بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع برنامه: سیره تربیتی حضرت ادریس (علیه‌السلام) در قرآن کریم

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره‌ي تربيتي انبياء در قرآن کريم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 21-01-95

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام عرض مي‌کنم خدمت شما خوشحال هستيم در کنار شما هستيم حلول ايام ماه رجب بهار بندگي ان شاء الله مبارک شما باشد همين طور ميلاد با سعادت و پر نور امام محمد باقر عليه السلام از تهران باراني به همه‌ي شما سلام مي‌کنيم هر کجا که هستيد دل و جانتان بهاري باشد به حق بهار و آل بهار حاج آقاي عابديني سلام عليکم.
حاج آقا عابديني: بسم الله الرحمن الرحيم عرض سلام دارم خدمت جنابعالي و بينندگان عزيز حلول ماه رجب را تبريک مي‌گويم امروز که تولد امام باقر عليه السلام است ان شاء الله براي همه با برکت باشد.
مجري: ان شاء الله خيلي خوشحاليم که در اين روزهاي بهاري مهمان خانه‌هاي شما هستيم تا پايان برنامه‌ي امروز همراه ما باشيد از محبت فرد فرد شما بي نهايت سپاسگزار هستيم بحث ما با حاج آقا عابديني سيره‌ي تربيتي انبياء در قرآن کريم است نکات خوبي را شنيده ايم براي اطلاع از فايل‌هاي متني و صوتي برنامه‌هاي جلسات گذشته مي‌توانيد به سايت ما مراجعه بکنيد امروز هم در ذيل اين بحث به قصه‌ي حضرت آدم خواهيم پرداخت و هابيل و قابيل.
حاج آقا عابديني: بسم الله الرحمن الرحيم اللهم کن…. امروز به مناسبت اين که روز اول ماه رجب است همان طور که برادر بزرگوار و عزيزمان جناب آقاي حجت الاسلام و المسلمين آقاي رفيعي در رابطه با اعمال ماه رجب چهارشنبه صحبت کردند امروز فقط من يک اشاره‌اي به فضيلت اين ماه با روايتي که در اين مورد وارد شده است و مرحوم ميرزا جواد آقاي ملکي تبريزي آيت الله ملکي تبريزي در کتاب شريف المراقبات اين مسئله را آوردند که تقاضا مي‌کنم حتما دوستان اين کتاب را ببينند خدا رحمت کند آيت الله بهجت ايشان مي‌فرمودند در اين سه ماه رجب و شعبان و رمضان خيلي مراقبت بکنيد بر اين که با ادعيه و اعمال بيشتر مانوس باشيد ماهي است که براي انسان‌ها کمالات زيادي را در نظر گرفتند به خصوص ايشان سفارش مي‌فرمودند به کتاب شريف اقبال الاعمال سيد بن طاووس بسيار کتاب خوب و مرجعي است در اعمال و اوراد و نمازها و ادعيه در اعمال اين ماه‌ها و المراقبات که متخذ از اقبال الاعمال سيد بن طاووس است با بياناتي که ميرزا جواد آقاي ملکي تبريزي دارند من يک روايتي را که چطور انسان مراقبه در ماه رجب را ايجاد بکند و اعمال را با شوق بتواند انجام بدهد رواياتي است که عرض مي‌کنم من مهمات مراقبت من اوليه و آخره تذکر حديث الملک الداعي حديث ملک داعي را که انسان در حقيقت يادش باشد حديث ملک داعي را ما مي‌خواهيم چون خلاصه هم بگوييم إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى نَصَبَ فِي السَّمَاءِ السَّابِعَةِ مَلَكاً يُقَالُ لَهُ الدَّاعِي فَإِذَا دَخَلَ شَهْرُ رَجَبٍ يُنَادِي ذَلِكَ الْمَلَكُ كُلَّ لَيْلَةٍ مِنْهُ إِلَى الصَّبَاحِ طُوبَى لِلذَّاكِرِينَ طُوبَى لِلطَّائِعِينَ وَ يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى أَنَا جَلِيسُ مَنْ جَالَسَنِي وَ مُطِيعُ مَنْ أَطَاعَنِي وَ غَافِرُ مَنِ تَغْفَرَنِي الشَّهْرُ شَهْرِي وَ الْعَبْدُ عَبْدِي وَ الرَّحْمَةُ رَحْمَتِي فَمَنْ دَعَانِي فِي هَذَا الشَّهْرِ أَجَبْتُهُ وَ مَنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَ مَنِ اسْتَهْدَانِي هَدَيْتُهُ وَ جَعَلْتُ هَذَا الشَّهْرَ حَبْلًا بَيْنِي وَ بَيْنَ عِبَادِي فَمَنِ اعْتَصَمَ بِهِ وَصَلَ إِلَيَّ. (مستدرك ‏الوسائل، ج 7 ، ص 535) نبي گرامي اسلام فرمودند که خداي تبارک و تعالي در آسمان هفتم اين که مي‌فرمايد ملک هفتم از آسمان هفتم ندا مي‌کند يعني دعوت به آن موطن مي‌کند هر موطني که ندا از آن جا نشأت بگيرد دعوت به آن جاست چون آسمان هفتم بالاترين مراتب باطني قبل از عرش است يعني اوجي که ماه رجب ايجاد مي‌کند رساندن انسان است به آسمان هفتم و اوج خيلي عظيم در نظام معنويت ايجاد مي‌کند لذا ملک هم از آن جا ندا مي‌کند در آسمان هفتم ملکي را خدا آن جا قرار داده که اسمش دعوت کننده است وقتي که ماه رجب داخل مي‌شود آن ملک هر شب ندا مي‌کند از شب تا صبح يعني تا طلوع فجر نداي اين ملک ادامه دارد که هر کسي هر قسمتي از اين را يک کسي ممکن است در نيمه‌هاي شب يک کسي ممکن است ابتداي شب يکي ممکن است آخر شب هر کدام از اين‌ها که امکان پذير شد برايش نداي ملک را اجابت بکند نداي اين ملک اين است که طُوبَى لِلذَّاكِرِينَ طُوبَى لِلطَّائِعِينَ طوبا اسم يک شجره در بهشت است که اسم شجره‌ي ولايت است که تنه‌ي آن در روايت است ولايت حضرت علي است و شاخه‌هاي آن تمام حسنات است همه‌ي حسنات مرتبط با اين تنه معنا پيدا مي‌کند اين طوبا له يعني اين شجره نصيب آن‌ها شود نه فقط خوشا به حال خوشا به حال از لازمه اش است که وقتي آن شجره نصيبش شد خوشا به حالش مي‌شود کسي که در اين ماه ذکر داشته باشد اهل ذکر باشد که چه ذکر‌هايي در اين ماه وارد شده لا اله الا الله هزار بار يا توحيد چند بار در روز در طول ماه چند بار دوستان رجوع به مفاتيح بکنند خيلي زيبا بيان شده کساني که اهل اطاعت رب باشند در اعمالي که وارد شده همان اعمال واجبشان را به احسن وجه انجام بدهند يعني اعمال در اين ماه آثارش بيش از ماه‌هاي ديگر است حتي همان اعمال واجب اين ندا که به اين جا مي‌رسد مرحوم ميرزا جواد آقا در شرحي که بر اين دارد که حتما دوستان بخوانند ما نمي‌رسيم آن جا مي‌گويد من که باشم که بر آن خاطر عاتر گذرم لطف‌ها مي‌کني‌اي خاک درت تاج سرم آن حقيقت ربوبي دعوت مي‌کند ما مجالست بکنيم با او دعوت مي‌کند ما را که ما مجالست بکنيم با او چقدر عظيم است اين ندا چقدر ما بايد به رعشه بيفتيم از عظمت اين ندا که خدا مي‌گويد بياييد هم نشين من شويد و ما کوتاهي بکنيم اين چقدر غفلت است چقدر سخت و سنگين است به جاي اين که ما اظهار نياز شديد بکنيم ناز از آن طرف باشد تا گاهي راه بدهند آن طرف مي‌گويد در باز است بياييد چرا نمي‌آييد ما بگوييم نه حالا وقت نداريم خدا مي‌فرمايد من مطيع کسي هستم که من را اطاعت بکند جا دارد باز شدن اين معاني که مطيع باشد يعني چه و مي‌گويد هر کس استغفار بکند من در اين ماه مي‌آمرزم شک ندارد کساني که به دنبال ماه توبه بودند اين ماه را غنيمت بشمارند در ادعيه وارد شده هفتاد بار صبح يا هفتاد بار در شام يا بعضي از اذکار در طول روز در استغفار و توجه به استغفار خيلي آثار دارد اين ماه ماه من است بنده هم بنده‌ي من است رحمت هم رحمت من است اين سه را کنار هم مي‌آورد ماه ماه من است يعني ماه تعلق خاص به من دارد بنده هم ربط به من است رحمت هم که مال من است مانع چيست؟ مانع در کار نيست در اين ماه هر کسي در اين ماه من را بخواند اجابتش مي‌کنم کسي که من را سوال بکند حتما به او عطا مي‌کنم کسي در اين ماه هدايت بالاتر بخواهد من هدايتش مي‌کنم و قرار دادم اين ماه را يک ريسماني که اگر بنده در اين ماه چنگ بزند به سمت من مي‌رسد يک ريسماني بين من و بنده ام در اين ماه قرار دادم هر کسي به اين چنگ بزند در اين ريسمان به ريسمان ماه رجب که جزء رجبيون شود که اين رجبيون خوشا به حالشان و طوبا براي آن‌ها ان شاء الله قدر دان ايام باشيم که ايام منازل سير به سوي خدا هستند هر منزلي يک مقام است يک منزل است هر زماني که تعلق ويژه دارد يک منزل به سوي خداست مرحوم ملکي در ابتداي همان المراقبات مي‌فرمايد که هر زمان خاصي که يک ويژگي در آن است يک منزل است لذا انسان اگر قدر اين منزل را نداند اين منزل مي‌رود ديگر اين برنمي‌گردد اگر ماه ديگر هم توفيق داشتيم آن يک منزل ديگري است ان شاء الله قدر اين منزل‌ها را بدانيم.
مجري: ان شاء الله بعد از تلاوت قرآن اين کتاب مراقبات را خدمت دوستان معرفي مي‌کنيم مقدمه‌ي خوبي بود خدمت شما هستيم.
حاج آقا عابديني: بحثي که امروز در خدمت دوستان هستيم در ادامه‌ي آياتي که مربوط به حضرت آدم سلام الله عليه بود آياتي است که بحث مربوط به فرزندان آدم پيش مي‌آيد هنوز دوران حيات آدم است لذا ما هم هنوز در خدمت پدرمان آدم هستيم در خدمت مادرمان حوا سلام الله عليهما هستيم در خدمت اين دو بزرگوار هنوز بسته نشده کتاب آدم و حوا براي ما لذا در دوران حياتشان حالا دوراني است که فرزندان به بلوغي رسيدند هم کمالات مادي هم کمالات باطني مي‌خواهند پيدا بکنند اين آيات که آمده دو شأن نزول برايش ذکر شده آيات آيات 27 ام تا 31 ام يا 32 ام سوره‌ي مائده است دوستان نگاه بکنند بعضي اش را اين جا در خدمتشان هستيم خطاب به بني اسرائيل وقتي که جريان نبي ختمي به رسالت مبعوث مي‌شوند و ابلاغ رسالتشان را مي‌کنند اين‌ها مي‌شناسند پيغمبر را مي‌فهمند که بر حق است اما از روي حسادت قبول نمي‌کنند چون در آيات قبل آمده است بعد خداي تبارک و تعالي به خاطر اين که نشان بدهد اين حسادت منشأ و مبدئش از کجا آغاز شده و تا امروز کشيده شده و چه آثاري ممکن است بار بياورد تمثيل مي‌کند به دو فرزند آدم که هابيل و قابيل هستند که با تمثيل اين‌ها جريان بني اسرائيل را مي‌خواهد آن جا خوب نشان بدهد که اين‌ها چه کار مي‌کنند و نتيجه‌ي کارشان به کجا منجر مي‌شود در اين آيات مي‌فرمايد که ياد بياور بخوان قصه و خبر دو فرزند آدم را که اين‌ها قرار شد قرباني پيش خدا ببرند تا ببينند که کدام يک از اين‌ها قرباني شان قبول مي‌شود و خداي تبارک و تعالي قرباني را از يکي از اين‌ها قبول کرد از ديگري قبول نکرد قصه چه بود؟ براي اين مسئله دو چيز نقل شده يکي اين که وقت ازدواج اين‌ها رسيد وقت ازدواج فرزندان آدم که هابيل و قابيل باشند اگر شرايط را برگرديم کامل نه مثل امروز در يک شرايطي که بحث از اين است که پسران به خواستگاري دختران مي‌روند دختران فراوان هستند پسران فراوان هستند قدرت انتخاب فراوان است همه‌ي اين‌ها امکان پذير است برگرديم به جايي که نه اين طور نيست تعداد محدودي در کار است و قدرت انتخابي به اين شدت در کار نيست حضرت آدم به امر الهي با توجه به اين که فرزنداني از او به دنيا آمده بودند اين‌ها هم دو به دو به دنيا مي‌آمدند يعني حضرت حوا دو قلو به دنيا مي‌آورد در هر زايماني هم يک دختر بود يک پسر نقلي که در روايات وارد شده دو دسته است يک دسته اين است که بعضي از بزرگان هم اين نقل را قبول کردند و اين نقل را تقويت کردند اين است که به صورت ضرب دري امر شد از جانب خداي تعالي که آن دو قلوها هر کدام با قل ديگري نه قل خودشان ازدواج بکنند چون اين دست باز نبود در اين که غير از اين‌ها هم کس ديگري در کار نبود خودشان بودند امر تشريع هم هنوز محقق نشده که حرمت بيايد بعضي روايات بر اين دلالت دارد بعضي‌ها هم تصريح کردند و قبول کردند که اين گونه بوده چون شريعت بعد از اين بوده مانعي نداشت اگر بعضي جاها در روايات آمده که بعضي از مجوسي‌ها اين را جايز دانسته اند آن جا امام سجاد به شدت ناراحت مي‌شود مي‌گويد مجوس بعد از تحريم اين کار را دست زدند.
مجري: اين سوالي که پيش مي‌آيد چگونه با هم ازدواج کردند.
حاج آقا عابديني: آن موقع هنوز حرمت ازدواج نبود اين بحث دارد مفصل است بعضي‌ها خواستند بگويند اين حکم فطري است اگر شريعت بر طبقش آمده بر اساس حکم فطري است اگر فطري باشد تخصيص بردار نيست که اين بحث‌ها تخصصي است يکي از اقوال اين است که هر کدام از قل‌ها با قل ديگري ازدواج کردند لذا هابيل با خواهر قابيل که با هم به دنيا آمده بود قرار شد ازدواج بکنند و قابيل با خواهر هابيل ازدواج بکند منتها خواهري که همراه قابيل به دنيا آمده بود زيبا تر بود اسمي که براي او در روايات نقل شده لوذا يا لووذا بود هم قل قابيل بود که قرار شد با هابيل ازدواج بکند اين هم يک نظام تدبير است که وقتي امکان نيست اضطرار است خداي تبارک مي‌گويد اقل مسئله که دو قلي که با هم ديگر هستند جدا جدا باشند با هم ازدواج نکنند قابيل قبول نکرد قابيل به آدم گفت اين از جانب خودت است و امر الهي نيست لذا من نمي‌پذيرم اين آيه اين جا نازل شد که يکي از شأن نزول‌ها که اگر نمي‌پذيريد و امر من را امر الهي نمي‌دانيد از همين جا آغاز مخالفت با نبوت آدم سلام الله عليه از جانب قابيل آغاز شد ببينيد چقدر عجيب است که دو فرزند از يک پدر و مادر آن هم در ابتداي خلقت باشند نه اين که گذشته باشد شرايط زماني مکاني ژنتيکي آبا و اجداد متفاوت داشته باشند کاملا شرايط يکساني بود بلکه قابيل بزرگ تر هم بود همين بزرگ تر بودنش هم بي اثر نيست وقتي مي‌بيند خواهر زيباتر از جهت امر الهي نصيب برادر کوچک تر مي‌خواهد شود تعرض و اعتراضش بيشتر شود لذا قرار بر اين شد که دو قرباني پيش خدا ببرند عجيب اين است حالا بعضي تحليل‌هاي جامعه شناسي هم بر اين مسئله کردند هابيل دامدار بود و قابيل زارع و کشاورز بود اين هم يکي از خصوصيات وجودي اين‌ها بود قرار شد قرباني بياورند قرباني يعني يک چيزي که خيلي براي اين‌ها ارزشمند و گرانقدر است پيش خدا عرضه بکنند خدا از همان که قبول کرد حق انتخاب اول با او باشد لذا قابيل در دلش اين طور بود در روايت دارد من قرباني را مي‌برم اما اگر خدا قبول نکرد و قرباني من مورد قبول واقع نشد من سر حرفم هستم و اين حکميت را قبول نمي‌کنم حتي حکميت خداوند متعال را يعني عدم قبول حکميت آدم به کجا منجر شد؟ آدم به عنوان نبي که گفت امر الهي است قبول نکرد معلوم است کسي که آدم صديق را قبول نمي‌کند وقتي به خدا هم برسد قبول نمي‌کند لذا از همان جا در دلش بود وقتي که در آن زمان تا زمان موساي کليم رسم بود که اگر قرباني را مي‌بردند قرباني هم حتما يک شئ صاحب حيات نبود قرباني آن چيزي است که تقديم مي‌کنند لذا قابيل دسته‌اي گندم آورد از گندم‌هاي پوسيده از گندم‌هاي نامرغوب که بي اعتنايي کرد برايش مهم نبود چون حرف خودش را مي‌خواست کاري به اين حرف‌ها نداشت هابيل هم بهترين دامش و بهترين محصولاتش را عرضه کرد در آن زمان مرسوم بود تا زمان موساي کليم در آيات هم است که بعضي از آيات که قرباني اگر مي‌خواست مقبول شود از جانب خدا علامتش اين بود که آتشي از آسمان مي‌آمد آن را مي‌برد آن نيست مي‌شد ديده نمي‌شد آتش آمد و قرباني هابيل را پذيرفت تاويل اين آيه اين است که «وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّـهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» (مائده/ 27) از يکي از اين‌ها قرباني قبول شد و از ديگري قبول نشد آن قابيل گفت من تو را خواهم کشت خيلي کشتن الآن براي ما شايد با يک درگيري حرف کشتن وسط بيايد اما در آن زمان در آن شرايط که هنوز تا به حالا خوني به زمين نريخته هنوز کسي نمرده آدم و حوا اولين انسان‌ها هستند من تو را خواهم کشت آن هم با تاکيد لام تاکيد آمده يعني حتما تو را خواهم کشت و اين نگاه نشان مي‌دهد کينه سابقه داشت از همين جا آغاز نشده بود و اين کينه رشد کرده بود علامتش در آيات است آن ديگري که هابيل بود آيه نقل مي‌کند «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّـهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» اين حرف خيلي عظيم است ما الآن نگاه نمي‌کنيم بعد از اين همه معارف داريم اولين انسان‌ها اولين نسلي که دارد حرف مي‌زند را نگاه مي‌کنيم هنوز نه کتاب آسماني در کار بوده نه تعاليمي از جهت فکري بشر اين قدر عقبه‌ي فکري داشته هيچ چيز نبوده همه چيز تازه است بايد با اين نگاه نگاه بکنيم تا بفهميم هر کلامي که صادر مي‌شود چقدر عظيم مي‌تواند باشد که از انساني که به عنوان اولين بار دارد مي‌زند صادر مي‌شود دارد وجودش را نشان مي‌دهد يک تعبيري مثنوي دارد خيلي زيباست مي‌گويد هر زميني که گياه از آن مي‌رويد روييدن اين گياه زمين دارد با آن حرف مي‌زند که من اين هستم دارد خودش را معرفي مي‌کند که گياه‌ها زبان زمين هستند اين‌ها نشان مي‌دهند که زمين کيست زميني که خار از آن در مي‌آيد خودش را دارد معرفي مي‌کند زميني هم که گل از آن در مي‌آيد دارد خودش را معرفي مي‌کند يعني اين زمين دارد خودش را نشان مي‌دهد خيلي کلام زيباست اگر فرصت شد شعرش را بعدا خدمت شما مي‌خوانم چه معارفي از اين بيان در مي‌آيد که زمين دل‌هاي ما کلام ما آن گياهي است که از زمين دل‌هاي ما مي‌رويد دارد آن زمين را نشان مي‌دهد زمينه را نشان مي‌دهد که چه چيزي در درون آن زمينه است آن جا مي‌گويد «قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ» يعني کلامش نشان مي‌دهد در درونش چه کينه‌اي است اين زمين چه کينه‌اي در درونش است و هابيل مي‌فرمايد «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّـهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» نمي‌گويد از من با اين که از او قبول شده مي‌گويد خدا سنتش اين است که عملي که با تقوا باشد از با تقوا باشد مي‌پذيرد اولين نشان داده متقيني در عالم هستند اين کثير را ديده و سنت الهي را که اين قبول خدا از عمل را با تقواست نه به ظاهر عادي بلکه از تقواست و دنبالش مي‌گويد گفته بود تو را مي‌کشم اين جا هابيل مي‌فرمايد «لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ» اگر تو دستت را دراز بکني من را بکشي من در مقابل تو اين طور نيست که پيش دستي بکنم و زود تر دفاع بکنم تو را بکشم يک قول ديگري که در رابطه با اين آيه است که چرا اين قرباني آمد اين است که وقتي هابيل و قابيل بزرگ شدند آدم وصي خودش را هابيل قرار داد يعني هابيل شايسته‌ي وصايت بود چون امر الهي است کار آدم نيست خداي تبارک و تعالي امر کرد به آدم که هابيل را وصي خودت در نبوت قرار بده علي رغم اين که قابيل بزرگ تر بود اما اين قابليت در قابيل نبود و اين شخصيت را نشان نداده بود که خدا او را برگزيند لذا هابيل را برگزيد همين که اين خبر به قابيل رسيد او نتوانست امر الهي را تحمل بکند در وجود ما در اطراف ما در نزديکان ما اين پيش نمي‌آيد؟ در روسايي که عزل و نصب مي‌شوند اين حسادت‌ها اين مشکلات و مسائل پيش نمي‌آيد؟ خدا دارد مثال مي‌زند مي‌گويد از اين جا شروع مي‌شود تا اين نصب محقق شد و خواست بگويد به قابيل که هابيل بعد از من وصي است او خواست بکشد لذا روايات متعددي آمده که در امر وصيت است نه در امر ازدواج اين‌ها اين پس از ازدواج و در امر وصيت بحث قرباني است اين آيه به دو جهت مي‌خورد هر دو اش هم از جهت تربيتي عظيم است امر الهي در کار بوده در بحث ازدواج هابيل و قابيل روايات ديگري در کار است که اين روايات ديگر هم مسائل ديگري را مطرح کردند نوع ديگري را مطرح کردند در نظام تربيتي اصل مسئله که چه کسي با چه کسي ازدواج بکند اهميتي نداشته که قرآن کريم نپرداخته و نياورده لذا مردم سوال کردند از حضرات معصومين لذا پاسخ داده شده حضرات به مناسبت‌ها جواب‌هايي دادند جرياني که خواهر‌ها با برادر‌ها که اين قل با قل ديگر ازدواج کرد از امام سجاد عليه السلام بود اما روايات ديگري است که نشان مي‌دهد نه اين گونه نبوده بلکه حتي حضرات نفي مي‌کنند مي‌گويند اگر يک چنين مسئله‌اي بخواهد باشد اين قدرت خدا را زير سوال مي‌برد که نسل انسان‌ها همه از ازدواج برادر و خواهر بخواهد صورت گرفته باشد و به شدت در حقيقت اين را نفي مي‌کنند در روايات متعددي که وارد شده بعضي از اين روايات خيلي صريح مسئله را بيان مي‌کنند بعضي اش با کنايه است از جمله بحثي که در اين جا است روايتي است که مي‌فرمايد يکي از جنيان چون حشر با جن و ملائکه در زمان‌هاي سابق تا دوره‌هايي خيلي نزديک بوده يعني اين طور نبوده که مثل الآن باشد علتش هم بساطت وجود آن دوران بوده اين قدر پيچيدگي نبوده حتي در زمان سليمان نبي جنيان طبق تعريف قرآن شياطين و جنيان همه تحت سلطه‌ي سليمان نبي بودند و کار مي‌کردند براي او و ديگران هم کارکردن آن‌ها را مي‌ديدند يعني اين طور نبود که فقط سليمان ببيند بعضي از ارتباطات بود لذا دارد که جني از جنياني که به صورت ظاهر شده بود و ديده مي‌شد و ارتباط بود قابيل وقتي که او را ديد عاشق او را شد و او را آدم خواستگاري کرد براي قابيل و بعد حوري هم از حوريان وقتي که ظاهر بود هابيل عاشق او شد و از پدر خواست خواستگاري شود و او به عقد هابيل در آمد و از نسل اين‌ها نسل ادامه پيدا کرد که از نسل اين‌ها ديگر محرميت نيست ديگر مشکل پيش نمي‌آيد اين يکي از اقوال ديگر است که در چند روايت اين مسئله را ذکر کردند لذا مي‌گويند همين که گاهي تندي خلق است گاهي جمال است گاهي زشتي است گاهي رحمت خلق است اين‌ها همه برمي‌گردد به اين ترکيبي که بين انسان و جن و حوري پيش آمده ترکيبي از اين هاست که بعضي از روايات هم اين را ذکر مي‌کنند در کل دو قول نقل براي مسئله است که همسراني براي اين‌ها از غير از بني آدم آمد و بعد فرزنداني از اين‌ها آمد اين قولي است که بعضي از روايات به شدت ترويج کرده و خيلي پرداخته و حتي گفته اگر غير از اين باشد اين روايت شريف در کتاب شريف بحار مي‌فرمايد وقتي سوال مي‌کنند که آيا نسل انسان من ذريه آدم سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ( عليه السَّلام ) عَنْ بَدْءِ النَّسْلِ مِنْ آدَمَ عَلَى نَبِيِّنَا وَ آلِهِ وَ عَلَيْهِ السَّلَامُ كَيْفَ كَانَ، وَ عَنْ بَدْءِ النَّسْلِ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ، فَإِنَّ أُنَاساً عِنْدَنَا يَقُولُونَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى آدَمَ أَنْ يُزَوِّجَ بَنَاتِهِ بَنِيهِ، وَ إِنَّ هَذَا الْخَلْقَ كُلَّهُ أَصْلُهُ مِنَ الْإِخْوَةِ وَ الْأَخَوَاتِ؟ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ( عليه السَّلام ): “تَعَالَى اللَّهُ عَنْ ذَلِكَ عُلُوّاً كَبِيراً (بحارالانوار، ج 11، ص 223) مي‌گويند بعضي‌ها اين طور مي‌گويند که خدا وحي کرد به آدم که پسران آدم با دخترانش ازدواج بکنند و نسل آدم از ازدواج خواهر‌ها و برادر هاست امام صادق عليه السلام فرمود ذلک علوا کبيره آن کسي که اين حرف را مي‌زند مي‌گويد انبياء بزرگواران آن کساني که عظيم هستند اين‌ها همه از نسل خواهر و برادر‌ها به دنيا آمدند؟ يعني از حرام اين‌ها.
مجري: آن تشريع نباشد پس چه؟
حاج آقا عابديني: آن روايت حضرت سجاد مي‌فرمايد تشريع نبوده اين روايت مي‌فرمايد حرام کانه حرام فطري است چون روايت آحاد است ما الآن نمي‌توانيم حکم قطعي بکنيم که کدام يک از اين هاست اما اين دو قول را ذکر مي‌کنيم که هر دو قول امکان پذير است و با هر دو قول محذوري پيش نمي‌آيد چه آن قول را بگيريم شريعتي نمي‌گيرد چه اين قول را بگيريم اشکالي ندارد اما وقتي اين قول گفته شود بعضي‌ها مي‌گويند نسل از آدم و حوا اشکال پيدا مي‌کند چون از جن و حوري در اين نسل دخالت داشتند اما فکر مي‌کنم در اين حد بحث کافي باشد که تا اين جا به اين نتيجه رسيديم که اصل نزاع بين هابيل و قابيل بر سر يکي از دو جريان بود يا بحث ازدواج بود يا بحث ولايت اگر بحث ازدواج باشد که دو قول داشت يا اين بود که خواهر و برادر‌ها جداي از هم با هم ازدواج کردند يا به واسطه‌ي اين که حوري و جني از جانب خداي تعالي به اين‌ها آمده بود و با علاقه ازدواجشان صورت گرفت بعد از اين اين مسئله دنبالش بحث قتل پيش مي‌آيد. در ادامه‌ي بحث مي‌فرمايد هابيل اين جواب را داد که اگر تو بخواهي قصد قتل من را بکني من دست دراز نمي‌کنم تا تو را بکشم اين يک سنت عظيمي است دنبالش مي‌گويد من از خدا مي‌ترسم چقدر عالي است يعني اين نشان مي‌دهد اين که لياقت نبوت در او بوده اين رابطه در او محقق بوده قابيل زميني است که زراعت آن مزرع اش اين است که مي‌گويد تو را خواهم کشت زميني که مزرعه‌ي هابيل در آن ظهور پيدا مي‌کند اين است که من از خدا مي‌ترسم مرحوم علامه مي‌فرمايد هابيل از علماي بالله بوده با اين کلمات چون «إِنَّمَا يَخْشَى اللَّـهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ» (فاطر/ 28) کسي از خدا مي‌ترسد که عالم است لذا مي‌گويد من از خدا مي‌ترسم خوف از خدا نشان مي‌دهد که عالم بوده اين بيان را دارد «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّـهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» اين هم نشان مي‌دهد که وجود او مرتبط بوده مي‌توانسته اين‌ها را بفهمد اگر نتايج کمالي که بر اين حرف هاست مرحوم علامه تک تک اين کلمات را تحليل کرده باز کرده يک معارف عظيمي از اين‌ها نشأت گرفته ما فعلا مختصر مي‌گذاريم اگر بعدا وقتي بود عرض مي‌کنيم در اين جا بعضي شبهه کردند که قابيل مي‌گويد من تو را مي‌خواهم بکشم قابيل مي‌گويد من دست دراز نمي‌کنم در مقابل تو يعني خودش را به کشتن مي‌دهد در مقابل او؟ مرحوم علامه مي‌فرمايد اين سنت خدا است که اگر کسي در مقابل ظالمي کوتاه بيايد يا بگويد ولش کن بگذار ظلمش را بکند بعدا خدا پدرش را در مي‌آورد يا بگويد بگذار ظلم را بکند تا گناهان من هم بيفتد گردن او چون سنت الهي اين است که اگر ظالمي مظلومي را کشت گناهان مظلوم به گردن ظالم مي‌افتد چون مظلوم فرصت پيدا نکرد ممکن بود برگردد در طول زماني که حيات پيدا مي‌کرد يا اگر حق الناسي به گردن او بود و او ظالمانه اين را کشت آن ظالم از جهت حقوقي باشد ادا بکند حق اين مظلوم را که به گردنش بوده و کشته به گردنش مي‌افتد اين فرصت را خدا ايجاد کرده لذا دنبال آيه اين است که «إِنِّي أُرِيدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاءُ الظَّالِمِينَ» (مائده/ 29) من در حقيقت مي‌دانم که آن گناهاني که به گردن من است اگر مي‌خواهي بکشي آن چه که حقوق بر گردن من است مي‌افتد به گردن تو علاوه بر آن حقوقي که به گردن تو بوده و بايد ادا بکني با اين کار اگر کردي قطعا دخول در نار براي تو حتمي مي‌شود مرحوم علامه مي‌فرمايد که اگر کسي کمک بکند کسي را بر گناه با او شريک است در گناه کمک کردن گاهي به اين است که خودش را بدهد دم چک او يعني طوري باشد که بگويد بيا من را بکش تو مي‌خواهي بکشي من دفاعي نمي‌کنم اگر دفاع نکند از خودش در مقام کشتن که او مي‌خواهد بکشد يا او دارد مي‌زند اين دفاعي نکند از خودش که دارد او را مي‌زند اين شريک در ظلم اوست اين اعانه بر ظلم است يعني اگر دفاع مي‌کرد او نمي‌زد لذا در روايات هم دارد اين طوري نبود قابيل بيايد سراغ او و او کاري نکند بلکه قابيل در روايت است که مترصد فرصت بود لذا يک بار که هابيل دام هايش مي‌چريدند او در زمين استراحت مي‌کرد شيطان به او ياد داد چون ما الآن مي‌گوييم کشتن اما نمي‌دانيم اولين بار کشتن که تا به حال تصويري از کشتن نداشته باشد چطور بوده يک کودک را در نظر بگيريد که تا به حال تصويري از کشتن نداشته باشد چطوري مي‌شود کشت يک چيزي را؟ لذا دارد آن جا شيطان تعليم داد به قابيل نحوه‌ي کشتن را پرنده‌اي با پرنده‌ي ديگري را که گرفته بود با سنگ کوبيد به سر آن پرنده پرنده‌ي ديگر کشته شد و اين ياد گرفت کشتن يعني کوبيدن با سنگ سنگين که سر را له بکند لذا وقتي هابيل استراحت مي‌کرد از آن فرصت استراحت کرد و سنگ بزرگي را آورد و بر سر هابيل زد و او را کشت وقتي او را کشت ماند اين جنازه را چه کار بکند الآن براي ما پنهان کردن مخفي کردن خيلي ساده است اما بايد ببينيم در آن زمان چطور بود لذا در آيه دارد اين مدتي جنازه را همراه خودش اين طرف آن طرف مي‌کشيد که چه کار بکند مرحوم علامه اين جا بيان خيلي زيبايي دارند خيلي نکات عظيمي در اين مسئله است اين اول خلقت است دارد انسان تازه شناخته مي‌شود که چه قوايي دارد در آن جا دارد هر ظلمي که انسان بخواهد پنهانش بکند طولي نمي‌کشد که در نظام اجتماعي اين ظلم رسوا مي‌شود اين سنت خداست که ظلم حتي اگر پنهانش کردي در مظالم اجتماعي نه در مظالم فردي بلکه در مظالم اجتماعي پنهان نمي‌ماند چون خلاف سنت الهيه است اين ظلم آشکار خواهد شد لذا آن کلاغ را دارد که «فَبَعَثَ اللَّـهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَى أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَـذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ» (مائده/ 31) تعبير آيه اين است که خدا کلاغي را فرستاد و اين کلاغ چون کلاغ و زاغ يک چيزي که دارند اين است که غذايي را که به دست مي‌آورند يا چيزهايي که به دست مي‌آورند سنتشان اين است که زير خاک دفن مي‌کنند لذا دارد که «فَبَعَثَ اللَّـهُ غُرَابًا» خدا بعث کرد کلاغي را يعني تمام نظام تعليم و تعلم در نظام وجودي انسان‌ها چون از کودک که شروع مي‌کند اين سنت تکرار مي‌شود کودک هيچ چيز را نمي‌داند کم کم ياد مي‌گيرد درست است که پدر مادر و افراد اطراف آن‌ها خيلي چيزها را با حرکت هايشان ياد مي‌دهند او ياد مي‌گيرد کلاغي را خدا فرستاد آن کلاغ زمين را زير و رو کرد کند و شئي را در آن جا مخفي کرد و خاک ريخت اين گفت من کمتر از او بودم؟ با اين نظام عقلي براي خودش سنگين و سخت شد که من با اين نظامي که داشتم چطور متوجه اين نشدم اين قدر بعضي مباحث ساده است ولي انسان تا آن وحي الهي صورت نگيرد انتقال به آن امکان پذير نيست همه‌ي عالم دارند به ما تعليم مي‌دهند خدا يک جا را علم کرد کلاغي را فرستاد همه‌ي آن چيزي که در عالم محقق مي‌شود براي تعليم انسان است تمام عالم براي تعليم است منتها انسان در وقت نيازش در وقتي که احتياج پيدا مي‌کند محتاج مي‌شود اين تعليم را مي‌گيرد و مي‌بيند و مي‌گيرد اما کساني که عالم هستند کساني که مي‌فهمند مي‌دانند که هر واقعه‌اي که در عالم دارد اتفاق مي‌افتد براي تعليم اوست لذا قبل از اين که به مرتبه‌ي نياز برسند اين را مي‌يابند اگر به مرتبه‌ي نياز رسيدند يک هشدار است که تا بيابند اين سنت الهي است يک بحث قوي و سنگيني دارد که ان شاء الله بعد از قرائت قرآن در خدمت دوستان خواهيم بود.
مجري: آن نوع نگاهي که قابيل به جريانات داشت و اتفاقاتي که افتاد و حکاياتي که شما گفتيد همه اش حکايت از القائات شيطان در وجود او داشت چه قتل چه تهديد چه حسد استکبارش در مقابل خود آدم عليه السلام و اين واقعا همين طور است يعني به شيطان اجازه داد که زمام او را در دست بگيرد و مسلط شود.
حاج آقا عابديني: تعبير قرآن اين است که تو سلطه نداري «إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ» (حجر/ 41) تو بر انسان‌ها سلطه نداري مگر کسي که خودش بخواهد لذا شيطان دنباله اش مي‌آيد که با قابيل ماجراها داشت.
مجري: خيلي ممنون صفحه‌ي 180 قرآن کريم را تلاوت مي‌کنيم آيات 26 تا 33 سوره‌ي مبارکه‌ي انفال
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وَاذْكُرُوا إِذْ أَنتُمْ قَلِيلٌ مُّسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَأَيَّدَكُم بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ?26? يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّـهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ?27? وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّـهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ ?28? يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللَّـهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًا وَيُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّـهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ ?29? وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّـهُ وَاللَّـهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ ?30? وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُوا قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَـذَا إِنْ هَـذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ ?31? وَإِذْ قَالُوا اللَّـهُمَّ إِن كَانَ هَـذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِّنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ?32? وَمَا كَانَ اللَّـهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللَّـهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ ?33?
ترجمه:
و ياد کنيد هنگامي را که شما در زمين گروهي اندک بوديد، و ناتوان و زبون شمرده مي‌شديد، و همواره مي‌ترسيديد که مردم [مشرک و کافر] شما را بربايند [تا شکنجه و آزار دهند ونابود کنند] پس خدا شما را [در شهر مدينه] جاي داد و با ياريش نيرومندتان ساخت، و از [نعمت هاي] پاکيزه اش به شما روزي بخشيد تا سپاس گزاري کنيد. (??)‌اي اهل ايمان! [با فاش کردنِ اسرار و جاسوسي براي دشمن] به خدا و پيامبر خيانت نکنيد، و به امانت‌هاي ميان خود هم خيانت نورزيد، در حالي که مي‌دانيد [خيانت، عملي بسيار زشت است.] (??) و بدانيد که اموال و فرزندانتان فقط وسيله آزمايش شماست، وخداست که پاداشي بزرگ نزد اوست. (??)‌ اي اهل ايمان! اگر [در همه امورتان] از خدا پروا کنيد، براي شما [بينايي و بصيرتي ويژه] براي تشخيص حق از باطل قرار مي‌دهد، و گناهانتان را محو مي‌کند، و شما را مي‌آمرزد؛ و خدا داراي فضل بزرگ است. (??) و [ياد کن] هنگامي را که کفرپيشگان درباره تو نيرنگ مي‌زدند تا تو را به زندان دراندازند، يا به قتل برسانند يا [از وطن] بيرونت کنند، و [در آينده هم، همواره بر ضد تو] نيرنگ مي‌زنند و خدا هم جزاي نيرنگشان را مي‌دهد و خدا بهترين جزا دهنده نيرنگ زنندگان است. (??) و هنگامي که آيات ما را بر آنان مي‌خوانند، مي‌گويند: البته شنيديم [ولي اين آيات، مطلب فوق العاده‌اي نيست] ما هم اگر بخواهيم مانند آن را مي‌گوييم، اين آيات جز افسانه پيشينيان نيست!! (??) و [ياد کن] هنگامي را که گفتند: خدايا! اگر اين [قرآن] همان حقِّ [نازل شده] از نزد توست، پس بر ما سنگ‌هايي از آسمان ببار يا عذابي دردناک بر ما بياور!! (??) و خدا بر آن نيست که آنان را در حالي که تو در ميان آنان به سر مي‌بري، عذاب کند و تا ايشان طلب آمرزش مي‌کنند، خدا عذاب کننده آنان نخواهد بود. (??)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
مجري: مطالب نابي که از اعمال ماه رجب و فضيلت ماه رجب حاج آقاي عابديني در ابتداي بحث فرمودند از کتاب شريف المراقبات بود که دوستان زير نويس مي‌کنند براي تهيه‌ي اين کتاب مي‌توانيد به ما پيامک ارسال بکنيد. وقت در اختيار شماست.
حاج آقا عابديني: يکي از آياتي که امروز تلاوت شد آيه‌ي 29 ام انفال است که مي‌فرمايد «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللَّـهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًا وَيُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّـهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ» نشان مي‌دهد که اگر انسان به بن بست مي‌رسد يا به دو راهي‌هايي مي‌رسد که نمي‌داند چه بکند خداي تبارک و تعالي وعده فرموده اگر انسان به امر و نهي الهي در آن جا درست گوش بکند قطعا بن بست جلويش پيش نمي‌آيد پس اگر ديديم جايي براي ما بن بست و حيرتي پيش مي‌آيد برگرديم عقب ببينيم کجا کوتاهي کرديم تا آن را جبران بکنيم اين بن بست حل مي‌شود راهش فشار آوردن در بن بست نيست که انسان در راه بندان هر چه بخواهد خودش را بيشتر وارد بکند بيشتر تحت فشار قرار مي‌گيرد لذا مي‌فرمايد «إِن تَتَّقُوا اللَّـهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًا» برگرديم موانع را در وجودمان کوتاهي هايمان را جبران بکنيم تا چند وعده هم فرقان يعني راه پيدا کردن هم تکفير سيئات و پوشانده شدن سيئات هم مغفرت الهي پيش بيايد که همه‌ي اين‌ها در اثر تقوا محقق مي‌شود. نسل انسان‌ها و بني آدم پس از اين چون خيلي سوال شده بود از قبل از اين جا نشأت گرفت که بعضي از روايات دارد که هابيل وقتي که از دنيا رفت همسرش حامله بود و فرزندي به دنيا آمد و خدا که شيث را بعد از هابيل به آدم داد برادر ديگر هابيل بود او هم ازدواج کرد فرزندي از او به دنيا آمد فرزند شيث که نبي بعد از آدم شد و هم چنين فرزند هابيل مبدا نسل انسان‌ها شدند مبدا نسل انسان‌ها دو نفري بودند که پاک و طاهر بودند لذا کسي که آباء و اجدادش به قابيل برسد نترسد قابيل طرد شد رفت به يمن پراکنده شد در آيه مي‌فرمايد «فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ» (مائده/ 30) اين يعني کم کم در وجود اين اين حسد تبديل شد تا مرتبه‌اي که کينه به مرتبه‌ي قتل رسيد گاهي ما کينه در دلمان ايجاد مي‌شود فکر نمي‌کنيم خيلي قابل اعتنا باشد مي‌گويد تا اين کينه ايجاد شد زودي اين را از دلت خارج بکن چون شيطان کم کم از اين استفاده مي‌کند اين را پرورده مي‌کند اين را وسوسه‌ي بعد از وسوسه مي‌کند تا به مرحله‌ي قتل برسد آن هم قتل برادر آن هم در ابتداي خلقت اولين قتل که ان شاء الله جلسات بعد اين را بيشتر باز مي‌کنيم.
مجري: ان شاء الله خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید