﺪاﻋﻰ روان آسان زیبا و پرنکته الهی توحیدی حتماً این دو تا کتاب را برای رابطه انسان با خدا ببینند. این کتاب دقیق‌تر. به اصطلاح آن کتاب هم ساده‌تر روان‌تر، روایی. خب داشتیم بحث می‌کردیم یکی از مسائلی که  برای آداب مدعو است آن جلسه یکیش را گفتیم دوستان یادشان هست چه بود احساس قرب که همین الان اشاره‌اش را کردیم آن وقت مراتب قرب را آنجا بیان کردیم که گاهی شروع می‌شود از چه ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً(1)

  • اعراف / 56

خدا را انسان چه می‌بیند آنجا ادعوه او را بخوانید او غایب است دیگر اشاره به غایب است او را بخوانید ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً  این غایب خواندن گاهی از عظمت است. یعنی می‌گوید من کجا و من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم لطف‌ها می‌کنی ای خاک درت تاج سرم من کجا او کجا لذا من به او بگویم خدای من. خجالت می‌کشد آدم. می‌گوید ادعوه. او را بخوانید. این مال این است که گاهی انسان او را در یک عظمتی می‌بیند، خودش را در یک ذلتی. لذا ضمیر غایب می‌آورد. من اینجا نیستم حاضر. گاهی هم ضمیر غایب مال غفلت است که من توجهم نسبت به او غافلانه است، لذا ادعوه. حتی در این حالت او را بخوانید تا کم کم این غیبت تبدیل بشود به حضور. پس این ادعوه هر دو را شامل می‌شود هم آن طایفه‌ای را که حال ذلت و انکسارشان است هم آن طایفه‌ای که غفلت دارند. منتها هر کدام به نحوی. در یک مرتبه دیگری گفتیم قرب به چه صورت می‌شود با خدا  إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ

من قریبم. نزدیکم. غریب وقتی که با اسم ظاهر است در عربی می‌گوییم اسم ظاهر. اسم ظاهر در حکم چیست؟ ضمیر غایب. ولی یک مرتبه از ضمیر غایب نزدیک‌تر است. اسم ظاهر است دیگر. قریب است خدا. آن هم قریب. لفظ قریب  که جلسه گذشته عرض کردیم مجیب و قریب و سمیع و این‌ها در حقیقت در رابطه با دعا خیلی به کار آمده اد سألک عبادی هم که اصلاً این آیه خیلی آیه عجیبی است که دیگر حالا فرصتش نیست. یک آیه دیگر هست که در مرتبه دیگری که انسان وقتی جلوتر می‌آید آنجا می‌گوید

  • بقره / 186

وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ(1)

دور محتضر نشستند کسی که دارد جان می‌دهد دورش فامیلش اطرافش نشستند خدا می‌گوید من از شما که دور تا دورش را گرفتید نزدیک‌تر به او هستم وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ   .(2)

یک مرتبه دیگر قرب باز این است که نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید

از رگ گردن به هر کسی من نزدیک‌ترم. از رگ گردن به ما نزدیک‌تر است. نحن اقرب الیه من حبل الورید.  از رگ گردن نزدیک‌تر است. چقدر این قرب. خدا چطور به ما بگوید من به شما نزدیکم و ما چه کار بکنیم؟ چطور باور بکنیم که نحن اقرب الیه؟ این هم مظلومیت خداست. آدم گاهی باید بنشیند روضه مظلومیت خدا را بخواند که خدا  با همه قدرت و عظمتش پیش ما جاهل‌ها چقدر مظلوم است. از جهل ماست. مظلومیت او از جهل ماست. نه او مظلوم باشد که ظلم بشود به او. ما ظلم می‌کنیم به خودمان در رابطه با خدا. جهلمان باعث این مظلومیت است که خدا می‌گوید نحن اقرب الیه من حبل الورید حالا ببینید این نحن اقرب الیه من حبل‌الورید را چون اینجا این مراتب قرب را حضرت آیت الله ممدوحی سلمه الله انشاالله یک صلوات

  • منبع: آیه 85 سوره واقعه
  • آیه 16 سوره ق

هم برای سلامتی ایشان که کسالت دارند و دوره درمان  را طی می‌کنند یک صلوات برای سلامتی ایشان بفرستید اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم یک مرتبه دیگری از قرب هست که آن هم برمی‌گردد به مرتبه بالاتر از این‌ها می‌شود چه اگر گفتید جلسه گذشته گفتیم أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه(1)

حالا بگذارید خود آیه قبلش چیست آیه قبل این ان الله یحول بین المرأ و قلبه آیه چیست قبلش یادتان هست چه استجیبوا اصلاً بحث دعاست استَجيبوا لِلَّهِ وَلِلرَّسولِ إِذا دَعاكُم لِما يُحييكُم(2) دعاست استَجيبوا لِلَّهِ وَلِلرَّسولِ إِذا دَعاكُم اجابت کنید خدا و رسول را که شما را دعوت کردند تا حیات بدهند دنبالش همین جا می‌شود آنوقت یا فاصله دارد باز هم دعاست استَجيبوا لِلَّهِ وَلِلرَّسولِ إِذا دَعاكُم لِما يُحييكُم  چه دنباله دارد یا ندارد وَاعلَموا أَنَّ اللَّهَ يَحولُ بَينَ المَرءِ وَقَلبِهِ .بدانید این را که این حیاتی که خدا می‌دهد، اجابتی که می‌کنید، چطور اجابت کنید خدا را از درونی‌ترین لایه‌تان که از خودتان به خودتان نزدیک‌تر است. قلب، حقیقت انسان است دیگر. می‌گوید بین خودت و قلبت، خدا حائل است. خدا آنجاست. خدا کجاست؟ قلب انسان چیست؟ قلب انسان فقط این عضو نیست. قلب انسان یعنی حقیقت انسان. می‌گوید  خدا بین تو و قلبت.

  • آیه 24 سوره انفال
  • آیه 24 سوره انفال

تو کیستی؟ قلبت چیست؟ خوب من که قلبم هستم. می‌گوید با این حال بین تو و قلبت، خدا حائل است. یعنی بین تو و تو. خیلی زیباست. بین تو و تو، خدا حاایل است. خدا آنجاست. کجا دنبالش بگردیم؟ برویم داخل یک غاری، نمی‌توانیم جدا شویم. برویم قله کوهی نمی‌توانیم جدا شویم از او وَاعلَموا أَنَّ اللَّهَ يَحولُ بَينَ المَرءِ وَقَلبِهِ  از خودمان کجا فرار کنیم که خدا را نبینیم؟ می‌شود از دست خدا فرار کرد؟ نمی‌شود. کجا فرار کنیم؟ هرجا بدویم.

 می‌گفت آمد پیش یک استادی گفت من از دست این مش ممدلی خسته شدم می‌خواهم از دستش بروم سر به کوه و بیابان  بگذارم. مش ممدعلی که بود؟ خودش بود. می‌گفت از دست خودم خسته شدم می‌خواهم سر به کوه و بیابان بگذارم. گفت آنجا که می‌روی مش ممدلی را می‌بری؟ مش ممدعلی خودش بود دیگر. گفت چه کارش کنم؟ گفت خب آنجا هم آسمان همین رنگ است. اگر مش ممدعلی مقصر است، مش ممدعلی را کجا می‌توانی جا بگذاری؟ خودت هستی. هر کجا بروی با تو می‌آید. اینطور نیست که فکر کنیم حالا می‌رویم در کوه و بیابان درست می‌شود وَاعلَموا أَنَّ اللَّهَ يَحولُ بَينَ المَرءِ وَقَلبِهِ  .البته بعد یک مراحلی بالاتر از این حرف‌ها است یک جایی می‌رسد که آدم أَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ (1)

هرجا رو می‌کند غیر خدا نمی‌بیند. تا به حال سیر انفسی بود حالا اسیر چه می‌شود؟

 از درونش بیرون را هم می‌بیند که أَيْنَما تُوَلُّوا  هرجا رو می‌کند فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ  آن وجه خدا را می‌بیند

  • بقره/115

درست است با این نگاه ببینید این مرحله را. بعد یک جا دیگر می‌رود باز بالاتر که هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاَخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ (1)

که حالا اون بحث‌ها از قاعده کار ما خارج است. اما اینها روزی ماست.

این‌ها را برای ما قرار دادند. این نگاه به رفع نیاز از جانب مدعو یک قربش این بود. هر چقدر انسان معرفت پیدا بکند رابطه رفع نیاز عظیم‌تر می‌شود. هر چقدر احساس قرب بکند رابطه رفع نیاز عظیم‌تر می‌شود. هر چقدر انسان باور به قدرت خدا پیدا بکند که قدرت دارد. اقلاً ببینیم آن جاهایی را که انجام داده. ببینیم. موسی کلیم است رفت پیش فرعون، دعوتش کرد. فرعون زد زیر خنده و قهقهه. نهج البلاغه خطبه قاطعه را ببینید. آنجا خیلی امیرالمومنین زیبا بیان کرده این را. که خدای سبحان امتحان می‌کند عباد مستکبرش را به عباد مستضعفش. امتحان می‌کند. ‌ها فکر می‌کنند اگر بنده مستضعف شد و  حالا زوری ندارد و ظاهراً قدرتی ندارد پس دیگر این بیچاره است. نه. خدا دارد. می‌گوید شیطان را خدا می‌توانست نشان دهد. انبیا چه قدرتی دارند. نشان بدهد آدم چقدر قدرت است که مجبور شود با سر بیفتد جلویش به سجده. اما این کار را نکرد. آدم را نشان داد که یک موجود ضعیفی است که از گل خلق شده. خدا می‌گوید من می‌خواهم این را خلیفه‌اش بکنم. سجده کنید. ملائکه به او سجده کنید.

-___________________________________________________________________

  • حدید/3

شیاطین به او سجده کنید. ملائکه سجده کردند گفتند خدا می‌گوید دیگر. وقتی خدا می‌گوید، ما سجده نکنیم؟ اما شیطان گفت نه. انا خیر منه. خلقتنی من نار خلقته من طین. قیاس است دیگر. او از گل است من از آتش. آتش بهتر از گل هست یا نه؟ می‌گوید آتش رو به آسمان می‌رود گل بدبخت بیچاره که روی زمین است. کجا می‌تواند برود؟ پس من بهترم. أنا خیر منه.  این را امتحان کرد. اگر آدم نورانیتش در آن لحظه انقدر مششع بود، انقدر متلألأ بود، که چشم همه را می‌زد و همه را به زور به رعب می‌انداخت، جرات نمی‌کردند تخلف کنند. کمالی نبود که سجده بکنند. اما اینکه آدم را ضعیف ببینند اما خدا می‌گوید. وقتی خدا می‌فرماید یعنی امر اطاعت الهی. آنجا خدا می‌گوید من اولیاام را در لباس زربفت و طلا قرار ندادم. در یک قدرت و سلطه ظاهری قرار ندادم. البته گاهی هم قرار داده مثل سلیمان نبی. قرار ندادم تا دعوت کنم مردم اجابت کنند، این اجابت کمال است که در حالی که دعوت الهی را در وجود این می‌بینند، اینجوری اجابت کنند. و الا اگر زور و قدرت داشت مردم را دعوت کرد، خب مردم در طول تاریخ به پادشاهان تمکین کردند. به همین ظالمین تمکین کردند. کمالی نیست این. اگر نبی هم قدرتمند می‌آمد، و این‌ها تمکین می‌کردند کمال نبود. اما می‌آید می‌گوید خدا من را فرستاده. این دلیلش ببینید. اگر دیدند باور کردند ولی ایمان نیاوردند اینجا عقاب الهی نازل می‌شود. یکی از شرایط دعا این است که آدم باور کند که خدا قدرت دارد. چه قدرتش را به من نشان دهد چه ندهد. یقین به باور قدرت اجابت را به دنبال می‌آورد. اگر باور کردیم خدا قدرت دارد دنبال فهم قدرت می‌رویم. هرچه این باور شدیدتر بشود.

بگذارید این قسمت را بیاورم چند روایت بخوانم. از آن یک صلوات بفرستید. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

به بنی اسرائیل، انبیاشان یاد داده بودند هر موقع دیدید سختی برایتان زیاد شد، خستگی زیاد شد، این ذکر را بگویید. نمی‌دانستند هم چیست. این ذکر را بگویید، خستگی‌تان تبدیل به قوت و قدرت می‌شود، نشاط می‌شود. این ذکر، صلوات بود. ان‌شاءالله خستگی‌هامان سستی‌هامان ضعف‌هامان که نداریم ولی اگر یک موقع باشد، تبدیل به نشاط و قوت و قدرت بشود، یک صلوات با نشاط بفرستیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

چقدر این قشنگ بود. ببین. حال آورد ببین. اگر آدم باور بکند به این، این همین اثر را می‌گذارد. واقعا هم نشان آدم هم می‌دهند.

خب ایشان در این بحث به اصطلاح حضرت آیت الله ممدوحی در بحث شرایط دعا کننده، یکی از شرایطی که می‌آورد، این است که: عبودیت.

باور به فقر خودمان. قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ (1) این را آدم باید تابلو کند در ذهنش.

بگو خدا به شما هیچ توجهی نمی‌کند اگر دعای شما نبود. یعنی رابطه انسان با خدا و شخصیت انسان، حقیقت انسان، تابع دعایش است. آن وقت این دعا در چه رتبه‌ای محقق می‌شود؟ این حقیقت انسان “قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي” . بگو بگو این سنت ماست. ما يَعْبَؤُا ،خدا به شما توجه

  • فرقان/77

نمی‌کرد لَوْ لا دُعاؤُكُمْ .

این که امروز آمدند در خیابان مردم، همه در حقیقت آمدند، این یک دعای جمعی بود.

قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ ، این دعای جمعی، اجابت شده. اگر یادتان باشد، جلسه گذشته، یک فرمایشی رو از آقای بهجت نقل کردم، بعضی‌ها بعدا گفتند حاج آقا این برای برنامه‌ریزی خیلی خوب است. باید روی آن فکر کنیم، کار کنیم. حضرت آیت الله بهجت فرمودند آیا شده دعای جمعی بکنیم برای تحقق عدالت؟ آیا می‌دانیم که اگر دعای جمعی بکنیم برای تحقق عدالت، و تسریع می‌شود در تحقق عدالت؟ ما فکر می‌کنیم عدالت باید خودش محقق شود دیگر. ما حداکثر کارهایمان را بکنیم. ایشون فرمودند نه. برای تحقق عدالت و تعجیل در فرج که تحقق عدالت یکی از اهدافش است، دعای جمعی می‌خواهد. یعنی باید یک جلساتی بگیریم برای این که دعا کنیم برای تحقق عدالت. اگر در کشور می‌بینیم گاهی مسئولین خوبی انتخاب نمی‌شوند، این را در جلسه گذشته عرض کردیم، فکر نکنید که این مسئولین خوب، گاهی انتخاب نمی‌شوند، نماینده خوب انتخاب نمی‌شود، یک موقع می‌بینید مردم، نظرها می‌افتد به یکی. نمی‌دانیم چرا. یک قدری‌ش مال این است که باید تحقیق و تفحص و اینها بکنیم. اما این که در دلها بیفتد که به یک کسی که آن شخص، اصلح است، این خودش چه می‌خواهد؟ تضرع می‌خواهد. دعا می‌خواهد. دعای جمعی می‌خواهد. گاهی ما اصلا به این توجه نداریم. یعنی اینها را دیگر روال و روند گرفتیم که باید برویم و انتخاب کنیم. می‌گوید قبلش اگر می‌بینید انتخابات است، اگر می‌بینید این جریان است، جمعی از مؤمنین، عده‌ای از مؤمنین، جلسات عمومی تشکیل بدهند. در این جلسات عمومی، تضرع کنند به درگاه الهی که خدایا دلها را به سمت آن کسی که می‌تواند خدمت بهتری بکند، آن کسی که صلاحیت دارد، دلها را به سمت او سوق بده. در کنار این که باید روشنگری کرد، گفتگو کرد، حرف زد، تبلیغ کرد، همه اینها را باید انجام داد، نه این که فقط بنشینیم دعا کنیم. اما این دعا کردن، خیلی آثار دارد. این کمتر محقق می‌شود. این مورد غفلت واقع شده. می‌دویم برای تبلیغ اما این که یک وقتی را بگذاریم برای این نگاه که بدانیم چقدر سرنوشت‌ساز است، نشده. اینجا می‌فرمایند که باور به فقر، هر چقدر انسان خودش را فقیرتر بشناسد، احساس نیازش به خدا شدیدتر می‌شود. هر چقدر خودمان را غنی‌تر ببینیم، صبح تا شب دویدیم کارهایمان را کردیم، احساس نیازی به خدا نکردیم. این را می‌خواستم که از این راه به دست می‌آید. آن را می‌خواستم از این راه به دست می‌آید. درسم را می‌خواستم بخوانم، خب چشم‌هایم را باز کردم توجه کردم درسم را خواندم. نماز، حالا نماز دیگر رابطه با خداست. غذا می‌خواستم بخورم، غذا مادرم پخته. مادرم پخته دیگر. غذا را خوردم. نمی‌دانم این را می‌خواستم پول دارم میرم می‌روم می‌خرم. آن کار را می‌خواهم بکنم می‌زنم در کامپیوتر الان جوابش برایم می‌آید. دیگر چه شده؟ خدا کجاست؟ خدا کجاست؟  کجا گیر کردیم باور کردیم فقیریم؟ فقر احساس نمی‌کند آدم. احساس می‌کنیم همه کارهایمان را بلدیم راهش را. به خدا چه ربطی دارد دیگر؟ خدا اینجا چه کاره است دیگر نعوذ بالله؟ حالمان یک جوری شده است که استغنا داریم می‌بینیم. آن وقت قرآن می‌فرماید که چه؟ إِنَّ الاْءِنسَانَ لَیطْغَی أَن رَآهُ اسْتَغْنَی(1)

مهرگاه هر ذره هر مقدار حال استغنا پیش بیاید، حال استغنا یک تلازم کاملی با طغیان دارد. منتها طغیان گاهی آمدن در خیابان علیه یک حاکمیتی قیام کردن است یک موقع انسان

_______________________________________________

علق/6/7

 علیه خودش و حقیقتش دارد قیام می‌کند. که بی‌نیازی احساس می‌کند. اگر این شعار یا ایها الناس انتم الفقرا الی الله، نه فقرا الی الله در بعضی چیزها، انتم الفرا الی الله، شما عین فقرید، والله هو الغنی الحمید. خدا هم عین بی‌نیازی است. این دوتا را کنار هم بگذارید. او می‌شود مدعو، والله هو الغنی. او مدعو است. یعنی خدایی است که می‌خوانیمش. اینکه انتم الفقرا، داعی. دعا کننده. دعا کننده هرچه احساس فقر بیشتری بکند، این در حقیقت رابطه با خدا قوی‌تر شده. هرچه احساس غنای بیشتری نسبت به خدا بکند، رابطه بیشتر شده. یا ایها الناس انتم الفقرا الی الله والله هو الغنی الحمید.(1)

تابلوی در حقیقت ارتباط انسان با خداست. راه مقابلش چیست؟

إنَّ الاْءِنسَانَ لَیطْغَی أَن رَآهُ اسْتَغْنَی

این دو تا مقابل هم است. او طغیانگریست  چون استغنا می‌بیند. این عبودیت است چون خودش را فقر می‌بیند پیش خدا، نه پیش دیگران. پیش خدا خودش را فقیر می‌بیند نه پیش دیگران. اگر این حال برای انسان پیش بیاید آن وقت موسی کلیم است می‌گوید خدایا چه از تو بخواهم؟ نیازم چه باشد؟ می‌گوید موسی “حتی علف شاتک و ملح عجینک” . می‌گوید آن نمک سفره‌ات را هم و آن نمک غذایت را هم از من بخواه. نمک غذا دیگر خیلی ساده است دیگر.

فاطر/15

نمک یک چیزی بود که این قدیم‌ها نمی‌دانم دیده بودید در کوچه‌ها یا نه، حالا نیست آنطوری دیگر. کوچه‌ها از این چرخ دستی‌ها داشتند، نمک داشتند می‌آوردند بعد مثلاً می‌گفتند که نان خشک و نمی‌دانم آهن قراضه و هرچه بود می‌خریدند در قبالش پول نمی‌دادند. چه می‌دادند؟

نمک می‌دادند. یعنی کیلشان قیمتشان نمک بود. در مقابلش نمک می‌دادند. بعد آخرش می‌گفتند نمکی. یعنی نمک آوردیم اینجا. حالا این نمک سفره‌ات که دیگر آن ساده‌ترین است که ارزان‌ترین و ساده‌ترین و در دسترس‌ترین، آن هم از من بخواه. علف گوسفندت که در بیابان روییده آن هم بیابانی که دیم است خودش باران می‌آید، نه پولی می‌خواهی برایش بدهی، علف گوسفندت هم از من بخواه. نه بگوید خدایا من آن‌هایی که دستم نمی‌رسد، آنها را از تو بخواهم، این‌هایی که دم دستم است خودم دارم دیگر. اینطوری اگر شد، می‌شود چه؟ إِنَّ الاْءِنسَانَ لَیطْغَی أَن رَآهُ اسْتَغْنَی  در همین مرتبه. در همین مرتبه استغنا دیده و طغیان است. این باور را در وجودمان اینجا می‌فرماید که یک دعایی هم از امیرالمومنین نقل کرده که إِلَهِي لَيْسَ تُشْبِهُ مَسْأَلَتِي مَسْأَلَةَ السَّائِلِينَ “. خدا تقاضای من مثل تقاضای دیگران نیست که از دیگران می‌کنم. “ لِأَنَّ السَّائِلَ إِذَا مُنِعَ امْتَنَعَ عَنِ السُّؤَالِ” . وقتی یک کسی می‌رود در یک جایی کاری دارد تقاضایی دارد، می‌گویند نمی‌شود. چه کار می‌کند؟ وقتی می‌گویند نمی‌شود. راه ندارد برو. امْتَنَعَ عَنِ السُّؤَالِ . ِاذَا مُنِعَ . دیگر چه کار می‌کند؟ ول می‌کند سرش را می‌اندازد پایین می‌آید. جوابش بکنند بگویند نمی‌شود کارت راه ندارد یک تشر هم به او بزنند، لِأَنَّ السَّائِلَ إِذَا مُنِعَ امْتَنَعَ عَنِ السُّؤَالِ وَ أَنَا لَا غَنَاءَ بِي عَمَّا سَأَلْتُك. من در خانه شما که آمدم، جایی دیگر ندارم که بروم. او وقتی از اینجا رفت فکر می‌کند حالا چه کار کند. اما من اگر از پیشگاه شما بخواهم بروم کجا بروم؟ أَنَا لاغِناءَ بی عَمّا سَأَلتُکَ عَلی کُلِّ حالٍ .

هیچ جای دیگر ندارم بروم. اگر یک کسی آخرین امیدش یکجا باشد، وقتی به او بگویند نه این دیگر موت و حیاتش است. بگویند نه. اما اگر از اینجا گفتند نه، می‌گوید می‌روم پیش بالاتری‌اش. او گفت نه. تا یک جا می‌رسد که آخر ناامید می‌شود می‌گوید می‌روم پیش خدا. اما اگر آدم رفت پیش خدا، خدا به آدم بگوید نه، کجا برود دیگر؟ نَا لاغِناءَ بی عَمّا سَأَلتُکَ عَلی کُلِّ حالٍ. إِلَهِي ارْضَ عَنِّي خیلی زیباست. ارض عنی. راضی شو از من. خدایا إِلَهِي ارْضَ عَنِّي فَاعْفُ عَنِّي . بیامرز. عفو کن. فَقَدْ يَعْفُو السَّيِّدُ عَنْ عَبْدِهِ . گاهی آقا بنده‌اش را می‌بخشد. با این که ازش راضی نیست. با این که کارهای بد کرده. یک سیدی آقایی می‌بخشد خدمتکارانش را با این که از آنها راضی نیست. خدایا ارْضَ عَنِّي فَاعْفُ عَنِّي فَقَدْ يَعْفُو السَّيِّدُ عَنْ عَبْدِهِ وَ هُوَ عَنْهُ غَيْرُ رَاضٍ. ما کارهای بدی کردیم. می‌دانیم تو از ما راضی نیستی. اما عفو تو، دائر بر رضای تو فقط نیست. می‌شود ببخشی ولی راضی هم نباش. ببخش. چانه می‌زنیم. اول می‌گوییم ببخش. بعد وقتی بخشید، می‌گوییم خدایا از ما راضی شو. اول می‌گوییم ببخش. بگوییم می‌شود ببخشی ولی راضی هم نباشی. و ما یک کمی می‌آییم جلوتر، طمعمان را بیشتر می‌کنیم. این گدایی است دیگر. گدایی اینطوری، دعا اینطوری است. خداست دیگر. اگر با خدا این کار را نکنیم از چه کسی اینطوری بخواهیم؟

الهی قَدْ يَعْفُو السَّيِّدُ عَنْ عَبْدِهِ وَ هُوَ عَنْهُ غَيْرُ رَاضٍ. إِلَهِي كَيْفَ أَدْعُوكَ خدا با چه رویی بیاییم از تو بخواهیم؟ کیف ادعوک. وَ أَنَا أَنَا. من با همه این بدبختی‌ها و بیچارگی‌ها، منم. با این همه سیاه‌رویی‌ها، با این همه در خانه این و آن رفتن‌ها. با این همه غفلت‌ها و معاصی أنا أنا. با این همه بیچارگی‌ها. أمْ كَيْفَ أَيْأَسُ مِنْكَ  اما چگونه از تو نا امید باشم؟ و أنت أنت. تو تویی. تو کریمی. کریم که کاری ندارد که این بنده چه کرده. رحیم که کاری ندارد که این چه کارهایی کرده است؟ أنت أنت. خدایا چگونه مأیوس باشم؟ كَيْفَ أَيْأَسُ مِنْكَ .

ان‌شاءالله خدای سبحان، حال دعا تا بهره می‌بریم از توسل، یک صلوات می‌فرستیم.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “طلبه تراز انقلاب اسلامي، جلسه پانزدهم” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید