بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع برنامه: سیره تربیتی حضرت هود علیه السلام قرآن کریم

موضوع برنامه: سيره تربيتي انبياي الهي در قرآن کريم(حضرت هود عليه‌السلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 08-08-95

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
با مردم شب ديده به ديدن نرسيديم *** تا صبح دمي هم به دميدن نرسيديم
کاليم که سر سبز دل از شاخه بريديم *** تا حادثه‌ي سرخ رسيدن نرسيديم
خون خورده‌ي درديم و چراغاني داغيم *** گل کرده‌ي باغيم و به چيدن نرسيديم
زين هيزم تر هيچ نديديم به جز دود *** شمعيم که تا شعله کشيدن نرسيديم
خونيم و تپيديم به تب و تاب ترديد *** اشکيم و به مژگان چکيدن نرسيديم
باديم که آواره دويديم به هر سو *** اما چو نسيمي به وزيدن نرسيديم
يک عمر دويديم و لب چشمه رسيديم *** خشکيد و به يک جرعه چشيدن نرسيديم

شريعتي: سلام مي‌کنم به همه شما بيننده‌ها و شنونده‌هاي عزيزمان، انشاءالله هر جا که هستيد بهترين‌ها نصيب شما شود. حاج آقا عابديني سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقا عابديني: سلام مي‌کنيم به همه بينندگان و شنوندگان عزيز. انشاءالله همراهي ما با کاروان اسراي اهل‌بيت(ع) همچنان باقي باشد و جزء جاماندگان از اربعين نباشيم.
شريعتي: هفته گذشته قصه حضرت هود را با نگاهي به آيات سوره مبارکه شعرا داشتيم. نکات خوبي را شنيديم. نکات تربيتي فراواني که براي ما گفتند، امروز با نگاهي به آيات مبارکه سوره‌ي مؤمنون براي ما اين قصه را ادامه خواهند داد. صحبت‌هاي امروز شما را مي‌شنويم.
حاج آقا عابديني: (قرائت دعاي فرج)
در خدمت حضرت هود بوديم، جناب هود يکي از انبياي بزرگي است که بيش از هشتاد آيه در قرآن در مورد حضرت هود(ع) وارد شده و اين نشان دهنده‌ي عظمت تأثير هود و قومش در رابطه با امت آخر الزمان است. لذا توجه زياد ما به اين بحث مي‌تواند متأخذ باشد از آيات کثيري که در مورد هود(ع) وارد شده است. اين نشان دهنده اين است که بايد خيلي دقت بيشتري به هود (ع) بکنيم که شايد اين براي ما غريب است و آشنا نيستيم.
در جلسه گذشته گفته شد پس از اينکه خداي متعال هود را به رسالت مبعوث کرد و حضرت بر قومش وارد شد، خصوصياتي در قوم هود بود که باعث مخالفت جدي آنها با حضرت هود شد. بعضي از اين خصوصيات را قرآن در جلسه گذشته در سوره شعرا معرفي فرمودند. از جمله اينها اين بود که اينها در هر بلندي براي خودشان ساختمان‌ها و علايمي را ترتيب داده بودند که هرجا چشم‌اندازي باشد، آنها ديده شوند. اگر در نظام تبليغات، چشم‌اندازها آنجايي است که چشم مي‌افتد و بيشتر ديده مي‌شود. اينجا قيمتش بيشتر از جاهايي است که کمتر ديده مي‌شود. در جاهاي پر رفت و آمد و بلندي‌هايي که همه از دور و نزديک چشمشان به آنجا مي‌افتد و عده‌ي بيشتري آنجا را مي‌بينند قيمت بالاتري دارد. اين دعوت به خود در قوم هود خيلي شديد بود. که خودشان و هر چشم‌اندازي را دليل بر خودشان بگيرند. تا چشم مردم هرجا که بچرخد آنها را ببيند. اين براي آنها ارضاء کننده بود. عنانيت آنها را ارضاء مي‌کرد. اين استکباري بود که داشتند. اين نگاه اگر امروز در ما هم باشد همان خصوصيات را دارد. اين مختص به شخص هم نيست. گاهي انسان دوست دارد مؤسسه‌اش اينطور شود. گاهي دوست دارد چيزي که منتصب به اوست اينطور باشد. يک زمان است انسان بر يک کاري قصد خدمت گزاري و خدمت بهتر دارد. خود خدمت معرف اوست. لزومي ندارد چشم پر کن شود. آنجايي که به چشم پر کني مي‌رسد معلوم مي‌شود يک نقصي را مي‌خواهند پر کنند.
در رابطه با اين مسأله يک روايتي هست از پيغمبر گرامي اسلام است، پيغمبر با يارانش از خياباني عبور مي‌کردند. ديدند يک ساختمان خيلي بزرگي که اشراف بر کوچه داشت و مسلط بر کوچه بود و بر روي او قبه‌اي قرار داشت، حضرت ايستادند و پرسيدند: اين ساختمان براي چه کسي است؟ گفتند: مربوط به يکي از انصار در مدينه است. حضرت قدري با ناراحتي ايستادند. صاحب خانه رسيد. به حضرت عرض سلام کرد و حضرت جواب ايشان را با بي‌اعتنايي دادند و رو برگرداندند. با اينکه پيغمبر اين شخص را دوست داشت. دوباره سلام کردند و حضرت اعتنا نکردند. اين شخص از اطرافيان پرسيد: چه شده؟ خبري شده؟ پيغمبر با من اينطور برخورد مي‌کند؟ گفتند: پيغمبر پرسيد اين ساختمان براي کيست؟ گفتيم براي تو هست. پيغمبر از اين قبه‌اي که اشراف داشت و براي تو در محل برجستگي ايجاد کرده بود ناراحت شد. اين شخص بلافاصله مشغول تخريب آن بلندي که بر اين ساختمان بود، شدند. مدتي بعد که پيامبر از آنجا عبور کردند، ديدند اين قبه نيست. سؤال کردند: قبه چه شد؟ گفتند: بعد از آنکه شما اين را فرموديد، اين شخص تخريب کرد. حضرت فرمود: «ان لكل بناء يبني‏ و بال علي صاحبها يوم القيامه الا مالا بد منه» (مجمع البيان/ ج7/ ص198، نورالثقلين/ ج4/ص63) هرچه انسان بنا مي‌کند اگر بيش از حد استفاده او باشد،     ببينيد چه نگاه دقيقي است وقتي آدم اين روايت را مي‌بيند بر خودش مي‌لرزد که ما کجا هستيم و نگاه پيامبر کجاست؟ هر بنايي که بنا مي‌شود اين وبال است و گردن او را روز قيامت مي‌گيرد، مگر مقداري که لازم است. آن مقداري که لازم است، نه اينکه آنقدري باشد که بخواهند فخر بفروشند. گاهي استفاده هم نمي‌شود ولي فخر فروشي است.
اگر امروز ما کاري در وجود ما باشد که مورد رضاي پيغمبر اکرم نباشد، آيا مثل اين انصارين اين جرأت را داريم و اينقدر به پيامبر علاقه داريم که راحت دل بکنيم؟ اين شخص اتفاقي اين بنا را نساخته بود. هزينه کرده بود بنا را ساخته بود. وقتي فهميد پيغمبر از اين کار راضي نيست، دستور به تخريب هم از طرف پيغمبر داده نشد. اين شخص خودش اقدام به تخريب کرد. آيا رضايت پيامبر براي ما هم اينطور مهم است که اگر روايتي را در مورد کاري از پيامبر شنيديم و اگر خلاف آن را داشتيم، تصحيح کنيم؟ اين روايتي بود که مرتبط با بحث جلسه گذشته و مربوط به آيه «أَ تَبْنُون‏ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُون‏» (شعرا/128) بود.
وقتي هود با قومش صحبت کرد. در گفتگو با قوم کم کم خصوصيات قوم آشکار مي‌شود. هود از جانب خداي متعال خودش را معرفي مي‌کند که رسول الهي است. معادي در کار است، مبدأ خداست. رسالت هود است و معادي در کار هست. قطعاً اگر قوم هود به اين سه اقرار مي‌کردند، تمام بساطي که چيده بودند و ارزش گذاري‌هايي که کرده بودند، و روابطي که چيده بودند بايد به هم مي‌خورد. مسلماً آنها کاري که شايد چند صد سال طول کشيد که اين رفاهي که بعد از قوم نوح ايجاد شده بود و اينها را در مسائل دنيايي بود به طوري که غرق در نعمت‌هاي دنيايي شده بودند، حالا اينها در مقابل دعوت هود(ع) قرار گرفتند که دل بکنيد و يا لااقل اضافات را که سبب عنانيت شما است کنار بگذاريد. يا نه بياييد به معاد باور داشته باشيد. باور به معاد يعني هر عملي که شما انجام مي‌دهيد باقي مي‌ماند و از شما جدا نمي‌شود. با اين نگاه اين استکباري که اينها داشتند، چيزي برايشان نمي‌ماند. اگر مي‌خواستند به دعوت هود اعتنا کنند، تمام سيستم ارزش گذاري جامعه زير و رو مي‌شد. ارزش‌ها در قوم هود بنا بر اين بود که هرکس قدرت و ثروت بيشتري دارد نزد مردم ارزشمند‌تر بود. اگر هود آمده، مي‌خواهد بگويد که ارزش‌ها براساس ايمان به خداست. خوب اگر اينطور باشد اين دسته کجا قرار مي‌گيرند؟ ته صف قرار مي‌گيرند. چرا؟ چون تمام کار اينها با سلطه و زود به ديگران بود. عمل صالح که نداشتند بلکه ظلم هم داشتند. اين جريان براي همه انبياء بيان شده است. که اينها چرا با اين شدت مقابل انبياء مي‌ايستادند. چون اگر مي‌خواستند دعوت انبياء را قبول کنند، عمري شرافت آباء و اجدادي اينها بر اين بود که اينها سر باشند. رئيس باشند. اينها عمري نقطه مقابل انبياء بودند. لذا سخت بود برايشان قبول کنند و براي همين مخالفت مي‌کردند. اگر ما هم جاي آنها قرار داشتيم براي ما خيلي سنگين بود. چرا اينها در مقابل انبياء با اين شدت مي‌ايستادند؟ ارزش‌ها در اينها براين اساس شکل گرفته است.
در سوره مؤمنون آيات اينطور شروع مي‌شود. «ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ» (مؤمنون/31) قرن در قرآن به معناي صد سال نيست. قرن به معناي زماني است که به همديگر نزديک است و فرهنگ خاصي حاکم بوده است. گاهي ممکن است سه قرن ما باشد، ممکن است نيم قرن ما باشد. يعني هر عصري که براي خودش يک ارزش‌ها و فرهنگ‌هايي داشته است. بعد از جريان نوح(ع) قرن ديگري و عصر ديگري آمد. عصري که قبل از دوران هود و بعد از نوح(ع) است. «فَأَرْسَلْنا فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ» (مؤمنون/32) «وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ» (مؤمنون/33) تعبير به ملأ در قرآن خيلي به کار رفته است. کساني که در مقابل انبياء مقابله مي‌کنند ملأ مي‌گويند. ملأ در زبان عربي همان چيزي است که چشم را پر کرده است. ملأ کساني هستند که چشم مردم را پر کردند. چهره‌هاي مشهور بودند. آنهايي که ديگران آنها را مي‌شناختند. در هر عصري چهره متفاوت است. در يک عصري چهره هنرمندان هستند. در يک عصر ورزشکاران چهره هستند. کسي که چهره مي‌شود در يک خطر خيلي شديدي قرار دارد که مردم را به سمت خودش دعوت کند و خوشش بيايد. مردم به چشم حسرت به اينها نگاه کنند و بگويند: کاش ما جاي اينها بوديم! حتي در جامعه امروزي ما اگر کسي چهره است، در خطر است. حواسش بايد به خودش باشد. اگر از اين چهره بودن خوشش بيايد، اين خصوصيتي از قوم عاد است. منتهي در مقابل اين آيا ما نبايد در کار عمومي وارد شويم؟ چرا در قرآن هست که انسان خدوم وقتي براي خدا به مردم خدمت مي‌کند، خداي مهربان محبت او را در دلهاي مردم قرار مي‌دهد. مردم او را هم دوست دارند. مردم امام (ره) را خيلي دوست داشتند. اما وقتي امام را مي‌ديدند ياد خدا مي‌افتادند. وقتي امام را مي‌ديدند اشک از چشمانشان جاري مي‌شد، عظمت حق در وجودشان ايجاد مي‌شد. خودشان را در محضر ربوبي مي‌ديدند. اين به خودش دعوت نکرده با اينکه چهره جهاني شده است. امام فقط چهره کشوري نبود. مسلمان‌هاي کشورهاي ديگر هم همانطور حاضر بودند براي امام جان بدهند، که داخل کشور ما بودند. هنوز هم ياد امام در کشورهاي ديگر هست. با اينکه هدف امام اين نبود که ديده شود. ديده شدن اصلاً ارزشي نيست. خداي متعال وعده داده کسي که مخلصانه در راه من قدم بردارد، من محبتش را در قلوب مردم مي‌گذارم. ديده هم مي‌شود اما ديده شدن براي او هدف نيست.
از مرحوم آ شيخ علي بروجردي نقل مي‌کنند که ايشان که بعضي تقريرات را چاپ کردند و شخصيت خيلي بزرگي هم بوده است، وارد بروجرد مي‌شدند. آنجا مردم کيلومترها استقبال ايشان آمده بودند. به پسرش گفت: يک ساعت ديگر اينها همه در خانه هستند. اينها حواست را پرت نکند. يک ساعت ديگر اينها نه کاري به من و نه کاري به تو دارند. تمام مي‌شود!
اما من دوست دارم وقتي يک جايي دعوتم کردند، اسم من روي بَنري که نصب شده ديده شود. اگر ريز بنويسند خوشم نيايد. اگر عکس مرا هم بزنند بيشتر خوشم بيايد. اينها آفت است. ما هم گرفتار هستيم. هرکس در حد خودش ممکن است به اين مبتلا باشد.
حالا مي‌گويد ملأ چه کساني هستند. «الَّذِينَ كَفَرُوا» اينها به خداي متعال کفر ورزيدند. يعني آن ارزش‌هايي که پايه ريزي کرده بودند و رشد کرده بودند با قبول خدا سازگار نبود. نمي‌شد خدا را قبول کنند و ارزش‌ها را هم داشته باشند. «وَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ» اينها مبدأ را قبول داشتند. خدا را قبول داشتند اما خدايي که معادي ندارد. چون خدايي که باشد اما معاد نباشد براي اينها بي‌خطر است. لذا در طول دوران بشريت مشرکين خدا را قبول داشتند اما معاد را انکار مي‌کردند. انکار معاد يک بحث بسيار جدي است و براي هدايت و رشد کارساز است. هر کاري آخرش همين‌جا است. ارزش‌ها فقط در حد حيات دنيا است. بعد از اين خبري نيست. اگر بعد از اين خبري نباشد انسان آزاد است. هرکاري دلش مي‌خواهد بکند. چون همين است و تمام مي‌شود. لذا اينها آخرت را تکذيب مي‌کردند چون اگر مي‌خواست آخرت باشد، تمام معادلات اينها و نسبت‌هايي که برقرار کرده بودند به هم مي‌ريخت. چون اينها بر بقيه سروري داشتند چون پولشان بيشتر بود. بر بقيه سروري داشتند چون زورشان بيشتر بود. بر بقيه سروري داشتند چون قدرت و افرادشان بيشتر بود. اگر يک موقع آخرتي در کار باشد اين چهارصد عمر متوسط اينها در مقابل ابديت چه نسبتي پيدا مي‌کند.
اگر يک بچه‌اي در اتاقي به دنيا آمده باشد. از آن اتاق هم تا به حال خارج نشده باشد. مثلاً چهار ساله شده است. در اين چهار سال بزرگترين واحدي که از نظر کمي مي‌شناسد اندازه اتاق است. چون بيش از اين را نديده است. هر چيزي ارزشش در نظر اين بچه به اندازه نسبتي است که با اين اتاق برقرار مي‌کند. اگر يک دهم اتاق باشد، يک دهم ارزش کل است. اگر اين را پس از مدتي به فضاي خانه وارد کنند، تمام ارزش‌هاي قبلي که يک دهم اتاق بود و يک دهم کل هم بود، بعد که وارد فضاي خانه مي‌شود مي‌بيند فضاي خانه ده برابر شد. تخت او نسبت به بالاترين مقياسي که مي‌شناسد يکباره يک دهم مي‌شود. يعني يک صدم اتاق شد. هرچه اين بزرگتر شود اين کوچکتر مي‌شود. تعبير اميرالمؤمنين اين است: که هرچقدر عظمت خالق که به سمت نامتناهي حرکت کردن است، شديد تر شود بقيه در چشم است. وقتي نگاه مي‌کند مي‌بيند اينها ديگر بزرگ نيستند و عظمت ندارند. چرا؟ چون مقياسي که پيدا کرده عظيم شده است.
اگر کسي در اين نگاه دنيا آخر نگاهش باشد. تمام روابطي که برقرار مي‌کند به اندازه همين‌جا است. اما اگر من فهميدم ابديتي در کار است، اين کار يک دوم عمر دنياي من باشد. نسبت به عمر من چقدر مي‌شود؟ وقتي با ابديت قياس شود هيچ ارزشي در آنجا پيدا نمي‌کند. من يک جايي لازم است امر به معروف کنم. مي‌بينم اگر امر به معروف کنم، از چشم رئيسم مي‌افتم. مي‌گويم: من مي‌خواهم سي سال اينجا روزي بخورم. بعد هم بازنشسته شوم. حساب مي‌کنم اگر رتبه بالا بازنشسته شوم اينقدر حقوق مي‌گيرم، من مي‌خواهم پنجاه سال از اين روزي بخورم. سي سال کار کنم و سي سال هم روزي بخورم. شصت سال دو سوم عمر من است. پس بي‌خيال مي‌شوم. اما اگر فهميدم يک ابديتي است که اگر اين امر به معروف را نکنم، ممکن است دو سوم حيات دنيايي‌ام ضرر کرده باشم، اما در ابديت سود کردم. اين قاعده فطري است. انسان هر سرمايه‌اي را که از وجودش به کار مي‌گيرد، خداي متعال در مقابلش عوض مي‌خواهد. حداقل عوض بايد اندازه خودش باشد. اگر ابديت باشد، انسان مي‌بيند اين امر به معروف را نکند چقدر از دست داده است. مقياس‌ها و قياس‌ها چقدر اثر گذار مي‌تواند باشد.
ما مبتلاي به اينکه دنيا براي ما ارزش نهايي باشد، نيستيم؟ چرا. من خيلي جاها کوتاه مي‌آيم. حساب مي‌کنم و حساب من براساس حيات دنياست. وقتي اينطور حساب مي‌کنم يعني حقيقتاً باور به معاد ندارم. در فعل هستم. در عمل و باورم اينطور نشان نمي‌دهم. رفتار ما قوم عاد است اما قول ما قوم عاد نيست. يک کسي مثل من اگر هيچ باوري هم به معاد نداشته باشد، اگر رفتارش مثل رفتار من باشد، معلوم مي‌شود رفتار هردوي ما در لايه‌هاي پنهاني يکي است. هرچند در لايه‌هاي ظاهري من غير از اين مي‌گويم. اينکه خدا جريان عاد را در مقابل هود مطرح مي‌کند، فکر نکنيم اينها تافته‌ي جدا بافته بودند و مبتلا شدند. اينها هم براي همان زمان بودند. ممکن است رگه‌هايي از اين تفکر در وجود ما هم باشد.
شايد در تمامي جاهايي که قرآن بحث انبياء را مطرح مي‌کند و در بسياري از جاهايي که بحث آسيب‌ها را مطرح مي‌کند، تنها مسأله‌اي را که مي‌تواند نجات دهنده باشد باور به معاد مي‌داند. لذا باور به معاد را بايد در وجودمان راهکارهاي شديدتر را ايجاد کنيم. هرچقدر جامعه و فردي باور به معاد در او قوي‌تر شود تمام معادلات اين تغيير مي‌کند. لذا کسي که در جنگ و دفاع تا مرز شهادت مي‌رود، اگر اين بخواهد باور به حيات دنيا داشته باشد، آنجا سرمايه جان و عمرش را فدا مي‌کند. اين در مقابل چه مي‌خواهد بگيرد؟ هيچ جنگي و کشته شدني با نگاه به حيات دنيا جور درنمي‌آيد. ماندن يک نام موهوم براي او که بگويند: در راه وطن شهيد شد که فايده ندارد. مگر اينکه «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُم‏» (توبه/111) خدا خريدار جان است. حتي مي‌گويد: ثمن بدن شما جنت است. خدا مشتري شماست. اگر يک شهيد در جبهه جنگ به شهادت رسيده و جلو رفته، اين تمام تعلقات دنيا را زير پا گذاشته است. لذا مشتري را شناخته که خداست. اين جنتي که خدا خريدار است با جنتي که انسان باب عمل مي‌رسد خيلي متفاوت است. کسي که دنيا بر او غلبه دارد، عبد دنياست. تحت سيطره قواعد دنياست. اما کسي که آخرت و خدا در او حاکم است، سنت‌هاي دنيا به عنوان ارزش‌هاي دنيا حاکم بر او نيست.
موسي(ع) در مقابل فرعون مي‌رود. هود(ع) در مقابل قومش مي‌گويد: «فکيدوني» همه کيدهايتان را جمع کنيد و در مقابل من به کار بياندازيد.    چون به خدا باور دارد. و الا اگر ارزش دنيا بود آنها از جهت ظاهري غلبه داشتند. ما ببينيم آيا در معادله‌ها و ارزش گذاري‌ها نقطه مرکزي ما دنياست؟ براساس او همه روابط را چيديم؟
«وَ أَتْرَفْناهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا» تعبير خداي متعال اين است که اينها لقاء آخرت را تکذيب کردند، «أترفناهم» يعني ما اينها را به اسراف در دنيا و غوطه ور شدن و فرو رفتن در دنيا رها کرديم. اينها غير از حيات دينا سرمايه ندارند. خوش گذراني‌هاي دنيا اين را اشباع و پر مي‌کند. اين ديگر برگشت پذير نمي‌شود. اگر کسي معاد را تکذيب کرد، برگشت پذير نيست. معمولاً راضي نيست، چرا؟ چون همه را مي‌خواهد. همه هم براي اين امکان پذير نمي‌شود. هميشه هم چون توانش نا متناهي است مي‌بيند هيچي در دنيا او را اشباع نمي‌کند. چون دنبال نامتناهي است لذا نزاع و خونريزي و فساد دنبالش است. هيچ جا به آرامش نمي‌رسد. هميشه دغدغه مند است.
شريعتي: امروز صفحه 383 قرآن کريم، آيات 64 تا 76 سوره مبارکه نمل در سمت خداي امروز تلاوت مي‌شود.
«أَمَّنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ‏ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «64» قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ «65» بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ «66» وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَ إِذا كُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ «67» لَقَدْ وُعِدْنا هذا نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ «68» قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ «69» وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُنْ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ «70» وَ يَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «71» قُلْ عَسى‏ أَنْ يَكُونَ رَدِفَ لَكُمْ بَعْضُ الَّذِي تَسْتَعْجِلُونَ «72» وَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَشْكُرُونَ «73» وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ ما تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما يُعْلِنُونَ «74» وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ «75» إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ «76»
ترجمه: كيست كه آفرينش را آغاز مى‏كند، سپس آن را (در قيامت) باز مى‏گرداند و كيست كه شما را از آسمان و زمين روزى مى‏دهد؟ آيا با خداوند معبودى هست؟ بگو: اگر راست مى‏گوييد برهانتان را بياوريد. بگو: جز خداوند، هيچ كس در آسمان‏ها و زمين، غيب نمى‏داند و كسى نمى‏داند چه زمانى برانگيخته خواهد شد. بلكه علم مشركان در قيامت به كمال خواهد رسيد، بلكه آنان (امروز) درباره‏ى آن (آخرت) در شك هستند، بلكه نسبت به (چگونگى) وقوع آن كورند. و كسانى كه كفر ورزيدند، گفتند: آيا هرگاه ما و پدرانمان (بعد از مرگ) خاك شديم، آيا حتماً (زنده از گور) بيرون آورده مى‏شويم؟ در حقيقت به ما و نياكانمان از قبل، اين وعده داده شده، (لكن) اين وعده جز افسانه‏هاى پيشينيان چيز ديگرى نيست. بگو: در زمين بگرديد پس بنگريد كه فرجام گنه پيشگان چگونه بوده است. و بر (انحراف و عواقب شوم) آنان اندوه مخور و از آنچه مكر (و توطئه) مى‏كنند، دلتنگ مباش. و مى‏گويند: اگر راست مى‏گوييد، اين وعده (عذاب دنيا يا قيامت) كى خواهد بود؟ بگو: چه بسا بخشى از آن عذابى را كه با شتاب مى‏خواهيد، در پى شما باشد (و به شما برسد و خود خبر نداشته باشيد). و البتّه پروردگار تو بر (اين) مردم داراى بخشش است و لكن بيشترشان شكرگزار نيستند. و البتّه پروردگارت، آنچه را در سينه‏هاشان پنهان دارند و آنچه را آشكار مى‏نمايند، (به خوبى) مى‏داند. و هيچ (موجود) پنهانى در آسمان و زمين نيست، مگر اين كه در كتابى روشن (نزد خداوند ثبت) است. همانا اين قرآن، بيشتر آنچه را بنى اسرائيل در آن اختلاف دارند، (به طور صحيح) بر آنان حكايت مى‏كند.
شريعتي: انشاءالله در ماه صفر روزهاي پنجشنبه برنامه سمت خدا ميزبان حاج آقاي پناهيان خواهد بود. موضوع بحث ما در مورد اربعين خواهد بود. از اين هفته پنجشنبه‌ها هم ما را همراهي کنيد. اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي عابديني: در اين صفحه شريف که تلاوت شد، آيه 66 مي‌فرمايد: «بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ» عمدتا ً اين صفحه در رابطه با معاد محوري است که مطرح کرديم. در اينجا مي‌فرمايد: اينها عمر و تمام علمشان را صرف دنيا کردند. يعني پي در پي علومشان را در راه دنيا صرف کردند و چيزي براي آخرت باقي نگذاشتند. لذا به انسان هشدار مي‌دهد حواستان باشد اگر دنبال پيدا کردن خدا هستيد بايد براي او وقت بگذاريد. آخرت را بايد باور کرد. اگر انسان همه وقتش از صبح تا شب به دنبال مسائل مادي گذشت، اينها علمشان را تمام کردند. سرمايه‌شان اين بود و سرمايه را هدر دادند. «بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْها» آنها کساني بودند که اصلاً به فکر آخرت هم نيافتادند، هيچي براي اينها مهم نبود. اينها از آخرت شنيدند و به گوششان خورد. اما «بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْها» وقتي انسان مي‌شنود و در شک است، در اولين مورد جهل بسيط داشت و برايش هيچي مطرح نشد. اين جاهل است و شنيده اما شک است. «بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ» اينها اگر اميدي بود که بشنوند و باور کنند، ديگر اين اميد نيست. چون شنيدند و کور بودند. اينها از آخرت کور بودند. گاهي انسان اصلاً به معاد توجه نمي‌کند. اينقدر غرق است. من خيلي از اوقات ياد معاد نيستم. بعضي‌ها شک در معاد دارند. بعضي‌ها معاد را خوب مي‌شناسند اما کور هستند. اينها اين فرصت را از دست دادند.
شريعتي: کتاب «قصه‌هاي قرآن» تفسير نمونه حضرت آيت الله مکارم را حاج آقاي حسيني قمي تنظيم و جمع آوري کردند، بسيار کتاب خوبي است. به 20000303 پيامک بزنيد و براي تهيه کتاب دوستان ما شما را راهنمايي مي‌کنند.
دعا بفرماييد.
حاج آقاي عابديني: انشاءالله خداي متعال توجه و نگاه ما را به آخرت و معاد، معاد باور قرار بدهد. حقيقت معاد در جزء جزء زندگي ما محقق باشد و زندگي ما يک حيات دنيايي و حيواني نباشد. انشاءالله خداوند متعال مشکلات مردم را حل کند و کشور ما را سرافراز  در مذهب تشيع در بين امم قرار بدهد.
شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سیره تربیتی حضرت هود علیه السلام قرآن کریم” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید